حکومت مصر ( 1831 - 1840 م )

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۵ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


فلسطین و نیز تمام سرزمین شام یا سوریه ( تمام قسمتهای شام ) طی سالهای ( 184 - 1265 ه/1769 - 1849 م ) از نوامبر 1831 م تا پایان سال 1840 م به مدت ده سال تحتفرمانروایی ( سلطه ) محمد علی پاشا والی مصر قرار گرفت و آن نیتجه حمله نظامی ارتش محمدعلی به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا بین سالهای ( 1204 - 1264 ه/1790 - 1848 م ) بود و در این حمله نظامی نیروهای سلطان عثمانی ( محمود دوم ) را تا نزدیکی آستانه عقب راندند

لشکرکشی محمدعلی به فلسطین و شام آخرین اقدام از اقدامات نظامی وی و نیز از نظر منطقه ای و بین المللی بزرگترین و مهمترین آنها به شمار می رفت .

بعد از این که قوای محمدعلی به مدت 20 سال در نجد و سودان و یونان در خدمت سلطان و یا در شرایطی که دولت عثمانی تعیین می کرد جنگیدند جنگ اخیر به منظور تشکیل کشوری [مستقل ]از مناطق عربی علیه سلطان تحمیل گردید و این در حالی بود که جنگهای نخستین مشکلات بین المللی مهمی در پی نداشت . ولی ورود محمدعلی به شام ( سوریه ) و گذشتن از آناتولی به عنوان تهدیدی برای قسطنطنیه بحرانهای بین المللی را برانگیخت که بیش از ده سال دولت عثمانی و دولتهای اروپائی را به خود مشغول کرد . و تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقه گذاشت و از مهمترین بخشهای تاریخ مسأله شرق بود که به مسأله سوریه مشهور گشت .

محمدعلی از مدتها پیش یعنی از سال 1811 م نسبت به سوریه طمع داشت . و از نظر نظامی سلطان را در نجد و یونان یاری می کرد در عوض چشم طمع به حکومت سوریه دوخته بود در حالی که این آرزو را در سر می پروراند برای رسیدن به آن در روابط بین حکام سوریه وساطت می کرد و پناهندگی بعضی از آنها را می پذیرفت ، و نزد سلطان وساطت آنها را می کرد چون بلاد فلسطین و شام برایش توسعه پیشرفت جغرافیائی و استراتژیکی جغرافیائی درپی داشت و نیز از غنی ترین مناطق امپراتوری بود . علاوه بر امنیت مرزهایش از طرف] صحرای [سینا و توسعه ( بهبود ) موقعیت بازرگانی و نیروهای مسلح موجود بوده و الوارهایی برای ساختن ناوگانش فراهم می کرد و علاوه بر آن بهره برداری از ابریشم و گندم و پنبه و پشم و کتان و تنباکو و روغن را ممکن می ساخت .

بعد از این که سلطان از وی تقاضای کمک کرد و نیز تجربه موفقش در نجد و یونان ، قدرتش وی را به رقابت با سلطان و جبران آنچه از دست داده بود و آن را حق ]مسلم [خود و پاداش خدماتش و خسارات متحمله در جنگ می دانست وادار کرد . وی اطمینان داشت که با ورود به شام قدرتش دو برابر خواهد شد و سلطان ضعیف ]سلطانی که قدرتی ندارد] در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته و تسلیم خواهد شد . با وجود تعدد و رقابت حکمرانان عثمانی و کمی نیروهایشان و نارضایتی مردم از آنها و ظلم و ستمهایشان ، روبه رو شدن قدرتمندانه با دربار عثمانی و تصرف و اشغال شام خطر بزرگی نبود .

محمدعلی اندیشید که در بدترین شرایط حداقل می تواند عکا را به دست آورد و امنیت مرزهای شرقی اش را تضمین و تهدیدات دربار عثمانی را از مصر دور کند و از تجاوز بدویان به راههای بازرگانی در [صحرای] سینا جلوگیری کند و مانع پناهندگی فراریان از خدمت سربازی به شام گردد . این طور به نظر می رسد که در ابتداء زمانی که تشکیل کشور بزرگتر یا کشور واحدی از سرزمینهایی که اهالی آنها عرب زبان هستند و مساحت آن معادل اراضی امپراتوری سلطنت بود و هر زمانی می توانست با نیروهای خودش از سلطان مستقل شود ممکن نبود طرح جنگی وی از این حد تجاوز کند .

در این هنگام اوضاع بین المللی از یک سو و شرایط سخت دولت عثمانی از سوی دیگر برتری ( قوای ) مصر از جهت سوم به وی فرصت طلائی کاملاً مناسبی را برای حرکت نظامی و تحقق رویاهایش فراهم می کرد . دولتهای اروپائی مشغول بحرانهای خود بودند از اصلاحات داخلی انگلیس گرفته تا انقلاب 1803 فرانسه و اشغال الجزائر توسط این کشور و سرگرمی اتریش به شورش لهستان .

علاوه بر بدنامی سلطان محمود دوم به خاطر غربزدگی اش و سعی و تلاش وی در جهت اصلاحات ظاهری ( روبنائی ) و آشفتگی امور در عراق و شام دولت عثمانی بعد از نابودی انکشاریه در سال 1826 م و شکست ناوگان عثمانی در ناوارین به سال 1827 م سپس شکست در برابر روسیه و جدا شدن یونان در سال 1828 و معاهده ادرنه 1829 دوران ضعف خود را پشت سر می گذاشت . و اما محمدعلی ناوگانش را از نو ساخت و در سال 1830 محصول خوبی از پنبه و حبوبات برداشت کرد و کارخانه های نظامی بالاترین ظرفیت خود را تولید می کرد ، و ارتش نیز نظم و قدرتش را باز یافت . محمدعلی همپیمان قدرتمندی داشت او امیر بشیربن قاسم الشهابی دوم حاکم لبنان بود و امکان داشت که با ارتش مصر به مثابه منگنه ای عمل کنند و عبدالله پاشاالخازندار ( جزار دوم ) قوی ترین حاکم شام را تحت فشار قرار دهند و خرد کنند . وی به نام امیرالحاج السیدعبدالله والی فعلی شام و صیدا و طرابلس و فرمانداری استانهای غزه و حیفا و جنین و ایالت القدس الشریف امضا می کرد چون تمام آنها تحت حکومت وی بود .

پیوسته محمدعلی از اوضاع شام و اطراف آن باخبر بود و بی شک با خرسندی مراقب گذران امور در آنجا بود . در این هنگام بدویان به اطراف آن حمله می کردند . داود پاشا والی بغداد ممالیک ( 1829 - 1830 ) بر سلطان شورید و حلب در 1820 به مدت 4 ماه قربانی محاصره و مالیات خانه گشت . در آن سال تمام لبنان قیام کردند و حکمرانان در اطراف دمشق با هم جنگیدند سپس در سال 1822 عکا را به مدت 9 ماه محاصره کردند پس از آن در سال 1825 اهالی جنبلاط ( جنبلاطیون ) به پا خواستند در همین هنگام رهبران نابلس در مورد مسأله مالیات و حکمرانی ( ولایت ) به جنگ پرداختند و قدس و بیت اللحم از پرداخت مالیات امتناع کردند .

