ایالات متحده آمریکا و اسرائیل ( روابط - )

از دانشنامه فلسطین


مقدمه :

جنبش صهیونیسم ، پس از تعیین اهداف خود ، وسایل و اصولی را که برای تحقق رؤای بزرگ خویش ( در زمینه توسعه طلبی و نفوذ ) نیاز داشت ، مشخص نمود .

نخستین اصلی که صهیونیسم به آن می اندیشد ، تکیه بر یک دولت بزرگ است به گونه ای که رشد و نمو این نوزاد غیرقانونی ، آن هم در قلب سرزمینهای اسلامی ، در سایه چنین دولتی صورت پذیرد . از این رو اصل تکیه بر یک دولت بزرگ ، سنگ بنیادین استراتژی اسرائیل را تشکیل داده و هرگز تغییر نخواهد کرد .

این دیپلماسی در استراتژی صهیونیسم از ابتدای آغاز کار جنبش تاکنون ، نقش مهمی را ایفاکرده است . در این باره می توان به ذکر چند نمونه پرداخت : برقراری تماسهایی برای به رسمیت شناختن جنبش با تأیید دول بزرگ ، صدور اعلامیه بالفور ( 1917 ) و پس از آن ، دستیابی به توصیه مجمع عمومی سازمان ملل در مورد تقسیم فلسطین در سال 1947 و سپس ایجاد دولت اسرائیل و تلاش در جهت شناسائی مجدد آن درسطح بین المللی ، همچنین کوشش برای عضویت در سازمان ملل متحد پس از پایان یافتن قیمومیت انگلیس در ماه مه 1948 .

دیپلماسی مزبور در این سطح پایان نیافت بلکه به زمینه های اقتصادی و تداوم کمکهای خارجی ، نه فقط از جانب صهیونیسم و یهود ، بلکه از طرف سایر دولتهای حامی صهیونیسم ، کشیده شد . دایره این دیپلماسی به حفظ امنیت و صلح در مقابل ملل پیرامون آن گسترش یافت . برای این منظور توافقنامه هایی در زمینه کمکهای تسلیحاتی و تعهدات نظامی با صهیونیسم منعقد شد ، که اولین آن " بیانه سه جانبه 1950 " و نقطه اوج آن " بیانیه 1992 آمریکا " بعد از جنگ نفت در خلیج فارس بود . جنبش صهیونیسم از ابتدا تاکنون ، یک شرط اساسی را مدنظر داشته ، و آن دستیابی به کمکهای بی دریغ یکی از دولتهای بزرگ و توافق کامل در زمینه همکاری با جنبش بوده است . استراتژی اسرائیل در مرحله اول ، از سخاوت انگلیس ، تا زمان صدور طرح تقسیم 1947 بهره جست و از آن پس ، از زمان ایجاد اسرائیل تاکنون ، از آمریکا یاری و کمک گرفته است . استراتژی نظامی اسرائیل زمانی به اجرای طرحهای خود می پردازد که تصویری از موضع گیریهای جهانی و توازن در سطح بین المللی ، در دست داشته باشد .

اسرائیل ، در همکاری با دول بزرگ ، بر منافع سیاسی ، استراتژیک و اقتصادی که از جانب کشور عاید آنان می شود ، تکیه می کند . از سوی دیگر استراتژی آمریکا نیز از زمانی که توانست پس از جنگ جهانی دوم ، با حضور فعال در خاورمیانه ، موقعیت انگلیس را در منطقه از آن خود سازد و نطفه نامشروع اسرائیل در خاورمیانه بسته شد ، بر روابط مستحکم با رژیم صهیونیستی قرار گرفت و رابطه با اسرائیل مهم ترین اصل اساسی استراتژی آمریکا در این منطقه گردید به طوری که حمایت از رژیم صهیونیستی و تعهد به حفظ امنیت آن در برابر اعراب ، محور اساسی این استراتژی است و در مقابل ، اسرائیل نیز تاکنون سعی کرده تا به عنوان همپیمان اصلی و استراتژیست آمریکا در منطقه عمل نماید . درک این رژیم از ارتباط با آمریکا ، بیانگر این است که اسرائیل تا چه حد برای خدمت به مصالح آمریکا در خاورمیانه مناسب است به ویژه آن که با فهم مشخص رژیم صهیونیستی از این مصالح ، همراه گردد .

در این رابطه یک سؤال مطرح است که به چه دلیل آمریکا موضع تأیید محض اسرائیل را اتخاذ نموده است ؟ جواب این سؤل تا حدودی توسط " هانسون " و " بالدوین " در کتابشان به نام " استراتژی فردا " داده شده است . در این کتاب ضمن ارائه تفسیری از حمایت آمریکا از اسرائیل به نکات مشترک بین دیانت یهودی و مسیحی ، آراء یهودیان در آمریکا و به ویژه نیویورک و نفوذ سیاسی آنها در این کشور اشاره می شود ، زیرا :

" نفوذ یهود در آمریکا ، نزاع عربی - اسرائیلی را ، به کشمکش بین شرق و غرب مبدل ساخته است " . اما بسیاری را عقیده بر این است که آمریکا به عنوان قلب امپریالیسم غرب ، در داخل دایره ای یا پیکره ای به نام صهیونیسم می تپد و معتقدند که ملت آمریکا در چنگال حاکمیت یک اقلیت صهیونیست قرار گرفته و قدرت واقعی در سیستم حکومتی این کشور ، زیر نفوذ و حتی سلطه اقلیت فوق می باشد و محافل مالی ، تجاری ، اقتصادی ، تبلیغی ، فرهنگی ، سیاسی ، نظامی ، اطلاعاتی و... کاملاً تحت قبضه آنهاست . به بیانی دیگر ، جامعه آمریکا را به صورت غول ماشینیسم تعریف می کنند که این غول در خدمت صهیونیسم است .

[[ پرونده : | اسرائیل فاشیسم جدید تصویر 31 ]]

برخی از محققان و نویسندگان خارجی عقیده دارند که نفوذ ، فشار و نهایتا سلطه صهیونیستها بر کاخ سفید و کنگره آمریکا به حدی است که این اقلیت نه فقط در انتخاب نمایندگان ، رئیس جمهور و وزرا ، نقش اصلی را به عهده دارند بلکه در تعیین خط مشی انتخاب شوندگان و ترسیم مواضع آنان ، صهیونیستها هستند که تصمیم نهائی را اتخاذ می کنند و حرف آخر را می زنند . بر این اساس مدعی هستند بی دلیل نیست که تمامی قطعنامه های صادره شورای امنیت علیه اشغالگران صهیونیست ، بدون استثنا تاکنون توسط آمریکا وتو گردیده و در تمامی نشستها و جلسات رسمی این شورا و حتی مجمع عمومی سازمان ملل ، استکبار جهانی به رهبری آمریکا ازصهیونیسم جانبداری و پشتیبانی کرده و از عملکردها و جنایتهای رژیم اسرائیل حمایت نموده و به توجیه آنها مبادرت ورزیده است . در این راستا " جرج بال " از کارشناسان عالی رتبه وزارت خارجه آمریکا و عضو کمسیون سه جانبه ، در کتاب خویش تحت عنوان خطا و خیانت می نویسد : " هر زمان که آمریکا و اسرائیل در مورد مسأله ای با هم اختلاف دارند ، طرفی که همواره می تواند نظرش را به دیگری تحمیل کند ، اسرائیل است نه آمریکا " و در جای دیگر کتاب می نویسد : " اکثر رؤای جمهوری و تعداد بی شماری از دولتمردان آمریکا مکررا اعلام داشته اند که خود را به حفاظت از امنیت اسرائیل موظف می دانند " و همچنین در بخش دیگری صریحا اشاره می کند که : " کنگره و رئیس جمهور آمریکا فقط به این دلیل از به کارگیری قدرت درجهت وفاداری به سوگند خود مبنی بر حفظ منافع آمریکا بازمانده اند که به سبب فشارهای داخلی ، مسلوب الاختیار گشته اند " .

الف - دیدگاههای صهیونیستها و آمریکائیان نسبت به روابط آمریکا و اسرائیل :

شاید رهبران اسرائیلی و آمریکایی در اظهاراتی که داشته اند از عهده توضیح روابط مستحکم میان آمریکا ( کشور امپریالیستی ) و اسرائیل ( پایگاهی در خدمت منافع آمریکا در خاورمیانه ) برآمده باشند لذا عجیب نیست که هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا می گوید : " آنچه در خاورمیانه برای آمریکا خوب است ، برای اسرائیل و منافع اسرائیل و آمریکا هم خوب است و این هر دو با هم تناسب دارند . زیرا وجود یک اسرائیل مقتدر ، به نفع مصالح آمریکاست " .

هرتزل ، در کتاب " کشور یهود " به روشنی چنین نوشته است : " برای اروپا ، ما در آنجا ، در فلسطین ، در حکم نگهبان تمدن در برابر توحش هستیم " ، اما از آن زمان به بعد ، کشور اسرائیل نه تنها نمایندگی استعماردسته غرب را در خاورمیانه برعهده دارد ، بلکه به ویژه برای آمریکا ، تبدیل به یک مهره اساسی در روابط قدرتها بر روی صفحه شطرنج جهانی شده است .

بن گورین اولین رئیس حکومت اسرائیل در مقاله ای تحت عنوان " نگرش ما به آمریکا " در مورد مقررات صهیونیستی در سال 1939 می نویسد : " متقاعد شدم که خارج از فلسطین ، صحنه اصلی برای تلاش ما ، انگلستان نیست بلکه آمریکاست . و غیر از بشوف ( گروهی از یهودیان در فلسطین ) وسایلی بیش از فعالیت یهودیان آمریکا و حرکت صهیونیسم در اختیار ما نبوده است و فقط یهودیان آمریکایی ، گروه بزرگی را تشکیل می دهند البته اگر آنها عزیمت کنند و در فلسطین ساکن شوند ، زیرا آمریکا از ابتدای شروع جنگ ، نقش بسیار مهمی در جهان داشته است " . بن گوریون می افزاید : " آمریکا نقش وافر و مهمی در جنگ جهانی اول داشته و یهودیان آمریکایی هم نقشی بزرگ در صدور قرارداد بالفور ایفاکردند . "

بن گورین در خاتمه می نویسد : " یهودیان آمریکا تنها مهاجرانی هستند که می توانند اعمال نفوذ و فشار بیشتری بر سیاست بریتانیا در فلسطین داشته باشند ، البته به یک شرط و آن این که اگر تمامی قوای خود را در درگیری و برای رسیدن به این هدف به کار گیرند ، ملت یهود به زودی در وطنشان خواهند بود . "

مناخیم بگین در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی " معاریو " در تاریخ 18 مارس 1971 ، به صورت مستدل ، در مورد منافع مشترکی که اسرائیل را با آمریکا مرتبط می سازد ، می گوید :

" ملت اسرائیل ، آمریکا را در نجات زندگی فرزندان این کشور ، یاری داد ( البته از طریق بستن کانال سوئز ، کاهش تجهیز دشمنان آمریکا به سلاح روسی درجنوب شرقی آسیا و در نتیجه ، افزایش حضور آمریکا در ویتنام ) . از این رو آمریکائیها باید بدانند که ما این اقدام را برای آنان انجام دادیم . پس سلاحهای اهدائی آنان ، نه به خاطر چشمان سیاه ما ، بلکه برای وجود منافع مشترک بین ملتی بزرگ و ملتی کوچک بوده است " . همچنین در جایی دیگر می گوید : " اسرائیل و آمریکا منافع مشترکی دارند و اسرائیل ، بزرگترین خدمتها را به منافع ارائه آمریکا کرده است . "

از آن پس ، مسئولان اسرائیل از دشمنی آمریکا و شوروی بهره جستند . زیرا تصور آمریکا بر آن بود که اسرائیل در مقابله با شوروری در سال 1973 با او همگام خواهد شد .

در زمینه تحلیل وضع سیاسی موجود ، " ابا ابان " وزیر خارجه اسبق اسرائیل در یک مصاحبه با رادیو اسرائیل که در روزنامه " داوار " 18 آوریل 1971 منعکس شد ، ماهیت روابط بین اسرائیل و آمریکا را این گونه تشریح می کند :

" آمریکا از اسرائیل دور نخواهد شد ، زیرا پشتیبانی آنها از اسرائیل به دلیل همدردی و همفکری نبوده ، بلکه همان طور که نیکسون اشاره نمود ، تنها به خاطر جلوگیری از بر هم خوردن موازنه تسلیحاتی است . و این از ضروریات منافع آمریکاست ، چرا که امنیت آمریکا ، به توان قدرت او بر بازدارندگی در جهان پابرجاست . و اگر از اسرائیل کناره گیرد ، دیگر هیچ کشوری در سطح جهان باور نخواهد کرد که آمریکا در آینده او را یاری کند " . دورشدن از اسرائیل برای آمریکا ، به قیمت پایان اعتماد به بازدارندگی او در جهان ، تمام خواهد شد . بنابراین آمریکا ، نه به لحاظ دلسوزی و همدردی ، بلکه بر پایه حفظ منافع خود ، علی رغم اختلافات موجود ، در آینده نیز به یاری اسرائیل خواهد شتافت .

