تقسیمات کشوری در فلسطین ( تاریخ - )

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۲ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


الف - مقدمه :

سوریه به طور عام و فلسطین به طور خاص ، در زمانهای قدیم از گروههای کوچکی از کشورها ، شهرهای مستقل ، چه در دوره عموریان و چه کنعانیان ، تشکیل می شد . اوضاع ، پس از آنکه حتیان و مصریان ( نک - : فراعنه ) بر قسمتهای بزرگی از این کشور مسلط شده و تسلط نظامی خود را از مراکز نظامی اعمال و اداره امور داخلی را به حکام محلی پیرو خود واگذار کردند ، تغییر نکرد .

این کشورها در روزگار آرامیان و عبرانیان نیز همچنان به صورت دولتهای کوچک باقی ماندند . در دوره آشوریان ( نک - آشوریان ) و کلدانیان که طی آن جنگها و انقلابها قطع نگردید ، این حالت همچنان ادامه داشت .

ب - تقسیمات کشوری در روزگار فارس ، روم و بیزانس :

  1. دوران فارس ( قرن - 6 - 5 ق . م ) : سوریه که فلسطین نیز جزیی از آن بود ، در این برهه از زمان به واسطه اصلاحاتی که داریوش انجام داد ، از صلح و شکوفایی که در زیر حکومت فارس به وجود آمد ، بهره برد . این پادشاه همه سوریه و فلسطین و قبرس را در یک استان که پنجمین ایالت کشور بود ادغام کرده و آن را ماورأالنهر نام گذاشت ، یا کشوری که در کناره غربی رود فرات واقع شده است ، و دمشق را پایتخت آن قرار داد و به چندین ایالت یا مرزبان تقسیم کرد . به هر یک از این مناطق و بخشها تا حدودی خودمختاری زیرنظر حکومت مرکزی ، اعطا کرد . او بر تعیین حکام از اهل کشور اصرار می ورزید لیکن ایشان را با مشاورانی همراه می کرد و بازرسانی از ایران را به منظور نظارت بر اوضاع آنها می فرستاد . ازافتخارات داریوش یکی این است که شبکه ممتازی از راهها را جهت آسان کردن امر تجارت و بازرگانی ، به وجود آورد و برای وضع قوانین حقوقی و نظامهای پولی تلاش کرد . اخبار نقل شده حاکیست که امپراطوری هخامنشی از جهت اداره و نظم حکومت بر همه کشورهای قدیمی برتری داشت بنابراین هیچ نشانه ای از انقلاب علیه فارس طی دو قرن ششم و پنجم قبل از میلاد ( نک - هخامنشیان ) رخ نداد .

اما تقسیمات کشوری از جمله استانها و نواحی در فلسطین و سوریه به صورت زیر می باشد :

  1. حماة 2 - أرواد 3 - طرابلس 4 - جبیل 5 - ماسیاس 6 - صیدا 7 - صور 8 - دمشق 9 - حوران 10 - قرنایم 11 - الجلیل 12 - جلعاد 13 - سامره 14 - دور 15 - عمون 16 - مآب 17 - یهودا 18 - ایدومیا 19 - أسدود 20 - نقب 21 - باغ شاهنشاهی ( برای شکار )
  2. دوران هلنیستی : پس از اسکندر مقدونی ، آتش اختلافات بین جانشینان و سلوکیان در مصر و سوریه و فلسطین شعله ور شد و این کشور به محلی برای جنگهای مستمر تبدیل گردید . اهمیت این دوران به گسترش تمدن هلنیستی طی آن برمی گردد که شهرهای بزرگ و جدیدی در یونان ساخته شد و شهرهای قدیمی به مراکز فرهنگی یونان تبدیل گردید . هر واحدی از این شهرها یا هر یک از گروههای هم پیمان با آن ، یک کشور کوچک و مستقل را تشکیل می داد . مانند اتحاد شهرهای دهگانه ( دیکاپولیس ) یا شهرهای بیلا ، یوثیر ، بولیس ( بیت جبرین ) ، جرش ، بطلیماس ( عکا ) ، فیلادلفیا ( عمان ) و سکیئو بولیس ( بیسان ) و نیاپولیس ( نابلس ) . سلوکیان شهر انطاکیه را به عنوان پایتخت سوریه و فلسطین انتخاب کردند ، گرایش به استقلال نزد گروههای محلی به وجود آمد و یهودیان به رهبری مکابیان اقدام به شورش کردند و با پیروان تمدن هلنیستی ( از یهودیان و سایر ساکنان غیریهودی مانند آدومیان و یطوریان ) به جنگ پرداختند .

در همان وقت نبطیهای عرب که سوریه را حوالی سال 85 ق . م از دست سلوکیان درآوردند ظهور کردند و حمایت خود از دمشق را برای مدتی تحمیل نمودند .

  1. دوران روم : تمدن هلنیستی در سوریه و فلسطین تا پس از تسلط روم بر این کشور در سال 64ق . م ، استمرار داشت تا اینکه ( ایالت امپراطوری ) تابع خود امپراطور شد و او اداره آن را به جانشینی که به عنوان کنسول معروف بود ، می سپرد و یک نیروی نظامی شامل چهار لشگر تحت فرمان او و همچنین گروهی از کارمندان مخصوص جمع آوری مالیات ، او را یاری می کردند ( نک - روم ، فلسطین در دوره - )

بدین ترتیب گروههای محلی در دوران روم ، با نظام خودمختاری اداره می شد و آرامیها بر امور داخلی آنها سیطره داشتند ، اعراب بدوی نیز تابع نظام قبیله ای بودند و در همان هنگام ، یهودیان دارای رئیسی بودند که توسط طبقه اشراف تعیین می شدند . روم به حفاظت و امنیت مرزهای سوریه و فلسطین و حمایت از آن در مقابل هجوم فارس و جنگهای قبیله های بدوی ، اهتمام و توجه کافی داشت . امپراطور " تراجان " در سال 105م " ایالت عربی " شامل بتراء و فلسطین و سوریه را به وجود آورد ، زنجیره ای از دژهای مستحکم در طول مرزهای صحرا ، ایجاد کرد و جاده ای نظامی ساخت که شهرهای دجله و فرات را از طریق تدمر به شهرهای حاشیه دریای مدیترانه وصل می کرد .

این جاده از دمشق به حوران ( جلعاد ) کشیده شد که آنجا به مآب امتداد می یافت تا به راه کاروان روی جزیرة العرب متصل شود .

  1. دوران بیزانس : سوریه دوره بیزانس ( نک - بیزانسیها ) به چندین بخش تقسیم شد که عبارتند از :
  2. استان سوریه اول : مرکز آن انطاکیه بود و شهرهای سلوکیه و استان لاذقیه و جبلیه تابع آن .
  3. سوریه دوم : مرکز آن آفامیه و شهرهایش ، ابیفانیة ( حماة ) ، ارتیوزه ( رستن ) و لاریسة ( شیرز ) .
  4. فنیقیه اول : مرکز آن صور و شهرهایش ، بطلمایس ( عکا ) ، صیدا ، بیروت ، جبیل و طرابلس .
  5. فنیقیه دوم : مرکزش حمص و شهرهای آن ، دمشق و هلیوبولیس ( بعلبک ) و تدمر .
  6. فلسطین : که به سه بخش تقسیم شد .
  • فلسطین اول ، مرکز آن قیساریه و شهرهایش ، اورشلیم و نیابولیس ( نابلس ) ، جوبا ( یافا ) ، غزه و عسقلان .
  • فلسطین دوم ، مرکز آن سیکنوبولیس ( بیسان ) و شهرهایش ، جدرة و طبریه .
  • فلسطین سوم ، که متشکل از استان عربی و مرکزش بتراء بود .

در مناطق مرزی واحدهای نظامی مستقر بود که " بنود Thema - " نامیده می شدند . هرقل ، آنها را برای ایجاد امنیت

[[ پرونده : | ج 1 ، ص 118 ]]

[[ پرونده : | تقسیمات اداری و کشوری فلسطین در صدر اسلام ]]

به وجود آورده بود . این واحدها یک ارتش مردمی و دایمی را تشکیل می دادند .

این اوضاع پس از فتوحات اسلام و تقسیم کشور ، در همان آغاز به نواحی نظامی برحسب ضرورت تحرکات نظامی تغییر یافت .

ج - تقسیمات کشوری در دوره اسلامی :

ظهور تقسیمات اداری در حکومت اسلامی به دوره فتوحات مرتبط است . حوزه حکومت اسلامی پس از اضافه شدن مناطق فتح شده گسترش یافت و آنها کشورهایی بودند که رهبری حکومت اسلامی را در نتیجه عملیات نظامی و یا امضای پیمانصلح و دوستی شده با آن پذیرفته بودند .

