جنبش اسلامی در فلسطین :
محتویات
مقدمه :
جنبش یا جریان اسلامی ، به مجموعه تحرکاتی که بنابر ادعای ایدئولوژی اسلامی در سطح اجتماع صورت میگیرد ، اطلاق میشود . این تحرکات گاه اهداف فرهنگی و غیرسیاسی و گاه اهداف سیاسی دارند . گاه به صورت یک خیزش و حرکت مردمی بدون سازماندهی و گاه سازمانیافته و تشکل پیدا کرده ، در قالب گروهها ، تشکیلات یا احزاب نمایان میشوند . هدف این نوشتار توضیحی مختصر در باب کلیهٔ صور فوقالذکر میباشد .
هدف از این بررسی ، درگیر شدن در بحثهای تاریخی یا ایدئولوژیک بین تفکر لائیک و تفکر اسلامی و نیز بین گروههای مختلف جنبش اسلامی که تفکرات دینی متفاوت و بعضاً متناقض دارند ، نیست . بدیهی است بیان عقاید مختلف ، دلیل بر تایید و یا اظهار درستی یا نادرستی آنها نمیباشد . بر همین مبنا از پرداختن به امور فلسفی مانند عقلانی بودن یا نبودن و نیز مسائل مذهبی و بحثهای اعتقادی پرهیز شده است . در این بررسی ، اموری چون منشاء ، روند رشد ، خاستگاهها ، تحولات و دگرگونیها و نیز معرفی اجمالی احزاب ، گروهها و دستجات مختلف ، موارد اختلاف و توافق هر کدام با هم ، موضع آنها نسبت به قضیهٔ فلسطین و نیز روابط آنها با دیگر گروههای جنبش لائیک یعنی ملیگراها ، کمونیستها و ناسیونالیستها پرداخته میشود .
بدیهی است جنبش اسلامی در فلسطین جزئی تفکیک ناپذیر از جنبش جهانی اسلام است که با دیگر گروههای مختلف خود تابع مجموعهای از عوامل و تاثیرات داخلی و خارجی است که بر جنبش جهانی اسلام تاثیر میگذارد و نیز از آن متاثر میشود . چه در زمینههای منفی و چه در زمینههای مثبت ، عوامل مختلف داخلی و خارجی نیز در بستر مسائل مهم تاریخی و گاه اوضاع جغرافیایی مطرح میشود .
الف - تاریخچه :
سرزمین فلسطین از دیرباز مهد پیامبران آسمانی و ادیان الهی بوده است . پس از ظهور اسلام ، در سال 15 هجری فلسطین به دست مسلمانان فتح شد . ( 596 میلادی ) پس از ورود مسلمانان ، ویرانیهای شهرها به آبادی تبدیل شد و در سایهٔ حکومت اسلامی مسیحیان از آزادی همهجانبه برخوردار شد و همدوش مسلمانان به تعمیر خرابیهای کلیساهای خود پرداختند . فلسطین به دست حاکمان مسلمان اداره میشد تا اینکه در قرن یازدهم میلادی ( 1099 میلادی ) لشکرکشی از غرب مسیحی به سوی شرق اسلامی آغاز گردید . مسیحیان در قرون 11 و 12 و 13 در جنگهایی به نام جنگهای صلیبی بارها و بارها بر سر سیطره بر فلسطین بامسلمانان جنگیدند . حتی به مدت یک قرن حکومت آن را در دست داشتند . در زمان تسلط جابرانهٔ صلیبیها ، نه مسلمانان و نه یهودیان از هیچگونه آزادی برخوردار نبودند تا آنکه سرانجام در سال 583 هجری مصاف با 1187 میلادی صلاحالدین ایوبی با مسیحیان جنگید و برآنان پیروز شد و فلسطین دوباره به دست مسلمانان افتاد . از سال 1517 میلادی فلسطین تحت ادارهٔ حکومت عثمانی درآمد . و همچنان در دست آنان قرار داشت تا آنکه در 1917 میلادی ( 1337 هجری ) انگلیس با همکاری نیروهای متفقین به پیشقراولی سربازان انقلابی عرب فلسطین را تصرف کردند . بدین ترتیب از سال 15 تا 1337 هجری ( 596 تا 1917م ) جز تقریباً در مدت یک قرن ، به مدت دوازده قرن و نیم توسط مسلمانان اداره میشده است و این در حالی بوده که پیروان مذاهب گوناگون از آزادی کامل مذهبی در این جکومتها برخوردار بودهاند .
طی قرون متمادی ، مسلمانان اکثریت مردم این سرزمین را تشکیل دادهاند . اولین قبله یا سومین حرم شریف مسلمانان در بیتالمقدس ، از شهرهای مهم فلسطین ، قرار دارد . در زمان حاضر نیز فلسطین در قلب منطقهٔ عربی - اسلامی از اهمیت ژئوپلیتیکی و نیز نقشی خاص به عنوان مرکز پیوند امت اسلامی برخوردار است . بنابراین حق مسلمانان در فلسطین یک حق دینی ، تاریخی و ثابت است که از بین نمیرود و پاک نمیشود و این حق از گرایش به اسلام سرچشمه گرفته است ، همان دینی که نازل شد و وارث تمامی ادیان الهی قبل از خود میباشد . علاوه بر این ، حق مسلمین ، یک حق مدنی ، بشری و قانونی به مفهوم قانون بینالمللی جدید نیز میباشد . و یهودیان در هیچ مقیاسی از این مقیاسها دارای چنین حقی در فلسطین نمیباشند . بنابراین ماهیت فرهنگی عربیای که بر شالود دین اسلام استوار است ، به عنوان مهمترین عامل در کنار عوامل دیگر همواره زمینهٔ مناسبی برای تجدید حیات اندیشهٔ اسلامی در این سرزمین فراهم کرده است .
از طرفی جامعهٔ فلسطین از دیرباز با تفکرات غیر اسلامی نیز آشنا بوده است . در مقابله با تمدن اسلامی ، در قرون گذشته مسیحیت و در قرن حاضر ، تمدن غرب ، افکار الحادی و نیز دینداران معتقد به جدایی دین از سیاست قرار داشته و دارند که با ابزارهای متفاوت حفظ میشدهاند و نیز تجدید نفوذ میکردهاند .
وجود تعداد زیادی گروههای سیاسی غیر اسلامی و نیز روشنفکران غیر مسلمان در میان نخبگان جامعه ، وجود اقلیت مؤثر مسیحی در کرانه غربی و در شهرهای قدس ، رام... . . و بیت لحم و گرایش تعدادی از منتفذین سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی به این اقلیت ، وجود تعدادی از مؤسساتی که مسیحیان بر آنها تسلط دارند ، وجود تعدادی مدارس خصوصی مسیحی و مهد کودک که برخی دانشآموزان مسلمان نیز به آنها رفت و آمد دارند ، از جمله عواملی است که تفکر غیراسلامی را در مقابله با تفکر اسلامی تقویت میکند . یکی از مهمترین نمادهای تفکر غیراسلامی ، در ملیگرایی جلوه میکند که همواره در مقابل اسلامگرایی قرار دارد . ریشهٔ تاریخی ایجاد تفکر ملیگرایی در مقابل اسلامگرایی در فلسطین ، به جنگ جهانی اول باز میگردد . پس از جنگ جهانی اول و شکست دولت عثمانی ، سرزمینهای مسلمانان تجزیه شد و به دست قدرتهای بزرگ افتاد . فلسطین نیز مستعمرهٔ بریتانیا گردید .
علاوه بر این در اثر بهوجود آمدن دو قطب قدرت در جهان یعنی آمریکا و شوروی ، که پیامدهای جنگ جهانی بود ، تمامی منطقه به دو بخش تقسیم شد ، یا در طیف قدرت غرب و یا در طیف شرق . بدین صورت وحدت اسلامی از بین رفت . از آنجا که قدرتهای غرب و شرق نتوانستند نیازهای معنوی و مادی و هویت ملی مردم این کشورهای متفرق و پراکنده را تامین کنند ، تزلزلی در بین تمامی ملتهای منطقه ایجاد شد . در ترکیه گرایش و نهضت ترکگرایی ( پانترکیسم ) و در بین کشورهای عربی قیومتگرایی عربی به عنوان جایگزین برای اسلام مطرح شد . این وابستگیهای غیر اسلامی نتوانست جایگزین مناسبی برای ملتها به جای اسلام باشد . اسلام مانند آتش زیر خاکستر باقی ماند . حضور اسلامگراها ، اگرچه کاملاً کمرنگ شد اما هیچگاه محو نگردید . در شرایط اشغال سرزمین فلسطین ، اسلام به عنوان یکی از نشانههای اصلی هویت ملی باقی مانده است و در واقع به صورت یکی از ستونهای بنیادین فرهنگ این ملت شناخته میشود . آنچه در ذیل این عنوان میآید شاهد این ادعاست .
به دنبال اشغال فلسطین در سال 1917 توسط بریتانیا ، مسلمانان در مقابله با این اشغال دست به جهاد زدند و دولت انگلیس ، خود را با قیام و مبارزهٔ مردم فلسطین مواجه دید . پس از اشغال نیز قیامهای دهه 1920 تا انقلاب براق ( 29 - 1928 ) به وجود آمد . اولین تشکیلات اسلامی به نام " جمعیة
شبانالمسلمین " انجمن جوانان مسلمان ، در اواخر دهه بیست به وجود آمد . و اولین کنفرانس انجمنهای اسلامی در شهر ساحلی یافا در آوریل سال 1928 برگزار شد . مقر این جمعیت در مصر و وابسته به جمعیت اخوانالمسلمین مصر بود . پس از برگزاری این کنفرانس ، اساسنامهٔ این جمعیت در فلسطین نیز تصویب شد . اهداف این تشکیلات ، ترویج فرهنگ دینی ، تشویق مسلمانان به ایجاد مدارس اسلامی و نیز پرهیز از رفتن به مدارس مسیحی ، ایجاد تعالیم دینی در مدارس و مقاومت در برابر کفر و الحاد در مدارس و دانشگاهها و سایر تبلیغاتی که در مخالفت با اسلام انجام میگرفت و توجه به ضروریات نسل جوان در راستای مسائل فوق مبتنی بود . این سازمان اهداف فرهنگی و غیرسیاسی داشت و از دگرگونیهای داخلی فلسطین و آنچه در سرزمینهای عربی روی میداد و نیز حمایت اخوانالمسلمین مصر تاثیر میگرفت .
سالهای دهه 1930 شاهد رشد حرکتهای مبارزاتی بین اعراب و سلطهٔ بریتانیایی که توسط جنبش صهیونیستی حمایت میشد ، بود . مسلمانان با اخذ برخی روشهای دینی در این مبارزات دخیل بودند . به دنبال این تحرکات و برخوردهای سال 1929 کنفرانس اسلامی با شرکت گروهی از متفکران بزرگ و رهبران مسلمان بسیاری از ممالک اسلامی در سال 1931 در قدس تشکیل و قضیهٔ فلسطین به نحو مهمی در آن مطرح گردید . در دههٔ سی ، اولین سازمان جهادی به نام " عصبةالقسام " " گروه قسام " توسط روحانی مبارز و انقلابی ، شیخ عزالدین قسام ، به وجود آمد . او متولد سوریه و تحصیلکردهٔ الازهر مصر بود که به دلیل مشارکت در مبارزه علیه استعمار فرانسه ، در سوریه غیاباً به اعدام محکوم شد و به حیفا فرار کرد و در آنجا در مسجد القصی به وعظ پرداخت . وی از ابتدا خواستار ایستادگی در برابر استعمار انگلیس و اسکان یهودیان در فلسطین گردید . قسام در سازماندهیش مبارزهٔ مسلحانه و حرکت جهادی را برای این رویارویی طرح نمود . شعار او " کتاب خدا در یک دست و تفنگ در دست دیگر " بود . روشهای تشکیلاتی قسام ، محکم ، پیوسته و مخفیانه بود . بیشتر افراد تشکیلات او را فقرای فلسطینی و کارگران و کشاورزان تشکیل میدادندو استراتژی قسام بر اتکای مردم فلسطین به خویشتن استوار بود زیرا معتقد بود کشورهای عربی مجاور در زیر سلطهٔ استعمار به سر میبرند . قسام ، رهبران سنتی را که جهاد و مبارزه را کنار گذاشته بودند در حرج قرار داد و در مقابل ملیگراها و گروه نشاشیبی و دیگر احزاب سنتی که معتقد به مذاکره و گفتوگو با انگلیس بودند ، ایستاد و مواضع آنها را رد کرد . سازمان قسام ، راه مبارزهٔ مسلحانه را بنیان نهاد و خود او اولین رهبر قیام مسلحانه و پدر انقلاب مسلحانهٔ فلسطین است و از آنجا که فردی روحانی بود ، سمبلی مقدس برای طرفداران راه جهاد ، در فلسطین به شمار میرود . سرانجام در سال 1935 انقلاب به وجود آمد و تا سال 1939 ادامه پیدا کرد و نیروهای قسام نقش مهم و بارزی را در انقلاب بزرگ فلسطین ( 1939 - 1936 ) ایفا کردند . اعتصاب بزرگی به مدت شش ماه در 1936 فلسطین را فرا گرفت و تا سال 1939 این اعتصابات باز هم تکرار شد .
اما از طرفی دیگر ، تحولاتی به وجود آمد که از آنچه که در سرزمینهای عربی اطراف اتفاق میافتاد ، منبعث بود . تشکیل سازمان " جماعت اخوانالمسلمین " از اهم این تحولات به شمار میرفت . این سازمان در اصل در مصر به وجود آمد سپس ساختارش به دیگر سرزمینهای عربی امتداد یافت . تشکیل این گروه به معنی دقیق همان انتقال فعالیت اسلامی از محدودهٔ فرهنگی دینی ، که نمایندهاش همان گروههای " شبانالمسلمین " " جوانان مسلمان " بودند ، به مفهوم سیاسی آن برای سازماندهی جنبش اسلامی بود . هدف این گروه ایجاد جامعهٔ اسلامی از طریق اجرای احکام شریعت اسلامی بود . این جنبش ضمن تشریح اهداف اسلامی خود ، بر برنامههای مورد نظر برای برپایی دولت اسلامی از خلال جایگزین کردن قانون اسلام به جای قوانین وضعی موجود به گونهای که اسلام نظام کل سیاسی اجتماعی گردد ، تاکید دارد .
روابط این گروه با فلسطین از سال 1935 یعنی هنگامی که عبدالرحمان البنا برادر حسنالبنا ( رهبر گروه ) از فلسطین دیدار کرد با حاج امین الحسینی مفتی و رئیس موقت شورای عالی اسلامی بیتالمقدس ملاقات نمود ، آغاز میگردد .
در اثنای انقلاب سال 1936 در فلسطین ، این گروه اقدام به کارهای تبلیغاتی نمود و کمیتهای ( کمیتهٔ مرکزی عمومی برای کمک به فلسطین ) به ریاست حسن البنامر شد عام گروه برای اعتراض علیه بریتانیا و دعوت به تبلیغ به سود قضیهٔ فلسطین تشکیل داد . کمیتههای دانشجویی برای شناساندن قضیهٔ فلسطین در مصر تشکیل شد و تعدادی اگرچه اندک ، از افراد این در جملات مسلحانه به مراکز یهودی در فلسطین در اثنای انقلاب 1936 شرکت کردند . اعتصابات سالهای ( 1939 - 1936 ) مورد حمایت و پشتیبانی اخوانالمسلمین قرار گرفت . اخوانالمسلمین از طریق روزنامههای ارگان و با هدف آگاهی مردم به مسالهٔ فلسطین از طریق تشکیل کمیتههای جمعآوری اعانات و تدارکات لازم برای تداوم اعتصابات به تحرکات چشمگیر و گستردهای دست زدند و در تاریخ 7/10/1938 جهت پیروزی ملت فلسطین کنفرانس پارلمان اسلامی با شرکت نمایندگان پارلمانهای کشورهای اسلامی از جمله مصر ، عراق ، سوریه ، لبنان و همچنین یک هیات مردمی از فلسطین و نمایندگی از طرف مسلمانان مراکش ، هند ، یمن ، چین و چند کشور دیگر را تشکیل دادند و طی قطعنامهای وعدهٔ بالفور و
تقسیم فلسطین را مردود خوانده خواهان توقف مهاجرت یهودیان به فلسطین شدند . از این تاریخ ، مساله فلسطین و موضوع اشغال مصر توسط انگلستان دو اصل مبارزه سیاسی اخوان قرار داده شد .
وجود این دو مساله سبب اصلی تشکیل جناح نظامی اخوانالمسلمین در سال 1937 گردید و اهمیت فعالیت جنبش اخوانالمسلمین را در رابطه با مساله فلسطین افزایش داد . پیش از فرا رسیدن دههٔ چهل ، حسن البنا خود را به عنوان مرشد عام از فلسطین دیدار کرد و هستههای جنبش نیز در پارهای از شهرهای فلسطین چون بیتالمقدس ، یافا ، حیفا ، نابلس ، طولکرم و غزه در همان دوران به وجود آمد . در پی شروع جنگ جهانی دوم در سال 1939 ، اخوان اقدام به گسیل نمایندگانی به فلسطین نمود که نه فقط وظیفهٔ تبلیغ و تحریک به قیام علیه یهود ، بلکه مسئولیت کمک در آموزش پیشاهنگان مبارز فلسطین را بر عهده داشت .
