باستان شناسان در فلسطین
فلسطین از دیر باز مورد مطالعه و اهتمام تعداد زیادی از دانشمندان بیگانه بوده است . دلیل این امر را در چندین عامل می توان یافت . از جمله این عوامل ، جایگاه فلسطین به عنوان سرزمین مقدس و همچنین جنگهای صلیبی است که در این سرزمین رخ داد چرا که پس از این جنگها ، رزمندگان به وطنهای اصلی خود بازگشتند و در مورد برکات و ثمرات و زیبایی این سرزمین مقدس صحبت کردند . از دیگر عوامل ، اکتشافات جغرافیایی است که دستاوردهای جدید بسیاری را برای ملتهای اروپایی به ارمغان آورد و سبب رشد علاقه اکتشافی در بسیاری از آنان گردید .
این عوامل ، باستان شناسان و پیشتازان را برای عزیمت به فلسطین جهت شناخت شهرها و روستاها و طبیعت و آداب و رسوم ساکنان و تمدن و تاریخ و گیاهان و طبیعت آن ترغیب کرد .
تا مدت زیادی این کار در انحصار دانشمندان بیگانه بوده و همچنان که در سایر سرزمینهای اسلامی چنین است جایی برای مشارکت اعراب فلسطین در کاوشهای باستانی فلسطین ، مگر مشارکت بسیار ناچیز غیرقابل ذکر ، وجود نداشت . منشاء این موضوع ، جهل و عقب ماندگی و در نتیجه ، فقدان کارشناس در این زمینه بوده ، علاوه بر این ، کاوشگران بیگانه نیز به مشارکت فلسطینیها و اطلاع آنان از اقدامات و کاوشهای خود تمایلی نداشتند .
الف - باستان شناسان بیگانه :
سردمدار این باستان شناسان ، کاوشگر دومینکنی - سویسی " فلکس اشمیت فابریFelix Schmid Fabri " است که به فلسطین آمد و در فاصله بین سالهای 1480 تا 1483 میلادی به چندین مسافرت دست زد و سفرنامه ای نوشت که حدود 75 سال بعد منتشر گردید . پس از آن در سال 1575 میلادی دانشمند هلندی " لینهارد روخ ولف " Rouchwoff Leanhord به فلسطین آمد ونظریات خود را پیرامون علوم طبیعی و جغرافیایی و به ویژه گیاه شناسی نوشت . در انتهای قرن شانزدهم میلادی دو دانشمند ، یکی بلژیکی به نام " یوهان زولارت " Johonn Zuallort و دیگری هلندی به نام " یوهان وان کوتیش " Johonn Van Kootwych اقدام به تحقیق و بررسی و عکسبرداری از معماری و آثار باستانی فلسطین نمودند .
سپس طی قرنهای هفده و هجدهم میلادی ملاحظه می شود که اهتمام به آثار باستانی فلسطین وارد مرحله جدی تری شد و انتشار مطالب پیرامون آن افزایش یافت . ظاهرا این موضوع به توجه و اهتمام دانشمندان متخصص مطالعات الهی مانند " کارسیمیوس " Quaresmius برمی گردد که در سال 1639 میلادی اقدام به مطالعاتی درباره اماکن دینی فلسطین نمود و همچنین " پیترو دلا وال " ایتالیایی Pietro Della Valle که در مورد سفرهایش به فلسطین سفرنامه ای نوشت و دانشمند مسیحی فرانسوی " میخائیل ناو " Michael Nau که در سال 1679 میلادی مجموعه ای از نظریات و تجربیاتی را که در خلال سفرهایش تدوین کرده بود منتشر کرد . در سال 1703 میلادی کشیش پروتستان " هنری مندریل " H . Maundrell اطلاعات فنی و پربار بیشتری در مورد اشیای باستانی که در نتیجه گردشهایش در فلسطین جمع آوری کرده بود منتشر ساخت . سپس " ادریان ریلاند " هلندیA . Relund در تألیف مهمش تحت عنوان " فلسطین از لابلای آثار باستانی " که در سال 1709 میلادی منتشر کرد ، به نقد آثار محققین الهی قبل از خود پرداخت و در سال 1738 میلادی اسقف " پوکوک " pocock طی سفری به فلسطین از مجموعه ای از نقوش باستانی نسخه برداری کرد ، و آنها را همراه با نقشه ها و تصاویر دیگر منتشر کرد .
در نیمه اول قرن نوزدهم ، تعداد دانشمندانی که به کاوش و مطالعه فلسطین و آثار و نشانه های تمدن آن گرایش داشتند افزایش یافت و شیوه تحقیق و کاوش نیز دقیقتر گردید . از جمله این دانشمندان " اوریخ یاسپرسیزن " آلمانی Urrich Jasper " Seäzen است که کاوشها و گزارشات مفصلش که شامل شرق اردن فعلی نیز می باشد و همچنین جهانگرد سوئیسی " یوهان لودویگ بورکهات " Johan Ludwig Burckhardt که " بتراء " را کشف نمود ، و بدین ترتیب اولین جهانگرد غربی است که بتراء را به عنوان پایتخت نبطیها به اروپائیان معرفی کرد .