در دوره خلافت عمر بن الخطاب ، این فتوحات بسیار گسترش یافت و عمر آنچه را که فتح کرده بود " أمصار " ( شهرها ) نامید . أمصار ( جمع مصر ) بخشهای کشوری بود که با حکومت نظامی اداره می شدند . این تقسیمات کشوری بنابر آنچه که بیشتر مورخان اظهار داشته اند تعدادشان به هفت می رسد . ولی آنها در نامگذاری آنها اختلاف دارند . شام یکی از أمصار هفت گانه در زمان عمر بن الخطاب بود که فلسطین جزیی از آن محسوب می شد .

به نظر می رسد استعمال کلمه " مصر " در زمان خلافت عمر منحصر به مناطق هفت گانه بود که اعراب آن را به عنوان پایگاههای نظامی برای آغاز حملات و فتوحات خود از آنجا به کار می بردند و آنها را مراکز اداره کشور و سرزمینهای فتح شده قرار دادند . و حالت نظامی برای أمصار مناطق در طول قرن اول هجری غلبه داشت . أمصار با تمام وسعت حوزه آن از خلفایی که ابتدا در مدینه منوره و سپس در دمشق اقامت داشتند پیروی می کردند و در برابر حکومت قانونی و اداری ایشان مطیع بودند .

هنگامی که خلافت به بنی امیه رسید ، شام از مهم ترین سرزمینهای حکومت اسلام بود . شام در عرف ایشان سرزمینی بود که از طرف غرب به دریای روم و از طرف شرق از صحرای ایله تا فرات محدود می شد و مرز دیگر آن رفح بود . با این تعریف ، فلسطین جزیی از منطقه شام بود ( نک - : امویان ، فلسطین در دوره - ) .

این تعریفی بود از شام که فلسطین را دربرمی گرفت و اکثر جغرافی دانان عرب با آن موافقند و اختلاف بین آنها به موضوع مرزها مربوط است که بعضی آن را اصطلاحا مرز شام نامیده اند و بعضی دیگر مرز فرات ، که به موضوع بحث ما مربوط نمی شود .

حدود جغرافیای دنیای اسلام تا زمان حکومت رومیها بر سوریه ، به همان شکل که نظام بیزانس قبل از فتح سوریه در آن داشتند به شام خلاصه می شد . هنگامی که امر حکومت به مسلمین واگذار شد ، نیازهای فتوحاتی و اداره امور آنها را واداشت که در مرحله اول متناسب با مراحل پیروزی و در مرتبه دوم فراخور نیازهای حکومت ، تغییراتی در تقسیمات کشوری به وجود آورند . در بعضی منابع اشاره شده است که عمربن الخطاب در اولین فتح و پیش از اینکه قدس تسلیم وی شود ، فلسطین را به دو بخش تقسیم کرد که در یک بخش اهالی ایلیا و در بخش دیگر اهالی رمله ساکن بودند و برای بخشی از آن حاکمی منصوب کرد که امور اداری و نظامی و مالی آن را اداره می کرد .

پس از اینکه عملیات فتح به پایان رسید ، عمر مشاهده کرد که طبیعت کشور و ضرورتهای اداری و نظامی و همچنین پخش شدن قبایل و سازماندهی سکونت آنها ، تقسیم شام به بخشهای کوچکتر که " اجناد " نامیده می شد ، ضروری گردیده است . اجناد شام در زمان عمر چهار بخش بود : حمص و دمشق و اردن و فلسطین ، و در هر یک از این اجناد ، لشگری از ارتش اسلام برای حمایت از آن مستقر شده بود . این نظام اجناد شباهت زیادی به نظام بنود در دوره بیزانس داشت . مسعودی به این تشابه بین بنود بیزانس و اجناد اسلامی اشاره کرده و می گوید : سرزمین روم در طول و عرض گسترده است ، و در شمال ، بین شرق و غرب بود و در زمان قدیم به چهارده قسمت که بنود نامیده می شد ، تقسیم شد . اجناد شام نیز گفته می شود ، مانند جند فلسطین و جند اردن و جند حمص با این تفاوت که بنود وسیعتر از جند بود .

بدیهی است که تقسیم بندی اجناد شام توسط عمر بن خطاب ، براساس تقسیم بندی زمان روم و بیزانس نبود . زیرا موجب این تقسیم ، ضرورتهای نظامی بود . همچنین ملاحظه می شود که مرکز هر یک از این اجناد در دوره اسلامی یکی از شهرهای داخلی آن مانند مص ، دمشق ، طبریه ولد بوده است .

در زمانی که مهم ترین مراکز اجناد ( نواحی نظامی ) در دوران حکومت بیزانس شهرهای ساحلی مانند انطاکیه و صور و قیساریه بود و سببش آن که اعراب به نیروهای زمینی متکی بودند لکن بیزانس ها بیشتر بر نیروی دریایی تکیه داشتند .

در دوره اموی شام به پنج جند ( ناحیه نظامی ) تقسیم شد :

جند دمشق ، جند حمص ، جند فلسطین ، جند اردن و جند قنسرین .

اما جند فلسطین براساس آنچه که اصطخری در " مسالک و ممالک " ذکر می کند ، اولین جند شام بود که در طرف مغرب قرار داشت و بین آن و جند اردن ، سه مرحله وجود داشت و قصبه آن شهر لد بود . واقعیت چنین بود که ولیدبن عبدالملک برادرش سلیمان را والی جند فلسطین کرد و شهر رمله را احداث و آن را به مقر ( پایگاه نظامی ) تبدیل کرد و نقشه مسجد آن را طرح کرد... سپس تبدیل به ده شد و لاد ز بین رفت . از جمله نواحی فلسطین ، ایلیا است که همان بیت المقدس می باشد و ناحیه لد و نابلس و عمواس و بسطیه و بیت جبرین . اما شهرهای ساحلی فلسطین آخرین شهرهای کشور بودند که به دست معاویة بن ابی سفیان در زمان خلافت عمر فتح شد و شهرهای دیگر آن ، غزه و یافا و عسقلان است . صاحب کتاب " الاعلاق الخطیرة " می گوید عسقلان به دست کسی نیافتاد تا اینکه در دست مصریان قرار گرفت . جغرافی دانان عرب ، نابلس را از قدیمی ترین شهرهای فلسطین می دانستند و در آن دو کوه مقدس و نژادهایی از عرب و عجم و سامره ای وجود داشت . آخرین شهر از شهرهای فلسطین که جزو شهرستان جفار بودغزه است که قبر بنی هاشم بن عبدمناف در آن قرار دارد اهالی جند فلسطین عموما آمیخته ای از نژاد اعراب قبایل لخم ، جذام ، غاملة ، کنده ، قیس و کنانه بودند . جند فلسطین به عنوان جندی مستقل از اجناد شام تداوم داشت . در زمان خلافت بنی عباس نیز سازمان اداری آن همانند دوره اموی بود و تغییر نیافت . گفته شده که کلمه جند که برای تقسیمات کشوری استعمال می شد به تدریج به کلمه " ولایة " ( ایالت یا استان ) تغییر یافت که پس از دوره ابی عباس سفاح ، از آن جدا شد ، و خود تبدیل به ایالت مستقلی گردید که مرکزش شهر رملة بود . وسعت آن از لجون تا رفح ادامه داشت و به دوازده ناحیه تقسیم شد : که رملة ، ایلیاء ، عمواس ، لد ، یبنی ، یافا ، قیساریه ، نابلس ، سبسطیه - عسقلان ، غزه ، و بیت جبرین . اما استان اردن که مرکزش شهر طبریه بود ، از صور و عکا به سوی بلقأ تا ایله در خلیج عقبه گسترش داشت و در آن سیزده ناحیه بود : طبریه ، ساغره ، بیسان ، فحل ، جوش ، بیت رأس ، جدر ، ابل ، سوسیه ، صفوریه ، عکا ، قدس و صور . می توان گفت که سرزمین شام به جز قسمتهایی از آن در دوران حکومت بنی عباس ، تحت حکومت یک والی نبود و اغلب برای هر جند آن یک والی منصوب می شد که از جمله آنها فلسطین بود ( نک - : عباسیان ، فلسطین در دوره - ) .

بیشتر اوقات اداره بیش از یک جند به یک والی واگذار می شد و باید تأکید کرد که اداره اجناد شام و نواحی و بخشهای آن در زمان بنی عباس به دست یک والی یا حکامی که به نام آنان حکومت می کردند ، نیفتاده است . در برخی منابع درباره موارد حکومتی سخن گفته شده که بر سودمند بودن استقلال اداری روستاها دلالت دارد .

در شام به طور کلی و فلسطین به طور خاص ، طی دوره عباسیان ، عملیات انتقال ساکنان آن بیش از یک بار صورت نپذیرفته است و آن هم به دلیل انقلابهایی بود که در آن شعله ور می شد . طی یک عملیات ، قبیله لخم از محل خود در فلسطین به منطقه جبل لبنان ، منتقل شد . این مسأله در دوره های بعد در خصوص قبایل دیگر نیز تکرار شد .

