ساکنان فلسطین

از دانشنامه فلسطین


الف - مقدمه :

از زمانهای قدیم ، شرایط و اوضاع و احوال جغرافیایی در جذب قبایل و ملتها به فلسطین تأثیر زیادی داشت و مهاجرتهای صحرایی زیادی که به فلسطین انجام شده تأثیر زیادی در تعمیر و آبادانی فلسطین از ابتدای عصر فلز داشته است . اعراب فلسطین از همسایگان ساکن در سوریه از نظر ویژگی ها و صفات مختلف می باشند و صفات آنها بیشتر با اعراب ساکن شرقی دریای مدیترانه قرابت و نزدیکی دارد و بر آنها نام " أنثروبولوجیون " یا " لیفانتاین " اطلاق می گردد و دارای سرهای بزرگ و قامت متوسط می باشند .

لیکن ساکنان شهرها ، به ویژه بندری ها ، اختلاط بیشتری با ساکنین روستایی دارند و لذا دارای قد و قامت دراز هستند .

اما بادیه نشینها که از دوره نه چندان دور بودند و گوسفندان و شتران را در مرتفعات قدس ، الخلیل و نقب به چرا می بردند از جرگه و طراز سامی ها از شمال شبه جزیزة العرب بودند . این گروه به خاطر طول سرهایشان مشخص می شوند ولیکن بر ساکنین نقب و منطقه غزه ساحلی بعضی از آثار مصر ظاهر می گردد .

ارتفاعات فلسطین همیشه به واسطه مهاجرتهای دائمی به آن از جنوب محافظت گردید و هیچ گاه تاریخ دراز آن مفقود نگردید . اما ساکنین جلگه ساحلی از زمان قدیم از ملت اژه و غیر از آنها از ملت شرق دریای مدیترانه متأثر گردیده و سرهایشان پهن شده است .

ب - پیشرفت رشد و نمو ساکنان قبل از سال 1948 :

فلسطین مثل سایر کشورهای خاورمیانه از قرن سیزدهم میلادی تا قرن هیجدهم میلادی در نتیجه اضطرابات و سستی ها دچار یک کاهش جمعیت شد . تعداد ساکنان فلسطین هنگامی که به پایین ترین حد خود رسید در قرن هیجدهم در حدود 000,200 نفر بود .

سرشماری ساکنان برای اولین بار در تاریخ فلسطین جدید در سال 1922 روی داد . تعداد ساکنان تا سال 1948 افزایش یافت . سپس بین سالهای 1949 تا 1967 برای هر کدام از فلسطین اشغالی و باریکه غربی تعدادیمعین گردید . حکومت اشغالگر اسرائیلی در اواخر سال 1967 تعداد خاصی از ساکنین را برای هر کدام از مناطق اشغالی درنظر گرفت و از آن زمان بجز همان تعداد خاص تعداد دیگری برای این مناطق در نظر گرفته نشده است .

تعداد ساکنان فلسطین در سال 1922 به 43 میلیون نفر ( 752048 نفر ) می رسید . این تعداد در سال 1931 به 821,035,1 نفر افزایش یافت . در ماه مه 1948 تعداد آنها به 000,115,2 که به شکل زیر پخش شده بودند ، رسید : ساکنین عرب 000,380,1 نفر ، ساکنین یهودی 000,700 و ساکنین غیر از این دو 000,350 نفر بود .

میانگین افزایش ساکنان فلسطین در طول دوره تحت الحمایگی به ویژه در جزء آخر این دوره بسیار عظیم و بزرگ بوده است . تعداد آنها در مدت 18 ماه تنها به دو برابر رسیده که بسیار قابل توجه می باشد و این دلالت می کند بر اینکه افزایش ساکنین از مهاجرت صهیونیستها به فلسطین نشأت گرفته است .

آنچه که موکد این حقیقت است این است که نسبت ساکنین عرب در طول دوره تحت الحمایگی از 89% به 67% کاهش یافت . این درحالی است که تقریبا از مجموع ساکنان فلسطین نسبت ساکنان یهودی از 11% به 33% افزایش یافته است .

