تروریسم صهیونیستی

از دانشنامه فلسطین


پژوهشگری که درباره تروریسم صهیونیستی تحقیق می کند ، با مورد نایابی روبه رو می شود که برای پژوهشگران در سایر نمونه های تروریسم ، با هر عقیده سیاسی یا دیدگاه نژادی ، فراهم نخواهد بود . سران تروریسم صهیونیستی کتابهای مفصل درباره سازمانهای تروریستی گوناگونی که به آنها وابسته بودند تألیف کردند . در این کتابها به طور مفصل و بادقت درباره عقاید اصولی ( ایدئولوژیک ) این سازمانها و تاریخچه تأسیس و سازمان یابی آنها و هدفهایی که تعقیب می کردند ، بحث شده است . همچنین جنایتهایی که مرتکب شدند و حتی شکنجه هایی که اعمال کردند در نهایت گستاخی و به روشنی بدون هیچ گونه احساس شرم یا ترس یا تردید وصف شده است . اگر گفته شود چنین میراث هراس انگیز که از تروریسم صهیونیستی به جای مانده است ، در هیچ یک از میراثهای سیاسی نظامی هیچ ملتی از ملل عالم دیده نمی شود ، اغراق نکرده ایم . همین که این حقایق با چنین صراحت و روشنی از طرف رهبران تروریسم صهیونیستی یا کسانی که خود شنیع ترین جنایتهای ضد بشری را نه تنها علیه انسانهای دیگر بلکه علیه خود یهودیان ، چنانچه منافع صهیونیسم ایجاب کند ، مرتکب شده اند فاش می شود ، پدیده ای است که فرد و وجدان انسانی نمی تواند به آسانی بپذیرد .

به هرحال لازم است پیش از آنکه به بررسی پایه های عقیدتی و فکری ایدئولوژی تروریسم صهیونیستی بپردازیم ، نقطه شروع و آغاز آن را در مرحله برنامه ریزی و تصمیم گیری درباره آن بداینم ، زیرا در جنگ نیز ، نقشه ریزی و تصمیم گیری قبل از اجرا صورت می گیرد .

بنابراین همان تصمیم گیری ذهنی که به موجب آن یک ملت را قبل از آنکه کاملاً از بین ببرد ، حقوقش را از او سلب می کند ، اولین منبع خشونت و پیشینه هر کار یا منبع دیگری است .

هرتزل در سال 1896 در کتاب خود " دولت یهود " در

[[ پرونده : | ج 1 ، ص 185 ]]

[[ پرونده : | بمب گذاری در هتل ملک داوود قدس توسط صهیونیستها - 1946 ]]

زمانی که شمار یهودیان در فلسطین چیزی بیش از بیست هزار نبود ، قاطعانه می نویسد :

" دولت یهودی که در فلسطین تشکیل می شود باید بخش تجزیه ناپذیری از دیوار دفاعی اروپا در آسیا و یکی از قلعه های تمدن در مقابل بربریت باشد " . در خاطرات خود نیز چنین نوشته است : " ما باید کوشش کنیم که مردم تنگدست را به آنسوی مرزها برانیم و در کشوری که به آن رانده می شوند کار برای آنها بیابیم و فرصت کارکردن در کشور خود را به آنها ندهیم " . او در ادامه می گوید : " چنانچه به محلی منتقل شویم که در آن حیوانات درنده ای باشد که یهودیها به آنها عادت نداشته باشند - مانند افعیهای بزرگ و... - من کوشش خواهم کرد از مردم بومی برای از بین بردن این حیوانات استفاده کنم و سپس برای آنها در کشوری که به آن کوچ داده خواهند شد کار خواهم یافت " . تمامی اینها اولین و اساسی ترین منبع خشونت و ترور بود .

وقتی عهدنامه بالفور به سال 1917 اکثریت مطلق اعراب فلسطین را " ساکنان غیریهودی " توصیف می کند ، در ذهن خود ، در آن زمان همان " ساکنان بومی " را مجسم می کند که پست تر از آنند که به آنها توجه شود یا آنکه حق " حاکمیت داشته باشند . بدین ترتیب مرتکب اولین عمل خشونت آمیز برضد آنها می شود و در عین حال صهیونیستها را به خشونت استعماری تشویق می کند تا علیه آن " بومیها " از هر حد و مرزی بگذرد .

وقتی که وایزمن یادداشت معروف خود را در تاریخ 3/2/1919 به شورای عالی کنفرانس صلح منعقد در پاریس می فرستد و در آن " حداقل قلمرو دولت آینده یهودی " را ذکر می کند که شامل تمامی فلسطین و جنوب لبنان و جنوب سوریه تا دمشق و خلیج عقبه و راه آهن حجاز تا منابع آبهای اردن در دامنه های جبل الشیخ می شود ، همین نیز یکی از برنامه های خشونت آمیز است .

[[ پرونده : | بمب گذاری بازار مسلمانان لبنان توسط صهیونیستها - بیروت ]]

حرب لبنان ، ص 57 ، عکس بالا

و زمانی که بالفور در تاریخ 11/8/1919 خطاب به کابینه بریتانیا گفت : " در فلسطین ، ما هرگز به این فکر نیستیم که با ساکنان فعلی مشورت کنیم یا خواستهای آنان را بدانیم " خود تروریسم صهیونیستی را پایه گذاری می کرد که پس از آن شکل گرفت و ادامه یافت و تا به امروز هم بر ضد اعراب ادامه دارد .

از لابه لای کتابهای تروریستهای صهیونیست می توان دریافت که عقیده صهیونیسم بر موضوعات مقدماتی زیر استوار شده است :

  1. ایمان مطلق به نظامی گری و پرورش نسلهای بعدی صهیونیستها به گونه ای که بخشی از شخصیت آنها بشود .
  2. نقض مطلق حقوق طبیعی اعراب تا حدی که جنایت براندازی نژاد عربها برای صهیونیستها فی النفسه ، کار مطلوبی شود .
  3. توجیه به کارگیری هر شیوه و وسیله هرقدر که جنایتکارانه باشد ، برای متحقق ساختن هدفهای مقدسصهیونیسم در سرزمین اسرائیل تا جایی که کشتن و ترور و ایجاد وحشت از موضوعات عادی و روزمره شود .
  4. تکیه بر یک قانون عالی یعنی " حق مطلق " به خود دادن طوری که صهیونیستها را در یک جهت و سایر نوع بشر را در جهتی دیگر و پست تر از آنان قرار می دهد .
  5. هدف از پذیرش و ورود به " کهنوت صهیونیستی - باور خشک سرانه به عقاید صهیونیستی " نجات " میهن یهودی " است و کینه کورکورانه نسبت به اعراب به صورت بخشی از ایمان درمی آید ، و راه تحقق آرمان والای صهیونیسم ، پاکسازی زمین اسرائیل از وجود اعراب می شود
  6. جاسوسی از دیگران تا جایی که از دست زدن به هیچ جنایتی برای عملی کردن هدفهای خود ، روی گردان نشود .
  7. ایمان به اینکه انتقال غیرقانونی یهودیان به فلسطین با هر شیوه و وسیله ای که انجام شود ، تنها یک مرحله از حمله اسکان صهیونیستی در فلسطین است .

