قسام ، عزالدین

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۱۳ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


عزالدین قسام سوری الاصل و از وکلای شهر لاذقیه ، سوریه بود . بنا به قول برخی در سال 1871 و برخی دیگر 1882 در روستای " جبلة " در جنوب لاذقیه در خانواده ای متدین و اهل علم و ادب و فضیلت به دنیا آمد . پدرش دارای یک مکتب خانه بود به کودکان قرائت و حفظ قران کریم را آموزش می داد . عزالدین تحصیلات ابتداییش را در جبلة به پایان رساند . در چهارده سالگی پدرش برای ادامه تحصیل ، او را به دانشگاه الازهرا مصر فرستاد . او به همراه برادرش فخرالدین به آنجا رفت و در محضر اساتید بزرگی همچون " شیخ محمد عبده " به فراگیری علوم دینی پرداخت .

سالهای تحصیل او مصادف بود با مبارزات مردم مصر بر ضد استعمارگران انگلیس که این امر او را به شدت تحت تأثیر قرار داد . شیخ عزالدین در سال 1903 به کشورش بازگشت و به کار تدریس در مسجد " سلطان ابراهیم بن ادهم " مشغول شد . همچنین در مکتب خانه پدرش به تدریس علوم جدید و آموزش نوشتار قران کریم همت گماشت . سپس امام جماعت " مسجد منصوری " در جبلة شد و از طریق ایراد خطبه و سخنرانی و تدریس توانست نزد مردم آنجا ، احترام زیادی کسب کند و به مقام و موقعیت والای اجتماعی دست یابد به طوری که عده زیادی خواستار برقراری روابط دوستابه با او شدند در کنار فعالیتهای علمی و درسی ، شیخ قسام به فعالیتهای سیاسی نیز پرداخت .

به طورکلی فعالیتها و مبارزات سیاسی او را در دو مقطع اقامت در سوریه و مهاجرت به فلسطین می توان بررسی کرد . البته او هنگام اقامت در سوریه ، به دنبال حمله ایتالیا به لیبی مردم را به جنگ بر علیه سلطه ایتالیا دعوت کرد و در تظاهراتی که در سوریه به همین منظور برپا شد فعالانه شرکت جست و برای تأمین بخشی از نیروی رزمی اقدام به فراخوانی نیروهای داوطلب و تهیه وسائل و امکانات برای خود و خانواده شان کرد ولی مقامات دولت عثمانی مانع از سفر آنها به لیبی شدند .

در سال 1919 - 1920 به گروه " عمرالبیطار " پیوست که در شمال سوریه در کوههای صهیون بر علیه سلطه فرانسوی های می جنگیدند . او در رأس مجاهدین این گروه قرار داشت که پرچم مخالفت بر علیه فرانسوی ها را

برافراشت . شیخ قسام در این راه مجبور به ترک زادگاهش شد و ضمن فروش اسباب و اثاثیه اش ، خانواده اش را به روستای دیگری که از نظر استراتژی موقعیت مهمی در انقلاب داشت ، نقل مکان داد .

هنگامی که فرانسوی ها از قدرت و نفوذ زیاد او در توده های مردم آگاه شدند در صدد برآمدند از طریق تطمیع او را مطیع خویش نمایند به همین منظور یکی از افراد خود را به همراه مقدار زیادی پول و حکم انتصاب حاکم شرع به نزد او فرستادند ولی روحیه سازش ناپذیری قسام مانع از پذیرفتن پیشنهاد آنها شد . وقتی فرانسوی ها از جلب رضایت و همکاری او ناامید شدند حکم اعدام او را از طریق دیوان لاذقیه صادر کردند .

شیخ قسام پس از آگاهی از حکم دیوان ، تصمیم گرفت به فلسطین مهاجرت کند . بعد از مدتی خانواده اش نیز به او پیوستند . او مرحله دوم مبارزات سیاسی فرهنگی خود را در حیفا بر ضد استعمار انگلیس و به منظور دفاع و کمک به مردم مظلوم فلسطین آغاز کرد . در بدو ورود به حیفا در مسجد نصر مشغول به تدریس شد . او و یارانش در هر مکانی که وارد می شدند توجه همگان را به سوی خود جلب می کردند . همین مسأله باعث می شد که همه در صدد شناسائی او برآیند . برخی گفته اند که او خطیب مسجد استقلال حیفا نیز بود .

قسام فعالیت علمی فرهنگی خود را با تأسیس یک مدرسه شبانه برای سوادآموزان عرب ادامه داد . بندر شهر حیفا هنگام ورود شیخ قسام به آنجا به سرعت رو به عمران و آبادانی می رفت و از نظر موقعیت بسیار مهم و حساس بود و در واقع یکی از بنادر مهم فلسطین به شمار می رفت و نزدیک ترین شهر فلسطین به لبنان و دمشق محسوب می شد . جمعیت آنجا را اقوام و ملیتهای مختلف تشکیل می داد و یکی از پایگاههای اصلی یهودیان نیز بود . مجموع این مسائل سبب شده بود که حیفا از موقعیت خاصی برخوردار باشد .