سهم دانشمندان انگلیسی اگر چه دیرتر به این کار اقدام کردند ، کمتر از سهم همکاران آلمانی و هلندی و ایتالیایی و فرانسوی و سوئیسی آنان نیست . آنها نمی خواستند تا به پای همکاران اروپائیشان بهره ببرند و برای اولین بار در سالهای 1818 - 1817 اسامی انگلیسی مانند " أربی " irby و " چیمز منگلر " James Mangler به چشم می خورد .
دانشمندان آمریکایی نیز از این قافله عقب نماندند و چند سال پس از انگلیس ( 1828 میلادی ) " ادوارد رابینسون " Edward Rabinson دانشمند خداگرای آمریکایی به همراه شاگردش ایلی اسمیت Eli Smith به منظور ثبت و ضبط اماکنی که نام آنها در توارت آمده به فلسطین و مناطق مجاور آن از قبیل سوریه ، لبنان و صحرای سینا مسافرت کرد . او نتیجه کاوشهایش را در کتابی در سه جلد تحت عنوان " فلسطین ، کوه سینا و بتراء عربی " Palestine, Mount Sinai and Arabia Petraea منتشر کرد . در سالهای 1850 و 1851 و 1863 میلادی در همین راستا " ف . دوساولسی " F . de Saulcyدست به مطالعات مشابهی زد که در پی آن در چند مکان حفاریهای باستان شناسی انجام داد اما نتوانست این حفاریهای خود را به متون تورات ارتباط دهد و تنها پاره ای از اکتشافات باستان شناسی او که هماره خود به موزه " لوور " می برد تا حدودی ناکامی او را کاهش داد و بدین ترتیب ساولسی به عنوان اولین حفار باستان شناس در فلسطین شناخته شد .
در نیمه دوم قرن نوزدهم دو موسسه مهم تأسیس شد که نقش بارزی در مطالعه آثار فلسطین از طریق جذب دانشمندان و به کار گماردن آنان در کاوشهای باستان شناسی داشتند . به نظر می رسد که هدف این دو مؤسه در ابتدا مطالعه آثار باستانی ، نقشه برداری ، و زمین شناسی فلسطین و بررسی علمی تاریخ طبیعی آنجا و آداب و رسوم و سنتهای ساکنان آن بوده که با مطالعات پیشین تفاوت دارد اما واقعیت اثبات کرد این دو مؤسه کارهای دیگران را تکمیل نمودند . مؤسه اول که همان صندوق اکتشافات فلسطین Palestine Exploration Fundاست در سال 1865 میلادی در لندن و مؤسسه دوم انجمن آمریکایی اکتشافات آمریکا American Exploration Society ، همانند مؤسه اول در سال 1870 در نیویورک تأسیس گردید . ( نک - : آثار باستانی ، مدارس و مؤسه های تحقیق )
همزمان با ظهور این دو مؤسه و دیگر انجمنهای باستان شناسی ، فعالیت زیادی در چارچوب آثار باستانی فلسطین انجام گرفت و بسیاری از دانشمندان زیر نظارت این انجمنها به حفاری و نقشه برداری و بررسی آثار باستانی اقدام نمودند . هدف روشن و مشخص تمامی آنها در این مرحله اثبات صحت حوادث تاریخی و اسامی اماکنی بود که در تورات آمده بود و این کار با حفاریهای باستان شناسی در نقاطی که اعتقاد داشتند اسامی آنها با آنچه در تورات آمده مطابق می باشد انجام می گرفت .
ولی مسأله حفاری آثار باستانی و کشفیات فلسطین به ویژه از سوی انگلیس ، دارای اهداف سیاسی بود . اهتمام و توجه انگلیس به شرق عربی و به ویژه فلسطین به سبب تجارت این کشور با هند افزایش یافت و صندوق اکتشافات فلسطین ، نقشعمده ای در این زمینه داشت زیرا بیشتر کسانی که سرپرستی نمایندگیهای این صندوق اکتشافی را به عهده داشتند ، مانند " کوندر " C . R . Conder ، " بالمر ( لرد ) " ، کیچنر H . H . Kitchener ولی و لورنس ، از وزارت مربوطه انگلیس به ویژه از شاخه مهندسی سلطنتی بودند . از آنجا که فعالیت این افسران در کشف جنوب فلسطین ، آن هم پس از پیدایش شکل مرزهای شرقی مصر و دفاع از کانال سوئز در سال 1906 افزایش یافت ، عملکرد آنان از اهداف دینی و علمی به سوی اهداف نظامی ، سیاسی و استعماری تغییر پیدا کرد .
