کوچ نشینی و سکونت
کوچ نشینی نوعی زندگی متکی بر جابه جایی
چرخشی ، در جست وجوی معاش در اطراف مراکز ثابت و موقت است . طول مدت سکونت دراین مراکز ، از یک طرف به مقدار ذخایر موجود در آن و از طرفی به تأمین بودن وسایل فنی مورد استعمال برای بهره برداری آن و سپس به مقدار امنیت اجتماعی و طبیعی که ممکن است در آنجا فراهم باشد بستگی دارد .
اگر کوچ نشینی به معنای یک زندگی متحرک و تلاش در جهت یافتن ذخایر زندگی در درون محیط های ابتدایی باشد ، کوچ بر سه نوع : کوچ میوه چینی ، کوچ شکار و کوچ چرا تقسیم خواهد شد . این بدان معناست که کوچ نشینی محدود به صحرا نیست ، اگرچه که صحرا با شرایط طبیعی اش کوچ نشینی را بر ساکنانش تحمیل می کند و کوچ چرا همان شکل سنتی کوچ نشینی در فلسطین است .
اما سکونت نوعی زندگی متکی بر اقامت افراد در اماکن ثابت دارای منابع اقتصادی بهره برداری شده و یا قابل بهره برداری است . این اماکن در مناطق روستایی که ساکنان اساسا با تکیه بر زراعت در آن مستقر می شوند و در مناطق شهری که ساکنانش با تکیه بر صنعت و تجارت و شغلهای دیگر در آن سکنی می گزینند آشکار می شود . اغلب مرحله کوچ نشینی قبل از مرحله سکونت است و این از آن روست که انسان قدیم به سبب ابتدایی بودنش در گذشته دور ، برای جست وجوی غذا و فرار از خطرهایی که با آنها مواجه می شد به جابه جایی و گردش تکیه می کرد . این عمل ، از یک طرف نمایانگر عجز انسان در مواجهه با مشکلات و از طرف دیگر نشانگر تلاش او در سازگاری با محیط و برای حفظ بقا می باشد .
اما پس از آن ، پیشرفت انسان و پله پله نمودن نردبان تمدن در اسکان دائمی او سهیم شدند . زیرا قدرت او درمواجهه با مشکلات و غلبه بر آن افزایش یافت جز اینکه می توان گفت تغییر آب و هوایی که منطقه به طور عام و فلسطین به طور خاص شاهد آن بود ، عامل اساسی در میان عوامل سکونت دائمی انسان بود ( نک : آب و هوا ) .
شایسته است اشاره شود که دوره خشکسالی کنونی که فلسطین آن را می گذراند همانند سایر بخشهای میهن عربی از پنجاه هزار سال پیش شروع شد . تغییر آب و هوا از حالت مرطوب ( در عصر باران ) به حالت خشک انسان قدیم را ناگزیر ساخت که از تپه ها و ارتفاعات به سوی دشتها و پستی ها و فرورفتگی ها - - جایی که ذخایر آب فراوان است - - فرود آید . آشنایی انسان با زراعت نقطه تحولی اساسی در تاریخ می باشد زیرا که از زندگی گردشی و کوچ نشینی به زندگی استقرار و [ثبوت ]منتقل شد و در کنار ذخایر آب و حاشیه جریانهای آب و در طول بعضی از راههای اصلی ، در مجتمع های اقامتی سکنی گزید .
این بدان معنی نیست که انسان در نهایت زندگی کوچ نشینی را ترک گفت ، زیرا هنوز بعضی از مردم در محیط خشک صحرا به حرفه صید و چوپانی اشتغال دارند . درحالی که بعضی درگیر در محیط[های] نیمه مرطوب - آنجا که زندگی ثابت در روستاهای زراعتی جریان دارد - به حرفه کشاورزی روی آورده اند و فلسطین صحنه برخورد تمدنهای بدوی و کشاورزی است همان طور که صحنه مبارزه کوچ نشینان و کشاورزان برای به دست آوردن ذخایر زندگی نیز می باشد . [اما ]تاریخ این کشور خالی از دورانهای همزیستی مسالمت آمیز بین کوچ نشینان و ساکنان دائمی نیست و این دورانهایی است که شاهد برپایی حکومتهایی قدرتمند است که بر اوضاع مسلط می شدند و امنیت را در سراسر کشور برقرار می ساختند . زیرا که این حکومتها از یک طرف حمله و هجوم کوچ نشینان را بر مناطق روستایی محدود می ساختند و از طرف دیگر با برقراری امنیت و آرامش در تشویق گروههای کوچ نشین به اقامت ، مشارکت می کردند . به همین جهت صحرای فلسطین که امتداد شمالی شبه جزیره عربستان است خزانه ای انسانی محسوب می شد که مناطق مسکونی فلسطین را با ساکنان تغذیه می کرد .
محتویات
الف - محیط طبیعی :
محیط طبیعی فلسطین تأثیر بزرگی در پدید آمدن کوچ نشینی و سکونت دائمی دارد . موقعیت جغرافیایی فلسطین در کناره غربی صحرای اردن از یک طرف و در کناره شمالی صحرای سینا و شبه جزیره عربستان از طرف دیگر ، آن را محل دریافت تأثیرات بادیه نشینی اعراب در طول تاریخ گردانیده است و در اینجا اهمیت اقلیمی صحرای فلسطین ( اقلیم نقب ) و دره اردن و نقش تاریخی آنها در آبادانی فلسطین آشکار می گردد . زیرا آن دو دره های بزرگی بودند که کوچ نشینان از آن وارد فلسطین شدند .
مناطق آب و هوایی با پیشرفت در فلسطین ، به وجود کوچ نشینان در مرحله کوچ نشینی ، در کنار مرحله سکونت دائم و به تحول تدریجی آنها از کوچ نشینی به سکونت دائم ، کمک می کنند . به طور کلی ، منطقه صحرایی جنوب
فلسطین ، منطقه کوچ نشینی است ( نک : نقب ) و آب و هوای نامتعادل و ارتفاع نمودار حرارتی سالانه و فصلی و روزانه ، از ویژگی های این سرزمین است همچنان که ارتفاع نسبی درجه حرارت و پایین بودن میزان ریزش باران نیز از خصوصیات آن است . زیرا میانگین درجه حرارت سالانه آن به 25 درجه و [مقدار ]متوسط بارانهای سالانه آن به 50 میلیمتر می رسد .
باران در آنجا به شکل ناگهانی و به مقدار زیاد و در مدت زمانی کوتاه به صورت پراکنده و نامنظم می بارد ( نک : آب و هوا ) و [منابع] آبهای زیرزمینی در این سرزمین اندک است ( نک : چشمه های آب ) خاک رس و گیاهان خاردار که بیشتر از سایر حیوانات مناسب شتر است در آنجا به مقدار زیاد دیده می شود ( نک : خاک ) و ( نک : گیاهان طبیعی ) .
موقعیت جغرافیایی و ویژگی های کلی سطح زمین و خاک دو صحرای نقب و دره جنوبی اردن ، در محدودیت مقدار باران و رشد گیاهان طبیعی مؤثر است و این شرایط طبیعی محیط ، جابه جایی و گردش مستمر را بر کوچ نشینان تحمیل می کند تا از حیات خود و گله هایشان محافظت کنند .
منطقه آب و هوایی سوریه یا منطقه دشتهای شمالی نقب ( منطقه بیرسبع ) و بخشهای میانی دره اردن ، از منطقه صحرایی ، به سوی شمال امتداد می یابند . این سرزمین با [ویژگی ]نیمه خشک بودن متمایز می شود و زندگی کوچ نشینی یا اقامت موقت در آن جریان دارد . نوعی زندگی که در آن واحد کوچ نشینی و سکونت دائم را در خود جمع کرده است . عدم تعادل آب و هوا در اینجا کمتر از آب و هوای صحرایی است . زیرا میزان حرارت به طور نسبی پایین می آید و متوسط سالانه درجه حرارت 20 درجه می رسد . مقدار [ریزش ]بارانهای سالانه به حدود 250 میلیمتر می رسد که این مقدار مناسب زراعت دیمی است . همان گونه که با رشد گیاهان طبیعی مناسب چرایگوسفند و بز تناسب دارد .