با نزدیک شدن عزم انجام حمله مصر ، اوضاع بیشتر بحرانی می شد و علی رغم قدرت عبدالله پاشا جزار و به خاطر سختگیری وی ، انقلابی در فلسطین و ماوراء آن به وقوع پیوست . و مسلمانان در غزه تمام هم و غمشان جمع آوری مال و ثروت به هرشکل ممکن بود و طرفداران میری مانند پوتک محکمی بر سر اهالی غزه بودند و در اطراف بدویان بدون این که کسی مانع آنها شود هر سال بیش از ده هزار کیسه ( معادل دویست هزار لیره طلا ) از ثروت غزه را غارت می کردند . مردم از یکدیگر می شنیدند که ورود محمدعلی نزدیک است و منتظر است و منتظر خرج و گشایش بودند . و شاید با این امید یا به تحریک مصر آخر امر با بدویان] دو قبیله [التیاها و الترابین متحد شدند و به سرکردگی مصطفی الکاشف ، رئیس گمرک را از کار برکنار کردند و دست به شورش زدند . جزار طی نامه ای در حالی که آنها را به مرگ و مباح کردن خون و ناموس و اموال تهدید می کرد از آنها خواست که شورشگران را تحویل دهند اما چون سربازان مصر زودتر به غزه رسیده بودند نتوانست تهدیداتش را عملی کند .

اما نابلس چون پیرو والی دمشق بود از سرکشی و تمردی که در سال 1830 چند ماه ادامه داشت خارج بود و جمع آوری مالیات آن را به تنگ آورده بود ( 600 کیسه معادل دوازده هزار لیره طلا ) سپس جزار به آن افزود و متعهد شد که هزار کیسه ( چهل هزار لیره طلا ) به سلطان پرداخت کند اما رهبران نابلس و اهالی آن از پرداخت مالیات سنگین خودداری کردند و جزار حمله ای علیه آنها ترتیب داد ، که سبب گرفتاری بعضی از رهبرانشان گردید . همان طوری که گروه سومی به شورش و پناهنده شدن به قلعه صانور روی آوردند تا جایی که جزار برای مقابله با آنها از امیربشیرالشهابی کمک خواست و قلعه ]صانور [به طور کامل ویران شد و این از جمله عواملی بود که رهبران را به همکاری و تعاون با حکومت آینده مصر واداشت به این ترتیب بود که تمام شرایط ماجراجوئی را برای محمدعلی زیبا جلوه می داد . وی از ایجاد بهانه ای برای لشکرکشی به فلسطین و جنگ با والی عکای بزرگ که او را رقیب] خود[ می دانست عاجز نبود . همان طوری که جزار نیز به نوبه خود از او می ترسید و سعی داشت با تحریک و اغوای سلطنت آن را مانند سدی در برابر محمدعلی قرار دهد . و سرکشی عبدالله پاشا و تأخیرش در پرداخت بدهیهای محمدعلی و قبول پناهندگی کشاورزان مصری که از سربازی فرار می کردند و تعداد آنها 6 هزار نفر بود با این ادعا که آنها عثمانی هستند و حق زندگی در هر نقطه سرزمین عثمانی دارند از همین جاشروع شد و این نیز در کنار امور دیگر از جمله بهانه هایی بود که محمدعلی برای شروع جنگ به آنها متوسل شد . حملات نظامی بین حکمرانان دولت عثمانی امر رایجی بود به خاطر همین دربار عثمانی در هفته های اول از این مسأله خیلی نگران نشد . همان طوری که محمدعلی هنگام حرکت هیچ مشکلی یا تناقضی در این مسأله نیافت که اعلام کند او فقط قصد جنگ با عبدالله پاشا و ادب کردن او را دارد . و این که وی فرمانبردار سلطان است . هنگامی که سپاه حرکت کرد محمدعلی مطمئن بود که با هیچ مانعی غیر از سربازان عبدالله پاشا روبه رو نخواهد شد و این که حداقل تصرف فلسطین نتیجه یا حاصل این لشکرکشی نظامی خواهد بود .

سپاهیان محمدعلی به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا از مصر از طریق دریا و خشکی در تاریخ 29/10/1831 حرکت کردند . ابتدا تقریبا شامل بیست وهشت هزار سرباز بودند که توپخانه و محاصره پیش روی ناوگان دریایی گردید آنها را حمایت و پشتیبانی کرد . اولین نیروهایی که وارد ]صحرای[ سینا شدند به سوی العریش سپس خان یونس و بعد غزه به سرازیر شدند . طی تصرف این شهر که قلعه آن از حمله ناپلئون31 قرن پیش ویران شده بود با مشکلی مواجه نشدند ( نک : فرانسه ، حمله - ) نیروهای جزار که در آن مستقر بودند گریخته بودند . سپس ارتش مصر از راه ساحل مسیرش را به سوی یافا ادامه داد و در روز ( 81/11/831 ) به آنجا رسید آنجا با ناوگان ]جنگی] ابراهیم پاشا و فرماندهان جنگ وی برخورد کردند و در] روز [سیزدهم نوامبر آنجا را به سوی حیفا که پایگاه تحرکات نظامی و پشتیبانی محسوب می شد ترک کرد و بلافاصله در روز ( 26/11/1831 ) محاصره عکا که در نزدیکی حیفا قرار داشت و نیروهای جزار در آن موضع گرفته بودند را از دریا و خشکی آغاز کرد .

امیربشیر الشهابی فرمانروای لبنان در همکاری فوری با لشکرکشی مصر درنگ کرد و در اتخاذ موضع گیری دقیق ( عاقلانه ) تردید کرد . ابراهیم پاشا بعد از این که در هیجدهم نوامبر به حیفا رسید برایش نامه ای نوشت و وی را در جریان کارهای انجام شده قرار داد و او را به پیروی از خویش فراخواند ( از وی خواست که اقداماتش را تأئید کند ) ]او[ این طور جواب داد که نظم دادن به بعضی کارها ایجاب می کند که ورودش به تأخیر بیفتد و از وی خواست که فرمان رسمی برای فراخوانی وی بفرستد و آن از عواملی بود که خشم محمدعلی را برانگیخت و حتی وی را تا حد تهدید الشهابی پیش برد ولی ابراهیم پاشا محاصره عکا را به پایان نرساند و در 8/12/1831 شروع به کوبیدن آن کرد تا این که روز بعد امیربشیر از اردوگاه خویش خارج شد و معاون اول وی در اداره] امور] جنگ شد .

در طی این مدتی که ابراهیم پاشا در حیفا بود رهبران مناطق [مختلف] فلسطین با وی بیعت کرده بودند . گردانهای از ارتش مصر در مناطق کوهستانی به داخل نابلس و قدس و الخلیل نفوذ کردند و بعد از اشغال ساحل تمام فلسطین را تصرف کردند و فرمانهایی برای روی کار آمدن مسلمانان در آنجا صادر گردید و از عواملی که سبب شد تا طوائف فلسطینی و همچنین پاتریاک ( پاپ - اسقف ) مارونی لشکرکشی را تأیید کنند این بود که در قدس مالیاتهایی که به شکل ظالمانه ای بر غیر مسلمانان ( اقلیت های دینی ) تحمل می شد لغو گردید ابراهیم پاشا و امیربشیر الشهابی اشغال ساحل لبنان را فرصت خوبی برای آزادی عکا قلمداد کردند . لذا بعضی لشکرها برای گرفتن صور و صیدا و بیروت به راه افتادند و آنها را اشغال کردند . هنگامی که از تصرف عکا عاجز ماندند ابراهیم پاشا به آنها ملحق شد و آن را اشغال کردند . محاصره چند ماهه عکا محمدعلی را به شدت نگران کرد و این محاصره نه تنها مانع ادامه کار وی گردید بلکه سبب شد که دربار عثمانی به نیروی قدرت و مقاومت و پایداری جزار اعتماد کند . و خاطره شکست ناپلئون در برابر این شهر را برایش تداعی کرد اما آن باعث خالی کردن میدان ( ترک مبارزه ) نگردید . به همین جهت پی درپی فرمانهایی مبنی بر ضرورت فتح آن به خاطر دلایل نظامی و سیاسی و شخصی صادر شد . ابراهیم پاشا به پدرش [در مورد فتح آن] اطمینان می داد - همین طور پیمانها را یادآور می شد - زیرا وی اختلاف موضعش را با ناپلئون می دانست علاوه بر این که ساکنان آن بدون [هیچ] مقاومت یا مخالفتی وی را می پذیرفتند او ناوگان فعال و مجهزی در اختیار داشت که ناوگان انگلیس قادر به روبه رو شدن با آن نبود .

