ارتش نجات بخش: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۱
نیروهای این ارتش داوطلبان عرب هستند که به یاری اعراب فلسطین در مبارزه شان علیه استعمار و صهیونیسم بنیان گزار دولت یهودی در فلسطین ، شتافتند .
صهیونیسم توانسته بود حکومت انگلیس را مجبور سازد اعلامیهی بالفور را که از نظر ملت فلسطین مردود بود صادرکند . انگلیس توطئه خود را همراه با صهیونیستها برای ایجاد " سرزمین قوم یهود " در فلسطین به اجرا در آورد و در طول مدت سلطهی خود بر فلسطین ، در مقابله با مقاومت فلسطین زیر پوشش محافظت از امنیت صهیونیستها همکاری میکرد . رهبران مردم فلسطین را به زندان میانداخت ، آواره میساخت و برخی از آنها را به خارج از کشور تبعید میکرد . هرگونه مقاومت فلسطینی را سرکوب میکرد و شدید ترین مجازاتها را بر مبارزان وارد میآورد . همهی اینها به ضعف مبارزات اعراب فلسطین انجامید ، در حالی که انگلیس به مهاجرت یهودیان از اروپا کمک میکرد تا زمینه را برای اجرای اعلامیهی خود فراهم آورد .
دولتهای عربی در آن زمان حاکم بر سرنوشت خود نبودند ، از این رو پشتیبانی آنها از ملت فلسطین در مبارزاتش به جنبههای معنوی ظاهری و مشارکت فردی منحصر میشد . در پایان جنگ جهانی دوم هریک از کشورهای سوریه و لبنان مستقل شدند ، و جنبش تلاش کرد تا وسایل ادامهی مبارزهی مسلحانه را فراهم سازد و با این هدف از اواخر سال 1946 دستههایی از جوانان فلسطینی را برای فراگیری آموزشهای نظامی به آنجا فرستاد . همچنین کوشش داشت تا سلاحهایی را خریداری کند و در انباری مخفی ذخیره سازد .
وقتی انگلیس متوجه شد صهیونیسم قادر است بدون کمک آن راه خود را ادامه دهد و زمان اجرای وعدهی بالفور نزدیک میشد ، خواست تا گناه ایجاد دولت صهیونیستی در فلسطین را به گردن دیگری بیاندازد . از این رو در تاریخ 2/4/1947 مسأله فلسطین را به سازمان ملل متحد واگذار کرد تا براساس تحولات جدید دربارهی آن تصمیم گیری شود ، یعنی پس از آنکه ملت عرب فلسطین مخالفت خود را با موجودیت مهاجر نشین صهیونیستی اعلام کرده بود .
وقتی برای اعراب روشن شد که کمیسیونهای سازمان ملل متحد تمایل به تقسیم فلسطین دارند ( نک : تقسیم فلسطین ) مجلس اتحادیهی کشورهای عربی دعوت شد تا در تاریخ 7 تا 9/10/1947 اجلاسیهای را در شهر عالیه ( در منطقه جل لبنان ) تشکیل دهد ( نک : عالیه ، اجلاسیه - ) تا دربارهی اقدامات لازم برای ایستادگی در برابر توطئه علیه عربیت فلسطین ، مذاکره کند . یکی از مهم ترین تصمیمات آن اجلاس تشکیل کمیسیونهای نظامی متشکل از نمایندگان کشورهای مختلف عربی بود که وظیفه داشت موقعیت را از نظر نظامی بررسی کند ( نک : کمیسیون نظامی وابسته به اتحادیهی کشورهای عربی ) و مردم فلسطین را در دفاع از خود و کشورشان یاری دهد . کمیسیون مذکور از سرلشکر ستاد اسماعیل صفوت ( عراق ) رئیس کمیسیون و عضویت سرهنگ تمام محمود الهندی ( سوریه ) ، سرهنگ دوم ستاد شرکت شقیر ( لبنان ) و صبحی الخضرا ( فلسطین ) تشکیل میشد . مصر ، اردن ، عربستان سعودی و یمن ، نمایندهای به این کمیسیون اعزام نکردند . یکی از مأموریتهای کمیسیون ، تشویق جوانان عرب به مشارکت داوطلبانه در مبارزهی مسلحانه علیه صهیونیسم در فلسطین بود . شور و شوق جوانان به ویژه در صفوف نظامیان برای مشارکت در مبارزه فراوان بود . در سوریه تعداد زیادی از افسران درخواست پیوستن به نیروهای مجاهدین را داشتند و بسیاری دیگر از ارتش استفعا دادند تا بتوانند داوطلبانه به آنها بپیوندند . ریاست ستاد ارتش سوریه ، 46 افسر و شمار زیادی از افسریاران و درجه داران و سربازان را برای اعزام به فلسطین انتخاب کرد . در عراق نیز فرماندهان ارتش فکر مشابهی داشتند و بسیاری از افسران جوان که در جنبش رشید عالی گیلانی باز نشسته شده بودند به آنها پیوستند . در مصر افسران آزاد با حاج امین الحسین ، رئیس شورای عالی عربی فلسطین تماس گرفتند و از او خواستند نزد حکومت مصر میانجیگری کند تا اجازه دهد آنها نیز داوطلب شوند . در اردن شمار زیادی از افراد پلیس به مجاهدین پیوستند . به این ترتیب تشکیل " ارتش آزادی بخش " که بعدا نام " ارتش نجات " را گرفت شروع شد . فرماندهی این ارتش از اول ماه دسامبر 1947به مجاهد فوزی القاوقچی سپرده شد .
محتویات
الف - تشکیل ارتش نجات :
ارتش نجات از داوطلبان سوری ، لبنانی ، عراقی ، اردنی ، مصری ، عربستان صعودی ، یمنی ، و تعداد کمی از افراد غیر عرب ( ترک ، بوسنیایی ، آلمانی و انگلیسی ) تشکیل میشد . ترکیب آن از نظر افراد ، اسلحه ، آموزش نظامی و شیوههای کار ناهمگون بود .
شمار کسانی که برای پیوستن به ارتش نجات داوطلب شدند به حدود 10000 نفر رسید ، ولی آنها که عملاً به سوی فلسطین عزیمت کردند بیشتر از 4630 داوطلب نبودند . فرماندهی آن هارا افسرانی از کشورهای مختلف عربی به عهده داشتند که تعدادی از درجه داران و افرادی که پستهای خود را در ارتشهای عربی ترک کرده بودند آن هارا یاری میکردند .
داوطلبان به هشت گروهان تقسیم شدند که از اول تا سوم با نام " الیرموک " چهارم با نام " قادسیه " پنجم با نام " هطین " ششم با نام " اجنادین " هفتم با نام " عراق " و هشتم با نام " جبل العرب " مشخص شدند . این گروهان ها ، یکی پس از دیگری و پس از آن که افراد آنها مدت کوتاهی در اردوگاههای " قطنا " نزدیک دمشق زیر نظر نظامیان سوریهای آموزش نظامی دیدند ، وارد فلسطین شدند .
ب - وظیفهی ارتش :
در حقیقت وظیفهی روشنی برای ارتش نجات تعیین نشد و احتمالاً این مسئله ریشه در جنبهی کلی مأموریت ، کمیسیون نظامی داشت که از طرف مجلس اتحادیهی عرب تعیین شد . این کمیسیون مأموریت یافت تا برنامهها و پیش نهادهای نظامی خود را به منظور جلوگیری از تشکیل یک حکومت یهودی در فلسطین و اجبار یهودیان به پذیرفتن خواستهای اعراب ارائه دهند . بنابر این فرض ، ارتش نجات ابزار کمیسیون نظامی بود برای تحقق این خواسته ها .