اسحاق رابین زمانی که سفیر اسرائیل در آمریکا بود در مصاحبه با روزنامه " معاریو " در 14 ژانویه 1972 اذعان داشتکه : به نظر آمریکائیان ، چنان که عملکرد اسرائیل نشان داده است ، ما در مقابل شوروی و کمونیسم خواهیم ایستاد " .

دیوید خوحام رئیس هیأت تحریریه مجله تئوریک حزب کار اسرائیل نیز طی تحلیلی پیرامون ماهیت مصالح آمریکا در خاورمیانه که به وجود دولت " اسرائیل " و امنیت آن مربوط می شود ، درباره امنیت آمریکا از دو نکته سخن گفته است :

  1. جلوگیری از ایجاد وضعی که شوروی ( قدرت رقیب ) بتواند از طریق آن بر منطقه خاورمیانه چیرگی کامل پیدا کند و از آن به عنوان پایگاهی علیه منافع آمریکا استفاده نماید .
  2. تضمین جریان نفت از خاورمیانه به بازارهای جهان و در پیشاپیش آنها ، بازارهای آمریکا که روزبه روز بر وابستگی آن به نفت افزوده می شود .

در تأیید این مسأله و همچنین صحه گذاشتن بر مصالح آمریکا در خاورمیانه و ضرورت روابط آن با رژیم صهیونیستی ، گلدامایر نخست وزیر سابق اسرائیل در دیداری از آمریکا در ماه مارس 1973 ، در ملاقات با نیکسون رئیس جمهور آمریکا ، توانست تمامی برخوردهای احتیاط آمیز را که بعضی از سیاستمداران آمریکا در قبال بی طرفی کامل آمریکا در برابر دیدگاه " اسرائیل " نشان می دادند ، از میان بردارد . وی در حقیقت بر قانع شدن مسئولان آمریکایی در رابطه با نقش اسرائیل در منطقه خاورمیانه نسبت به مصالح آمریکا افزود و بر سه رکن اساسی زیر که روابط دو کشور بر آنها استوار است تاکید کرد .

  1. اسرائیل مأموریت دارد تا از مصالح آمریکا در خاورمیانه دفاع کرده و قبول دارد که نباید ویتنام دیگری در خاورمیانه به وجود آید و خون آمریکایی در منطقه به زمین ریخته شود . وی به عنوان تکمیل این دیدگاه ، سخنان چرچیل خطاب به روزولت رئیس جمهور آمریکا را تکرار کرد که می گفت " ابزار را به ما بدهید ، مأموریت را ما انجام خواهیم داد " .
  2. اسرائیل دارای وسایل بازدارنده ای است که نه تنها امکان تحقق صلح عملی نخواهد شد بلکه همچنین نخواهد گذاشت که این کشمکش تبدیل به یک کشمکش بین المللی شود .
  3. اسرائیل قدرتمند است و در حقیقت تضمین کننده حفاظت از منافع آمریکا در منطقه می باشد و ارتش آن با نیروی مطلق و نه نسبی اش ، خط مقدم دفاع از منافع آمریکا در منطقه دریای مدیترانه را بیش از اکثر کشورهای پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو ) که متحد آمریکا هستند ، تشکیل می دهد .

گلدامایر در سخنان خود بر اصولی که تضمین کننده تقویت روابط آمریکا - اسرائیل است تأکید کرده که در واقع اعتقاد بخش بزرگی از دارودسته حاکم بر اسرائیل و سازمانهای

صهیونیستی آمریکایی است که سعی دارند آن را تبدیل به حقایق غیرقابل بحث گردانند و حتی راه عقب گرد آمریکا را مسدود سازند . به طوری که مسأله حمایت از اسرائیل امری اجتناب ناپذیر شده و به صورت سنت غیرقابل تغییری درآمده که امکان هیچ تغییر و تبدیلی در آن نیست .

اسحاق رابین نیز معتقد است " اسرائیل در زمینه پشتیبانی آمریکا ، از جایگاه ویژه ای برخوردار گردید و ازآمریکا در زمینه حفظ مصالح این کشور ، این رژیم مناسب تر از دیگران به نظر می آید " .

وی سپس بنیاد روابط اسرائیل و آمریکا را به عنوان همپیمانی نیرومند و نیز بهترین ابزار جهت دفاع از مصالح آمریکا و دارای مصالح استراتژیک تعیین کرده است و می گوید :

" اسرائیل ، همچون صخره جبل الطارق ، در برابر تمامی جهان عرب قرار دارد . "

آریل شارون ، تروریست و جلاد معروف فلسطینیها ، نیز در خصوص ارتباط آمریکا و اسرائیل می گوید " هیچ چیزی برای آمریکائیان مهمتر از وجود یک اسرائیل نیرومند نیست . نیروی مسلح ما بر تمامی نیروهای مسلح کشورهای اروپایی برتری دارد و اسرائیل توانایی آن را دارد که منطقه ممتد بین خارطوم ، بغداد ، الجزایر را ظرف یک هفته به تصرف خود درآورد . " آمریکا نیز با درک متقابل این قضیه هر روز بر حمایت و پشتیبانی خود از اسرائیل افزوده و پیوسته رؤای جمهور آن بر حمایت از اسرائیل در مقابل اعراب تأکید داشته اند ، در اینجا به منظور ارائه تصویر روشنتری از روابط رژیم صهیونیستی و آمریکا به طور گذرا به این روابط در مقاطع مختلف زمانی در زمینه های گوناگون اشاره می شود :

ب - تاریخچه روابط سیاسی قبل از تشکیل اسرائیل :

در دوران فعالیت جنبش صهیونیسم ، آمریکا از طریق کشورهای استعمارگر اروپائی به تقویت این جنبش در فلسطین چشم دوخته بود و انگلیس نیز برای توافق بر سر تدوین بهترین فرمول برای اعلامیه " بالفور " با آمریکا تماس دائمی داشت . ویلیام وایزمن مدیر ضد اطلاعات انگلیس رابط میان شخص بالفور و ویلسون رئیس جمهوری وقت آمریکا بود و او بود که تلگرافی به دولت متبوع خود اطلاع داد که رئیس جمهوری آمریکا با فرمول پیشنهادی موافق است .

کلنل هاوس ، مشاور ویلسون در 16 اکتبر 1917 تلگرامی به وزارت جنگ انگلیس ارسال کرد و در آن موافقت ویلسون و حکومت آمریکا با اعلامیه بالفور را که جهت اعلام نظر برای رئیس جمهور آمریکا فرستاده شده بود ، اعلام نمود . اما خواسته شده بود که در اعلامیه دولت انگلیس ، به موافقت رئیس جمهور آمریکا اشاره ای نشود ، زیرا او مایل استشخصاموافقت خود را به اطلاع یهودیان آمریکا برساند .

ویلسون ، بعد از پخش اعلامیه انگلستان در اواخر اوت 1918 نامه ای به خاخام یهودی ، استیفن وایزمن ، نوشت و از پیشرفتی که جنبش صهیونیسم در آمریکا و کشورهای هم پیمان ، از هنگام اعلام وعده بالفور مبنی بر موافقت انگلستان با ایجاد وطنی قومی برای یهودیان به دست آورده ، استقبال نمود .

درباره تأیید یهودیان توسط آمریکا و موضع آمریکا در برابر قضیه فلسطین و دشمنی اش با اعراب و قائل شدن امتیاز برای یهودیان ، حاج محمدامین حسینی مفتی فلسطین و رئیس هیأت عالی رتبه عرب در سال 1948 در کتاب " حقایق عن قضیة فلسطین " می نویسد : " اعراب فکر می کردند که آمریکا دوست آنان است . آنها به مبادی و اصول عدالت ، آزادی و برابری ، که انقلاب آمریکایی بر آن استوار بود و همچنین به اصول چهارگانه ویلسون که در خلال جنگ جهانی اول اعلام شده بود ، احترام می گذاشتند و آمریکا را مرجع این مبادی می انگاشتند چرا که آمریکا در سال 1919 کمیته گیت کراین را مأمور کرد تا در مورد کشورهای عربی که از دولت عثمانی جدا شده بودند و درباره تصمیمات شان و نیز راجع به احساسات و آگاهی های مردم آنجا نظر بدهد " .

مفتی فلسطین می افزاید : " ولی اعراب و به ویژه فلسطینیان ، این احساس را در طول زمان از دست دادند و از موضع دشمنانه ای که سیاست آمریکا در این باره اتخاذ کرده بود ، ناامید شدند و اولین علت این مسأله موافقت آمریکا با اعلامیه بالفور بود . " بدین ترتیب برای اعراب روشن شد که این نمایندگی که سران استعمارگر برای پوشاندن و مخفی کردن نیات شوم خود ابداع کرده اند ، ایده ای شیطانی است و طولی نکشید که این سیاست توسط مجلس عالی هم پیمانان در سال 1919 ، در کلیه کشورهای عربی پیاده شد .

البته این تنها تلاش دولت آمریکا نبود ، بلکه با انگلستان تلاش مشترک جهت ایجاد جنبشهای دینی تبلیغی ، به تفاهم دست یافته بود تا این جنبشها در جریان تبلیغ بر روی بخش عهد قدیم کتاب مقدس ، مربوط به یهودیان ، تأکید ورزند تا بدین وسیله افکار عمومی برای پذیرفتن اندیشه ایجاد کشوری یهودی در فلسطین آماده شود . مهم ترین این جنبشها عبارت بودند از مورمون ها ، سبتی ها ، گواهان یهوا .

در 30 ژوئن 1922 کنگره آمریکا قطعنامه ای رسمی مبنی بر ایجاد وطن قومی برای یهودیان صادر کرد . هاردینگ ( جانشین ویلسون ) نیز در 21 ، سپتامبر 1922 این قطعنامه را به طور نهائی و رسمی تصویب کرد ، بدین ترتیب سیاست ایجاد وطن قومی یهود در فلسطین ، نقشه ای بود که ارتباط مستقیمی با آمریکا داشت . بعدها روشن شد که این دولت از مهم ترین مراکز فعالیت حرکت صهیونیستی یهود و بزرگترین پشتوانه

مادی مؤسات یهودی ای بود که به خرید زمینهای فلسطین و استثمار فلسطینی ها اقدام کردند تا جایی که حدود 43 از اموالی که در صندوقهای این مؤسات وجود داشت ، از بخشهای آمریکائیهای یهودی و غیر یهودی بود .

آن گونه که نویسنده تاریخ نقش رؤای جمهور در ایجاد دولت اسرائیل خاطرنشان می کند ، " طی دوره اول ریاست جمهوری ترومن ، حلقه کوچک و مخفیانه ای از یهودیان ثروتمند تشکیل شد... که در شمار اطرافیان نزدیک ترومن وارد شده بودند و خود را به مثابه سفرای غیررسمی مقامات رسمی صهیونیستی می پنداشتند . آنها خود را در پس پرده مخفی ساخته بودند و به خاطر نفوذشان در کاخ سفید ، نزد دولت جوان اسرائیل از مقام و منزلت برخوردار می شدند . " بنیان این ارتباط در زمان مبارزات انتخاباتی سال 1944 گذاشته شده بود . در آن زمان ترومن برای رسیدن به مقام معاونت رئیس جمهوری مبارزه می کرد و بخشی از هزینه مبارزاتی او را صهیونیست ثروتمندی به نام دوی استون Dewey ) ) پرداخت کرد . نفوذ این گروه از طریق دستیاران مهم رئیس جمهوری مانند کلارک کلیفورد که از نقش مسائل مالی و سیاسی در اقبال دموکراتها برای انتخاب شدن به خوبی آگاهی داشتند ، تقویت می شد .

زمان نبرد نهایی اندیشه ها در ذهن ترومن درباره اسرائیل ، در ماه نوامبر سال 1947 فرارسید . آمریکا از سازمان ملل متحد خواست که اسرائیل به عنوان یک کشور جدید معرفی شود . در این هنگام سازمان ملل متحد تصمیم گرفت که درباره تقسیم فلسطین به دو دولت یهودی و عرب رأی گیری کند . ضد صهیونیستها که وزارت امور خارجه آنها را رهبری می کرد ، مصرانه با این طرح مخالف بودند . صهیونیستها و متحدان آنها در کاخ سفید ، شدیدا برای کسب حمایت آمریکا از برنامه تقسیم تلاش می کردند .

تصویری که از هاری ترومن به عنوان آدمی صریح ، شجاع و مستقل در اذهان عموم پدید آمده بود ، غریزه سیاسی حقیقی او را که اغلب تا حد ترس و کمرویی تنزل می کرد ، می پوشاند . پاسخ ابتدایی او در مورد قضیه تقسیم این بود که آمریکا رأی مثبت بدهد ، اما از کشورهای زیرنفوذ خود بخواهد که به آن تأسی نکنند . به این ترتیب ، او دین خود را به حامیان صهیونیستی اش می پرداخت و وزارتخانه های دفاع و امور خارجه اش را نیز راضی می ساخت . اما در آخرین لحظه ، صهیونیستها نیرنگی به کار بردند و ترومن را ترغیب کردند به شبه مستعمره هایش مانند فیلیپین ، هائیتی و لیبریا دستور دهد رأی موافق دهند ، که دادند .