فعالیت صندوق اکتشافات فلسطین ارتباطی قوی بین انگلیس و طرحهای اسکان یهودیان در فلسطین تحت عنوان حمایت انگلیس ایجاد کرد . در جلسات کمیته صندوق همیشه مسأله بازگشت یهودیان مطرح شده و اقدامات صندوق عملیات اسکان را تشویق می کردند زیرا این صندوق تصویر کاملی از فلسطین را به دست داده بود . " ل . اولیفانت " L . Oliphantطرحی را جهت حل مسأله شرق اردن ، از طریق فراخوانی یهودیان اروپا جهت اسکان در این منطقه ارایه داد تا بتواند موارد درآمد امپراتوری عثمانی را بالا ببرد . نظر کیچنر این بود که فلسطین سرزمینی است که به ملت یهود اختصاص دارد . کوندر نیز در مقالات و مطالبی که نوشت ، انتقال یهودیان به فلسطین و افزایش تعداد آنان در آنجا و به ویژه در قدس را مورد تأیید قرار داد .
حتی از نظر صرفا دینی نیز کاوشگرانی که سعی در اثبات صحت آنچه در تورات آمده داشتند ، دچار اشتباهات زیادی گشتند که هنوز تا به امروز گریبانگیر علم باستان شناسی فلسطین است . به عنوان مثال کلنل " چارلز وارن " Charles warrenدر سال 1867 میلادی اقدام به حفاریهایی در قدس تحت نظارت صندوق اکتشافات فلسطین نمود . اما چون نتوانست تاریخ دقیق ساختمانها و سفالهای به دست آمده را مشخص کند کارهایش مورد قبول واقع نشد . س کوندر و کیچنر نیز در دوره بین 1872 - 1878 میلادی عملیات بررسی باستان شناسانه مفصلی انجام دادند که عملکرد این دو تن ، به همراه اطلاعات مشروح و متمرکز در مورد نقشه برداری فلسطین و شهرها و روستاها و مراکز آثار باستانی آن در چند جلد انتشار یافت . پس از این افراد " فلیندرز پتری " Flinders Petrie که برخی به او لقب پدر آثار باستانی فلسطین را داده اند شروع به فعالیت کرد . وی که وابسته به مدرسه انگلیسی آثار باستانی مصر بود در سال 1890 میلادی دست به حفاریهای باستان شناسی در تپه " الحسی " زد و سعی کرد از روی حفاریها با تکیه بر بقایای معماری کشف شده ، دورانهایی مسکونی بودن این اماکن را تشخیص دهد . همچنین به دسته بندی کشفیات سفالی براساس اشکال آنها پرداخت و این موضوع یک دگرگونی عظیم در علمباستان شناسی به شمار آمد . در سال 1927 باردیگر پرتی به فلسطین رفت تا این بار علاوه بر انجام حفاری در تپه حجة در جنوب غزه و تپه الفارعه در منقطه بئرالسبع به حفاری در تپه الغصول ( غزه قدیم ) بپردازد . پس او از " بلیس " F . J . Bliss آمریکایی نیز برای مدت سه سال در تپه الحصی روش تاریخی پتری را با برخی تغییرات به کار گرفت . او همچنین همراه همکارش " مکالیستر " R . A . Macalister در حفاری محلهای دیگری در جنوب فلسطین مثل تپه الصامی و تپه زکریا و تپه جدیده شرکت جست ولی علی رغم آنکه در مورد حفاری و دسته بندی کشفیات ، عروش پتری را دنبال می کردند اما کشفیاتشان را طبق دوره های سنتی تورات که تا سال 1902 رواج داشت دسته بندی نمودند . این دوران ها عبارت بودند از :
- دوره اولیه قبل از اسرائیلیها : تا سال 1500 قبل از میلاد .
- دوره دیرین قبل از اسرائیلیها : بین سالهای 1500 تا 800 قبل از میلاد .
- دوره یهود : بین سالهای 800 تا 300 قبل از میلاد .
- دوره سلوکی : از سال 300 قبل از میلاد .
اما مکالیستر پس از حفاریهایش در تپه الجزر در جنوب شرقی یافا ، در سالهای بین 1892 تا 1909 این اصطلاحات را تغییر داد و این دوران را به دوره سامی اول ، سامی دوم ، سامی سوم و سامی چهارم تقسیم کرد .
در سال 1909 " دونکان مکنزی " Doncon Mackenzie زیر نظارت صندوق اکتشافات انگلیس در تپه الرمله دست به حفاریهایی زد اما این کار پس از 3 هفته به دلیل کمبود امکانات مادی متوقف شد . در سال 1918 " جرج ریزر " G . Reiser با کمکهای اعطایی دانشگاه هاروارد آمریکا اقدام به حفاریهای باستان شناسی در اریحا و سبسطیه نمود . در این حفاریها تیمی مجرب با او همکاری کردند . سپس فیشرC . S . Fisher جانشین ریزر شد و نتایج کارهای نمایندگی سبسطیه در چند جلد در سال 1924 انتشار یافت .