اولین مشکلات محلی وی هنگامی آغاز شد که امیربشیر حمایتش را از فاتحین اعلام کرد و آن توازن را اعلام کرد در نتیجه جنبلاطیون ( اهالی جنبلاط ) که رهبران دروزیها و غیره در بینشان دیده می شدند به حمایت از دولت عثمانی پرداختند و به حمص و حماة گریختند و [مردم را ]به مبارزه و جنگ تشویق می کردند . این از جمله عواملی بود که ابراهیم پاشا را به انجام این اقدام خشونت آمیز در کشور وادار کرد وی به طور غیر منتظره به دیرالقمر رفت و از هر خانواده دروزی دو نفر گروگان گرفت .

به نظر می رسد علی رغم نگرانی شدید دربار عثمانی از پیش روی سپاه مصر ، در ابتدا فکر می کرد که آن یک تحرک نظامی موقت و محدود است یا این که هرگز از عکا تجاوز نخواهد کرد و به چیزی بیش از خلاصی از دست جزار ختم نخواهد شد به خاطر آن در ابتداء عکس العمل [دربار ]عثمانی به مسالمت معروف گردید . هنگامی که دربار عثمانی کسی را نزد محمدعلی فرستاد و از وی خواست که جنگ را متوقف کندهیچ نتیجه ای غیر از وقت تلف کردن عایدش نشد پس از آن سلطان ، والی طرابلس را به مقاومت و پایداری فرمان داد هنگامی که وی در تاریخ 14/4/1832 در واقعه الزراعة جنوبی حمص شکست خورد دربار عثمانی به ابعاد موقعیت وخیم خود پی برد و کوشید تا در یک زمان از موقعیت دینی اش و پایداری عکا و جزار بهره برداری کند . در تاریخ 23/4/1832 اعلام کرد که محمدعلی نسبت به ولی نعمت خویش سرکشی کرده و برعلیه وی اقدام به صدور فتواهای دینی کرد و او و پدرش ابراهیم را از منسب فرمانروائی خلع کرد و خون آنها را مباح اعلام کرد و دولتهای اروپائی را به قطع رابطه با محمدعلی فراخواند و دستورهائی مبنی بر فراهم آوردن نیروهای نظامی دریائی و زمینی برای رفتن به شام که از واقعه ( نبرد ) الزراعة خسارت دیده بود صادر کرد .

اما کارها طوری دگرگون شد که برخلاف خواست سلطان پایان یافت . عکا در تاریخ 27/5/1832 بعد از شش ماه محاصره سقوط کرد و عبدالله پاشا اسیر و به مصر فرستاده شد و با استقبال گرمی مواجه شد و به شادی و سرور محمدعلی به خاطر پیروزی افزود . وی فرمان داد که سه روز جشن بگیرند و بعد از کمتر از سه هفته دمشق در تاریخ بیست و شش ژوئن سقوط کرد سپس سپاه عثمانی که در هشتم ژوئیه در حمص جمع شده بودند شکست سختی متحمل شدند که باعث شد تا دورترین نقطه شمال سوریه عقب نشینی کنند . پس از آن در تاریخ سی ژوئیه در نزدیکی تنگه بیلان شکست خوردند و تمام شام به دست محمدعلی افتاد و لشکریانش بازگشتند . بعد از آن سپاه سلطان در واقعه قونیة در 21/11/1832 شکست خورد و با آن [شکست ]بحران بین المللی بزرگی شروع شد که به صلح کوتاهیه 8/4 سپس 6/5/1833 منجر شد که به محمدعلی علاوه بر آنچه در دستش بود از جمله نجد و حجاز و مصر و سودان و کرت و حاکمیت بر تمام فلسطین و شام و نیز ولایت اضنه را در طول حیاتش به وی اعطا می کرد .

این جنگ و صلح ، بعد از آن مشکل جدیدی بر آنچه مسأله شرق نامیده می شد و به مسأله سوریه شناخته شده بود افزود . این در حالی بود که پیروزی مصر فرانسه را که از محمدعلی حمایت نمی کرد و وی را به وسیله کارشناسان و کمک و پشتیبانی تقویت می کرد و سعی می کرد از این پیروزی در جهت ایجاد پایگاههای مستحکمی برای نفوذ قدیمی اش در نزد طوایف مسیحی در فلسطین و لبنان استفاده کند راضی کرد .

این پیروزی در پایان فرانسه را از دخالت روسیه به عنوان حامی دولت عثمانی بیمناک کرد و وی به منظور جلوگیری از تحقق خواستهای محمدعلی و مایل کردن وی به صلح و مسالحه تلاش کرد اما انگلیس گسترش دولت محمدعلی و گستردگی قلمرو و قدرتش در جبهه زمینی مشرف بر دریایمدیترانه و خلیج فارس را تهدید بزرگی برای راه هند و روابط استعماریش یافت همان طوری که روسیه نیز که به موجب معاهده خنکار اسکله سی در تاریخ 8/7/1833 که به سلطان تحمیل کرده بود از جایگزینی محمدعلی به جای سلطنت ضعیف در قسطنطنیه بیم داشت در حالی که اتریش از پیروزیهای محمدعلی و نیز این که روسیه به تنهائی از سلطنت حمایت می کند به طور یکسان نگران بود .

در این سالهای حکمرانی محمدعلی بر فلسطین و شام انگلیس شروع به ایجاد منافع مشترک با یهودیان کرد و از آنها برای سکونت در فلسطین بهره برداری کرد . و این مسأله جزء نقشه هائی بود که برای تجزیه کردن منطقه شام و ایجاد یک پایگاه بیگانه در آن وضع و تطبیق آن آغاز شده بود . کنسولگری و نمایندگان کنسولگریش را برای گسترش توطئه ها علیه محمدعلی اجیر کرد به همین منظور در سال 1838 در قدس کنسولگری افتتاح شد ( که اولین کنسولگری خارجی در آن شهر ) و رعایت مصالح و منافع انگلیس و آمریکا و یهودیان را جزء کار کنسولگریش که در آنجا اقامت داشت قرار داد ( یونگ 1838 - 1845 ) و تعدادی از مزدورانش که شامل افسران ارشد جاسوسی بودند برای برقراری رابطه با اقلیتهای ساکن در آن به آنجا فرستاده شدند . از مهمترین این مزدوران در امور فلسطین کلنل جولر بود که برای کسب حمایت در مورد طرح انتقال یهودیان به فلسطین با سران جمعیتهای یهودی در انگلیس و شام همکاری می کرد . از دستاوردهای این انتقال ، ایجاد مجموعه جمعیتی بیگانه در آن بود که انگلیس می توانست به سلطه اش بر این نقطه استراتژیک در مسیر هند دلگرم شود . جولر با یک یهودی انگلیسی که از سرمایه داران سرشناس بود و در آن هنگام دارای همین طرز تفکر بود اقدام به همکاری کرد . او موشه مونتفیوری رئیس مجلس یهودی انگلیس بود که از سال 1835 به بعد برای بررسی اوضاع و ثروت و منابع فلسطین هفت مرتبه از آنجا دیدار کرده بود . وی اولین مدرسه یهودیان را در آن افتتاح کرد به نظر می رسد که وی بعضی از یهودیان را در قدس برای کسب اجازه خرید اراضی زراعی تشویق کرد . در این مدت نماینده طائفه اشکناز ( غربیها ) در مجلس مشورتی محلی قدس طرحی تقدیم [مجلس] کرد مبنی بر این که به آنها اجازه خرید املاک و اراضی برای کشاورزی و اجازه کشت و زرع و فروش گوسفند و شتر و ایجاد کارخانه های صابون سازی و روغن کشی داده شود و آنها مانند [سایر] مردم به میری حقوق پرداخت کنند . مجلس آن را رد کرد و در 30/4/1837 نامه محمدعلی مبنی بر موافقت بارد [آن] رسید .