بدین ترتیب مشخص نبود که آیا وظیفهی آن حفاظت از آن قسمت از فلسطین بود که بنا به تصمیم سازمان ملل متحد به اعراب واگذار میشد یا آن که مهاجر نشینهای یهودی را که آمده بودند تا فلسطین را اشغال کنند بیرون برانند ؟ علاوه بر آن درخواستهای اعراب از ارتش نجات که میبایست یهودیان را به پذیرش آنها مجبور کند مشخص نبود ، چون هریک از حکومتهای عربی برداشت خاص خود را از مسئلهی فلسطین داشتند حتی میان فرماندهان نیز دربارهی مأموریت شان اختلاف وجود داشت . فوزی القاوقچی هدف ارتش نجات در ورود به فلسطین را طی یک سخنرانی در " جبع " چنین بیان کرد : " هدف ما یکی است و آن لغو قطعنامهی سازمان ملل دربارهی تقسیم فلسطین و در هم کوبیدن آثار و نشانههای صهیونیسم ، از بین بردن کامل آن ، اجرای تصمیمات اتحادیهی کشورهای عربی و قطعی و ثابت کردن عربیت فلسطین است و بس " . آیا این واقعا وظیفهی ارتش نجات بود و آیا قادر به انجام آن بود ؟ در حقیقت فرماندهی نیروهای نجات در منطقهی الجلیل ، سرهنگ ادیب شیش کلی ، برداشت دیگری از آن داشت . به نظر او وظیفهی نیروهای زیر دست او این بود که :
" روحیهی مردم غیر نظامی در فلسطین را تقویت کند ، توانایی نیروهای مسلح صهیونیستی را در فلسطین شناسایی و موضع گیری مقامات انگلیسی حکومت قیمومیت درباره درگیریهای نظامی میان عراق و اسرائیل برآورد کند " . یعنی ارتش نجات در شیش کلی تنها یک طلایه دار ارتشهای عرب بود و مأموریت آن کسب اطلاعات از راه جنگ و درگیری برای شناسایی دشمن و یاری نیروهای خودی برای مقاومت در برابر دشمن بود . شاید این ابهام تنها علتی بود که این ارتش را مجبور ساخت تا در فعالیتهای خود به نبردهای محلی و موقت و تاکتیکی اکتفا کند واهداف تاکتیکی محدودی برای خود در نظر بگیرد که حتی درصورت پیروزی اثر چندانی بر اوضاع عمومی نمیتوانست داشته باشد .
ج - ورود ارتش به فلسطین :
طی ماه دسامبر 1947 جنگ در فلسطین شدت گرفت . نبردهای میان اعراب و صهیونیستها هرچند موضعی و تاکتیکی ، اما ویژگی پی در پی بودن را دارا بودند . استفاده از توپ خانهی دوربرد و مواد منفجرهی فراوان از طرف صهیونیست ها ، اعراب را که فاقدآن بودند ، ترساند ولی در مقابل اینها اعراب جز شجاعت ، آمادگی برای مرگ در راه دفاع از میهن و امید بستن به کمک کشورهای عربی برادر ، چیزی نداشتند . فریاد مردم عرب در همه جا بلند شد و از کمیسیون نظامی خواستند تا مداخله کند . با افزایش فریاد کمک خواهی از طرف اعراب فلسطین و بالا گرفتن شور و شوق اعراب ، برنامههای آموزش در قطنا کاهش یافت و گروهان یرموک دوم با فرماندهی سرهنگ دوم ادیب شیش کلی در تاریخ 8/12/1967 آمادهی اعزام تشخیص داده شد ، هرچند که از اشکالات زیادی برخوردار بود . درهمان شب ، گروهان از اردوگاه قطنا به طرف بنت جبیل در جنوب لبنان حرکت کرد و در روز 9 دسامبر یعنی وقتی که در دو ناحیهی زویه و قنی طره درگیری و جنگ ترتیب داده شده بود تا نظر صهیونیستها به آنجا جلب گردد و از ورود گروهان آگاه نشود ، گروهان به فلسطین وارد شد .
ورود گروهان یرموک به فلسطین اثر زیادی بر روحیهی مردم عرب آن گذاشت . پس از آن گروهانهایی به ترتیب زیر وارد فلسطین شدند :
- گروهان اول یرموک به فرماندهی سرهنگ دوم محمد صفا ( از سوریه ) که در تاریخ 22/1/1948 به فلسطین وارد شد و در منطقهی جنین بیسان موضع گیری کرد .
- گروهان قادسیه به فرماندهی سرهنگ دوم مهدی صالح العانی ( از عراق ) که در ماه فوریه 1948 به فلسطین وارد شد . این گروهان زیر نظر فرماندهی ارتش نجات در روستای جبع قرار داشت .
- گروهان حطیم به فرماندهی سرگرد مدلول عباس ( عراق ) که در ماه مارس 1948 وارد فلسطین شد و در منطقهی طوباس استقرار یافت .