با آغاز دههٔ چهل ، تبلیغات و فعالیت اخوان به فلسطین انتقال یافت . بدون تردید ، جو ترور و وحشت که به دنبال انقلاب سالهای 1939 - 1936 بر فلسطین تحمیل شده بود و همچنین عقبنشینی حرکت سیاسی فلسطینی که تا نیمهٔ دوم دههٔ چهارم قرن جاری ادامه داشت ، سبب گردید تا حسنالبنا و اخوانالمسلمین نتوانند طرحی را که در نیمهٔ دههٔ سوم در رابطه با گسترش فعالیت اخوانالمسلمین آغاز نموده بودند ، ادامه دهند . و کامل نمایند . اما به محض اینکه جو مساعد جهت فعالیتهای سیاسی در پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 به وجود آمد و براهین نزدیک شدن مرحله قاطعیت در فلسطین ظاهر شد ، اخوان نیز تلاشهای خود را از سر گرفت تا اینکه سرانجام اولین هستهٔ سازمان اخوانالمسلمین در قدس شکل گرفت . در 26 اکتبر سال 1945 سعید رمضان از رهبران اخوان ، اولین شعبهٔ گروه را در بیتالمقدس افتتاح نمود . به دنبال آن در دیگر شهرهای فلسطین نیز شعب اخوان افتتاح شد به گونهای که در سال 1947 ، 25 شعبه که اعضایشان بالغ بر 12 تا 20 هزار عنصر فعال میگردید ، در فلسطین وجود داشت . بدین ترتیب جنبش اخوانالمسلمین به صورتی نیرومند در فلسطین متولد شد .
در 29 نوامبر سال 1947 مجمع عمومی سازمان ملل متحد طرح تقسیم فلسطین را با اکثریت 33 رای مثبت و 13 رای منفی و ده رای ممتنع تصویب نمود . کمونیستها و ملیگراها قطعنامهٔ تقسیم را قبول کردند اما اخوانالمسلمین آنرا نپذیرفت و از خلال روزنامهٔ " الدعوة " ارگان رسمی خود در مصر ، با چاپ مقالات متعدد ، مردم را به برگرفتن سلاح و ادامهٔ جهاد مقدس فرا میخواند . در این نشریه ، روحیهٔ ایثار و فداکاری ستایش میشد . به همین دلیل ، کمونیستهای رقیب اخوان در حالی که موضع خصمانهٔ جکومت وقت مصر ، عرصهٔ فعالیت و تحرک را بر آنان تنگ کرده بود ، به انزوای روزافزون در بین مردم دچار گشتند . از این جهت اخوان در برانگیختن مردم برای مبارزه و جهاد ، از دیگر نیروهای سیاسی موفقتر بود .
در ماه آوریل سال 1948 و در آستانهٔ پایان سرپرستی انگلستان بر فلسطین ، به فاصله چند هفته ، جنگ فلسطین آغاز شد . داوطلبانی از اخوان سوریه ، اردن ، مصر و سودان که تعداشان بالغ بر صدها تن بود به فلسطین آمدند و در جبهههای مختلف نبرد و اکثراً در نوار غزه ، شرکت کردند . مشارکت اخوان در جنگ فلسطین و نقش اجرایی داوطلبان ، که همراه با صداقت ، اخلاص و ایثار بود ، امکانات بسیاری را برای توسعه نفوذ و گسترش تشکیلات آنها به همراه داشت . حضور فیزیکی داوطلبان اخوان در فلسطین در مرزهای آن با مصر در شهرهای رفح و العریش و از خلال وجود عناصری که در صفوف نیروهای نظامی مصر در این مناطق متمرکز بودند ، فرصت برخورد و آشنایی بین آنها را ( اخوان و فلسطینیها ) به خصوص در منطقهٔ غزه فراهم آورد . در پایان سال 1949 اعضای اخوان که همراه با نیروهای مصری در فلسطین جنگیده بودند ، با تاسیس شعبههایی برای گروه اخوان در تعدادی از شهرها و روستاها مثل جنین ، قلقیلیه ، عنبتا ، دورا ، صوریف ، صور بامر ، طرباس ، کفر ، برقه ، اریحا و در تعداد زیادی از اردوگاههای آوارگان از جمله عقبه جبر در نزدیکی اریحا و العروب در بیت لحم ، در منطقهٔ الخلیل رسیده بودند .
با این حال ، جنگ به از دست رفتن قسمت وسیعی از فلسطین و نابودی سیاسی و مردمی آن منجر شد و فلسطین به سه منطقه به شکل زیر تقسیم گردید :
مناطق سال 1948 که در آن رژیم صهیونیستی برپا شد و عدهٔ محدودی از فلسطینیان در آن باقی ماندند که تعدادشان بیش از 160 هزار تن نبود . در این منطقه کار نابودی همهٔ بنیادهای سیاسی عربی پایان یافت و عربهای باقی مانده در این منطقه در مقابل همهٔ قوانین سرکوبگرانه سر تسلیم فرود آوردند . بارزترین این قوانین ، قانون حالت فوقالعادهای بود که در اثر ضعف جنبش سیاسی عربی و نیز فقدان کامل جنبش اسلامی در این منطقه پس از سال 1967 به وجود آمد .
کرانهٔ غربی : منطقهای بود که در دست نیروهای اردنی قرار داشت سپس با ساکنانش به کرانهٔ شرقی پیوست که به اتفاق ، مملکت اردن هاشمی را تشکیل دادند . پس از ضمیمه شدن کرانهٔ غربی به اردن در سال 1950 ساکنان آن شهر وندان اردنی محسوب میشدند . شمار ساکنان کرانه در آن هنگام 740 نفر بود و علیرغم تسلیم این منطقه در مقابل قانون حالت فوقالعاده ، به اضافهٔ تاثیرپذیری آن از عملیات تخریب بنیان سیاسی فلسطین ، جنبش سیاسی و اسلامی فعالیتش را در فلسطین از
خلال اتحاد با جنبش سیاسی در کرانهٔ شرقی اردن ، حفظ کرد .
نوار غزه : قسمت جنوب غربی فلسطین است که نیروهای مصری ، در شب توقف جنگ ، پس از آتشبس دوم ، بر آن سیطره یافتند . این قسمت از فلسطین زیر فرمان حکومت نظامی مصر درآمد و پس از اینکه تلاش برای برپایی رژیم سیاسی فلسطین در این منطقه با شکست روبهرو شد ، به آن پیوست . تعداد ساکنان نوار غزه در آن هنگام 200 هزار تن بود ، و در این منطقه ، جنبش اسلامی ، شدیدتر از آنکه نیرویی برای مقابله با آن در مناطق سه گانهٔ فلسطین موجود باشد ، نمایان شد .
به طور کلی در فاصلهٔ بین دو جنگ جهانی و کمی بعد از آن ، جنبش اسلامی ، تحرکاتی نه چندان چشمگیر در سطح منطقه داشته است . پس از جنگ جهانی دوم تا سال 1967 تحرکات این جنبش روند نزولی و از سال 1967 طی دهههای هفتاد و هشتاد تاکنون ، روند صعودی داشته است .
انقلاب 23 ژوئیه سال 1952 و پیروزی جمال عبدالناصر و به دنبال آن ، به وجود آمدن تشکیلات حزبی جدید در نوار غزه در اواخر دههٔ پنجاه مثل تشکیلات جنبش ناسیونالیست عربی و جنبش فتح به اضافهٔ دیگر احزابی که عملاً حضور داشتند مانند حزب کمونیست فلسطین و تشکیلات حزب بعث ناسیونالیست عرب ، موجب تضعیف چشمگیر جنبش اسلامی و کاهش نفوذ فردی در آن در دههٔ پنجاه و شصت گردید . جنبش اسلامی و تفکر لائیک ، رابطهٔ معکوس دارند . یعنی شکست یکی در رسیدن به اهداف خود ، عامل تقویت و حضور دیگری و نیز پیروزی آن دیگر ، عامل تضعیف طرف مقابل میشود . با این حال ، به معنای قطع و یا توقف نقش سیاسی و فعالیت اجتماعی طرف تضعیف شده نمیباشد .
تشکیلات اسلامی بعضاً منحل شده و یا در شرایط بسیار سخت کار مخفی ، در معرض تعقیب و محاصره از سوی رژیمهای عربی مختلف قرار گرفتند . کادرهای اصلی آنها به منطقهٔ خلیج فارس مهاجرت کردند .
منطقه در دوره 1948 تا 1967 شاهد بروز موج ناسیونالیسم عربی گردید . تفکرات و احساسات ضد استعماری آنجا را فرا گرفت و مردم عرب برای نیل به استقلال ملی و تحقق ترقی و عدالت اجتماعی تلاش میکردند . قضایای ناسیونالیستی ، وحدت عربی ، سوسیالیزم و آزادی فلسطین ، در این دوره از اهتمام و توجه ملتها و حکومتها برخوردار بود . اینگونه امور ، به جز قضیهٔ فلسطین ، در تفکر ایدئولوژی جنبش اسلامی که به طور اساسی به اسلام به عنوان یک چارچوب تاکید داشت ، شایستهٔ توجه و اهتمام نبود . بنابراین جنبش اسلامی به انزوا گرائید . در چنین فضایی که این افکار حاکم و مطرح بود ، جنگ 1967 بین اعراب و اسرائیل به وقوع پیوست و منجر به شکست اعراب شد . در واقع این شکست ، بنبست افکار لائیک و ناسیونالیستی گردید و زمینهٔ تحول و بازنگری برای ملتها در انتخاب گرایشها و ایدهها به وجود آمد . جنبش اسلامی از این فرصت در جهت مصالح خود بهرهبرداری نمود و از شیوهٔ فعالیت سیاسی در کنار تبلیغ به عنوان ابزاری برای گسترش اندیشه و افکار خود استفاده کرد . تا اینکه در اکتبر سال 1973 مصادف با رمضان سال 1393 هجری قمری مجدداً بین اعراب و اسرائیل جنگ رخ داد . این جنگ که طی آن برخلاف جنگ 1967 شعارهای اسلامی سر داده میشد و شعور اسلامی بر آن حاکم بود ، به پیروزی اعراب منتهی گردید . بدین ترتیب جنبش اسلامی بیش از گذشته مطرح و مورد توجه ملتها قرار گرفت . از این زمان ، روند رشد جریان اسلامی آغاز گردید .
ب - دگرگونیها و تحولات جنبش اسلامی :
1 - مرحلهٔ اول تا سال 1967 :
دگرگونیهای جنبش اسلامی به خاطر فقدان نظام و روشی ثابت ، در ارتباط با مناطق سهگانهٔ فلسطین یعنی مناطق سال 1948 ، کرانهٔ غربی و نوار غزه مشخص میشود .
در مناطق اشغالی سال 1948 و به دنبال برپایی رژیم صهیونیستی ، تشکلهای جنبش اسلامی به شکل نیمهنهایی مشخص شد . تنها فعالیتهای سیاسی که درهای فعالیت را بر اقلیت عرب بست ، فعالیتهای بود با ویژگی عمومی غیردینی که در دو مرحلهٔ تجربی به صورت عملی شکل گرفت . اولین آن رخنه در صفوف حزب کمونیست اسرائیل بود که در اصل از اکثریت عرب در کنار اقلیت یهود تشکیل میشد و این تجربه امتداد ساختار سیاسی است که پیش از برپایی دولت صهیونیستی در سال 1948 ، وجود داشت . دوم ، تجربهٔ " حرکتالارض " " جنبشزمین " بود که در اواخر دههٔ پنجاه تشکیل یافت . و عضویت در آن به عربها منحصر میشد ، جنبش اسلامی به عنوان یک چارچوب قانونی و غیرسیاسی و دارای بخشهای مختلف از طرف نظام به رسمیت شناخته شد و اجازه یافت که به فعالیت علنی بپردازد . کار ارتباط بقایای اخوانالمسلمین در آنجا ، با ساماندهی گروههای موجود اردن انجام شد . به گونهای که در آنها در بنیان جماعتی که پیوسته با نظام موجود و سیاستش در برابر مسالهٔ فلسطین برخوردهای سیاسی بسیار دارند ، متحد شدند و شاید این امر در چهارچوب عوامل مشخص برای تشکیل گروهی بود که حزب آزادیبخش اسلامی را به رهبری تقیالدین النبهانی در سال 1952 ایجاد کرد و سیاستهای مختلفی را در برابر مسالهٔ فلسطین و نظام موجود ، نمایان گردانید . تحمل نسبی اخوان از طرف نظام اردن به این دلیل بود که فعالیت اجتماعی آنان به تبلیغ مرام گروه و نشر فرهنگ آن و فعالیتهای اجتماعی محدود گردید . همچنین به دلیل رابطهٔ غیر متناقضی بود که بین دو طرف وجود داشت و
نیز امیدواری رژیم به استفاده از آنان در مقابله با نفوذ دیگر احزاب سیاسی کشور بود . علیرغم تشویق و اعطای کمک از سوی رژیم به اخوان ، هیچگاه به آنان آزادی کامل برای انجام فعالیتهایشان داده نشد و اخوان نیز به نوبهٔ خود فرصت را برای انتقاد از رژیم و برخورد با آن در بعضی مواضع و مناسبتها از دست نمیداد . اخوان با روابط مستحکم رژیم با غرب و بهخصوص انگلستان مخالفت کرد و در سال 1954 علیه حضور افسران انگلیسی در ارتش اردن تظاهرات انجام داده و خواستار اخراج آنها گردید . در مقابل ، در سال 1957 در خلال برخوردی که بین شاه از یکسو و نخستوزیر برخوردار از کمک نیروهای ملی ، از سوی دیگر ، از شاه حمایت کرد و اجتماعات متعدد مردمی برای کمک به پادشاه تشکیل داد . رابطهٔ اخوان با رژیم اردن را در دورهٔ قبل از سال 1967 میتوان به مخالفان طرفدار توصیف نمود . با اینکه پایههای جنبش اسلامی در کرانهٔ غربی متشکل از اخوانالمسلمین باقی ماند ، سازمان جدید حزب آزادیبخش اسلامی " حزب التحریرالاسلامی " حجم وسیعی از جنبش اسلامی را که برای بهدست آوردن پایگاه و هواداران فعال بود ، در نقشهٔ سیاسی اردن اشغال نمود . ولیکن طبیعت تشکیلات سیاسی اجتماعی و فرهنگی در کرانهٔ غربی برخلاف آنچه که در شرق اردن است ، به انتشار و توسعهٔ اخوان و حزب آزادیبخش کمکی نکرد . دلیل این امر عبارت بود از اینکه ترکیب ساکنان کرانه ، ترکیب آمیخته از مسلمانان و مسیحیانی است که بدون هیچ حساسیت دینی ، صدها سال با هم میزیستند و دیگر اینکه افکار لائیکها نسبت به افکار دینی نزد ایشان بیشتر قابل پذیرش بود . علاوه بر این سازمانهای غیر اسلامی به ویژه ملیگراها ( بعث و ملیگرایان عرب ) به طور وسیعتر و شایعتری در کرانه حضور یافتند .
تجربهٔ جنبش اسلامی در نوار غزه در این مرحله ، تجربهٔ متمایز از جهانی دیگر است که براثر عوامل داخلی و خارجی مختلف به وجود آمد . از عوامل داخلی ، ماهیت فرهنگی حاکم در نوار غزه را که رنگ عشیرهای و قبیلهای بر آن غالب است میتوان برشمرد . به ویژه که اغلب بدویان فلسطین در بخش جنوبی نوار غزه متمرکز شده بودند . این امر در پیریزی نوعی فرهنگ مذهبی سنتگرا سهیم بود .
بدون شک این فرهنگ با ایجاد زمینههای مناسب ، راه را برای تفکر و ایدئولوژی سیاسی اخوان هموار ساخت . افزون بر آن روش فرهنگی و افکار محافظهکارانهٔ حاکم در میان مردم آن ، ضعفی است که نیروهای ملی و دموکراتیک را که اغلب با گسترش نفوذ جنبش اسلامی و تشکلهای آن همراهی میکند ، احاطه کرده است . علل خارجی عبارتست از ارتباط ارگانیک نوار غزه ، با مصر و پیامدهای سیاسی آن که در راس آنها فعالیت اخوانالمسلمین میباشد . موضع حکومت مصر و سیاست آن در نوار غزه ، بر جنبش اسلامی در این منطقه عموماً و اخوانالمسلمین خصوصاً مؤثر میباشد اما این روند یکسان نیشت و فراز و نشیبهایی دارد .