شیخ قسام درپی تداوم مبارزات سیاسی اش اقدام به تأسیس " جمعیت جوانان مسلمان " در سال 1927 ، کرد و به عنوان رئیس این جمعیت توانست با مردم تماس بیشتری داشته باشد . او بدین وسیله توانست به بخشی از هدفش که تشکیل گروههای مؤمن و استفاده بجا و مناسب از آنها ، برای دست زدن به یک انقلاب بود جامه عمل بپوشاند .

هنوز مدت زیادی نگذشته بود که موفق شد سازمانی سری نظامی به وجود آورد .

شیوه قسام برای تهیه ساز و برگ نظامی سازمان و گروههای تشکیل شده این بود که هر عضو با پول خودش اسلحه تهیه کند و هر کس به اندازه توانائی مالی خود به گروه کمک مالی نماید و با جمع آوری اعانه از سوی مردم از روی اکراه و اجبار مخالف بود . اما پس از اعلام انقلاب و بعد از آنکه مردم به اهداف او و یارانش پی بردند و پیروزی هایی را که برای مردم به ارمغان آوردند ، را مشاهده کردند هرچه که او برای پیشبرد انقلاب می خواست ، به او می دادند . او برای گزینش افراد در گروهها به عامل ایمان بسیار اهمیت می داد و سعی می کرد افراد صالح و مؤمن را برای عضویت در گروههای نظامی برگزیند . او به طبقات محروم جامعه از قبیل کارگران و کشارورزان عنایت خاصی داشت .

شاید بتوان گفت شیخ قسام اولین کسی بود که معتقد بود برای پیشبرد اهداف سیاسی و جلوگیری از تشکیل میهن قومی برای یهودیان ، باید جنگ مسلحانه کرد . وی این مطلب را در جلسات گروهها مطرح می کرد . او همچنین معتقد بود باید با استعمار انگلیس مبارزه کرد . در واقع نوک پیمان حمله را متوجه انگلیس می کرد نه یهودیان . زیرا می دانست که امتیازات و امکاناتی که در اختیار یهودیان قرار می گیرد همه از ناحیه حکام انگلیس است . او توانسته بود این دو نکته مهم یعنی مبارزه علیه استعمار انگلیس از راه نبرد مسلحانه را برای طرفداران خود توجیه نماید .

او معتقد بود اعراب فلسطین برای رهائی از ظلم و استعمار انگلیس و صهیونیسم باید بر نیروی خود متکی باشند و انتظار کمک از این و آن را نداشته باشند . همچنین در سخنرانیهایش مردم را به وحدت کلمه سفارش می کرد و شدیدا اختلاف و تفرقه را نکوهش می کرد و مسلمانان را از تفرقه برحذر می داشت و از مردم می خواست به تعالیم آسمانی اسلام برگرداند .

عده زیادی از یاران شهید قسام نقل کرده اند که او هنگامی که بر بالای منبر سخنرانی می کرد به چهره نمازگزاران نگاه می کرد و هر که را مستعد و اهل خیر تشخیص می داد به خانه اش دعوت می نمود و سعی می کرد با او ارتباط برقرار سازد و در برخوردهای مکرر با او سخن از نجات فلسطین می گفت و سرانجام او را به تلاش برای

رهائی فلسطین از چنگال استعمارگران متقاعد می ساخت و در گروههای مورد نظر که اعضای آن از پنج نفر بیشتر نبود سازماندهی می کرد . " صبحی یاسین " نقل می کند که شیخ عزالدین قسام یارانش را به چند واحد سازمان یافته نظامی تقسیم می کرد :

  1. واحد ویژه خرید اسلحه
  2. واحد آموزش نظامی
  3. واحد ویژه عملیات شناسائی انگلیسی ها و صهیونیستها .
  4. واحد ویژه تبلیغ برای انقلاب در مساجد و دیگر مراکز تجمع .
  5. واحد ویژه تماسهای سیاسی .

عده ای از یاران وی درباره ویژگی های کاری او گفته اند ، او فرد بسیار رازداری بود و مسائل انقلاب را برای همه کس بیان نمی کرد مگر برای افرادی که با روحیات آنها آشنا بود و به آنها اطمینان داشت .