دلایل بیشماری وجود دارد که این مجموعه ترس آور عوامل عقیدتی صهیونیسم را در هر یک از منابر میراث تروریستی صهیونیسم روشن می کند . موشه مینوحین که در فلسطین به عنوان یک صهیونیست بار آمد ولی سپس به صهیونیسم پشت کرد چنین نوشته است : " ما اولین فارغ التحصیلان " معبد مقدس " ملی گرایی سیاسی یهودی " بودیم که خود را وقف کرده داوطلب رهایی " میهن یهودی " به هر قیمت شده ایم تا فلسطین را از تمام کسانی که یهودی نیستند - گوییم - پاکسازی کنیم... من می دانم از کجا صحبت بکنم ، زیرا در تمام این مدت از فعالیتهای " دسته خود " پیروی می کردم . من یک عمر کامل را وقف کردم تا توانستم از این فلسفه ابتدایی کورکورانه درباره ملیت گرایی یهودی که در آن نوعی خودخواهی بیمارگونه دسته جمعی می بینم ، رهایی یابم . این ملیت گرایی که خود را " مطلق " می پندارد ، همه دنیا به آن مدیون هستند و خود به هیچ چیز و هیچ کس پایبند نیست "

ژابوتنسکی صهیونیستها را مخاطب قرار داده می گوید : " تنها تو راه درست می پیمایی و دیگران همه بر خطا هستند . کوشش مکن تا برای این حقیقت بهانه بیابی زیرا نه ضرورتی خواهد داشت و نه درست خواهد بود . اگر یک بار هم اقرار کنی که ممکن است دشمنانت بر حق باشند و تو بر خطا ، دیگر نمی توانی به هیچ چیز در دنیا ایمان داشته باشی . این راهی نیست که بتوان تغییرش داد . در جهان تنها یک حقیقت هست و آن به تمامی در اختیار تو است . " حکایتی است قدیمی که می گویند از یکی از جوانان کیبوتز پرسیدند : مشکل اعراب را چگونه می بینی ؟ جواب داد : " از سوراخ تفنگ " مناخیم بگین چنین نوشته است : " از دوران کودکی از پدرم آموختم که ما یهودیان باید به زمین اسرائیل برگردیم " . درست نیست که بگوئیم " می رویم " یا " مسافرت می کنیم " یا آنکه " می آییم " بلکه باید قاطعانه بگوئیم " برمی گردیم " . و این تفاوت بزرگی است . تفاوتی که همه چیز را در برمی گیرد " . بگین در تعریف محدوده جغرافیایی زمین اسرائیل علاوه بر تمامی فلسطین ، دو کرانه رود اردن را نیز شامل آن دانسته و آن را میراث تمامی یهودیان می داند . او درباره مشروعیت مطلقی که در عقیده صهیونیسم تجسم می یابد چنین می گوید : " برای آنکه بتوانی درها را به روی جنبش مخفیانه همواره باز نگهداری به چیزی بیش از بازی با الفاظ سرهم بندی شده نیازمند هستی . ضروری ترین مسأله آن ، آگاهی باطنی و ذاتی است که هر چه را که " قانونی " است " غیرقانونی " می کند و بر عکس " غیرقانونی " را به " موجه " تبدیل می سازد . ما به " مشروعیت " مطلق کارهای " نامشروع " خود ایمان داشتیم . ژابوتنسکی نیز در این چارچوب " قانونی " و " غیرقانونی " چنین می گوید : " این گفته که فرزند من در زمینه مهاجرت " غیرقانونی " برای رساندن یهودیان به فلسطین فعالیت می کند ، افتخاری است که من به خود اجازه نمی دهم درباره آن بحثی شود . "

این تکیه گاههای اصلی عقیده تروریسم صهیونیستی با مراجعه به دو موضوع بیشتر روشن می شود :

  1. تاریخ واقعی شکل گیری سازمانهای تروریستی " مادر " که سایر سازمانها از آنها منشعب شد .
  2. مخفیانه بودن کامل تشکیلات آنها .

هر چند که سازمانهای تروریستی گوناگون و متعدد بودند ، تأکید در اینجا بر تکیه گاههای عقیدتی است که در جمع چیزی را تشکیل می دهد که می توان به حق آن را " فلسفه تروریسم صهیونیستی " یا " تروریسم دولتی اسرائیل " نامید . این فلسفه تا به امروز هم ذهنیت ناخودآگاه عقیده صهیونیسم را تشکیل می دهد و هنوز هیچ تغییری در آن روی نداده است . مهم ترین چیزی که در این بحث بر آن تکیه می شود سازمانهایی است که به عنوان سازمانهای مادر شناخته می شوند ، مانند هاگاناه و هاشومیر . اینها در اصل در آواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپای شرقی شکل گرفتند و تنها هدف آنها حمله به فلسطین و بیرون راندن عربها از آنجا بود . نخستین یهودیانی که به فلسطین آمدند و بیشتر آنان از اروپای شرقی بودند ، " مهاجر " یا " پناهنده " ای نبودند که به یک جای امن پناه آورده باشند ، بلکه پیشگامان حمله صهیونیستی به فلسطین بودند که در سازمانهای مختلف تروریستی سازماندهی شدند . اعلامیه بالفور یا سند قیمومیت انگلیس بر فلسطین نیز از نظر بین المللی وسیله ای جز برای مشروع جلوه دادن اسکان گسترده یهودیان مهاجرنشین در فلسطین نبود .

الف - هاگاناه :

ایگال آلون ، یکی از افسران هاگاناه و از رهبران پالماخ در کتابخود " تشکیل ارتش اسرائیل " چنین می گوید :

" از سال 1880 زمانی که فلسطین هنوز زیر دست عثمانیها بود و شمار ساکنان آن از چند ده هزار تجاوز نمی کرد ( آلون شمار یهودیان فلسطین را در آن زمان 000,240 ذکر می کند که نیمی در بیت المقدس زندگی می کردند و نیم دیگر در جلیل و صفد و طبریه و یافا و عکا پخش بودند ) تشکیل واحدهای مخفی برای دفاع در برابر دزدی و غارت و قتل و ترور شروع شده بود . این تشکلها جنبه سیاسی نداشتند ولی به طور غیرمستقیم چندین اثر و نتیجه سیاسی از آنها به دست آمده . بدین ترتیب از آغاز همین دوران ، هسته های متعددی برای سازمانهای گوناگون نظامی مخفی یهودی به وجود آمد که سمت گیریهای سیاسی نیز داشت . مهم ترین اینها دسته های هاشومیر بود که سازمانی است که پیش از هاگاناه تشکیل شد . این دسته ها از همین مرحله به فکر افتادند که از یهودیان در سطح میهنی و ملی به طور گسترده دفاع کنند . آنها همواره آماده بودند تا از هر مستعمره نشین یهودی هر قدر هم که دور می بود دفاع کنند و شاید هر چه دورتر ، بهتر بود . اینها با همکاری روستائیان و کشاورزان به حمایت این روستاهای دور افتاده می پرداختند " .

یکی از عوامل تقویت هاگاناه در فاصله سالهای 30 - 1920 سرازیر شدن مهاجران یهودی از چند کشور به ویژه از اروپای شرقی بود . این تقویت نه تنها از نظر کمیت بلکه از لحاظ کیفیت نیز ضروری بود . زیرا بیشتر مهاجران تازه وارد جوان و همه آنها با شوق و شور و آرمان گرا بودند . بسیاری از آنها در همان محله های یهودی نشین در اروپای شرقی تجربیاتی در زمینه سازمانهای شبه نظامی و مخفی به دست آورده بودند چون در زمان حمله به آن محله ها ، از آنها دفاع می کردند .