کارهای دانشمندان آلمانی و اتریشی پس از بهبود روابط سیاسی با ترکیه که در آن زمان رهبری سیاسی فلسطین را عهده دار بود اغلب در تپه های تعنک ، اریحا و المتسلم ( مجدو ) متمرکز بود . در سال 1901 " ارنست سلین " Ernest sellin در تپه تعنک تا جنوب شرقی تپه المتسلم ( مجدو ) اقدام به تحقیقات باستان شناسی و حفاری نمود و در خلال این کاوش وسیع به اکتشافات مهمی دست یافت که بارزترین آنها کشف دوازده کتیبه به خط میخی بود که به قرن 16 و 15 قبل از میلاد تعلق داشت .
در دوره بین 1903 تا 1905 " شوماخر " schumacher که قبلاً با سلین کار می کرد ، هیأت باستان شناسی در تپه المتسلم ( مجدو ) را رهبری نمود ولی مرتکب اشتباهات بزرگی گردید . در سال 1907 هیأت مشترک آلمان و اتریش به ریاست سلین و " وانزنگر " C . Wenzinger شامل چندین مهندس جهت حفاری در اریحا تشکیل شد و تا سال 1909 به کار خود ادامه داد و علی رغم تلاشی که افراد این هیأت در مورد سندیت کشفیات باستان شناسی مبذول داشتند ، در مورد تفسیر آثار باستانی و نام گذاری دوره ها دچار همان اشتباهی گردیدند که افراد سابق مرتکب شده بودند .
پس از پایان جنگ جهانی اول و پیروزی متفقین ، فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت . این قیمومیت بر آن شد تا با پشتوانه تاریخی که صحت وعده ( یعنی حق صهیونیستها در فلسطین ) را تأئید می کرد " وعده الهی " را مورد تأکید قرار دهد . " جان گارستانگ " John Garstang اولین مدیر اداره آثار باستانی فلسطین ، بلافاصله پس از اینکه در سال 1920 مشغول به کار شد به تشویق بنیادهای دینی و کلیسا و انجمن های باستان شناسی و تحریک آنها ، به پیگیری اعمال و روش قدیمی آنان مبادرت نمود . او همچنین شورایی مشورتی را که اعضای آن تماما اروپایی بودند و ژوزف کلاسنر Joseph Klausner صهیونیست در میان آنها بود ، ایجاد نمود ، و هیچ عضو عربی را وارد این شورا نکرد . نتیجه این سیاست انگلیس ، فعالیت صهیونیستها از جمله " الیعیزربن یهود " Eliezer Ben Yehuda " الیعیرز سوکنیک " Eliezer Sukenik و فرزندش " ایگال یادین " Yigal Yadin ، بنیامین مازارBenyamin Mazar و صهیونیست آمریکایی معروف ، نلسون کلوک N . Clueck " اولبرایت " W . F . Albright آمریکایی و " لیون مایر " L . Mayer و " میسلر " B . Maisler و دیگران به اضافه " ژزف کلاوسنر " برای رسیدن به اهداف مذکورشان بود . میسلر زیر نظارت انجمن اکتشافات یهود اقدام به حفاریهای باستان شناسی در محل الشیخ بر یک در نزدیکی شهر ناصره نمود . او همچنین با مشارکت صندوق اکتشافات انگلیس ویژه فلسطین و مدرسه آمریکایی کاوشهای شرق در قدس ، در سبسطیه نیز کار کرد . از بزرگترین دانشمندانی که صهیونیستها را یاری می رساندند ، " ولیام ولبرایت " می باشد . او در خلال 15 سالی که به عنوان مدیر مدرسه آمریکایی کاوشهای شرقی فعالیت می کرد صهیونیستها را راهنمایی و تشویق می کرد و به آنها جهت می داد . او حتی از مرحله نصیحت و راهنمایی نیز پا فراتر می گذارد و صهیونیستها را در مدرسه اش می پذیرفت و شرایط اقامت و کاوش را برای آنان میسر می ساخت و کارهای شانرا را می ستود و نسبت به خود آنان تمجید می نمود . پس از مرگ اولبرایت ، صهیونیستها به منظور ارج نهادن به تلاشهای او ، شماره 19 مجله ( سرزمین اسرائیل ) را به زنده نگاهداشتن یاد او اختصاص دادند .
بدین ترتیب صهیونیستها علم باستان شناسی را از یک علمی مدنی که داعیه حقیقت دارد و با بررسی انسان و رابط اجتماعیش سعی در برداشتن فاصله بین ملتها می کند ، به یک علم سیاسی و نژادی تبدیل کردند . آنان برای رسیدن به این هدفشان شمار زیادی از کاوشگران را آماده نمودند که فعالترین آنها در زمانهای اخیر ایگال یادین - که در سعده حفاری می نمود - حازور ، بنیامین مازار ، و رافی یونان و... می باشند که در دانشگاه عبری قدس دانشگاه بارامیلان تل آویو و اداره آثار باستانی و موزه ها پراکنده می باشند .