منطقه آب و هوایی میانی نیمه مرطوب در نیمه شمالی فلسطین امتداد می یابد جایی که آب و هوا به طور کلی به اعتدال می رسد . [میزان] متوسط سالانه درجه حرارت در داخل این سرزمین به 17درجه می رسد و مقدار متوسط باران سالانه از 600 میلیمتر تجاوز می کند و آب و هوای بخشهای ساحلی از بخشهای داخلی متفاوت است .
بخشهای ساحلی معتدل تر و مرطوب تر از قسمتهای داخلی است به همین جهت بخشهای ساحلی ساکنانی با اقامت دائم را در خود جای داده است . در حالی که قسمتهای داخلی ( ارتفاعات کوهستانی ) به سبب نزدیکی به منطقه آب و هوایی خشک و نیمه خشک و تأثر از آن ، [دو شیوه ]اقامت دائمی و نیمه دائمی را در خود جمع کرده است .
کوچ نشینی و اقامت از نظر جغرافیایی از یک طرف حالتی از سازگاری بین کوچ نشینان و شرایط محیط خشک طبیعی ، از طرف دیگر حالتی از سازگاری میان شهرنشینان و شرایط محیط طبیعی نیمه مرطوب ایجاد کرد و از نظر روانی به ایجاد یک نظام اجتماعی - - که عامل مساعدی برای کثرت جابه جایی و سفر کوچ نشینان به شمار می آید - - منتهی شد . در مقابل ، این نظام اجتماعی برای شهرنشینان عاملی برای سکونت و استقرار آنها بود و نظام قبیله ای به وجود آمد نظامی که جولانگاه طبیعی و محدوده ارضی معین هر قبیله را - - که به تنهایی حق جولان و بهره برداری آن را در یک چهارچوب اجتماعی داشت - - مشخص کرد .
چهارچوبی که مفهوم کوچ نشینی و نظام قبیله ای را در منطقه صحرایی عمیق و ریشه داری ساخت . از طرف دیگر در مناطق استقرار و سکونت نظام شهرنشینی به وجود آمد ، نظامی که جولانگاه طبیعی و محدوده ارضی هر روستا و شهر در آن معین شده بود . مالکیت در بیشتر نواحی انتقالی - - که زندگی شبه کوچ نشینی و شبه اقامت در آن جریان داشت - - [به صورت] اجتماعی و فردی بود . درحالی که در نواحی روستایی و شهری مالکیت فردی حاکم بود ( نک : زمین ، مالکیت ) .
ب - توسعه تاریخی کوچ نشینی و اقامت :
انسان قدیم از ماقبل تاریخ در فلسطین سکونت داشته است ( نک : دورانهای گذشته ) [چنان که ]کاوشگران در غار زطیه ( نک : زطیه : غار ) در نزدیکی دریاچه طبریة به بقایای اندام انسان عصر حجر برخورد کرده اند . در سال 1925 در آن جمجمه ای به دست آمد که به جمجمه طبریة یا جمجمه جلیل مشهور است که صاحب آن حدود دویست هزار سال پیش می زیسته است . همچنین در غارهای " منحول " و " طابون " ، از غارهای [وابسته به ]غار " واد " در کوه کرمل نیز به بقایای اندامهای دیگری دست یافته اند و نیز در غار " قفزة " در جنوب ناصره که حداقل قدمت آنها به بیش از صد هزار سال می رسد .
آثار و بقایایی که انسان از آن عصر به جای گذاشته
نشان می دهد که کوچ میوه چینی ، شیوه اصلی زندگی انسان بوده است و ادوات و وسایل او عبارت از استخوان و سنگ آتش زنه بوده است . کم کم انسان شناخت [بیشتر ]پیدا کرد و آتشی را - - که بزرگترین تأثیر را در زندگی او داشت - - کشف کرد . زبان ساکنان آن روزگار تغییر یافت به طوری که به آنها کمک کرد تا در واحدهای کوچکی گردهم آیند .
اما انسان عصر حجر میانه که تاریخ او به حدود دوازده هزار قبل از میلاد می رسد در کنار حرفه جمع آوری [میوه و دانه ]با شکار آشنا شد ، خصوصا شکار ماهی از جریانهای آب جاری در دره ها . در اواخر این عصر گاو و بز و گوسفند و خوک را رام کرد و سگ را به عنوان دوستی که از گله هایش نگهبانی و در شکار یاری اش می کند برگزید .
عمل رام کردن حیوانات آغاز عصر جدیدی در زندگی انسان بود زیرا تبدیل به چوپانی شد که گله هایش را از جایی به جایی دیگر می برد و در پایان این عصر ساکنان فلسطین وارد مرحله جدیدی شدند که در آن تکیه بر زراعت کردند . وسایلی که انسان از خود به جای گذاشته نشان می دهد که فلسطینیان قدیم در جهان از جمله اولین کسانی بوده اند که به زراعت مشغول بوده اند .
اما انسان عصر حجر جدید که تاریخ او به نزدیک شش هزار سال قبل از میلاد برمی گردد در رام کردن حیوانات ، پیش رفته و شروع به اصلاح روشهای زراعت و تغییر وسایل آن کرده بود . چنان که در روستاها و شهرها تجمع کرده و هنر بنایی و ساختمان و اندیشه مالکیت زمین را شناخت و آنگاه که با صنعت ریسندگی و بافندگی و سفالگری که در زندگی ثابتش او را یاری کرد ، آشنا شد شیوه زندگی اش به طور اساسی متحول شد .
نسان عصر معدن که تاریخش به چهار هزار سال قبل از میلاد می رسد ، مس را شناخت و شروع به استعمال آن کرد و تا سال 3000 ق . م که استفاده اش منحصر به وسایل مسی و برنزی شد در کنار وسایل سنگی آن را به کار می گرفت . در عصر معدن بسیاری از صنایعی که مردم آن را آموخته بودند تحول اصلاحی داده شد و صنعت ساختنخانه و کشاورزی که بر آبیاری و تربیت چهارپایان و غیره متکی بود پیشرفت کرد .
لازم به تذکر است که آثار انسان قدیم در حفاریهای " شقبه " در دره نطوف نشان می دهد که ساکنان اولیه فلسطین از نژادی هستند که به نژاد دریای مدیترانه معروف است و آغاز تاریخ تا حدود سال 000/3 ق . م مهاجرتهای اقوام سامی - - که از شبه جزیره عربستان می آمدند - - به این بخش از سرزمین شام ، استمرار یافته است و بدین گونه نژاد مدیترانه ای با نژاد سامی درآمیخته و سپس نژاد دوم بر فلسطین غلبه یافته است .
سهم فلسطین از مهاجرتهای سامی بسیار بود زیرا که بر سر راه این مهاجرتها از شبه جزیره عربستان به شام و مصر قرار گرفته بود . سامی ها قبل از آغاز عصر تاریخ ( 500/3 ق . م ) شروع به اقامت در مصر کرده بودند و گمان غالب بر آن است که آنها از طریق فلسطین داخل آنجا شدند . در حوالی سال 000/3 ق . م اکدی ها و آشوری ها از شبه جزیره عربستان به عراق مهاجرت کردند و به ترتیب در جنوب و شمال آن مستقر شدند . پیش از سال 500/2 ق . م کارموج دیگری از سامیان که به موج آموری - - کنعانی شهرت دارد بالا گرفت و این همان موجی است که راه شام را در پیش گرفت .
بنابراین آموریان در بخش داخلی آن سرزمین و کنعانیها در فلسطین سکنی گزیدند . گروه دیگری از آموریان در حدود سال 900,1 ق . م به سوی عراق رفتند . اینان اولین سلاله بابلیان در آنجا بودند . بیشتر گمان بر آن است که سلسله هکسوس که در قرن هفدهم قبل از میلاد به مصر آمده و در آنجا حکومت کردند از کنعانی ها باشند .
در حوالی سال 1500 ق . م سرزمین شام با موج دیگری از مهاجرت آرامی - - که قبایل مآبی و أیدومی و عمونی نیز در میان آنها بودند - مواجه شد . آرامیها در شمال و بخش میانی سوریه اقامت کردند و مآبیها و أیدومیها و عمونیها در جنوب سوریه ، در سرزمینی که از بحرالمیت تا خلیج عقبه امتداد داشت فرود آمدند .
از جمله امواج [مهاجرتهای ]سامی موجی است که حدود سال 500 ق . م نبطیان را به جنوب سرزمین شام و لخمیان و غسانیان را به عراق و شام آورد و آخرین موج از امواج بزرگ [مهاجرت ]موج اعراب مسلمان در قرن هفده میلادی بود .