هنگامی که ضعف بر حکومت بنی عباس مستولی شد ، امرا و حکمرانان سرزمینهای گوناگون ، ادعای استقلال کردند . سرزمین شام و ضمن آن فلسطین ، وارد این گرداب شدند و کوشیدند از لحاظ اداری از حکومتهای کوچک و سرزمینهایی که نفوذ بنی عباس بر آنها کم شده بود ، پیروی کنند . برای نمونه در زمان اخشیدی ها فلسطین با همه بخشها و روستاهایش دارای یک اداره واحد بود . در منابع آمده است که فلسطین پیمانی با حاکمان کافور بست که ارزش آن پانصد هزار دینار بود جند دمشق نیز این گونه بود ( نک - : اخشیدیها ) .

د - نظام اداری در دوره ممالیک :

ممالیک و منطقه فلسطین در دوره ممالیک قسمت جنوبی سرزمین شام بود . ممالیک شام به واحدهای اداری که به نام " نیابه " شناخته می شد تقسیم گردید . فلسطین دارای سه نیابه بود : نیابة صفد ، نیابة غزه و نیابة قدس :

  1. نیابة صفد :

این نیابة در روزگار سلطان ملک ظاهر بیبرس بند قداری ( 658 - 676ه - /1259 - 1277م ) به وجود آمد ، و حدود آن از منطقه رود لیطانی در شمال تا منطقه غور در جنوب و از منطقه ملاحة حد فاصل بین سرزمین شقیف و اطراف آن با نیاس در شرق به طرف دریای مدیترانه در غرب بود .

[[ پرونده : | ج 1 ، ص 121 ]]

[[ پرونده : | تقسیمات اداری و کشوری فلسطین در دوره ممالیک ]]

این نیابه دارای یازده شهر بود : سرزمین صفد ( یا نواحی شهر صفد ) ، ناصره ، طبریه ، تبنین ، هونین ، عتلیث ، عکا ، صور ، شاغور ، شقیف و جنین .

  1. نیابه غزه :

در آغاز دوران حکومت ملک ناصر محمد بن قلاوون سوم ( 709 - 741ه - /1309 - 1340م ) به سال 711ه - /1311م به وجود آمد و از لحاظ اهمیت و وسعت بعد از نیابه صفد قرار داشت اما مرزهای آن به دو قسمت تقسیم می شد :

اول : مرزهای ثابت آن شامل غزه و روستاهای آن از روستای تبنی در شمال تا راه پیک رسانی مرتبط بین سکریه و رفح در جنوب ، و از روستای عجوز در شرق تا دریای مدیترانه در غرب امتداد داشت .

دوم : مرزهای غیرثابت ، که احیانا از مرزهای قسمت اول فراتر رفته و به مناطق همسایه مانند قدس ، خلیل ، نابلس ، قانون ، لد و رملة می رسید و این کم و زیاد شدن مرزهای استان به قدرت نایب السلطنه در نیابه غزه بستگی داشت .

  1. نیابة قدس :

این نیابه در سال 777ه - /1375م در روزگار سلطان ملک اشرف ابوالمعالی ( 764 - 787ه - /1362 - 1376م ) به وجود آمد و شامل دو منطقه قدس و الخلیل بود . هر یک از نیابتهای سه گانه را یک نایب الحکومه اداره می کرد و تعدادی از کارمندان اصناف سه گانه از صاحبان شمشیر ، صاحبان قلم و روحانیون ، او را در اداره امور کشور یاری می کردند . ( نک - : ممالیک ) .

ه - - تقسیمات اداری در دوره عثمانی :

هنگامی که عثمانیها در سال 942ه - /1516م در منطقه مرج رابق بر ممالیک پیروز شدند و فلسطین را اشغال کردند ، سال بعد ، حکومت آنان را در مصر ، که پایگاه اصلی شان بود ، از بین بردند . سلطان سلیم اول ( 1512 - 1520م ) جان بردی غزالی ( از رهبران ممالیک که سلطان را در اشغال کشور کمک کردند ) را به عنوان والی دمشق منصوب کرد و تمام جنوب سوریه و از جمله فلسطین ، را زیر نفوذ وی قرار داد . سلطان عثمانی ، تقسیمات اداری زمان ممالیک را باقی گذاشت و تغییری به وجود نیاورد ، مگر مواری که مغایر با یکپارچگی کشور بود . وی به جای نیابه ، سنجق یا لواء را معیار تقسیم اداری ممالیک قرار داد و با تغییر مراکز اداری و تعیین حکام ترک که دارای درجه ای به نام بکوات بودند برای اداره بعضی شهرها از جمله شهر قدس ، جایگاه آنها را حذف کرد .

پس از شکست حرکت تمردی جان بردی غزالی در دوره سلطان سلیمان قانونی ( 1520 - 1566م ) نظام جدیدی برای اداره سرزمین شام وضع شد که هدف آن تقویت حکومت عثمانی بود . سرزمین شام به سه استان تقسیم گردید : استان دمشق ، استان حلب و استان طرابلس و به هریک از این استانهای سه گانه واحدهای اداری بسیار به نام " سناجق " ملحق شد . سناجق یا شهرستانهای نابلس و غزه و قدس و لجون و صفد فلسطین از استان دمشق پیروی می کردند و هر استان ، تحت حکومت " بکلربک " یا رهبر ( زعیم ) و واحدهای اداری ملحق به هر یک از استانها ، را زیر نفوذ یک " بکوات " قرار گرفت .

منطقه ای که مرکز آن جنین بود ، وضعیت ویژه ای داشت و عثمانیها آن را به عنوان تیول به آل طربای دادند . آنها از امرای بدوی بودند و بر آن منطقه نام " تیول آل طربای " اطلاق می شد ولی پس از ناآرامیهای این منطقه در ربع آخر قرن شانزدهم میلادی ، حکومتهای عثمانی تصمیم گرفتند که این سرزمین را از وجود آنان تصفیه کنند و آن را به شهرستان لجون ملحق گردانند .

تقسیم اداری سرزمین شام به سه استان تا سال 1071ه - /1660م یعنی زمانی که ایالت صیدا برای مراقبت و نظارت بر نظام فئودالی مسلح در منطقه جبل لبنان به وجود آمد ، پابرجا ماند و این استان جدید ، از بخشهایی از استان های طرابلس و دمشق و صفد تشکیل یافت .

از آنچه که گذشت مشخص می شود که همه فلسطین ( آنچه که پس از جنگ جهانی اول به عنوان فلسطین شناخته می شد ) ، در آغاز قرن هیجدهم تابع استان دمشق ( شام ) بود و اداره مستقلی نداشت سپس قسمتی از آن تابع استان صیدا ( بعدا استان بیروت ) و قسمتی دیگر تابع استان سوریه شد . در کنار شهرستان قدس که بعدا به فرمانداری قدس تبدیل شد ، عثمانیها تلاش کردند که شهرستان لجون را تصفیه کنند تا حکومت خود را بر این منطقه خط مقدم با تدوام ببخشند . مرکز استان صیدا در سال 1184ه - /1777م از صیدا به عکا منتقل شد و این حالت تا زمان اشغال سرزمین شام توسط ابراهیم پاشا در سال 1247ه - /1831م به همین صورت باقی ماند .

شهرستان قدس در ثلث اول قرن نوزدهم میلادی تابع استان صیدا شد و والی صیدا تسلیم شدگان را به شهرهای این استان ، مانند قدس و غزه و یافا می راند . این شهرها علی رغم این مسایل به استقلال دست یافتند و امور خود را اداره می کردند . دستگاه حکومتی این شهرها بسیار عریض و طویل بود که بر ضعف وحدت اداری شهرستان قدس دلالت داشت .

تصمیم سلطان عثمانی بر این بود که اداره بخشهای جنوبی سرزمین شام را که به مصر نزدیک بود به عهده والی صیدا بگذارد تا بتواند با تهدید محمدعلی والی مصر مقابله کند . ولی این تصمیم نتوانست از سقوط شام در دست والی مصر جلوگیری کند . دولت مصر در سرزمین شام ( 1256ه - /1840م ) تقسیمات اداری زمان عثمانی را ملغی کرد و سرزمین شام در سال 1248ه - /1832م یک واحد اداری شد که آن را حاکم کل ( فرماندار ) که مقرش در دمشق بود و با ابراهیم پاشا پسر محمدعلی مرتبط بود ، اداره می کرد و ابراهیم پاشا عده ای از افراد همان کشور را منصوب کرد . او از دو قدرت غیرقانونی و نظامی استفاده می کرد و فقط منطقه جبل لبنان از این وضعیت مستثنی بود و آن را تحت نظارت امیر بشیر شهابی دوم قرار داد .

این وحدت اداری مدت زیادی دوام نیافت و دولت مصر مجبور شد به دلیل نگرانی امنیتی و تأثیر شورشها ، به نظام اداری عثمانی برگردد و سرزمین شام ، پس از اینکه شهرستان عکا ( بعد از جدائیش از استان صیدا ) و قدس به تابعیت استان یافا درآمدند ، از شش استان تشکیل شد .