فرانسویان تهدید شده بودند که با کاهش هنگفت کمکهای آمریکا روبه رو خواهند شد و آنها هم تسلیم شدند . اکثرکشورهای لاتین نیز برای انجام آنچه به آنها گفته شده بود آماده بودند ( التبه برخی از رؤای آنها رشوه های کلان گرفته بودند ) ، بنابراین بار دیگر در تاریخ 11/5/1948 درخواست به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی سازمان ملل ، تکرار شد و بالاخره در شب 12/5/1948 با فشار شدید آمریکا و پشتیبانی انگلستان و فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی ( سابق ) و علی رغم مخالفت نمایندگان عرب ، وجود " اسرائیل " رسمیت پیدا کرد . و بدین ترتیب اسرائیل پنجاه و نهمین عضو سازمان ملل متحد گردید . در اعلام آن به عنوان عضو رسمی سازمان ملل متحد و قانونی جلوه دادن این حکومت ، آمریکا نقش به سزایی داشت .

همه مورخان نیز به این مسأله اعتراف کرده اند ، از جمله ، جرعون رفائیل ، ناشر موثق ترین نوشته ها و تحقیقات درباره تاریخ سیاسی اسرائیل می نویسد که آمریکا و به ویژه رئیس جمهور " ترومن " این دولت جدید را بر صفحه نقشه جهان ترسیم کرد .

ترومن و فعالیتهای او ، در شکل گیری و ایجاد رژیم صهیونیستی نقش فراوانی داشت . از جمله اقدامات وی فشار آوردن برنمایندگی انگلستان در فلسطین برای قبول تعداد بیشتری از یهودیان ، تأیید حدود اسرائیل در نقشه و نیز اعزام سفیر به تل آویو بود .

در پی تقاضای آژانس یهود ، ترومن وامی را از طرف بانک صادرات و واردات ترتیب داد و با نزدیک شدن پایان موعد سلطه انگلیس بر فلسطین ، اعراب را به عدم مقابله با دولت جدید ترغیب کرد .

نویسنده تاریخ نقش رؤای جمهور در ایجاد دولت اسرائیل در جایی دیگر می افزاید :

پاداش ترومن ، در انتخابات 1948 حاصل شد . در حالی که مبارزه انتخاباتی نزدیک می شد ، وی به مشاورینش گفت : " بچه ها ، اگر برای ملاقات با مردم پول داشتم ، این انتخابات را برنده می شدم . اگر پول داشتم ، قبل از همه ، خودم پول می دادم . حالا همه تان بروید... و ببینید چکار می توانید بکنید " .

اعتقاد او ، نادرست نبود . یکی از صهیونیستهای متعصب به نام " آبه فاین برگ " که در طول جنگ جهانی دوم ثروت هنگفتی اندوخته بود ، یک برنامه جمع آوری کمک به انداخت که طی دو روز یکصدهزار دلار ( که آن روزها برای مبارزات سیاسی پول خوبی بود ) عاید آن شد . این حمایت از سوی فاین برگ و افراد دیگری چون " ادکافمن " که جواهرفروش با نفوذی بود ، در تمام طول دوران مبارزه انتخاباتی ادامه یافت . استفن اسمیت برادر زن جان اف . کندی که از فعالان پشت پرده و کهنه کار دموکراتها بود ، ادعا کرد که " دو میلیون دلار به نفع ترومن جمع آوری شد و این فقط آن چیزی بود که به خاطر دولت اسرائیل پرداخت شد " .

این چنین است که می بینیم آمریکا با طرفداری از وجود صهیونیسم در منطقه ، در واقع پل بزرگی بین اروپا و خاورمیانه و بین آن دو با دریای مدیترانه به وجود آورد تا جایی که وجود این قدرت در نزدیکی کانال سوئز ، دشمن بزرگی برای منطقه به شمار می آید . برای درک چگونگی این مسأله ، موقعیت استراتژیک اسرائیل ، با این که بر چهارراه سه قاره قرار دارد و از اهمیت به سزایی برخوردار می باشد ، کفایت نمی کند . حیم وایزمن ، هنگامی که به مخاطبان انگلیسی اظهار می داشت که " یک فلسطین یهودی " نگهبان و محافظی برای انگلستان و به ویژه ، برای آبراه سوئز خواهد بود ، اشتباه نمی کرد . در واقع اسرائیل ، " کلیدهای " بزرگترین راه تجاری و نظامی باختر به سوی خاور را در اختیار دارد ، و اگر امروزه ، به سبب انتقال مرکز قدرتها ، برای انگلستان خدمت نمی کند ، در عوض با آمریکا روابط متقابل استراتژیک برقرار نموده است و نقش اسرائیل به عنوان ژاندارم خاورمیانه ، بیش از پیش برای آمریکا ضرورت پیدا کرده است . بدین لحاظ ، اسرائیل می تواند ، نه تنها آبراه سوئز را کنترل کند ، بلکه نقطه نفت خیز را نگهبانی نماید و پایگاههایی مطمئن در مدیترانه شرقی فراهم سازد . این وظایف را آمریکا شخصا نمی تواند انجام دهد ، زیرا از تجربه ویتنام ، در زمینه دخالت مستقیم در جهان سوم به شدت ترسیده است . بنابراین آمریکا این دخالت را به وسیله اسرائیل ، با دادن کمک بی قید و شرط و نامحدود به این کشور ، صورت می دهد . این موضع برای آمریکا بسیار مطلوبتر است : امکان دارد که گهگاه ، لفظا اسرائیل را محکوم کند ، ولی به استناد بازی وتو در سازمان ملل ، اسرائیل را از هرگونه مجازات واقعی که مزاحم عملیاتش باشد ، معاف می گرداند و به ویژه ، پول و هرگونه تسلیحات لازم را برای اجرای وظایف حیاتی و برای حفظ موضع آمریکا در توازن جهانی ، برای این کشور فراهم می سازد .

ج - تاریخچه روابط سیاسی پس از تشکیل اسرائیل :

پس از اعلام تأسیس رژیم صهیونیستی توسط بن گوریون ( 1948 - م . ) آمریکا اولین کشوری بود که بلافاصله 11 دقیقه بعد از آن ، این رژیم را به رسمیت شناخت . و زمانی که اسرائیل با مخالفت و نارضایتی اعراب در مورد تشکیل این کشور روبه رو شد و هنگامی که بعضی از کشورهای عربی و در رأس آنها مصر و سوریه اقدام به بازپس گیری اراضی اشغال شده نمودند ، آمریکا به همراه انگلیس و فرانسه بیانیه مشترکی در تاریخ 25/مه/1950 صادر کردند که در آن آمده بود : " حکومتهای سه گانه شدیدا با به کارگیری هرگونه نیرویی یا تهدید به استفاده از نیروهای دولتهای شرق دور مخالفت می کنند " .

در زمان تجاوز اسرائیل علیه مصر به سال 1956 ، کمکتسلیحاتی آمریکا به اسرائیل بسیار زیاد بوده است . میشل بارزهر Michel Barzahar که یک صهیونیست است در این باره چنین می نویسد : " از ماه ژوئن ، در پی یک قرارداد بسیار محرمانه ، مقادیر عظیم اسلحه به سوی اسرائیل سرازیر شد . هیچ کس در واشنگتن و در تشکیلات مشترک انگلیس ، فرانسه ، آمریکا که وظیفه مراقبت از توازن نیروها را در خاورمیانه به عهده دارد ، از تحویل این سلاحها آگاه نشد . حتی وزارت امور خارجه فرانسه که مجدانه مخالف نزدیکی بیش از اندازه با اسرائیل بود و می ترسید که این نزدیکی ، روابط میان فرانسه و مشتریان عربش را به خطر اندازد ، از این امر آگاه نگشت " .

آمریکا ، پشتیبانی و تقویت بی حد وحصر رژیم صهیونیستی را تا شب حمله 5 ژوئن 1967 اسرائیل علیه دولتهای عربی ادامه داد . این پشتیبانی به جهت آن بود که اسرائیل تمامی مصالح سیاسی ، اقتصادی و ایدئولوژیکی غرب را عملی می ساخت .

پس از جنگ سال 1967 و پس از اثبات این که رژیم صهیونیستی ، رژیم غاصب در خاورمیانه است ، آمریکا اقدام به صدور قطعنامه بین المللی از طرف شورای امنیت نمود که طی آن وجود اسرائیل قانونی شناخته شد و صرفا مقرر گردید که قطعنامه 242 صادر شود که در متن آن به لحنی شرمسارانه ، اقدام اسرائیل در قدس محکوم گردید و از اسرائیل خواسته شد فلسطینیانی را که در جنگ ژوئن از کرانه غربی اخراج شدند ، به وطن شان باز گرداند . مضمون قطعنامه همچنین شامل این مطالب بود : " عقب نشینی نیروهای مسلح اسرائیل از اراضی اشغالی در جنگ 1967 ، پایان دادن به جنگ ، احترام و اعتراف به استقلال سیاسی دولتهای منطقه ، اعطای حق زندگی در صلح و آرامش در داخل مرزهای امن و رهایی از تهدیدات و اعمال زور " بزرگترین مسأله در قطعنامه 242 سازمان ملل این بود که اهالی اصلی این سرزمین را پناهنده نامید که اشاره دارد به این مطلب که صاحبان جدید این سرزمین ، مالکان واقعی آن هستند و صاحبان حقیقی آن ، جز بازگشت به سرزمین خود به عنوان پناهنده ، هیچ حق دیگری ندارند .

آمریکا بر سر تعهدش مبنی بر پشتیبانی رژیم صهیونیستی ایستاد و پیشرفت سریع اسرائیل باعث رکود جهانی عرب و اسلام گردید که نتیجه عوامل عدیده از جمله بار سنگینی است که استعمار مستقیم بر آنها تحمیل کرده است .

این کشورها به این باور رسیدند که بیشتر دولتهای عربی که تحت اشغال و یا جدیدالتأسیس و تازه استقلال یافته بودند ، با قوای ناچیزشان نمی توانند در برابر اسرائیلی که پشتیبانش آمریکا می باشد ، مقابله و مبارزه کنند .

اعراب نتوانستند پیروزی کوچک سال 1973 را به پیروزی حقیقی و بزرگ تبدیل کنند و طولی نکشید که این

مسأله به یک فاجعه مبدل شد زیرا مصر از پیمان اعراب در برابر اسرائیل خارج شد که بی شک عامل اصلی آن آمریکا بود چرا که می خواست بدین وسیله قدرت اعراب را کاهش دهد و مانع احقاق حق آنها گردد .

در سال 1980 آمریکا اجازه فروش یک میلیارد دلار اسلحه به اسرائیل را صادر کرد اما بلافاصله پس از تحویل سلاحها ، نیمی از مبلغ مذکور ، یعنی 500 میلیون دلار به عنوان وام بخشیده شد و نیم دیگر بر دیون دولت اسرائیل افزوده گشت تا این دولت آن را به اقساط طویل المدت فراتر از 10 سال به دولت آمریکا بازپرداخت کند . افزون بر این با توجه به وخامت دائمی وضع اقتصادی اسرائیل بعد از سال 1973 ، بازپرداخت دیون این کشور ، حالتی ساختگی داشت ، زیرا بازپرداخت اقساط وام اسرائیل بلافاصله با کمک سالانه جدید و بیشتری از طرف آمریکا جبران می شد .

تحولاتی که در روابط آمریکا و اسرائیل طی چهار دهه ایجاد شد ، در تاریخ این کشور در مورد هیچ یک از دیگر کشورهای همپیمان سابقه نداشته است . از جمله این تحولات ، امضای بیانیه آمریکا و اسرائیل در 30/نوامبر/1981 درباره همکاری و همپیمانی استراتژیک بود که وزرای دفاع آمریکا و اسرائیل این پیمان را امضا کردند . این سند یا منشور ، دارای ابعادی سیاسی ، نظامی و امنیتی بود که به موجب آن آمریکا می توانست از فلسطین اشغالی ( اسرائیل ) به عنوان پایگاهی برای مانورهای نظامی خود استفاده کند . در این سند " دو طرف بر مشارکت تنگاتنگ در مسائل جنگی خاورمیانه ، تشکیل شورای هماهنگی ، بررسی تمام طرحها و توانائیهای آموزشی و مانورهای نظامی مشترک در زمینه های دریایی ، زمینی و هوایی و همچنین کمکهای مستقیم آمریکا به اسرائیل برای مجهزساختن آن به سلاحهای اتمی ، انتشار و استقرار موشکهای برد متوسط " پرشینگ " و موشکهای مجهز به کلاهکهای اتمی در اسرائیل و همچنین اعزام نیروهای مسلح آمریکا به اسرائیل در مواقع ضروری به توافق رسیدند " .

مفاد این سند ( همپیمانی استراتژیک ) بین آمریکا و اسرائیل ، تأکید دارد که اسرائیل همپیمان اساسی آمریکا در خاورمیانه و پایگاه اصلی آن برای نفوذ نظامی و سیاسی در این منطقه می باشد . پس از این توافقنامه ، قراردادهای دیگری نیز بین آمریکا و رژیم صهیونیستی طی سالهای گذشته امضا شده که همگی حاکی از حجم زیاد کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل و همچنین ایجاد منطقه آزاد تجاری بین دو کشور است . به واسطه همین قراردادها اسرائیل توانسته تاکنون بیش از 40 برنامه فروش نظامی آمریکا و کمکهای اقتصادی آن را به خود اختصاص دهد .