علی رغم اینکه نسبت ساکنان عرب کاهش می یافت ، ولی افزایش تعداد آنها نظر محققان را به خود جلب می کرد . کمااینکه افزایش تعداد ساکنین یهود نظر آنها را به خود جلب می نمود ، با این تفاوت که این افزایش تعداد در میان اعراب از طریق زاد و ولد نشأت می گرفت در حالی که افزایش یهودی از مهاجرت آنها به فلسطین نشأت می گرفت .

جدول زیرنشان می دهد که رشد و نمو ساکنین عرب به صورت طبیعی بود . در حالی که افزایش ساکنین یهودی به پدیده مهاجرت صهیونیستها به فلسطین برمی گردد . این در حالی است که افزایش رشد طبیعی به نسبت 96% از افزایش عمومی ساکنین مسلمان را در برداشته ولی افزایش به واسطه مهاجرت به نسبت 74% از افزایش عمومی ساکنین یهودی را دربرمی گیرد و این امر حقیقی را روشن می کند که تعداد مسلمانان در طول دوره ای که از سال 1922 شروع و به سال 1944 ختم می شود یک برابر شده درحالی که تعداد یهودیان در خلال همین خدمت به شش برابر رسیده و این مسأله نتیجه جریان انتقال یهودیان به فلسطین و بالا رفتن ارتفاع نسبت آنها در میان مناطق دیگر جهان است .

به عنوان مثال نسبت یهودیان در آمریکا 4/3% از مجموع ساکنین ، نسبت آنها در لهستان 5/10% و در روسیه 8/1% رسید ، درحالی که تعداد آنها ( نسبت آنها ) در اواخر دوره تحت الحمایگی به یک سوم مجموع ساکنین فلسطین می رسید .

در دوره مابین سالهای 1942 تا 1946 شاهد افزایش و زیادت طبیعی در نزد ساکنین یهودی بود ، چون معدل افزایش طبیعی 21هزار رسید در حالی که معدل افزایش طبیعی در همان دوره برای اعراب حدود 27 هزاربوده است . علت افزایش معدل ساکنین یهودی در اواخر دوره تحت الحمایگی به افزایش تولیدمثل و کاهش مرگ و میرها و... می رسد .

اما علت افزایش معدل ساکنین فلسطینی در خلال دوره تحت الحمایگی بریتانیا به کاهش درصد مرگ و میر در نتیجه بهبود اوضاع و احوال و رسیدن به آگاهی بهداشتی ساکنین ، برمی گردد و علت این بهبود اوضاع و احوال اعراب نیز به جهد تلاش خود آنها برمی گردد و در سال 1944 مثلاً بیمارستانها و درمانگاهها حدود 153/35 نفر عرب را در درمانگاههای داخلی و درمانگاههای دولتی و شهری حدود 810/16 نفر یا 47% را به خود دید و 479/14 نفر یا 4و40% از درمانگاههای ارسالیات و درمانگاههای عربی در حدود 2و6% و درمانگاههای یهودی در حدود 4و6% را ملاقات نموده اند .

افزایش تعداد ساکنین فلسطین به ارتفاع و افزایش تعداد اولاد هر خانواده مربوط می گردد چون هر مادری می تواند هفت طفل داشته باشد و هر کدام از اعراب و یهودی ها بر ازدواج در سنین پایین تأکید می ورزند .

پس متوسط سن ازدواج برای زنان کمتر از بیست سال و برای مردان 14 سال می باشد و نسبت افراد بالغ از جوانان مرد و زن ( 15 - 45 ساله ) در نزد اعراب افزایش می یابد و به حدود 7,56% می رسد و که این درصد نسبت به یهودی ها بیشتر می باشد و لذا به خاطر مشکلات ناشی از این پدیده ، بعضی از تحصیل کرده ها شروع به تنظیم خانواده نموده و بدنبال آن تعداد موالید هر ساله کاهش یافته و از طرفی سن ازدواج را نیز بالا بردند .