علت اینکه دولت مصری یافا را به جای قدس مرکز استان جدید قرار داد شاید بی ثباتی اوضاع در داخل شهرهای آن و وجود ناوگان دریایی نیرومند مصر در شرق دریای مدیترانه بوده است . هنگامی که عثمانیها در سال 1256ه - /1840م به حکومت بازگشتند تقسیماتشان را برگردانده و شهرستان قدس را به استان صیدا مرتبط ساختند . وضعیت اداری سرزمین شام در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی استقرار نیافت و تغییرات بسیاری در آن به وجود آمد ، ولی شهرستان قدس همراه با شهرستانهای هفت گانه تابع استان صیدا باقی ماندند و همچنین شهرستان عکا با شهرستانهای یازده گانه و شهرستان بلقاء ( نابلس ) که در سال 1267ه - /1850م به وجود آمد بانه شهرستان تابعه ، ثابت باقی ماندند .

حکومت عثمانی در سال 1281ه - /1864م نظام جدید اداره استانها را صادر کرد و سرزمینهای عثمانی به موجب این نظام جدید به سی استان تقسیم شد و هر استان از شهرستانهایی که در رأس شان فرماندار و شهرستانها از بخشها و نواحی که دررأس آنها بخشدار قرار داشت تشکیل می شد . سرزمین شام در ا ین تقسیم دارای دو استان بود : استان سوریه و استان حلب . استان صیدا که شهرستانهای قدس و عکا و بلقاء در آن قرار داشتند ، به استان سوریه ملحق شد ، و هنگامی که استان بیروت در سال 1305ه - /1887م به وجود آمد ، شهرستانهای عکا و بلقاء و سه استان دیگر از استان سوریه جدا شدند تا استان جدیدی را تشکیل دهند .

در رأس هر منطقه از مناطق سه گانه فلسطین ، فرمانداری بود که امورش را اداره می کرد ، بر اجرای دستورهای دولت مشرف بود ، امور امنیتی و پلیس را به عهده داشت ، حق تعیین وقت نشست شوراهای بخشها و شهرستانها را دارا بوده همچنین می توانست در همه امور فرمانداری تحقیق و بازرسی کند . در هر استان کاتبی بود که معاملات اداری را نوشته و بر اجرای دستورات رسمی نظارت داشت ، اوامر حکومت را منتشر می کرد و کنار وی ، دستگاه اداری استان ، مدیر اطلاعات ، مدیر امور بیگانگان ، مدیر امور کشاورزی و بازرگانی ، مدیر مسئول راه و مواصلات و مدیری برای دفتر پادشاه ترک در کشور وجود داشت . حکومت تلاش می کرد عفت و پاکی و استقامت

[[ پرونده : | ج 1 ، ص 122 ]]

[[ پرونده : | تقسیمات اداری و کشوری فلسطین در دوره عثمانی ]]

را در میان کارمندان دفتر پادشاهی ارتقادهد ، ولی عده ای از آنها دست به رشوه خواری می زدند که از طرف جریانهای صهیونیستی به آنها داده می شد و بدین وسیله بود که یهودیان در زمینها دخل و تصرف کردند و ملکیت آنها را به خود منتقل کردند و فروشهای غیرقانونی داشتند . بنابراین شمار زیادی از آنها منتقل یا عزل شدند و یا به سبب جرایمشان محاکمه گردیدند .

اما دستگاه اداری در شهرستان ، از فرماندار و مدیر مالی و کارمندان دسته های مختلف در بخش ، از بخشدار و در روستا از مختار ( کدخدا ) تشکیل می شد . برای هر استانداری یک شورای اداره استانداری وجود داشت که علاوه بر استاندار و دو مدیر مسئول در استانداری ، دو تن از مسلمانان و عضوی منتخب از هر طایفه از طوایف چهارگانه ( ارتدکس ، لاتین ، ارمنی و یهود ) را شامل می شد . وظیفه این شورا سازماندهی امور مختلف استانداری و تصمیم درباره مسایل آن و توجه به تمام موضوعات مرتبط به اداره محلی بود . شورای اداره استانداری قدس شورای قدس بزرگ نامیده می شد . برای هر شهرستان ، " شورای اداره شهرستان " ، برای هر بخش " شورای اداره بخش " و برای هر روستا ، " شورای تصمیم گیری روستا " وجود داشت این شوراها فایده چندانی نداشتند به دلیل اینکه قوه مجریه تسلط کامل بر آنها داشت و یا به دلیل اینکه خانواده های ثروتمند عضویت در آن را انحصار خود در آورده بودند . سیاست دولت عثمانی این بود که بعضی شهرستانها را از ایالتشان جدا کرده و آنها را استانداری بنامد و به طور مستقیم به پایتخت مرتبط گرداند چون می خواست بر اوضاع آنها آگاهی یافته و در انجام معاملات با توجه به اهمیت جغرافیایی استان ، سرعت ببخشد ، یا برای مقابله با دخالت بیگانگان ، و یا به دلیل طبیعت اجتماعی ساکنان آن ، این تغییر را به وجود می آورد . بدین لحاظ حکومت عثمانی آنگاه که کثرت زایران قدس و توجه کشورهای بیگانه نسبت به آن ، دخالتشان در امور آن و تلاششان در جدا کردن آن از استان سوریه را مشاهده کرد ، نسبت به قدس توجه خاصی پیدا کرد و آن را در سال 1291ه - /1874م یک استانداری مستقل به نام " قدس شریف " اعلام کرد .

استانداری قدس ، وحدت اداری خود را تا پایان دوره عثمانی حفظ کرد . به جز چند سالی که شهرستان ناصره بعد از جدایی از استان عکاء در سالهای ( 1325 - 1328ه - /1906 - 1909م ) به آن پیوست و این استانداری شهرستانهای قدس و یافا و غزه و الخلیل را دربرگرفت ، و در سال 1328ه - /1909م شهرستان بیرالسبع به وجود آمد که قبلاً جزیی از شهرستان غزه بود و استاندار قدس در شهرستان نابلس نفوذ داشت . . با وجود اینکه این استان به صورت اداری از قدس جدا بود ، زیر نظر حاکم صیدا یا حاکم شام اداره می شد ، حتی حکومت مرکزی ، شهرستان نابلس را چند بار به فرمانداری قدس ملحق کرد ، و این به دلیل قدرت مرکز و مقام فرماندار بود که غالبا از کارمندان ترک بوده اند . فرماندار قدس ، قدرت حکومت والی را در همه امور به کار می گرفت و اوضاع مربوط به فرمانداری را به طور مستقیم به دربار عثمانی در استانبول گزارش می کرد ، در حالی که نابلس و عکا تابع استان سوریه و سپس استان بیروت بودند . فرمانداران قدس در روزگار عبدالحمید ، از کارمندان ارشد کاخ یلدز بودند برای اینکه سلطان در مقابله با مخالفان هجرت صهیونیستها که در آن زمان به سوی فلسطین سرازیر شده بودند و نیز در مقابله با هجوم بیگانگان مختلف بتواند بر آنها تکیه کند . ( نک - : انتقال یهودیان به فلسطین ) .

فرمانداری مستقل قدس در اواخر دوره عثمانی ، شهرستانهای یافا ، غزه ، الخلیل و بیرالسبع را شامل بود . هنگامی که فرمانداری عکا که در آن زمان تابع استان بیروت بود ، شهرستانهای حیفا ، صفد ، ناصره و طبریه را شامل می شد ، فرمانداری بلقاء که مرکزش نابلس بود ، تابع استان بیروت و شامل شهرستانهای جنین و بنی صعب و جماعین و سلط بود .