مثلاً قابل ملاحظه است که آمریکا پیشرفته ترین سلاحها رابرای ارتش اسرائیل فراهم می کند . روزنامه اینترنشنال هرالدتریبیون مورخ 22/ژوئیه/1982 نوشت که " دولت اسرائیل ، در سال 1982 ، مبلغ پنج میلیارد ونیم دلار برای تسلیحات و تجهیزات نظامی خرج خواهد کرد . یک سوم از این مبلغ را خزانه داری آمریکا خواهد پرداخت . " تقریبا تمام تجهیزات ارتش اسرائیل ، از برنامه کمک نظامی آمریکا به خارج تأمین شده که در این میان اسرائیل مبلغ 15 میلیارد دلار از مجموع 28 میلیارد دلاری را که از سال 1951 تا 1982 در سراسر جهان توزیع شده ، دریافت کرده است .

از مجموع 567 هواپیمای جنگی که پیش از آغاز اشغال لبنان در اختیار اسرائیل بود ، 457 فروند آن از آمریکا و از محل هدایا و وامهای اعطایی واشنگتن خریداری شده بود . اگر تعلیق واگذاری بمبهای خوشه ای را ( که اسرائیل اکنون خود قادر به ساختن آن است ) استثنا کنیم ، هیچ گونه انقطاع و وقفه ای در زمینه واگذاری تسلیحات آمریکایی به اسرائیل پیش نیامده است . به گفته مقامات رسمی پنتاگون و خود مقامات اسرائیلی ، فروش پیش بینی شده هواپیماها و موشکهای هدایت شونده ، کامیونها و سایر ادوات زرهی ، طبق برنامه قبلی انجام می گیرد .

میان نیروهای مسلح و صنایع اسلحه سازی هر دو کشور ، همکاری بسیار نزدیکی وجود دارد . پنتاگون اطلاعات بسیار دقیقی درباره نتایج کار انواع تسلیحات که در اختیار اسرائیل می گذارد ، پس از به کارگیری آنها توسط اسرائیل علیه اعراب ، از این کشور دریافت می کند . برخی از این تسلیحات که حتی از سوی ارتش آمریکا ، قبلاً آزمایش نشده است ، مثلاً استفاده از هواپیمای شناسایی هاوکی Hawkeye E - 2C که علیه مواضع دوردست در سوریه و در مرحله اول جنگ لبنان به کار گرفته شد ، از این قبیل است .

بدین ترتیب ، ارتش آمریکا می تواند سلاحهای فنی پیشرفته خود را در اندازه های واقعی به وسیله ارتش اسرائیل که از هرگونه نیروی اعزامی آمریکا مؤرتر و کارآمدتر است به آزمایش گذارد . در این رابطه ، اولین قرارداد در تاریخ 30/11/1981 و قرارداد دوم همکاری استراتژیک بین آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1983 امضا شد .

نشانه ها بیانگر آن بود که آمریکا پیوسته جهت افزایش توان نظامی صهیونیستی آماده است . قراردادهای کمپ دیوید اصولاً برای تحکیم سیاستهای آمریکا در منطقه به امضاء رسید و این امر ، بر اهمیت رژیم صهیونیستی به عنوان سرپل آمریکا در منطقه افزود . به قول والترماندیل معاون جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا ، رژیم صهیونیستی ناو هواپیمابر آمریکایی است که امکان غرق کردن آن وجود ندارد . پیوند این رژیم با آمریکا که نیرومندترین دژ امپریالیسم جهانی و آشیانه تجاوز است ، پیوندی است ارگانیک که یگانگی سرشت و

هدفهای آمریکا و رژیم اشغالگر قدس ، مؤید آن است زیرا اسرائیل نیروی ضربتی آمریکا در رویارویی با مبارزه مردم مسلمان منطقه و جنبشهای آزادی بخش ملی است و نیز ابزاری است برای تضمین ادامه یغماگری استکبار جهانی از ثروتهای منطقه و نگه داشتن این ثروت ها در چهارچوب نفوذ سیاسی و نظامی امپریالیسم .

این امر ، رژیم صهیونیستی را نسبت به سایر همپیمانان آمریکا در خاورمیانه متمایز می سازد . رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا می گوید : " توان اسرائیل ناشی از همپیوندیش با غرب است و ارتباطی با وجود یک حاکمیت اتوکرات یا بی ثبات ندارد ! " وزیر جنگ آمریکا نیز در مصاحبه ای با روزنامه صهیونیستی داوار در 12/7/1983 اظهار داشت : " ما با اسرئیل روابط استراتژیک داریم و بیش از هر کشور دیگر در جهان به اسرائیل کمک نظامی می دهیم " .

پیوند ارگانیک رژیم اشغالگر قدس با آمریکا از این واقعیت سرچشمه می گیرد که این رژیم ، پایگاهی است برای امپریالیسم آمریکا و پیوسته می کوشد تا برتری کیفی نظامی خود بر اعراب را تثبیت نماید . پشتوانه این امر جاری شدن سیل کمکهای مالی ، اقتصادی ، نظامی و سیاسی از آمریکا به سوی این رژیم است .

همچنان که روزنامه اسرائیلی معاریو مورخه 7/11/1980 نوشت " دادن کمکها و تسلیحات از سوی آمریکا به اسرائیل ، صرفا یک مصلحت آمریکایی است " . جاری شدن کمکهای آمریکا به سوی رژیم صهیونیستی عملاً بیانگر همکاریهای استراتژیک میان آمریکا و اسرائیل است . روزنامه " حتسوفیه " در تاریخ 27/11/1983 بخشی از گزارش یکی از مسئولان بلندپایه صهیونیستی در آمریکا را منتشر ساخت ، در این گزارش آمده بود که : رژیم اسرائیل از سال 1948 تا تاریخ یادشده ، مبلغ 25 میلیارد دلار از آمریکا دریافت داشته که 5/16 میلیارد دلار ، وام و بخششهای نظامی و 5/6 میلیارد دلار ، وام و بخششهای اقتصادی و 2 میلیارد دلار آن شامل کمکهای دیگر نظیر مواد غذایی و وام به بانکهاست .

رژیم صهیونیستی تنها رژیم در جهان است که همه ساله تقاضای کمک و نیز کمکهای اضافی از آمریکا دارد . توماس استافر پژوهشگر استراتژیست آمریکایی در مقاله ای تحت عنوان : " کمکهای آمریکا ، شاهرگ حیاتی اسرائیل است " می نویسد : اصرار صهیونیسم در جهت دریافت کمکهای بیشتر از آمریکا بیانگر نشانه های اقتصادی ذیل است :

  1. این کمکها و بخششهای مالی پیوسته ای که از آمریکا دریافت می دارد ، از تأخیر بازپرداخت وامهای کلان خارجی جلوگیری می کند . این بخششها و وامهای جدید به طور فرمایشی و کلیشه ای به بازپرداخت وامها کمک می کند .
  2. ذخیره حقیقی ارز خارجی اسرائیل از صفر بسیار کمتر و تقریبا معادل بهای واردات یک یا دو هفته است و ذخیره های دولتی تقریبا برابر است با وامهای خالص کوتاه مدت بانکهای تجارتی .
  3. اتکای اسرائیل بر کمکهای مالی آمریکا امری اساسی است دقیقا نظیر اتکای کشورهای صادرکننده نفت به نفت ، به طوری که کمکهای خارجی تقریبا نیمی از تولید ناخالص ملی را تشکیل می دهد که 75 تا 90 درصد از این کمکها از آمریکا می رسد .

( برای توضیح هرچه آشکارتر کمکهای آمریکا به رژیم صهیونیستی ، به جدول صفحه بعد که در روزنامه صهیونیستی معاریو در تاریخ 28/2/1984 درج شد و بیانگر کمکهای آمریکا از سال 1977 تا 1984 می باشد ، توجه شود . )

در زمینه نفت ، آمریکا ادامه صدور نفت به رژیم صهیونیستی را تضمین کرده و در سال 1975 قراردادی با اسرائیل منعقد ساخت که به موجب آن صدور نفت به مدت 5 سال به اسرائیل تضمین شد . ارزش کلی این قرارداد 300 - 350 میلیون دلار بود . در 26 مارس 1979 مجددا آمریکا قرارداد دیگری به منظور صدور نفت به مدت پانزده سال با رژیم صهیونیستی منعقد ساخت و در 22 ژوئن 1979 با رژیم صهیونیستی یادداشت تفاهمی را به امضا رساند که در آن آمده بود : " به سبب شرایط استثنایی و امنیتی اسرائیل ذخیره های نفتی آن کشور باید پیوسته با مصرف شش ماهه آن برابر باشد . در این زمینه کمکهای آمریکا طوری نباشد که بر اوضاع اسرائیل تأثیر سوء بگذارد . "

در اکتبر سال 1980 قراردادی میان دو کشور به امضا رسید که به منظور اجرای قرارداد ژوئن 1979 سه حالت به ترتیب زیر مشخص شد :

  1. هنگامی که اسرائیل قادر به دستیابی به نفت نباشد بی توجه به قیمتهای آن .
  2. هنگامی که قیمت نفت بالا باشد و شرایط خرید غیر ثابت .
  3. هنگامی که اسرائیل یکی از صادرکنندگان عمده نفت خود را نظیر مکزیک ، مصر یا بازار مشترک از دست بدهد .

" توماس استافر " پژوهشگر آمریکایی پیش بینی کرد که هزینه های این قرارداد در صورت اجرا به ( 10 - 8 ) میلیارد دلار برسد .

شرایط و مضمون نخستین قرارداد :

این قرارداد در تاریخ 30/11/1981 به امضا رسید که از سوی اسرائیل ژنرال " آریل شارون " وزیر جنگ آن را به امضا رساند . هیأت اسرائیلی شامل ژنرال " ابراهام تامیر " مشاور امور

امنیتی وزیر جنگ و سرلشکر " یحوشع ساجی " رئیس شعبه ضد اطلاعات ارتش بود . از سوی آمریکا " گاسپار واینبرگر " وزیر دفاع ، این قرارداد را به امضا رساند . شایان یادآوری است که کابینه رژیم صهیونیستی به شارون اختیار داد تا بی آنکه اغلب وزیران از این قرارداد اطلاعی داشته باشند . از سوی دولت ، این قرارداد را امضا کند ( نک : آمریکا و اسرائیل ، مضمون قرارداد - ( 30/11/1981 ) .

قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1981 نقطه آغازی برای تدارک تجاوز رژیم اشغالگر قدس علیه سرزمینهای لبنان در ژوئن 1982 بود که هدف آن : سرکوبی فلسطینیها ، سوریه و ارتش آن و جلوگیری از تکمیل ساختار نیروی نظامی آن کشور بود تا موازنه استراتژیک با اسرائیل حفظ شود . همچنین اخراج سوریه از لبنان و منزوی کردن آن در صورتی که به سیاستهای کمپ دیوید نپیوندد . اخراج مقاومت فلسطین و سازمان آزادی بخش فلسطین از لبنان اگر نتوان آن را تصفیه کرد یا بر آن چیره شد .

سرکوب جنبش ملی لبنان و برپایی یک حکومت مرکزی همو و همپیمانان با آمریکا و رژیم صهیونیستی و زمینه سازی برای امضای قراردادی شبیه قرارداد کمپ دیوید با رژیم اشغالگر قدس .

معلق ساختن ظاهری قرارداد پس از اعلام تصمیم مربوط به ضمیمه ساختن جولان :

نخستین ثمرات قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی که در 30/11/1981 به امضا رسید ، آن بود که رژیم صهیونیستی رسما در 14/12/1981 اعلام کرد که بلندیهای اشغال شده جولان سوریه را به خود ملحق کرده است . به منظور فریب افکار عمومی جهان و اعراب و پنهان ساختن این واقعیت که تصمیم پیوستن جولان ، خود ثمره ای از ثمرات قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی بود ، آمریکا قرارداد را معلق اعلام کرد . این امر ، چیزی جز یک نمایش و عوامفریبی نبود . آمریکا در برابر طرح قطعنامه شورای امنیت که خواهان تحمیل تحریمهای اقتصادی علیه رژیم اشغالگر قدس بود ، از حق وتو استفاده کرد ، اما در 31/12/1981 دولت آمریکا اعلام کرد که تصمیم گرفته ، نیمی از کمکهای غیرنظامی سال 1982 رژیم صهیونیستی را به یکباره پرداخت کند .

این کمکها بالغ بر ( 400 ) میلیون دلار بود ، بزرگترین مبلغی که به رژیم اسرائیل داده شد . همچنین تصمیم گرفته شد تا کمکهای آمریکا به این رژیم در سال 1983 به میزان 300 میلیون دلار افزایش یابد .

در همان روز ، رونالد ریگان ، رئیس جمهور آمریکا به اسرائیل اطمینان داد که آمریکا از تعهدات خویش نسبت به اسرائیل چشم پوشی نخواهد کرد .

[[ پرونده : | - - ]]

رژیم صهیونیستی در آغاز سال 1982 و در سایه تعلیق ظاهری قرارداد ، بخش بزرگی از سلاحهای آمریکایی را برای تجاوز ژوئن 1982 به لبنان دریافت کرد . اقدام آمریکا به هنگام اشغال سرزمین لبنان توسط صهیونیستها و نیز محاصره بیروت ، بیانگر وجود هماهنگی مستحکم میان دو طرف و تغییر نقشها بود . مطبوعات اسرائیل نوشتند که بگین پیشتر به آمریکا درباره نقشه اشغال لبنان خبر داده بود و هر آنچه که پیرامون بیروت می گذشت با مشورت آمریکا صورت می پذیرفت .