در اینجا بایستی نامی از خانم باستان شناس انگلیسی " کاتلین کنیون " Kathleen Kengon برده شود که در اریحا به حفاری اقدام کرد و فعالیت بارزی در چارچوب آثار باستانی فلسطین داشت . این خانم به دقت کار حفاری و کاوشگری را از دیگر کارها تمیز داد و از ربط دادن نتایج حفاریهای باستان شناسی با حوادث تورات پرهیز می کرد و این پرهیز او در شاگردانش که هنوز در این زمینه کار می کنند اثری بسیار داشت . از مهم ترین این شاگردان " هنریکوس فرانکین " است که با جرأت با روش کاوش توراتی صهیونیستی مخالفت کرده و همانند " کاتلین " تفسیرهای خود را بر پایه شواهد و اسناد باستانی کشف شده بنا گذارد . از جمله مظاهر اعتراضی که کاتلین علیه صهیونیستها ابراز داشت ، دست کشیدن از حفاری باستان شناسی در فلسطین بعد از جنگ 1967 می باشد .
دانشمندان بسیار دیگری نیز وجود دارند که در زمینه حفاری و کاوش باستان شناسی در فلسطین کار کردند . میان آنها می توان از " جمیز پریچارد " James Prichard ، " کریستال بنیت " K . Bennet ، " جین پرو " Gean Perrot ، " پیترپار " Peter Parr ، " کیلسو " J . L . Kelso ، " دونسکومب کلت " Dunscombe colt ، " کولین بالی " T . I . colin Baly ، " آلکسی مالون " Alexis ، Mallon ، " کالاوی " I . Callaway و دهها تن دیگر نام برد .
از بخت خوش علم باستان شناسی این بود که پیشرفت علوم طبیعی و به کار بستن آنها در کاوش باستان شناسی ، در دگرگونی و تحول روشهای این علم و در نتیجه مفهوم نتائج و تفسیر علمی و منطقی آنها کمک کرد . در حالی که قبل از آن ، علم باستان شناسی تحت تسلط مفاهیم قدیمی بود و به روایاتی استناد داشت که اکثر اوقات غیر از اساطیر چیزی دیگر نبودند ، و بسیاری از خیالهایی که با هدف اثبات حق سیاسی موهوم بر اطلاعات توراتی تکیه داشتند در مقابل این کاوشهای علمی اصولی از هم فروپاشیدند .
حفاریهای باستان شناسی که پس از سال 1952 در کرانه غربی رود اردن انجام شد این نکته را مورد تأکید قرار داد که هیچ آثار باستانی عمرانی که به دوره اول عصر آهن برگردد به دست نیامده است ( نک - : دوران باستان ) همچنین کائلین کنیوندر خلال حفاریهایش در قدس ( 1961 - 1967 ) تأکید نمود که هیچ آثار معماری که بتوان آن را به داود یا سلیمان نسبت داد یافت نمی شود . برج و دیواری که مکاستر قبلاً و در نتیجه حفاریهایی که در دهه 30 همین قرن انجام داده و به عهد و داود برگردانده بود ، به دوره هلنسیتی برمی گردد . بررسیهای جدید اثبات کرد آنچه که به عنوان اصطبلهای سلیمان در تپه المتسلم ( مجدو ) شناخته شده ، اصطبل نبوده و به زمان سلیمان برنمی گردد . مطالب مذکور در کنار بسیاری از حوادث تورات قرار دارد که حفاریهای باستان شناسی بطلان آنها را اثبات نموده است . از جمله این حوادث ، حادثه ویران کردن اریحا است که کاثلین کنیون در این مورد می گوید : " محال " است کسی ویرانی اریحا را مقارن تاریخ خروج اسرائیلها در قرن سیزدهم قبل از میلاد بداند ، ممکن است ویرانی شهر در نتیجه هجوم جمعیت دیگری از عبریها باشد که همچنان که می دانیم ، دارای تاریخ پیچیده ای است . " بنابراین ، حکایت تحریک آمیزی که تورات در مورد محاصره و سقوط اریحا نقل می کند چیزی جز یک تحلیل خیالی برای پدیده ها و نشانه های تخریب در آنجا نمی باشد . همینطور " جودیث مارکیت کراوس " در مورد حکایت ویرانی شهر العای ( دعی ) صحبت کرده و می گوید : فصلهای هفتم و هشتم از سفر یشوع که به عنوان تاریخ به شمار می آید اسطوره می باشند . " ج . کالاوی " با تکیه بر شواهد و دلایل تاریخی که در خلال حفاریهای باستان شناسی در تپه الغای به دست آورده پیرامون همین مسأله می گوید : ما پس از این نمی توانیم تصدیق کنیم که ویرانی بتیل ، تپه الدویر ، تپه مرسیم یا تپه القاضی در عصر برنز در نیتجه حمله اسرائیلیها به سرزمین کنعان می باشد . این نظر مخالف روایات تورات می باشد .