نبطیان ایستگاههایی تجارتی و پاسگاههای محکمی برای مراقبت از کاروانهای تجاری در دره عربه و صحرای خلیل و نیز در نقب احداث کرده بودند . به عنوان مثال " عبده " بر فراز قله ای بلند و صخره ای ، که مشرف بر راه کاروانها بود ساخته شده بود اما " خلصه رومی " شهری تجاری و بزرگ بود که کاروانها در راه طولانی خود به مرز غزه برای استراحت در آنجا فرود می آمدند . نواحی
کوچ نشینی دره اردن و نقب در خلال حکومت روم رونق یافت و شهرهای دیگری همچون رحیبه و عوجاء و اسبنتا و کرنب تأسیس شدند .
قرنهای ششم و هفتم میلادی شاهد حرکت وسیع عمرانی بودند . دولت روم برای محافظت فلسطین از هجوم کوچ نشینان از طرف شمال شبه جزیره عربستان نیازمند به ایجاد یک نیروی دفاعی در مرزهای صحرایی اش شد و به همین جهت خطوط دفاعی در طول دره عربه و غور ( گودی ) اردن ایجاد شد . چنان که نهضت راهبان مسیحی و پناه بردن زاهدانشان به عزلت در دیرهای داخل صحرا پدیدار گشت ( نک : مسیحیت ) .
احتمال می رود که این مراکز و آن دیرها تعدادی از کوچ نشینان و امثال آنها را از سرزمینهای مجاور برای سکونت در اطراف خود جذب کرده و در مواردی این مناطق تبدیل به شهر شده باشند .
دوره اسلامی به سبب قطع تجارت جهانی بین اروپا و شرق دور ، نقب راه تجارت به شمار نمی آمد ( نک : راهها ) و همین مسأله به مهاجرت ساکنان کوچ نشین - - که این مناطق را خالی از سکنه رها کردند - - و نیز به بازگشت بسیاری از آنها به زندگی کوچ نشینی منجر شد] که [به مرور زمان بعضی از آنها بازگشتند تا در جای این شهرهای تاریخی و متروکه اقامت کنند .
]بنابراین] آن را به صورت بسیار ساده ای تعمیر کردند ، به طوری که ایستگاهی شد برای کوچ نشینانی که با چهارپایان خود در درون منطقه صحرایی در حرکت بودند .
کوچ نشینان در خلال مراحل زمان به شرایط معینی برمی خورند که آنها را از زندگی کوچ نشینی به زندگی استقرار منتقل می سازد] مثلا [برخورد کوچ نشینان با ساکنان مناطق روستایی و شهری از طریق تبادل تجاری یا جنگ یا مهاجرتهای موسمی - - که کوچ نشینان بین مناطق صحرایی و کشاورزی در اثناء خشکسالی ها اقدام بدان می کنند - - آنها را وا می دارد که مقداری برتری ساکنان دائمی را بر خودشان در سطح زندگی احساس کنند و برای فرار از سختی زندگی در قلب صحرا ، به اقامت تمایل پیدا کنند و شروع کنند به محدود کردن تعداد چهارپایانی که پرورش می دهند و ایجاد انبار دانه های گیاهی برای چهارپایان خود و نیز اقامت در خانه هایی که در کنار این انبارها برای مراقبتاز آنها بنا می کردند و هرگاه موفق به کشت مساحتهای کوچکی در اطراف این انبارها می شدند ، این موفقیت آنها را به اقامت در یک زندگی نیمه زراعتی تشویق می کرد .
این همان چیزی است که برای کوچ نشینان شمال نقب و فرورفتگی ( غور ) بیسان و صحرای قدس و خلیل اتفاق افتاد . زیرا اجتماعات پراکنده ای تشکیل دادند که خانه های مؤین و آجری را در خود گرد آورده و به شکل روستاهای کوچک بود . این اجتماعات عمرانی شبه کوچ نشینی ، در منطقه انتقالی بین مناطق صحرایی و زراعی ، در ایجاد یک منطقه مانع میان دو جامعه کوچ نشینی و اقامتی سهیم شدند . ساکنان این اجتماعات که از شبه کوچ نشینان بودند ، اولین ضربات کوچ نشینانی را که در گذشته به مناطق روستایی حمله ور می شدند ، دریافت می کردند .
این مسأله باعث شد که بعضی از اینان اجتماعات خود در منطقه انتقالی را ترک کنند و برای پرهیز از خطرات حمله کوچ نشینان از یک طرف و انتقال به زندگی ثابتی که نوعی امنیت معنوی و مادی را برای آنها تأمین می کرد از طرف دیگر ، دور] از آنها] در قلب مناطق روستایی و شهری سکنی گزینند . از جمله مراکزی که در اطراف آن مستقر شدند بیر سبع ، غزه ، خان یونس ، خلیل ، بیت لحم ، قدس ، بیسان ، ناصره ، حیفا ، طولکرم ، یافا ، لد و رمله بود .
در دوره عثمانی سیطره حکومت ترکان بر کوچ نشینان و شهرنشینان و نفوذ آنها بر قبایل عرب یا ناچیز بود عملاً هیچ دخالتی نداشتند . بیشترین توجه آنها صرف جمع آوری مالیات از رعایای دولت می شد . حاکمان حقیقی سران عشایر بودند که به گردش می پرداختند و اقامت می کردند و به همراه عشایر خود هر طور که مایل بودند به هرجا که می خواستند کوچ می کردند و هرگاه که شرایط نامساعد بود با یکدیگر می جنگیدند ، همان طور که به مناطق روستایی خصوصا در خشکسالی ها حمله می کردند .
طبیعی است که نزاع و جنگ به دلایل متعددی که مهمترین آنها زمین و آب و گیاه است بین قبایل مختلف خصوصا در صحرای نقب شعله ور می شد . حکومت ترکان نتوانست بر عشایر کوچ نشین مسلط شود مگر در سال 1890 م که رستم پاشا فرمانده ترک اقدام به حمله شدیدی کرد و در این حمله ، سختی و زور و فشار و ایجاد ترس و زندان و تبعید را به کار گرفت و علی رغم مقاومت بعضی عشایر در برابر ترکان توانست بر اوضاع مسلط شود .
ترکان در سال 1894 قرارگاهی برای پلیس در دژ جهیر تأسیس کردند . همچنین قبایل را به داخل ناحیه بیرسبع که در سال 1900 م از نظر اداری از ناحیه غزه جدا شده بود ، راندند و شهرک بیرسبع را مرکز آن قرار دادند زیرا از
یک جهت در وسط قبایل قرار گرفته بود و از طرف دیگر پایگاهی برای سران آنها بود . ترکان در بیر سبع دو مجلس [متشکل ]از سران عشایر آنجا تأسیس کردند که یکی برای اداره و دیگری برای امور شهری بود .
اولین قائم مقام اداره ناحیه بیرو سبع به نام اسماعیل بک ترک انتخاب شد که در آغاز کار برای اینکه به خیمه های عشایر نزدیک باشد خود نیز در چادر مستقر شد و حکومت ، برای حفظ امنیت و تحکیم بخشیدن به سیطره بر قبایل او را با مجموعه ای از نیروهای پلیس و ژاندارمری مسلح ساخته بود و شهر بیرسبع مرکزی برای استانداری قدس شد .
با توجه به اهمیت استراتژیک بیر سبع در جنگ جهانی اول ، دولت عثمانی در آغاز سال 1914 اهمیت ویژه ای برای آن قائل شد و آن را به مرکزی نظامی برای سربازان تبدیل کرد . عثمانیان توانستند نزدیک به 1500 کوچ نشین را در کنار نیروهایشان در جنگ کانال بسیج کنند .
در دوره قیمومیت بریتانیا بر فلسطین ، حکومت قیمومیت موفق شد که با شیوه هایی جدید به صورت تهدید و گاهی تشویق بر قبایل مسلط شود و نزاع ها و جنگها و هجوم ها را کاهش دهد . در این دوره بعضی از عشایر از زندگی کوچ نشینی به زندگی ثابت در روستاها و حتی شهرها روی آوردند .
حکومتهای قیمومیت گامهایی جدی برای بهبود اوضاع کوچ نشینان برنداشتند به طوری که مقدار [ریزش] باران و تکرار خشکسالی ها سبب سقوط اوضاع اقتصادی آنها شد . نسبت [ریزش ]باران بین سالهای 1922 - 1937 از 188 میلیمتر تجاوز نکرد و این] مقدار [برای زراعت و پیدایش چراگاهها کافی نبود ، زراعت اصلی در بیرسبع عبارت از ]کشت [جو و گندم و ذرت و خربزه و کنجد بود .
