بگین ، مناخیم
" مناخیم ولفوویچ بگین " در 16 اوت 1913 در شهر کوچک " برت - لیتوفسک " لهستان به دنیا آمد .
پدرش " ولف دووبگین " یک صهیونیست میرزاچی و یهودی چوب فروش بود که به کار منشی گری مجمع مذهبی یهودیان شهر اشتغال داشت و مادرش " آسیه کوروسوفسکی " از خانواده یک خاخام سرشناس بود که در معاملات چوب نیز فعالیت داشتند . ولف دووبگین علاوه بر مناخیم پسر دیگری به نام هرشل و دختری به نام راشل داشت . مناخیم به زبان " یدیش " به معنای " تسلی بخش " است .
[[ پرونده : | استراتژی صهیونیسم ص 147 سمت راست ]]
یک سال بعد از تولد مناخیم ، جنگ جهانی اول شروع شد . پدرش مثل اکثر یهودیانی که در روسیه زندگی می کردند از هواداران آلمان بود و چون گرایش خود را به صورت علنی ابزار می کرد ، دولت روسیه دستور تبعید او به مسکو ، پترزبورگ و سپس به ورشو را صادر کرد .
مدتی قبل از تصرف " برست - لیتوفسک " توسط آلمان بنا به دستور روسها مادر مناخیم به همراه فرزندانش نیز مجبور به ترک شهر و اقامت در " کوپیرسن " شد .
بعد از پایان جنگ جهانی اول ، پدر مناخیم به " برست لیتوفسک " بازگشت و یک سال بعد همسر و فرزاندنش نیز به آنجا بازگشتند .
مناخیم بگین خیلی زود پا به عرصه مسائل سیاسی گذاشت زیرا اولاً تحت تأثیر روحیات پدرش بود ثانیاً تحصیل در مدرسه میرزاچیها او را وارد افکار صهیونیستی حاکم بر مدرسه کرده بود به همین جهت نخستین حرکت سیاسی وی در حالی که فقط ده سال داشت ، به صورت سخنرانی در مقابل گروهی از یهودیان بوده در سن دوازده سالگی ( 1925 ) به یک گروه صهیونیستی به نام " هاشومر هاتسیر " که بیشتر به یک سازمان پیشاهنگی شباهت داشت پیوست .
بگین هنگامی که چهارده سال داشت مجبور شد مدرسه اش را عوض کند و به یک مدرسه دولتی برود زیرا پدرش توان پرداخت شهریه مدرسه یهودیها را نداشت . غیر از مناخیم ، دو یهودی دیگر نیز در آن مدرسه دولتی تحصیل می کردند . تحصیل در مدرسه جدید او را از محیط بسته مدرسه میرزاچیها بیرون آورد و سبب شد که با فرهنگ اروپائی آشنا شود و به ادبیات جهان علاقه مند گردد .
مناخیم در سال 1929 یعنی هنگامی که شانزده سال داشت با شنیدن افکار و نظرات جابوتینسکی سخت علاقه مند به راه و روش و مسلک ابدعیش یعنی صیهونیسم تجدیدنظر طلب گردید . این علاقه شدید سبب شد که بدون فوت وقت ، به عضویت سازمان " بتار " درآید . در سازمان نیز نردبان ترقی را به سرعت طی کرد به طوری که در هفده سالگی به فرماندهی بتاردر " برست لیتوفسک " رسید .
در سال 1931 " بریت - لیتوفسک " را به قصد تحصیل در دانشگاه ورشو ترک کرد تا آنطور که خودش می گفت از حقوق مظلومان و محرومان دفاع کند .
در سال 1935 از دانشکده حقوق دانشگاه ورشو فارغ التحصیل شد در حالی که تحصیلات دانشگاهی تأثیرات زیادی در او گذاشته بود .
در سال 1935 در حالی که سازمان بتار رشد زیادی کرده بود ، مناخیم جزو مقامات سرشناس سازمان محسوب می شد و در اجلاس کنگره جهانی " بتار " که همان سال در " کراکو " برگزار شد در ردیف رهبران سازمان نشست و در سپتامبر 1935 به ریاست بخش تبلیغات بتار در لهستان انتخاب گردید .