یکی از کارهائی که او بسیار به آن اهمیت می داد تماس با توده های مردم بود . از آنجایی که او شخصیتی بسیار گیرا و کلامی با نفوذ داشت به راحتی افراد را به سوی خود جلب می نمود . هنگامی که از سوی دادگاه شرع به سمت عاقد منصوب شد ( 1929 ) به روستاها می رفت و در جشنها و مراسم عروسی آنها شرکت می کرد و از این فرصت برای آشنایی با خلق و خوی توده ها استفاده می نمود . او برای تماس با اقشار مختلف مردم محدودیتی قائل نبود و با افراد متدین و غیر متدین ارتباط می گرفت و معتقد بود که هدایت و راهنمایی افراد ناآگاه به مراتب مهمتر از سایرین است .

برخی از شخصیتها روش او را نمی پسندیدند و از او انتقاد می کردند . او با محافل کارگری حیفا در ارتباط بود و نظرات خود را با کسبه و کشاورزان و کارگران که در سخنرانیها و کلاس درسش شرکت می کردند در میان گذاشت . سخنانش به طرز عجیبی در دلها نفوذ می کرد . از آیات شهادت و جهاد قران کریم در سخنرانیهایش کمک می گرفت و از علمای دینی که جهاد را جدی نمی گرفتند انتقاد می کرد و آنان را مسئول وضعیت رقت بار فلسطین معرفی می نمود .

او هیچ کاری را بدون بررسی و مطالعه انجام نمی داد و در عین حال کارهائی را که انجام می داد نسبت به آنها

آگاهی کامی داشت . بعد از قیام براق در سال 1929 ( نکر : براق ) متوجه شد که هنوز هنگام علنی کردن انقلاب نرسیده است . ولی در عین حال عده ای از یارانش با نظر او مخالف بودند به همین دلیل انشعابی در گروه او به وجود آمد و عده ای تحت رهبری ابوابراهیم الکبیر ( خلیل محمدعیسی ) از او جدا شدند .

ابوابراهیم معتقد بود که زمان علنی کردن انقلاب فرارسیده است چرا که خطر کشور را تهدید می کند پس باید مردم را از این امر مطلع کرد ولی شیخ قسام با این نظر مخالف بود . همچنین ابوابراهیم معتقد بود که هزینه انقلاب و جنگ مسلحانه را به هر وسیله ای که شده از مردم باید گرفت ولی شیخ قسام به جهت ترس از اختلافات داخلی با اعمال خشونت آمیز مخالف بوده بنا به همین دلایل بود که ابوابراهیم و یارانش از او جدا شدند . این اختلاف تا بیش از پنج سال آشکار نشد و دلیلش هم این بود که عناصر انشعابی سازمان به هدف و رسالت خود آگاهی کامل داشتند و در عمل با مشکلات مواجه نبودند .

چند سال بعد از قیام براق عده ای از یاران جوان قسام که شور و هیجان انقلابی دلهای آنان را پر کرده بود و کینه و دشمنی نسبت به یهودیان صهیونیست وجودشان را مالامال ( تسخیر ) کرده بود ، تصمیم گرفتند که هر صهیونیستی را که می بینند ترور کنند و بدین وسیله انزجار و نفرت خود را از سیاست یهودی سازی فلسطین آشکار نمایند .

به دنبال این تصمیم در سال 1933 یکی از انقلابیون به نام " احمدقلانینی " در کارگاهی که مشغول کار بود دو بمب ( مین ) دست ساز درست کرد . آنها را در اختیار " صالح احمد " یکی از اهالی دهکده " صفوریه " گذاشت . صالح احمد سه اسلحه در خانه اش نگهداری می کرد .

در بعضی از شبها همراه " شیخ احمد توبه " و " مصطفی علی احمد " به مستعمره های یهودی مقطقه " مروج بن عامر " می رفت و هر صهیونیستی را که می دید به سویش تیراندازی می کرد صالح احمد مطابق عادت همیشگی در یکی از شبها با چندین تن از یارانش به مستعمره " نهلال " که در جاده بین حیفا و ناصره قرار داشت رفت و یکی از مینها را در خوابگاه چهار نفر از نگهبانان صهیونیست کار گذاشت . بر اثر انفجار مین دو نفر از صهیونیستها کشته و دوتای دیگر زخمی شدند .

علی رغم تلاش پلیس راز این مسأله تا سه ماه مخفی ماند . اما روزی یک واحد گشتی پلیس دهکده منصوریه را محاصره کرد . پس از بازرسی خانه ها ، یک اسلحه و یک مین مشابه آنچه که در نگهبانی منفجر شده بود از خانه مصطفی احمد کشف کرد . مأمورین مصطفی را بازداشت کردند و با خود به قرارگاه پلیس بردند . در آنجا او را مورد آزار و اذیت و شکنجه های وحشیانه قراردادند به طوری که مجبور شد جزئیات کار را فاش سازد . در پی این ماجرا احمدقلانینی و ابراهم احمدطه و احمدتوبه و ابوابراهیم الکبیر توسط پلیس دستگیر شدند و بعد از محاکمه مصطفی به اعدام محکوم شد و احمد قلانینی به پانزده سال زندان و بقیه تبرئه شدند .