و - نظام اداری در دوره اداره نظامی انگلیس ( 1918 - 1920م ) :

نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال آلن بی در اکتبر 1918اشغال فلسطین را به پایان برده و آن را تحت اداره نظامی مستقیم خود درآوردند . قانون بین المللی که دولت اشغالگر در اداره مناطق اشغالی باید به کار گیرد این است که یک شورای نظامی برای اداره امور آن به وجود آورد تا به اداره تمام مسایل جاری و سیاسی آن بپردازد ولی اشغالگران انگلیسی به این قانون توجهی نکردند زیرا هدف آنها اجرای سیاستی بود که از قبل ترسیم شده وقصدش آماده کردن فلسطین برای این که براساس مندرجات عهدنامه بالفور ، منتشره در سال 1917 به تدریج به یک کشور قومی صهیونیستی تبدیل شود . بنابراین اداره نظامی انگلیس ، تقسیمات کشوری دوره عثمانی را باقی نگذاشت بلکه کشور را به سیزده استان تقسیم کرد و در رأس هر استان یک حاکم نظامی انگلیسی قرار داد که همه آنها با حاکم نظامی قدس مرتبط بودند و او نیز به نوبه خود با فرماندهی کل ارتش انگلیس در قاهره ارتباط داشت . سپس تعداد تقسیمات در سال 1919 به ده استان کاهش یافت حکام دهگانه نظامی را 59 افسر که بیشترشان انگلیسی بودند ، یاری می دادند . آنان علاوه بر نظارت بر امور امنیتی ، کارهای قضایی را به عهده داشتند و طبیعی بود که نظام اداری انگلیس از نظام اداری سابق در دوره عثمانی ، استفاده کند و بیشتر ادارات سابق و همچنین تعداد زیادی از کارمندان و مستخدمان باقی بمانند لیکن تا حد زیادی به حمایت از صهیونیستها پرداختند به طوری که کارمندان رده بالا ، همه انگلیسی بودند . نه تن یهودی در میان آنها بودند اما به هیچ عربی ریاست مرکز اجرایی بزرگ داده نشد و کسانی از آنها که در مناصب و مقامهای مشاورت به کار گمارده شدند افرادی بودند که همراه با ارتش انگلیس از خارج به فلسطین آمده بودند . علاوه بر این ، اداره نظامی در اواخر جنگ جهانی اول مقدمات ورود هیأت صهیونیست جهانی به رهبری وایزمن به فلسطین را برای آماده نمودن زمینه تأسیس وطن ملی یهود فراهم آورد و این مسأله موجب نگرانی و ترس اعراب و نیز به وجود آمدن اعتصابهاگردید و احساسات عربی را بر ضد این دیدار برانگیخت به طوری که لویس بولز اولین فرماندار کل نظامی در فلسطین اقدام به فرستادن گزارش کرد در آن یادآوری شده بود که 90درصد از ساکنان فلسطین چه مسلمانان و چه مسیحیان به شدت با صهیونیستها دشمنی می ورزند و خواستار لغو دیدار کمیته وایزمن صهیونیست هستند .

ز - نظام اداری در دوره قیمومیت :

انتقال اداره نظامی به اداره مدنی غیرنظامی که به نام " حکومت فلسطین " نام گذاری شد در ژوئیه 1920 صورت گرفت و یک صهیونیست انگلیسی به نام هربرت " صموئیل " اولین نماینده ویژه انگلیسی در فلسطین شد و او صهیونیست دیگری به نام " نورمان بنتوتش " را به عنوان مشاور قضایی حکومت منصوب کرد و به جای نظامیان عالی رتبه ، کارمندان غیرنظامی وزارت مستعمرات انگلیس را جایگزین نمود . اداره جدید با پیشدستی بر آن چه که در سند قیمومیت آمده بود سعی کرد راههایی را در پیش گیرد که قرار بود در آینده اعلام شود . بنابراین شکل جدیدی از حکومت را وضع کرد و قانون و سازمانهای جدیدی به وجود آورد که به نماینده عالی با کمک شورای مشورتی که در آن زمان از ده کارمند و ده عضو منتصب تشکیل می شد ( چهار تن از مسلمانان ، سه تن مسیحی و سه تن یهودی ) تفویض شد . نماینده عالی اعلام کرد که این مسأله اولین گامهای دستیابی به خودمختاری است و در سال نخست ، 38 ماده قانونی ودر سال دوم ، 26 ماده و 6 اصلاحیه وضع کرد و سه زبان رسمی را پیش از آن که ماده 22 از سند قیمومیت بدان تصریح کند ، به رسمیت شناخت .

در تاریخ 9/2/1922 طرح قانون اساسی فلسطین که اداره مدنی وضع کرده بود ، منتشر شد و حکومت انگلیس پس از مشورت با نمایندگان جنبش صهیونیست بدون در نظر گرفتن نظر کمیته مشورتی اسلامی - مسیحی که به همین منظور تشکیل شده بود با آن موافقت کرد . اعراب با ناراحتی شدید متون طرح قانون اساسی که ایجاد شورای قانون گذاری را هم شامل بود ، مورد اعتراض قرار دادند . مهم ترین دلایل اعتراض آنان اعتراف این قانون به وعده بالفور بود و دیگر اینکه اکثریت اعضای شورای قانون گذرای را مردم انتخاب نمی کردند بلکه منصوب می شدند ، حکومت در دست نماینده عالی بود و وی اجازه داشت هر قانونی را که مجلس قانون گذاری وضع می کرد لغو کند و یا موادی بدان بیفزاید . مردم و نمایندگان ، چه به لحاظ اداری و چه قانونی ، هیچ نشانی از یک حکومت قانونی نمی دیدند . هیأت نمایندگی عرب در لندن خواستار شد که قانون اساسی ، حقوق ملی و مستقل و متناسب محتوای بند چهارم از ماده 22 منشور سازمان ملل را فراهم کند . ( نک - : جامعه ملل )

چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس کتاب سفید را در 22/6/1922 منتشر کرد که به شکل یک بیانیه رسمی اهداف انگلیس در فلسطین را بیان می کرد ، اعلام شد که حکومت انگلیس تصمیم دارد که تغییرات تدریجی همانند خودمختاری و ایجاد مجلس قانون گذاری که اکثریت اعضای آن براساس انتخابات سراسری انتخاب می شوند به وجود آورد و در رأس مجلس شامل 12 عضو منتخب و ده عضو از کارمندان ، نماینده عالی قرار می گیرد . وی همچنین وعده داد که به مجلس فلسطین ، پیش از خودمختاری ، اجازه داده می شود کار نظارت بر قوه مجریه را پس از گذشت زمانی کوتاه که طی آن تشکیلات کشور استوار به عهده گیرد و کارمندان فلسطینی می توانند در دستگاههای دولتی به کسب مهارت و آگاهی در خصوص حکومت بپردازند .

اعراب بیانیه حکومت را رد کردند زیرا این بیانیه براساسوعده بالفور بنا شده بود و کمیته اجرایی بر تشکیل حکومتی ملی و مستقل و یک قانون اساسی که برپایه آن عربها بر امور ویژه خود به صورت کامل نظارت داشته باشند اصرار ورزید ، ولی حکومت انگلیس آن ر ا قبول نکرد ، زیرا با محتوای پیمان بالفور در تناقض بود . در تاریخ 24/7/1922 شورای جامعه ملل سند قیمومیت را تصویب کرد که در ماده اول ، قدرت نامحدودی در قانون گذاری ومدیریت به کشور قیم داده شده بود و در ماده دوم بر مسئولیت حکومت قیم در قبال اوضاع کشور در زمینه های سیاسی و اداری و اقتصادی و ایجاد وطن ملی یهود تأکید شده بود ، و در ماده چهارم ، آژانس یهود به عنوان یک هیأت عمومی برای ارایه نظر و مشورت در اداره امور به رسمیت شناخته شده و همکاری با آن در تمام امور اقتصادی و اجتماعی و کارهای مؤثر در ایجاد وطن ملی یهود توصیه شده بود . برپایه اسناد سه گانه یعنی قانون اساسی فلسطین ، کتاب سفید 1922 و مواد سند قیمومیت ، می توان شکلی از اداره فلسطین را به صورت زیر ترسیم نمود :

  1. اداره مرکزی :

در رأس هر حکومتی نماینده عالی قرار داشت که بر تغییرات اداری شهری نظارت می کرد و دبیرکل واسطه بین نماینده عالی و اداره های غیرنظامی بود و بالاترین کارمند اداری در حکومت محسوب می شد و اداره او بر کارهای سایر ادارات نظارت می کرد . همسو با توسعه وظایف دولتی و ایجاد ادارات خاص ، حوزه دبیر کل نیز توسعه بسیار یافت اگرچه تنها یک کارمند ریاست آن را به عهده داشت . این ادارات در سال 1937 شامل معاون دبیر کل و 9 تن منشی معاون مشتمل بر هفت انگلیسی ، یک یهودی ، یک عرب و رئیس کاتبان بود .

کمیته سلطنتی در گزارش سال 1937 ( نک - : بیل ، کمیته ) عدم آگاهی منشیهای معاون در انجام کارهای اداری را متذکر شده و نیز اشاره کرده که وجود کارمندان منشی در استانها سابقه نداشته است .

کمیته به وجود شکایات درباره اسراف کاری در مرکز نیز اعتراف و همچنین اقرار کرده وضع به گونه ای است که همواره

[[ پرونده : | ج 1 ، ص 127 ]]

[[ پرونده : | تقسیمات اداری و کشوری فلسطین در زمان سلطه انگلیس ]]

در مورد مسایل گوناگون به حکومت مرکزی مراجعه می شود و در انجام وظایف کارمندان محلی تداخل وجود دارد . کمیته همچنین تشکیلاتی را که از یک کارمند ، بدون توجه به توانایی او ، به عنوان دبیرکل و تنها رابط نماینده عالی استفاده کرده ، مورد انتقاد قرار داد و متذکر شد که از نظر مردم ، رؤای ادارات مختلف و کارمندان استانداری ، تشکیلاتی رضایت بخش نمی باشد .