انتخاب محل مهاجرنشینهای یهودی که با هدفهای استراتژیکی و سیاسی محض صورت می گرفت بر تکوین و شکل گیری هاگاناه و همچنین طرز تفکر اعضای آن تأثیر بسیار داشت . در انتخاب محل مهاجرنشینها تنها عامل اقتصادی نبود که مورد توجه قرار می گرفت بلکه نیازهای دفاع مرکزی و استراتژی همه جانبه اسکان که هدف اصلی آن تضمین موجودیت سیاسی یهودیان در سراسر کشور بود نیز رعایت می شد به ویژه رویارویی تعیین کننده و ناگزیر با اعراب که همه اینها بیش از عامل اقتصادی در فکر نقشه گذاران اسکان صهیونیستی اثر می گذاشت . بدین ترتیب بود که مهاجرنشینهای گوناگون به طور جداگانه و با فاصله بسیار زیاد و موانع طبیعی و جغرافیایی ایجاد شد . در نتیجه ، هر یک از این مهاجرنشینها خود قلعه مستحکمی برای هاگاناه گردید . همراه با برنامه ریزی اقتصادی و کشاورزی برنامه ریزی نظامی نیز انجام می گرفت و بودجه انتقال یهودیان همراه با بودجه شمشیر و بیل تأمین و نیازهای هر دو در کنار هم برآورده می شد .

این نیازمندیها عوامل جدیدی را در طرز تفکر نظامی و شیوه های اجرای نقشه های هاگاناه وارد کرد . از جمله مقرر داشتن یک استراتژی کامل و همبسته که نیازمندیهای نظامی در تمامی نواحی گشور و توانایی نقل و انتقال سریع ، و کاربرد بیشتر سلاحهای خودکار سبک را مورد توجه قرار دهد . علاوه بر این تکامل ، هاگاناه با ایجاد دو فرماندهی مخفی متحول شد ، فرماندهی عالی غیرنظامی و فرماندهی عالی نظامی که ستاد کاملی برای خود داشت . این دو فرماندهی تابع تشکیلات صهیونیستی متمرکز در آژانس یهود بودند . ن . ر : هاگاناه

ب - هاشومیر ( دسته های پاسداران ) :

بنا به گفته عاموس برلمتر در کتاب " نظامی گری و سیاست در اسرائیل " اولین واحدهای دفاع یهودی در آوارگی ، در اواخر قرن نوزدهم در اروپای شرقی تشکیل شد . حزب بوعالی صهیون که پیش از جنبش سوسیالستی صهیونیستی تشکیل شده بود ، در سال 1905 بر تشکیل دسته های پاسداران در فلسطین نظارت داشت که در سال 1909 دسته های پاسداری مشهور هاشومیر جای آنها را گرفت . در ابتدای امر هاشومیر مجموعه همبسته ای از صهیونیستها را در بر نمی گرفت بلکه ترکیبی از صهیونیستهای شرق اروپا و اوکراین و قفقاز در آن فعال بودند ، سپس یهودیان مارکسیست روس بدان پیوستند و روح جنگجویی را در آن ایجاد کردند . البته چیزی که دسته های هاشومیر را تا نیمه سالهای دهه 1920 بر پانگه داشت همان تعهد ایدئولوژیک و ملی آن نسبت به گروههای سوسیالیستی پیشتاز در فلسطین بود .

دسته های هاشومیر به صورت هسته های توطئه گر ( خود برلمتر این عبارت را به کار برده است ) در بیشتر سازمانهای سوسیالیستی صهیونیستی در فلسطین نفوذ می کرد تا با هستدروت رقابت نماید . بدین ترتیب دسته های مارکسیستی هاشومیر سعی داشتند به بهانه تأمین دفاع ، فعالیت صهیونیستهای سوسیالیست را به سمت مارکسیسم سوق دهند . ( ن . ر : هاشومیر )

ج - دسته های کار :

این دسته ها را یوسف ترمبلدور تشکیل داد . وی یک صهیونیست سوسیالیست بنیادگرا و از رزمندگان قدیمی بود که در جنگ روس و ژاپن در سال 1905 شرکت داشتند . ( نک - : ترمبلدور ) . او در دعوت به تشکیل دسته های یهودی برای جنگیدن در صفوف متفقین در جنگ جهانی اول همراه ژابوتنسکی و وایزمن شرکت کرد . این دسته عملاً تشکیل شد و به صورت پایگاهی برای یک سازمان سیاسی درآمد که چندین حزب صهیونیستی ، در اواخر جنگ جهانی اول برای جلب آن رقابت می کردند . ژابوتنسکی در این دسته ها نخستین مرحلهایجاد و تکمیل یک ارتش یهودی در فلسطین را می دید . ژابوتنسکی کوششهای زیادی برای نگهداری این دسته های یهودی نمود تا به عنوان پیشگامان ارتش اشغالگر یهودی در فلسطین عمل کنند .

لازم است در این مرحله کمی مکث نمود و از آن به عنوان مرحله زایش تروریسم صهیونیستی نتیجه گیری کرد . روشن است که روایتهای متعددی که بر نحوه به وجود آمدن تروریسم صهیونیستی توافق دارند ، نتایج زیر را تأیید می کنند :

  1. تأسیس جنبش تروریستی صهیونیستی به تولد جنبش صهیونیستی در اواخر قرن نوزدهم در اروپا برمی گردد . این جنبش تروریستی در آغاز این قرن تلاش خود را در راستای آمدن یهودیان به فلسطین که در بیان آنها " بازگشت به سرزمینشان " گفته می شود ، به صورت یک حرکت تهاجمی اسکانی و مهاجرنشینی شکل داد . پایه های ترور و چارچوبهای تشکیلاتی آن نیز سابقه ای طولانی دارد و به حداقل دو هفته پیش از اعلامیه بالفور و نیز پیش از سلطه انگلیس بر فلسطین ، برمی گردد .
  2. مهاجرنشینهای یهودی از آغاز تأسیس ، قلعه هایی نظامی بودند ، و هر چند که جنبه دفاعی داشتند ، اما به گونه ای تجهیز شده بودند که بعدا بتوان از آنها برای حمله و توسعه طلبی استفاده کرد .

[[ پرونده : | حرب لبنان ، ص 118 ، عکس پائین ]]

[[ پرونده : | جسد سوخته و تکه تکه شده فردی که اتومبیلش توسط صهیونیستها بمب گذاری شده بود ]]

  1. اسکان صهیونیستی سازمان نظامی و سازمان مدنی در یکدیگر ادغام شده بود و همواره یکدیگر را بنابر نیاز تغذیه می کردند . در حقیقت سازمان نظامی پایه بزرگتر و تغذیه کننده بود و چون بسیاری از رهبران سیاسی که مناصب دولتی دارند ، قبلاً از رهبران نظامی اسرائیل بوده اند ، هرگاه همچنان سازمان مدنی را تغذیه کنند ، نقل و انتقال میان این دو سازمان در زمان جنگ بسیار آسان است . بنابراین جامعه اسرائیلی در ساختار اصلی و جهت گیری خود ، یک جامعه نظامی گرای متجاوز است .
  2. گردآوری اسلحه ، پنهان کردن آن و آموزش در کاربرد سلاح به اواخر جنگ جهانی اول برمی گردد .
  3. سازمان جاسوسی صهیونیستی ، که به تمامی بخش تفکیک ناپذیر تروریسم صهیونیستی است ، همواره از زمان جنگ جهانی اول همانند یک سایه در کنار سازمان نظامی صهیونیستی قرار داشت .
  4. دسته های یهودی که در جنگ جهانی اول در صفوف متفقین جنگیدند ، در شکل دادن به نظامی گری صهیونیستی که پایه تروریسم صهیونیستی شد و در دوگانگی وابستگی هر فرد صهیونیست ، اثر نیرومندی داشت . سربازان و داوطلبان یهودی آمریکایی و انگلیسی از همان زمان احساس وظیفه کردند که باید در میان یهودیان مهاجرنشین فلسطینی و در دفاع و تأسیس مهاجرنشینها به اعمال زور روی آوردند .
  5. نژادگرایی و برتری نژادی از همان آغاز در جنبش صهیونیستی آشکار می شود . روایتهایی که درباره تروریسم