دومین قرارداد آمریکا و رژیم صهیونیستی در 30/11/1983

شرایط قرارداد : ===

رژیم صهیونیستی ، بر روی زمین ، به برخی موفقیتها دست یافت . تبانی آمریکایی - صهیونیستی و ارتجاع غرب با تمام نیرو برای چیدن میوه های اشغال سرزمین لبنان توسط صهیونیستها به کار افتاد . هنوز محاصره بیروت به پایان نرسیده بود که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا طرح خود را به منظور گشایش بحران خاور میانه اعلام کرد . به دنبال آن برخی رژیمهای عربی به سرعت موافقت خود را با برگزاری کنفرانس سران عرب در فارس اعلام کردند تا میان طرح ریگان و طرح فهد هماهنگی به وجود آورند .

در اکتبر 1982 ، شاه حسین ، طرح کنفدراسیون فلسطینی - اردنی را اعلام کرد تا بتواند به نمایندگی از فلسطینیان در مذاکرات شرکت جوید . در لبنان ، دولت وقت ( جمیل ) با رژیم صهیونیستی گفت وگوهایی انجام داد که به امضای قرارداد 17 مه 1983 انجامید .

از سوی دیگر ، سوریه در نتیجه همکاری با اتحاد جماهیر شوروی ( سابق ) توانست نیروی نظامی خود را سامان بخشیده و دو برابر کند . این امر بدان کشور امکان داد تا در برابر نقشه های کمپ دیوید پایداری کند .

در آوریل 1983 ، گفت وگوهای کنفدراسیون اردنی - فلسطینی در عمان با شکست روبه رو شد که پایداری سوریه در این میان نقش مهمی داشت . پس از امضای قرارداد 17 ماه مه حکومت لبنان با رژیم صهیونیستی ، نیروهای ملی و اسلامی لبنان ، ضربات خود را علیه حکومت و مزدورانش شدت بخشیدند . این امر باعث شد تا آمریکا بیش از چند بار به طور نظامی برای نجات حکومت لبنان مداخله کند . در این اثنا ، مطبوعات اسرائیل آشکار ساختند که دولت آمریکا و اسرائیل برنامه کار مشترکی برای رویارویی با تجاوز سوریه - شوروی در منطقه تدارک می بینند . روزنامه معاریو نوشت : " سوریه به یکی از بزرگترین پایگاههای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شده است... کیفیت اسلحه ، به ویژه موشکها ، بالاتر از کیفیت اسلحه ای است که در اختیار کشورهای پیمان ورشو قرار داده است . " اسحاق شامیر نخست وزیر وقت اسرائیل نیز طی سخنانی در برابر کمیسیون امور خارجه و امنیت کنیست ( پارلمان ) گفت : " آمریکا خواهان افزایش مداخله در لبنان است... و بر اسرائیل است تا کوبیدن سوریه را به عهده گیرد و از سرکوبی رژیم امین جمیل توسط آنان جلوگیری کند . "

نتیجه گفت وگوهای آمریکا و رژیم اشغالگر قدس ، آن بود که این رژیم در آینده با عدم عقب نشینی از دیگر بخشهای لبنان بدون هماهنگی پیشین با آمریکا موافقت کرد . همچنین با در پیش گرفتن سیاست تقویت امین جمیل رئیس جمهور وقت لبنان موافقت کرد .

رژیم صهیونیستی و آمریکا بر تمایل خویش برای برقراری روابط استوارتر میان اسرائیل و لبنان ، و اجرای قرارداد 17 ماه مه و همکاری و هماهنگی میان آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به منظور تقویت حکومت امین جمیل ، تأکید کردند . روزنامه های آمریکا و اسرائیل یک استراتژی آمریکایی - صهیونیستی را افشا کردند که به هنگام دیدار شامیراز واشینگتن درباره اوضاع لبنان ساخته و پرداخته شده بود . این استراتژی تحقق امور زیر را همان گونه که روزنامه " عمل همشمار " در تاریخ 9/12/1983 نوشته بود ، مورد هدف قرار داده است :

  • پایبندی به قرارداد 17 ماه مه میان حکومت لبنان و رژیم اسرائیل به عنوان تنها مدخل حل بحران لبنان .
  • تشویق حکومت امین جمیل به گسترش پایگاههایش بر اساس فرقه ای - مذهبی و به واسطه مشارکت فرقه های مختلف لبنان ، به ویژه دروزیان و شیعیان در حاکمیت و نیز تشویق حکومت برای چیرگی بر مناطقی که نیروهای سوریه در آنجا حضور ندارند ، نظیر کوههای " شوف " .
  • حمایت از گفت وگوی نظامی میان لبنان و اسرائیل .
  • فشار بر سوریه و مجبور کردن آن به بیرون بردن نیروهایش از لبنان و تهدید آن کشور به اینکه آمریکا و اسرائیل به منظور منع فعالیت علیه حکومت امین جمیل یا وارد ساختن نیروهای جدید سوریه به لبنان از قدرت نظامی استفاده خواهند کرد .
  • تلاش برای دستیابی به حمایت کشورهای میانه رو عرب به منظور فشار بر سوریه تا نیروهایش را از لبنان بیرون کند . ( نک : آمریکا و اسرائیل ، مضمون قرارداد - 30/11/1983 ) . در اجرای قرارداد همکاریهای استراتژیک میان اسرائیل و آمریکا و افزایش آشکار این همکاری تا بالاترین سطوح ، دوره پس از امضای این قرارداد ، گواه افزایش تماسها و مشورتها و گردهماییهای کمیسیونهای مشترکی شد که وظیفه اجرای قرارداد به عهده آنها گذاشته شد .

در 9/2/1983 ، سیزده ژنرال آمریکایی از باریکه شرقی بقاع لبنان دیدار کردند و در آنجا همراه با افسران صهیونیستی به بررسی وضع تاکتیکهای عمومی و ویژه پرداختند . یکی از افسران گفت : " بقاع شرقی از اهمیت استراتژیک و تاکتیکی برخوردار است و کسی که بر این بخش چیره شود ، می تواند ، منطقه بیروت و کوهستان شوف و جاده دمشق - بیروت را زیر نظر بگیرد . "

در 11/12/1983 یک هیأت شش نفره از افسران پزشک آمریکایی به نمایندگی از نیروهای زمینی ، دریای و هوایی از مرکز پزشکی " رامنام " در حیفا دیدن کردند . افسران آمریکایی ، گفت وگوهایی با افسران صهیونیستی انجام دادند و در آن آزمونهای مربوط به درمان مجروحان جنگ لبنان و مجروحان ناشی از جنگ و موشک و خودروهای بمب گذاری شده را بررسی کردند . همچنین در مورد به کارگیری دستگاههای نوینی که به جست وجوی ترکش بمبها می پردازد گفت وگو شد .

روزنامه اسرائیلی " هاآرتس " در تاریخ 14/12/1983 نوشت : " یک قرارداد پژشکی میان آمریکا و اسرائیل منعقد شد

که به موجب آن به آمریکا اجازه داده تا در شرایط اضطراری از مؤسسه های بهداشتی و پزشکی فلسطین اشغالی برای درمان مجروحان نیروهای مسلح آمریکا بهره برداری کند . این قرارداد از سوی مشاور امور بهداشتی وزارت دفاع آمریکا ، دکتر " ویلیام مایرز " و افسر پزشک بلندپایه رژیم صهیونیستی ، دکتر " موشه ریفلح " به امضا رسید .

در 20/1/1984 ، هیأت صهیونیستی کمیسیون نظامی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به ریاست سرلشکر ذخیره " مناخیم میرون " به آمریکا مسافرت کرد . این هیأت شامل " حنان باراون " از وزارت امور خارجه سرلشکر " مناخیم عینان " رئیس بخش برنامه ریزی در ستاد کل نیروهای مسلح رژیم اسرائیل و سرتیپ ذخیره " عودید ایلرزو " رئیس بخش تماسهای خارجی در وزارت دفاع بود . ریاست هیأت آمریکایی با تیمسار " هاو " از ناوگان آمریکا بود . گفت وگوها در 23/1/84 آغاز شد . در این گردهمایی ، امکان برگزاری مانورهای مشترک و اجازه دادن به آمریکا برای استفاده از بندر حیفا توسط ناوگان ششم و انبار کردن تدارکات نظامی آمریکا در فلسطین اشغالی ، بررسی شد . در زمینه های پزشکی ، توافق شد تا در شرایط اضطراری تمامی مؤسسه های پزشکی فلسطین اشغالی در اختیار ارتش آمریکا قرار گیرد و تدارکات پزشکی آمریکاییان و رژیم صهیونیستی انبار شود .

در 8/1/1984 ژنرال " جان فاسی " رئیس ستاد مشترک نیروهای آمریکا به منظور یک دیدار سه روزه وارد فلسطین اشغالی شد و در آن از یگانهای مختلف ارتش اسرائیل و همچنین بلندیهای جولان اشغال شده بازدید کرد و با شامیر نخست وزیر ، " موشه لیوی " رئیس ستاد مشترک و افسران بلند پایه اسرائیلی دیدار کرد . در دیدارهای ژنرال جان فاسی ، جنبه های عملی قرارداد همکاریهای استراتژیک بین آمریکا و اسرائیل بررسی شد و آمریکا نیازهای تسلیحاتی رژیم صهیونیستی را مد نظر گرفت . در مقابل اسرائیل نیز آمادگی خود را برای دادن پایگاههای جنگی به نیروهای واکنش سریع آمریکا ، اعلام کرد .

نشانه های همکاریهای استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی و دورنمای آن :

آمریکا نشان داد که آشکارا و به شکلی رسواآمیز و بی شرمانه ، در مقابل اعراب و جنبشهای آزادی بخش اسلامی و ملی ، قرار دارد . " موشه آرنز " پس از امضای قرارداد همکاریهای استراتژیک فاش کرد که " هماهنگی استوار بین آمریکا و اسرائیل ، خبر خوبی برای سوریه نیست . "

اسحاق شامیر در همان روز گفت که : " اسرائیل با آمریکا قراردادی امضا کرد که براساس مشورتهای کمیته سیاسی - نظامی مشترک ، قراردادهای دیگری را به دنیال خواهد داشت... کمکهای آمریکا به اسرائیل از تمام پیش بینیهای رهبران اسرائیل درگذشت... اسرائیل به یکی از اعضای پیمان ناتو تبدیل شد و از امتیازهای ویژه پنتاگون برخوردار شد . "

در پایبندی آمریکا به اجرای مأموریت خویش مبنی بر پشتیبانی از اسرائیل و فشار نظامی بر سوریه به منظور عقب نشینی از لبنان ، در 4/12/1983 یک جنگنده آمریکا از ناو هواپیمابر " ایندیپندنس " و " جان کندی " پرواز کرد و به مواضع نیروهای مقاومت اسلامی لبنان در دره بقاع حمله کرد . بهانه این یورش رویارویی نیروهای ضد هوایی سوریه علیه پروازهای شناسایی تحریک آمیز هواپیماهای آمریکایی بود که اطلاعات تجسسی خود را در اختیار فرماندهی نظامی رژیم صهیونیستی قرار می داد .

اطلاعاتی که توسط " اولگ تامین " در کتاب وی به نام " واشینگتن و تل آویو علیه عربها " ذکر شده ، حاکی است که این یورشها در اجرای بیانیه مخفی شماره 111 صورت گرفت که در تاریخ 29/11/1983 توسط شورای امنیت ملی آمریکا صادر شد . این بیانیه مخفی ، وظایف نیروهای آمریکایی را کمک به سرکوبی مقاومت ضداسرائیلی و بیرون راندن نیروهای سوریه از لبنان تعیین کرد .

در اجرای این بیانیه بود که ناوشکن " نیوجرسی " در تاریخ 1/12/1983 بمباران مواضع نیروهای مقاومت اسلامی لبنان در دره بقاع را آغاز کرد . همچنین ناوشکن " یودا " به عنوان جایگزین ناوشکن " نیوجرسی " تعیین گشت که در صورت اضطرار ناوشکن نیوجرسی به ترک منطقه ، مأموریتش را انجام دهد .

روزنامه اسرائیلی " معاریو " در توجیه اقدامات تجاوزکارانه آمریکا علیه مواضع سوریه و گروههای مقاومت لبنان نوشت : " آمریکا نمی تواند در برابر مداخله شوروی در منطقه - در حضور 25 هزار سرباز آن - بی تفاوت بماند " . این روزنامه نتیجه گرفت که " همکاریهای استراتژیک میان آمریکا و اسرائیل بی نظیر و دارای ابعاد گسترده ای خواهد بود . "

روابط آمریکا و اسرائیل در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در زمینه های مختلف نظامی ، اقتصادی سیاسی و استراتژیک به اوج خود رسید . این روابط تا پایان حکومت وی کماکان ادامه داشت . به ویژه در زمینه سیاسی که با شروع انتفاضه فلسطین ، دولت ریگان به منظور حمایت کامل از رژیم صهیونیستی در مقابله با انتفاضه ، تلاشهای وسیعی را شروع کرد و با صدور هر قطعنامه ای که در آن اقدامات سرکوبگرانه اسرائیل علیه مردم مسلمان فلسطین محکوم شده بود ، مخالفت کرد و سیاست خود را در جهت عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل و مخالفت با برپایی دولت مستقل فلسطین متمرکز کرد

و دست به یکسری تحرکات سیاسی در سطح منطقه برای نزدیک کردن دیدگاههای اعراب و اسرائیل زد که نتیجه آن طرح برگزاری کنفرانس بین المللی صلح خاورمیانه ، تقویت موضع اسرائیل در مقابل اعراب و ایجاد اختلاف و چنددستگی بین کشورهای عربی و اتحادیه عرب و بازگذاردن دست رژیم صهیونیستی در سرکوب انتفاضه ملت فلسطین بود .