مونتفیوری طرح دیگری را تقدیم [مجلس ]کرد بر طبق آنچه در یادداشت 24/5/1837 وی آمده قصدش دعوت ازیهودیان اروپا و آمریکا و جنوب افریقا برای اقامت در آن " روستاهای " فلسطین بود . مونتفیوری هنگام دیدار از فلسطین در سال 1839 طرح خود را تقدیم ابراهیم پاشا کرد و بیان داشت " او از محمدعلی می خواهد و از وی خواهش خواهد کرد که به ما صد یا دویست روستا را به مدت 50 سال اجاره دهد و هنگامی که به انگلیس بر می گردم در ایجاد شرکتی جهت بهبود آن اراضی و تشویق برادرانمان در اروپا [دیگر یهودیان] برای بازگشت به فلسطین هرگز تردید نمی کنم . "

به نظر می رسد طرح مونتفیوری تنها یک طرح یهودی نبود بلکه انگلیس نیز بود و رونوشت آن در سال 1840 به کنفرانس لندن تقدیم گردید همین طور بالمرستون وزیر امورخارجه [انگلیس ]در مورد آن به سفیر انگلیس در قسطنطنیه نامه ای نوشت در سال ( 1849 م ) فرمان عثمانی مبنی بر اجازه دادن به مونتفیوری برای خرید زمینهائی که در آن محله مونتفیوری در قدس ایجاد شد صادر گردید اما طرح پیشنهاد شده به ابراهیم پاشا و محمدعلی در سال 1839 رد شد .

در این هنگام یهودیان برای انگلیس چیزی بیش از یکی از برگهای بازی سیاسی نبودند و هدف اساسی وی تضعیف محمدعلی و باقی گذاشتن فلسطین و شام در دست " مرد مریض " ] سلطان عثمانی [و سلطه دائمی برای دخالت در کشورها به وسیله فرقه گرائی بود و علی رغم این که سلطنت عثمانی بار دیگر در نبرد نصیبین در روز 2418/6/39 در برابر سپاهیان محمدعلی شکست خورد سیاست انگلیس با خواستهای بین المللی توانست به موضع مشترکی برسند که محمدعلی را از نتیجه پیروزی محروم می کرد . حرف اصلی خود را روی " مسأله سوریه " قرار دادند . انگلیس و اتریش و روسیه و آلمان و فرانسه در تاریخ 27/7/1839 یادداشتی به دربار عثمانی ارائه کردند که در آن خواسته شده بود که در ]هیچ] موردی دستوری بدون اجازه آنها صادر نکند بعد از این مرحله بالمرستون سعی کرد راه حلی ارائه دهد که به محمدعلی حق حاکمیت بر فلسطین ( بدون شهر عکا ) و مصر را می داد . فرانسه این طرح را رد کرد و باعث شد که انگلیس با بقیه کشورها اولین کنفرانس لندن در 15/7/1840 تشکیل دهد تا براساس همان فکر و ضمیمه شدن عکا به این معامله ، مصر زیر حاکمیت وراثی محمدعلی و فلسطین تنها در طول حیات وی به حاکمیت آن در آید . به شرط این که در طی 10 روز آن را قبول کند و فورا از تمام سرزمینهائی که در اختیار دارد غیر از آنچه در کنفرانس لندن ذکر شده بود عقب نشینی کند . اما وی دست کشیدن از ولایت ( حاکمیت ) فلسطین ( عکا ) را رد کرد . ده روز دیگر فقط برای قبول حکم وراثی مصر به وی فرصت داده شد به شرط این که تابع سلطان باشد و به نام او مالیات جمع آوری کند . نادیده گرفتن هشدار سبب گردید که دولتهاخواسته خود را عملی کنند انگلیس و اتریش تعهد کردند که راههای مواصلات بین شام و مصر را به هرشکل ممکن قطع کنند . محمدعلی اخطار را نادیده گرفت اما در لحظه های حساس فرانسه از حمایتش دست کشید ، فتنه ها و توطئه ها سبب گردید که قیامهایی در تمام شام برانگیخته شود ، زمانی که نیروی ناوگان انگلیس با عثمانی و اتریش شهرهای ساحلی لبنان را و سپس حیفا را اشغال کردند و شهر ساحلی عکا را نیز در 4/11/1840 تصرف کردند . در این سرزمینها واحدهای انگلیسی پراکنده شدند و بیت المقدس را اشغال کردند و یافا و نابلس نیز تسلیم شد . و در مناطق مختلف لبنان ، جلیل ، نابلس ، خلیل قیامهایی بر ضد مصریها به راه افتاد و بیشتر سرزمینهای فلسطین بقاع و لبنان را فرا گرفت و مقاومت مصر پس از این رویدادها بدون پشتیبان شد .

محمدعلی و فرزندش ابراهیم پاشا در سرزمین شام با اوضاع و مسائلی روبه رو گردیدند که با آنچه که] قبل از آن] در مصر دیده بودند فرق می کرد . مهمترین این مسائل به قرار زیر بود .

  1. وجود ساختارهای اجتماعی - اقتصادی که از یک طرف برخوردار از نیروهای با ثبات و رهبریهای منطقه ای در اختیار داشت براساس وابستگیهای قبیله ای و خانوادگی قدرت را در کشور تقسیم کرده و در اختیار داشت و از سوی دیگر مبتنی بر منافع مادی بودند که نمی توانستند به سادگی از آن چشم پوشی کنند ( مانند تعهد نسبت به پرداخت مالیات ، عوارض مربوط به راهها ، زمینهای وسیع کشاورزی ، فرماندهان و نظامی و... ) شایان توجه است که پاره ای از این رهبران محلی دارای عناوین قانونی در دربار سلطان عثمانی بودند که از جمله آنها می توان به آل رضوان در غزه ، آل بی غوش در سرزمینهای میان قدس و یافا ، آل عمرو در کوههای الخلیل و آل عبدالهادی و طوقان و جرار و قاسم در نابلس اشاره کرد .
  2. وجود مقادیر زیادی سلاح در دست مردم به دلیل ناامنیهای مداوم در طول قرون متمادی و نیاز مبرم آنها به دفاع جمعی و انفرادی ، تا آنجا که داشتن اسلحه از یک طرف به صورت یک سنت اجتماعی استوار درآمده بود و مردم آنرا مایه افتخار می دانستند و از طرف دیگر به عنوان ابزار و نیروی دفاع و تهاجم تلقی می گردید .
  3. سرپیچی دائم بادیه نشینان از قدرت مرکزی و تجاوز دائم - مستمر آنها به مناطق روستایی ( مانند تیاها و ترابینها در اطراف سینا و غزه و تعامره در اطراف الخلیل و دسته های بادیه نشین نیمه مستقر در داخل منطقه ) . ( نک : بیابانگردی و سکونت )
  4. برقراری یک سیستم اداری عثمانی براساس پایبندی به مالیات و سپاهیگری که منافع طبقاتی ، سیاسی و مالی را به دنبال داشت .
  5. وخامت اوضاع اقتصادی ( کشاورزی - بازرگانی ) که ناشی از روابط نامناسب تولید ، باج خواهی مالیاتی ، سیستم فئودالی ، تجاوز بادیه نشینان و دستجات نظامی و منحصر کردن بازرگانی خارجی در بنادر معین بود .