صهیونیستی از تمامی منابع به دست آمده است اعراب را به عنوان " بدوی " ، " اعضای دسته های جنایتکاران " ، " دزدان " و " قاتلان " معرفی می کند . از همان آغاز رویارویی ، این شیوه ، یهودیان صهیونیست را بالاتر از اعراب قرار می دهد و برای خواننده شکی باقی نمی گذارد که سرشت صهیونیست ، والاتر است .

در این تاریخ بن گورین نخست وزیر رژیم صهیونیستی

فرمان زیر را صادر کرده : " اکنون که دولت اسرائیل برپا می شود هاگاناه از مخفیگاه خود بیرون می آید و ارتش منظم این کشور می شود " . این ارتش عقاید تروریستی را که در اندیشه مؤسسان صهیونیسم شکل گرفته بود ، در وجود خود حفظ کرد . تفسیر کشتارهایی که این ارتش چه در حمله های تجاوزکارانه به کشورهای عربی همجوار یا در جنگهای توسعه طلبانه مرتکب شد در همین مسأله نهفته است . توسعه طلبی و اشغال از ویژگیهای اصلی تروریسم صهیونیستی است .

د - پالماخ :

نیروی ضربتی هاگاناه است . افراد آن از نیرومندترین عناصرهاگاناه و جوانان مهاجرنشینها انتخاب می شدند . تشکیل آن در پی نارضایتی ای بود که در میان جوانان و در کیبوتزها پدیدار شد . آنها معتقد بودند که هاگاناه و به طور کلی یهودیان فلسطین با مقامات قیمومیت همکاری می کنند ، یا در برابر اعراب حالت تهاجمی نمی گیرند ، در حالی که این جوانان خواهان عکس آن هستند .

بهترین مأخذ درباره پالماخ کتاب " سفر پالماخ " است که به زبان عبری در سال 1953 در دو جلد در تل آویو منتشرگشت . در آن گفته شده است که تشکیل پالماخ مدیون تلاشهای " اسحاق سارده " است که بعدا رهبری آن را به عهده گرفت . پالماخ اولین واحد حرفه ای نظامی بود که علاوه بر نظم دقیق و آن تسلط کامل بر اوضاع نظامی در فلسطین بود . این سازمان نماینده جهت گیری توسعه طلب نظامی در جنبش صهیونیستی بود و می خواست که آن را در بالاترین حد و بدون آنکه به دفاع از مهاجرنشینها منحصر شود ، انجام دهد . در سالهای 48 - 1941 پالماخ توسعه یافت و شاخه های متعددی پیدا کرد تاآنکه سازمانهای نظامی آن در تمام قسمتهای فلسطین حضور یافتند .

در جنگ 1948 واحدهای پالماخ در جبهه جنوب جنگیدند و صحرای نقب را به اشغال درآوردند . یکی از نقشهای اصلی پالماخ بیرون راندن اکثریت مردم عرب از فلسطین بود . این کار از راه کشتارهایی که تروریستهای صهیونیست بر ضد اعراب مرتکب شدند ، صورت گرفت . مانند کشتار دیریاسین که پالماخ در برنامه ریزی برای آن با ایرگون و جنایتکاران " اشترن " همکاری داشت .

در جای جای دو جلد " سفر پالماخ " اشاره های متعددی به اعراب هست که آنان را " دشمن " نامیده است . همچنین شایان توجه است که دهها نقشه درباره گشتهای پالماخ " در حین انجام وظیفه افراد آن " در نواحی مختلف فلسطین و مناطقی که می باید اشغال شود وجود دارد . در صفحه 98 از جلد اول طرحی است که پالماخ در سال 1941 برای اشغال نظامی دمشق با همکاریهای متفقین تهیه کرده بود .

از تروریستهای پالماخ که شهرت یافتند و بعدها به ریاست ستاد ارتش اسرائیل منصوب شدند می توان موشه دایان ( 1957 - 1953 ) اسحاق رابین ( 67 - 1963 ) و حییم بارلو ( 71 - 1968 ) را نام برد . در ارتش اسرائیل 45 سرلشگر وجود داشت که قبلا از تروریستهای پالماخ بودند و برخی از اینان به وزرات نیز رسیدند . ( ن . ر : پالماخ )

ه - - ایرگون تزاوی لئومی یا سازمان نظامی ملی :

عمده ترین مأخذ برای بررسی این سازمان تروریستی افراطی تاکنون کتاب رهبر آن مناخیم بگین است که عنوان آن " انقلاب : داستان ایرگون " می باشد . از لحاظ فکری ، ژابوتنسکی پدر روحانی این سازمان تروریستی شمرده می شود . او کتابی نوشته است به نام " دسته یهودی " که در آن یهودیان را به عنوان اروپائیهایی که هیچ رابطه ای با اعراب ندارند ، و وظیفه دارند برای وسیعتر کردن محدوده اروپا ، از طریق اعمال زور ، فلسطین تا رود فرات را اشغال کنند ، تصویر کرده است . دسته یهودی که ژابوتنسکی در زمان جنگ جهانی اول تشکیل داد در حمله به فلسطین شرکت کرد ، چون زیر فرمان ارتش انگلیس بود که فلسطین را اشغال کرد . از میان صفوف همین دسته و با الهام از روحیه آن ، نظامی گری صهیونیستی شکل گرفت و پیدایش آن به صورت تروریسم بود . نخست هاگاناه تشکیل شد ، و سپس چون هاگاناه را اعتدال طلب یافتند ، ایرگون شکل گرفت که از همان آغاز نه تنها نقشه دفاع بلکه نقشه حمله را در سر می پرورانید و حاضر نبود حتی به اندازه یک سر سوزن از هدفهای بزرگ صهیونیسم عقب نشینی کند .

مناخیم بگین که زمانی رهبر حزب لیکود اسرائیل و نخست وزیر رژیم صهیونیستی و از فعالان و رهبران اصلی گروه تروریستی " ایرگون تزوای لئومی " بود و حتی اقدامات وحشیانه هوادارانش در روستای عربی " دیریاسین " که در اثر آن ساکنانش به طور وحشت آوری در روز 9 آوریل 1948 قتل عام شدند و نیز جنایتهای بیشمار دیگر آن طی دهه های اخیر از جمله در اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا در لبنان موجب انتقاد برخی شخصیتهای یهودی از جمله آلبرت اینشتین شد ، در پیشگفتار کتاب خود " انقلاب " چنین گفته است :

" این کتاب را همچنین برای غیر یهودیان نوشته ام زیرا بیم دارم که باور نداشته باشند یا فراموش کرده باشند که نسل جدیدی از نوع بشر پیدا شده که جهان در طول بیش از یکهزاروهشتصد سال ندیده است . این نسل که از خون و آتش و اشک و خاکستر زائیده شده ، نسل یهودیان جنگجو است " .