در سال 1948 تعداد داوطلبانی که از اخوان مصر به فلسطین اعزام شدند ( 1500 نفر ) با حجم اعضای آن در آن دوره که به صدها هزار و شاید بیش از یک میلیون میرسید ، تناسب نداشت . این امر ناشی از مشکلاتی بود که بر سر تلاشهای اخوانالمسلمین ایجاد میشد زیرا حکومت مصر هراس داشت که این حمایت از وضعیت استفاده کرده ، به ذخائر نظامی دست یابد به وسیلهٔ آن آموزش ببیند و سپس در جهت تغییر نظام حکومتی در مصر تلاش نماید . اما این مشکلات مانع اصرار گروه در تلاش برای اعزام داوطلبان نگردید . مدتی پس از آن دولت مصر موضع خویش را تغییر داد و آمادگی خود را برای آموزش داوطلبان و مسلح نمودن آنها برای جهاد در فلسطین اعلام کرد . در واقع دو پادگان برای آموزش افتتاح کرد که افسران ارتش مسئولیت اشراف و نظارت بر این دو پادگان و آموزش در آنها را به عهده گرفتند . علیرغم اینکه اخوانالمسلمین نتوانستند روند جهاد در فلسطین را تکمیل نمایند ، در کشانیدن مصر به مشارکت در جنگ فلسطین موفق شدند . حمایت رسمی از اخوانالمسلمین در نوار غزه به عنوان یکی از مهمترین گروههای جنبش اسلامی ، در آستانهٔ کودتای افسران در مصر صورت گرفت . هدف مقامهای دولتی مصر این بود که با حمایت از اخوان ، فعالیت دیگر نیروهای سیاسی را محدود کنند . رژیم مصر بدین منظور تسهیلاتی در اختیار اخوان گذاشت . از جمله مسئولیت توزیع کمکهای جنسی و اعانات جمعآوری شده از مردم برای بهبود شرایط رقتبار اجتماعی ساکنان نوار غزه را به اخوان واگذار کرد . این کمکها قطارهای رحمت خوانده میشد . مفهوم عملی واگذاری این مسئولیت به اخوان ، کوتاه کردن دست ملیگراها و کمونیستها بود . چهبسا ، نابسامانی اوضاع اقتصادی و فقر وحشتناکی که نوار غزه از آن رنج میبرد ، زمینهٔ مناسبی برای فعالیت نیروهای سیاسی مخالف بوجود میاورد . علاوه بر این ، اعزام هیاتهای مذهبی و آموزشی از سوی مصر به نوار غزه نیز نقش بزرگی در گسترش جو مذهبی ایفا کرد . تمام این عوامل از نظر سیاسی به نفع جنبش اسلامی به کار گرفته شد و برای تحویل جنبش به تشکیلاتی مردمی نقطه عطف مهمی گردید و این در حالی بود که فعالیت ملیگراها و کمونیستها در آنجا با وضع خصمانه حکومت وقت مصر روبهرو بود . بدین گونه جنبش اسلامی در آنجا و در مدت زمان مشخص از حمایت حکومت مصر و یا سکوت آن نسبت به فعالیتهایش بهره میبرد . نتیجهٔ این امور ، تقویت ماهیت تشکیلاتی سیاسی اخوانالمسلمین درنوار غزه و توسعهٔ آن گردید به گونهای که تعداد شعب سازمانیافته برای
این گروه در نوار غزه به 11 تا 12 واحد ثبت شده رسید و اخوانالمسلمین به عنوان بزرگترین نیروی سازمانیافته در نوار غزه حضور یافت .
تحول اوضاع سیاسی در مصر به طور مشخص بر ساختار ظاهری سازمان تاثیر میگذاشت . هنگامی که سازمان با دستور انحلال صادره از سوی دولت " محمود نقراشی " نخستوزیر مصر روبهرو شد ، تشکیلات اخوان در غزه به ناچار فعالیت خود را متوقف کرد ولی بلافاصله رهبری سازمان به تشکیل چارچوب جایگزین ، یعنی " انجمن توحید " " جمعیة التوحید " دست زد و از انجمن مذکور به عنوان پوششی برای فعالیتهای زیرزمینی خود استفاده نمود . رئیس این انجمن " ظافرالشوا " بود و در اواخر دههٔ چهل ظاهر شد . فعالیتهایشان بر بخشهای فرهنگی و تبلیغ افکار اخوان ، به علاوه پارهای از فعالیتهای مربوط به آموزشهای نظامی متمرکز بود .
انقلاب 23 ژوئیهٔ سال 1952 نقطهٔ تحولی در روابط اخوان با مردم گردید چراکه بین رهبری اخوان و رهبری انقلاب روابط حسنهای برقرار بود . این روابط به حدی رشد یافت که تشکیلات اخوان به عنوان حزب حاکم به شمار آمد . در پی انقلاب ، یک هیات دینی رسمی یعنی هیات موعظه و ارشاد تشکیل شد که از قاهره به نوار غزه میآمد و بعضی از عناصر رهبری اخوان در مصر نیز برای عضویت در این هیات برگزیده میشدند . این افراد علاوه بر کار خودشان به عنوان واعظ ، در نقش حلقهٔ اتصال بین تشکیلات اخوان در مصر و تشکیلات اخوان در نوار غزه عمل میکردند .
در پی امضای " معاهدهٔ جلاء " در سال 1954 بین بریتانیا و دولت مصر ، روابط یه تیرگی گرایید . سرانجام در 26 اکتبر سال 1954 به دنبال حادثه " المنشیه " در اسکندریه ، رهبری اخوانالمسلمین مصر و رهبری شورای انقلاب رو در روی یکدیگر قرار گرفتند . اخوان متهم شد که در بیان مخالف خود با شرایط توافقنامه که آن را اجحاف در حق مصریها میخواند ، دست به تلاشی برای ترور جمال عبدالناصر زده است . منابع اخوانالمسلمین ادعا کردند که این حادثه از طرف رژیم عبدالناصر برای ایجاد پوشش لازم برای سرکوب گروه ، ترتیب داده شده است . این امر به دلیل تراکم اختلافات بین دو طرف و بهبود نفوذ مردمی عبدالناصر که از نظر اخوان وضع خوبی نداشت ، اتفاق افتاد . در نتیجهٔ این امر ، رهبری انقلاب اقدام به ممنوع کردن تشکیلات اخوان و بستن مؤسسات تابع آن در مصر نمود . این ممنوعیت در نوار غزه نیز در مورد تشکیلات اخوان اعمال گردید . زیراکه اخوانالمسلمین در نوار غزه تحت حاکمیت رژیم مصر بودند . در این مرحله که از سال 1954 تا 1965 استمرار یافت ، اخوان به منظور انجام فعالیتهای مسلحانه ، دو گروه زیرزمینی تشکیل داد ، اولی " شبابالثار " " جوانان انتقامجو " نام داشت که برجستهترین عضو آن صلاح خلف " ابوایاذ " بود . دیگری : " کتیبهالحق " " گردان حق " که خلیل الوزیر ( ابوجهاد ) از جمله اعضای آن بود . این گروه آغازگر اقدامهای نظامی علیه سربازان دشمن در داخل اسرائیل بود . این دو زیرزمینی ، هر دو شبهنظامی بودند . ولی به رغم جاذبه حرکت سیاسی اخوان با وجود توانائیهای به کارگیری ابزار سیاسی ، از دههٔ 50 به ویژه در سایهٔ شرایط تعقیب مداوم از سوی رژیم عبدالناصر ، فعالیت آنها رو به کاهش نهاد . پیدایش سازمانهای سیاسی جدید در نوار غزه ، در نیمهٔ دوم دهه 50 ، مانند تشکیلات حزب بعث و جنبش ملیگرایان عرب ، بر موجودیت سیاسی اخوان اثر منفی گذاشت . این امر در گسترش دایرهٔ گزینهٔ سیاسی بیتاثیر نبود . به طوری که دامنهٔ فعالیتهای سیاسی از انحصار اخوان و کمونیستها و دیگر حرکتهای مذهبی و یا غیر مذهبی خارج شد و به طور طبیعی ، به نوعی رقابت سیاسی یاجنبش اخوانالمسلمین انجامید . در شرایطی که اخوان در نوار غزه ، تجربه کسب میکرد ، عوامل شکستش رشد یافت . زیرا نظام ناصری که نوار را اداره میکرد ، بعد از تلاش برای ترور عبدالناصر ، وسیعاً آنها را دستگیر میکرد و در همان زمان پایگاه مردمی عبدالناصر رو به گسترش نهاد .
از طرفی جنبش اسلامی با شرکت در اموری که دارای ویژگیهای عمومی غیر دینی بود و با اهداف ملی صورت میگرفت ، در حالیکه با وجود اختلافهای گسترده خود را در کنار کمونیستها و ملیگراها قرار میداد موجبات کمرنگشدن نقش خود در صحنهٔ اجتماعی را هرچه بیشتر فراهم کرد . موارد زیر نمونههای این حرکت است :
- در سال 1955 در مخالفت علنی با طرح اسکان پناهندگان در شمال غرب سینا ، در کادر رهبری " الجبهة الوطنیه " " کمیتهٔ ملی " در کنار کمونیستها وارد شد . این کمیته روند اعتراض به طرح مذکور را هدایت و رهبری میکرد و به فعالیتهای نظامی ضد رژیم صهیونیستی میپرداخت
- در سال 1956 با شرکت بعثیها و برخی از ملیگرایان مستقل جبههٔ مقاومت مردمی را تشکیل دادند و علیه اشغال غزه توسط اسرائیل فعالیت کردند .
- در سال 1957 ، برای به شکست کشاندن طرح بینالمللی کردن ، تلاش کردند . این طرح تصریح میکند که پس از توافق با مصر سازمان ملل متحد ، مسئول ایجاد مدیریت غیرنظامی در نوار غزه میشود که ماموریت آن تحقق پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و حفاظت از قانون و نظام است .
در پی کشف طرح اخوان برای رسیدن به قدرت در مصر در سال 1965 ، جنبش اسلامی در نوار غزه در معرض یک سلسله دستگیریها قرار گرفت و تعدادی از رهبران آن دستگیر شدند . شرایط کار مخفی و مشکلات ناشی از آن و نیز
دستگیریهای پیدرپی ، تعدادی از کادرهای اساسی گروه را بر آن داشت که اقدام به مهاجرت نمایند . در این شرایط تعدد آرا و اختلافات در میان اخوانالمسلمین در نوار غزه ، دربارهٔ چگونگی فعالیت و جهتگیری سیاسی آن پیش آمد و وضعیت آن به جایی رسید که ضرورت تغییر چارچوب کاری مطرح شد و به خاطر عدم توافق ، جمعی از کادرهای اخوان از آن خارج شدند ، سپس بعضی از ایشان به طور مستقیم در جنبش فتح ، به اعتبار اینکه چهارچوب تازهای برای مبارزه است ، سهیم گشتند . اغلب عناصر بنیانگذار جنبش فتح در غزه ، از قلب جنبش اخوانالمسلمین سر برآوردند . توجه بنیادین برای تاسیس جنبش فتح در خارج از چهارچوب سنتی جنبش اخوان این بود که از ورود در کشمکشهای علنی با پارهای از رژیمهای عربی اجتناب شود . به هر حال باید پذیرفت که تاسیس جنبش فتح در اواخر دههٔ 50 و پیوستن تعداد زیادی از سران اخوان به جنبش جدید که بعدها به صورت بزرگترین گروه سیاسی سازمان آزادیبخش فلسطین درآمد ، ضربهای اساسی برسازمان اخوان در فلسطین وارد آورد و دستکم در تضعیف تشکیلاتی آن مؤثر افتاد . در این زمان فتح رقیب اصلی اخوان در فلسطین اشغالی به شمار میرود .
نتیجهٔ عملی این تحولات ، ضعف تدریجی و پی در پی حضور و نفوذ " اخوانالمسلمین " و جنبش اسلامی در فلسطین ، طی این مرحله ( از سال 1948 تا سال 1967 ) را با این گفته میتوان خلاصه نمود :
در این مرحله جنبش اسلامی ضعیف شد و سازمانهای آن در مناطق اشغالی سال 1948 پنهان گردید . در کرانهٔ غربی جدیدی در کنار اخوان به وجود آمد که " حزب آزادیبخش اسلامی " نام داشت . در نوار غزه مرحلهٔ گسترش نفوذ سیاسی و تشکیلاتی جنبش اسلامی در اواخر دههٔ پنجاه پایان یافت و مرحلهٔ ضعیف شدن آن با خروج تعدادی از کادرهای آن ، از صفوف اخوانالمسلمین و تغییر جهت برخی از ایشان برای کار در چهارچوب جنبش فتح و به ویژه شورای رهبری آن آغاز شد .
2 - مرحلهٔ دوم پس از سال 1967 :
در سال 1967 و به دنبال جنگ بین اعراب و اسرائیل ، کرانهٔ غربی و نوار غزه توسط اسرائیل اشغال شد . پس از اشغال ، این مناطق تحت حاکمیت واحد نظامیان اسرائیلی قرار گرفت . از این پس ، تشکیلاتی که " اخوانالمسلمین اردن و فلسطین " نام داشت ایجاد گردید و بدین ترتیب رابطهٔ تشکیلاتی اخوان در غزه ، به جای مصر ، به اردن منتقل شد . این امر حائز تاثیراتی در مواضع و سیاستهای جنبش اسلامی در کرانهٔ غربی و نوار غزه و تشکیلات بینالمللی اخوانالمسلمین بود .
اشغال کرانهٔ غربی و نوار غزه ، عامل برقراری ارتباط بین افراد ساکن در مناطق سهگانهٔ فلسطین یعنی مناطق اشغالی سال 1948 ، کرانهٔ غربی و نوار غزه گردید . بدین ترتیب امکان همکاری بین گروههای اسلامی در فلسطین بطور کامل فراهم آمد . در سایه اشغال ، انتقال افراد ، افکار و مطبوعات امکانپذیر شد و جنبش اسلامی عمق انسانی و جغرافیایی جدیدی پیدا کرد . یکی از ساکنان مناطق اشغالی سال 1948 در اهمیت این تحول و دگرگونی میگوید : " نزدیک بود ما یهودی شویم ولی هنگامی که راه کرانهٔ غربی بر ما گشوده شد ، در مورد اسلام مسائل زیادی آموختیم و هر کتاب مذهبی که اکنون نزد ماست از کرانهٔ غربی برای ما میآید ، چنانچه سخنرانان بسیاری برای ما آمدهاند . " جنبش مقاومت مسلحانهٔ فلسطین نیز عاملی برای تحول امور بود . به دنبال اخراج مقاومت فلسطین در سالهای 1970 - 1971 از اردن ، نبرد مسلحانه در سرزمینهای اشغالی با مشکلاتی روبهرو شد و جنبش ملی به رکود گرائید . پس از جنگ سال 1973 این گروهها وارد راهحلهای مسالمتآمیز شدند تز برپایی حاکمیت ملی برای هر تکه خاک آزاد شده از اشغال اسرائیل به جای ایدهٔ آزادی کامل خاک فلسطین و نیز ایدهٔ برپایی دولت دموکراتیک لائیک در فلسطین و اندیشهٔ تشکیل یک کنفدارسیون با اردن و دیگر کارها و اقدامات ناپسند و منفی ، اذهان مردم را به طور کلی نسبت به این سازمان مایوس و ناامید گرداند .
مشکلات تشکیلاتی و سیاسی در داخل و خارج از سازمان آزادیبخش فلسطین ، همزمان با رشد نظام دیوان سالاری در داخل ساف در سالهای نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد از دلائل اساسی رشد جناحهای دینی بود . تقسیمبندیهایی که در صفوف جنبش فتح پس از خروج از بیروت در سال 1982 به وجود آمد ، در عمیقتر کردن ناامیدی مردم مؤثر افتاد . ناتوانایی این نیروهای سیاسی و عقبنشینی آنها و دست برداشتن از مبارزهٔ مسلحانه و انصراف از عزم خویش برای آزادی کامل فلسطین باعث شد که جذابیت خود را از دست بدهند ( در بین مردم ) و در مقابل ، اسلام به عنوان یک گزینه و بدیل در صحنه ظاهر شود . تمام اینها با سیاست سرکوب و پیگیری از سوی مسئولان اشغالگر اسرائیلی در مورد گروههای جنبش ملی در داخل که چه در سطح مقاومت مسلحانه و یا در سطح کار ملی و سیاسی ، وارد رویارویی مستقیم با اشغالگران شده بودند ، همراه بود . در حالی که جنبش اخوانالمسلمین با چنین سیاستهایی از طرف اسرائیل مواجه نبود . زیرا که این گروه ، یک طرف فعال در جنبش مقاومت مسلحانه نبود . این امر به جریان فرصت داد که اساس خود را حفظ کرده ، آنرا گسترش دهد و همچنین فرصت تماس با مردم و فعالیت در بین آنها و سپس متشکل کردن آنها را به دست آورد . به عبارتی توسعه نفوذ گام به گام
جنبش اسلامی ، با فروکش کردن گرایش به جنبش ملی متجلی در گروههای عضو ساف تناسب داشت . و از آنجا که این جنبش ( ملی ) در بین مردم رو به ضعف نهاد ، جنبش اسلامی تقویت شده رشد پیدا کرد . در این مرحله اخوانالمسلمین به ایجاد ابزار نشر افکار خود و زیادتر کردن نفوذ خویش روی آورد . در نوار غزه ، اخوان از نظر سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی آمادهٔ ورود به کار مستقیم و منظم در مقابله با اشغالگران نبود . زیرا در آن سالهای اولیه پس از 1967 هنوز از ضعف ناشی از فشار حکومت مصر بر خود ، رنج میبرد و برای جمعآوری مجدد نیروها و بازگشتن به صحنه به عنوان یک نیروی سیاسی نیازمند زمان طولانی بود و این امر تا اواخر دههٔ هفتاد امکان تحقق نیافت . در ابتدا حتی برخی از عناصر اخوان اقدام به پیوستن به جنبش فتح در اردن نمودند . اما به هر حال از آنجایی که دیگر تحت تعقیب نبودند و فشارهای خاص حکومت مصر برداشته شد ، دوباره فعال شدند . فعالیت آنها بر دعوت ، تبلیغ مسائلی اجتماعی و تربیتی و به دور از مقابلهٔ سیاسی مستقیم و مبارزهٔ مسلحانه علیه اشغالگران صهیونیست متمرکز بود .