جیمز بر ریچارد نیر ، پس از حفاریش در شهر جیب Gibeen و بر پایه دلایل که به دست آمده مبنی بر این که جیب در زمان یشوع ، شهر مهمی نبوده است می گوید : " نتائج حفاریهای باستان شناسی در اریحا ، عی و جیب یعنی شهرهای مذکور در سفر یشوع ، از روی تناقضات آشکار پرده برداشت و دلالت بر آن دارد که ما در راه بن بستی به سوی تلاش برای دست یابی به دلائل باستان شناسی در جهت اثبات روایات کهن در مورد فتوحات اسرائیلیان ره می سپاریم . "
و فرانکلن با این گفته اش به موضوع فیصله می دهد که : " در صورتی که روایات کهن تورات نبود ، باستان شناسان پیرو تورات هیچ تغییر ریشه ای را که در آخر عصر برنز ذکر شده نمی یافتند . "
پس از مطالب عرضه شده می توان باستان شناسان فلسطین را در رسته های زیر دسته بندی کرد :
- دانشمندان علم تاریخ و علوم طبیعی دیگر مانندجغرافی و گیاه شناسی که هدفشان مطالعه طبیعت سرزمین مقدس می باشد مثل " لینهارد روخ ولف " .
- دانشمندان توراتی که هدفشان از کاوش در آثار باستانی اثبات تاریخی بودن حوادث و نامهایی است که در تورات آمده است . این گروه را می توان به دو دسته تقسیم کرد : دسته اول : کسانی که هدفشان تنها کاوش بود مثل پدر دوفو ، لاب و دیفر . دسته دوم کسانی که خود را در اختیار اهداف صهیونیستها و جاسوسی برای آنها قرار دادند مانند اولبرایت ، نلسون کلوک و کوندر .
- دانشمندان صهیونیستی که هدفشان در زمینه کاوش باستان شناسی قانونی و تاریخی جلوه دادن رژیم صهیونیستی بود . از این گروه می توان ایگل یادین ، بنیامین مازار ، میلسر ، اوهارونی ، رث امیران و دیگران را نام برد .
- دانشمندان باستان شناس که کاوش باستان شناسی را از روایات و حکایات تورات جدا کردند ، مانند کاثلین کنیون و هنریکوس فرانکین .
ب - باستان شناسان عرب فلسطینی :
زمانی که در اوائل دهه 20 اداره آثار باستانی تحت قیمومیت انگلیس تأسیس گردید تعداد کمی از فلسطینیها در همان زمان توانستند به عنوان کارمند عادی به این اداره بپیوندند . اما چون افراد زیرکی بودند ، موفق شدند که به تدریج وارد کار باستان شناسی شوند . دیمتری برامکی ، یوسف سعد و سالم حسینی از جمله این افراد هستند . برامکی در ابتدا معاون بازرس آثار باستانی بود سپس ترقی کرد و ضمن حفظ سمت ، در کارهای حفاری موضعی و مقطعی شریک گردید . پس از آن که توانایی خود را اثبات نمود اجرای برخی از حفاریهای عرضی که معمولاً پس از اکتشافات انجام می پذیرد به او واگذار گردید . او اقدام به حفاری قبری در شهرک الظاهریه نمود که به عصر اول آهن برمی گردد و نتایج حفاریش را در فصلنامه اداره آثار باستانی انتشار داد . او همچنین کاوشهایی در مورد کلیسایی از قرون اول مسیحی در عین الجنید کلیسایی و مربوط به ابتدای دوره بیزانس در نزدیکی تپه سلطان در اریحا و همچنین یک مخزن قدیمی آب در قصر حکومتی قدس و یک قبر در " وعر ابوالصفا " نزدیک قدس انجام داد . علاوه بر اینها در چندین عملیات حفاری در خرابه المفجر شرکت نمود و نتائج مطالعاتش را طی چند مقاله در فصلنامه اداره آثار باستانی فلسطین انتشار داد .
او همچنین راهنمای کوچکی برای قصر اموی در خرابه المفجر انتشار داد که اداره آثار باستانی فلسطین در سال 1974 اقدام به چاپ آن نمود . کارهای او در خرابه المفجر از مهم ترین کارهایی است که در فلسطین انجام پذیرفته و او توانست با کمک گرفتن از این کارها طرحی پیرامون فرهنگ دوره اموی در فلسطین فراهم آورد . او پس از اشغال فلسطین ، به دانشگاه آمریکایی بیروت پیوست و سپس دبیر موزه آنجا و استاد آثار باستانی دانشگاه گردید . در این زمان تعدادی کتاب منتشر نمود که عبارتند از : فینیقیون ( فنیقیها ) و النقود الامویه فی متحف الجامعه الامریکیه ( سکه های دوره اموی در موزه دانشگاه آمریکایی ) و الفن والعمارة : القدیمة فی فلسطین ( معماری قدیم در فلسطین ) و... نام برد .