علاوه بر موارد فوق سرزمین شام به خاطر اعمال سلطان محمود دوم که جنبش انکشاریه و طرفداران غرب را سرکوب کرده و در صدد سازماندهی مجدد کشور بود ، از ناحیه شمال و با اصلاحات داود پاشا در بغداد ، از جانب شرق و به خاطر افکار تجدد خواهانه و اقدامات محمدعلی پاشا آسیب دیده و به شدت تحت فشار قرار داشت و در حال گذر از یک مرحله انتقالی بود . بدینسان و علی رغم اینکه پاره ای از گروهها در فلسطین و شام ( مانند گروههای روشنفکر ، دستجات غیر اسلامی و توده های محروم دهقان و پیشه ور که چشم امید به بهبود اوضاع با تغییر دولتها داشتند ) از حکومت جدید مصر استقبال کردند . اما علی رغم این مساله قطبهای دیگری که قدرت واقعی را در کشور در اختیار داشتند ( مانند رهبران محلی ، انبوه کارکنان و کارمندان ، رهبران مذهبی و بادیه نشینان ) تخم شک و دودلی را در دل ابراهیم پاشا کاشته و مراکز شورش و قیام علیه حکومت وی را شکل می دادند . امروزه محققان از میان اسناد معاصر به این نتیجه رسیده اند که بنا به دلایل فوق فتح این مناطق توسط مصریها که خود را ناجی مردم از سوء مدیریت عثمانی قلمداد می کردند با استقبال ساکنین آنجا روبه رو شد . از طرف دیگر همین پژوهشگران از میان نامه هایی که ابراهیم پاشا به پدرش نوشته و از گلایه هایی که وی در طول محاصره عکا از طرف مردم نابلس و قدس به عمل آورده روشن می سازند که ساکنین فلسطین ، شام و ازنا حکومتش را با اکراه پذیرفتند . علاوه بر این رهبران دروز ( جنبلاط ، عماد و نکد ) که به شمال فرار کرده بودند مردم را علیه او تحریک می کردند . کما اینکه دمشق از او استقبال نکرد تا جایی که محمدعلی ناگزیر شد که به فرزندش سفارش کند که از خود سرسختی نشان نداده و تنها به تهدید آن اکتفا نماید .

به هر حال سرزمین فلسطین به ویژه پس از صلح کوتاهیه تابع محمدعلی پاشا شد و سلطان عثمانی طی دستوری او را به عنوان فرمانروای کل آن دو سرزمین منسوب کرد . علی رغم آنکه سیستم اداری کشور نظامی بود ، محمدعلی پاشا در صدد برآمد که یک سیستم هماهنگ با سیستم جدید مصر ایجاد نماید تا بدین وسیله سرزمین شام را با مصر ، سودان و نجد ادغام کرده و یک پادشاهی متحد عربی در مقابل عثمانی تشکیل دهد . این وضع سیمای جدیدی از احیای حکومت ممالیک قدیم مصر بود - البته به سبک مدرن آن - که عثمانیها در حدود سه قرن پیش آنرا برانداخته بودند .

ابراهیم پاشا هیچ گاه اهداف سیاسی اش را مبنی بر تشکیلیک حکومت عربی مخفی نکرد . در همین راستا وی اقدام به انجام پاره ای اصلاحات سیاسی ، قضایی ، مالی و اقتصادی به منظور ایجاد یک قدرت مرکزی قوی در شام نموده و تلاش کرد تا امنیت را برقرار کرده ، ستم فئودالها و بادیه نشینان را ریشه کن ساخته ، امور مالی را سروسامان داده ، وخامت اقتصادی را پایان بخشیده و کشور را وارد یک مرحله نوین علمی کرده و اصول برابری را در میان شهروندان جاری نماید . در این رابطه او طی فرمانی محمدشریف پاشا را به عنوان فرماندار کل شام با لقب " حکمدار عربستان " منسوب کرد و کشور را در بین عده ای از فرمانداران تقسیم نمود . برای مثال فلسطین را به بخشهایی تقسیم کرد و اداره امور هر بخش را به عهده یک نفر گذاشت . وظیفه این فرمانداران "... . صدور احکام ، رتق و فتق امور ، دریافت عواید برای خزانه ، توجه به راحت و رفاه عموم مردم ، عمران و آبادی مناطق تحت امر ، جلوگیری از ظلم و ستم ، تنبیه متجاوزین و... " بود . در این رابطه محمدعلی پاشا طی فرامینی سرزمین جنین و بخشهای تابعه آنرا به شیخ حسین عبدالهادی ، نابلس را به شیخ محمد ابوالقاسم ، ایالت شعراویه را به محمد عبدالهادی ، جماعین را به یوسف القاسم ، مشاریق را به عبداله الجرار ، منطقه بنی صعب را به یوسف و عبدالوهاب الجیوسی... واگذار کرد . و همچنین تصمیم گرفت زمامداران دیگری را برای سرزمینهای لد و رمله از میان خاندان ابی غوش تعیین نماید و اداره یافا را به عهده اسعدالخضر بگذارد .

محمدعلی پاشا در کنار هر یک از این فرمانداریها یک " دیوان مشورتی " که عملکردش مشابه محاکم مدنی بود ، متشکل از زمینداران ، تجار و روحانیون تشکیل داد . از اقدامات دیگر او تعیین یک قاضی برای هر شهر و ایجاد یک محکمه متشکل از یک قاضی و دو عضو دیگر برای رسیدگی به امور مهم بود . ریاست عالی قوه قضائیه به دست خود ابراهیم پاشا بود که مبادرت به صدور احکام در زمینه های جنائی و سیاسی می نمود ، از دیگر اقدامات ابراهیم پاشا تنظیم امور پستی به شیوه خاص خودش به منظور تماس همیشگی با قاهره بود .

ابراهیم پاشا برای از بین بردن نفوذ افراد صاحب نفوذ قدیمی ، بسیاری از دژهای آنان را ویران کرد و تلاش نمود تا با وارد کردن آنها در چارچوب سیستم اداری و در غالب مرز بندیها و محدودیتهای اداری آنها را کنترل نماید . وی برای نیل به این هدف سیستم مالیاتی را اصلاح کرد اما سیستم پایبندی به مالیات را کاملاً لغو نکرد و اداره امور مالی را به عهده یک کارمند بلند پایه شامی به نام حنا بحری گذاشت و برای کشور بودجه تنظیم و با دقت میزان و انواع مالیاتها را تعیین نمود و سرپیچی از آن را ممنوع کرد . در این راستا وی دست به ایجاد گمرک زده و سبب دلگرمی نیروهای اقتصادی گردید .

ابراهیم پاشا در برقراری امنیت به ویژه در مناطقی که در معرض حملات بادیه نشینان بودند توجه وافر نمود و تنها به سرکوب بادیه نشینان بسنده نکرده بلکه آنها را به مناطق دور افتاده و بی اهمیت کوچانید و کشاورزان را برای بازگشت به سرزمینهایشان تشویق کرد . در اثر این اقدام ، اراضی کشاورزی رونق گرفت و گسترش یافتند و روستاهای جدیدی پدید آمد . این اقدام از سوی دیگر موجب تأمین امنیت راهها و رونق گرفتن فعالیتهای بازرگانی و حمل و نقل در داخل کشور و شهرهای ساحلی و راههای صحرایی که محل عبور کاروانهای کالاهای تجاری هندی و ایرانی از طریق شام به اروپا بود گردید و و بدین ترتیب شهرها گسترش یافت و طبقات پیشه ور و بورژوا شکوفا شدند . علاوه بر این ابراهیم از تولیدات کشاورزی که عایدات اقتصادی بالایی داشتند ( مانند پرورش کرم ابریشم ، پنبه و زیتون ) همچنین استخراج فلزات و مبارزه ارتش با ملخ حمایت نمود .