کشت کنجد به سبب خشکسالی متوقف شد و تولید جو و گندم پایین آمد تا جایی که تقریبا نیمی از نیازهای کوچ نشینیان را نیز برآورده نمی ساخت و بدین گونه تعداد چهارپایان از جمله شتر نیز پایین آمد و علفزارها و چراگاهها کاهش یافتند و همه اینها به شدت تأثیر دیون بر کوچ نشینان ، افزایش تعداد بیکاران در میان آنها منجر شد .
علاوه بر این وضع اقتصادی بدی که کوچ نشینان در آن به سر می بردند ، حکومت قیمومیت بریتانیا شروع به تسهیل انتقال اراضی محل سکونت آنها به حوزه صهیونیستها کرد و اقدام به حل اختلافات قانونی در مورداراضی " اشغال " به نفع صهیونیستها که منجر به راندن کوچ نشینان ساکن این اراضی شد .
کوچ نشینان همانند سایر اعراب فلسطین در برابر اسکان صهیونیستها عکس العمل بریتانیا ایستادگی کردند و در حوادث میهنی که بر فلسطین گذشت حضور فعال داشتند و در انقلاب 1921 و انقلاب 1936 - 1939 مشارکت کردند . در درگیری های سال 1948 در بیرسبع جبهه جوانان تشکیل شد و گروه مدافعی از اهالی شهر و کمیته ای ملی که بر امور دفاع نظارت داشت به وجود آمد . کوچ نشینان حملات موفقیت آمیزی بر مستعمره " بیت ایشل " کرده و ضربات سختی بر کاروانهای تدارکات صهیونیستی وارد آوردند . اما کمبود سلاح و مواد غذایی و مواد اولیه منجر به ضعف مقاومت شد و صهیونیستها توانستند بر مدافعان غالب آیند و بیر سبع مرکز آن ناحیه را در 21/10/1948 اشغال کنند .
پس از آن صهیونیستها موفق به راندن اکثر بادیه نشینان مستقر و شبه مستقر از سرزمینشان شدند و مستعمرات صهیونیستی متعددی را در سرزمینهای آن برپا کردند . اما کوچ نشینان صحرای نقب و دره عربة ، بعضی از عشایرشان به اردن و بعضی دیگر به قطاع غزه مهاجرت کردند و بخشی از آنها در جایگاههای خود در صحرای نقب باقی ماندند .
اما رژیم صهیونیستی شروع به محدود کردن آزادی حرکت آنها کرد و آنها را مجبور به تحرک در داخل مناطق معینی ساخت . در کنفرانس کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی در مورد برپایی پایگاههای نظامی به جای پایگاههای سینا که به زودی نیروهای صهیونیستی آنجا را ترک خواهند کرد توافق به عمل آمد به همین جهت صهیونیستها برای برپایی این پایگاهها اقدام به مصادره مساحتهای وسیعی از سرزمینهای بدویان نقب کردند ، کوچاندن عشایر کوچ نشین از سرزمینهای مصادره شده و اسکان آنها در مناطق فقیر و دور از ارتفاعات مشرف نقب بر دره عربة به انجام رسید .
کوچ نشینان در آغاز دوره قیمومیت بریتانیا 10 درصد مجموع ساکنان فلسطین را تشکیل می دادند و در سرشماری سال 1931 تعدادشان به حدود 000/150 نفر رسید اما این رقم دقیق نیست ( نک : ساکنان ) اما تعداد کوچ نشینان فلسطین اشغالی از سال 1948 در اوایل دهه 50 مطابق سرشماری که نیروهای اشغالگر صهیونیست از
آنها به عمل آوردند ، به حدود 22 هزار کوچ نشین می رسید که 15 هزار نفر از آنها در ناحیه بیر سبع زندگی می کردند و نسبشان به بیست عشیره همچون ابورقیق و قدیرات و ابو ربیعة و ظلام و هذیل می رسید .
تعداد بدویان در فلسطین اشغالی در سال 1981 حدود 75 هزار نفر تخمین زده می شد . آنها نیز همانند سایر اعراب سرزمینهای اشغالی ثابت و استوار علی رغم ظلمی که با آن مواجه هستند سرزمینهای خود را رها نمی کنند .
ج - قبایل عرب و سلاله آنها در فلسطین :
نسب شناسان عربها را به سه گروه تقسیم می کنند :
- عرب بائده یا نخستین : آنها که از میان رفته اند
- عرب عاربه : یمنیانی که از نسل قحطان هستند
- عرب مستعربه یاعدنانی ها : اهل نجد و حجاز که از نسل عدنان هستند .
1 - عرب بائدة :
از جمله مشهورترین قبائل آنها کنعانی ها ، طسم ، جدیس ، عاد ، ثمود ، عملیق ، عبد ضخم ، أمیم ، عجیل و جرهم هستند . این قبایل در دوران ]حاکمیت [کنعانیان که حدود 2000 سال از 000/3 ق . م تا 1000 ق . م امتداد یافت ]در فلسطین] سکنی گزیدند . گروهی از جدیس و طسم در جنوب فلسطین و غور اردن رحل اقامت افکندند و گروهی از ثمود در مناطق صفد و نابلس و غزه فرود آمدند و اعقاب عملیق در کوههای الخلیل و سرزمین نقب مستقر شدند و روستای بیت جبرین را در آنجا بنا نهاده و با یهودیان به مبارزه پرداختند .
نسب شناسان در نسب اهل مدین اختلاف نظر دارند احتمال می رود که آنها از جمله عرب بائده باشند که در سرزمین بیر سبع سکنی گزیدند و گروهی از ایشان در مرج ابن عامر مستقر شدند و به تجارت و زراعت و چوپانی پرداختند و چون اوضاع به خرابی گرایید کوچ نشینی را پیشه کردند . همچنین قبایل زیر - - که به هنگام استقرار اعراب کنعانی در فلسطین ، در آنجا رحل اقامت افکندند - - از جمله عرب بائده به شمار می آیند .
- آموریان که شهرهایشان را در تل الحسی و تل النجیلة و شعلبیم بنا نهادند و شهرهای لاخیش و جازو را توسعه داده و یا تجدید بنا کردند .
- معینیان که بر جنوب فلسطین هجوم بردند و در منطقه غزه برای خود دولتی ایجاد کردند ، اینان تاجر بودند .
- ایدومیان که منطقه حکومتشان از جنوب اردن تا شهرهای الخلیل و بیت جبرین امتداد داشت .
2 - عرب عاربة :
قبایل عاربة به قحطان بن عامر که نسبش به سام جد عرب می رسد ، منسوب هستند . اکثریت اهل فلسطین قحطانی هستند و غالب لشکریان فاتح در صدر اسلام از قبائل قحطانی بودند ، از جمله مهمترین قبایل قحطان :
1 ) قبایل حمیر :
اکثریت قبایل حمیر به قضاعة منسوب هستند و قضاعة جد بزرگ همه شاخه های قضاعه است که در فلسطین فرود آمدند این شاخه ها در روستاهای بطانی ( غزه ) و جماعین ( نابلس ) و وادی حسنین ( یافا ) و غیره پراکنده شدند .
از شاخه های قضاعه می توان : کلب ، بلی ، جهینه ، جرم ، قدامه بنوبهرأ ، بنوعذره ، القین و مسکه را ذکر کرد . همچنین می توان از نوادگان بنی کلب در فلسطین عشیره سراجین را در ناحیه بیرسبع و هدیبات را در ناحیه الخلیل و فحیلی در ناحیه طبریه را و از نوادگان بلی در فلسطین قبیله حناجره در نوار غزه و عشیره الظلام در ناحیه بیر سبع و عرب الفقرا در کنار الخضیره در سواحل رود المفجر در ناحیه حیفا و بعضی ساکنان روستای کفر صدر و بعضی ساکنان مجاور روستا ام خالد در ناحیه طولکرم] را نام برد] .
اما قبیله جهینه در فاصله حجاز تا حوران و جولان و غور فلسطین ساکن بودند و از شاخه های این قبیله در فلسطین عشیره الجرادات است که افراد آن در روستاهای سعیر ( الخلیل ) ، جولس ( غزه ) ، دیرالعضون ( طولکرم ) ، سیله الحارثیة ، زبوبه و فقوعه ( جنین ) و نیز از شاخه های آن الضواحک است در صحرای الخلیل پراکنده بودند .