- گروهان سوم یرموک به فرماندهی سرگرد عبدالحمید الراوی ( از عراق ) که در ماه مه 1948 به فلسطین وارد شد و در منطقهی بیت المقدس و رام الله مستقر گردید .
- گروهان اجنادین به فرماندهی سرگرد میشل عیسی ( از فلسطین ) که در دفاع از یافا و باب الواد را به عهده گرفت .
- گروهان عراق با فرماندهی سرهنگ دوم عادل نجم الدین از عراق که در 16/12/1948 به یافا وارد شد و فرماندهی آن علاوه بر واحدهای زیر فرماندهی خود فرماندهی پادگان آن را بر عهده گرفت .
- گروهان جبل العرب به فرماندهی سرگرد شکیب وهاب ( از سوریه ) که در منطقهی شفا عمر و در نزدیکی ناصره متمرکز گشت .
این گروهانها ( به استثناء جبل العرب ) مجموعهی منطقهی میانی را تشکیل میدادند که فرماندهی آن را خود فوزی القاوقچی به عهده داشت .
در این منطقه علاوه بر این گروهان ها ، گروهانهای مستقلی نیز مستقر شده بودند از جمله گروهان لبنانی به فرماندهی سرگرد حکمت علی و گروهان الفراتین با فرماندهی سرگرد خالد مطرچی مجموعه منطقهی شمالی زیر فرماندهی گروهان دوم ادیب شیشکلی بود که علاوه بر آن فرماندهی گروهان دوم یرموک و جبل العرب را نیز به عهده داشت . چندین گروه نیز بودند که به فرماندهی مجموعهی شمالی ملحق شدند . گروههای عراقی ، حموی ، چرکسی ، ادلبی ، اردنی ، نظامی سوری ، لبنانی ، بدوی ، و پادگان عکا و گروههای مجدل شمس و نیروهای بوسنیایی از این جمله بودند .
در ماه مارس 1948 سازماندهی ارتش نجات بر اساس تیپهای از تو تنظیم شد و از تیگها و واحدهای زیر تشکیل گردید ، تیپ اول یرموک با فرماندهی سرهنگ دوم ادیب شیشکلی ، تیپ دوم یرموک به فرماندهی سرهنگ دوم ادیب شیشکلی و تیپ سوم یرموک بافرماندهی سرهنگ دوم مهدی صالح العانی و گروهان علوی با فرماندهان غسان جدید .
د - آموزش نظامی و اسلحه :
تهیهی اسلحه بزرگترین مشکل ارتش نجات بود . این ارتش بامقدارکمی از سلاحهای گوناگون مانند تفنگهای انگلیسی ، فرانسوی و بلژیکی و چند توپ دور برد از کالیبرهای متفاوت و شماری مسلسل ، مجهز شده بود که هرکدام با دیگری تناسب نداشت و مشکلات فراوانی در تأمین مهمات که خود اندک بود فراهم میکرد . از آنجا که کشورهای غربی فروش مهمات جنگی به کشورهای خاورمیانه را ممنوع کرده بودند ، دستیابی به آنها مشکل یا غیر ممکن بود . در عین حال این کشورها در فرستادن اسلحه و مهمات برای نیروهای صهیونیستی ، به ویژه به وسیله نیروهای قیمومیت انگلیسی ، هیچ گونه کوتاهی نکردند .
نیروهای ارتش نجات وقت کافی برای آموزش نداشتند . بیشتر داوطلبان از غیر نظامیان تشکیل میشدند که فاقد آموزش نظامی لازم ، انصباط و همکاری و هماهنگی در واحدهای خود بودند ، هرچند که روحیات آنها بالابود و شور و شوق فراوانی برای فداکاری داشتند ولی در عین حال ارتش نجات از نظر تشکیلات فرماندهی ، سازماندهی و اداری نیز کمبود داشت ، چون در بهترین شرایط ، شمار افسران و درجه داران در واحدهای آن کمتر از نصف تعداد لازم بود .
مسائل اداری و تدارکات به عهدهی جوانان غیر نظامی بود که بیشتر آنها از فعالان سیاسی سوریهای بودند . ارتش سوریه این گروه را با تعداد زیادی از درجه داران تجهیز نمود و انبارهای مهمات و مخازن را زیر نظر آنها قرار داده بود .