تاسیس مجتمع اسلامی غزه در نوار غزه در سال 1973 که با کمکهای عربستان سعودی ایجاد شد ، به عنوان یک وجه نمای علمی برای گروه اخوانالمسلمین اهمیت خاص پیدا میکند . این مجتمع که به صورت قانونی تشکیل گردید ، شکلی از اشکال حمایت از فعالیتهای اخوان در نوار غزه فراهم کرد و اخوان تمامی فعالیتهای خود را از طریق این مجتمع انجام میدادند . از بعد عملی تمام مؤسسات و جمعیتهای دینی از جمله دانشگاه اسلامی در غزه تابع رهبری مجتمع بودند که همانند رهبری گروه اخوانالمسلمین بود . دانشگاههای فلسطین در سرزمینهای اشغالی میدان مهمی برای فعالیت اخوانالمسلمین و زمینهٔ اساسی برای تبلیغ و کسب نفوذ ایشان به حساب میآید . در کرانهٔ غربی هنگامی که نفوذ طرفداران اردن رو به ضعف نهاد اردن در جستجوی مراکز نفوذ و متحدین جدید برآمد به خصوص هنگامیکه نیروهای طرفدار سازمان آزادیبخش اقدام به تسلط بر تعدادی از مؤسسات نمودند . بنابراین به اعطای کمکهای سیاسی و مالی به برخی از طرفهای اسلامی مثل ادارهٔ اوقاف اسلامی که بر مساجد و املاک روحانیون اشراف داشت ، اقدام نمود و به دانشگاههای اسلامی نیز کمک کرد .
جمعیتهای خیریهٔ اسلامی در پیرامون مدارس دینی و ورزشی اطفال ایجاد شد . علاوه بر این به ایجاد کتابخانه و مهد کودک اقدام نمودند . این فعالیتها از سال 1973 به طور قابل ملاحظهای جلوه پیدا کرد . اخوانالمسلمین یا اسلامگرایان وابسته به آنها گروههایی ایجاد کردند مانند جمعیتهای اسلامی شرعی در الخلیل ، " جمعیة التضامن الخیریه الاسلامیه " در نابلس ، " جمعیة المسنین " در جنین ، گروه جوانان مسلمان در قدس ، مجمع اسلامی در نوار غزه ، " جمعیة الهدی " " جمعیة الاصلاح " و " جمعیة الرابطه الاسلامیه للبر و التقوی " در عکا . این گروهها و جمعیتها نقشهای مهمی در جهت نشر تفکر دینی و به دست آوردن تایید جنبش اسلامی در میان مردم ایفا کردند حتی جناح دینی از وجود مؤسسات دینی سنتی علیرغم وجود برخی از اختلافات با کسانی که با این مؤسسات کار میکردند ، استفاده مینمودند . بدین ترتیب جنبش اسلامی توانست با مردم تماس بگیرد و از طریق فعالیتها در مراسم دینی و اجتماعی بر آنها تاثیر بگذارد . به عنوان مثال اخوانالمسلمین از میان نمازگزاران مسجد و از خلال فعالیتهای ورزشی اقدام به گزینش عضو مینماید . منابع کمک مالی که اخوان از آن بهرهمند بودند در استمرار نشر افکار و توسعهٔ نفوذ آنها از طریق دادن امکان پوشش مالی به فعالیتهای مختلف ، مؤثر بود . حق عضویت اعضا و کمکهایی از داخل و خارج سرزمینهای اشغالی و برخی کمیتههای زکات که خود بر امور اشراف دارند ، باعث تقویت بنیهٔ جنبش اسلامی از بعد مردمی آن میگردید .
اما تحولات این مرحله تنها در این ابعاد خلاصه نمیشود و جنبهٔ مهم دیگری برای این قضیه وجود دارد .
جنگ بین اعراب و اسرائیل در سال 1967 که طی آن اعراب زیر پرچم ناسیونالیسم میجنگیدند و به شکست اعراب منتهی شد ، نه تنها گرایش فکری ناسیونالیسم و تفکر لائیک را که همواره در مقابل جریان اسلامی قرار داشتند ، به زیر سؤال برد بلکه گرایش دینی سنتی به رهبری اخوانالمسلمین را نیز مورد بازخواست قرار داد و آنها را از قصور و تقصیر تبرئه ننمود . زیرا این گروه که از سال 1928 تاسیس شده بود ، نه موفق به کسب قدرت گردید و نه توفیق ارائهٔ راهحل مناسبی برای جلوگیری از این شکست را پیدا کرد . بنابراین پس از جنگ سال 1967 تمایز فکری و ایدئولوژیک در داخل اخوانالمسلمین در دایره محدود و حداقل در سطح افراد آغاز گردید . این جنگ اثرات مهمی را در داخل گروه گذاشت که موجب طرح برخی سؤالات گردید و جست و جو برای پیدا کردن راهحلها و پاسخها بیش از یک دهه به طول انجامید . در دورهٔ بین 70 - 1967 سؤالاتی راجع به موضوع فلسطین ، موضع گروههای اسلامی در مورد اشغال و کیفیت مقابله با آن و مبارزهٔ مسلحانه طرح گردید . پاسخ رهبران گروههای موجود و مهمترینشان اخوانالمسلمین این بود که اخوانالمسلمین در حال حاضر موظف به تربیت و آمادهسازی است و زمان ورود شدن در مبارزهٔ مسلحانه با اشغالگران به دلیل اینکه رهبری مبارزه در دست اسلامیان نیست ، نرسیده است . به زعم کسانی که این سؤالات برایشان مطرح میشد ، فقدان روحیهٔ انتقادی و
تشویق فکری و توسعه فرهنگی ، اخوانالمسلمین را با یک بیبند و باری اخلاقی مواجه ساخته بود .
در نواز غزه بعد از سال 1970 تعدادی از دانشجویان طرفدار اخوانالمسلمین و دیگر دانشجویان فلسطینی وارد دانشگاهها شدند . حضور این دانشجویان در مصر و در نزدیکی تشکیلات اخوانالمسلمین ( تشکیلات مادر ) نقش مهمی در تبلور افکار جدید در نزد ایشان ایفا کرد . مساله فلسطین و عدم وجود پاسخ کافی از جانب گروه اخوان دربارهٔ مواضع خود در این باره ، عامل اصلی در انفجار تفکر این جوانان و تصمیم آنها به خروج از گروه اخوانالمسلمین بود .
در این دوران سیدقطب نقش ویژهای در تحول ساختار فکری مسلمانان ایفا کرد . او که از لحاظ فکری و عقیدتی انسان توانمندی بود از طریق نوشتهها و گفتههای خود مسلمانان را با جوانب خطری که با آن روبهرو بودند و نیز کیفیت مقابله با آن متوجه ساخت . او یک تحلیلگر انقلابی است به صراحت دعوت به سیر در راه جدیدی مینماید که با آنچه تا به حال مطرح شده بود ، تفاوت داشت . مطابق آنچه که در کتاب معالم فیالطریق او آمده است ، تحول و تغییر مرحلهبندی و یا روش گامبهگام وجود ندارد .
همچنان که تغییر و تحول در یک شخص ، از طریق هدایت صورت میپذیرد ، در جامعه نیز تغییر و تحول از طریق تغییر حاکمیت انجام میشود . ابزار این تغییر و آنچه که میتوان با آن اقدام به این کار کرد ، همانا عبارتست از نسل جدید قرآنی که توانایی ادارهٔ جامعه ایمانی علیه جامعهٔ کفر را داشته باشد . تعارض شدیدی بین ایمان و کفر ، بین حاکمیت خدا و حاکمیت بشر ، و بین خدا و طاغوت وجود دارد و یک طرف نمیتواند به حیات خود ادامه دهد مگر آنکه بر طرف دیگر چیره شود و هیچ راهی برای مصالحه یا میانجیگری بین این دو وجود ندارد . این مطلب محور اساسی در تحول تفکرات اخوانالمسلمین میباشد . افکار سید قطب یک الگوی حقیقی در جریان اسلام انقلابی محسوب میشود . سید قطب سمبل مخالفت با حاکمیت و با همکاری و سازش با آن میباشد . مواضع اصولی سید قطب درست برعکس مواضع حسنالبناء میباشد که به دلایل تاکتیکی تغییر مییافت . افکار سید قطب سنگ بنای ایجاد خیزش اسلامی و عامل انشعاب در اخوانالمسلمین به جناحهای مختلفی مانند سلفیهای اخوانالمسلمین ، مسلمانان ، الجهاد و " التکفیر و الهجرة " گردید .
التکفیر و الهجرة که هر دو در مصر و در اواسط دههٔ هفتاد به وجود آمدند دست به یک رشته اقدامات انقلابی زدند . الجهاد در مصر ، جنگ علیه کافر را واجب دینی میداند که امکان کوتاهی در اقدام به آن وجود ندارد . بنا به این اعتقاد ، جهاد تنها وسیله برای محقق ساختن حکومت اسلامی است .
بنابراین ، ظهور گروههای اسلامی بنیادگرا در مصر و تمام اقداماتی که علیه رژیم حاکم آنجا انجام میدادند ، علاوه بر آنکه گرایشهای متفاوت در داخل اخوانالمسلمین را نشان میداد که ناشی از وجود اختلاف بین صفوف آنها بود ، منجر به ایجاد زلزله در محافل جنبشهای اسلامی سنتی به رهبری اخوانالمسلمین در مصر و در کشورهای عربی اطراف گردید . از مهمترین این محافل دانشگاهها بودند . بدیهی است که این وقایع موجب تحول افکار افراد میگردد .
از طرفی در سال 1978 انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید و در نتیجهٔ آن یکی از خطرناکترین رژیمهای منطقهای تابع آمریکا و تحت سلطهٔ صهیونیزم سرنگون شد این پیروزی تاکید کرد که اسلام ، تنها راه حل و جهاد ، مناسبترین اسلوب میباشد . بنابراین پیدایش این نمونهٔ اسلامی که میشد به آن اقتدا کرد گروههایی از مسلمانان را بر آن داشت که به تشکیل جناحهای مسلح در کشورهای خود اندیشیده و اقدام نمایند . دیگربار نظریهٔ امکان رسیدن به قدرت از طریق تمرد یا انقلاب مطرح شد .
مجموعهٔ این عوامل منجر به یدایش جناح تازهای از اسلامگرایان شد که به روش سنتی دیرین بسنده نکردند و به مبارزهٔ مسلحانه به عنوان استراتژی روی آوردند . مهمترین گروه این جناح جدید ، جنبش جهاد اسلامی است که در اوایل دههٔ هشتاد شکل گرفت . به وجود آمدن آن جناح ، در آمادهسازی امور برای انفجار انتفاضهٔ مردمی در ماه دسامبر سال 1987 سهیم بود . در پی انفجار انتفاضه ، جنبهٔ دینی مبارزه با اشغالگران بیشترین نمود را پیدا کرد .
به طور خلاصه برآیند تحولات جنبش اسلامی در دورهٔ پس از سال 1967 را میتوان چنین خلاصه نمود .
ظهور پدیدههای سیاسی اجتماعی متعدد در صحنهٔ داخلی فلسطین ، رشته بحثهای سیاسی را به سمت جریان " حرکت اسلامی " سوق داده که در دو پدیدهٔ مشخص تبلور یافته است . یکی افزایش نفوذ سیاسی جناح سنتی اسلامی که از نظر تاریخی اخوانالمسلمین تجلیگاه آن است و دیگری پیدایش جناح جدید از نسل جوان که بیشتر به رد اوضاع موجود و شدت عمل و قاطعیت در برخورد با آن تمایل دارند تا جایی که به استراتژی مبارزهٔ مسلحانه در مقابل دشمن روی آوردهاند .
گرایش روزافزون تودهٔ مردم داخل سرزمینهای اشغالی به این دو جناح نشاندهندهٔ این واقعیت است که مردم به سازشکاری و انحرافهایی که در دههٔ گذشته از سوی برخی جریانهای سیاسی فلسطینی به وجود آمده ایمان ندارند . انتفاضهٔ مردمی که شیوهٔ جدید مبارزه مردم در سرزمینهای اشغالی در سالهای اخیر میباشد و صحنهٔ فلسطین را در برگرفته ، گواهی صادق بر دور شدن مردم فلسطین از جریانهای سیاسی ملیگرا
و سازشکار و روی آوردن آنها به اندیشهٔ اسلامی است .
تحولات این منطقه ، اسلام را قویاً به زندگی فلسطینیان بازگردانیده است و اسلام عامل حرکت مردمی فلسطین شده است بنابراین در موازنهٔ قوایی که از قبل وجود داشت ، جنبش اسلامی یک طرف اساسی گردیده که دیگر امکان به حساب نیاوردن آن وجود ندارد . به عبارت کوتاهتر ، جنبش اسلامی چنان رشد کرد که با جریان ملی بر سر سیطره بر مردم فلسطین و رهبری آنها در سرزمینهای اشغالی به منازعه پرداخت .
ج - عوامل رشد و گسترش جنبش اسلامی :
جنبش اسلامی در سالهای پس از 1967 رشد پیدا کرده و گسترش یافته است . این افزایش دامنهٔ حضور که تا این زمان همچنان ادامه دارد و گاهاً سرعت هم میگیرد معدل یک دسته عوامل داخلی و خارجی است . این عوامل بعضاً خود بیانگر برخی از پدیدهها و رخدادهای تاریخی و اجتماعی نیز میباشد . در اینجا مواردی از آن ذکر میگردد :
- جنگهای سال 1967 و 1973 و پیامدهای آن مهمترین عامل در گسترش جنبش اسلامی میباشد . عاملی اساسی که سبب بالا بردن سطح آگاهیهای اسلامی در منطقه گردید . این ارتقای سطح ، هم از بعد کمی صورت گرفت و هم از بعد کیفی .
جنگ سال 1967 به عنوان شکست ناسیونالیسها تفکر غیردینی را به زیر سؤال برد و پیروزی در جنگ 1973 که با انگیزههای مذهبی تؤام بود ، در اشاعهٔ جو دینی و دامنزدن به احساسات مذهبی ، تفکر دینی را جایگزین ناسیونالیسم کرد . شکست در مورد اول به دلیل دوری از ایمان و پیروزی در دومی به دلیل روی آوردن به خدا ، از سوی خداست . از دست دادن قدس ، تلاش برای یهودی کردن فلسطین و آتشزدن مسجدالقصی که بیش از پیش منجر به ظهور عامل دینی در درگیری بین اعراب و اسرائیل ، گردید از پیامدهای این جنگهاست . علاوه بر این تحولات فکری که در گروههای اسلامگرا صورت گرفت و باعث تکامل افکارشان شد از دیگر پیامدهای این جنگها میباشد . ( تکامل ، نوعی رشد محسوب میشود )
- شکست خوردن سازمانهای لائیک که نتوانستند دستاوردی برای ملت داشته باشند ، عامل روگردانی مردم از آنها و روی آوردن به اسلام است . زیرا ضعف جنبش ملی موجب تقویت و رشد جنبش اسلامی می گردد . در نیمهٔ دوم دهه 1960 و آغاز دهه 1970 سازمان آزادیبخش فلسطین تحول نوعی قضیهٔ فلسطین را قبول کرد ، یعنی هنگامی که قضیهٔ فلسطین را قبضه و آنرا از تسلط رژیمهای عربی خارج کرد . اما خیلی سریع ، خود در قبضهٔ نخبگان غربگرایی قرار گرفت و دیگرباره خود در آغوش رژیمهای عربی و محافل بینالمللی را جای داد . بدین ترتیب به بازیهای سیاسی و راهحلهای دیپلماتیک روی آورد و در واقع به یک بازی بینالمللی که در آن هیچ نقشی به او نداده بودند ، مشروعیت داد .
- انقلاب نفت و اوجگیری نقش سیاسی کشورهای نفتخیز پس از جنگ سال 1973 منجر به ازدیاد نفوذ کشورهای صادر کننده نفت و به خصوص کشورهای خلیجفارس و نیز عربستان صعودی دارای گرایشهای اسلامی ، در مقابله با دیگر کشورهای عربی گردید و در نتیجه ، موضع جنبش اسلامی که در منطقهٔ عربی از کمک و حمایت برخی محافل اسلامی در این کشورها بهرهمند بود ، بهبود یافت .