اما اقامتگاههای بنوجرم در فاصله غزه از طرف غرب و کوههای الشراة در جنوب اردن از طرف شرق امتداد داشت و قبیله الغرازمة در نقب به آنها منسوب است . اقامتگاههای بنی قدامه در سرزمین جماعین واقع در ناحیه نابلس قرار داشت و بنو بهراء در روستاهای حماسة ( غزه ) ، الطیبة ، جت ( طولکرم ) ، صیر ، عجة و العباسیة ( یافا ) پراکنده بودند .
از جمله نوادگان آنها عربهای صقور در ناحیه بیسان
هستند . بنوعذره در جماعین ( نابلس ) متمرکز هستند اما گروههایی از قبیلة القین در غور فلسطین فرود آمدند درحالی که 365 گروههای دیگری از آنها در جنوب فلسطین و در منطقه الخلیل و در دشت ساحلی میانه مستقر شدند از شاخه های القین قبیله مسکة است که روستای مسکه ( طولکرم ) را ایجاد کردند و شاخه سیبان که در رمله و ناحیه آن وسکاسک در یافا رحل اقامت افکندند .
2 ) بنوکهلان :
طی از قدیمی ترین قبایل بنی کهلان محسوب می شود و از مشهورترین قبایل طایی در فلسطین فرود آمدند بنوثغل هستند که گروهی از آنها در عبسان ( غزه ) رحل اقامت افکندند و نیز بنی الجراح که در سال ( 971 - 1028 م ) در الرملة حکومتی برای خود برپا کردند و آن فضل بن ربیعه که در جنگ با فرنگیان شایستگی خود را نشان دادند از بنی الجراح هستند .
در حال حاضر خانواده های طوقان ، ابوریشه ، العابد ، الفاعور ، کعوش ، الریماوی و عربهای الخریفات از نوادگان فضل بن ربیعه هستند . همچنین آل السنید که روستای دیر سنید ( غزه ) را بنیان نهادند نیز نسبشان به طی می رسد .
امروز قبیله طی ء به نام " شهر " مشهور است و الصوایحه از عشیره الجبارات و پسرعموهای رماضی آنها از التیاهة در ناحیه بیر سبع بدان منسوب هستند و نیز خانواده الجربان در یعبد و خانواده الجربة در روستای جربا ( جنین ) نیز بدان منسوب هستند . همچنین گروههایی از عرب ابن عبید در ناحیه بیت لحم و تیره بنی شمسه در روستای بیتا ( نابلس ) و عجاجره در غور نابلس نیز از آن منشعب هستند .
از تیره های فلسطینی قبیله طی بنوجرم هستند در سرزمین غزه و الداروم در ناحیه مابعد ساحل تا کوههای الخلیل پراکنده بوده اند . از بنی جرم خانواده العویات - که در روستاهای البرج و بیر معین ( الرمله ) اقامت دارند - و خانواده عویس در یافا و خانواده بنی شاور - در روستای الشاوریه - و عربهای جرامنه که در روستای المر ( المحمودیة ) در ناحیه یافا ساکن هستند - منشعب می شوند . بنوجذیمه از مشهورترین تیره های جرم محسوب می شود .
زیرا خانواده های آل عوسجه و آل احمد و آل محمود در بلاد غزه و تیره الربایعه در میثلون ( جنین ) از آن انشعاب یافته اند . تیره های دیگری نیز وجود دارد که از جرم منشعب شده اند مانند بنی سهیل که در روستای سهیله و العبادله در خان یونس و بنی جبیل ( الخلیل ) و بنی هرمانس در روستای اجزم ( حیفا ) مستقر هستند .
بنوسنبس یکی از تیره های قبیله طی محسوب می شود که در جنوب فلسطین رحل اقامت افکندند و در آنجا زاد و ولد کردند . سنبس انشعابات و عشائری دارد که از جمله آنها الخزاعله هستند که در خرابة الخزاعله ( بیرالسبع ) مستقر شدند و رمیح که نوادگان آنها در روستای المزیرعة ( یافا ) زندگی می کردند و معین است که در خربة المعین از زمینهای الترابین ( بیرسبع ) اقامت کردند . از اعقاب سنبس درفلسطین قبیله الحارثیه است که عشیرة وادی الحوارث ( طولکرم ) و دو عشیره الحمام و الغنامه ( صفد ) و سیله الحارثیة ( جنین ) بدان منسوب هستند .
قبیله بنی زبید یمنی یکی از قبایل کهلان - که در فلسطین و شام پراکنده شدند - محسوب می شود و نسب بخشی از قبائل شمالی فلسطین به بنی زبید می رسد . از جمله آنها عربهای السواعد و الطوقیه در ناحیه عکا و زبید و الشمالنه در دیره صفد و سعیدان و الهیب در بیشتر سرزمین الجلیل هستند . از خانواده های فلسطینی که نسبشان به زبید می رسد ، خانوار کلیه کشورهای عربی که دارای مرز مشترک با اسرائیل هستند یعنی سوریه ، اردن ، مصر ، لبنان و همچنین خود اسرائیل باید از حق شرکت در کنفرانس برخوردار باشند .
سازمان آزادی بخش فلسطین به عنوان یگانه نماینده قانونی ملت فلسطین باید الزاما شرکت کننده متساوی الحقوق کنفرانس باشد . این یک موضوع اصلی است زیرا حل و تنظیم مسائل خاور نزدیک بدون حل و فصل مسأله فلسطین قابل وصول نیست و نمی تواند بدون شرکت سازمان آزادی بخش فلسطین حل و فصل گردد .
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات متحده آمریکا به عنوان کشورهایی که به علت وضعی که به وجود نقش عمده ای در امور بین المللی دارند رؤسای مشترک کنفرانس قبلی مربوط به خاور نزدیک هستند نیز باید در کنفرانس شرکت داشته باشند .
بعضی از دیگر کشورهای خاور نزدیک و نواحی مجاور آنکه می توانند سهم مثبتی در امر حل و فصل مسأله خاور نزدیک ادا کنند ممکن است با موافقت عموم جزو شرکت کنندگان کنفرانس ده های ابوشعبان ، در غزه و الشرابی در نابلس و العزه در الخلیل و بیت حبرین و تل الصافی هستند .
اما قبیله جذام پس از اسلام در اطراف فلسطین خصوصا میان دو شهر طبریه و عکا پراکنده شدند گروهی
از آنها در بیت جبرین ( الخلیل ) و زماردین ( حیفا ) مستقر شدند و أساورة در جایگاه تل الأساور ( حیفا ) و بنوبعجه در سرزمین بیرالسبع در اطراف زویره سکنی گزیدند و بنوزید در ناحیه رام الله و بنوقیض در قدس و بنوجری در رفح و بنوالثعل در عبسان [واقع] در شرق خان یونس استقرار یافتند .
بعضی عربهای العابد در سرزمین بیرالسبع فرود آمدند در حالی که بعضی دیگر در جوار روستاهای مسکه و جلجولیا ( طولکرم ) رحل اقامت افکندند . از جمله [قبیله] جذام ابوشرخ است که خانواده ابوشرخ در مجدل عسقلان از آن منشعب شده است و نیز بنوطریف که در روستای دیرطریف ( الرملة ) و الجراوین از منطقه الترابین [واقع] در بیرالسبع استقرار یافتند و نیز بنوجابر که عشیره الجبارات در بیر سبع از آن انشعاب یافت .
قبایل لخم پیش از اسلام در جایگاههای متعددی از فلسطین همچون جهات غربی بحرالمیت در جنوب فلسطین و منطقه میانی آن پراکنده شدند . بازماندگان لخم همانند بازماندگان جذام در فلسطین در دیار غزه پراکنده اند . از جمله آنها بنونبهان از قبیله الحناجره در بیرالسبع و آل النبهانی در اجزم ( حیفا ) و المساعید در غور نابلس ، رفیدات در رفیدیا ( نابلس ) و آل قفه در سیلة الظهر ( جنین ) و تیره الدیک در کفرالدیک ( نابلس ) اما خاندان تمیم الداری در شهرهای الخلیل و نابلس و جنین و یافا اقامت دارند .