معدل افزایش ساکنین به صورت خیلی واضح بین اجزای مختلف فلسطین در طول دوره تحت الحمایگی متفاوت می باشد . پس در مناطق شمالی و وسط معدل رشد و نمو بالا بوده است و ملاحظه گردید که تعداد ساکنین ناحیه های اریحا و حیفا بیش از دو برابر افزایش یافت و این در حالی است که ناحیه های دیگر مثل قدسی ، یافا ، بیسان در یک نسبی که بین 40 و 100% در نوسان بوده و از طرف رشد جمعیت در نواحی دیگر مثل الخلیل ، نابلس ، حنین ، صفد ، عکا خیلی کند بوده و تعداد ساکنین بین 15 و24% در نوسان بوده است .

لازم به تذکر است که بعضی از نواحی قدس دچار مهاجرت اهالی آنها به خارج بودند ، مثلاً نواحی الخلیل ، عزه و بیواسبع در جنوب و نواحی نابلس و رمله و قدسی در وسط و دو ناحیه عکا و صفد در شمال و در مقابل دو آبی نواحی وجود داشتند که مهاجرپذیر بوده اند .

به عنوان مثال از شهرهای حیفا ، بیسان ، یافا ، قدس ، رام الله و طبریه می توان نام برد .

ج - تأثیر هجرت صهیونیست در رشد و نمو ساکنین و جمعیت فلسطین قبل از 1948 :

مهاجرت صهیونیستها در اواخر قرن نوزدهم یک شکل منتظم و مرتبی را به خود گرفت . گروهها و دسته های یهودی از سال 1882 از هنگامی که بارون ادموند دو روتشیلد " حکومت سلطانی عثمانی را قانع به تأسیس برخی مستعمرات کشاورزی در فلسطین می کند ، به این کشور شروع شده است و تا سال 1903 حدود 000/25 کشاورز از یهودی های اروپا به این کشور جذب شدند و علی رغم ممنوعیت که سلطان عثمانی بر ورود یهودی های مهاجر الزام نموده بود ولی صهیونیستهای جهانی توانستند با وسایل مختلف بین سالهای 1904 و 1914 حدود 000/40 مهاجر از روسیه قیصری به این سرزمین وارد نمایند و بدین ترتیب تعداد یهودی های فلسطین در اواخر حکومت عثمانی به 65000 نفر رسید .

تعیین هربرت صموئیل صهیونیستی به عنوان نماینده سامی بریتانیا در فلسطین در سال 1920 وسیله دیگری جهت یهودی کردن فلسطین و تشویق بر مهاجرت یهودی ها به این سرزمین بوده است و بین سالهای 1920 تا 1931 حدود 000/109 مهاجر یهودی وارد فلسطین شد ( یعنی چیزی در حدود 31% مجموع مهاجرین یهودی جهان ) .

قوانین تنظیم مهاجرت که حکومت تحت الحمایگی به تصویب رسانده بود آبکی بود و قابل تقلب بوده و فراراز آن ممکن بوده است و علی رغم یاز بودن در مهاجرت که قانون اجازه داده بود ، تعداد زیادی از یهودی ها از این قوانین تجاوز و تعدی نمود و حدود هزاران نفر از یهودی های مهاجر غیرقانونی به فلسطین وارد شدند ، تا آبی آرثر و الهکوب نماینده سامی بریتانیا در فوریه 1933 صریحا اعلام نمود که تعداد مهاجرین غیرمجاز کمتر از یهودی های دارای مجوز مهاجرت نبوده است .

بین سالهای 1932 تا 1939 بزرگترین گروه مهاجرین یهودی به فلسطین به خاطر فرار از حرکت نازیها در آلمان وارد این کشور شدند و تعداد آنها به 000/225 نفر از آلمان بجز کشورهای اروپای میانه رسید و در این دوره همچنین تعداد زیادی از یهودی های شرقی ( سفردی های ) از یمن ، جنوب جزیره العرب و حبشه و آفریقای شمالی و ترکیه و ایران وارد فلسطین شدند و بین سالهای 1940 و 1977 حدود 373/93 مهاجر صیهونیستی وارد فلسطین شد . بنابراین فلسطین استقبال کننده 000/427 مهاجر صهیونیستی بین سالهای 1920 تا 1947 بوده است .