سراسر کتاب پر از کینه توزی است و بگین به هیچ وجه سعی ندارد آن را پنهان کند بلکه در مقدمه ، آشکارا به آن اعتراف می کند و می گوید که همین یکی از انگیزه ها و علل شکل گیری جهان بینی و منطق اوست . در مقدمن چنین می گوید : " دکارت گفته است من می اندیشم ، پس من وجود دارم . و من می گویم من می جنگم پس وجود دارم "

تروریسم صهیونیستی موضع گیری خود را براساس یک پیشینه استوار کرده است که خلاصه آن چنین است : وجود اعراب به هیچ وجه قانونی و مشروع نیست ، و آنچه برای اکثریت اعراب " مشروع " می نماید ، تنها یک " نامشروع " بریتانیایی است . از این رو بگین می گوید که ایرگون با همکاری حزب تجدید نظر طلب صهیونیستی ژابوتنسکی و سازمان بتار در اروپای شرقی وظیفه خود دانسته است که علی رغم مخالفت انگلیس و اعراب با مهاجرت نامشروع یهودیان ، هزاران یهودیرا به صورت " نامشروع " به فلسطین بیاورد . بن گورین نیز خود به اقرار خویشتن ، یک مهاجر نامشروع بود .

" انقلاب " که بگین برای عنوان کتاب خود انتخاب کرده و به جنبش خود نام داد همان عاملی است که نامشروع را مشروع می کند . ولیکن در حقیقت چیزی جز یک پرده پوشی بر تروریسم خون خوار و سفاکی که حقیقت جنبشی او را تشکیل می داد ، نبود . البته لزومی ندارد که تروریسم ، تنها تروریسم صهیونیستی بر ضد اعراب باشد ، زیرا گاهی همین تروریسم صهیونیستی ، علیه یهودیان نیز عمل می کرد . بگین در کتاب خود درباره مبارزه دسته جنایتکار خود علیه متوقف شدن

[[ پرونده : | حرب لبنان ، ص 168 ]]

[[ پرونده : | کشتار دسته جمعی مردم توسط تروریسم صهیونیستی - لبنان ]]

مهاجرت یهودیان به فلسطین چنین سخن گفته است : " کشتی پاتریا که با محموله ای از مهاجران فلسطین به حیفا رسید ، هرگز نتوانست از بندر خارج شود . زیرا تروریستهای یهودی - لفظ تروریستها را خود بگین به کار برده است - برای جلوگیری از حرکت آن بمبی در داخلش گذاشته بودند . پس از اینکه بمب منفجر شد ، بیش از دویست یهودی کشته یا غرق شدند " . بنابراین از نظر بگین کشته شدن یهودیان به دست یهودیان بهتر از آن است که جلوی ورود آنها به فلسطین گرفته شود ، برای اینکه مقامات انگلیسی از پیاده شدن مهاجران یهودی از کشتی پاتریا مخالفت کرده بودند . ( نک - : پاتریا ، کشتی )

بگین درباره فعالیت تروریستی ایرگون علیه اعراب چنین می گوید : " ما در مراحل اولیه انقلاب ، یکی از هدفهای استراتژیک مهم خود را با موفقیت به دست آوردیم و آن از کار انداختن عامل محلی عربی بود . در سالهای 1920 ، 1921 ، 1929 ، 1933 ، 1936 و 1939 که حمله های اعراب علیه یهودیان صورت می گرفت ، انگلیسیها وجود خود را برای حمایت از یهودیان توجیه می کردند . پس از آن که توانستیم بدون تعرض به اعراب نیروی بریتانیا را از کار بیندازیم ، انگلیسیها این بار وجود خود را برای دفاع از اعراب توجیه می کردند . ما به اعراب گفتیم که به هیچ وجه مایل نیستیم با آنها جنگ کنیم یا به آنها آزار برسانیم و نهایت آرزوی ما اینست که آنها را شهروندانی صلح طلب در دولت آینده اسرائیل

ببینیم . در اثبات ادعای خود ، یک واقعیت انکارناپذیر را مبنی بر اینکه در هر عملیاتی که در مناطق عرب نشین انجام دادیم هرگز به امنیت و آرامش اعراب صدمه ای نزدیم ، شاهد آوردیم " پس از این بگین بلافاصله خود دروغ خود را آشکار می کند . زیرا از سال 1937 تروریستهای صهیونیستی در ترور و کشتن اعراب و انجام وحشیانه ترین کارهای تروریستی و تحریک آمیز کوشا بودند . پس از آن نیز وقتی استراتژی تروریستی آنها ایجاب کرد ، به اعراب حمله کردند . برای آنکه دروغ بگین ثابت شود کافی است کشتار دیریاسین را که در تاریخ 10/4/1948 روی داد و نام آن با نام بگین پیوند خورد ، به یاد آوریم . ( نک - : دیریاسین ، کشتار )

بگین فصل بیست ونهم کتاب خود را به " حمله به یافا " اختصاص داده است . این فصل باید به طور کامل جزو جدا ناپذیر مدارک و صورت جلسه های سازمان ملل متحد بشود زیرا به طور کاملا قاطعی روشن می سازد که صهیونیستها تصمیم داشتند همه فلسطین از جمله بخشهایی را که به موجب قطعنامه تقسیم به اعراب داده شد از وجود ساکنان عرب " پاکسازی " کنند . بگین از روی همکاری سایر سازمانهای تروریستی با سازمان وی در عملی کردن این هدف پرده برمی دارد ، هر چند که آژانس یهود که در آن زمان سخنگوی یهودیان بود ، خلاف آن را ادعا می کرد . رأی گیری برای قطعنامه تقسیم در تاریخ 29/11/1947 روی داد و ارتشهای عربی تا تاریخ 15/5/1948 وارد فلسطین نشدند . ماههای بین این دو تاریخ ، ماههای تعیین کننده ای بود ، زیرا طی آنها تلاش نظامی صهیونیستی بر یک هدف دوگانه متمرکز بود : متوقف کردن عملی قطعنامه تقسیم از یک سو و تبلیغ از جهت دیگر مبنی بر اینکه یهودیان قطعنامه را پذیرفته و اعراب آن را رد کرده اند .

بگین می گوید : " در یکی از جلسات سران ایرگون در آخر ژانویه 1948 که بخش نقشه ریزی نیز در آن شرکت داشت چهار هدف استراتژیک ( 1 ) بیت المقدس ( 2 ) یافا ( 3 ) جلگه رمله و ( 4 ) مثلث مشخص شد . مقصود از مثلث مجموعه زمینهایی است که شهرهای عربی نابلس ، طولکرم و جنین را در برمی گیرد . بیشتر این هدفها داخل آن محدوده ای نبود که قطعنامه تقسیم به یهودیان واگذار کرد . بگین ادامه داده و می گوید : " وقتی استراتژی حمله را تصویب می کردیم ، اسلحه کافی نداشتیم و از آنجا که حمله های نخستین بریافا نشان داده بود که اشغال این شهر مقاوم بسیار سخت است ناگزیر بودیم اسحله به دست آوریم " . بدین ترتیب تروریستهای ایرگوننصب کردن کمینها و اجرای حمله ها به منظور دستیابی به اسلحه را شروع کردند ( ن . ر : ایرگون تزوای لئومی )

و - دسته اشترن یا لیحی :