غسانیان نام خود را در فلسطین در روستای " دیرغسانه " ( رام الله ) جاودان ساختند از بازماندگان آنها جماعة الحدادین است که در فلسطین خصوصا در بیت المقدس فرود آمدند . اوس و خزرج ( الانصار ) نیز بازماندگانی در فلسطین دارند که از جمله آنها آل الصامت در قدس و آل شداد در روستاهای عمودیة و جیت ( نابلس ) و بنوحمیر در کفر قدوم ( نابلس ) و عربهای النصیرات ( غزه ) و بعضی از ساکنان روستای عتیل ( طولکرم ) و آل غانم در قدس را می توان ذکر کرد . از خزرج در فلسطین خانواده هایی مثل آل نسیبه در قدس و الجوابرة در عراق المنشیة ( غزه ) منشعب شدند .
از بازماندگان ازد در فلسطین عشیره المناره در حومه جنوبی شهر طبریة و عشیره نجمات الصانع از الترابین در جنوب فلسطین و دو شاخه الشقران و آل جرار در سرزمین جنین و نابلس هستند و عشیره خزاعة که از ازداست در قریه خزاعه تا شرق خان یونس استقرار یافتند .
3 - عرب مستعربه :
اینها از جمله اعرابی هستند که نسبشان به پیامبر ، اسماعیل بن ابراهیم می رسد و از این جهت عدنانی خوانده شده اند که به عدنان از مردان قرن ششم قبل از میلاد منسوب هستند .
قبیله غزه از بنی عدنان منشعب شدند و در اوایل قرن 18 میلادی بعضی از انشعابات عنزه شروع به رخوج از نجد کرده و در طلب آب و چرا به طرف شمال حرکت کردند و سرور بادیه شام شدند . از جمله فرزندان عنزه در فلسطین قبیله الترابین و العطاونه در نقب و عربهای سؤالمهدر شمال یافا و عربهای عنوز در ناحیه حیفا و تیره نعیرات در میثلون ( جنین ) و بعضی ساکنان نزله و علار ( طولکرم ) هستند و بنوکنانه پس از ترک مکه در مجاورت عسقلان و بنومضر در دیار نابلس ، استقرار یافت .
از قبایل عدنانی که در فلسطین ساکن شدند ، قبیله حرب الحجازی است و عشایر مزینه ، الصوالحة ، المحمدیین از غرازمه نقب ، بدان منسوب هستند . عشیره شنابله در طلوزه ( نابلس ) و سعیدیون در وادی عربة سکنی دارند . گروههایی از حویطات در روستاهای بریرو بیت حانون ( غزه ) استقرار یافتند و عشایر قلیطات در منطقه عکا و قبیله بطانی در روستاهای بطانی غربی و شرقی ( غزه ) سکنی گزیدند .
از حسینیون خاندانهایی فلسطینی منشعب شدند که از آن جمله خاندان الزعبیه است که در الناصره و روستاهای آن و در یافا و حیفا و طوباس پراکنده اند . نیز خاندان الکیلانی و تیره الزیادنة در الجلیل و خاندان ابوالرب در سرزمین جنین و آل البرقاوی در دیره طولکرم و الوحیدی از ترابین بیر سبع و الیشرطی در عکا سکنی دارند .
همچنین از الحسینیون در فلسطین عشایر سعاده در روستاهای الفحم و عرابة و سیله الحارثیه و السوافیر و بیتا و جبارات الوحیدی هستند و در القدس و یافا و غزه و نابلس [نیز ]خاندانهایی یافت می شوند که نسبشان به حسین بن علی می رسد . از سلاله عباسیان در فلسطین آل العضین در غزه و رمله و غصینات از عشیره قلازین از التیاهه در نقب و آل عباسی در صفد و تیره الحوائره در منطقه نابلس هستند .
علاوه بر استقرار بسیاری از عشایر عرب در مناطق روستایی و شهری فلسطین ، گروههای پراکنده ای از اعقاب مردمانی که بدانجا وارد شدند همچون فرنگیان و ترکها و
کردها و آلبانیایی ها و چرکسها و بشناقها و أرمنی ها و دیگران که به اعراب گراییدند و کاملاً عرب شدند - ساکن شدند .
د - توزیع جغرافیایی قبایل کوچ نشین :
کوچ نشینان در نقب و وادی اردن متمرکزند و به گونه ذیل در این دو سرزمین پراکنده اند :
1 - کوچ نشینان نقب :
کوچ نشینان نقب از چهار قبیله بزرگ عرب متشکل هستند که تمام اراضی اطراف بیر سبع را از قدیم در تملک خویش دارند . این قبایل عبارتند از :
1 ) قبیله جبارات :
این قبیله تمامی اراضی واقع در شمال شرقی شهر بیر سبع را در تملک خویش دارد و اراضی این قبیله تا اراضی فالوجه و بریر امتداد دارد . در تابستان سال 1946 تعداد افراد آن به 528,7 نفر می رسید و تا پایان سال 1948 از 14 عشیره متشکل بود . اما بعد از سال 1948 هیچ یک از این عشایر در فلسطین اشغالی باقی نماندند بلکه بیشتر آنها به اردن و تعداد کمی به نوار غزه مهاجرت کردند .
2 ) قبیله عزازمه :
اراضی این قبیله به طور گسترده از شهر بیر سبع تا جنوب وادی عربه به طرف شرق و خلیج عقبه از طرف جنوب امتداد دارد و اراضی دو قبیله التیاهه و الترابین به ترتیب در شمال شرق و شمال غرب ، اراضی این قبیله واقع شده است . تعداد افراد آن مطابق سرشماری 1946 به حدود 370,16 نفر می رسد و از 11 عشیره تشکیل شده است .
3 ) قبیله التیاهه :
این قبیله در شمال شرق و شرق بیر سبع پراکنده است و اراضی آن در بخش جنوبی بیابان الخلیل ، بین کوههای الخلیل و بحرالمیت گسترده است . تعداد افراد آن در سال 1946 به حدود 153,25 نفر می رسید . این قبیله مشتمل بر 23 عشیره است و اکثریت این عشایر در سال 1948 به اردن مهاجرت کردند و گروه اندکی از آنها به نوار غزه مهاجرت کرده و بخشی از آن در نقب باقی ماندند .
4 ) قبیله الترابین :
این قبیله بین شرق و بیر سبع تا غرب مرزهای مصر پراکنده است . قبیله عزازمه از طرف شرق و قبیله التیاهه از طرف شمال آن را احاطه کرده اند . بخشی از آن در نقب غربی مشرف بر دریای مدیترانه [واقع] در جنوب شرق غزه و اطراف دیر بلح مستقر هستند . در سال 1946 تعداد افراد آن به حدود 381,32 نفر می رسد و این قبیله متشکل از 24 عشیره است .
2 - کوچ نشینان دره اردن و سرازیری های شرق ارتفاعات کوهستانی مشرف بر آن :
1 ) عشایر دره عربة :
مشتمل است بر عشایر لحیوات که اصل آن به قبیله بنی عطیه می رسد . از اراضی آنها در بخش جنوبی دره عربه که با عقبه هم مرز است امتداد دارد . همچنان که زمینهایی نیز در سینا دارند . تعداد افراد این عشایردر سال 1931 به حدود 420 نفر می رسید . نیز مشتمل است بر عشایر سعیدیین که اصلشان به قبیله حریطات می رسد و [اراضی آن] در بخش شمالی دره عربة امتداد دارد . تعداد افراد آن در سال 1931 به حدود 645 نفر می رسید .
2 ) قبایل ناحیه غرب بحرالمیت ( بیابان قدس و خلیل ) :
تعداد ساکنان بیابانهای قدس و خلیل از کوچ نشین و مستقر در سال 1945 به حدود نه هزار نفر می رسید که هفت هزار نفر آنها در بیابان قدس و هزار نفر در بیابان خلیل بودند . از شمال تا جنوب ، برحسب توزیع جغرافیایی در این منطقه ناهموار ، از سرازیری های شرق ارتفاعات قدس و خلیل ، قبائل عرب زیر مشاهده می شوند :
عربهای سواحرة :
آنها در اراضی واقع بین مقام موسای پیامبر در شمال و اراضی عربهای ابن عبید در جنوب و بین کوههای قدس در غرب و بحرالمیت در شرق اقامت دارند . تعداد آنها در سال 1931 به حدود 572,1 نفر و در سال 1961 به حدود 413,1 نفر می رسید . آنها با چهارپایان خود در کوچهای موسمی زمستان ( قشلاق ) - ساحل شمال غرب بحرالمیت و در کوچهای تابستانی ( ییلاق ) به ارتفاعات کوهستانی نواحی شرق قدس و بیت لحم و بیت ساحور می رفتند .