ابراهیم پاشا در زمینه آموزش نیز اصلاحات چندی را انجام داد گرچه تعداد مدارسی که ایجاد شد و اثر آنها ناچیز بوده و بیشتر در سروسامان دادن به اوضاع نظامی مؤثر بودند . شاید مهمترین اقدام ابراهیم پاشا تلاش او به هنگام اداره کشور در جهت برقراری مفهوم برابری در میان شهروندان به جای مفهوم تبعیض طایفه ای موروثی بود . او کوشش نمود تا اختلاف بین اکثریت مسلمان و گروههای غیر مسلمان را کاهش دهد . لذا پرداخت عواید ظالمانه را ملغی کرد و از تجارب کارشناسان طوایف مختلف در سطح وسیعی بهره برداری نمود . این امر باعث رونق گرفتن زندگی این طبقات و سرازیر شدن هیأتهای مسیونری و ایجاد کنسولگریهای خارجی در کشور گردید . این اقدام در همان حال احتیاط و هشیاری مسلمانان را برانگیخت و سرانجام عثمانیها یا گروهی از سرسپردگان بیگانه از این اقدام برای تبلیغات بر ضد ابراهیم پاشا بهره برداری کردند .

ابراهیم پاشا به محض اینکه اقدامات خود را شروع کرد با دشواریهای غیر منتظره و پیش بینی نشده ای مواجه شد که محمدعلی پاشا مانند آنها را در مصر ندیده بود . این مشکلات ناشی از اعمال سیستم مالیاتی نبود ، چرا که ابراهیم پاشا مالیات غیر عادلانه ای در فلسطین و شام اعمال نکرده و حتی سیستم پایبندی به رهبران محلی را نیز ملغی نکرده بود بلکه در میان آنها به تدریج مقررات نظم و انظباط مالیات جدیدی وضع کرد که مالیات سرانه ( فردی ) بود . یعنی او یک مبلغ سالانه در حدود 15 تا 50 قروش را برای هر نفر معین کرد . البته مالیاتهای دیگری نیز همچون مالیاتی که مردم به سپاهیان مستقر در نزد آنها می پرداختند ( شونه ) ، عوارض ورودی برای کالاهایی که به شهرها وارد می شد ، مالیات برای صدور مجوز انتقال محصولات کشاورزی ، مالیات مربوط به آسیابهای غلاتو مالیات مربوط به دام نیز رایج بود . اما آنچه که موجب نفرت ، خشم و شورش مردم گردید اقدامات مربوط به برقراری امنیت و تأمین نیازمندیهای نظامی بود که مردم فلسطین و شام آمادگی پذیرش آنها را نداشتند . از جمله این اقدامات می توان به موارد ذیل اشاره کرد .

  1. مصادره آذوقه برای تأمین تدارکات ارتش یا مجبور کردن مردم به فروش آن به قیمتهای ناچیز
  2. مصادره چهارپایان که برای زندگی کشاورزان و حمل و نقل محصولات آنها حیاتی است .
  3. مجبور کردن مردم به احداث دژهای نظامی به طور رایگان و یا در ازای دستمزدهای بسیار پائینی .
  4. خلع سلاح اهالی .
  5. سربازگیری اجباری .

احتمالاً برای مردم تحمل اقدامات نخستین امکان پذیر بود ، اما دو اقدام اخیر برای آنان فوق العاده سخت بود . چرا که آنها در طول قرون متمادی و به دلیل ناتوانی دولت در برقراری امنیت به اسلحه موجود در دست خود به عنوان تنها ابزار تأمین و تضمین امنیت می نگریستند . هنگامی که ابراهیم پاشا در سال 1834 م دستور پدرش مبنی بر اعلام سربازگیری اجباری در کشور را به دلیل نیاز به پرسنل نظای صادر کرد ، خشم و نفرت مردم به اوج خود رسد . در این رابطه ابراهیم پاشا طی دستوری که درمورخ 25/4/1834 صادر کرد خواستار بسیج سه هزار سرباز از فرمانداریهای قدس ، نابلس و الخلیل بدون تعیین مدت خدمت شد . که اجرای آن در مصر بدون مشکل بزرگی ممکن شد . اما برای تحمیل آن در سرزمین شام با وجود جمع آوری اسلحه های موجود در دست مردم و اتخاذ تدابیر دیگر برخورد با عواطف و احساسات مردم و همچنین برخورد نطامی اجتناب ناپذیر بود . علی رغم آنکه ابراهیم پاشا افراد خانواده های سرشناس و فرزندان و متعهدین به آنها به کارمندان و رهبران ارتش را برای اداره امور کشاورزان به استخدام درآورده بود ولی در همان حال با محروم کردن آنها از عواید و درآمدهایی که به آن عادت کرده بودند و نفوذی که از آن برخوردار بودند سبب شعله ور شدن خشمشان علیه اوگردید .

از طرفی هر یک از این گروههای سلطه گر سنتی در مناطق تحت نفوذ خود دارای اصل و تبار بودند ( مانند خاندان ابی غوش در کوههای قدس ، آل مافی در اجزام ، طوفان و قاسم و جرار در کوههای نابلس و آل عمرو در کوههای الخلیل و... ) در مقابل سرکوب مقاومت می کردند بعضی از این گروهها ( مانند خاندان غوش ) در حدود شورش و تمرد بودند که در نتیجه آن تعدادی از رهبرانشان تبعید شده و پاره ای دیگر به گروگان گرفته شدند .

برای رهبران سنتی ، برانگیختن و به بازی گرفتن احساساتمردم از طریق ساختارهای اجتماعی - اقتصادی موجود آسان بود . علاوه بر این دو عامل دیگر هم وجود داشت که نخستین آنها احساسات دینی بود . به عبارت دیگر بهبود اوضاع اقلیتهای غیر مسلمان در سایه حکومت ابراهیم پاشا مانند هشداری برای مسلمانان ( از جلمه دروزیها ) مبنی بر متزلزل شدن روابط مسالمت آمیز سنتی بین طوایف بود .

عامل دوم گرایشهای سنتی مردم به حکومت عثمانی بود . به طوری که عثمانیها برای شوراندن مردم علیه ابراهیم پاشا نیازی به مزدوران محلی نداشتند . زیرا قواعد کهن متکی بر احساسات دینی مردم و تعهد آنان به رهبران محلی و ساختارهای اجتماعی - اقتصادی دیرین بود که از سیستم جدید متضرر شده بود و به همین دلیل آماده و مجهز برای حرکت و شورش بود . شاید مهمترین عاملی که رهبران خشمگین توانستند آنرا برای موفقیت خویش به کار گیرند این بود که بر احساسات مردم و نفرت آنها لباس دینی پوشاندند و آنها را علیه " ابراهیم پاشای کافر " تحریک و تشویق نمودند . همچنین جنبشهای انقلابی در سرزمین شام بیشتر از هر جای دیگری شکل گرفت و در زمانهای کوتاه و پیاپی ظهور کرد . اما این جنبشها در فلسطین صورت جمعی و خشنی به خود گرفت .