در سال 1922 وقتی که دولت برای انجام انتخابات شورای قانون گذاری با شکست روبه رو شد ، صلاح را بر آن دید که یک شورای متشکل از افراد غیرکارمند ، بر همان اساس انتخابات شورای قانون گذاری تأسیس کند . ولی با بیرون رفتن ده عضو عرب ، این تلاش نیز ناکام ماند .

پس از این حوادث به سال 1923 بود که حق تعیین شورای مشورتی مورد قبول وزیر مستعمرات ، به نماینده عالی سپرده شد . با این ویژگی که اعضای آن تنها از میان کارمندان باشند که از دبیر کل ، معاون کل مشاور قانونی حکومت مدیر امور مالی موظف به رسیدگی حسابها و مالیاتها ده تن از رؤای ادارات ، مشاور آبیاری و 3 تن از فرمانداران تشکیل گردد . در واقع باید گفت این شورا ، بیش از آنکه برای مشارکت در امور و استفاده از نمایندگان آن تشکیل شده باشد ، برای رأی دادن و موافقت صوری و ظاهری با قوانین تدوین شده بود .

در قدس شمار زیادی از ادارات مستقر بود که دبیر کل بر آنها نظارت می کرد ولی این ادارات از دسترس او به دور بودند ، مانند ادارات کشاورزی و آثار بناهای قدیمی ، اطلاعات ( دانش ) و گمرکات و بهداشت ، زمینها و جنگلها و انجمنهای تعاونی و مهاجرت و آمار و مشاغل عمومی . این ادارات با توجه به مساحت استان توسعه داشتند .

کمیته سلطنتی در گزارش خود بیان کرد که ارتباط این ادارات با اداره استان درست نیست . رؤای ادارات بدون توجه به نظر فرمانداران تصمیم گیری می کنند و در زمینه موضوعاتی مانند توان پذیرش مهاجر ، تعداد کارگران بیکار و یا گسترش امور آبیاری ، از فرمانداران یا حکام شهرها ، کسب تکلیف نمی کنند .

  1. اداره استانها :

در سال 1920م استانهای ده گانه دوره اداره نظامی ، به هفت استان محدود گشت و سپس در سال 1922 منشور تشکیلات اداری صادر شد . ( ماده 11 قانون اساسی فلسطین ) و فلسطین به سه استان تقسیم گردید .

  1. استان قدس : مرکزش شهر بیت المقدس و شامل شهرستانهای بیت اللحم ، الخلیل ، قدس ، اریحا و رام الله .
  2. استان شمالی : مرکزش حیفا و شامل شهرستانهای عکا ، بیسان ، جنین ، نابلس ، ناصره ، صفد ، طبریه و طولکرم .
  3. استان جنوبی : مرکزش یافا بود و شهرستانهای بیرالسبع و یافا و رام الله را در بر می گرفت .

امور هر استان را یک مسئول انگلیسی که به او " حاکم استان " ( استاندار ) گفته می شد ، اداره می کرد و قدرت او از نماینده عالی منبعث بود و در کارهای مهم و بزرگ به او مراجعه می کرد . مرکز استان ، مهم ترین یا بزرگترین شهر استان بود که مقر حاکم و دولتمردان در آنجا قرار داشت .

هر استان به تعدادی شهرستان تقسیم می شد که در رأساداره هر یک از آنها کارمند عالی رتبه ای قرار داشت که به او فرماندار گفته می شد . وی نماینده دولت در شهرستان بود و در امور مهم به استانداری متبوع خود مراجعه می کرد .

در هر شهر یک شورای شهر وجود داشت و دارای رئیسی بود که توسط ساکنان شهر انتخاب می شد . شهردار بر درآمدها و خدمات عمومی داخل محدوده شهرداری ، نظارت می کرد اما روستاهای بزرگ دارای شورای روستا بودند که روستا را اداره می کرد . در روستاها و محله های شهرها افرادی حضور داشتند که به آنها مختار ( کدخدا ) می گفتند . آنها مشاغل رسمی داشتند و رابط بین مردم و مسئولان محلی بودند .

در سال 1937 سه تن حاکم ( استاندار ) برای استانهای فلسطین و دوازده معاون آنها که همه انگلیسی بودند و سی و هفت فرماندار وجود داشت .

در تاریخ 1/7/1939 تقسیمات فلسطین به شش استان افزایش یافت که عبارتند از : استانهای الجلیل ، حیفا ، نابلس ، قدس ، اللد و غزه ، این تقسیم تا آخر دوره قیمومیت در سال 1948 باقی ماند .

  1. استقلال محلی :

در ماده دوم سند قیمومیت آمده است که دولت قیم موظف است زمینه پیشرفت مؤسه های خودمختاری را فراهم کند . در ماده سوم به صراحت بیان شده که دولت قیم موظف است گرایش به استقلال محلی را به اندازه ای که امکانات اجازه می دهد ایجاد کند و قانون اساسی که نظام قیمومیت بر آن استوار بود ، می گوید که دولتهای تحت قیمومیت به منزله اماناتی هستند که مدت شان در زمانی که ساکنان کشور تحت سلطه بتوانند خودشان حکومت را اداره کنند ، به پایان می رسد . در اولین دوره از دولت غیرنظامی گفته شد " هنگامی که زمینه سازی به پایان رسد و امکان انتخاب فلسطینیهای واجد شایستگی لازم به وجود آید و کارمندان فلسطینی آماده آموزش برای کار اداری بشوند ، از تعداد کارمندان انگلیسی کاسته و بر تعداد کارمندان فلسطینی افزوده می شود " ولی با وجود این ، به عربهای فلسطین اجازه شرکت عملی در اداره امور کشورشان یا وضع قوانین را حداقل به شکلی که در کشورهای همانند عمل می شد ندادند . کمیته سلطنتی در گزارش خود به این مسأله اشاره کرده است که رؤای ادارات و کارمندان بزرگ خواه در مرکز خواه در استانها ، همه انگلیسی هستند و تمام آنها از کارمندان مستعمرات می باشند که نسبت به اوضاع کشور آگاهی ندارند . تلاش حکومت انگلیس برای ایجاد مؤسات خودمختار ، یا حداقل در مورد برپایی خودمختاری کامل در دورهای تدریجی موفقیت آمیز نبود زیرا حکومت بارها خواسته های اعراب را در برپایی حکومت ملی فلسطین و وضع قانون اساسی که به ایشان قدرت عمل دهد ، به دلیل این که این نوع حکومت و قانون اساسی خواسته های یهودیان را برآورده نمی سازد ، رد کرده بود و دولت صریحا اعلام داشت که تا کنون موضع سرسختانه اعراب نسبت به دولت ملی یهود مانع ایجاد دولت خودمختار فلسطین شده است .

ماده چهارم سند قیمومیت به آژانس یهود حق تعیین سیاست برای حکومت را در بیشتر اموری که مصلحت ساکنان یهودی فلسطین ایجاب می نمود اعطا کرد . این آژانس از امتیازی که در سند قیمومیت به او داده شده ، تا آخرین حد ممکن بهره برداری کرد و توانست برای آن یک سازمان اداری کامل تشکیل دهد . گزارش کمیته سلطنتی اعتراف کرده که این آژانس در واقع حکومتی است که در کنار حکومت قیم قرار می گیرد . آژانس در تمام بخشهای اداری مداخله داشت و کارهای آن فقط منحصر به امور مهاجران نبود بلکه در مسایل مختلف دیگر اداری و مالی نیز دخالت می کرد . بین آژانس یهود همراه با تشکیلات سازمان یافته و ادارات و کارمندان آن که به طایفه یهودیان در جهان منتسب بودند با قدرت ناچیز اعراب ، فاصله زیادی وجود داشت .

اداره انگلیس در روستاهای اعراب شکل واضح و روشنی از اشکال استقلال محلی را که از دوره عثمانی به جای مانده بود ، باقی گذاشت که به آن نظام مختار می گفتند . روش انتخاب مختار براساس اصول سابق همچنان باقی بود و مختار تنها رابط بین کارمندان دولت با کشاورزان بوده و بر کارهای شورای روستا نظارت داشت . دولت انگلیس برای کاهش قدرت مختار بر کارهای شورای روستا که براساس دوره عثمانی جاری بود ، یک هیأت محلی شبیه نمایندگی را ایجاد نمود . لذا در سال 1921 قانون شورای روستا که تشکیل شورای محلی برای روستا را مقرر می کرد صادر گردید و به آن اختیاراتی داده شد . در سال 1937 بیست شورای محلی تشکیل شده بود که از جهت تعداد اعضا و میزان بودجه و نظامهایی که براساس شرایط محلی تنظیم شده بود ، متفاوت بودند و در تحقیقی که کمیته سلطنتی انجام داد مشخص شد که توفیقی نصیب شوراهای عربی نشده و اداره فلسطین نتوانست شیوه های قدیمی اداره روستا را که بیشتر از جانب ریش سفیدان به اجرا درمی آمد رعایت کند . پس شوراها سعی کردند تا نظام بیگانه را بر روستاها تحمیل کنند که وسیله ای در دست دولت مرکزی شد نه مؤسسه ای حقیقی از مؤسات خودمختاری و محلی . برای نمونه قدرت فرماندار در اشراف بر بودجه های شورا قدرت بزرگی بود . بنابراین روستائیان به شوراهای محلی که کاری در جهت مصالح آنان انجام نمی دادند توجهی نمی کردند و چیزی در آنها نبود که ایشان را به سوی خود جذب نماید لذا بنا به درخواست اهالی روستاها ، هفت شورا ملغی گردید . در مقابل ، اداره قیمومیت در تشکیل نظام کامل استقلال محلی درمناطق مستعمره صهیونیست نشین به صهیونیستها آزادی مطلق داد و کمیته سلطنتی به نتیجه رسید که حکومت از طریق مجمع عمومی در این مستعمرات ، تقریبا شیوه اصلی و مورد اجرای اداره قیمومیت صهیونیستهاست .