اکثریت آنها در طول دوره قیمومیت بریطانیا در روستاهای سواحره شرقی و سواحره غربی که از سنگ
ساخته شده است مستقر شدند و علاوه بر گله داری به حرفه های دیگری همچون زراعت ، خدمات و کارهای بنایی و ساختمانی در شهرهای مجاور نیز روی آوردند و در آبیاری باغهای درختان میوه در دو طرف دره از آبهای قدس که به دره قدرون سرازیر می شد استفاده می کردند .
عرب ابن عبید : در اراضی بین کوههای قدس از طرف غرب بحرالمیت از طرف شرق اقامت دارند . اراضی آنها بین اراضی عربهای سواحره در شمال و عربهای تعامره در جنوب محصور است . تعداد آنها در سال 1938 حدود 305,1 نفر و در سال 1961 حدود 838 نفر تخمین زده شد و مهمترین جایگاههای آنها در [کنار ]بحرالمیت از شمال تا جنوب ، عین فشخه ، رأس فشخه سرابیل و نقب رباعی هستند .
عربهای تعامره :
میان عربهای ابن عبید در شمال و عربهای رشایده در جنوب اقامت دارند تعداد آنها در سال 1938 حدود 396,4 نفر برآورد می شد . در گذشته برای ییلاق به مرتفعات بیت لحم و برای قشلاق به سواحل غربی بحرالمیت می رفتند . مهمترین جایگاههای آنها در ساحل بحرالمیت ، عین غویره و عین ترابه بود . درحالی که اقامتگاههایی که برای چرا در آنجا فرود می آمدند روی تپه های بیابان قدس عبارت بودند از : خشم حثرورة تا غرب عین غویر و رأس الاوارة و رویکبه و مسترق التاج و خربة خریثون . بیشتر عربهای تعامره از اواخر دوره قیمومیت در منطقه بیت لحم مستقر شدند .
عربهای رشایده :
بین عربهای تعامره از طرف شمال و بیابان خلیل ، عربهای کعانبه از طرف جنوب اقامت دارند ، تعداد آنها در سال 1938 حدود 200 نفر برآورد می شد و به هنگام زمستان در اطراف عین جدی در ساحل غربی بحرالمیت و به هنگام تابستان روی قله های ارتفاعات کوهستانی تا غرب ، در گردش بودند . بعضی از آنها در منطقه خلیل - بیت لحم استقرار یافتند .
عربهای کعانبه :
در بیابان خلیل ، بین خلیل و بحرالمیت اقامت دارند و مشتمل بر عشایر فرجات و زویدیین هستند . بعضی از آنها در روستاهای خلیل و حلحول استقرار یافته اند .
عربهای جهالین :
در بیابان خلیل و بحرالمیت در گردشند و مشتمل بر عشایر ضواحک ، ظلامات ، صرایعه فقرا ، بنی غیاض و رماضین] آنها [از دره های سرازیر شده از کوههای خلیل و نقب به طرف بحرالمیت در به دست آوردن آب و گیاه برای چرای چهارپایانشان بهره برداری می کنند . بعضی از آنها در روستاهای یطة ، سموع بنی نعیم استقرار یافته و بعضی دیگر همانند گذشته از راه چوپانی و تربیت چهارپایان تأمین معاش می کنند .
3 ) قبایل دره پایین اردن :
اراضی قبائل دره نزدیک پایین اردن بین دریاچه طبریه از شمال و بحرالمیت از جنوب امتداد دارد . گردش این قبائل محدود به طول دره پایین اردن نیست ، بلکه دامنه آن تا سرازیریهای شرق کوههای نابلس و دشت مرج ابن عامر - که بر دره اردن مشرف است - کشیده می شود . این قبائل عربهای سواحره ( سواحرة الواد ) - را که بین مقام موسای پیامبر از جنوب و اریحا از شمال در گردش هستند - و نیز عربهای ریاحنه و عبید مریم را در منطقه اریحا ، دربرمی گیرند . این عشایر درروستای موسای پیامبر و جایگاه خان احمر و در اریحا و عین دیرک و عین سلطان و اردوگاههای پناهندگان اطراف آن و نیز در اردوگاه عقبه جبر ، مستقر هستند .
عشیره بنی سیله نیز است در منطقه واقع بین غور فصایل از طرف شمال و اریحا از طرف جنوب در حرکت هستند . این عشیره در اطراف غور فصایل مستقر شدند و افراد آن در دره ملاحه حرفه زراعت را در پیش گرفتند . اما عشیره مساعیر در غور اردن غربی ، میان غور فصایل از جنوب و غور فارعه از شمال گردش می کردند و در بخش نزدیک دره فارعه و روستای جفتلک و در طول اریحا - بیسان مستقر شدند .
قبایل غور بیسان] نیز [به قبایل دره اردن پایین اضافه می شوند . سه قبیله اراضی غور بیسان را که متصل به اراضی غور اردن بود بین خود تقسیم کردند و آنها از شمال به جنوب عبارتند از : شاتره ، غزاویه و صقور . تعداد افراد این قبایل با هم حدود 500,6 نفر برآورد می شد و دارای 600 چادر بودند . در عهد عثمانی برای قشلاق به غور بیسان و برای ییلاق به دشت مرج ابن عامر و ارتفاعات کوهستانی محیط بر آن می رفتند .
در دوره بریتانیا این قبائل اقامت دائم اختیار کردند و خیمه ها و خانه های آجری خود را در طول راههای اصلی خصوصا دو راه سمخ - - بیسان - - العفوله و سمخ - - بیسان - -
اریحا برپا کردند . افراد این قبائل در کنار تربیت چهارپایان به کشاورزی آبی و تجارت و خدمات نیز پرداختند . به هنگام انقلابهای فلسطینی این قبائل از طرف حاکمان بریتانیایی در معرض ظلمهای بسیاری قرار گرفتند . صهیونیستها آنها را در سال 1948 از سرزمینشان راندند و اکثریت آنها به اردن و سوریه مهاجرت کردند .
4 ) قبایل دره بالای اردن :
این قبائل در دو ناحیه طبریه و صفد در داخل دره بالای اردن بین مرزهای شمال شرق فلسطین از طرف شمال و دریاچه طبریه از طرف جنوب پراکنده اند . بعضی از آنها در طول طرف شرقی کوههای جلیل که بر دره اردن مشرف است یافت می شوند از جمله عشایر ناحیه طبریه ، تلاویة ، سدور ، سرجونه ، مدارج ، مشارقه و خرانیه و کدیش و مویلحیات و سمیری و فحیلی هستند . بیشتر این عشایر در عهد عثمانی بین سواحل طبریه و ارتفاعات پایین جلیل قشلاق و ییلاق می کردند .
در عهد بریتانیات بیشتر آنها زندگی ثابت در پیش گرفتند و در کنار پرورش دام به کار کشاورزی پرداختند و در کنار خیمه های خود در منطقه ناصره خصوصا در اطراف کوه طابور و نزدیک ارتفاعات کوهستانی جلیل که از شرق بر دشتهای طبریه مشرف است و از جنوب بر دشت مرج ابن عامر ، روستاهایی بنا کردند در سال 1948 بیشتر این عشایر پس از اینکه رژیم صهیونیستی آنها را از فلسطین بیرون کرد به سوریه و اردن مهاجرت کردند و تعداد کمی از آنها در اطراف کوه طابور ( طور ) در ناحیه ناصره باقی ماندند .
خیمه گاههای عشایر مکیه و زنغریه و قدیریه و سیاد و زبید و شمالنه و هیب میان دو دریاچه طبریه و حولة در داخل دره بالای اردن گسترده بود . بسیاری از این عشایر در دوره بریتانیا اقامت دائم اختیار کردند و خانه هایی آجری در کنار خیمه های خود بنا کردند و شروع به زراعت و پرورش دام و صید ماهی کردند . اما صهیونیستها آنها را در سال 1948 از سرزمینشان راندند و بیشتر آنها پس از اخراج فلسطینیان از سرزمینشان به سوریه مهاجرت کردند .