- انقلاب اسلامی ایران تاثیر مهمی بر جنبشهای اسلامی در همه جا و از جمله جنبش اسلامی در سرزمینهای اشغالی فلسطین داشت . زیرا این انقلاب ، دلیل بر امکان پیروزی اسلام بر ظلم و قهر و برپایی دولت اسلامی گردید . بنابراین نمونه و سرمشقی برای تمامی جنبشهای اسلامی گردید . ظهور جنبش اسلامی در کرانهٔ غربی و نوار غزه که به عنوان جزیی از نمای خیزش اسلامی در منطقه و در جهان میباشد ، حرکتی است در پاسخ به تجاوز و تسلط غربیها و برای رهایی جوامع اسلامی از حالت تسلیم و از خود بیگانگی و بازگرداندن جنبهٔ اسلامی به آن تلاش میکند .
- فروپاشی شوروی سابق و سرنگونی نظام کمونیستی مادر ، نظامی که نیمی از جهان را تحت سیطرهٔ خود داشت ، نظریهٔ تفکر کمونیستی و نظام سوسیالیستی را عملاً به شکست محکوم کرد . و این به معنای شکست ایدئولوژی گروهها و سازمانهایی بود که در مقابل جنبش اسلامی قرار داشتند . بدیهی است که تضعیف و انزوای تفکر دینی ، موجبات بروز و حضور بیشتر و به دنبال آن ، تقویت اندیشهٔ جنبش اسلامی را در بین آرا و افکار آحاد مردم فراهم میکند .
- توطئههای غرب علیه ملت فلسطین در جهت تثبیت هر چه بیشتر اسرائیل ، عامل محرک جنبش اسلامی بود . سکوتی که منطقه را فرا گرفت بعد از بازیهای سیاسی و دیپلماتیک ، در میان تلاشهایی که برای بیرون کشیدن قضیهٔ فلسطین از اذهان و شعور افراد انجام میشد و پس از آنکه مردم به مدت چهل سال از طریق قطعنامههای سازمان ملل متحد و کنفرانسهای سران عرب و وعدههای دروغین که به بلعیده شدن بقیهٔ سرزمین فلسطین توسط یهود منتهی میشد ، در واقع به تمسخر گرفته شدند ، انگیزهای قوی و عطشی بسیار شدید برای یافتن دستاویزی محکم پیدا کردند و از آنجا که اسلام در کنارشان بود ، لکن از آن غافل بودند ، به آن روی آوردند .
- اشغال سرزمینهای فلسطینیان توسط اسرائیل و ادامهٔ این اشغال و افزایش آثار منفی بر جامعه فلسطینی به همراه تمامی
آنچه از ارزشهای بیگانه به دنبال داشت و همچنین بروز جریانات دینی و صهیونیستی متعصب در خود اسرائیل ، پیوستن به صفوف حرکتهای دینی را جهش بیشتری بخشید . ازدیاد نفوذ احزاب و گرایشهای دینی اسرائیل و تحریکات اسرائیل و متعرض شدن آن نسبت به اماکن اسلامی مقدس انگیزههای دینی نهفته در ساکنان سرزمینهای اشغالی را برانگیخته و پذیرش عمومی نسبت به جنبش اسلامی را افزایش داد . نشر این عقیده که پیروزی اسرایل به دلیل تمسک یهودیان به دین خویش و شکست اعراب به دلیل دوری آنان از اسلام بوده است ، در رشد جنبش اسلامی مؤثر واقع شد . طرفداران جنبش اسلامی در خارج از سرزمینهای اشغالی این اندیشه را مورد تأیید قرار میدهند .
- موضع اسرائیل نسبت به جنبش اسلامی و کیفیت برخورد آن با جنبش اسلامی قابل توجه است . اقدامات سرکوب گرانه شاید جنبش را به طور موقت ضعیف نماید اما بر صلابت آن میافزاید و برای آن تجاربی کسب مینماید که منبع الهام بخشی برای نسل آینده است . هرچه شدت تناقض و درگیری بین جنبش اسلامی و اشغالگران بیشتر شود بازتاب گستردهتری در سطح منطقه و در سطح روابط رژیم اشغالگر و نیز جنبش اسلامی با رژیمهای حاکم در منطقه به وجود میآید . همزمان با رشد جنبش اسلامی از سال 1967 به بعد ، ترفندها و امکانات اسرائیل در مبارزه با جنبش اسلامی افزایش یافته با این حال تاکنون نتوانستهاند جنبش را از بین ببرند .
- جنبش اسلامی در یک برهۀ کوتاه از طریق مشارکت در انتفاضه ( نک : دستاوردهای انتفاضه ) به دستاوردهای بزرگی رسید . گروههای مختلف جنبش اسلامی با شرکت خود در انتفاضه ، صفوف خود را یکپارچه کرده بر دامنۀ اختلافات را تنگ کرده از شدت تناقضات بین گروههای مختلف کاسته و به طور خاص در آنچه که مربوط به موضع گیری نسبت به قضیۀ فلسطین میشود ، افقهای جدیدی را در برابر وحدت جنبش اسلامی باز مینماید . اینک در توان جنبش اسلامی است که در ستیز برای به دست آوردن هویت جامعۀ فلسطینی و رهبری آن ، با جناح ملی گرا رقابت کند و این امر گواه آن است که جنبش اسلامی در ارایۀ جایگزینی اسلامی که چارچوب جدیدی را برای گردهمایی مردم فلسطین در سرزمینهای اشغالی فراهم میکند ، موفق شده است .
- جنبش اسلامی برعکس برخی از گروههای جنبش ملی ، وزن اساسی خود را داخل فلسطین حفظ کرده است این موضوع بر اهمیت جنبش اسلامی افزوده و وضعیت ویژهای را برای آن به وجود میآورد که آن را آسیب ناپذیرتر و از بین بردنش را مشکلتر مینماید .
- برپایی فکری و آرمانی جنبش اسلامی ، طی سالهای اخیر عامل گسترش حضور و نفوذ آن گردیده است . عدم پایبندی تعصب گونه به مواضع قدیمی ، اصلاح آنها و اخذ مواضع جدید به خصوص در آنچه که به قضیۀ فلسطین مربوط میشود و ارزیابی آن به صورت جدی ، که غالبا در به وجود آمدن گروهها و تشکیلات جدید از دل گروههای قبلی نمود پیدا میکند ، نوعی روند تکاملی به این جریان میدهد . با تغییر مواضع قبلی و سعی در از بین بردن نقاط ضعف و با ارایۀ شیوههایی متمایز از گذشته و در عین حال با توجه به آنچه که در قبل روی داده ، درصدد رسیدن به هدف برمیآید . به طور نمونه میتوان به ایجاد شکاف در صفوف اخوان المسلمین و ظهور جنبش جهاد اسلامی که در سال 1980 رسما از اخوان جدا شد ( نک : جهاد اسلامی فلسطین ، جنبش ) اشاره کرد . برآیند این تحولات ، تکامل و دوری از جمود و ایستایی که آفت هر پدیدهای است ، میباشد . علاوه بر این ، تشکیل این گروههای جدید ، تمرکز قوای اشغالگر را از بین برده و به میزان بیشتری از توان دشمن میکاهد . پراکندگی برخورد که در اثر وجود گروههای متفاوت به وجود میآید باعث تضعیف قوای دشمن میشود .
- مهاجرت فلسطینیان به کشورهای عربی حوزۀ خلیج فارس که به منظور کسب و کار و تأمین امرار معاش زندگی خانوادههای شان در سرزمینهای اشغالی فلسطین انجام میگرفت موجب شد تا در اثر اختلاط آنها با جامعۀ اسلامی این کشورها و بعضاً ارتباط آنها با نیروهای اسلامی ، به سمت جریانهای اسلامی گرایش پیدا کرده و در نتیجه ، با رفت و آمد به داخل سرزمینهای فلسطین ، این گرایش به داخل فلسطین اشغالی نیز سرایت کند .
- وجود مساجد در این سرزمین و افزایش تعداد آنها عامل رشد جریان اسلامی است . مسجدها که در روند تعطیل اماکن عمومی به وسیلۀ مقامهای اشغالگر مصون مانده بودند محلی برای بحث و گفت و گوی جوانان مسلمان در مورد مسائل مختلف و نیز مرکز کار و تنظیم امور به دور از دخالت اشغالگران گردید . همین امر یعنی ظهور نقش سیاسی مساجد از آنجا که مساجد همواره وجود داشتند به صورت عاملی مثبت ، باعث رشد جنبش اسلامی گردید . بنابراین با افزایش تعداد مساجد ، رشد و نفوذ جریان اسلامی زیادتر شد . زیرا افزایش تعداد مساجد ، افزایش فعالیتهای فرهنگی سیاسی و اجتماعی را نیز به همراه دارد و از آنجا که بسیاری از مساجد به عنوان پایگاهی برای گسترش افکار و اندیشههای گروههای مهم جنبش اسلامی محسوب میشوند ، این ازدیاد یکی از عوامل تقویت نفوذ دینی سیاسی میباشد .
- برخی از پدیدههای اجتماعی که از جانب گروهها و
جمعیتهای جنبش اسلامی در سطح اجتماع ، اعمال میشود ، جوی مذهبی در زندگی اجتماعی مردم به وجود میآورند . در سالهای اخیر آنچه به نام " الروابط الاسلامیه " " انجمنهای اسلامی " خوانده میشود ، رو به فزونی نهاده است . در شماری از روستاهای فلسطینی مانند المثلث ، الجلیل و الناصره الروابط فعالیتهای اجتماعی متنوعی مانند کمک به خانوادههای بیبضاعت ، ساختن مسجد ، تأسیس مهدکودک و سازماندهی اردوگاههای کار ، انجام میدهد . هزینههای مالی الروابط از وجوه و کمکهایی که کمیتههای زکات وابسته به آن جمع آوری میکنند تأمین میشود . الروابط فعالیتهای فرهنگی دیگری نیز دارد که بر روشنگری مذهبی جهت رویارویی با آنچه که مام تمدن لائیک خوانده میشود ، متمرکز است . در جامعهای که حکومت خواهان محو کامل اسلام است ، این اعمال ، گذشته از اینکه نوعی مبارزه و مقابله قلمداد میشود ، نوعی روشنگری و بیداری در اذهان مردم به وجود میآورد . این امر ، افکار را به سمت نظریۀ پیاده کردن اسلام در سایر شئونات اجتماعی ، حکومت و سیاست سوق میدهد و تز برپایی حکومت اسلامی را به گونهای عملی مطرح میکند . علاوه بر این ، گروهها و جمعیتهای اسلامی از خلال این فعالیتها به گزینش اعضا و گسترش نفوذ خود در بین مردم اقدام میکنند .
- به دنبال تأسیس جمعیتها و گروههای مختلف اسلامی در اراضی اشغالی ، تأسیس مجتمع اسلامی در غزه از اهمیت خاصی برخوردار است . مهمترین اولویت مجتمع اسلامی ، اصلاح جامعۀ فلسطین از داخل و مبارزه با جریان غیر دینی به عنوان مقدمهای برای مقابله با اسرائیل میباشد . تأسیس مجتمع اسلامی در نوار غزه یک گام بزرگ و مهم برای اخوان المسلمین و تقویت نفوذ آنها میباشد .
مجتمع ، چارچوب منظم و قانونی را برای فعالیت اخوان المسلمین فراهم میکند و ابزار متعددی را برای ارتباط با ساکنان در اختیار ایشان قرار میدهد . از طرفی مجتمع دارای نفوذی قوی در چند دانشگاۀ مهم فلسطین اشغالی مانند الخلیل ، القدس ، النجاح و بیرزیت میباشد و دانشگاۀ اسلامی غزه کلاً تابع رهبری مجتمع است . از این طریق ، جنبش اسلامی در دانشگاهها که از ارکان فرهنگی هر جامعهای محسوب میشود نفوذ کرده موجبات تقویت و استحکام پایههای خود را فراهم مینماید .
- ادبیات اسلامی اعم از کتب ، هفته نامه ، سالنامه و مجلات انتشار یافته و علی رغم اینکه حاوی مطالب ضداسرائیلی هستند در دسترس عموم قرار میگیرند . برخی کمیتههای زکات به توزیع کتب دینی که توسط رهبران اندیشمند اسلامی نوشته شده است اقدام میکنند . قفسههای کتابخانهها صدها جلد از این کتب را در خود جای داده است عمدۀ این کتابها از خارج وارد میشوند و در سطح داخل نیز مجله به طور منظم منتشر میگردد . علاوه بر این ، کتابفروشیها نیز اقدام به فروش کتب دینی میکنند . محتویات این مطبوعات بر راه و روش فردی متمرکز است و فرهنگ موجود را به دلیل رفتارهای غربی منع شده به شمار میآورند و خواستار بازگشت به اسلام میشوند . همچنین مردم را علیه آمریکا تحریک کرده و نسبت به نیروهای ملی و محلی انتقاداتی را وارد میسازند ، اشغال صهیونیستی را عذابی از سوی خداوند میدانند که بر اثر دور شدن فلسطینیها از راه اسلام حقیقی دچار آن شده اند و تنها راه خروج از این بن بست را بازگشت به اسلام اعلام میکنند . بدیهی است نشر این مطالب ، به معنای نشر افکار مذهبی و در واقع ایدئولوژی جنبش اسلامی میباشد . اثر وضعی این پدیده ، جذب افرادی است که این عقیده و آرمان را پذیرفتهاند و نیز تقویت پشتوانۀ اعتقادی برای آن دسته از اعضا و هواداران جنبش اسلامی که این اصول را باور کردهاند ، میباشد .
د - مظاهر و نمودهای رشد جنبش اسلامی :
جنبش اسلامی با حفظ وجود خود طی چند دهه ، توانست موجودیت خود را بیش از هر زمان دیگری تثبیت کند و شاهد شکوفایی آن باشد . جنبش اسلامی در فلسطین بخشی از پدیدۀ فراگیر اسلام گرایی در جهان میباشد . امروزه موج اسلام گرایی ، منطقه را فراگرفته ، آثار آن در همه جا دیده میشود این مهم ناشی از آن است که جنبش اسلامی در فلسطین بخشی از جنبش جهانوی اسلام است . پس منطقی جلوه میکند که گروه دانش آموزان اسلام گرا تشکیل شود و آنها مکانهای خاصی را برای ادأ نماز اختصاص دهند .
حجم نیروهای سیاسی وابسته به جریان اسلامی با انجام چندین پژوهش محلی و نظرخواهی سیاسی روشن شده است . در یکی از این تحقیقات محلی که در نیمۀ نخست دهه 1970 در مورد گروهی از دارندگان مشاغل آزاد در پارهای از مناطق مانند جنین ، طولکرم و نابلس صورت گرفت ، معلوم شد که نزدیک 55 درصد افراد ترجیح میدهند که مذهب در زندگی اجتماعی آنان دخالت داشته باشد . همچنین 76 درصد آنان اسلام را به عنوان چارچوب زندگی خود پذیرفتهاند . در آخرین نظرخواهی که در آگوست سال 1986 در سرزمینهای اشغالی با مراجعه به آرای هزار شهروند از شهرها ، روستاها و اردوگاههای مختلف کرانۀ باختری و نوار غزه متشکل از قشرهای ناهمگون صورت گرفت ، در پاسخ به این سوال که در صورت تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی ، کدامیک از سازمانهای سیاسی را به عنوان نظام حکومتی کشور برمیگزینند ، پسخها بدین نحو بود :
نظام حکومت پادشاهی 1/1 درصد ، نظام سرمایه داری 9/1 درصد ، نظام سوسیالیستی 7/6 درصد . نظام مبتنی بر
قوانین اسلامی 5/26 درصد ، نظام مبتنی بر پان عربیسم 1/2 درصد ، کشوری فلسطینی ، عربی ، اسلامی 6/29 کشورهای لائیک و دموکراتیک 4/10 درصد ، کشوری فلسطینی و دموکراتیک 2/21 درصد ، نظامهای دیگر 5 درصد .
اگر بگوییم پاسخ گروه چهارم که نظام مبتنی بر قوانین اسلامی و گزینش آشکار جریان اسلامی است و پاسخ کشوری فلسطینی ، عربی ، اسلامی ، تنها منعکس کنندۀ گرایش کلی است و مفهوم مشخص نظام مبتنی بر قوانین اسلامی را در بر ندارد ، جایگاه آن گزینه را میتوان مشخص کرد . بدون شک این گزینه درصد قابل توجهی را احراز کرده و در میان دیگر گرایشهای سیاسی موقعیت مهمی را به دست آورده است .
آثار و نمودهای رشد جنبش اسلامی نیز در همه جا دیده میشود . برخی از این نمودها ، عوامنلی در سوریه هستند که بر رشد جنبش اسلامی تأثیر متقابل دارند یعنی در عین حال که عامل توسعۀ جنبش اسلامی هستند ، در اثر آن نیز به وجود میآیند . در اینجا پارهای از علائم و نمودها که بر توسعۀ نفوذ جریان اسلامی در سرزمینهای اشغالی دلالت دارد بیان میشود :
1 - توجه به اندیشۀ دینی و مؤسسات فرهنگی و آموزشی
که به صور مختلف دیده میشود . اهم آنها عبارتند از :
- واردات وسیع کتب دینی به خصوص از لبنان ، عربستان سعودی ، مصر و اردن ، ایجاد مراکز فروش کتب اسلامی در شهرهای مختلف کرانۀ غربی و نوار غزه ، افتتاح یک کتابخانۀ اسلامی در نزدیکی مسجدالاقصی که با تشویق تعدادی از شخصیتهای مستقل دینی برای فروش کتب و دیگر آثار اسلامی به وجود آمد .