بعد از این مینگذاری یاران شیخ قسام دو عملیات محدود به طور آزماشی انجام دادند . اولی در مستعمره " قلیت " و دومی در دهکده " الباجور " بود . در هر دو عملیات ضمن وارد آوردن غرامت به صهیونیستها تعدادی از آنان را به هلاکت رساندند . در سال 1935 حکومت قیمومیت بریتانیا ضمن گزارش سالیانه خود اعلام کرد که " شایعاتی درباره وجود یک باند تروریستی که به انگیزه سیاسی - دینی تشکیل شده است رواج یافته و در نوامبر 1935 تعدادی از مأمورین که به دنبال سارقی در تپه های ناصره بوده اند هدف تیراندازی افراد ناشناسی قرار گرفتند .

این حادثه باعث شد که به وجود باندی در همان نزدیکی ها به رهبری شیخ عزالدین قسام پی برده شود " . در گزارشی آمده که نامبرده چند سال قبل به شدت مورد سوءظن قرار گرفته و گفته شد در عملیات تروریستی دست دارد .

به دنبال تبلیغات سوء حاکمان انگلیسی بر علیه قسام و یارانش و معرفی آنان به عنوان افرادی تبهکار و سارق و تروریست و همچنین پخش گزارش سالیانه ، قسام تصمیم گرفت که جهاد را علنی سازد و مردم را در جریان عملیات سازمان قرار داده و روحیه آنها را تقویت نماید . به ویژه که سیل انتقال یهودیان و تجهیز مخفیانه آنان توسط حکومت انگلیسی و اوضاع بد سیاسی ، اجازه بیشتر برای پنهان نمودن انقلاب را نمی داد . لذا شیخ قسام آخرین جلسه گروه را در حیفا در شب 12 نوامبر 1935 در خانه " محمودسالم مخزومی " تشکیل داد و خطوط کلی و عملکرد هر یک از افراد گروه را تعیین نمود .

یارانش با پولی که از فروش اثاثیه منازل خود تهیه کردند اسلحه خریداری نمودند و بدون توجه به قدرت نظامی بریتانیا و سپاه اندک خود به طرف کوههای " یعبد " که در نزدیکی شهر حیفا و ناوگان انگلیس قرار داشت حرکت کردند .

آنها در سر راه خود ابتدا به شهر " جنین " رفته و چون قسام از قبل با ساکنان آنجا آشنایی داشت ، چند نفر از یارانش را به روستاهای اطراف فرستاد تا ضمن توضیح اهداف انقلاب از آنها بخواهد به گروه او بپیوندند . عده زیادی چون او را می شناختند و به او اطمینان داشتند به گروه او پیوستند . آنها همچنین در سر راه خود به یعبد از کنار مستعمره " عین جارود " گذشتند و در اطراف آن به یک صهیونیست ساکن این مستعمره برخورد کردند و به سبب درگیری با او ، " یوسف رایباوی " مجبور شد او را به هلاکت برساند .

ساکنان دهکده یعبد درباره قسام و یارانش می گفتند آنها هیچ گاه چیزی از ساکنان ده طلب نکردند و روزها به کوه می رفتند و به عبادت می پرداختند و شبها برای جنگیدن با دشمن بیرون می آمدند . برخی منابر عربی گفته اند که یکی از عناصر نیروهای امنیتی به نام " احمدنایف " که جاسوس انگلیس بود از مخفیگاه قسام و یارانش باخبر شد و به مقامات حکومت اطلاع داد و بلافاصله برای سرکوب این " جنبش خطرناک " - - به زعم آنها ، - - و به منظور جلوگیری از گسترش قیام ، نیروهای انگلیس به همراه تعدادی از اعراب و چند هواپیمای شناسائی به محل رفتند .

منبع دیگری نقل می کند بعد از اینکه مقامات انگلیسی از کار قسام مطلع شدند و مکان او را پیدا کردند نیروهای زیادی را در تاریخ 15/11/1935 برای یافتن او فرستادند .

نیروهای انلیسی با نیروهای قسام در نزدیکی روستای " البارد " درگیر شدند . همین منبع نقل می کند که اوضاع به شدت تغییر کرد و هنگامی که قسام و یازده نفر از یارانش در روستای " شیخ زاید " داخل بیشه یعبد بودند نیروهای انگلیسی آنها را محاصره کرده و ارتباطشان را با روستاهای مجاور قطع کردند . آنها وارد جنگی نابرابر شدند که شش ساعت به طول انجامید . تعدادی نیروهای انگلیسی به هلاکت رسیده و قسام و یکی از یارانش شهید شده و بقیه اسیر و مجروح شدند .