دشت حوله شمالی در اثنا و قیمومیت بریتانیا مشتمل بر 12 روستا بود که همه ساکنان آن از عشیره غوارنة بودند که در خیمه های مؤین ساکن بودند و در آن دشت ساکن شدند و به حرفه زراعت و چوپانی و صید پرداختند اما رژیم اشغالگر صهیونیست در سال 1948 به طرد این عشیره از سرزمین خود ، ویران کردن خیمه های آنها ، سپس خشکاندن دریاچه حوله و باتلاقهای آن در اواخر دهه پنجم و همچنین به تغییر علائم جغرافیایی دشت حوله - - اقدام کرد ( نک : حوله ، خشکاندن دریاچه ) .
ه - نظام قبیله ای :
کوچ نشینان ( بدویان ) بخشی از جامعه فلسطینی هسنتد که ساکنان شهرها و روستاها و خانه های مؤتین را در خود گرد آورده است . ( نک : اسکان ) ساختمان نظام قبیله ای در فلسطین بر نوعی از پیوند و روابط اجتماعی استوار است که حول محور خون و پیوند خویشاوندی دور می زند . بعضی حقوق و وظایف را که از خانواده شروع و به قبیله منتهی می شود ، واجب می گرداند .
خانواده عبارت است از : پسران و دختران فرد که نمایانگر سنگ بنای جامعه قبیله ای هستند . درحالی که عشیره مشتمل است بر خانواده فرد و خویشاوندان نزدیکش که دختر قبیله محسوب می شود و ریاست آن به عهده شیخ مستقل یا شیخ عمومی قبیله است . اما قبیله رأس نظام اجتماعی قبیله ای است که جامعه ای است اقتصادی سیاسی اداری و قضایی و از گروههای به هم پیوسته ای تشکیل شده است که به همبستگی و روحیه جمعی متکی هستند و در ارزشهای قبیله ای واحدی اشتراک دارند و همه آنهامسئولیتهای بسیاری دارند که از آن جمله است محافظت از زمین و منابع آب و گیاه آن و مراقبت از نظم میان افراد قبیله و میراث اجتماعی آن و حفظ پاکی و سلامت تژاد آن در حد امکان می باشد .
ریاست آن با شیخ قبیله است که اساسی ترین منبع قدرتهای مختلف است و اولین مرجع در امور قضایی و اجرایی و نماینده قبیله در تمامی معاملات با دیگران است . بنابراین جایگاههای چرا را معین می کند و قبیله را رهبری می کند ، انساب را حفظ می کند و وظیفه پذیرایی و ضیافت به عهده اوست و او مسئول ارتباط میان قبیله و حکومت است .
در نظام قبیله ای بعضی از مظاهر حکومت دینی Theodracyوجود دارد . امر و نهی از آن شیخ قبیله است علی رغم اینکه مستبد کامل نیست . در بعضی از جنبه های این نظام نوعی طبقاتی بودن مشهود است . زیرا نظام ریاست قبیله وراثتی است و نسب و خویشاوندی از اموری است که اشرافیت در آن متجلی است اما روحیه دموکراسی نیز معدوم نیست زیرا شیخ با خردمندان قبیله اش مشورت می کند و از هیچ کس خود را مخفی نمی کند .
فقر حیات گیاهی در صحرای نقب و دره اردن انواع معینی از حیوانات را تحمیل کرده است که بدویان آن را پرورش می دهند بنابراین آنها به پرورش شتر - - که از گیاهان خاردار صحرا تغذیه می کند و در حمل و نقل وسایل به هنگام کوچ مورد استفاده قرار می گیرد و از شیر و گوشت و پشم آن در غذا و لباس بهره گیری می شود - - کوشش می ورزند همان طور که به پرورش گوسفند و بز نیز توجه دارند زیرا آنها به مقادیر اندکی از گیاهان و یا بقایای محصولات زراعی اکتفا می کنند ( نک : جانوران اهلی ) این وضع کوچ دائم بدویان به همراه دامهاشان را ، در جست وجوی آب و گیاه ، ضروری می گرداند . نزد بدویان فلسطین انواعی از کوچ مشاهده می شود که عبارتند از :
1 - کوچ عادی :
که در شرایط عادی که عشیره ای بدان عادت کرده است ، در محدوده مکانی شناخته شده عشیره که قبلاً در یک توالی زمانی آن را پیموده است برحسب نیروی چرادهی آن اراضی انجام می شود ( ر : چرا )
2 - کوچ عارضی :
زمانی انجام می شود که شرایط آب و هوایی در خشکسالیها تغییر می کند و عشایر برای جست وجوی آب و گیاه چاره ای جز مهاجرت به مناطق دیگر نمی بینند . ( نک : خشکسالی ) در این حالت راهی جز ورود به چراگاههای عشایر دیگر یا به طریقه مسالمت آمیز و یا با جنگ نیست . این چراگاهها در خارج فلسطین واقع هستند از این رو عشایر ناچار به کوچ کردن در سینا و جولان و یا در جنوب اردن هستند . بیشتر جنگهای قبیله ای ناشی از مسائلی مثل همین هجرتهای اضطراری بوده است بسیاری اوقات بدویان نقب با دامهایشان در خشکسالی به طرف شمال حرکت می کردند و این دامها را رها می کردند تا در مزارع کشاورزی اطراف روستاها و شهرها بچرند .
3 - کوچ موسمی :
کوچ چرخشی است که اساسا مربوط به دو فصل زمستان و تابستان است به این صورت که عشایر کوچ نشین با چهارپایان خود در زمستان به طرف جنوب و شرق و در تابستان به طرف شمال و غرب کوچ می کنند ، همچنین کوچ به کوهستان و دره نیز هست که عشایر در تابستان دامهایشان را به ارتفاعات کوهستانی در نواحی خلیل یا بیت لحم ، قدس ، رام الله و نابلس ، جنین ، بیسان ، ناصره و صفد منتقل می کنند تا گیاهان کوهی و بقایای محصولات زراعی را بچرند .
سپس در زمستان آنها را به دره اردن در مناطق دشت حوله و غور بیسان و غور اردن و غور عربه منتقل می کنند جایی که گرما و آب و گیاه ]کافی] موجود است .
این در مورد بدویان کوچ نشین صادق بود اما در مورد گروههای شبه بدوی و عشایری که در مناطق روستایی استقرار یافته اند ، آنها در کنار پرداختن به حرفه زراعت ، در پرورش دامها روش و شیوه گذشته خود را حفظ کرده اند .
بعضی از عشایر استقراریافتند در طول دوره قیمومیت بریتانیا در خانه های موقتی آجری که در وسط مزارع بنا می کردند ، زندگی می کردند و فقط از آن به هنگام زراعت و جمع آوری محصولات زراعی استفاده می کردند .
از طرف دیگر بعضی از عشایر استقرا یافته و تعدادی حیوان را که در کشاورزی به کار می گرفتند پرورش می دادند و از گوشت و شیر و پشم آنها استفاده می کردند . [این] در کنار پرورش تعداد زیادی گوسفند بوده است که در تغذیه آنها تکیه بر بقایای محصولات زراعی و چراگاهها در خلال فصلهای تابستان و زمستان و بر گیاهان طبیعی فصل بهار بوده است .
چوپانان این گوسفندان را در مناطق زراعی واقع دردشت به مناطق چرا در شیبهای کوهستانی منتقل می کردند و تمام فصل بهار را به چراندن می گذراندند و از غارها برای پناه شبانه گوسفندان استفاده می کردند و پس از پایان یافتن موسم چرا چوپانان گوسفندشان را به روستاهایشان باز می گرداندند .
مآخذ :
- علاب ، محمدالسید : الجغرافیا التاریخیة لاقلیم النقب ، قاهره 1956 .
- ابوخوضه ، احمد : بیرالسبع و الحیاة البدویة ، جلد 1 ، عمان 1976 و جلد 2 ، عمان 1971 .
- عارف ، عارف : القضا بین البدو ، قدس 1949 .
- عارف ، عارف : تاریخ بئرالسبع و قبایلها ، قدس 1934 .
- عارف ، عارف : احداث روف و ماساة البدویین اهلها ، بیروت 1973 .
- طاهر ، عبدالجلیل ، البدو و العشائر فی البلاد العربیة ، #قاهره 1955 .
- دباغ ، مصطفی مراد : بلادنا فلسطین ، جلد 1 ق 1 ، بیروت 1965 .
- دباغ ، مصطفی مراد : القبایل العربیة وسلائلها فی بلادنا سطین ، بیروت 1979
- Epstein, E. : Bedouins of the Negeb, Palestine xploration Fund Quarterly 1930.