کمیتهی نظامی ، " دکتر امینی رویحه " را برای سرپرستی بخش بهداری مأمور نمود و او بیمارستان نابلس را که 200 تخت خواب داشت تأسیس کرد . این بیمارستان تازمان عقب نشینی ارتش نجات به شمال ، به مداوای مجروحین مشغول بود و از آن پس به ارتش عراق واگذار شد . دکرت رویحه یک بیمارستان صحرایی در " الرامه " تأسیس کرد که بعدها آن را به ترشیما منتقل کرد .
ه - ) نبردها :
اولین نبرد ارتش نجات در فلسطین نبرد جدین بود . در شب 21 - 22/1/1948 برای سرپوش گذاشتن بر فعالیتهای گروهان الو یرموک برای ورود به فلسطین ، گرهان دوم یرموک به فرماندهی سرهنگ دوم ادیب شیشکلی حملهی غافلگیرانهای را در مهاجر نشین صهیونیسیتی در جدین نزدیک ترشیحا در منطقهی شمالی ، انجام داد .
در نتیجهی این حمله ، علاوه بر جلب توجه صهیونیستها و انگلیسیها به سوی خود ، ارتش نجات توانست اولین اطلاعات موثق را دربارهی مهاجر نشینهای صهیونیستی و روشهای دفاع آنها به دست آورد . نیروهای نجات دریافتندکه صهیونیستها در دفاع از مهاجرنشین ها ، برخلاف روش جنگی شان در زمینهای باز ، سرسختانه از استحکامات نیرومند خود استفاده میکنند . نیروهای امداد که به کمک نیروهای صهیونیستی جدین شتافتند ، با نیروهای عربی به لحاظ تعداد کمتر و از نظر تسلیحات ضعیفتر درگیر شدند ولی مقاوت چندانی ننمودند . نیروهای عرب پس از آنکه خسارات جانی فراوانی به آنها وارد کردند ، عدهای را نیز مجروح ساخته و چندین زره پوش را از بین بردند ، و آنها را به فرار وا داشتند . در حالی که نیروهای صهیونیستی مدافع مهاجر نشین با آنکه مواضع خود را از دست دادند و بعضی از ساختمانهای آنها دچار آتش سوزی شد ، به قلعه پناه بردند و تا رسیدن نیروهای انگلیسی برای نجات آنها مقاومت کردند .
این امر ، نیروهای شیشکلی را که دستور داشتند با نیروهای انگلیسی درگیر نشوند ، وادار کرد تا عقب نشینی کنند . در این نبرد اولین شهدای ارتش نجات به خاک افتادند .
پس از این نبرد ، صهیونیستها نیروهای خود را در داخل مهاجر نشینها و میان آنها متمرکز ساختند و خود را به مناطق مخفی محدود کردند . این مسأله به ظاهر نشان میداد که اعراب در حال پیشروی هستند ، در حالی که نیروهای صهینیستی سعی داشتند شهرها را یکی پس از دیگری زیر سلطهی خود درآوردند . آنها همچنین تلاش میکردند راههای ارتباطی میان شهرها و مهاجر نشینها را به دست گیرند تا زمینه برای یک حملهی همه جانبه در تمامی جبههها فراهم کنند .
نبرد زراعه دومین نبرد از سلسله نبردهای ارتش نجات بود . در این نبرد که در شب 16 - 17/2/1948 و در شرایط جوی بسیار نامساعد در زمینهای کشاورزی پوشیده از آب باران رخ داد ، گروهان اول یرموک شرکت داشت .
نیروهای این گروهان توانستند زیر رگبار تند آتشبارهای نیروهای صهیونیستی ، از سیمهای خاردار اطراف مستعمرهی یهودی نشین عبور کنند . آنها به داخل مهاجرنشین نفوذ یافته و در خیابانها با مدافعین آن نبرد سختی را شروع کردند . واحدهای عربی که در مناطق مسلط به مهاجر نشین مستقر شده بودند توانستند راه را بر نیروهای امدادی که به کمک صهیونیستها آمده بودند ببندند . در این نبرد ، کیفیت نامناسب و بد سلاحهای مبارزان عرب ، روشن شد . حداقل نیمی از این سلاحهای از کار افتاد ، قدرت آتش حمله را ضعیف کرد و خسارات نسبی زیادی به نیروهای مهاجم عرب وارد آورد ( 37 شهید و تعداد زیادی مجروح ) .