در اواسط ماه آوریل سال 1834 ابراهیم پاشا به قدس رسید و سران اهالی کوههای نابلس و الخلیل را جمع کرد و دستورات پدرش مبنی بر سربازگیری را به آنها ابلاغ نمود . وی در این هنگام از تبانی قبایل کرک در رد این درخواست اطلاع پیدا کرد و لذا از آنها برای خلع سلاح و سربازگیری دعوت به عمل آورد ولی هنوز مدت زیادی از سفر وی در اوایل ماه می از قدس به یافا نگذشته بود که خبر کناره گیری همه این طوایف از مواضعشان و حمله کشاورزان و بادیه نشینان به نیروهای مصری در کرک و کشته شدن مدافعان در نیمه ماه می به او رسید .

فرماندار شهر به طور مشروح نبردهای خونینی که بین سربازان عربهای تعامره و انقلابیون در نزدیکی سعیر رخ داده بود را برایش نوشت . سه روز بعد ( 25 می ) از قول فرمانده قدس نقل شد که راه یافا از باب الواد تا لفتا ناامن و آشوب زده شده است . آشوب به بیت جالا و بیت لحم کشیده شد و کشاورزان انقلابی در دو روستای شیخ بدر و بیره گرد هم آمدند و قدس را در محاصره گرفتند در همین حال اوضاع در نابلس هم متشنج شد و شعله های انقلاب تا صفد در شمال و غزه در جنوب رسید . این انقلاب صرفا یک انفجار مردمی ناخودآگاه نبود بلکه شکل سازمان یافته به خود گرفته و رهبران محلی و اشخاص سرشناس هدایت آنرا عهده دار بودند . در هیمن راستا همایش بزرگی از مردان قدس تشکیل گردید که تعداد زیادی از بزرگان روستاهای مجاور در آن حاضر شدند ودر 28/4/1834 انقلاب خود را اعلام نمودند . همینطور رهبران نابلس همایش مشابهی در بیت وزن در غرب نابلس تشکیل دادند و در 20 می اعلام انقلاب نمودند . اهالی صفد نیز در اواسط ژوئن بیانیه ای مبنی بر شکل گیری انقلابشان پخش کردند که قاضی ، مفتی و بزرگ اشراف آنرا امضا کرده بودند .

انقلابیون قدس توانستند با کمک نیروهای امدادی که از نابلس و الخلیل آمده بودند بر شهر مسلط شده و مدافعان آنرا در قلعه محاصره نمایند ( 14 - 8 می ) . این درحالی بود که قاسم الاحمد که از زندان یافا گریخته بود به اتفاق شیخ عیسی برقاوی دهها هزار نفر از انقلابیون اطراف خود را رهبری می کرد و مردم صفد یهودیها و طرفداران حکومت مصر را اخراج کرده بودند . الخلیل هم در دست شورشیان بود و بادیه نشینان هم غزه را قبضه کرده بودند ، مردم شهرهای لد ، طبریه و سلط هم به شورشیان پیوسته بودند .

در کشاکش این انقلاب فراگیر ، ابراهیم پاشا از دمشق ، عکا ، طرابلس و مصر درخواست نیرو کرد و تصمیم گرفت فورا با نیروهای تحت فرمانش در روز 6/6/1834 به قدس برگردد . وی توانست پس از سه برخورد شدید و علی رغم موانع و خسارتهای وارده در روز 8/6/1834 وارد قدس شود . با وجود اینکه وی اعلام نمود : هرکس از انقلابیون تسلیم گردد بخشیده می شود ، کسی به پادگانش مراجعه نکرد . با اینکه بعد از تصرف قدس ابراهیم پاشا انقلابیون را ابتدا در فحماس ( 10 ژوئن ) و سپس در بیت لحم شکست داد ، ولی پس از آنکه نیروهای کمکی که در اواسط ژوئن از دمشق آمده بودند در مرج بن عامر قلع و قمع شدند ، دیگر توان نابودی کامل انقلابیون که در سراسر فلسطین پراکنده بودند را نداشت ، به همین خاطر در قلعه قدس تا فرارسیدن نیروهای امدادی از سوی پدرش به انتظار ماند .

انقلابیون نابلس به رهبری قاسم احمد دست به حمله علیه قدس زدند ولی ابراهیم پاشا سه بار آنها را در لفتا ، دیرمار الیاس و سلوان عقب راند . ولی با این وجود وی چاره ای جز مذاکره با انقلابیون برای وقت کشی نداشت . به همین خاطر مالیات فرده را لغو کرد و در ازاء کمک ، سربازگیری را هم ملغی نمود و شیخ قاسم به حضورش رسید و در تاریخ 26/6/1834 حاکمی برای شهر تعیین کرد به این ترتیب محاصره ای که به مدت یکماه و نیم ادامه داشت برداشته شد .

بعد از چندی نیروهای کمکی مصر به فرماندهی تعدادی از برجسته ترین افسران جنگی از راه خشکی فرا رسیدند . در حالی که محمدعلی خودش با پاره ای از این نیروها توسط ناوگان دریایی از اسکندریه راهی یافا شد .

در اول ژوئیه ابراهیم پاشا به همراهی تعدادی از بزرگان قدس به دیدار پدرش شتافت ، ولی محمدعلی پاشا از همراهانابراهیم استقبال نکرد و آنها را برای اقامت اجباری به مصر فرستاد و پس از آنکه رهنمودهای لازم را به فرزندش ارائه کرد و امیربشیر شهابی صفد را سرکوب کرد به اسکندریه بازگشت . محمدعلی در تاریخ 10/7/1834 پسرش را با نیروهایش از یافا که به نابلس که بیشترین و خطرناکترین انقلابیون را که پیمان شکنی نموده و از دادن آذوقه و گندم تعیین شده جلوگیری کرده بودند را در خود جای داده بود گسیل نمود . ( محققان ) خاطرنشان می کنند که او حامل یک نامه و مقدار زیادی پول از سوی پدرش برای قاسم الاحمد بود و به او وعده صرف نظر از سربازگیری و گذشت در میری داد . در عین حال سعی کرد که آل ابی غوش را به سوی خود جذب کند ، خاندان غوش هم در ازاء آزادی رهبرشان ابراهیم ابی غوش خواسته او را پذیرفتند ، به دنبال آن گفت وگو با قاسم الاحمد قطع شد و ابراهیم پاشا از تجربه آل ابی غوش در راه سازی و استفاده از مسیر آبها برای عبور دادن نیروهایش به سوی کوههای نابلس بهره گرفت ( 16 - 10 ژوئیه ) . وی در مسیرش شهر طیبه را ویران ساخت و قاقون را به آتش کشید و انقلابیون را در نبرد زیتا تارومار نمود و بر باقیمانده آنها که در اطراف قاسم الاحمد در دیر الغصون در نزدیکی طولکرم جمع شده بودند تاخت ( 16 ژوئیه ) و آنها را به طور نهایی پراکنده ساخت و سپس به نابلس ( که اهالی آن از شهر خارج شده و درخواست امان می کردند ) بازگشت و در نزدیکی شهر فرود آمد ( 18/7/1834 ) و هرکس از انقلابیون سرشناس را که به چنگش افتاد کشت . رهبران باقیمانده ( الاحمد ، البرقاوی و الجرار ) خانواده هایشان را برداشته و از نابلس به الخلیل گریختند . ابراهیم پاشا پس از آن به خلع سلاح اهالی پرداخت .

در همان حال امیربشیر از طرف محمدعلی مأمور شد که به طرف صفد براند ولی قبل از رسیدن امیربشیر فرستاده آن شهر ( شیخ صالح الترشیحی ) با نامه اعلام اطاعت اهالی صفد به حضورش رسید . امیر بشیر شهر صفد را اشغال و برایش حاکم تعیین کرد و 22 تن از بزرگان شهر را که به پسرش نامه نوشته و اعلام انقلاب نموده بودند را دستگیر کرد و مناطق مجاور را مطیع نمود . اهالی طبریه و کوهستانهای الخلیل و مناطق ساحلی تا عکا نیز اعلام اطاعت نمودند .