درباره روز و تاریخ قیام و درگیری با نیروهای انگلیسی قول واحدی وجود ندارد . برخی از منابع آن را در سال 1934 و برخی دیگر 1935 ذکر کرده اند . بعضی آن را 19/11/1935 آورده اند . منبع دیگری نقل می کند وقتی که نیروهای انگلیسی مخفیگاه قسام را محاصره کردند آنها چاره ای جز جنگیدن ندیدند . آنها با وجود کمی نیرو و نامناسب بودن زمان و غافلگیر شدن وارد نبرد شدند . وقتی از او خواسته شد تسلیم شود در پاسخ گفت : ما تسلیم نمی شویم ، کار ما جهاد در راه خدا و وطن است . سپس رو به یارانش کرد و گفت : شهید بمیرید . قسام در جریان نبرد متوجه شد به همراه انگلیسی ها تعدادی از اعراب نیز هستند که آنها را محاصره کرده اند .

به یارانش گفت : مبادا در پاسخ گلوله های سربازان عرب مقابله به مثل کنید ، فقط انگلیسی ها را بکشید . همین منبع اضافه می کند قسام به همراه عده ای از یارانش به شهادت رسید و عده ای نیز اسیر شدند . درباره اسامی شهدا و اسرا نظرات مختلفی است . ولی بیشتر منابع شیخ حنفی مصری و یوسف زیباوی به همراه شیخ قسام را جزء شهدا آورده اند .

مقامات انگلیسی خبر شهادت قسام و یارانش را طی صدور بیانیه ای اعلام کردند . در بیانیه آمده بود :

" چند روز بعد از حادثه ترور گروهبان و کمی پیش از اکتشاف باند قسام ، یکی از افراد پلیس در پی تیراندازی متقابل میان او و یکی از مردان باند مذکور ، که وی نیز کشته شد به قتل رسید . در بیستم نوامبر 1935 گلوله ای غافلگیرانه به سوی یک واحد پلیس که در تپه های واقع در چند مایلی غرب " جنین " مشغول بازرسی بودند ، شلیک شد و این گلوله سبب اکتشاف قرارگاه اصلی باند قسام شد و در نبردی که بعدا رخ داد چهار تن از افراد باند کشته و پنج نفر دیگر به اسارت درآمده و دیگری چند روز بعد دستگیر شد . "

قیام و شهادت عزالدین قسام و یارانش تمام فلسطین را غرق در ماتم و اندوه نمود و آنچنان اثری در دل و جان مردم گذاشت و احساساتشان را برانگیخت که بی توجه به سختگیری حکومت به خیابانهای حیفا ریخته و دست به تظاهرات بزرگ و گسترده ای زدند که تا آن زمان حیفا به خود ندیده بود . همه شهر تعطیل شد و نیروهای انگلیسی ناگزیر شد جنازه شهداء را به خانواده یشان تحویل دهند .

مردم تشییع جنازه باشکوهی از شهدا به عمل آوردند . در مراسم در پیشاپیش شهداء پرچمهای کشورهای اسلامی حمل می شد .

خبر شهادت شیخ قسام و یارانش از گلدسته های مسجدالاقصی و تمام مساجد شهر پخش می شد . مردم به جنازه شهدا نماز خواندند و مراسم تشییع به تظاهرات مردمی و گسترده تبدیل شد . مسلمانان به مرکز پلیس حمله کرده و آن را ویران نمودند . شیشه های ایستگاه راه آهن را شکستند و عده ای از افراد پلیس را به هلاکت رساندند . حکومت که عکس العمل شدید مردم را دید چاره ای ندید جز اینکه برای جلوگیری از بیشتر شدن خشم و نفرت مردم و همچنین گسترده شدن تظاهرات خود را کنار بکشد و مردم را آزاد بگذارد تا مراسم را آن گونه که می خواهند برگزار نمایند . مردم نیز مصمم بودند شهدا را هرطور شده به دهکده " یاجور " که در ده کیلومتری حیفا بود منتقل نمایند و همین کار را کردند .

پیامی که مردم از شهادت شیخ قسام آموختند مبارزه مسلحانه برای حمایت از وطن بود . روزنامه ها علی رغم دستور حکومت به تجلیل و تمجید از شهدا پرداخته و مقالات مفصلی نوشتند و طی آن شجاعتها و شهامتهای آنان را مورد تحسین قراردادند . مردم اربعین شهدا را در اوایل ژانویه 1936 طی مراسم باشکوه دیگری برگزار کردند .