در سال 1939 فرمانده بتار لهستان اعلام کرد که آماده است تا اعضای سازمان را به فلسطین منتقل کند . ولی معاونش به بهانه عدم توانائی در انتقال مهاجران به فلسطین کنار رفت . در آن موقع جابوتینسکی ، بگین را به جای او به معاونت عملیات سازمان انتخاب کرد .
در جنگ جهانی دوم ، لیتوانی به تصرف شوروی درآمد . بگین که در شهر " وینا " مرکز لیتوانی به سر می برد ، روز اول سپتامبر 1940 نامه ای از پلیس شوروی دریافت کرد که در آن نوشته شده بود برای گفت وگو درباره تقاضانامه ای که خواسته است هر چه زودتر به شورای شهر ونیا برود . بگین که می دانست تقاضانامه ای برای کسی نفرستاده ، فهمید که نامه مربوط به پلیس امنیتی شوروی است و ترجیح داد طبق درخواست نامه عمل کند . بعد از مراجعه ، پلیس او را مورد بازجویی قرار داد . اتهاماتی که پلیس شوروی به او نسبت داد عبارت بود از جاسوسی به نفع انگلیس ، ( فعالیتهای ضدشوروی ) و فرماندهی سازمان بتار در لهستان .
روسها در اول آوریل 1941 بگین را بدون محاکمه به 8 سال کار اجباری محکوم کردند و در ژوئن همان سال او را همراه با گروه دیگری از محکومان به اردوگاه کار اجباری در منطقه " پکورا " ( Peckora ) نزدیک دریای " بارنتس " ( Barents ) فرستادند تا در آنجا در پروژه خط آهن شمال روسیه کار کند . این کار اجباری بیش از چند روز نبود زیرا به سبب امضای قرارداد بین شوروی و دولت در تبعید لهستان ، اکثر لهستانیهای زندانی آزاد شدند و بگین هم جزو همان زندانیان بود .
بگین در سال 1942 موفق شد به همراه ارتش در تبعید لهسان از شوروی خارج شود . او لحظه ورودش به فلسطین در اوایل سال 1942 را این گونه بیان کرده است :
" موقعی که به سرزمین ماوراء اردن رسیدیم و کاروان اتوموبیلهای نظامی توقف کرد ، از اتومبیل پیاده شدم ، چند قدمی روی علفها راه رفتم و نفسهای عمیق کشیدم تا از بوی مزارع وطنم سرمست شوم " .
بگین پس از ورود به فلسطین به عنوان مترجم زبان انگلیسی برای فرماندهان ارتش لهستان ابتدا در شهر حیفا و سپس در بیت المقدس مشغول به کار شد . در سپتامبر همان سال کلیه مسئولیتهای سازمان بتار فلسطین به عهده اش گذاشته شد .
در سال 1943 سرپرستی سازمان ایرگون را که یک تشکیلات نظامی و تروریستی بود به عهده گرفت . ( نک - : ایرگون تزوای لئومی ) به دنبال آن ، طی سالهای 48 - 1942 به اعمال تروریستی مختلفی علیه اعراب فلسطین و نیروهای دولتی انگلیس ( از قبیل اعدامهای دسته جمعی اعراب ، انهدام اماکن عمومی و تخریب ) دست زد که در بیشتر مواقع این اعمال مورد تأیید ضمنی رهبری صهیونیسم قرار می گرفت . در میان اقدامات تروریستی که او و سازمانش انجام داد ، انفجار هتل " ملک داوود " مقر حکومت انگلیس و از همه بزرگتر و بی رحمانه تر کشتار مردم بی دفاع دیریاسین بود .
بعد از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 ، بگین به تأسیس حزب صهیونیستی فاشیستی حیروت ( آزادی ) اقدام کرد . همچنین در سال 1965 در تشکیل جبهه " گاحال " با حزب آزادی خواهان همکاری نمود .
در حمله ژوئن 1947 اسرائیل به اعراب ، به اتفاق 5 تن از یاران خود به حکومت نظامی ملحق شد و مسئولیت وزیر مشاور را به عهده گرفت .
در اوت 1970 در حالی که از قدرت زیادی در داخل پارلمان برخوردار بود ، به علت مخالفت با طرح راجرز ( نک - : راجرز ، طرح ) مبنی بر عقب نشینی از اراضی اشغالی ، از هیأت وزیران کناره گیری کرد .