گروهی بود که در سال 1940 از ایرگون منشعب شد و توسط ابراهام اشترن که در سال 1942 کشته شد تأسیس گشت . بهترین راه برای معرفی دسته جنایتکاران اشترن عنوانهای سه کتاب یاد شده زیر است که دو کتاب را افرادی از این دسته نوشته اند :

  1. یادداشتهای یک قاتل ، اعترافهای یک جنایتکار از دسته اشترن ، به قلم افنر که یک نام مستعار است .
  2. زنی از پیروان خشونت : خاطرات یک دختر تروریست 48 - 1943 به قلم گیولا کوهین عضو کنیسه .
  3. کار بزرگ به قلم روزنامه نگار آمریکایی جرالد فرانک . موضوع این کتاب ترور لرد موین وزیر بریتانیایی در قاهره توسط دو جوان یهودی است که پس از آن به دار آویخته شدند . فعالیتهای اشترن از قبیل غارت بانکها و کشتن افراد و منفجر کردن خانه ها و کشتن نگهبانان و سایر فعالیتها از این نوع الثورة الشعبیة فی فلسطین ، ص 151 ، تصویر بالا

[[ پرونده : | شرکت چرخبال اسرائیلی در عملیات ترور و کشتار فلسطینیها - رام الله ]]

نمونه و دلیلی است برای تروریسم و خشونتی که از راههای گوناگون اعمال می شد .

علی رغم آنکه بن گورین و شاریت در سالهای 46 - 1945 مکررا انکار کرده اند که با هاگاناه یا جنایتهای دسته اشترن و تروریسم ایرگون ارتباط داشته اند ، منابع اصلی که درباره اشترن منتشر شده است عکس آن را ثابت می کند . گیولا توهین تروریست تأکید کرده است که همکاری نزدیک و هماهنگ بود ، و گاهی نیروهای هاگاناه و پالماخ و ایرگون و اشترن می توانستند با هم و در یک زمان ضربه وارد کنند . بدین ترتیب یک نیروی جنگنده صهیونیستی متحد به وجود آمد که به نام " جبهه رزمنده " شناخته می شد . در شب 21/10/1946 این سازمانها در یک حد مساوی در مجموعه ای از حمله های تروریستی شرکت کردند که از عکا در شمال تا غزه در جنوب و از ساحل دریا در غرب تا تپه های بیت المقدس در شرق امتداد داشت . بن گورین که خود جنایتهای دسته اشترن را محکوم کرده بود ، چند ماه پس از تأسیس ( دولت اسرائیل ) چنین اظهار نظر کرده است : " ما نسبت به کسانی که خود را وقف کرده اند مانند آن دو جوان که برای ترور لرد موین در قاهره به دار آویخته شدند ، عمیقا احساس احترام می کنیم و اما درباره ابراهام اشترن من می گویم که او یکی از والاترین مردانی بود که زمان ما به خود دیده است " .

دولت انگلیس در یک سند رسمی به عنوان " درباره خشونت " که آن را در تاریخ 24/7/1946 به شماره 6873 منتشر کرد دسته اشترن را به عنوان گروهی که در سال 1939 پس از تصمیم ایرگون به توقف عملیات خود منشعب شدند معرفی می کند . افراد این دسته تقریبا 300 - 200 فرد بسیار متعصب و خطرناک بودند که از هیچ جنایتی روی گردان نبودند . آنها تا مدتی با گروه ایرگون همکاری کردند زیرا هر دو دسته به افراطی گری بی حد و حصر ایمان داشتند . در اعلامیه رسمی دولت انگلیس چنین آمده است :

  1. هاگاناه و نیروی ضربتی آن پالماخ - که هر دو تابع رهبری سیاسی اعضای برجسته آژانس یهود هستند - همواره زیر پوشش " جنبش مقاومت یهود " به خرابکاری و خشونت از پیش تدارک شده دست می زنند .
  2. سازمان ایرگون تزوای لئومی و دسته اشترن از پائیز گذشته ( 1945 ) در همکاری کامل با رهبری هاگاناه دست به چندین فعالیت مشترک زده اند .
  3. ایستگاه رادیویی با نام " صدای اسرائیل " که مدعی است " صدای جنبش مقاومت " است و کاملاً زیر نظر آژانس یهود فعالیت می کند از این سازمانها حمایت می کرد .

به جز اعلامیه رسمی یادشده دولت انگلیس منابع دولتی و بین المللی دیگری نیز درباره تروریسم صهیونیستی مطالبی مطرح کرده اند . از آن جمله است کتاب روابط خارجی دولت آمریکا ( از انتشارات رسمی وزارت خارجه آمریکا ) که شامل مدارک و اسناد رسمی و محرمانه آمریکاست . در دو جلد چهارم و هشتم این کتاب شواهدی هست که ثابت می کند دولت آمریکا از سال 1943 اطلاع داشته است که آژانس یهود و

[[ پرونده : | حرب لبنان ، ص 180 ]]

[[ پرونده : | ترور به وسیله کامیون ]]

سازمان تروریستی هاگاناه که وابسته به آن است و همچنین سایر سازمانهای تروریستی نقشه هایی برای بیرون راندن اکثریت مردم عرب از فلسطین و مسلط شدن بر آن به شکل کامل و اعمال نفوذ در مسایل اقتصادی خاورمیانه را در سر می پروراندند .

شورای امنیت در تاریخ 19 - 18/9/1948 بلافاصله پس از آنکه ترور " برنادوت " میانجی بین المللی و افسر فرانسوی معاون او توسط " تروریستها " و با آگاهی دولت " اسرائیل " صورت گرفت در مورد دو قطعنامه رأگیری کرد . در قطعنامه نخست به شماره 57 چنین آمده است " مرگ ناگهانی کنت فولک برنادوت که در نتیجه یک اقدام جنایتکارانه توسط دسته ای از تروریستهای جنایتکار در بیت المقدس صورت گرفت در حالی که وی به نمایندگی از سازمان ملل متحد برایتحقق صلح در سرزمینهای مقدس انجام وظیفه می کرد ، برای شورای امنیت فاجعه بسیار بزرگی محسوب می شود . " در قطعنامه دوم به شماره 59 چنین گفته شده است :

  1. شورای امنیت به اهمیت این مسأله توجه دارد که دولت موقت اسرائیل تاکنون گزارشی درباره پیشرفت تحقیقات در مورد ترور میانجی بین المللی به شورای امنیت یا نماینده میانجی بین المللی ارایه نکرده است .
  2. " از این دولت خواسته می شود که هر چه زودتر گزارشی درباره پیشرفت تحقیقات و اقداماتی که علیه سهل انگاری مأموران یا هر گونه عوامل مؤثر دیگر در ارتکاب این جنایت صورت گرفته ، به سازمان ملل تقدیم نماید . "

لیکن اکنون مشخص شده است که دولت اسرائیل در گزارشی که نماینده اش به سازمان ملل متحد تقدیم کرد از زیر این جنایت شانه خالی کرد و سعی نمود تا آثار آن را محو کند . فریدمان یلین که یک تروریست صهیونیست بود سرپرستی عملیات ترور برنادوت را به عهده داشت . او را پس از یک محاکمه صوری و ساختگی بازداشت کردند و پس از آنکه یک عفو عمومی درباره بازداشت شدگان صادر شد وی را آزاد کردند و بعدها برای عضویت در کنیسه اسرائیل انتخاب شد . در گزارش دکتر رالف پانش نماینده میانجی بین المللی به شورای امنیت درباره حادثه ترور چنین آمده است : " این ترورها نشانه بی اعتنایی بی اندازه دسته های رسوای تروریستهای یهودی به شمار می رود "