دولت انگلیس عمدا در مورد این قیام چیزی ننوشت و این بدین منظور بود که از اهمیت آن در اذهان عمومی بکاهد و در واقع نگذارد قسام برای دیگر مسلمانان الگو و نمونه شود . دولت حتی می خواست مانع از تجلیل و بزرگداشت مطبوعات از وی شود ولی در این خصوص به منظور جلوگیری از بیشتر شدن خشم و نفرت مردم نسبت به دستگاه حاکمه خودداری کرد و دست مردم و مطبوعات را باز گذاشت .

یهودیان در آن زمان او را یک درویش متعصب مذهبی معرفی می کردند . بعضی منابع عربی ذکر کرده اند که شیخ قسام قصد تصرف حیفا را داشته است تا بدین وسیله سنگ بنای انقلاب مردی بزرگی را بگذارد تا از طریق آن فلسطین مظلوم را از دست حاکمان جائر نجات دهد هر چند که از لحاظ قوا و تجهیزات در سطح پایینی بوده است .

در 19 اکتبر 1936 یعنی بعد از گذشت تقریبا

یکسال ، محاکمه اسرا آغاز شد . متهمین در جریان دادگاه اعلام کردند که برای جنگیدن با انگیس قیام کرده اند نه یهودیان . بعد از اتمام محاکمه رأی نهایی دادگاه ، به این ترتیب صادر شد که احمدحاج عبدالرحمن ، حسن بایر و عرابی بدوی هر یک به 14 سال زندان با اعمال شاقه محکوم شدند و اسعدمفلح و شیخ نمرسعدی و داوودعلی خطاب و معروف حاج جابر هر یک به دو سال زندان محکوم شدند . در برخی از منابع محمودیوسف را نیز جزء کسانی که به 14 سال زندان محکوم شدند ذکر کرده اند . دادگاه در احکام صادره توصیه کرده بود که با متهمین به نحو مخصوصی رفتار شود و دوران محکومیتشان از تاریخ 2/2/1936 محاسبه شود .

احمدنایف جاسوسی که مخفیگاه قسام را گزارش کرده بود قبل از محاکمه انقلابیون ، توسط مردم اعدام انقلابی شد و کسانی که به دستگیری انقلابیون کمک کرده و یا به نوعی در دادگاه شهادت دروغ داده بودند در سال 1937 توسط مجاهدین اعدام انقلابی شدند . مقامات انگلیسی با ادامه سانسور اخبار و گزارشات مربوط به دلیری های شیخ قسام و یارانش ، فکر می کردند فکر قیام را در مردم از بین می برند در حالی که مسأله عکس آن شد . درسی که مردم از شهادت او آموختند به مراتب بیشتر از زمان حیات او بود . اصول حاکم بر روح مبارزه قسام که همانا مبارزه مسلحانه علیه انگلیس و عموم کردن قیام بود را ، مردم به خوبی در شهادتش آموختند و سرلوحه اقدامات بعدی خود قرار دادند ، قیام قسام به مردم آموخت که زبان زور تنها زبانی است که می شود از راه آن به موقعیت رسید و در مقابل استعمارگران انگلیس و جنبش صهیونیسم مقاومت کرد .

قسام با شهادت خود فلسطین را از خواب غفلت بیدار کرد و با مبارزه اش هرچند که طولانی نبود توانست بر اعماق دل مردم فلسطین تأثیر گذارد و راه را به آنها نشان دهد . او با تشکل ، سازماندهی و تجهیز گروههای مؤمن و همچنین با شرکت در اولین رویاروئی مسلحانه توانست الگوی عملی پایداری را به مردم خود ارائه دهد . عملکرد شجاعانه شیخ قسام همچنین پاسخ محکمی به رهبران سنتگرای فلسطین بود .

جسارت و بی باکی شیخ قسام آنها را به وحشت می انداخت و مقام و موقعیت آنها را تهدید می کرد . به همین

دلیل رهبران عرب از جوی که در آغاز انقلاب پیش آمده بود بهره برداری خوبی نکردند و ترجیح دادند خود را کنار بکشند . آنها علی رغم دعوت " اکرم زعیتر " یکی از شخصیتهای حزب استقلال مبنی بر شرکت در تشییع جنازه قسام ، از این کار خودداری کردند .