برامکی تا زمان بازنشستگی در سمت دبیر موزه دانشگاه آمریکایی و استاد آثار باستانی آنجا باقی ماند و در چارچوب آثار باستانی به کار خود ادامه داد . او ریاست هیأت نمایندگی باستانی فلسطین اعزامی به عراق را برای بیرون آوردن آثار سدحمرین به عهده داشت و در دانشگاه لبنان تدریس می کرد .
سالم حسینی نیز اقدام به تعدادی حفاری فوق العاده در فلسطین از جمله کاوش در مورد قبری سنگی در عین یبرود نمود و نتایج کارش را در فصلنامه اداره آثار باستانی فلسطین انتشار داد . او با همکاری هاملتون اقدام به کاوش از قبری دیگر نمود که در زمان احداث راه قدس - نابلس کشف شد .
یوسف سدر نیز کار خود را به عنوان کارمندی ساده آغاز نمود و به تدریج در کارش ترقی کرد تا آن که در موزه فلسطین ( موزه راکفلر سابق ) پس از الحاق آن به موزه های اردن به سمت دبیری رسید و تا اشغال کرانه غربی توسط صهیونیستها در سال 1967 در سمت خود باقی ماند و برخی از کاوشهای باستان شناسی را انتشار داد .
این افراد که بارزترین کاوشگران باستان شناس فلسطین در دوره قیمومیت انگلیس می باشند و آنچه قابل ملاحظه است این که کار آنها در پوشش اداره آثار باستانی فلسطین که تابع نیروهای قیمومیت بوده جریان داشته زیرا که مؤسه ای عربی فلسطینی در مورد امور کاوش باستانی در فلسطین مانند آنچه که نزد صهیونیستها بوده ، وجود نداشته است .
پس از جنگ 1948 هیأتهای باستانی بیگانه فعالیت خود را در کرانه غربی با نظارت اداره آثار باستانی اردن و با همکاری تعداد اندکی از فرزندان این سرزمین ادامه دادند و هیچ گروه عربی به حفاری و کاوش در کرانه غربی اقدام نکرد . در نوار غزه نیز هیچ گروه باستان شناسی اعم از عربی یا بیگانه وجود نداشت . در آنجا بخش یا اداره ای که امور آثار باستانی نوارغزه را به عهده بگیرد یافت نمی شد و در نتیجه کاوشگران غرب نیز در آن محل حضور نداشتند .
در آغاز دهه 50 جوانان عرب فلسطین به ویژه آنان که در کرانه غربی یا در شرق اردن اقامت داشتند ، به مطالعه آثار باستانی و کار در اداره آثار باستانی اردن و یا دانشگاه اردن روی آوردند و امروزه تعدادی از باستان شناسان فلسطینی به صورت پراکنده در کشورهای عربی و بیگانه دیده می شوند . اغلب باستان شناسان فلسطینی ، در اردن و به صورت پراکنده بیناداره آثار باستانی و دانشگاههای " امان " و " اربد " کار می کنند . از جمله بارزترین این افراد دکتر عوفی دجانی بود که قبل از مرگش مدیرکل آثار باستانی در اردن گردید و به همراه خانم کنیون کاوشگر در اریحا کار می کرد و مطالعات خود را در لندن ادامه می داد . شخص دیگر دکتر معاویه ابراهیم است که علم آثار باستانی را در آلمان غربی تحصیل کرد و مدت زمانی نیز در اداره آثار باستانی اردن مشغول به کار بود و در کاوشهای باستان شناسی در چند محل از جمله " سحاب " و " دیرعلا " مشارکت داشت و دست به تعدادی بررسیهای باستان شناسی زد که آنها را در مجله " الحولیات " اردن و تعدادی از مجله های بیگانه انتشار داد . فرد دیگر دکتر محمدحیر یاسین است که علم باستان شناسی را در ایالات متحده آمریکا فرا گرفت ، به عنوان مدرس در دانشگاه اردن کار می کرد و در تپه المزار در غور ( دره اردن ) حفاری نمود و مجموعه مقالاتی به دو زبان عربی و انگلیسی در مجله های مختلف انتشار داد . از جمله این افراد همچنین می توان دکتر نبیل خیری را نام برد که علم باستان شناسی را در دانشگاه لندن فرا گرفت و در دانشگاه اردن مشغول به تدریس شد . او به کاوشهای باستان شناسی در البتراء اقدام نمود . همچنین دکتر عاصم برغوثی که علم باستان شناسی را در ایالات متحده آمریکا تحصیل کرد ، به عنوان مدرس علم باستان شناسی در دانشگاه اردن مشغول به کار شد و در محل ( جوش ) کاوش و حفاری انجام داده است .