برای کسانی که بخواهند واقعیت را درباره تروریسم رسمی اسرائیلی و جنایتهای تروریسم ( دولت اسرائیل ) و دسته های جنایتکاری که سازمان جاسوسی اسرائیل پس از سال 1948 تشکیل داد ، کشف کنند ، کافی است که به کتاب " گیرندگان انتقام " نوشته بارزوهار نویسنده اسرائیلی مراجعه کنند . در این کتاب مجموعه ای از فعالیتهای دسته های تروریستی صهیونیستی در آلمان پس ازپایان جنگ جهانی دوم به نمایش گذاشته شده است . جنایتهایی از قبیل مسموم کردن آب و نان در برخی شهرهای آلمان ، " شکار دانشمندان آلمانی " و پیگرد آنها و کشتار تعداد بسیاری از آنان و به شهادت رساندن سه تن از اعضای مقاومت فلسطین به نام های محمدیوسف نجار ، کمال ناصر و کمال عدوان در بیروت در شب 10/4/1973 و افراد دیگری از رهبران مقاومت فلسطین و نمایندگان آن در پایتخت های جهان .

با شروع پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آغاز دهه هشتاد هدفهای تروریستی رژیم صهیونیستی ابعاد وسیع تر و فراتری به خود گرفت و نه تنها مبارزان فلسطین را مورد هدف قرار داد بلکه مبارزان مسلمان انقلابی در دیگر کشورها به ویژه لبنان را در دستور کارهای تروریستی خود گذاشت و با اعزام تیمهای تروریستی و واحدهای ویژه کماندویی خود به دیگر کشورها موفق به ترور و یا ربودن برخی از رهبران مقاومت فلسطین و دیگر گروههای مسلمان انقلابی کرده به ویژه با فعال شدن مقاومت اسلامی ضد صهیونیستی در لبنان ، ترور و دستگیری رهبران مقاومت اسلامی و حزب الله لبنان در اولویت نخست اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی قرار گرفت . در سال 1984 شیخ راغب حرب امام جماعت شهرک جبشیت لبنان هدف ترور نیروهای اسرائیلی قرار گرفت و به شهادت رسید و در سال 1988 ابوجهاد دومین شخصیت جنبش فتح و از طرفداران خط مبارزه مسلحانه با رژیم صهیونیستی در سازمان آزادیبخش فلسطین ، طی یک برنامه ریزی دقیق تروریستی از سوی رژیم صهیونیستی در تونس به قتل رسید ( ن . ر : وزیر ، خلیل ) و پس از مدتی ابو ایاد مرد شماره 3 فتح نیز توسط تروریستهای مسلح رژیم صهیونیستی به سرنوشت ابوجهاد دچار گردید و به قتل رسید . ( ن . ر : خلف ، صلاح ) در سال

1989 یکی از روحانیون برجسته لبنانی وابسته به مقاومت اسلامی لبنان و امام جمعه شهرک جبشیت به نام شیخ عبدالکریم عبید توسط کماندوهای اسرائیلی که با هلیکوپتر از داخل سرزمینهای اشغالی فلسطین به جنوب لبنان آمده بودند از منزل شخصی خودش در این شهرک ربوده شد و به داخل اسرائیل منتقل گردید . در سال 1991 مصادف با 27/11/1370 رژیم صهیونیستی در یک عملیات هوایی توسط دو فروند هلیکوپتر آپاچی ، اتومبیل حامل سیدعباس موسوی روحانی برجسته لبنانی و دبیر کل حزب الله لبنان و همسر و فرزندش را که پس از مراسم بزرگداشت شهادت شیخ راغب حرب از جنوب لبنان عازم بیروت بودند ، مورد هدف چندین موشک ناو قرار داد و آنها را به همراه تعداد دیگری از مردم جنوب لبنان به شهادت رساند . در تاریخ 31/2/1373 نیز ساعت 5/2 بامداد یک گروه تروریستی و کماندویی رژیم صهیونیستی با استفاده از دو فروند هلیکوپتر نظامی از طریق ساحل وارد خاک لبنان شده پس از عبور از منطقه و ارتفاعات کوهستانی لبنان با استفاده از دو دستگاه جیپ به روستای قصر بنا واقع در منطقه بقاع لبنان رفته به منزل مصطفی دیرانی مسئول مقاومت مؤنه جنبش امل لبنان یورش بردند و وی را دستگیر و به فلسطین اشغالی منتقل کردند . پس از این عملیات ، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی طی مصاحبه ای انجام این عملیات را به عهده گرفت . این عملیات در منطقه تحت کنترل نیروهای ارتش سوریه و در نزدیکی دو پادگان مهم و اساسی ارتش سوریه و لبنان در شهرک ریاق و ابلح به اجرا درآمد .

از این زمان به بعد اخبار بسیاری حاکی از این است که رژیم صهیونیستی به آموزش نیروهای ویژه کماندویی و تشکیلگروههای تروریستی ، جهت ترور یا ربودن رهبران حزب ا... و مقاومت اسلامی لبنان و رهبران اسلامی فلسطینی اقدام کرده است از جمله طرح ترور سیدحسن نصراله دبیرکل حزب ا... لبنان که خنثی شد و ترور دکتر فتحی شقاقی دبیر کل جنبش جهاد اسلامی فلسطین که در 26 اکتبر 1995 مصادف با 4/8/74 توسط دو تن موتورسوار در مالت مورد اصابت 5 گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید . ( ن . ر : شقاقی ، فتحی ابراهیم ) و نیز ترور دهها تن از فعالان انتفاضه فلسطین .

همه این اقدامات تنها نمونه های زنده و گویایی است از آنچه که رژیم صهیونیستی می تواند مرتکب شود حتی از آن دفاع کند .

در پایان می توان از این بحث نتیجه هایی گرفت که خلاصه اش چنین است :