انجمنها تا حد زیاد در کارهای دولتی و آن چه که مربوط به کارهای عمومی و خدمات اجتماعی است دخالت می کردند چون دارای جایگاه قانونی نبودند ، بودجه آنها و سیاستشان زیر نظارت دولت نبود همچنان که امروز شوراهای محلی عمومی به این گونه است و از هرگونه نظارت اداره استان آزاد هستند و ادعا می کنند که قدرت داده شده به آنها برای برآورده کردن نیازهای فراوان در برنامه ریزی مستعمره ها و ذخیره منابع عمومی مانند آب و روشنایی و مسایل مالی کفایت نمی کند . در سال 1937 پنج شورای محلی صهیونیستی وجود داشت که از نظر تعداد ساکنان و ثروت ، پس از شهرداریهای چهارگانه بزرگ ، " قدس و حیفا و یافا و تل آویو " در درجه دوم بودند .

اما در شهرها شهرداریها دارای نوعی استقلال محلی بودند و بیشتر کارهایشان را با قانون باقی مانده از زمان عثمانی انجام می دادند و به جز در سال 1934 قانون جدیدی برای آن به وجود نیامد . اعضای شهرداریها تا پیش از انتخاباتی که برای اولین بار در سال 1926 اجرا شد انتصاب می شدند . هدف نهایی از ایجاد شهرداریها برحسب اولین گزارش سالیانه اداره فلسطین این گونه بیان می شود : " استمرار حکومت محلی در شهرها و انجام خدماتی که گروههای تابع آنها ، از آنها خواستارند " .

آنها همچنین نماینده و سخنگوی مردم نزد حکام استان و نیز واسطه ای برای اجرای دستورالعمل اداره کل بودند . در گزارش سالیانه آمده است : " به شهرداریها اجازه داده شده است که در انجام کارها تا آنجا که ممکن است آزاد باشند " ولی در موارد لازم باید هماهنگی کامل با اداره استان به وجود آورند . به این جهت هر استاندار مسئول عمل حکومتهای محلی واقع در استان خود بود .

در نوامبر 1934 قانون شهرداریها به مرحله اجرا درآمد . به موجب آن انتخاباتی برای بیست شورای شهری برگزار شد . دولت این انتخابات را گامی در جهت حسنه کردن همکاری بین اعراب و یهودیان و مقدمه ای برای تأسیس شورای قانون گذاری به شمار می آورد . شهرداری تل آویو ، تنها شهری بود که همه ساکنان آن از یهودیان بودند . سپس مسأله شهر بتاح تکفا در دهه سی علیه شهرداریها مورد استفاده قرار گرفت .

قانون 1934 شیوه کار شهرداریها ، اختیارات شوراهای شهر و وظایف آنها و بالاترین میزان درآمدها و عوارضی که حق اجرای آن را دارند و خدماتی که شایسته است انجام دهند و کارمندانی که جایز نیست منصوب کنند را بیان می کند . به موجب این قانون طرح بودجه سالیانه برای شهرداریها و طرح وامهای کوتاه مدت استاندار مشخص شده مشروط بر اینکه حسابهای آن را یک حسابدار که حکومت منصوب می کند ، بررسی کند . آن قانون بر ضرورت وجود گروهی از کارمندان شهرداری که کارهایشان را به طور تمام وقت انجام دهد تأکید داشت و نیز تصریح کرده است که هر استانی می تواند تعدادی از کارمندان محلی را منصوب کند مانند مدیر اداره ، مهندس ، پزشک و غیره ، ولی این موارد جز در شهرهای سه گانه بزرگ که دارای ساکنان مختلط بودند مانند حیفا و یافا و قدس قابل اجرا نبود اما بزرگترین شهرهای عربی نمی توانستند مخارج بیش از یک کارمند را برآورده کنند .

گزارش کمیته سلطنتی بر این نکته اشاره کرده است که خدمات عمومی که شهرداریها انجام می دهند " به جز جویها ، راهها و توزیع آبها و ایجاد کشتارگاهها و نظم دادن به بازارها " به دلیل کمبود کارمندان غیرنظامی کم می باشد . کمیته سلطنتی در ارایه گزارش خود عوامل دیگر این کاهش خدمات را چنین برشمرده است :

تسلط شدید اداره استان و اداره مرکزی بر این شهرداریها تاخیر اداره دبیر کلی در قدس در تصویب طرح بودجه سالیانه شهرداریها ، ناکافی بودن بودجه ای که اداره مرکزی به شهرداریها ارایه می دهد ، و سیاست دولت مبنی بر اعطای بعضی امتیازات به شرکتهای خصوصی و تمرکز در وزارتخانه هایی همانند دانش و بهداشت عمومی در قدس و انحصار خدمات عمومی در دست دولت .

کمیته سلطنتی اعتراف کرد که این عوامل سبب عدم توجه بیشتر ساکنان شهرها به شوراهای شهرداری بوده و شمار اندک آرا در انتخابات شهرداری و انتخابات بدون رقیب که امر مأنوسی شده بود بر عدم توجه مردم به شهرداریها دلالت دارد . این مسأله به شکست شوراهای شهرداری در دستیابی به اعتماد و آرای عمومی اشاره می کند و نیز دلالت دارد به اینکه شورا که قرار بود تجربه ای در تشکیل دولت خودمختار و نیز مقدمه ای برای تأسیس مجلس قانون گذاری باشد عملاً هیچ قدرتی نداشت .

شهرداری تل آویو به دلیل هجوم مهاجران صهیونیست به سوی آن شاهد رشدی عجیب بود به طوری که نیاز به خدمات عمومی و اساسی بیشتر شد و شورای شهرداری آن سیاست متکبرانه و خودخواهانه ای در پیش گرفت و طبق گزارش کمیته سلطنتی ، بودجه سال 1937 بالغ بر نیم میلیون لیره یعنی بیش از سه برابر بودجه هر یک از شهرهای فلسطین شد .

شورای شهر تل آویو علی رغم اینکه خارج از اختیارات قانونی خود فعالیت می کرد و به رغم اینکه مقامات را در برابر کار انجام شده قرار می داد و ایشان را به هماهنگی با خودمجبور می کرد ، از کسب موافقت استاندار طفره می رفت و چنین وانمود می کرد که قوانین شهرداریها را نمی داند و مقامات را متهم می کرد که به شیوه های غربی ارایه خدمات آگاهی ندارند و از ناکافی بودن کمکهای دولت می نالید .

  1. استان فلسطین :

اداره قیمومیت فلسطین از ژوئیه 1939 به شش استان تقسیم شد که عبارتند از :