موجهای مهاجرت از اروپا تا پایان جنگ جهانی دوم بزرگتر و بیشتر از سرزمینهای دیگر بود . آلمان در نزدیکهای جنگ جهانی دوم مقام و رتبه اول را در تعداد یهودی های مهاجر به خود اختصاص داد و در سالهای 1938 و 1939 ، بیش از 50% یهودی های مهاجر ورودی به فلسطین از آلمان بودند و لیکن " بولدنی " از هنگام وقوع جنگ و تا پایان آن رتبه و مقام اول را به خود اختصاص داده و مصدر اولی و اصلی مهاجرین به حساب آمده و آلمان و رومانی بعد از آن قرار گرفتند .

د - پیشرفت رشد و نمو ساکنین و جمعیت بعد از سال 1948 :

پخش و توزیع ملت فلسطینی به سه منطقه به صورت ذیل که عبارتند از : فلسطین اشتغالی ( اسرائیل ) باریکه غربی ، و قطاع عزه از جنگ 1948 نتیجه شده است .

1 ) فلسطین اشغالی :

تغییر در نسبت جمعیت و ساکنین عرب به علت اخراج اعراب از سرزمینشان و جایگزینی کردن صهیونیستها با آنها ، به وجود آمده است . بنابراین هنگامی که نسبت اعراب در سال 1947 حدود 55% از مجموع ساکنین منطقه بوده که بعدا تحت سیطره اسرائیل درآمده و این نسبت به 14% در سال 1949 می رسد و در سال 1951 به 11% کاهش می یابد و سپس در سال 1978 مجددا افزایش یافته و به 5/17% رسید .

افزایش طبیعی جمعیت و ساکنین عرب نقش و سهم زیادی در مضاعف شدن تعداد آنها حتی به چهار برابر در بین سالهای 1949 تا 1978 ، داشته است ( جدول شماره2 ) .

آنچه قابل توجه است ، اینکه تعداد جمعیت یهودی ها بین سالهای 1948 تا 1951 مضاعف گردید و علت اصلی آن نیز بازگذاشتن دروازه مهاجرت ، بدون هیچ گونه قید و بندی ، از خارج بوده است ، مخصوصا مهاجرین قاره آسیا و آفریقا و سپس نسبت افزایش سالیانه جمعیت در بین سالهای 1952 و 1954 تنزل نمود و علی رغم آن ، مهاجرت در طول آن دوره 42% از مجموع ساکنین در اسرائیل را به خود اختصاص داده بود و همچنین حدود 47% از مجموع ساکنین ( جمعیت ) یهودی ها را .

آنچه قابل تذکر به نظر می رسد این است که تأثیر مهاجرت یهودی در رشد جمعیت ساکنین اسرائیل از یکدوره به دوره دیگر به خاطر شرایط و اوضاع و احوال سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی و نظامی غالب در اسرائیل متفاوت بوده است و تعداد مهاجرین به اسرائیل در طول چهار سال به 000/680 نفر رسید .

ولیکن حکومت اسرائیل به خاطر این موقعیت یک وضعیت اقتصادی بدی را داشت . ولی سپس در نیمه های دهه 50 ، این وضعیت کم کم رو به بهبودی نهاده و مهاجرت دوم بین سالهای 1961 تا 1965 به حدود 000/260 نفر رسید و سپس تعداد مهاجرین یهودی ها در هر یک از سالهای 1966 و 1967 به خاطر وضعیت و شرایط بد اقتصادی در آن زمان از یک جهت و به وجود آمدن جنگ 1967 ، از طرف دیگر کاهش یافته و به 000/18 رسید .

ولیکن در سالهای بعد از جنگ رو به افزایش نهاد و در سال 1970 به 000/42 ( و در سال 1969 به 000/31 ) رسید . ولیکن بعد از سال 1970 تعداد مهاجرین کاهش یافت و مجموع مهاجرین بین سالهای 1973 تا 1975 به 85000 نفر رسید که اتحاد جماهیر شوروی ( سابق ) اولین رتبه را داشته و مصدر اصلی و اولی مهاجرت در آن دوره بوده است و در نهایت می توان گفت که مهاجرت بین سالهای 1948 و 1970 در مضاعف شدن تعداد ساکنین یهودی ها در اسرائیل سهم بسزایی داشت و مجموع مهاجرین در این دوره به 4/1 میلیون نفر رسید و اروپای شرقی مصدر اصلی این مهاجرت بوده است . ( 3/36% ) و بعد از آن آفریقا ( 28% ) و سپس آسیا ( 23% ) و اروپای غربی ( 5/5% ) و آمریکا ( 5/5% ) و جاهای دیگر ( 7/1% ) سهمهای فوق را در امر مهاجرت داشتند .