- ایجاد دانشگاههای اسلامی و مؤسسات فرهنگی ، اولین مؤسسۀ اسلامی تحصیلات عالیه در ماه مه سال 1986 در شهرک الطیبه با نام دانشگاه اسلامی افتتاح شد که اولین مؤسسۀ تحصیلات عالیه در مناطق اشغالی سال 1948 میباشد . در نوار غزه ، مجمع اسلامی غزه که با کمکهای مالی بعضی از کشورهای عربی و اسلامی برپا گردید ، نمایان میگردد . بر اداره و فعالیت مجمع ، تعدادی مؤسسه از جمله دانشگاۀ اسلامی غزه که دارای 5000 دانشجوی پسر و 2000 دانشجوی دختر میباشد ، اشراف دارد .
- در کنار دانشگاهها و کتب ، تعدادی جمعیت و گروههای اسلامی هستند که در مناطق سه گانۀ فلسطین یعنی مناطق سال 1948 کرانۀ غربی و نوار غزه پراکنده میباشند . این گروهها و جمعیتها مناسبتهایی را در زمینه فرهنگی در کنار فعالیتهای اجتماعی انجام میدهند به عنوان نمونه ، جمعیت همبستگی اسلامی ، یک دبیرستان در نابلس تأسیس کرده است که صدها دانش آموز دارد و جمعیته البر اقدام به دادن وام به دانشجویان دانشگاههای محلی و عربی مینماید . کمیتههای زکات نیز کمکهای مالی را در صدر مختلف مانند تقسیم بین خانوادههای محتاج تقدیم میکند . در برخی موارد حتی باشگاههای ورزشی از سوی گروههای اسلامی تشکیل شده و از این طریق به اندیشۀ دینی پرداخته میشود .
- هیأت عالی اسلامی که یک هیأت انتخاب شده از بین علمای بیتالمقدس و فلسطین است پس از سال 1967 و با توجه به غیاب حکومت اردن برای اشراف بر ادارۀ اوقاف اسلامی بوجود آمد . ادارۀ اوقاف اسلامی انواع خدمات و فعالیتها را در قدس انجام میدهد ، جمع عدیدی از جریانات اسلامی سیاسی و اجتماعی را در برمیگیرد و بر مساجد ، املاک موقوفه و روحانیون اشراف دارد . روحانیون ، مبلغین جنبش اسلامی به شمار میروند و امام جماعت مساجد نیز ازط روحانیون هستند .
2 - مساجد ،
مساجد ، نقش تبلیغاتی نسبت به مصالح جنبش اسلامی و سازماندهی آن را به عهده دارند و تعداد آنها با گسترش جنبش اسلامی رو به فزونی گذاشت . بر اساس آمار موجود در سالهای اخیر تعداد مسجدها در کرانۀ غربی از 400 باب در سال 1965 به 750 باب در سال 1987 رسید . همچنین در نوار غزه بیش از 600 باب وجود دارد درحالی که 20 سال پیش تعداد آن از 200 باب تجاوز نمیکرد . پدیدۀ فزونی تعداد مساجد عملاً منحصر به نوار غزه و کرانۀ غربی نمیباشد بلکه در مناطق اشغالی سال 1948 نیز تعداد مساجد افزایش یافته است به طور مثال در شهرک ام الفحم که تعداد ساکنان آن بیش از 5000 تن میباشد و طی مدت طولانی فقط چهار مسجد داشت ، کار احداث هفت مسجد را در خلال ده سال گذشته به پایان رساندهاند .
صرف نظر از میزان صحت کامل این ارقام به علت نبود نمودارها و آمارهای دقیق ، باز به منزلۀ یکی از پدیدههای اوج گیری جریان اسلامی در حیات اجتماعی محسوب میشود به ویژه که افزایش تعداد مساجد با افزایش فعالیت اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی آنها همراه بوده است . تظاهرات سیاسی متعدد در اعتراض به سیاستهای اشغالگران از مساجد آغاز شد و بسیاری از گروههای سازمان یافتۀ جنبش اسلامی از بین نمازگزاران در مسجد اقدام به گزینش اعضا مینماید . به هر حال ضمن وجود انگیزههای دینی و اخلاقی در ازدیاد تعداد مساجد این پدیده با تقویت نفوذ دینی سیاسی همراه بوده اسیت .
3 - نوارهای کاست و ویدئویی
نوارهای کاست و ویدئویی در زمینۀ تبلیغات ، نقشی مشابۀ نقش مساجد را دارند . نوارهای دینی از سخنرانی رهبران و خطبای مشهور اسلامی در جهان عرب و نیز مبلغین و بزرگان مصری مثل شیخ شعراوی و شیخ کشک و دیگر مصریان پر شده است در داخل فلسطین ضبط و پخش و تقسیم میشود . به طور کل ورود این گونه نوارها از سرزمینهای مجاور انجام میشود .
در ماه مه سال 1988 ، تعدادی از ساکنان ام الفحم به خاطر انتقال تعداد بسیار زیادی نوارهای کاست و فروش تعدادی از آنها در روستاهای عربی اطراف ، دستگیر و زندانی شدند . در این نوارها برای برپایی نظام اسلامی در فلسطین ، بیرون راندن یهودیان و انجام مبارزۀ مسلحانه برای برپایی دولت فلسطین دعوت میشد .
4 - اشاعۀ مظاهر اسلامی در زندگی روزمرۀ فلسطینیان
اشاعۀ مظاهر اسلامی در زندگی روزمرۀ فلسطینیان در مناطق سه گانه به ویژه در نوار غزه بسیار چشمگیر است و گسترش حالت اسلامی که از نیمۀ دوم دهۀ هفتاد آغاز شده است گواه آنست . در برگرفتن حجاب و پوشیدن لباس بلند ( جلباب ) توسط زنان ، ریش گذاشتن در مردان ، منع اختلاط زنان و مردان در محافل دانشجویی ، مؤسسات آموزشی و اجتماعی و وسائل نقل و انتقال و ایستگاههای اتوبوس ، برپایی جشنها به ویژه جشنهای عروسی به شیوههای اسلامی ، برپای جشنها در مناسبتهای اسلامی ، تغییر لباس شنا و ورزش مردان ، منع زنان از ظاهر شدن با لباس شنا در سواحل دریا ، حمله علیه اماکن فساد و مشروب فروشیها از اهم این مظاهر است .
- هیأت عالی اسلامی در قدس نمایندگانی را تعیین کرد که مأموریت تردد به اماکن عمومی مثل قهوه خانهها ، کلوپها ، رستورانها ، سینماها و غیره را به عهده دارند تا از مردم بخواهند که ملتزم به اصول اسلامی بوده از انجام اموری که از دیدگاه اسلام حرام و ممنوع است خودداری نمایند . در پاسخ به فشارهای جریانات اسلامی ، تعدادی از سینماها که فیلمهای مستهجن نمایش میدادند بسته شد و کمیتههای مخصوص جهت مراقبت از فعالیتهای فرهنگی هنری تشکیل شد . حملاتی علیه اماکن فروش مشروبات الکلی و مراکز فساد صورت گرفت و در موارد بسیار نادر به زنانی که حجاب اسلامی را رعایت نمیکنند و به جشنهای عروسی که به روش سنتی معروف انجام میشود ، حمله شد .
- جای تعجب نیست اگر جریان روبه رشد اسلامی خود را در صحنۀ کشمکشهای سیاسی مطرح کند پیروان جریان اسلامی از اواخر دهۀ هفتاد به طور مداوم به مبارزه با چپ گرایان و نیروهای غیر اسلامی پرداختند . سالهای دهۀ هشتاد شاهد چندین درگیری میان اسلام گرایان و دیگر نیروهای سیاسی چه در دانشگاهها و چه در دیگر سازمانها و هیأتهای سیاسی ملی گرا ، بود .
در آغاز سال 1980 ، دانشگاۀ غزه صحنۀ تظاهراتی شد که در اعتراض به تشلط چپ گرایان بر سازمانها و هیأتهای ملی گرای فلسطین برپا گردید . در این کشاکش ، مقر هلال احمر مورد هجوم قرار گرفت و به آتش کشیده شد . در همان سال حادثۀ دیگری در ماه اکتبر رخ داد . کمیتۀ " گرایشهای ملی " وابسته به سازمان آزادی بخش در مسجد " الیسیره " گردهمایی ترتیب داده بودکه عدهای به منظور برهم زدن جلسه وارد عمل شدند . در اواخر سال 1981 ، دانشگاه النجاح شاهد درگیریهای شدید دانشجویان ملی گرا بود که به منظور بازگردانیدن چهار تن از استادانی که از مدیریت دانشگاه اخراج شده بودند روی داد . رویارویی سالهای 1980/1981 در دانشگاه النجاح اساساً با طرفداران اخوان المسلمین بود . در 9 ژانویه 1982 در همان دانشگاه نا آرامیهایی در کادر آموزشی و اتحادیۀ دانشجویان روی داد و بیش از 25 تن مجروح شدند . در اثنای این زد و خورد محمد حسن صوالحه ، استاد دانشگاه که معروف به ملی گرایی بود از پنجره دفترش در طبقۀ سوم به پایین پرتاب شد و مجروح گردید . در 14 ژانویه سال 1982 درگیریهای مشابهی در دانشکدۀ پلی تکنیک دانشگاۀ الخلیل روی داد . این درگیریها به نوار غزه نیز کشیده شد . در 21 همین ماه ، مذهبیها به مقر جمعیت هلال احمر در نوار غزه حمله کردند و کتابخانۀ تابع جمعیت هلال احمر را به آتش کشیدند . در ماه ژانویه سال 1982 اخوان خشم خود را نسبت به اقدام فتح در همپیمانی با دیگر گروههای ملی در سرزمینهای اشغالی و امضای بیانیۀ سیاسی که اخوان المسلمین را محکوم میکرد انراز داشتند . این درگیریها فقط به زد و خورد بین جریانهای مذهبی و ملی محدود نشد بلکه منجر به خشم و ناراحتی برخی از رهبران دینی داخل جریان مذهبی گردید .
در سال 1983 دانشگاههای غزه شاهد اعتصابی بودند که نزدیک به سه هفته ادامه یافت . شورای اداری اسلامی دانشگاه مذکور عضویت یکی از افراد را که به داشتن روابط نزدیک به سازمان آزادی بخش فلسطین مظنون بود ، نپذیرفت . کار به درگیری میان طرفین کشید . براساس بیانیۀ صادره از سوی جریان ملی در 8/6/1983 بیش از 200 دانشجو زخمی شدند . این واقعه درگیریهای خشن مشابه دیگری را در پی داشت که این بار محل آن در دانشگاه بیرزیت بود . این درگیری میان طرفداران جنبش ملی در حالی که آماده شدند تا اولین مراسم سالگرد اشغال لبنان را برگزار کنند و گروه اسلامی که تظاهراتی را برای اعلام خشم خود نسبت به مصائب جنگ ژوئن سال 1967 و اشغال لبنان در ژوئن سال 1982 ، ترتیب داده بودند ، روی داد . در پایان همین سال طرفداران جریان اسلامی در دانشگاههای غزه ، الخلیل و بیرزیت گردهم آمده شعارهایی علیه مدیران مسیحی دانشگاه سر دادند .
در سال 1984 درگیریها در دانشگاۀ بیرزیت تکرار شد و اسلام گراها در مراسم سالگرد تأسیس حزب کمونیست فلسطین در دانشگاه النجاح ، با گروهی از دانشجویان مخالف درگیر شدند .
در سال 1986 زد و خوردهای مشابهی بین دو جریان ملی و مذهبی در نوار غزه روی داد و حادثه تعرض به دکتر رباح
مهنا در غزه در تاریخ 26/6/1986 به وقوع پیوست .
درگیریهایی که بین سالهای 1982 تا 1987 در دانشگاۀ اسلامی غزه روی داد به طور اساسی بین فتح و اخوان المسلمین بود و در حالتهای محدودتر ، درگیری با نیروهای چپ مثل جبهۀ خلق و یا کمونیستها وجود داشت . درگیری جریان مذهبی با گروه ملی گرای دموکرات در داخل دانشگاههای الجناح و غزه نیز صورت گرفت و در مراحل بعدی درگیری بین فتح و اخوان به حالت شدیدتری رسید . آن هنگام که اسعد الصنطاوی رهبر فتح در غزه توسط اخوانیها مضروب شد ، اخوان نیز به نوبۀ خود مسئولیت ترور دکتر اسماعیل الخطیب استاد دانشگاۀ اسلامی غزه و مورد حمایت اخوان را متوجه فتح مینمود .
شایان ذکر است که جنبش فتح که در جنبش جوانان دانشجو تبلور یافته است عملاً در مقابل گروههای اسلامی تابع اخوان المسلمین ، در تمامی اماکن دانشجویی و در اکثر درگیریهایی که بین دو جریان ملی و اسلامی روی داد ، ایستادگی کرد و این علی رغم رابطۀ تاریخی است که بنیانگذاران فتح با اخوان المسلمین داشتند .
در میان وقایع این سالها ، مهمترین ، درگیری در هلال احمر غزه به وقوع پیوست و کار به استفاده از سلاح کشید و نیز درگیری خشونت آمیز دیگری میان دانشجویان طرفدار گرایش اسلامی و جریانات غیرمذهبی چپ گرا که طی آن یکی از استادان مسلمان کشته شد .
7 - دانشگاههای فلسطین
دانشگاههای فلسطین در سرزمینهای اشغالی ، میدان مهمی برای فعالیت گروههای اسلامی و زمینهای اساسی برای نشر و به دست آوردن نفوذ ایشان به حساب میآید . شیوخ و فعالان جریان دینی در پی پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سالهای 1979 - 1980 از دانشگاه٬های محلی دیدار کردند و جوانان را برای توجه به مسائل سیاسی دعوت نمودند . این گونه درخواستها قبل از پیروزی انقلاب ایران اینگونه واضح نبود پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران گروههای دانشجویی اسلامی در دانشگاهها و مؤسسات آموزشی در اراضی اشغال شده ظهور یافت و با گروههای دانشجویی دارای گرایش ملی به رقابت پرداخت تا آنجا نفوذ آنها در سالهای پس از آن به تدریج روبه افزایش نهاد . میزان نفوذ جناحهای اسلامی و نمایندگانشان در محافل دانشجویی و اتحادیههای دانشگاههای فلسطین در سنجش و ارزیابی جنبش اسلامی حائز اهمیت است . در خلال انتخابات شوراهای دانشجویان که در چند سال گذشته جریان داشت حتی در دانشگاههایی که درهای آنها در مقابل دانشجویان نمایندۀ جنبش اسلامی ، به سبب کثرت افراد وابسته به جریانات ملی - دموکراتیک ، نیمه بسته به شمار میرفت ، مثل دانشگاه بیرزیت که به طور مشخص تا چندی پیش سنگری از سنگرهای جریانات ملی ، چپ و لیبرال بود ، نشانههای رشد و افزایش نفوذ و اهمیت جنبش اسلامی و سازمانهایش نمایان شد . با پیگیری جنبش سیاسی در 5 دانشگاه ( به استثنای دانشگاۀ بیت لحم که هزینههای آن را مؤسسههای مسیحی تأمین میکنند . ) دانشگاههای : النجاح ، بیرزیت ، دانشگاه اسلامی غزه و بیتالمقدس و الخلیل ، اوج گیری محسوس نیروهای حرکت اسلامی مشخص میشود . اگر برتری این خط و تسلط آن بر اتحادیههای دانشجویی در دانشگاههای بیتالمقدس و الخلیل به علت اسلامی بودن و یا رنگ اسلامی این دانشگاهها ، امری پذیرفتنی و قابل توجیه باشد ، اوج گیری این جریان در دانشگاههای النجاح در نابلس و بیرزیت در شمال بیت المقدس ، با توجه به فعال بودن گرایشهای لیبرال و لائیک در این دانشگاهها ، همچنان سؤال برانگیز است . امروزه ، اخوان المسلمین بر دانشگاه اسلامی غزه سیطره دارد و دارای نفوذ قوی دردانشگاههای الخلیل ، القدس ، النجاح و بیرزیت میباشد تا آنجا که رأی گروه اسلامی در آنها بین 30 تا 40 درصد میباشد .
انتخابات اتحادیۀ دانشجویان در سال 1979 ، در دانشگاۀ بیرزیت شاهد برتری قابل ملاحظۀ کاندیداهای مذهبی ( 43 درصد ) در رویارویی با کاندیداهای مذهبی ، نام برخی از مسیحیان نیز به چشم میخورد و کاندیداهای مذهبی شعار " مسجد و کلیسا علیه بیدینان " را مطرح کردند . ولی یک سال بعد فهرست کاندیداهای مذهبی رنگ اسلامی خالص به خود گرفت میزان آرای به دست آمده بین 25 تا 35 درصد بود .