  1. روحیه تروریستی و جنایتکارانه را نمی توان با تغییر نام دگرگون کرد . تبدیل نام هاگاناه و پالماخ و ایرگون و دسته اشترن به ارتش دفاع اسرائیل و تغییر نام رهبران اسرائیل از دیوید گرین به بن گورین ، شرنوک به شاریت و آودری ایفان به اباابان مطلقا این معنی را نمی رساند که سرشت روانی و اخلاقی آنان و تصوری که از روابط انسانی دارند و موضع گیری آنان نسبت به اعراب نیز دگرگون شده باشد . بیشتر رهبران این دسته های تروریستی و اعضای آنها امروز مردان و رهبران اسرائیل هستند . کافی است آنچه را که اسرائیل علیه اعراب ساکن اراضی اشغالی مرتکب شده و می شود به یادآوریم . اسناد و پرونده های سازمان ملل متحد ، دهها مورد نقض قراردادهای ژنو را به ثبت رسانده است که اسرائیل به جهت آنها محکوم شده است . روشن ترین و محکم ترین اینها محکوم کردن اسرائیل به " جنایتهای جنگی " است به دلیل آنچه در بند 7 قطعنامه شماره 3 آمده است که در کمیسیون حقوق بشر در تاریخ 22/3/1972 به رأی گیری گذاشته شد . در این بند آمده است : " کمیسیون حقوق بشر عملیاتی را که اسرائیل در مخالفت با توافقنامه مهم چهارم ژنو در مناطق اشغالی مرتکب شده است جنایتهای جنگی و توهین به انسانیت می شمارد " . این محکومت تاکنون در تمامی قطعنامه ها که از کمیسیون مذکور صادر شده تکرار گشته است . بر اساس قانون بین المللی در مورد جنایتهای جنگی - گذشت زمان موجب سلب مسئولیت این جنایتها از عهده جانیان نمی شود و هر قدر که زمان گذشته باشد جانی را برای جنایتی که مرتکب شده است باید محاکمه کرد .
  2. از بسیاری از منابع منتشر شده برمی آید که صهیونیستها و اسرائیلیهایی که عملیات تروریستی را رهبری کردند و پس از آن درباره اش مطالبی نوشتند ، خود جنایاتی را که مرتکب شده بودند با دقت و تفصیل شرح دادند و خود را نه تنها در متن این کتابها بلکه حتی در عنوانهای آنها نیز قاتل و تروریست نامیده اند .
  3. این منابع اولیه درباره تروریسم صهیونیستی و اسرائیل مجموعه ای بی نظیر در میراث تاریخی و سیاسی را تشکیل می دهد . ممکن است خواننده کتابهایی را به زبانهای گوناگون پیدا کند که " کماندوها " درباره فعالیتهای خود در جنگ نوشته باشند اما اینکه خواننده یک مجموعه کاملی را بیابد که درباره تروریسم بحث کند ، آن را مورد تأیید و تأکید قرار دهد ، برای آن فلسفه بچیند و توجیه کند و جزئیات شنیع ترین جنایتها را شرح دهد ، این دیگر پدیده ایست که می یابد درباره معانی و ژرفای آن تأمل بسیار شود . کتابهای این میراث تروریستی را بزرگترین مؤسه های انتشاراتی غرب در آمریکا و انگلیس چاپ و منتشر کرده اند . آیا غرب درباره این قسمت از محصول فرهنگی خود فکر کرده است ؟ اینکه بگوئیم فرهنگ غربی مالامال از ضد و نقیضهایی است که یکدیگر را نفی می کنند پاسخ این سؤل نخواهد بود . در اینجا موضوع بیشتر ریشه ای ایست تا ظاهری ، زیرا غرب به گناه دوگانگی و تناقضی در ارزشها محکوم می شود ، که اکنون شده است - چرا که جنایتکار جنگی آلمانی را جنایتکار می شمرد ولی جنایتکار جنگ اسرائیلی یا صهیونیست را دولت مرد یا مؤس یک دولت می داند . از سویی دیگر ، اینکه بزرگترین مؤسسه های انتشاراتی انگلیس و آمریکا کتابهای تروریستهای صهیونیست را که در آنها گذشته از اعراب به کشتن افسران و سربازان و افراد غیر نظامی بریتانیایی ، بلکه یهودیان نیز اقرار داشته باشد ، این خود به تنهایی کافی است نشان دهد که ایستادگی مقامات قیمومیت انگلیس در برابر تروریسم صهیونیستی ، یک تظاهر و نمایش بیش نبوده است ، زیرا نتیجه این تروریسم از بین بردن سیاسی و جغرافیایی فلسطین و تمامی مردم عرب آن بوده است .
  4. اعراب در رویارویی خود با اسرائیل با یک جامعه نظامی تروریستی " اسپارتی " رویارو هستند . کتابهای ارزنده بسیاری به عربی نوشته شده که می گوید اعراب با یک جامعه پیشرفته از لحاظ تکنولوژی رویارو شده اند که باید از همان روشهای تکنولوژیک در رویارویی با آن استفاده شود . البته همه اینها درست است ، اما مرحله ای که پیش از مرحله علم و تکنولوژی وجود داشته ، مرحله شکل گیری خشونت تروریستی نظامی صهیونیستها بوده است .

بر این پرونده تروریستی صهیونیسم - اسرائیل که به فاجعه استعمار فلسطین انجامید چه حکمی می توان صادر کرد ؟ تاکنون احکام بسیاری صادر شده که بهترین حکم در آن میان ، عربی نیست بلکه اسرائیلی است که خود اسرائیل را محکوم کرده است .

موشه دایان در سوگ یکی دوستان خود که چند ماه پیش از جنگ 1956 در یک درگیری با اعراب کشته شد چنین گفتهاست : " بگذار امروز از تهمت زدن به کسانی که کشته شدند دست برداریم . ما که هستیم که درباره کینه آنان بحث کنیم ؟ اکنون هشت سال سپری شده است که آنان در اردوگاههای خود در غزه نشسته اند و ما در مقابل دیدگان آنها سرزمینهایی را که پدران و نیاکانشان در آن زندگی کردند به مالکیت خود در می آوریم... ما نسلی از مهاجرنشینها هستیم ، و بدون کلاه خود فولادی و توپ نمی توانیم یک درخت را بکاریم یا یک خانه را بنا کنیم "

مارتین پوپر فیلسوف اسرائیلی در کتابش " جهان اسرائیل " چنین نوشته است : " فاسدترین آموزش میان آموزشها و تعالیم سست بنیاد آن است که می گوید تاریخ را تنها قدرت می سازد و نه چیز دیگر . این نظریه در طرز تفکر ملتها و حکومتهای آنها نفوذ کرده و از ایمان به معنویت ، چیزی جز الفاظ مکرر نمانده است . " او سپس به انتقاد از کارهای شنیع تروریستی علیه اعراب می پردازد و به ویژه درباره کشتار دیریاسین چنین می گوید : " اینجا جنایت از آن ما بود ، بلکه به خصوص از آن من بود ، جنایت یهودیان علیه روح و معنویت . امروز نمی توانم درباره آنچه که رخ داد فکر کنم و احساس گناه در من ایجاد نشود " .

مآخذ :

  1. صفاتاج ، مجید : تروریسم صهیونیستی ، جمعیت دفاع از ملت فلسطین ، تهران 1381 .
  2. Allon.Y : The Making of Israel's Army, New york 1971.
  3. Avner : Memoirs of an Assassin, Confessions of a stern Gang Killer, New york 1959.
  4. Bar-Z ahar,M. : The Ave ngers, The Drama of the Daring Jews who are Avenging the six Million Dead, New york 1967.
  5. Begin, M : The Revolt, story of the Irgun, New york 1951.
  6. Cohen, G : Woman of Violence, 1943 - 1948. Memoirs of a young Terrorist, cleveland and New york 1966.
  7. Departement of state, Foreign Relations of the united states, 1943 VOLIV and Vol. VIII. 1943 - 45 the Near East and Africa washington 1964.
  8. Jabostinky,v. : The story of the Jewish Legion, New york 1945.
  9. Katz, s : Days of Fire, the secret History of the Irgunzvai leumi and Making of Israel. New New york 1964.
  10. Mardor, M. : strictly Illegal, New york 1964.
  11. Perlmutter, A. : Military and politics in Israel, Nation Role Expansion, London 1969.
  12. Robnet, G. W. : Conquest through Immigration, How Zionism turned palestine in to a jewish State, Pasadina, california 1968.
  13. sharef, Z : Three days, New york 1962.
  14. State ment Relating to acts of Violence, july 24, 1945, British Command Paper 6873.
  15. Stone, I.F : Underground to palestine, New york 1946.
  16. united Nation progress Report of the unitedns Natios Mediatoron palestin Sub mitted to the secretary - General Trans the Members united Nations, General Assembly, official the Records. Third session supplement No. 21 ( A/684 ) ( Part 1 and 2 ) paris 1948.