2 ) باریکه غربی اردن :

باریکه غربی به طور رسمی در تاریخ آوریل 1950 به اردن منضم گردید . در آن زمان حدود 000/400 نفر جمعیت داشت و باریکه شرقی نیز تقریبا به همین تعداد جمعیت داشت و به دنبال جنگ سال 1948 حدود 000/450 پناهنده فلسطینی به اردن آورده و تعداد ساکنین مملکت اردن هاشمی به 000/250/1 در سال 1950 نفر که اکثریت آنها در اصل فلسطینی بودند رسید .

در واقع این ارقام به دست آمده به طور تقریبی بود و اولین رقم واقعی در سال 1952 به دست آمده که براساس آن جمعیت اردن به 000/329/1 نفر می رسید که حدود 55% از آنها در استانهای باریکه غربی ( 0000/667 ) سکونت داشتند و براساس ارقام رسمی که در مورد جمعیت اردن در سال 1961 صادر گردید ، جمعیت باریکه غربی به 000/730 نفر ، یعنی در حدود 47% از مجموع جمعیت اردن که در حدود 000/706/1 نفر بود ، رسیده و علت کاهش نسبت جمعیت در باریکه غربی در اوایل دهه شصت نسبت به دهه پنجاه به پدیده مهاجرت داخلی جمعیت از باریکه غربی به شرقی برمی گردد .

علی رغم افزایش و ازدیاد جمعیت ممکلت اردن در طول دوره 1952 - 1961 به نسبت 4,28% یا یک درصدی در حدودی 8,2% در سال ، ولیکن نسبت این ازدیاد جمعیت از یک استان نسبت به استان دیگر متفاوت و مختلف بوده است . علی رغم تعداد زیادی از جمعیت که به واسطه مهاجرت داخلی از باریکه غربی به شرقی و یا مهاجرت خارجی ، به کشورهای منطقه خلیج فارس و غیره رفتند و علی رغم آن ازدیاد طبیعی جمعیت سهم زیادی در تعویض کاهش جمعیت از این مهاجرت داشته است .

تعداد جمعیت باریکه غربی در سال 1966 حدود 000/830 نفر بود . سپس ذکر شد که تعداد آنها در سرشماری حکومت اسرائیل در سال 1967 به حدود 637/598 نفر رسید و علت این کاهش جمعیت به جنگ ژوئن سال 1967 و به دنبال آن مهاجرت به باریکه شرقی ، و اینکه رژیم اشغالگر ( اسرائیل ) ساکنین قدس عربی را از مجموع ساکنین باریکه غربی خارج نمود ، برمی گردد و تعداد جمعیت باریکه غربی در سال 1928 به یک میلیون نفر رسید .

3 ) نوار غزه :

تعداد ساکنین نوار غزه در سال 1949 در حدود 000/200 نفر بود که در سال 1950 به 107/288 نفر و در سال 1954 به 198/308 نفر و در سال 1956 به 686/317 نفر و در سال 1960 به 000/350 نفر افزایش یافت و همچنین در سال 1966 ، این رقم به 960/456 نفر رسید و نیمه اول از دهه شصت ، دوره استقرار ( ثبات ) و پیشرفت نوار غزه از جهت جمعیت و اقتصاد بود که تأثیر زیادی در رشد سالیانه ساکنین و کاهش میزان مهاجرت به خارج داشت .

نوار عزه در سال 1967 مورد تعرض اشغالگر صهیونیستی قرار گرفت که به دنبال تعدادی نیز جهت کار به کشورها و بخشهای دیگر رفته بودند و این عمل کاهش تعداد ساکنین نوار غزه را به دنبال داشت که به حدود 000/354 نفر رسید که اکثر آنها از پناهندگان سال 1948 بودند .