بدین ترتیب امیربشیر در 25/7/1834 به محمدعلی پاشا نوشت " فساد را ریشه کن نموده و رعب و وحشت در دلهای همه جا گرفته است " به دنبال آن ابراهیم پاشا با 30 هزار سرباز به قدس برگشت ، وی مردم شهر را متقاعد ساخت که دوره انقلاب به سر آمده و حرکتشان خنثی شده و مردم هم طوق اطاعت او را به گردن آویختند . در این هنگام انقلابیون الخلیل اعلام اطاعت و درخواست امان نمودند ولی ابراهیم پاشا گفت : به شرطی تقاضای آنها می پذیرد که آنان رهبرانشان را زندهتسلیم نمایند . اما اهالی شهر این درخواست را رد کردند در نتیجه ابراهیم پاشا در 5 اوت با نیروهایش به طرف الخلیل حرکت کرد و در بیت جالا با انقلابیون مصاف کرد و آنها در شکست داد . سپس از اهالی شهر خواست که تسلیم شوند ولی آنها مقاومت کردند . ابراهیم پاشا هم به شهر که نمی توانست بیش از چند ساعت مقاومت نماید هجوم برد و شهر دچار غارت و کشتار گردید . بسیاری اسیر شدند و خسارتهای بیشماری به بار آمد ( 6 آب ) . بعد از آن ابراهیم علماء و دراویش الخلیل را دستگیر و به مصر فرستاد . در این زمان بزرگان نابلس به طرف کرک و سلط ( در شرق اردن ) که غرق در انقلاب بود حرکت نمودند .

یک هفته بعد به کرک حمله کرد و آن را تصرف و منازلش را آتش زده و درختانش را قطع نمود و سپس متوجه سلط شد و اهالی آن را مجبور کرد که امان بگیرند . در این زمان رهبران نابلس برای پناه بردن به عشایر غزه در صحرا آواره شده بود . ولی ابراهیم پاشا به سرعت آنها را تعقیب کرده و اسیر نموده و قاسم الاحمد و البر قاوی را به دمشق برد و در آنجا آنها را کشت . و فرزندانشان را هم در عکا و قدس سربرید .

هنگامی که ابراهیم پاشا در 10/9/1834 به قدس بازگشت انقلاب کلا به پایان رسیده بود ولی او تدابیر وحشیانه ای در پیش گرفت از جمله پس از سربازگیری جوانان آنها را به دژها و ناوگانهای نظامی فرستاد و جمع آوری اسلحه و خلع سلاح مردم را به پایان رساند .

هرچند انقلاب فلسطین در سال 1834 خاموش شد ولی رژیم مصر متحمل خسارات و قربانیان زیادی گردید . علاوه بر آن این قیام سبب شد که مناطق دیگری در شام علیه ابراهیم پاشا جرأت و جسارت پیدا کرده و دست به شورش بزنند و کینه های خونین زیادی علیه او شکل گرفت و به زودی شعله های آن در فلسطین علیه ابراهیم پاشا زبانه کشید .

البته این سرزمینها هم بهای سنگینی ( از خونهای ریخته شده و ویرانیهای فراوان گرفته تا نابودی مزارع انگور و زیتون در اطراف الخلیل ، قدس و نابلس ) پرداختند .

شکست انقلابیون ساختارهای اجتماعی - اقتصادی سنتی را که رهبران انقلاب متکی به آن بودند را متزلزل نمود و سبب شد تا دیدگان برای پذیرش نظام و افکار جدیدی که ابراهیم پاشا با خود به این سرزمینها وارد کرده بود باز شود .

انقلاب 1834 و جنگ دولتهای اروپایی با محمدعلی پاشا و سیستم نوینی که او در شام و فلسطین پیاده کرد از دلایل مهم ناکامی پروژه مصر جهت تشکیل یک مملکت متحد عربی در مقابل پادشاهی عثمانی بود . این عوامل سبب شد تا محمدعلی پاشا بعد از ده سال از حاکمیت مصر واقعیات را بپذیرد و از شام عقب نشینی نماید .

ابراهیم پاشا در هنگام عقب نشینی با شدیدترین سختیها و خسارتها روبه رو شد . سپاه خود را که شامل هفتاد هزار جنگجو بود ( غیر از چند هزار کارمند و خانواده هایشان که مسئول اداره امور بودند ) در دمشق جمع کرده و به سه لشکر تقسیم کرد . یک لشکر از غزه به سوی عریش روانه شد لشکر دوم راه حج به معان و سپس عقبه را در پیش گرفت و لشکر سوم از غزه سوار بر کشتی شد ولی مجموع سپاهیانی که ابراهیم از فلسطین خارج کرد از 40 هزار نفر تجاوز نکرد و آخرین آنها در 19/2/1841 غزه را ترک نمود .

به هرحال محمدعلی پاشا با تاکید بر روابط مستمر تاریخی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی مصر و شام که عمر آن به بیش از 35 قرن می رسید و در این مدت حاکمیت آن دو همیشه در اختیار یک حکومت و در چارچوب یک دولت مشترک بود ، تلاش می کرد آنجا را تصرف نماید .

به هرصورت تجربه محمدعلی پاشا در تصرف این مناطق نخستین ابتکار ر دوران معاصر در راستای برپایی یک کشور پهناور در قلب جهان عرب بود ولی سرانجام نیروهای استعمارگر به ویژه انگلیسها علیه او بسیج شدند و او را سرنگون کردند .

مآخذ :

  1. رستم ، اسد : بشیربن السلطان العزیز
  2. رستم ، اسد : الاصول العربیة لتاریخ سوریة فی عهد محمدعلی ، بیروت 1931 - 1934
  3. ابوشقرا ، و رستم ، اسد : بیان وثائق الشام فی عهد محمدعلی الکبیر فی أسد رستم وثائق الشام فی عهد محمد علی الکبیر ، بیروت 1940 - 1943 .
  4. کردعلی ، محمد : خطط الشام ، دمشق 1925 - 1928 .
  5. رافعی ، عبدالرحمن : عصر محمدعلی ، قاهره 1947 .
  6. عارف ، عارف : المفصل فی تاریخ القدس ، قدس 1961 .
  7. قرالی ، بونس : فتوحات ابراهیم پاشا فی فلسطین و لبنان و سوریه (بیت شباب 1937) .
  8. شدیاق ، طنوس : أخبار الأمان فی جبل لبنان ، بیروت 1859 .
  9. ابکاریوس ، اسکندر : المناقب الابراهیمیه و المآثر الخدیویه ، حمص 1910 .
  10. دباغ ، مصطفی مراد : بلادنا فلسطین ، بیروت 1973 .
  11. ابوعزالدین ، سلیمان : ابراهیم باشا فی سوریه ، بیروت 1929 .
  12. برکات ، داود : ذکری البطل الفاتح ابراهیم باشا ، مصر 1908 .
  13. دبس ، یوسف : تاریخ سوریه ، بیروت 1893 .
  14. مشاقه ، میخائیل : مشهد العیان بحوادث سوریه و لبنان ، قاهره 1908 .
  15. رستم ، اسد : انقلاب 1834 (به انگلیسی)
  16. رافق ، عبدالکریم : العرب و العثمانیون ، دمشق 1976 .
  17. مبارک ، علی : الخطط التوفیقیة ، قاهره 1304 - 1306 ه -
  18. الموسوعة الاسلامیه : ابراهیم پاشا .