در انتخابات سال 1979 برای شورای دانشجویان دانشگاۀ النجاح الوطنیه در کرانۀ غربی ، فراکسیون اسلامی 10 کرسی از 11 کرسی را به دست آورد و در سال 1980 فراکسیون 5 کرسی به دست آورد درحالی که گروه ملی که نمایندۀ تمام گروههای ملی عضو ساف بوده 6 کرسی کسب کرد اما در انتخابات سال 1981 فراکسیون اسلامی تمام کرسیها را به دست آورد . یکی از مهمترین دلایل این موفقیت شکست طرفداران گروههای ملی در توافق بینابین خود در مقابله با فراکسیون اسلامی بود .
1982 ، سالی استثنایی بود . در آن زمان تجاوز اسرائیل به لبنان و خروج نیروها و رهبری سازمان آزادی بخش از بیروت ، شرایط ویژهای را برای حرکت سیاسی دردرون سرزمینهای اشغالی تحمیل کرد . جریانهای سیاسی مختلف ، به منظور حفظ وحدت و انسجام خود ، پیرامون سازمان گرد آمده و به طور موقت اختلافهای سیاسی را به علت بحران پیش آمده ، کنار گذاردند .
جناح اسلامی در دانشگاۀ بیرزیت در سال 1948 ، 3/31 درصد کل آرا را احراز کرد . در سال 1985 ، کاهش مختصری
در نسبت آرا روی داد . ( 3/27 درصد ) در مقابل نیروهای چپ گرا که قاعدتاً باید در بیرزیت نیرومند باشند تنها 25 درصد آرا را به دست آوردند و جنبش فتح 40 درصد آرا را به خود اختصاص داد .
در انتخابات سال 1986 در دانشگاه النجاح ، فهرست کاندیداهای فتح ( جناح شهید سعد صایل ) 1511 رأی یعنی 52 درصد آرا ( 89 درصد کل دانشجویان ) را به دست آورد و در رتبۀ نخست قرار گرفت . لیست جناح اسلامی که بر 1154 رأی با نسبت 40 درصد دست یافت در ردۀ دوم قرار گرفت . پس از آن جناح جبهۀ دانشجویی ( أئتلاف جبهۀ خلق و کمونیستها ) 309 رأی برابر با 11 درصد و سپس گروه " الوحدة الوطنیه " جناح اتحاد ملی ، 98 رأی برابر با 5/3 درصد آرا را کسب کردند .
در همین سال ، در دانشگاۀ اسلامی غزه که در سال 1978 تأسیس گردید و تدریس امور اسلامی مورد توجه خاص این دانشگاه که سنگر اساسی اخوان المسلمین به حساب میآید قرار گرفت ، نتایج انتخابات دانشجویی بسیار مهمتر از نتایجی بود که نمایندگان جنبش اسلامی در همۀ دانشگاههای فلسطین بر آن دست یافتند . از آنجا که نفوذ اخوان در دانشگاه و به خصوص در سطح دانشجویان بیمنازع نبود ، نمایندگان جریانات اسلامی 75 درصد کل آرا را به دست آوردند که بسیار بیشتر از نسبتی بود که جناحهای وابسته به سازمان آزادی بخش فلسطین در دانشگاه به آن دست یافتند .
در 1987 ، در آخرین انتخابات برگزار شده در دانشگاۀ النجاح کاندیداهای فتح به نام جنبش جوانان دانشجو ( جناح خانوادههای شهدای انقلاب فلسطین ) با احراز 1446 رأی کلیۀ 11 کرسی شورای دانشجویان را از آن خود کردند . کاندیداهای جریان مذهبی ( جناح شهداء صائب وجوده ) با کسب 1238 رأی در ردۀ بعدی و سپس جبهۀ خلق ( جناح شهید غسان کنفانی ) با 209 رأی و کاندیداهای جبهۀ دموکراتیک ( جناح شهید خالد نزال و حاج سامی ابوغوش ) با 99 رأی در ردۀ آخر قرار گرفتند . در همین سال ، در انتخابات شورای دانشجویی در دانشگاه غزه ، طرفداران گروه اسلامی تقریباً 800 رأی به دست آوردند ، طرفداران جنبش فتح 650 رأی و طرفداران جهاد اسلامی 200 رأی کسب کردند . طرفداران جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین حدود 150 رأی به دست آوردند . در یکی از سالهای سابق طرفداران جهاد اسلامی توانستند 400 رأی به دست آورند .
- اگرچه جریان اسلامی از بدو پیدایش در قرن اخیر با فعالیت سازمان یافته و تشکیلاتی آشنا بوده است ، اما در سالهای اخیر ، پیدایش سازمانها و گروههای متعددی که تنها شعار اسلام را در دست گرفتهاند ، به طرز چشم گیری افزایش و گسترش پیدا کرده است . فعالیت پارهای از این سازمانها ، سیاسی و نمونههای کمتری فعالیت غیر سیاسی دارند .
سازمانهایی که فعالیت غیر سیاسی دارند ، دامنۀ کارشان به تبلیغ محدود میشود . مانند " جماعة التبلیغ و الدعوة " که پایگاه آن در نزدیکی رمله قرار دارد و دارای روابط مستحکمی با کشورهای هند و پاکستان میباشد . زادگاۀ رهبر و بنیان گذار این جنبش ، هند و نام وی مولانا محمد الیاس است . این گروه از انجام هرگونه کار سیاسی خودداری کرده و به تبلیغ در مساجد و مکانهای عمومی بسنده میکند . مبنای این تبلیغ بر پیوی از سیرت پیامبر ( ص ) و تلاش برای آگاه سازی عموم مسلمانان در مورد مفهوم امت اسلامی استوار است .
گروههای دیگر که از محدودۀ تبلیغ پافراتر نهاده و دست به فعالیتهای سیاسی میزنند متعدد است . در این میان ، بعضی از آنها به نحوی با اخوان المسلمین ، نمایندۀ جناح سننتی ، پیوند دارند و یا از آن تأثیر گرفتهاند . این سازمانها عبارتند از :
- سازمان " الایدی المسلمة " " بازوان مسلمان " : این سازمان تا حد زیادی ناشناخته است و یکی از اندیشمندان مسلمان به نام شیخ بسام جرار آن را رهبری میکند .
- گروه " شباب المعرکة الاسلامیة " " جوانان نبرد اسلامی " در نوار غزه که در کنار " حرکت الاصلاح الاسلامی " در جنبش اسلامی اصلاح قرار دارد و با اردن و عراق وابستگیهایی دارد .
- سازمان " الشباب المسلم " " جوانان مسلمان " که بیشتر به اخوان المسلمین وابستگی دارد .
گروههای دیگری که با اخوان المسلمین بستگی ندارند :
- " حزب الله " که در زندانهای غزه و در حمایت از انقلاب اسلامی ایران به وجود آمد .
- " جماعة المسلمین " که حضور محدودی در نوار غزه داشته و در پی احکام صادره از سوی دادگاۀ نظامی رمله غلیه برخی اعضای آن ، در دهم سپتامبر 1984 علنی شد .
- در این میان پیدایش سازمان جدیدی به نام جهاد اسلامی که شعار اقدام مسلحانه را سر داده و تقدم را به مسألۀ آزادسازی میهن و نابودی سلطۀ اشغالگران میدهد ، نه تنها موقعیت مهم و متمایزی را به عنوان یک پدیدۀ نوین در داخل جنبش اسلامی کسب میکند بلکه نیرومندی نسبی جریان اسلامی در سرزمینهای اشغالی را نمایان میسازد .
ه - جریانهای مختلف جنبش اسلامی و سازمانهای آن :
به علت تشکیلاتی جنبش اسلامی ناشی از دیرینۀ تاریخی و رشد و گسترش قابل ملاحظۀ آن طی دو دهۀ اخیر ، وسعت مواضع گروهها و سازمانهای جنبش اسلامی در قبال قضیۀ فلسطین و تحولات آن زیاد است . با این حال ، به طور کلی میتوان این مواضع را در سه جریان دسته بندی نمود :
جریان اول جریان اسلامی سنتی که جماعت اخوانالمسلمین نمونهٔ بارز آن میباشد . این سازمانها پیروزی دعوت اسلامی را قضیهٔ محوری و مهمترین قضیهٔ مسلمانان دانسته ، آنرا مقدمهٔ صحیح نزدیک شدن به مسالهٔ فلسطین و حل آن به صورت اسلامی میداند .
به زعم اینکه مساله فلسطین مسالهای در کنار مسئله لبنان ، مصر ، کشمیر ، سودان ، افغانستان ، قبرس ، سومالی ، اریتره یا صحرای مغرب میباشد و در سطحی یکسان با آنها قرار دارد این گروهها معتقدند که درگیری برای فلسطین پس از تشکیل تحول اسلامی در فلسطین و بعد از اتمام کار ظهور جریان اسلامگرایی در منطقه وبازگشت به اسلام آغاز میشود و پس از آن دعوت به جهاد خواهد شد . موضع نسبت به فلسطین بر مفاهیم ملیگرایی که محدود به مرزهای جغراقیایی است ، متمرکز نیست . این گروهها صرفاً دینگرا هستند و به ابعاد تربیتی اسلام ، آداب مذهبی و عبادت بیشتر توجه دارند .
جریان دوم ، جریان جهادی است و جنبش جهاد اسلامی و جنبش حماس نمونهٔ آن . این سازمانها قضیهٔ فلسطین را قضیهٔ محوری جنبش اسلامی در داخل و خارج از فلسطین میدانند . مشکل فلسطین ، مشکلی اسلامی و نه ملی و نه ناسیونالیستی که فقط مربوط به اعراب باشد ، در باور آنهاست ، بنابراین به امت اسلامی مربوط میشود . از نظر این افراد مناسبتر است که حل این مشکل از خلال یک جنگ آزادیبخش مردمی اسلامی که منجر به نابودی اسرائیل و برپایی دولت اسلامی در فلسطین گردد ، صورت پذیرد . این گروهها روش مبارزهٔ مسلحانه را به عنوان روشی قاطع برای مبارزه با صهیونیزم و رژیم آن و مبدایی برای برپایی دولت اسلامی یا راهی برای تحقق این آرمان میداند . آنها معتقدند که جنبش اسلامی قبل از آنکه آموزشگاه فکری برای نشر فرهنگ و مفاهیم اسلامی بین مردم باشد ، پادگانی برای آموزش مجاهدین و قهرمانان میباشد و برای اینکه این جنبش در سطح مسئولیت باشد ، باید در تشکیلات داخلی و روشهای تربیتی و خط سیر خود و ابزار کار و روش رویارویی تجدیدنظر به عمل آورد .
جریان سوم برخی مواضع جریان اول و جریان دوم را با هم جمع کرده است و نمونهٔ اصلی آن حزب آزادیبخش اسلامی است . این جریان اگرچه که قضیهٔ فلسطین را قضیهٔ محوری دانسته و معتقد به ضرورت نابودی رژیم صهیونیستی با استناد به روشهای دینی است اما روش مبارزهٔ مسلحانه را که جریان دوم به آن احترام میگذارد تایید نمیکند و معتقد است اسرائیل دولتی است که دولتها باید با آن مقابله کنند و کسی که میگوید نیروهای فدایی مقابل دولت هستند فریب است . وجود نیروهای نظامی برای جذب مردم و فریب آنها میباشد که از کیفیت مبارزه با اشغالگر میکاهد .
جنبش اسلامی در معنی اسلام سیاسی سازمانیافته در سزمینهای اشغالی ، جنبشی زیرزمینی است . بنابراین پنهانکاری موجود پیرامون فعالیت اعضا و نیز تشکیلات و محلها و منابع که از شرایط ویژهٔ اشغال ناشی میشود ، ارائهٔ تصویری کامل و دقیق از ساختار تشکیلاتی جنبش اسلامی کاری دشوار است .
معذالک اقدامات بعضی از این سازمانها به خوبی در صحنهٔ مبارزات ملی فلسطین در داخل انعکاس یافته است . هلاوه بر این اطلاعات انتشار یافته مانند بیانیهها و اسناد رسمی ، منابع دست دوم عربی و غیر عربی و همچنین برخی مطبوعات و نشریههایی که در خارج از سرزمینهای اشغالی دیدگاههای بعضی از این گروهها را انعکاس میدهند ، موجود است و میتوان به آنها مراجعه نمود .
بر این مبنا به معرفی سازمانهای مهم و مطرح در جنبش اسلامی میپردازیم :
1 - اخوانالمسلمین :
گروه اصلی و مادر اخوانالمسلمین در ماه مارس سال 1928 در شهر اسماعیلیه مصر توسط حسنالبناء و گروه کوچکی از دوستانش تشکیل شد . هدف این گروه که بعدها یکی از بزرگترین احزاب سیاسی در مصر و کشورهای مشرق عربی گردید ، ایجاد جامعهٔ اسلامی از طریق اجرای احکام شریعت اسلامی بود . این گروه از آغاز تاسیس اقدام به تبلیغ و تلاش در تحقق این هدف نمود . در سال 1932 مرکز این جمعیت و فعالیتهای آن به قاهره منتقل شد ، اما جمعیت اخوانالمسلمین تا تاریخ صدور هفتهنامهٔ الغدیر در سال 1938 فعالیت گستردهای در صحنهٔ سیاست نداشت تا آنکه طی اجلاس پنجمین کنگرهٔ جمعیت در ژانویه سال 1939 خط مشی فعالیت سیاسی آن تعیین گردید . در سومین اجلاس عمومی جمعیت مساله گسترش فعالیت اخوانالمسلمین به خارج از مصر مطرح شد و سوریه و فلسطین از اهداف نخست این تحرکات در نظر گرفته شدند . روابط اخوانالمسلمین با فلسطین از سال 1935 یعنی هنگامی که عبدالرحمن البناء برادر حسنالبناء از فلسطین دیدار کرد و با حاج امین الحسینی مفتی قدس و رئیس وقت شورای عالی اسلامی بیتالمقدس ملاقات نمود ، آغاز میگردد . در اثنای انقلاب سال 1936 در فلسطین این گروه اقدام به کارهای تبلیغاتی نمود و کمیتهای برای کمک به فلسطینیان به ریاست حسنالبناء مرشد عام گروه برای اعتراض علیه بریتانیا و دعوت به تبلیغ به سود قضیهٔ فلسطین تشکیل داد .
همچنین این گروه اقدام به تشکیل کمیتههای دانشجویی برای شناساندن قضیهٔ فلسطین در مصر نمود . فعالیت اخوان المسلمین در اوائل دههٔ چهل و هنگامی که رژیم صهیونیستی در سال 1948 به وجود آمد به فلسطین منتقل شد . اخوان نقش برجستهای در جنگ با اسرائیل داشتند . گروههایی
از اخوانالمسلمین در حملات مسلحانه به مراکز یهودی در فلسطین در اثنای انقلاب 1936 شرکت کردند . در پی جنگ جهانی دوم این گروه اقدام به گسیل نمایندگانی به فلسطین نمود که نه تنها وظیفهٔ تبلیغ و تحریک علیه یهود بلکه مسئولیت کمک در آموزش پیشاهنگان را بر عهده داشت . پس از جنگ ، اخوان در کرانهٔ غربی تحت حکومت اردن و در نوار غزه تحت حکومت رژیم مصر بودند . در حالی که فعالیت اخوانالمسلمین در اردن تا اشغال کرانهٔ غربی توسط اسرائیل در 1967 علنی و رسمی و آزاد بود ، اخوانالمسلمین در نوار غزه در ایام حکومت جمال عبدالناصر با پیکر دو زندان و دستگیری به مانند آنچه که با اخوانالمسلمین مصر انجام میشد مواجه بودند . پس از اشغال کرانهٔ غربی و نوار غزه توسط اسرائیل اخوان به خصوص در نوار غزه دوباره فعال شدند و فعالیت آنها بر دعوت ، تبلیغ و مسائل اجتماعی و تربیتی و به دور از مقابلهٔ مستقیم و مبارزهٔ مسلحانه علیه اشغالگران صهیونیست متمرکز بود . آنان به این روش خود ادامه دادند تا زمانی که با شروع انتفاضه فعالان در آن شرکت جستند و نقش اساسی در اوج دادن و استمرار بخشیدن به جنبهٔ اسلامی آن داشتند .
اما موضع نظری اخوانالمسلمین در رابطه با قضیهٔ فلسطین از زمان برپایی دولت اسرائیل تاکنون تغییر نکرده است . اخوان معتقدند که فلسطین به تمامی ، یک سرزمین اسلامی است و هیچکس حق ندارد بخشی از آن را از دست بدهد اخوان معتقدند اندیشه مذاکره برای ایجاد دولت در غزه و کرانه و یا قسمتی از فلسطین ، خیانت به این قضیه است . از نظر اخوان به رسمیت شناختن اسرائیل اقرار به غصب سرزمین اسلامی است . از دیدگاه اخوان راه به سوی فلسطین و جهاد جز با رجوع به انگیزههای اسلامی و تغییر وضع غیر اسلامی موجود هموار نخواهد شد . اخوان معتقد به ضرورت برپایی دولت اسلامی قبل از آزادی فلسطین و به عنوان مقدمهای بر آن میباشد . از آنجا که جنبش صهیونیستی ، جنبش جهانی است ، ضرورت ایجاب میکند که جنبش اسلامی قیام جهانی واحد را اقامه نماید و دارای توانمندی و امکانات بشری و مادی و فنی فراوان باشد و غیر از این ، یعنی ارتجاع و کهنهپرستی .