ولیکن تعداد جمعیت قطاع غزه در سال 1978 به نیم میلیون نفر می رسد و علت این افزایش و رشد سریع جمعیت به بالا رفتن معدل ازدیاد طبیعی برمی گردد که نرخ آن سالیانه در حدود 4% بوده است .

ه - توزیع جغرافیایی ساکنین قبل از سال 1948 :

توزیع جغرافیایی از یک طرف از عوامل طبیعی و از طرف دیگر از عوامل بشری و انسانی دیگر متأثر می گردد . موقعیت جغرافیایی و آب و زمین در رتبه بالای عوامل طبیعی قرار داشته در حالی که سیاست اسکان یهودیان و صهیونیستها از مهمترین عامل انسانی محسوب می گردد .

هنگامی که در سال 1959 " غوتمان " فلسطین را به دو سرزمین آب و هوایی مهم که عبارت بودند از سرزمین آب و هوایی دریای مدیترانه و سرزمین آب و هوایی صحرایی ، تقسیم می کند ، بین آب و هوا و جمعیت ( ساکنین ) ارتباط برقرار می کند . ( این دو را مرتبط به هم می داند ) و حدفاصل بین دو سرزمین را خطی قرار می دهد که از جنوب غزه به مسافت اندکی شروع شده و در جهت شرق ادامه می یابد تا اینکه به جنوب پشته ( تپه ) الخلیل می رسد و سپس این خط به طرف شمال منحرف شده و به شرق الخلیل رسیده و در موازات خط تقسیم آبها در مسافت 10 کیلومتری شوقش ادامه می دهد تا به جلگه مرج ( چراگاه ) ابن عاصر رسیده و از آنجا به بالای ارتفاعات الجلیل ادامه می یابد تابه نزدیکی " جرابه " می رسد .

" غوتمان " معتقد است که این دو سرزمین از جهت مساحت مساوی و لیکن از جهت مقدار باران ( ریزش باران ) سالیانه متفاوت می باشند ، چه مقدار بارش سالیانه در سرزمین آب و هوایی مدیترانه 3500 میلی متر بوده ولی مقدار سالیانه بارش در سرزمین آب و هوایی صحرایی 200 میلی متر است و مشاهده می کند که حد و میزان آب و هوا مطابق با میزان جمعیت بوده ، پس اقلیم آب و هوایی مدیترانه ای از انبوه و زیادی جمعیت رنج می برد در حالی که در اقلیم صحرایی جمعیت انبوه نمی باشد .

آنچه که " غوتمان " به آن تأکید می کند این است که انبوه جمعیت براساس تعداد آن در سال 1931 به این شکل بوده که حدود بیش از 50% از جمعیت در شمال خط فاصل بین دو منطقه و کمتر از 50% در جنوب و شرق آن سکونت داشتند . جدول شماره ( 3 ) توزیع جمعیت را در سرزمینهای طبیعی سال 1944 را نشان می دهد .

جدول شماره ( 3 ) دلالت بر تمرکز جمعیت به طور وضوح در بعضی از سرزمینهای طبیعی دارد که در بقیه جاها چنین تمرکزی وجود ندارد . بنابراین جلگه ساحلی درصدی حدودی 12% از مساحت زمین فلسطین را اشغال می کند که حدود 47% از جمعیت آن را شامل می گردد ، در حالی که نقب نزدیک به نصف زمین فلسطین را اشغال نمود . ولیکن حدود 4% از جمعیت آن را شامل می گردد . اما ارتفاعات کوهپایه ای حدود بیش از ثلث مساحت زمین فلسطین را اشغال نمود و کمتر از نصف جمعیت آن شامل می گردد . خلاصه اینکه بیشتر جمعیت در جلگه ساحلی و ارتفاعات کوهپایه ای تجمع نموده و تعداد اندکی از آنها در نقب و دره ( یا بیابان ) اردن پخش می باشند .

حدود 5,34% از ساکنین عرب در جلگه ساحلی زندگی می کنند و 8,2% از آنها در جلگه ها و دره های دیگر به سر می برند .