روابط آمریکا و اسرائیل در دوران ریاست جمهوری بوش :

با توجه به اهمیت روابط آمریکا و اسرائیل و نقش مؤثر آن در هر گونه نظام جدید حاکم بر منطقه خاور میانه در این دوران ، مختصرا به آخرین سیاستهای آمریکا نسبت به اسرائیل اشاره می شود :

الف ) سیاست خارجی آمریکا نسبت به اسرائیل پیش از بحران خلیج فارس :

روابط آمریکا و اسرائیل در دوره ریگان دوران طلایی خود را گذراند و " جورج بوش " هم وفاداری خود را نسبت به این روابط اعلام کرد . اسرائیل از دهه 80 گامهای سریعی را به سوی هماهنگ شد با منظومه استراتژیک جهانی آمریکا برداشت ، با این وجود که این امر پیوسته توأم با برخی تنشهای آشکار میان دو طرف بود .

از دیدگاه بوش اسرائیل بخشی از مسئولیتهای دفاعی آمریکا را برعهده داشت و ضروری بود که روابط دفاعی میان آمریکا و اسرائیل گسترش یابد . به اعتقاد بوش همکاری مذکور از خلال کمکهای امنیتی و اقتصادی به اسرائیل و تقویت عناصر همکاری استراتژیک میان دو کشور از جمله تمرینهای مشترک و ذخیره سازی سلاح با استفاده مضاعف شامل جنگ افزار ، و وسایل یدکی و مبادله اطلاعات امنیتی و برنامه ریزی برای حالتهای فوق العاده ادامه یافت .

بارزترین جنبه برنامه های مذکور تأکید بوش بر نگهداری جنگ افزار با استفاده مضاعف ( استفاده دو طرف ) در اسرائیل به منظور حمایت از نیروهای آمریکایی در حالتهای فوق العاده بود .

از طرف دیگر در مدتی که بوش به قدرت رسید یک منطقه آزاد برای تجارت میان آمریکا و اسرائیل تأسیس و همکاری استراتژیک در زمینه های نظامی آغاز شد .

همچنین در طول این دوران ( تا زمان آغاز جنگ خلیج فارس ) اسرائیل سالانه 2/1 میلیارد دلار کمک اقتصادی و 8/1 میلیارد دلار کمک نظامی دریافت کرد ، به همان میزان که در سالهای گذشته دریافت کرده بود .

به عنوان مثال ( به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی ) آمریکا یک کمک بلاعوض یکصد میلیارد دلاری را در سال 1989 ، برای جبران زیانهای اقتصادی انتفاضه فلسطین دراختیار رژیم صهیونیستی قرار داد .

به نوشته روزنامه الاتحاد چاپ ابوظبی در 4/6/1368ه - . ش این کمک در پاسخ به درخواست کمک 500 میلیارد دلاری رژیم صهیونیستی از سوی کنگره آمریکا تصویب شد .

بدین لحاظ اسرائیل به تنهایی از حدود 40 درصد مجموع برنامه فروش نظامی آمریکا و کمکهای اقتصادی آن بهره مند شد . بوش علاوه بر آنکه وارث دوران ریگان بود ، بر موارد زیر نیز در رابطه با حمایت از رژیم صهیونیستی تأکید داشت .

  1. تحکیم روابط میان تل آویو و واشینگتن .
  2. مخالفت با قیام ملت فلسطین .
  3. عدم شناسایی رسمی ساف تا زمانی که این سازمان موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناسد و مبارزه مسلحانه و توسل به خشونت را از آرمانهای خود حذف کند ( حال آنکه آمریکا پایبندی به مواضع مشابه یا حداقل جلوگیری از خشونت را از اسرائیل درخواست نکرد ) .

در همین رابطه نیز " جیمز بیکر " وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد : " از برپایی یک کشور مستقل فلسطینی حمایت نمی کنم و تنها طرحی را که آمریکا بدان معتقد است و آن را راه حل وسط و معقول می داند ، خودمختاری برای فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه به شکلی است که فلسطینیان ، اسرائیل و اردن را راضی کند و شرط آن این است که امنیت کافی برای اسرائیل فراهم کرد " بیکر تأکید کرد : " حکومت آمریکا در تلاشهای خود برای برپایی صلح خاور میانه همواره امنیت اسرائیل را در نظر داشته و خواهد داشت " .

ب ) جایگاه اسرائیل در سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه :

رابطه آمریکا و اسرائیل در این مرحله در پرتو تغییرات جدید در صحنه جهانی و منطقه ای از نظر آمریکا به ترتیب اوضاع در منطقه عربی برمی گشت که با مصالح سیاسی و اقتصادی آمریکا در دو بعد داخلی و خارجی در خصوص تعلیم شیوه نظامی بین المللی جدید و نظام منطقه ای خاورمیانه منسجم و هماهنگ بود .

در این دوران حکومت آمریکا در صدد بر پایی نظامی منطقه ای با هدف طبیعی ساختن روابط رژیم اسرائیل با کشورهای عربی پیرامون آن بود که نتیجه آن دستیابی این رژیم به ثبات و توسعه در منطقه است . در این راستا آمریکا معتقد بود که شکل زمین و مرزها اهمیتش به گذشته برمی گردد و در چارچوب نظام منطقه ای به دلیل شبکه روابط محیط زیستی - اقتصادی - علمی - جهانگردی - امنیتی - فناوری و تسلیحاتی و غیر عنصر جغرافیا از میان خواهد رفت .

این دیدگاه آمریکا از سوی جناح لیکود در اسرائیل با موضع شک همراه بود . اما جناح دیگر یعنی حزب کارگر به سبب نزدیکی بیشتر به آمریکا ، رهبران آن با دید مثبت تری با

این اندیشه آمریکا برخورد کردند .

بدین ترتیب در زمان حاکمیت اسحاق شامیر اختلافی بین آمریکا و اسرائیل به وجود آمد که با عدم موافقت جورج بوش در اعطای وام ده میلیارد دلاری به این رژیم تجلی یافت و بوش ، نظرش را با اصرار بر کنگره تحمیل کرد . از این روشن تر به بیان وزیر خارجه " جیمزبیکر " در اجتماع رؤسای سازمانهای یهودی در واشینگتن باید اشاره کرد که گفت : " اکنون وقت آن رسیده است که اسرائیل تا ابد اندیشه غیرحقیقی اسرائیل بزرگ را کنار بگذارد . "

ریچارد مورفی معاون اسبق وزیر خارجه آمریکا نیز گفت : " باید اسرائیل درک کند که او تنها کشوری نیست که مصالحی در خاورمیانه دارد . این چیزی است که حکومت بوش برای آن تلاش می کند . "

اما در مورد مرزهای اختلاف بین دو طرف ، تحلیلگر آمریکایی ، " آنتونی لویس " معتقد بود که ما نمی خواهیم کمکهای خود را در راه پرسه صلح به کار ببریم و صلح به رغم سختی آن ریشه و اساس موضع آمریکا برای نجات اسرائیل است .

حکومت آمریکا مترصد دیکته کردن سیاست خاورمیانه اش به اسرائیل که در واقع در راستای خدمت به مصالح آمریکا و اسرائیل قرار داشت ، بود و بنابراین می کوشید تا این رژیم را به چشم پوشی از بعضی اهداف خود در این راستا وادار سازد . در عین حال آمریکا صراحتا و مؤکدا بر پایبندی اش نسبت به امنیت و صیانت اسرائیل مهر تأکید می زد چنانچه جورج بوش اعلام نمود که پایبندی آمریکا در مورد اسرائیل اساسی و زیربنائی است . همچنین سفیر آمریکا در اسرائیل گفت : " ایالات متحده کمکهایش را به اسرائیل به منظور حفظ برتری کیفی نظامی این رژیم ادامه خواهد داد . "

با مقایسه دو جناح لیکود و کارگر اسرائیل مشخص شده که رهبران لیکود خواستار آن بوده که مرکزیت رژیم صهیونیستی را در ترتیبات جدید در خاورمیانه تقویت کنند و موقعیت این رژیم را به عنوان یک شریک اصلی و نه صرفا یک وکیل برای مصالح آمریکا جا بیندازند ، در حالی که جناح کارگر با قبول تفکر آمریکا خود را با استراتژی جدید آمریکا تطبیق داده است . در این راستا پس از روی کار آمدن اسحاق رابین تضادهای به وجود آمده در دوران شامیر بین آمریکا و اسرائیل از بین رفت به طوری که در سفر اسحاق رابین به آمریکا در تاریخ 10/8/1992 جورج بوش موافقت خود را با پرداخت وام ده میلیارد دلاری به این رژیم اعلام کرد .

بدین ترتیب چنین می توان استنتاج کرد که موقعیت و مکان اسرائیل در استراتژی آمریکا در منطقه تغییر نکرد بلکه تنها شرایط به وجود آمده شکل این موقعیت را تغییر داد . اما درخصوص برخی برداشتها و اجتهادات که تغییر موقعیت اسرائیل را در استراتژی آمریکا ترویج می کرد ، باید گفت ، به طور کلی این مسأله با تبلیغ افکار آمریکا درباره صلح در خاورمیانه مرتبط می شد . در پاسخ به این تفکر که در پی نابودی کمونیسم ، نگرانی دیگری از نظامهای عربی وجود ندارد ، " زئیف شیف " کارشناس برجسته نظامی اسرائیل می گوید : " چه کسی می تواند وجود ثباتی را که در این کشور ( اسرائیل ) وجود دارد در کشورهای عربی تضمین کند... اسرائیل همپیمان ثابت قدم و پایگاه لجستیکی است که می تواند با تضمین کافی تحت تصرف آمریکا قرار گیرد و این از خصوصیات برجسته اسرائیل در مقابل دیگر همپیمانان آمریکا است . "

در نتیجه گیری این بحث می توان گفت علی رغم نابودی نظام کمونیسم ، با وجود حرکتهای اسلامی به عنوان عاملی در بر هم زدن ثبات موجود در نظامهای کشورهای عرب در منطقه ، همپیمانی استراتژیک اسرائیل در نظر آمریکا همچنان از اولویت محسوسی برخوردار بوده است . لذا جایگاه رژیم صهیونیستی برای آمریکا در اهمیت استراتژیک خود محفوظ ماند و آمریکا در تلاش خود برای ایجاد نظام جدید در خاورمیانه در صدد بنای اسرائیل قوی به عنوان ضمانت استمرار و ثبات این نظام برآمد .

اسرائیل به موازات نقشی که به عنوان بهره برنده اصلی از حمایت و پشتیبانی آمریکا داشته است در چارچوب رسانه های مهم آمریکایی نیز از مصونیت یگانه ای برخوردار شده است .

نمونه های بارزی از این مصونیت به قرار زیر است : حمله تروریستی اسرائیل به تأسیسات آمریکایی در مصر ( ماجرای لاوون ) ، و حمله به کشتی لیبرتی با راکت و هواپیما و توپ و بمب ناپالم و مسلسل ، در حالی که این کشتی هیچ پوششی نداشت و کاملاً معلوم بود که متعلق به آمریکاست . در این حمله ، که کاملاً از پیش طراحی شده بود ، 34 تن از خدمه کشتی کشته و 75 تن از آنها مجروح شدند . " در این دو حادثه روزنامه ها و محافل دانشگاهی یا سکوت کردند یا به تحریف وقایع نشستند . هیچ یک از این دو واقعه ، چه در زمان وقوع و چه پس از آن ، به عنوان نمونه هایی تأسف انگیز از خشونت و تروریسم وارد تاریخ نشد . درباره حادثه حمله به تأسیسات آمریکایی در مصر ، عاموس اوز ، داستان نویس اسرائیلی ، در مقاله ای بسیار ستایش شده که بعدها در توصیف " اسرائیل زیبای " پیش از دوران بگین در " نیویورک تایمز نوشت ، این عمل تروریستی را هماهنگ با شیوه مرسوم - " ماجراجویی دستگاههای امنیتی اسرائیل " توصیف کرد . چگونگی حمله به کشتی لیبرتی نیز عمدتا از سوی رسانه ها و دولت آمریکا و هیأت بررسی نیروی دریایی ناگفته ماند . هر چند مقامات بلندپایه به خوبی می دانستند که گزارش رسمی ارایه شده در

باره این ماجرا هدفی جز نادیده گرفتن موضوع ندارد . مثلاً دریادار تامس ه - . مور ، رئیس پیشین ستاد مشترک آمریکا ، اظهار نظر کرد که بر خلاف آنچه گزارش رسمی آمده ، حمله به لیبرتی ، احتمالاً نمی توانسته است به دلیل عوضی گرفتن کشتی صورت گرفته باشد . "

آیا کسی می تواند تصور کند که کشور دیگری در جهان به تأسیسات یا کشتیهای آمریکایی حمله کند و صد تن کشته و زخمی بر جای گذارد ، و آنگاه با چنین سعه صدری روبه رو شود ؟

آنچه که در این نوشتار از روابط آمریکا و اسرائیل به رشته تحریر درآمد بخشهای بسیار کوچکی بود از روابط گسترده این رژیم با آمریکا که آن را به یک همپیمان قوی و استراتژیک و توانمند در خاورمیانه تبدیل کرده است . و با توجه به امکاناتی که این روابط قوی و استراتژیک دارد و نیز حمایتهای همه جانبه آمریکا از آن ، می تواند در مدت کمی به دمشق ، بغداد ، عمان و قاهره دست یابد . لذا این رژیم در پرتو روابط خود با آمریکا تا زمانی که وجود دارد بار سنگینی است بر خاورمیانه و برای تمامی همسایگان خودخطر دایمی و بالفعل است . همانطور که در هر کجا که تاکنون اراده کرده ( مثل لبنان ) عمل کرده است .