تلگرام های مخابره شده از سوی آنان نیز بی روح بود و پیامی به همراه نداشت . آنها به جای استفاده از فرصت مناسب و تشویق و ترغیب مردم به قیام ، یک هفته بعد از شهادت شیخ با وزیرمختار انگلیس ملاقات کرده و خواسته های خود را طی یادداشتی به او تسلیم نموده و از او خواستند تا یک ماه به آنها پاسخ داده شود . در بخشی از یادداشت آمده بود :

" اگر پاسخ این یادداشت به طورکلی رضایت بخش نباشد ، آنها ( رهبران ) نفوذ خود را بر روی پیروان خود از دست خواهند داد و در نتیجه نظرات افراطی و غیر مسئولانه حاکم خواهد شد و اوضاع به سرعت رو به وخامت خواهد گرائید . "

این اقدام حماقت آمیز و کم نظیر در واقع حاکی از ضعف دانش سیاسی و عدم توجه به خواستهای مردم و مبارزین بود . قیام و شهادت شیخ قسام همان طور که انتظار می رفت پیامدهای مثبت و سازنده ای در برداشت . به طوری که بعضی از یاران شیخ دست به تشکیل گروهی زده و قیام او را دنبال کردند .

دو روز بعد از شهادت قسام ، شیخ فرحان سعدی و عده ای از یارانش به اطراف کوهستانهای صفد حرکت کرده و در آنجا مستقر شدند تا در وقت مناسب ضرباتی را به دشمن وارد آوردند . در پانزدهم آوریل 1936 گروهی از مجاهدین به رهبری شیخ فرحان و محمود دیراوی به خودروهای حامل صهیونیستها در جاده طولکرم - - نابلس حمله کرده و سه تن از آنان را کشته و تعدادی را مجروح ساخته و در انتظار فرصت مناسب دیگری گریخته تا ضربات خود را به دشمن وارد آورند .

یاران قسام و برخی از علما به تبعیت از او ، مردم را به مبارزه مسلحانه علیه دشمن دعوت می کردند . شیخ کامل قصاب از علمائی بود که نقش بسیار مهمی در زمینه تشویق و ترغیب مردم به جنگ مسلحانه علیه نیروهای انگلیسی داشت .

یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام شیخ قسام ، قیام

آوریل 1936 بود که در قالب اعتصاب عمومی شکل گرفت . این اعتصاب به مدت شش ماه طول کشید و هنوز هم طولانی ترین اعتصاب در تاریخ فلسطین به شمار می آید . برخی منابع آغاز قیام آوریل را همان روزی می دانند که جوانان و پیران حیفا به خشم آمده و پیکر پاک قسام و یارانش را تشییع کردند .

درباره کلیت قیام شیخ قسام و اقشار دربر گیرنده آن و همچنین تعداد نیروهای ملحق شده به مرکزیت قیام و ارتباط رهبری قیام با احزاب و گروههای دیگر نظرات مختلفی توسط مورخین ارائه شده است :

  1. منابع مختلفی نقل کرده اند که اقشار تشکیل دهنده قیام فقط دو قشر کارگر و کشاورز بوده است و روشنفکران و سایر طبقات جامعه نقشی در قیام نداشتند و این بدین دلیل بود که شیخ قسام معتقد بوده است که این دو قشر بیشتر آماده جانبازی و ایثارگری هستند . بعد از شهادت شیخ نیز یاران او ترکیب قیام را به همان صورت حفظ کردند و از ورود سایر اقشار به قیام جلوگیری نمودند .
  2. مورخین درباره تعداد نیروهای قسام نظرات مختلفی ابراز داشته اند . اول نظری که تقریبا بین بیشتر آنها مشترک است این است که در هنگام شهادت قسام ، عده یارانش کم بوده است . برخی گفته اند یارانش متجاوز از 50 نفر نبوده است . بنابر قول یکی از یاران قسام در سال 1935 ، تعداد انقلابیونی که با خود وی آماده جهاد بودند 200 نفر بوده است . در حالی که برخی از مورخین تعداد آنها را صدها نفر ذکر کرده اند . اما آنچه که در قیام او چشمگیر است به رغم کمی نفرات ، اثرات معنوی بزرگ آن است که بر دل و جان مردم فلسطین گذاشت و قیام او را سمبل جنبش مسلحانه ای کرد که بعد از مدت کوتاهی سراسر فلسطین را دربر گرفت و در خلال انقلاب 39 - 1937 به اوج خود رسید .

درباره یاران قسام نقل شده که هر کدام یک جلد از قران کریم را همراه خود داشتند و نیک بختی و سعادت ابدی را به شهادت در راه خدا و انتقال به زندگی دیگری دیدند . برخی از مورخین تعداد یاران او را ده نفر و اسامی آنها را به شرح زیر نقل کرده اند :

  1. یوسف زیباوی از دهکده زیب
  2. احمدعبدالرحمان جابر از عنبتا
  3. حنیف مصری از کشور مصر
  4. بروی از دهکده قبلان
  5. نمرسعدی از جنگل های شفاعمرو ( عمرو )
  6. محمدیوسف از دهکده سبطیه
  7. اسعدمفلح از دهکده ام الفحم
  8. محمدحلحولی از دهکده حلحول
  9. حسن بایر از دهکده برقین معروف
  10. حاج جابر از یعبد

درباره ارتباط شیخ قسام با احزاب و گروههای سیاسی دیگر ، نیز روایات متفاوتی آمده است . برخی نقل کرده اند که او با حزب استقلال حیفا ارتباط داشته و با بعضی از ارکان حزب پیوندهای محکمی داشته است . عده ای نیز گفته اند که با رهبران جنبش ملی حاج امین الحسینی ، محمدعزه درروزه و معین الماضی و... قبل از انقلاب ارتباط داشته است .