اما ساکنین یهودی در جلگه ساحلی و دره های شمالی متمرکز می باشند و حدود 5,74% از آنها در جلگه ساحلی و 5,5% در جلگه ها و دره ها ( بیابان ها ) دیگر وطن گزیدند و اثر این نوع از توزیع جمعیت بین اعراب و یهودی ها در توزیع روستاها از هر دو جهت ظاهر می گردد ، زیرا تجمع 2,77% از مجموع روستاهای صهیونیستی در جلگه ساحلی و 4,16% و در جلگه و بیابانهای دیگر در منطقه کوهپایه ای می باشد و در مقابل حدود 3,23% از روستایی های عرب در جلگه ساحلی و 4,3% در جلگه های دیگر و 7,66% در منطقه کوهپایه ای متمرکز بوده و 6/6% نیز در نقب منتشر و پخش می باشند .

این توزیع سرزمین جمعیت برحسب توزیع ناحیه ای آنها در سال 1947 در جدول شماره ( 4 ) متجلی می گردد .

از جدول شماره ( 5 ) روشن می شود که بزرگترین تجمع مسکونی عرب در اسرائیل در منطقه شمالی که خود به تنهایی نزدیک به نصف مجموع جمعیت عرب را تشکیل می دهد ، متمرکز می باشد و منطقه عکا مرکز ثقل جمعیت عربی در داخل منطقه شمالی به شمار می آید . زیرا مشتمل بر بیشتر از ربع مجموع جمعیت اعراب در فلسطین اشغالی می باشد .

قابل به تذکر است که در حال حاضر الجلیل غربی در ضمن ( و داخل ) این منطقه اداری که در تعرض خطر یهودی شون می باشد ، واقع شده است . ساکنین عرب در منطقه قدس نزدیک به یک پنجم ساکنین عرب در اسرائیل می باشد و قطعنامه اسرائیل مبنی بر انضمام شهر قدس عربی به آن کشور بعد از جنگ ژوئن 1967 یک اثری در قرار دادن این منطقه بعنوان رتبه دوم بعد از منطقه شمالی نسبتبه تعداد ساکنین عرب داشت .

منطقه حیفا رتبه سوم را بعد از منطقه قدس قرار دارد که در حدود یک ششم مجموع جمعیت عرب را دارد و بعد از آن منطقه وسطی با یک دهم جمعیت عرب قرار دارد . اما منطقه جنوبی ، شامل بر 7% ساکنین عرب می باشد ( البته در اواخر دهه ( 40 ) و اوائل دهه پنجاه ( 50 ) یک درهم آنها را برداشت ) و علت کاهش تعداد عربها در نقب به سیاست مهاجرت دادن اجباری از نقب به اردن و در مناطق مخصوص در دریای میت و دره عربه ، برمی گردد و اسرائیل بعد از امضای معاهده صلح با مصر ، سعی داشت تا با کمک آمریکا برخی از پایگاههای نظامی خود را بر روی زمینهای عرب نقب قرار داده تا بالقوه بتواند بر این زمینها تسلط یافته و به تدریج اعراب بدوی را از خانه و زمینهایشان دور نماید .

در باریکه غربی و نوار غزه انبوه جمعیت عرب بالا می رود ( در قدس و غزه ) و از طرف دیگر در دو منطقه الخلیل و رفح کاهش می یابد و در باریکه غربی و نوار غزه حدود یک میلیون و نصف عرب در داخل یک تکه زمینی که بیش از 000/6 کیلومتر می باشد ، متمرکز شده اند و مشکل تنها در بالا بودن انبوه و تراکم جمعیت در نوار غزه و باریکه غربی نیست ، بلکه فشار جمعیت بر درآمد اندک می باشد . پدیده ای که برخی از ساکنین عرب را وادار به مهاجرت به اردن و دیگر سرزمینهای نفت خیز جهت کار می کند .