در این میان ، محمود عابدی ( متوفای 1978 م ) نیز حضور داشت که به عنوان هماهنگ کننده آثار باستانی در اداره آثار باستانی اردن کار می کرد و سپس معاون مدیرکل گردید . او تعدادی کتاب و مقاله که آثار باستانی اردن و فلسطین را مورد بحث قرار داده منتشر کرده و در تحریک و تشویق تعدادی از جوانان فلسطینی به فراگیری علم باستان شناسی ، جایگاهی والا دارد . از باستان شناسان فلسطینی ساکن در اردن می توان از دکتر عرفان حدیدی مدیرکل اداره آثار باستانی اردن و دکتر غازی بیشه معاون مدیرکل این اداره نام برد .
علاوه بر افراد مذکور ، اشخاص دیگری مانند : محمد مرقطن ، حفظی حداد ، محمد جمره ، نبیل قاضی و محمد نموج نیز دست اندرکار بوده اند . همچنین جهت بررسی آثار باستانی در دانشگاه بئرزیت بخشی وجود دارد که کارهایی در زمینه های مطالعاتی در چارچوب آثار باستانی فلسطین ، ایراد سخنرانی و برپایی جلسات انجام داده است .
موزه ای نیز در مورد آثار باستانی اسلامی در مسجدالاقصی وجود دارد که مروان ابوخلف آن را اداره می کند . بازرسی آثار باستانی قدس و فلسطین را یوسف نتشته برعهده دارد . همچنین تعداد زیادی از افراد به نگهداری و حمایت از بناهای تاریخی در قدس اهتمام می ورزند از جمله : ابراهیم دقاق ، عصام عواد ، کامل عسلی و جمال بدران .
در سوریه نیز دکتر شوقی شعث که علم باستانی را در دانشگاه رم فرا گرفته به عنوان مدیر موزه ملی حلب و آثار باستانی و موزه های منطقه شمال مشغول به کار می باشد . او در چند محل باستانی سوریه از جمله تپه العزی در حوزه فرات و تپه دینیت در استان ادلب کاوش انجام داده و چند بحث باستان شناسی در سالنامه های باستان شناسی سوریه انتشار داده است . در سوریه همچنین محمد قدور که علم آداب و رسوم مردمی را در آلمان غربی فراگرفته ، با تعدادی از هیأتهای باستان شناسی بیگانه همراه شد و در موزه آداب و رسوم مردمی و صنایع ملی دمشق ( قصرالعظم ) مشغول به کار گردید .
شخص دیگری که در سوریه کار می کرد ، محمد وفا دجانی ( متوفی ) بود که هنرهای تطبیقی را در مصر فرا گرفت و به عنوان وابسته هنری در مدیریت کل آثار باستانی و موزه ها به کار پرداخت . او در بنیان گذاری بسیاری از نمایشگاهها و کاوشهای باستانی سهیم بود و تعدادی از هیأتهای باستان شناسی را همراهی کرد و در زمینه ساخت مجسمه مشهور بود .
دو تن دیگر به نامهای دکتر ابراهیم قواسمه و عادل عیاش نیز زمانی در عربستان سعودی کار می کردند اما قواسمه به یکی از کشورهای عربی منتقل گردید و عیاش نیز به کانادا رفت .
از دیگر باستان شناسان فلسطینی دکتر ابراهیم ابوغوش است که علم باستان شناسی را در ترکیه فرا گرفت و مدت زمانی در مرکز نقشه برداری سازمان آزادی بخش فلسطین کار می کرد . او در هیأت اعزامی باستان شناسی فلسطین که جهت کاوش در سد حمرین به عراق اعزام شد شرکت داشت و در دانشگاه ریاض کار می کرد . همچنین می توان از دکتر احمد بحیصی نام برد که علم باستان شناسی را در دانشگاه ورشو لهستان آموخت و ابتدا در عراق و بعدها در دانشگاه ریاض مشغول به کار شد .
مآخذ :
- حدیدی ، عدنان : الآثار فی خدمة السیاسة ، حولیه دائرة الآثار الأردنیه ، شماره 22 .
- ابوطالب ، محمد : آثار الاردن و فلسطین فی العصور القدیمه ، أضواء جدیده ( 1952 - 1977 ) ، عمان 1978 .
- شعث ، شوقی : الآثار و خطرها علی القضیه الفلسطینیة ، حلب 1976 .
- دائرة الآثار الفلسطینیة : فصیلة دائرة الآثار الفلسطینیهQDAP .
- المدیریة العامة الآثار و المتاحف : الحولیات السوریه ، دمشق .
- دائرة الآثار العامة : الحولیات الأردنیه ، عمان .
- Albright, W. F. : The Archaeology of palestine, penguin 1960.
- Callaway,i. : New Euidence of Al Gournal ofbiblicalliterature 87.
- Deuer, W. : Archaeligy andn Biblical Stadies, Retrospects and Prospects, 1972.
- Franken, H. J. and Franken - Buttershill, C.A. A : Promer of old Testament Archaeology,leiden 1968.
- kengon, K. : ExcaNation Methods in Palestine, PEQ, 1939.
- Lapp, P. : Biblical Archaeology and history, New York 1968.
- Thompson H. O. : Archaeology and Archaeologists, An historical review with
focus on the anaentnear East, The University of jorden 1970.