ارتباط ویژه دو کشور آمریکا و اسرائیل را به شکل ملموس می توان از میزان کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به اسرائیل طی سالیان گذشته دریافت ، هر چند که میزان این کمکها هرگز معلوم نشد و به صورت پنهان انجام شده است . اما آن بخش از کمکهایی که تاکنون افشا شده حاکی از عمق روابط استراتژیک آمریکا و رژیم صهیونیستی است . در زیر به گوشه ای از آن از سال 1949 تا سال 1984 اشاره می شود :

آقای پینهاس سپیر Pinhas Sapir وزیر سابق دارایی اسرائیل ، در طی " کنفرانس میلیونرهای یهودی " که در نهم و دهم اوت 1967 در اورشلیم برگزار شد ، افشا نمود که از سال 1949 تا 1966 ، اسرائیل 7 میلیارد دلار کمک مالی از آمریکا دریافت کرده است . برای ارزیابی این رقم ، این تذکر کفایت می کند که بر اساس طرح مارشال ، کمکی که به تمام کشورهای اروپای غربی از سال 1948 تا 1954 شده ، فقط 13 میلیارد دلار بوده است . یعنی دولت اسرائیل ( البته در دوره ای طولانی تر ) و در زمانی که کمتر از دو میلیون جمعیت داشته ، بیش از نصف کمکی را دریافت داشته که به 200 میلیون اروپایی تعلق گرفته است . و به عبارت دیگر ، دریافت سرانه جمعیت اسرائیل صد برابر بیشتر بوده است .

دومین عنصر مقایسه : میانگین کمکی که " کشورهای توسعه نیافته " در دوره 1951 تا 1959 دریافت کرده اند ، از 3164 میلیون دلار فراتر نرفته است ، در حالی که اسرائیل در ایندوره ، با جمعیتی بالغ بر 1700000 تن 400 میلیون دلار دریافت کرده است . یعنی با جمعیتی کمتر از 10001 جمعیت " کشورهای توسعه نیافته " کره زمین ، یک دهم تمام کمکها را بلعیده است . دو میلیون اسرائیلی ، هر نفر ، صد بار بیشتر از دریافت سرانه دو میلیارد جمعیت جهان سوم ، کمک گرفته اند .

هفت میلیارد دلاری که اسرائیل طی 18 سال به عنوان کمک بلاعوض از آمریکا دریافت کرده است ، بیش از تمام درآمد ملی سالانه کار مجموع کشورهای عرب همسایه ( مصر ، سوریه ، لبنان ، و اردن ) آن می باشد که در سال 1965 حدود 6 میلیارد دلار بوده است .

اگر تنها به کمک آمریکا توجه کنیم ، درمی یابیم که از سال 1945 تا 1967 ، آمریکا مبلغ 435 دلار به هر اسرائیلی و 36 دلار به هر عرب پرداخته است ، یا به عبارت دیگر ، به 5/2 درصد جمعیت ، 30 درصد از کمکی که به 5/97 درصد اختصاص داشته ، پرداخت شده است .

در مجموع کمکهای آمریکا به دولت اسرائیل از سال 1948 تا پایان سال مالی 1983 ، به بیش از 24 میلیارد دلار رسید که به شرح ذیل می باشد :

  1. 16 میلیارد دلار به عنوان وام برای تأمین خریدهای نظامی یا به صورت کمک برای تأمین این چنین خریدهایی .
  2. 6 میلیارد دلار به عنوان کمکهای اقتصادی به دو شکل وام و بخشش تحت عنوان " برنامه کمکهای امنیتی " .
  3. بیش از دو میلیارد دلار به شکل بخشش و در چهارچوب برنامه کمکهای دیگر که به موضوع امنیت مربوط نمی شد . این موضوع شامل کمکهای مربوط به " غذا برای صلح " وامهایی برای واردات و صادرات و کمکهایی برای " اسکان یهودیان شوروی سابق " بود . از سال 1974 آمریکا کمکهای خود را به اسرائیل افزایش داد . کمکهای نظامی عظیمی که نیمی یا بیشتر به صورت بخشش و کمک و نه وام ارایه می شد . از سال 1975 آمریکا ، کمکهای اقتصادی خود را به اسرائیل به شکل نقدی عرضه کرد . یعنی این مبالغ نقدی شامل هیچ طرح توسعه معین یا برنامه سرمایه گذاری معین یا خرید مواد معینی نبود بلکه به شکل بخششها و مبالغ نقدی بود که حکومت اسرائیل می توانست هر گونه بخواهد به کار گیرد .

کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل از کمکهایش به هر کشور دیگر بیشتر بود . این کمکها هر سال افزایش یافته به طوری که در سال 1982 - 1983 به نسبت 21 درصد افزایش یافت و در سال 1983 به ( 7/1 میلیارد دلار ) رسید و بدین ترتیب اسرائیل رکود سابق کمکهای آمریکا به هر کشور دیگر را شکست .

در سال 1984 مجموع کمکهای آمریکا از جمله کمکهای غیررسمی به اسرائیل به 10 میلیارد و 460 میلیون دلار رسید .

از این میان 61/2 میلیارد دلار به شکل کمکهای رسمی و 7 میلیارد و 850 میلیون دلار به صورت کمکهای ویژه دولتی و غیرمستقیم بود . در این رابطه روزنامه البیان در تاریخ 20/7/1985 گزارش اقتصادی مشترک عربی در خصوص میزان کمکهای اقتصادی آمریکا به رژیم صهیونیستی در سال 1984 منتشر ساخت که حاکیست رژیم صهیونیستی در این سال در کنار کمکهای رسمی که انتظار افزایش آن در سالهای بعد می رفت ، هفت میلیارد و 850 میلیون دلار به صورت کمکهای غیررسمی از آمریکا دریافت کرده است .

لازم به یادآوری است که دولت آمریکا به طور مستقیم و غیرمستقیم در اکثر بخشهای کمکهای غیررسمی مشارکت داشت .

این گزارش طبق آمار رسمی رژیم صهیونیستی افزود که مجموع کمکهای سرازیر شده آمریکا به سوی اقتصاد اسرائیل در برهه میان سال 1974 تا 1983 به سطح 22 میلیارد و 872 میلیون دلار رسید که از آن جمله 15 میلیارد و 982 میلیون دلار ، یعنی ( 70 درصد ) ویژه کمکهای نظامی و 6 میلیارد و 890 میلیون دلار به کمکهای اقتصادی اختصاص یافت .

این گزارش اشاره می کند که در سال 1983 مبلغ 2610 میلیون دلار از کل کمکهای رسمی برای سال 1984 اختصاص یافت که از این میان 1700 میلیون دلار به کمکهای نظامی اختصاص یافت که این مقدار دارای نسبتی معادل ( 65 درصد ) کل کمکهای آمریکا به اسرائیل بود .

در این گزارش آمده است نسبت مبالغی که رژیم صهیونیستی به شکل کمکهای بلاعوض در چهارچوب کمکهای اقتصادی در سال 1984 دریافت داشت به 100 درصد بالغ شد در حالی که نسبت کمکهای بلاعوض به کل کمکها 4/67 درصد بود .

این گزارش اضافه می کند که حکومت آمریکا در رابطه با ارائه کمکهای اضافی تا میزان 5/2 میلیارد دلار در خلال سالهای 1987 - 1984 در کنار حداقل 3/4 میلیارد دلار کمک سالانه ، به اسرائیل تعهد داده است .

گزارش اقتصادی مشترک عربی می افزاید : در سال 1985 گزارشی در آمریکا انتشار یافت که میزان کمکهای واقعی امریکا به اسرائیل را نمایان می ساخت . این میزان تا حد فراوانی از ارقام اعلام شده فراتر می رفت .

در این گزارش آمده بود که کمکهای غیررسمی آمریکا به رژیم صهیونیستی در سال 1984 شامل 200 میلیون دلار دیگر کمک مالی از سوی حکومت آمریکا به صنایع اسلحه سازی اسرائیل و 750 میلیون دلار به شکل حواله های بلاعوض و 450 میلیون دلار به صورت درآمد فروش اسناد صهیونیستی در آمریکا بود .

همچنین کمکهای غیررسمی آمریکا به اسرائیل در برگیرنده 3000 میلیون دلار به شکل وامهای کوتاه مدت و 150 میلیون دلار به صورت بهره برداریهای ویژه آمریکا و 1000 میلیون دلار خریدهای حمایت شده به وسیله تسهیلات دولتی از رژیم صهیونیستی بود . در کنار این میزان ، کمکهای دیگری به صورت 1500 میلیون دلار برای بیکاری و 500 میلیون دلار به شکل پرداخت خسارت عواید از سوی دولت آمریکا و 100 میلیون دلار کمکهای متفرقه دیگر وجود داشت .

گزارش یاد شده می افزاید : حمایت مالی عظیم آمریکا از رژیم صهیونیستی دارای نقش حیاتی در ادامه وجود این رژیم است و مصلحت استراتژیک آمریکا ، رژیم صهیونیستی را ادامه دهنده ارگانیک منافع آمریکا در قلب جهان عرب ( جهان اسلام ) به حساب می آورد .

جمعبندی

در یک جمعبندی از تمامی مطالب ذکر شده ، می توان سیاست آمریکا در برابر رژیم صهیونیستی را بدین شرح خلاصه کرد :

  1. از زمانی که آمریکا پس از پایان یافتن سلطه انگلستان بر فلسطین ، پشتیبانی رژیم صهیونیستی را به عهده گرفت تلاش فراوانی کرد تا موقعیت اسرائیل را در منطقه و در مقابل کشورهای عربی و اسلامی تثبیت کند و نگذارد که آن کشورها ، به رژیم اسرائیل صدمه ای وارد کنند .
  2. آمریکا از ابتدا به طور مستقیم و غیرمستقیم و از طریق درخواست صدور قطعنامه هایی از طرف سازمان ملل و شورای امنیت آن ، امنیت اسرائیل را تضمین کرد .
  3. آمریکا برای مشروعیت دادن به اسرائیل و مشخص کردن مرزهای آن برای دولتهای غربی و اروپا تلاش فراوانی کرد و جایگاه مطمئنی برای آن در بازار مشترک اروپا مشخص نمود و توانست کشورهای اروپایی را قانع سازد که اسرائیل عامل اصلی فشار بر روی دولتهای نفت خیز است تا تضمینی برای استمرار برتری بدون قید و شرط برای دولتهای پیشرفته صنعتی باشد .
  4. آمریکا به رژیم صهیونیستی اطمینان داده است که همیشه آن را به پیشرفته ترین سلاحها و تجربیات و صنایع پیشرفته جنگی و اقتصادی مجهز خواهد کرد تا همیشه در موازنه قوا در منطقه برتر از اعراب و فلسطینیان باشد .
  5. در همه محافل بین المللی ، آمریکا پشتیبان محکمی برای اسرائیل در برابر اعتراضات کشورهای عربی به تجاوزات صهیونیسم اشغالگر است .
  6. آمریکا تمامی تلاشهای بین المللی و به ویژه کوششهای شوروی سابق را برای راضی کردن اسرائیل به عقب نشینی از

سرزمینهای اشغالی و اجازه تعیین سرنوشت به اعراب ، باطل کرده است .

  1. آمریکا در جهت ارزش بخشیدن به اسرائیل و راضی کردن اعراب برای اعتراف به حقانیت آن و همزیستی با آن ، تلاشهای زیادی کرده است .
  2. آمریکا سعی می کند که صفوف اعراب را بکشند و آنها را متفرق سازد .
  3. توطئه چینی برای ملت فلسطین و نیروهای مسلح آن و تعرض و هجوم سخت به نیروهای مقاومت فلسطین توسط نیروهای نظامی سازمانهای عربی وابسته به آمریکا ، که می توان حمله به مردم فلسطین در اردن و لبنان را نام برد .