اما نسبت به توزیع جمعیت یهودی در اسرائیل ، در حدود سه چهارم آنها در نوار جلگه ساحلی ، بین شمال نهار یا جنوب مستعلان متمرکز می باشند و منطقه یافا تل آویو بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد ( یهودی ) و یک پنجم ساکنین ( جمعیت ) یهودی در منطقه وسطی سکونت دارند در حالی که یک ششم آنها در منطقه حیفا جمع شده و بیش از یک دهم آنها در منطقه جنوبی و همچنین به همین نسبت در منطقه شمالی و منطقه قدس می باشند و سعی اسرائیل مبنی بر یهودی کدرن منطقه قدس با اجرای آنچه که به نام " طرح قدس بزرگ " می باشد و از ابتدای اشغال باریکه غربی و نوار غزه مستعمرات صهیونیستی زیادی در آنها ایجاد کرده است و هنوز هم به عملیات الستیطان صهیونیستی به عنوان یک جزئی از سیاست خود تشویق می کند و از طرف دیگر بر فشار خود بر روی اعراب " نیل " به خاطر پایداری و استقامت آنها در برابر سیاست مهاجرت دادن آنها به خارج از مناطق خویش ( اعراب نیل ) ادامه می دهد .

و - پیشرفت حرفه و کار ( شغلی ) جمعیت :

حرفه ها و شغلهای جمعیت ( ساکنین ) از ابتدای دوره تحت الحمایگی پیشرفت داشته است . از سرشماری سال 1931 روشن می گردد که حدود دوسوم نیروهای کارگر عربی ( 9,64% ) به کارهای کشاورزی اشتغال دارند و نیز 12% در بنائی و صنعت ، 9,18% در تجارت اشتغال دارند . اما بقیه به کارهای متفرقه دیگر مشغول می باشند .

البته این توزیع فوق بعد از سال 1948 دچار تغییر شده است و توزیع نیروهای کارگر در سال 1969 در اسرائیل به شکل زیر می باشد :

صنعت رتبه و مکان اول را به عنوان یک حرفه اصلی و مهم ، علی رغم پایین بودن نسبت نیروهای کارگر مشغول به این حرفه ( 2,26% ) به دست آورده است و خدمات عمومی که مکان و مرتبه دوم را بعد از صنعت به دست آورده است ، بعد از صنعت می آید و حدود 2,24% از نیروهای کارگر در این حرفه اشتغال دارند و در حرفه های تجارت ، مال و تأمین حدود 9,12% از مجموع نیروهای کارگر فعالیت دارند . این در حالی است که نسبت کارگران در حرفه کشاورزی 5,10% و در زمینه خدمات خاص 4,8% و ساختمان سازی و شغل های عمومی 2,8% و در حمل و نقل و خزانه داری و مواصلات 7,7% و در حرفه های برق و آب و درمان و بهداشت 9,1% از نیروهای فعال و کاری به کار اشتغال دارند .

اما توزیع نیروهای کارگر عربی در باریکه غربی براساس سرشماری و آمار به دست آمده در سال 1961 به شکل ذیل می باشد : از مجموع نیروهای کارگر حدود1,37% در کشاورزی و 6,14% در خدمات عمومی و در صنعت و 6,11% ، در ساختمان سازی و عمران 4,10% ، در تجارت 2,8% ، در آب و برق و بهداشت 9,2% و در حرفهای دیگر حدود 2,15% ، به کار اشتغال داشتند .

آمار سال 1967 به خوبی نشان داد که کشاورز حرفه و شغل اصلی نیروهای کار در بخش غزه و صید ماهی و صنایع و تجارت نیز در رده های بعد قرار داشتند .

مآخذ :

  1. سیدغلاب ، محمد : سکان فلسطین فی قطاع غزه و دراسة تاریخهم الجنسی ، قاهره 1956
  2. جامعه کشورهای عربی : گزارش از انتقال یهودیان اروپا به اسرائیل ، قاهره 1962
  3. نشریات آماری اردن و مصر و اسرائیل از کرانه غربی تا نوار غزه و اسرائیل
  4. Cottmann, J, : Etudes sur L'Etat P' Israel et Le moyen orient, paris 1959.
  5. Hadawi, S, : Land ownership in palestine, NewYork 1957..
  6. Halevi, N and Malul, R : The Economic Develop ment of Israel, New York 1968.
  7. Report of the Anglo - American committe of Enquiry Regarding the problems of European Jewry and Palestine, 1946.
  8. United Nations special committee on palestine : Report to the General Assembly, Jerusalem 1967.