  1. استان جلیل : در آخرین قسمت شمالی فلسطین نزدیک مرزهای لبنان و سوریه قرار دارد ، مرکزش ناصره است و از پنج شهرستان عکا و بیسان و ناصره و صفد و طبریه تشکیل می شود . مساحت این استان براساس آخرین آماری که حکومت قیمومیت انگلیس بر فلسطین در سال 1945 انجام داد نزدیک 383,801,2 جریب بود و از این مساحت حدود 028,576 جریب را صهیونیستها در مالکیت داشتند که حدود 5/20 درصد از مجموع اراضی این استان بود . تعداد ساکنان در آن زمان بالغ بر 840,230 تن بود که از این تعداد حدود 490,193 تن عرب بودند که 8/83 درصد از مجموع ساکنان این استان را تشکیل می داد و تعداد صهیونیستها به 350,37 تن یعنی 2/16 درصد از کل ساکنان آن می رسید . اسکان صهیونیستهای استان جلیل در دشت " حوله " به دلیل حاصلخیزی خاک و فراوانی چشمه های آب آن متمرکز شد . بیشتر زمینهای این استان کوهستانی و تپه ای است به غیر از دو منطقه " بیسان و عکا " که زمینی هموار و خاک حاصلخیز عالی دارند .
  2. استان حیفا : مرکزش شهر حیفا و فقط از شهرستان حیفا تشکیل شد و مساحت آن بالغ بر 755,031,1 جریب بود که صهیونیستها حدود 274,364 جریب آن را صاحب شدند . این مقدار حدود 3/35 درصد همه زمینهای این استان است . زمینهای این استان به غیر از ارتفاعات کرمل که به محاذات دریای مدیترانه کشیده شده ، واقعا حاصلخیز و خوب است به ویژه " دشت " مرج بن عامر که از بهترین زمینهای فلسطین محسوب می شود . تعداد ساکنان استان حیفا به سال 1945 حدود 930,224 تن بود که ساکنان عرب آن زمان بالغ بر 120,120 تن یعنی 5/53 درصد و صهیونیستها حدود 510,104 تن یعنی 5/46 درصد ساکنان آن را تشکیل می دادند و اسکان آنها بیشتر در منطقه کوه کومل و دشت مرج ابن عامر متمرکز بود .
  3. استان نابلس : مرکزش شهر نابلس و از سه شهرستان نابلس و جنین و طولکرم تشکیل می شد . بیشتر سرزمینهای آن کوهستانی و صخره ای است به غیر از بعضی از مناطق اطراف دو شهر طولکرم و جنین که دارای زمینهای هموار و حاصلخیز این استان به کشت درختان زیتون شهرت دارد . مساحت آن نزدیک 292,262,3 جریب است که صهیونیستها حدود 627,145 جریب یا حدود 4/4 درصد از مجموع زمینهای این استان را صاحب شدند . تعداد ساکنان استان بالغ بر 220,232 تن حدود 320,217 یا 6/93 درصد از مجموع ساکنان آن عرب و صهیونیستها در اقلیت بودند و تعدادشان از 900,14 تن یا 4/6 درصد همه افزایش نیافت .
  4. استان قدس : در وسط فلسطین قرار دارد . مرکزش شهر بیت المقدس ( قدس ) پایتخت کشور ، و از شهرستان یعنی قدس که بیت لحم و اریحا تابع آن بودند و شهرستان های خلیل و رام الله تشکیل شد . زمینش کوهستانی و خاکش کم بار است به غیر از دره هایی که خاک حاصلخیز دارند . مساحت زمینهای استان حدود 534,323,4 جریب است و صهیونیستها 679,39 جریب یا حدود 9 درصد از مجموع زمینهای استان را صاحب شدند .

تعداد ساکنان آن به 880,384 تن می رسید و بیشترشان از اعراب بودند . جمعیت اعراب 600,284 تن بود که 9/73 درصد از مجموع ساکنان آن را تشکیل می دادند . تعداد صهیونیستها نزدیک 280,100 تن یعنی 1/26 درصد کل جمعیت بود . اسکان صهیونیستها بیشتر در بخش قدس جدید تمرکز داشت .

  1. استان لد : مرکزش یافا و از دو شهرستان یافا و رمله تشکیل می شد . بیشتر زمینهایش هموار و دشت است زیرا که قسمتی از دشت ساحلی فلسطین است . رنگ خاک آن به دلیل وجود نسبت بالایی از اکسید آهن متمایل به قرمز می باشد . کشت مرکبات در آن بسیار رواج دارد . مساحت زمینهای این استان بالغ بر 558,205,1 جریب بود که صهیونیستها نزدیک 598,251 یا حدود 8/20 درصد از مساحت اراضی استان را صاحب شدند .

تعداد ساکنان آن در سال 1945 حدود 070,501 تن بود که حدود 550,207 تن یا 4/41 درصد آن عرب بودند و صهیونیستها تعدادشان به 520,293 تن تقریبا 6/58 درصد کل جمعیت رسید . در این استان شهر تل آویو ، بزرگترین صهیونیست نشین و شمار زیادی آبادیهای یهودی نشین واقع است . تعداد صهیونیستها در این استان افزایش یافت و از لحاظ جمعیت بر عربها برتری داشتند . حاصلخیزی زمین ، آب فراوان و اهمیت موقعیت آن در جذب صهیونیستها تأثیر داشته است .

  1. استان غزه : در جنوب فلسطین واقع و جزیی از دشت ساحلی فلسطین و منطقه نقب می باشد و به تنهایی تقریبا معادل نصف مساحت فلسطین را دربرمی گیرد . مرکز آن شهر غزه است و از شهرستانهای غزه و بیرالسبع تشکیل می شود .

سرزمینهای این استان به غیر از بخش شمالی غزه ریگزار است ، خاک خشن دارد و آب و هوای آن صحرایی است . مساحت زمینهای این استان نزدیک به 501,688,13 جریباست و صهیونیستها نزدیک به 491,114 جریب یا 8 درصد از مجموع اراضی استان را صاحب شدند . تعداد ساکنان آن بالغ بر 880,190 تن که بیشتر آنان عرب و تعدادشان 740,187 تن یا 4/98 درصد از مجموع ساکنان آن بود در حالی که شمار صهیونیستها به 3140 تن یا 6/1 درصد از مجموع ساکنان استان می رسید .

ح - تقسیمات کشوری پس از سال 1948 :

اشغال حدود 000,20 کیلومتر مربع از فلسطین به دست صهیونیستها و قرار گرفتن اداره نوار غزه توسط مصر تا سال 1967 ( نک - : حاکمیت اداری مصر بر نوار غزه ) و الحاق کرانه غربی به اردن در چهارچوب مملکت اردن هاشمی ( نک - : کنفرانس نابلس 1948 و کنفرانس اریحا 1948 و کنفرانس غزه 1948 ) از مقدمات شروع جنگ 1948 به شمار می روند .

تقسیم فلسطین به سه منطقه بزرگ در سال 1948 به پایان رسید که عبارتند از منطقه شمالی و منطقه میانی و منطقه جنوبی . هر منطقه ای از این مناطق ، واحدهای اداری کوچکی را که " مقامات " ( بخشها ) نامیده می شد ، دربرمی گرفت . منطقه شمالی بخشهای عکا ، ناصره ، صفد ، طبریه ، حیفا ، بیسان وناتانیا و الخصیرة ، منطقه میانی بخشهای تل آویو ، یافا ، رمله ، هودماشارون ، روحوبوت ، قدس ، بتاح تکفا ، منطقه جنوبی بخشهای عسقلان و بیرالسبع و ایلات را شامل می شد .

اما نوار غزه منطقه شمالی را دربرمی گرفت و مرکزش شهر غزه بود ، منطقه میانی مرکزش دیرالبلح و منطقه جنوبی مرکزش خان یونس بود و کرانه غربی شامل سه استان اصلی که عبارت بودند از : نابلس و قدس و الخلیل . استان نابلس شهرستانهای بیت لحم و اریحا و رام الله را دربرمی گرفت . اما الخلیل هم استان و هم شهرستان بود . این شهر از آنچه که در دوران قیمومیت بود کوچکتر شده بود همچنین شهرستانهای جنین و طولکرم . در حالی که مساحت شهرستان رام الله با دربرگرفتن بعضی روستاهای شهرستان رمله که از سال 1948 اشغال شد ، زیاد شده بود . ( ن . ر : تقسیمات اداری کشوری اسرائیل )

مآخذ :

  1. کیالی : عبدالوهاب : تاریخ نوین فلسطین ، محمد جواهرکلام ، مؤسه انتشارات امیرکبیر ، 1393 .
  2. طبری : تاریخ الرسل و الملوک ، قاهره 1357ه - .
  3. یعقوبی : کتاب البلدان ، لیدن 1981 .
  4. ابن شداد : الاعلاق الخطیرة ، دمشق 1962 .
  5. ابن رسته : الاعلاق النفیسه ، لیدن 1891 .
  6. الخماش ، نجاة : الادارة فی العصر الاموی ، دمشق ، 1980 .
  7. عوض ، عبدالعزیز محمد : الاداره العثمانیة فی ولایة سوریه ( 1864 - 1914 ) قاهره 1969 .
  8. عبدالکریم ، احمد عزة : التقسیم الأداری لسوریه فی العهد العثمانی ، قاهره 1932 .
  9. دباغ ، مصطفی مراد : بلادنا فلسطین ، بیروت 1974 .
  10. حتی ، فیلیپ : تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین ، بیروت 1958 .
  11. مجموعه گزارشهای دولت عثمانی ، از شماره 3 تا 68 ، استانبول .
  12. النحال ، محمد سلامه : سیاسة الانتداب البریطانی حول اراضی فلسطین .
  13. گزارش کمیته سلطنتی برای فلسطین : سال 1937 .
  14. خله ، کامل محمود : فلسطین و الانتداب البریطانی ، بیروت 1974 .
  15. Bowen, H. and Gibb, H. A. R. : Islamic Society and the West, London 1951 - 1957.
  16. Heyd, U. : Ottoman Documents on palestine, oxford 1960.
  17. Holt, P.M. : Egypt and the fertile Crescent, London 1966.
  18. Jones, A. H. M. : Cities of the Eastern Roman Provinces, London 1971.
  19. Le Strange : Palestine Under the Muslims, London 1890