اما منابع هیأت عالی غربی فلسطین می گویند قسام عضو کمیته اجرایی حزب عربی بوده و بیشتر از سایر شخصیتهای حزب با مفتی فلسطین تماس و همکاری داشته است . حتی می گویند او با توافق و تأیید شخصیتهای جنبش ملی گروه خود را سازماندهی کرده است .

همچنین آنها می گویند پاییز 1935 میان قسام و یارانش با حاج امین الحسینی مفتی فلسطین و دیگر شخصیتهای جنبش ملی مذاکرات محرمانه ای در قدس صورت گرفته است که در آن مذاکرات به طرح مشترکی برای نبرد با دشمنان دست یافته اند . در عین حال منابعی هم وجود دارد که می گویند قسام به هیچ حزب و گروهی اعتقاد نداشته و هرگز با گروه دیگری در ارتباط نبوده است .

منبع دیگری تلویحا به اختلاف نظر بین قسام و مفتی فلسطین اشاره کرده و ذکر کرده است که شیخ قسام چندین بار با مفتی ملاقات کرده و از او خواسته است تا او را به سمت واعظ کل و سیار منصوب نماید تا بتواند از طریق تماس با اقشار مختلف مردم در شهرها و روستاها و بادیه نشینان ، مقدمات انقلاب را فراهم نماید ولی مفتی از وی عذرخواهی کرده و گفته است که ما برای رسیدن به یک راه حل سیاسی تلاش می کنیم .

همین منبع ذکر می کند که وقتی شیخ قسام خواست انقلاب را آغاز کند یکی از برادرانش به نام محمود سالم را نزد مفتی حاج امین فرستاد تا مفتی را از تصمیمش آگاه نماید . محمودسالم از طریق موسی فراوی یکی از یاران

مفتی مسأله را به اطلاع او رساند و از جانب قسام از مفتی خواست مقدمات انقلاب در جنوب فلسطین را فراهم نماید تا خود قسام انقلاب را از شمال آغاز کند . ولی حاج امین در پاسخ گفت برای انقلاب مناسب نیست و تلاشهای سیاسی جاری برای احقاق حقوق اعراب کافی است .

درباره انگیزه قیام قسام و اینکه عوامل اقتصادی چقدر در آن دخیل بوده است نیز نظراتی مطرح است . ولی آنچه که از روی مطالعه زندگی شخصی و سیاسی شیخ برمی آید این است که او دارای منزلت اجتماعی و موقعیت اقتصادی خوبی بوده است و یاران دسته اول او نیز اکثرا از طبقات محروم و ضعیف جامعه نبودند . ولی آنچه که مسلم است این است که به دلیل ظلمی که به طبقات محروم جامعه از سوی حکام انگلیس اعمال می شده عامل اقتصاد در به راه انداختن انقلاب مؤر بوده است ولی انگیزه کافی و اساسی نبوده است .

جو سیاسی آن روز فلسطین کلاً مخالف با حرکتهای انقلابی بود زیرا رهبران دینی به دنبال یافتن راه حل سیاسی بودند و اکثر اعراب با آنکه تمایل به حرکتهای انقلابی داشتند ، تحت تأثیر رهبران جامعه بودند . ولی در شیخ قسام انگیزه اصلی عامل دینی ، تربیت مذهبی و برداشت صحیح از اسلام بود که باعث شد تسلیم ظلم و ستم نگردد و به مسأله جهاد در راه خدا به عنوان یک دستور و واجب دینی بنگرد و برعلیه روند سیاسی جامعه ، شعار قیام مسلحانه برای آزادی فلسطین از یوغ استعمار انگلیس و ظلم و ستم صهیونیسم سردهد و جان خویش را در این راه فدا نماید .

مآخذ :

  1. حمیدی ، سیدجعفر : تاریخ اورشلیم ، انتشارات امیرکبیر ، 1368 .
  2. نشریه خبری وفا ، عزالدین قسام ، تهران 27 ، ربیع اول/1404 .
  3. نشریه خبری وفا " شیخ الشهید فخرالدین القسام " ، شماره 1712 ، 25/1/1986 .
  4. الموسوعة الفلسطینیة : " عزالدین قسام " ، جلد سوم ، 1984 .