جنگ اکتبر 1973 سران صهیونیسم را غافلگیر کرد و از طرف دیگر باعث کوتاهی هیأت حاکمه در انجام امور گردید . این وضع بگین را به فکر انداخت که خود را فردی لایق و مناسب در رهبری صهیونیسم و هیأت حاکمه نشان دهد و راهی برای به قدرت رسیدن خود باز کند .
او داعیه ایجاد استراتژی توسعه طلبانه صهیونیسم و قلع وقمع اعراب به منظور ایجاد اعتماد به نفس و اعتماد به انگیزه صهیونیسم را در سر داشت . با توجه به این افکار ، آمریکا متوجه شد که بگین برای اجرا و استمرار طرحهای سیاسی این کشور در داخل فلسطین فرد مناسبی است زیرا مخالفت حزب لیکود می توانست اجرای طرحهای آمریکا را با مشکل و شکست مواجه سازد .
در سپتامبر 1973 بگین حزب لیکود را با ائتلاف کلیه احزاب دست راستی بنیان گذارد ، و در انتخابات 1977 به طور غیر منتظره ای به پیروزی رسید . بعد از پیروزی بگین در انتخابات ، صهیونیسم جهانی سعی کرد تا با تبلیغات وسیع خودچهره قبلی بگین را از خاطره ها بزداید و او را فردی سیاستمدار ، اصولی ، صریح و صادق نشان بدهد .
سیاستمداران غربی نظیر جیمز کالاهان نیز سعی می کردند تا گذشته خونین او را فراموش کنند . تبلیغات صهیونیسم اثرات خودش را در سطح جهان باقی گذاشت . مهم ترین اثرش این بود که رهبر مصر که تا آن زمان حاضر نبود از بیت المقدس دیدن کند و با رژیم صهیونیستی گفت وگوی مستقیم انجام دهد ، پذیرفت که گفت وگوهای صلح با رژیم صهیونیستی را آغاز کند .
عقب نشینی مصر از موضع ناسازگاری ، نتیجه خوبی به بار نیاورد . زیرا از آنجائی که بگین ، صهیونیست متعصب و سختگیری بود و فقط به اعتلا و امنیت اسرائیل از دو راه توسعه ارضی و نیروی نظامی فکر می کرد ، حاضر نشد در گفت وگوهای صلح شرکت کند . در کنار آن نیز کوشش می کرد تا سازمانهای عربی خواهان حل مسالمت آمیز مسأله فلسطین را از بین ببرد .
در گفت وگوهای صلحی که بین بگین و انور سادات رئیس جمهور وقت مصر صورت گرفت ، علی رغم همه عقب نشینهای مصر ، بگین یک قدم نیز از موضع خود عقب نشینی نکرد و در ازای آن ، جایزه صلح نوبل را به همراه رهبر مصر مشترکاً دریافت کرد و این مسأله باعث اعتراض جهانی گردید و ارزش جایزه نوبل را در سطح جهان پائین آورد که از آن به عنوان یک عمل کثیف سیاسی نام برده شد .
بگین در طول حکومت خود در رژیم صهیونیستی گاهاً سیاستهای داخلی و خارجی نادرستی را اعمال کرد که با شکست روبه رو شد مثل افزایش قیمتها در داخل و حمله به جنوب لبنان در سال 1978 . روی هم رفته اقداماتی که بگین قبل و بعد از حکومت خود انجام داد ، در هر مورد با اصول فاشیستی و نژادپرستانه صهیونیسم مطابقت داشت .
بگین بار دوم در سال 1981 به نخست وزیری اسرائیل رسید ولی در سال 1983 به علت کسالت و بروز بیماری از صحنه سیاست کناره گیری کرد .
بگین ، مقالات و نوشته های فراوانی دارد . از جمله کتاب " شبهای سفید " که در مورد سرگذشت دوران بازداشت او در شوروی است .
درباره سازمان ایرگون و کارهای تروریستی نیز در کتابی به نام " شورش " سخن گفته است . با مطالعه این کتاب خوی تروریستی و تفکرات فاشیستی وی آشکار می گردد .
مآخذ :
- برنر ، لنی : مشت آهنین ، حسین ابوترابیان ، انتشارات اطلاعات ، 1370 .
- علیزاده ، ه : فرهنگ سیاسی لبنان ، نشر سفیر ، 1368 .