هدف نهایی اخوان ، حکومت کتاب خدا و سرنوشت رشد یابنده و در حال نضجی است تا به حاکمیت بر اساس قوانین خدا در سایه رنگها و حالتهای مختلف زندگی برسد . از سال 1967 اخوانالمسلمین آغاز به ایجاد نشر افکار خود و زیادتر کردن نفوذ خویش نمود . از بعد عملی تمام مؤسسان و جمعیتهای دینی از جمله دانشگاه اسلامی در غزه تابع رهبری مجتمع بودند که مانند رهبری گروه اخوانالمسلمین بود .
مجتمع ، چارچوب منظم و قانونی را برای فعالیت اخوان فراهم آورد و ابزار متعددی را برای ارتباط با ساکنان در اختیار آن قرار داد . هماکنون اخوان بر بیش از 40 درصد مساجد سیطره دارد . علاوه بر این ، دانشگاههای فلسطین در اراضی اشغالی میدان مهمی برای فعالیت این گروه و زمینه اساسی برای نشر و به دست آوردن نفوذ ایشان به حساب میآید . اما نفوذ اخوان در دانشگاهها بیمنازع نیست . اما گروه تشکیلات بسیار منظمی دارد که توان تحریک احساسات و عواطف جامعهٔ دارای گرایش دینی را دارد و اخوان در نوار غزه دارای نفوذی قویتر از نفوذ دیگر همتایان خود در کرانهٔ غربی است که به دلایل تاریخی و طبیعت جامعه و اوضاع اجتماعی و اقتصادی حاکم بر غزه مربوط میشود . رابطهٔ اخوان با نوار غزه یک رابطهٔ قدیمی است ، همچنین نزدیکی غزه به مصر امکان ارتباط دائم با تشکیلات مادر در مصر را فراهم آورده است و دانشجویان فلسطینی که در دانشگاههای مصری درس خوانده و میخوانند ، از تفکرات و بینشهای اسلامی تاثیرپذیر هستند . در حالی که دوران بین 1975 - 1985 شاهد اوجگیری نفوذ اخوانالمسلمین بود . در پی ظهور جهاد اسلامی و از سرگیری فعالیتهای ساف پس از ضربهای که در سال 1983 در لبنان به آن وارد شد ، مواضع اخوان تا حدی مورد انتقاد قرار گرفت و کمکم دیدگاههای مختلفی در رهبری اخوانالمسلمین شکل گرفت . اختلاف در درون گروه اخوان که راجع به ابعاد آن در حال حاضر چیزی نمیتوان گفت ، همزمان با حالت اختلاف تدریجی موجود در صفوف اخوانالمسلمین در اماکن مختلف است . این اختلاف منجر به وقوع انشعاباتی در داخل گروه اخوانالمسلمین گردید . ( ن . ر : اخوانالمسلمین فلسطین )
2 - جهاد اسلامی :
جنبشی است که در پی مباحث طولانی که از اواسط دههٔ هفتاد در صحنهٔ سیاسی فلسطین در مورد نقش اسلامگرایان در قبال قضیهٔ فلسطین مطرح شد ، به وجود آمد . این جنبش پیش از انتفاضه دسامبر 1987 در نوار غزه ظهور کرد .
جنبش جهاد اسلامی از درون اخوانالمسلمین جوشیده و در اوایل دههٔ هشتاد رسماً در سرزمینهای اشغالی شکل گرفته است . تاسیس جهاد اسلامی در صحنهٔ فلسطین سیمای جدیدی از اسلام سیاسی و رهبران دینی سیاسی را به منصهٔ ظهور رسانید . جنبش جهاد و رهبران آن ، دین و سیاست را با یکدیگر مرتبط ساخته مبارزهٔ مسلحانه علیه اشغالگران اسرائیلی را آغاز کردند . این جنبش در زمینههای نظامی به فعالیت پرداخته و به طور عملی و نه در حرف ، بعد مبارزاتی اسلام را عینیت بخشیده است و این مسالهای تاریخی در فلسطین میباشد . جهاد اسلامی از خلال عرضهٔ اسلام به عنوان یک دین آزادیبخش ، طرفداری و استقبال روزافزون اهالی را به دست آورده و شاید اثبات کرده باشد که پیوند بین اسلام و تفنگ ،
یک معادله است که کمک و تأیید مردمی در آن سوی آن قرار دارد .
خصوصیت جهاد در این نهفته است که سازمان اساساً در داخل سرزمینهای اشغالی بوجود آمد و رشد کرد و به حکم ایدئولوژی و نوع رهبران و اعضا و استراتژی و تاکتیکهای آن برای جهاد اسلامی چیزهایی فراهم است که برای دیگر گروهها در تمام جهان فراهم تیست . بر عکس گروه اخوان المسلمین و سازمان آزادی بخش فلسطین ، جهاد اسلامی خود را در برابر حسابگریهای سیاسی و دیپلماتیک که دیگر سازمانها ذر برابر آن تسلیم میشوند تسلیم نمیکند . و هیچ وقت دستورات را از خارج از سرزمینهای اشغالی دریافت نمیکند که با دادههای داخل تناقص داشته باشد .
شیخ عبدالعزیز عوده رهبر معنوی جهاد اسلامی میگوید مسأله فلسطین مسأله محوری جهاد اسلامی در داخل فلسطین نیست زیرا شکل فلسطین ، یک شکل اسلامی و برای همۀ گرایشهای اسلامی در منطقه میباشد . این شکل ملی یا ناسیونالیستی نیست که فقط مربوط به اعراب باشد بلکه مشکل امت اسلامی است و مناسبتر است که حل این مشکل زا خلال یک جنگ آزادی بخش مردمی اسلامی باشد که منجر به نابودی اسرائیل و برپایی دولت اسلامی فلسطین گردد . استراتژدی جنبش جهاد بر پایه ایمان به مبارزات مسلحانه استوار است که هدفش از بین بردن اشغال و سلطه آن میباشد . جهاد اسلامی هز شکلی از شکلهای به رسمیت شناختن اسرائیل را رد کرده و با تمامی راه حلهای سیاسی مطرح شده مخالفت مینماید . روشهای سنتی دعوت را نیز رد کرده در جهت تبدیل آنها به اسلوب نظامی مستقیم برای تحقق اهدافش تلاش میکند . به طور خلاصه خط مشی جهاد از این قرار است : نخست رویارویی با اشغالگر و پیکار برای بیرون راندن آن از سرزمین فلسطین سپس برپایی دولت فلسطینی و به دنبال آن ، تطبیق دین با نظام حکومتی یا به عبارت بهتر ، ایجاد نظام اسلامی در سرزمین آزاد شده . جنبش جهاد با اقدامات شهادت طلبانه و شجاعانهای که انجام داد ، نقش عمدهای در بازگرداندن اعتماد به نفس در مردم ایفا کرد . این جنبش آمد تا خیزش اسلامی سیاسی را که بیشتر شعاری و عقیدهای بود تجلیگر باشد . این امر در پی دورهای از فروپاشی و درهم شکستگی عربی و افت مبارزه فلسطین روی داده است . همچنین جهاد اسلامی در آماده سازی امور برای انفجار انتفاضه مردمی در دسامبر 1987 سهیم بوده است . بدون شک به جنبش جهاد اسلامی از نظر دیدگاه و تشکیلات به عنوان یک جنبش سیاسی که از همدلی و طرفداری بخشی از مردم برخوردار است و در داخل سرزمینهای اشغالی ریشه دوانیده ، نگریسته میشود . تا جایی که حتی نیروهای ملی ، وجود انگیزه دینی در جامعه فلسطین را درک کرده ، نیروی اسلام و جذابیت آن را به عنوان یک عامل محرک در جامعه پذیرفتهاند . به گونهای که چارچوب فراگیر آن برای طرفداران بیشتر و تجلی جذابیت آن در جوانب تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی را حس کردهاند . جهاد اسلامی بدین ترتیب اثبات کرد که اسلام انقلابی میتواند نیروی اساسی در مقابله با اشغالگران و یک رقیب جدی برای جریانات حاضر در صحنه باشد و این مهم حکم تهدیدی برای جنبش اخوان المسلمین و گروههای ملی میباشد . ( ن . ر : جهاد اسلامی فلسطین ، جنبش )
3 - جنبش مقاومت اسلامی ( حماس )
مختصره شده حرکة المقاوم الاسلامیه ( جنبش مقاومت اسلامی ) میباشد ، که بعد از وسعت گرفتن انتفاضه ، آغاز مشارکت اخوان در یک کار منظم و مستمر بود و این جناح متخصص در مبارزه با اشغالگران ، نیازمند به یک نام بود که آن را لااقل از جهت نقشی که به آن موکول داشته است از تشکیلات مادر مشخص سازد . این مشارکت یک تحول در استراتژی آنها از طریق انتقال به یک مرحلۀ جدید به حساب میآید . در استراتژی اخوان طی مرحلۀ پیشین ، فراخوان برقراری جامعۀ اسلامی حتی به ضرر مسألۀ آزاد سازی فلسطین ، در تقدم قرار داشت اما منشور مقاومت اسلامی بر دگرگونی مهم ، در این استراتژی تأکید دارد . این دگرگونی مهم ، انتفال به مرحلۀ عمل یا جهاد واقعی است . شیخ احمد یاسین رهبر معنوی جنبش مقاومت اسلامی میگوید هر جنبشی از مراحلی عبور میکند و انتقال از یک مرحله به مرحلۀ دیگر براساس تصمیم کسانی است که در آن مرحله قرار گرفتهاند . جنبش اسلامی در مقابله با اشغالگران به مرحلۀ عمل وارد شده است و حجم این عمل و مشارکت بستگی به طبیعت امکانات موجود دارد .
قبول اساسنامۀ حماس از سوی اخوان المسلمین دلیل بر ورود آنها به مرحلۀ جدیدی است و انتفاضه بود که جهش به این مرحله را سرعت بخشید . انتفاضه ابزار بسیج مردم در راه تکوین نسل جهادگر برای مقابله با اسرائیل و نیز شکلی از اشکال جهاد و مقدمهای برای کار جهادی میباشد لذا بخشی از مرحلۀ جدید شیخ احمد یاسین رهبر حماس میگوید در واقع آنها بودند که انتفاضه را به حرکت درآورند و آن را رهبری کردند . به محض اعلام تشکیل جنبش حماس ، خیابانها از اعلامیههای این جنبش که از اول مارس سال 1988 به شکل سری و به نام حماس منتشر شد ، آکنده گردید . علاوه بر این اعضا و طرفداران آن نیز شروع به نوشتن شعارهایی بر روی دیوارهای شهرها ، روستاها و اردوگاهای کرانۀ غربی و نوار غزه کردند . در این شعارها مواضع حماس انعکاس پیدا میکرد .
حماس در ابتدا با ساف در انجام تظاهرات و اعتصابات هماهنگی میکرد اما بعد از مدتی خود مستقلاً اقدام به این کار نمود و به این ترتیب بر سر سیطره بر مردم با جریان ملی منازعه پرداخت . در جریان پذیرش قطعنامهای سازمان ملل متحد ، اقدامات ساف را محکوم کرد و در قبال جریان سازش که قصد متوقف کردن یا به انحراف کشاندن انتفاضه را داشت ، ایستاد و باعث استمرار انتفاضه شد .
حماس در 18 اوت سال 1988 میثاقی را منتشر کرد و دیدگاههای سیاسی و اعتقادی خود را ابزار نمود . در میثاق حماس آمده است : " جنبش مقاومت اسلامی شعبهای از شعب اخوان المسلمین است و حرکت اخوان المسلمین حرکتی جهانی است . بنای اجتماع مسلمانان ، محبت و علاقهشان به خداوند است . و این جنبش برای به اهتراز درآوردن پرچم اسلام در جای جای فلسطین عمل میکند . سرزمین فلسطین سرزمین موقوفهٔ اسلامی برای تسلهای مسلمان تا روز قیامت است و چشم پوشی از تمام و یا قسمتی از آن در دست نمیباشد . هیچ پادشاه یا رئیس جمهور یا سازمان یا کشور عربی چنین حقی در فلسطین ندارند ( که از آن چشم پوشی کنند ) . تمامی آنچه که راه حلهای مسالمت آمیز و کنفرانسهای بینالمللی برای حل قضیۀ فلسطین نامیده میشود ، با عقیدۀ حماس در تعارض میباشد . از دست دادن هر قسمت از فلسطین اسلامی از دست دادن قسمتی از دین است و وطن پرستی حماس ، جزیی از دین میباشد و " نه " به حل قضیۀ فلسطین مگر از طریق جهاد . حماس ضمن احترام به دیگر جنبشهای اسلامی و ملی ، پرچم وحدت را بلند میکند هدایت و ارشاد جمیع را از خداوند خواهان است و با تلاش در جهت تحقق این وحدت بر اساس کتاب و سنت سعی مینماید .
در مورد جنبشهای ملی ، حماس به آنها احترام میگذارد و مادام که اختیار خود را به شرق کمونیست و غرب صلیبی ندهند دست آنها را میفشارد و به تمامی جریانات ملی که در صحنۀ فلسطین فعالیت میکنند اطمینان میدهد که پشتیبان آنهاست و آماده است تا واقعیتهای موجود در صحنۀ بینالمللی در مورد قضیه را مورد بررسی قرار دهد ، یک بررسی اصولی که میزان انسجام یا اختلاف آن مسائل را در سایۀ دیدگاه اسلامی روشن سازد .
حماس ، ساف را از نزدیکان به جنبش مقاومت اسلامی به حساب میآورد . مانند برادر با برادر یا پدر یا دوست . وطن ما یکی است . مصیبت ما یکی و سرنوشت ما یکی . ساف تفکر غیر مذهبی را برگزیده و این تفکر با تفکر دینی تناقص دارد و آن هم تناقصی کامل و لذا با ارج نهادن به ساف و نکاستن از نقش آن در درگیری اعراب و اسرائیل ، نمیتوانیم نظریۀ اسلامی بودن فعلی و آیندۀ فلسطین را تغییر بدهیم یا تفکر جدایی دین از دولت برگزینیم . اسلامی بودن فلسطین جزیی از دین ماست و هرکسی که از دین خود کوتاه بیابد ، زیان کرده است و هر روزی که ساف اسلام را به عنوان روش زندگی برگزیند ، ما سربازان آن و هیزم آتش آن خواهیم شد .
از کشورهای عربی هم مرز با اسرائیل خواسته میشود که مرزهای خود را در برابر تمام مجاهدین از فرزندان ملتهای عرب و مسلمان باز نمایند تا نقش خود را به دست آورند . دیگر تسهیلات لازم را فراهم آورند .
راه حلی برای مسأله فلسطین جز با جهاد نیست که بر هر مسلمانی واجب عینی است . عملیات هشدار و بیدارسازی توسط علما و مردان تعلیم و تربیت و خبرنگاران و وسایل تبلیغاتی و عموم روشنفکران و به خصوص جوانان جنبش اسلامی صورت گیرد . این عملیات به منظور انتشار آگاهیهای اسلامی در میان مردم محلی و عربی و اسلامی و ارتباط برقرار کردن بین مسائل دینی و مسأله فلسطین در اذهان نسلهای مسلمان انجام میگیرد . ( ن . ر : حماس ، جنبش )
4 - سازمان حزب الله فلسطین :
رهبران این سازمان در ابتدا در جنبش جهاد اسلامی فعالیت داشتند و بیشتر در زمینههای عملیاتی علیه اشغالگران صهیونیست فعالیت میکردند . اما پس از چندی به دنبال بروز اختلاف بین احمد مهنا دبیر کل حزب الله با ( شهید ) دکتر فتحی شقاقی دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین ، احمد مهنا از این جنبش جدا شد و با شیخ اسد تیمی جهاد اسلامی بیتالمقدس را تشکیل داد اما پس از چندی در پی درخواست و فشار رهبران جنبش جهاد اسلامی فلسطین ، برای تغییر نام این سازمان ، مهنا نام تشکیلات وابسته به خود را از جهاد اسلامی بیت المقدس ، به حزب الله فلسطین تغییر داد و در زمینههای عملیات جهادی علیه رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی فلسطین و فعالیت خود ادامه داد . ( ن . ر حزب الله فلسطین )
مأخذ :
- خسروشاهی ، سید هادی : اسرائیل پایگاه امپریالیسم و حرکتهای اسلامی در فلسطین ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ اول 1370 .
- ابوعمرو ، زیاد : جنبشهای اسلامی در فلسطین ، هادی صبا ، نشر سقید ، تابستان 1371 .
- کدیور ، جمیله ( گردآوری ) : انتفاضه ، حماسۀ مقاومت فلسطین ، مصاحبه با دکتر ظها ، انتشارات اطلاعات ، 1372 .
- ساره ، فایز : الحرکة الاسلامیة فی فلسطین : وحدة الایدیولوجیا و انفسامات السیاسیة ، فصلنامه المستقبل العربی ، 1989 .
- ساره ، فایز : الظاهرة الاسلامیة فی فلسطین ، مرکز الدراسات الفلسطینیة ، دمشق 1988 .
- مصطفی ، هاله : التبار الاسلامی فی الارض المحتلة ، المستقبل العربی ، شماره 113 ، متوز/پولیو 1988 .