از سوی دیگر اسرائیل نیز رابطه خاص و پیچیده ای با آمریکا دارد . اساس این رابطه را یک توافق عمومی در زمینه اهداف کلی سیاسی تشکیل می دهد . بسیاری از موضوعات مشخصی که در مورد آنها بین دو طرف اختلاف نظر وجود دارد ، به تلاشهای مربوط به حل درگیری اعراب و اسرائیل مرتبط می شود . یهودیان آمریکا از این رابطه ، حمایت می کنند و منبع قابل ملاحظه ای برای تأمین کمکهای مالی غیردولتی اسرائیل ، به ویژه برای اجرای برنامه های توسعه اقتصادی و اجتماعی این کشور محسوب می شوند .

اسرائیل تا حد زیادی به کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا متکی است . آمریکا به روشهای مختلف از نظر اقتصادی ، فنی ، نظامی ، سیاسی ، دیپلماتیک و نیز معنوی از اسرائیل پشتیبانی می کند . رهبران اسرائیلی از اتکای اسرائیل به آمریکا آگاهند و در پی آنند که روابط مثبت با این کشور حفظ شود اما مایل نیستند در مقابل فشارهایی که ممکن است موجب تحولاتی در سیاست داخلی شود که به نفع اسرائیل نیست تسلیم شوند . گروههای مخالف در اسرائیل به طور مکرر از فشار آمریکا به عنوان وسیله ای برای تغییر سیاستهای دولت اسرائیل در قبال سرزمینهای اشغالی استقبال می کنند .

با وجود موارد فوق الذکر رژیم صهیونیستی تاکنون به وابستگی خویش به آمریکا بسنده نکرده است بلکه در اغلب مواقع از قدرت خویش به منظور حمایت از مصالح آمریکا صحبت می کند و اینکه نخستین خط دفاع از این مصالح را در خاور میانه تشکیل می دهد . در یک جمعبندی کلی می توان نقش این رژیم را در حمایت از مصالح آمریکا در منطقه به نحو زیر مشخص کرد .

  1. اسرائیل از نظر نظامی نیرومندترین کشور خاورمیانه و تنها همپیمانی است که آمریکا می تواند در این منطقه سرشار از نفت بر آن متکی باشد . علاوه بر آن موقعیت استراتژیک آن در خاورمیانه که در جنوب دریای مدیترانه ، نزدیک مرزهایشمالی خلیج فارس و دریای سرخ قرار دارد موجب شده تا نیرویی به حساب آید که می توان از آن در دفاع از مصالح آمریکا و در پیشاپیش آنها از مصالح نفتی بهره گرفت . اسحاق رابین نخست وزیر وقت اسرائیل در زمان تصدی پست وزارت جنگ طی سخنرانی خود در گردهمایی مرکز مدیریت اسرائیل در تاریخ 20 ژوئیه 1972 اظهار داشت :

" آمریکائیان اسلحه در اختیار ما گذاشتند تا به هنگام ضرورت از آن بهره گیریم . " وی این ضرورت را چنین توصیف کرد :

" در برگیرنده وضعی است که در آن اعراب به طور جدی تصمیم به متوقف ساختن جریان نفت به غرب بگیرند . " وی گفت : " حکومت نیکسون در برابر تهدید و تحریک و کارشکنی سرفرود نمی آورد . " همچنین اعلام داشت که ، " در میان محافل ملت آمریکا این احساس فزاینده وجود دارد که به هنگام نیاز فراوان ( متوقف شدن جریان نفت ) توجیهی برای چیرگی زورمندانه از سوی جهان متمدن بر منابع نفت وجود خواهد داشت . " همچنین افزود . " منظور وی آن است که تا هنگامی که در شرایط کنونی به کار گرفتن نیروهای آمریکایی غیرضروری باشد ، باید مأموریت ( به اصطلاح ) " جهان متمدن " توسط ارتش اسرائیل انجام گیرد .

  1. اسرائیل نمایانگر قطبی است که از یک سو دشمنی و انقلاب اسلامی ایران و نیروهای اسلامی و انقلابی منطقه را در برابر خود دارد و از سوی دیگر به رژیمهای محافظه کار و میانه رو طرفدار غرب اجازه می دهد که از راه مشارکت در به اصطلاح " همبستگی عربی " و کمکهای مالی به بعضی از رژیمهای عربی و سازمان آزادی بخش فلسطین به تحکیم موقعیت خویش بپردازند .

این مشارکت به رژیم محافظه کار طرفدار غرب امکان استمرار و جذب بسیاری از نیروهای مخالف داخلی رژیم را می دهد و بسیاری از انتقادها و دشمنیهای کشورهای اسلامی و بنیادگرایان مسلمان را از آن دور می سازد و برای مشارکت در فعالیتهای عربی به آن مشروعیت نیرومندی می بخشد . همچنین اسرائیل می تواند به قصد حمایت از رژیمهای عربی طرفدار غرب به طور نظامی دخالت کند . همان گونه که در سال 1970 در اردن و در سال 1976 و 1982 در لبنان انجام داد و هم اکنون نیز علی رغم اینکه بخشی از خاک لبنان را تحت اشغال دارد گهگاهی به بهانه های واهی اقدام به عملیات نظامی در این کشور علیه مقاومت اسلامی و مقاومت فلسطین و نیز تخریب روستاهای جنوب لبنان می کند .

ارتش اسرائیل در سال 1970 با تحرک برای رویارویی یا دخالت تانکهای سوری در اردن که به قصد دفاع از مقاومت

فلسطین انجام می گرفت ، این دخالت سوریه را متوقف کرد . این امر مسئولان آمریکایی را نگران ساخت . اگر این نقش اسرائیل نبود مسأله می توانست به دخالت نظامی و مستقیم آمریکا منجر شود . همچنین دخالت اسرائیل در سال 1976 و 1982 در لبنان توانست نقش سوریه و سازمان آزادی بخش فلسطین را در لبنان کاهش دهد به طوری که موجب بقا و پایداری نیروهای راستگرای طرفدار آمریکا در لبنان و حتی روی کار آمدن یک رژیم کاملاً وابسته به اسرائیل در این کشور شد .

  1. توان آمریکا برای نفوذ در جهان عرب به برکت روابطش با اسرائیل روبه گسترش است . این روابط بسیاری از اعراب را قانع کرده است که میانجی گری آمریکا جهت حل کشمکش میان آنها و اسرائیل در منطقه می تواند مؤثرتر از نقش دیگر کشورها باشد ، یعنی اینکه اسرائیل و حضور نیرومند آن در شکل گیری روابط عربی - آمریکایی که اساسا در خدمت مصالح آمریکاست عامل مؤثر و کارآیی است . این عامل را می توان در موضع رژیم صهیونیستی در جنگ نفت در خلیج فارس و خودداری آن از هر گونه اقدام نظامی علیه عراق به وضوح مشاهده کرد .

صهیونیستها همواره تأکید داشته اند که پشتیبانی آمریکا از اسرائیل ، دشمنی اعراب با آمریکائیان را به بار نیاورده ، بلکه گسترش روابط عربی - آمریکایی را به ارمغان آورده است . به ویژه پس از نفوذ انقلاب اسلامی در برخی کشورهای عربی که برای رهایی از آن به سمت آمریکا گرایش بیشتری پیدا کرده و این گرایش با حمله عراق به کویت و شروع بحران خلیج فارس و نیز پیروزی بنیادگرایان اسلامی و مسلمانان انقلابی در انتخابات پارلمانی بعضی کشورهای عربی ( اردن ، الجزایر ) مضاعف شد تا حدی که فعالیت برای ایجاد رابطه ای نیرومند با آمریکا به تمایل زیاد بسیاری از کشورهای عربی تبدیل شد و حتی عربستان ، کویت و بعضی از شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس در سایه روابط حسنه با آمریکا قول صرف نظر از موضع گیری خصمانه علیه اسرائیل را دادند . بر این اساس که آمریکا را مجبور سازند تا تصمیم بگیرد که اسرائیل را نسبت به راه حل کشمکش عربی - اسرائیلی قانع سازد .

با توجه به موارد یاد شده رژیم صهیونیستی کوشید تا این مفهوم را تحکیم و تثبیت سازد که آمریکا ، خود نیازمند به ایجاد روابطی استراتژیک با اسرائیل است و خود نیاز بیشتر به نیرومندی اسرائیل دارد . تمامی این امور به تحقق مصالح آمریکا به بهترین وجه کمک می کند زیرا آمریکا از بیم فقدان روابط با کشورهای دوست خود از ایفای این نقش ناتوان است .

  1. تضمین برتری نظامی اسرائیل : تا قبل از فروپاشی بلوک شرق و اضمحلال امپراطوری شوروی ، اسرائیل از سویآمریکا به تلاش برای دارا شدن جنگ افزار هسته ای حداقل به این بهانه که زمینه ای برای رشد تسلیحات هسته ای در منطقه و بازگشت نفوذ شوروی است کشیده نشد . اما پس از زوال قدرت امپریالسیم شرق ، رژیم صهیونیستی در صدد دسترسی به سلاحهای هسته ای برآمد . لذا تبلیغات خطرناکی در رسانه های گروهی غرب و امپریالیسم خبری برای تمهید مقدمات و دسترسی اسرائیل به سلاحهای هسته ای نمایان شد . در این رابطه تلاش ایران برای دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای و امکان خطر رویارویی با نفوذ انقلاب اسلامی ایران و نیز افزایش قدرت و جایگاه آمریکا در برابر کاهش قدرتهای رقیب آن در منطقه و تضمین جریان نفت خاورمیانه به غرب ، بدون داشتن هر گونه رقیبی از سوی آنها مطرح شد .

تاکنون اسرائیل برای تحکیم این مفهوم نزد آمریکائیان اشتیاق فراوان نشان داده و با هر تمایلی برای تغییر آن مقابله کرده است . بر این اساس که خود به تنهایی قادر به حمایت از مصالح آمریکاست .

بر مبنای این فهم و درک اسرائیلی ، پروفسور " بنیامین اکستین " از استادان برجسته علوم سیاسی در اسرائیل ، نقشی را مشخص ساخت که ممکن است رژیم صهیونیستی در خدمت به مصالح آمریکا ایفا کند و نیز بنیادهایی که این نقش بر اساس آنها انجام می شود . وی می نویسد :

" اسرائیل یک استثنای بی همتاست . همه جامعه به شکلی عمیق به حمایت از مصالح آمریکا پایبند است و در اینجا نیازی به سربازان آمریکایی و پایگاههای نظامی نظیر پایگاههای آمریکا در اروپای غربی و دیگر اماکن نیست . این " دژ " از دژهای غرب ( یعنی اسرائیل ) در منطقه بی ثباتی همچون خاورمیانه فقط نیاز به کمکهای مالی و دیپلماتیک و نیز جریان پیوسته کمکهای نظامی دارد . این پرسش مطرح است که آیا این بهای ارزانی برای همپیمانی مورد اعتمادی همچون اسرائیل است یا خیر ، و آیا تانک قرار گرفته در یک سرزمین دوست در خاورمیانه با ارزش تر از همان تانکی نیست که در " کانزاس " یا " آرنزونا " در آمریکا گذاشته می شود ؟ فقط دوستی این چنین نیرومند می تواند به مصلحت آمریکا باشد . "

مآخذ :

  1. بال ، جرج : خطا و خیانت در لبنان ، حسین ابوترابیان ، انتشارات اطلاعات ، 1365 .
  2. چامسکی ، نوم : مثلث سرنوشت ، آمریکا ، اسرائیل و فلسطینی ها ، ترجمه هرمز همایون پور ، نشر آگه ، 1369 .
  3. گاردوی ، روژه : ماجرای اسرائیل ، منوچهر بیات مختاری ، استان قدس رضوی ، 1364 .
  4. تقی پور ، محمدتقی : صهیونیسم و مسئله فلسطین ، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368 .
  5. محمد ابراهیم کامل ، محمد : صلح موعود در توافقنامه های کمپ دیوید ، محمد درخشنده ، انتشارات امیرکبیر ، 1368 .
  6. صفاتاج ، مجید : سراب صلح ، قسمتهای 56 - 59 ، روزنامه اطلاعات ، ضمیمه ، 19 - 23/5/1372 .
  7. نقش اسرائیل در استراتژی امنیتی آمریکا ، روزنامه اطلاعات ، مورخه 27/7/1370 و مورخ 22/9/1367 و 11/4/1368 و 10/4/68 و ضمیمه اطلاعات .
  8. انصار الثورة الاسلامیة فی فلسطین : انتفاضه ، جلد سوم ، بیروت ، 1992 .
  9. اندرو ولسلی ، کوکبیرن : علاقات خطره : خفایا الروابط الوثیقه و النشاطات الاستخباریه الامریکیه و الاسرائیلیه ، ترجمه عربی محمود العابد ، انتشارات " الاهلیه للنشر و التوزیع ، عمان ، 1991 .
  10. تومامس . ا . استوفر : المساعدة الامریکیه ، الرباط الحیوی لاسرائیل ، اوراق مؤسسه الدراسات الفلسطینیه ، ورقه رقم 21 - الطبعه الاولی ، بیروت 1983 .
  11. فصلنامه الفکر الاستراتیجی العربی ، شماره 23 - 24 نوامبر و آوریل 1988 .
  12. روزنامه های عربی السفیر ، تشرین ، الاتحاد .
  13. روزنامه های اسرائیلی داورا ، معاریو ، هاآرتس ، یدیعوت آحارنوت ، جروسالم پست ، عل همشمار و حداشوت .