همچنین معلوم شد که اسلحه سنگین موجود ، برای ویران کردن استحامات نیرومند دشمن کافی نیست . برای انجام این کار میبایست توپ خانهی صحرایی ارتش نجات به شدت تقویت میشد .
از آن پس نبردهایی پی در پی رخ نمود . در منطقهی شمالی و میانی میتوان نبردهای زیر را بر شمرد : مثمارها عیمیک ، فیض یعقوب ، باب الواد ، القطل ، بیت المقدس ، حیفا ، یافا ، الطله ، الناره ، الهراوی ، اشعیای پیامبر ، شجره ، رامات یوحانان ، طبریه ، صفد ، عکا و المالکیه . ارتش نجات در جنگ شیوه را به کار میبرد که ترکیبی از شیوهی جنگ چریکی و جنگ منظم بود . در این نبردها مشاهده شد که جنگجویان عرب ، علی رغم کمبود تسلیحات و ضعف آموزش نظامی ، شجاعت و شهامت و استقامت زیادی نشان میدادند .
و ) موضع گیری نیروهای سلطه گرانگلیسی :
انگلستان میدانست که ارتش نجات به تنهایی قادر نیست سرنوشت جنگ را تعیین کند . انگلیسیها ، این ارتش را یک تشکیلات نظامی میدیدند که بیشتر کمکهای نظامی اعراب را به خود جذب خواهد کرد . این مسأله به ویژه از این نظر صدق میکرد که مقاومت داخلی فلسطینیها گسترش یافته بود و تمامی فلسطین را در بر میگرفت . بنابراین اگر این مقاومت کاملاً مجهز به سلاح میشد ، سازمان مستحکمی مییافت و نقشههای آن از پیش تعیین و عملیات آن هماهنگ میگردید ، خطر آن بر نیروهای صهیونیستی خیلی بیشتر بود و در سرنوشت نبرد ارتش نجات که اندازه و تسلیحات و مراکز استقرار آن شناخته شده بود ، بیشتر تأثیر داشت . لیکن انگلیس ، با مانورهای سیاسی و فشارهای خود توانست توان نیروهای ارتش نجات را در بخش عربی فلسطین تقسیم شده خنثی کند .
بدین جهت در تاریخ 10/2/1948 فرماندهی انگلیس ، ارتش نجات را مسئول امنیت منطقه خود کرد و رسماً منطقه را به آن سپرد و به بیرون بردن نیروهای خود اقدام نمود . هدف انگلیسیها از این کار روشن بود و آن عبارت بود از مشغول کردن این ارتش که برای جنگیدن به این منطقه آمده بود . این ارتش که از لحاظ افراد و تسلیحات ضعیف بود ، خود را درگیر مشکلات اداری یافت ، مانند سرپرستی نیروی پلیس محلی و تشکیلات ادارات حکومتی در منطقه .
دولت قیمومیت ، علی رغم اینها ، نیروهای زرهی بزرگ را در منطقه نگه داشت . اینها در مناطق بیان ، العفوله و حیفا برای حمایت مهاجر نشینهای صهیونیستی مستقر گشتند . فرماندهان انگلیس بارها اظهار داشتند آماده هستند در هر نبردی که میان اعراب و صهیونیستها انجام شود مداخله کنند و علیه طرفی که به نظر آنها متجاوز باشد بجنگند . این امر در بسیاری از نبردهای ارتش نجات به طور عملی اثبات شد .
هرزمان که احتمال میرفت یکی از مهاجر نشینها سقوط کند یا آن که صهیونیستها در نبردی شکست بخورند ، نیروهای زرهی و هوایی انگلیس مداخله میکردند و با ادعای اینکه صهیونیستها مورد تجاوز قرار گرفته اند به کمک آنها میشتافتند .
ارتش نجات پس از 15/5/1948 : گفته شده است که فوزی القاوقچی فرماندهی ارتش نجات از سرلشکر نور الدین محمود بازرس کل ارتش نجات پرسید که وظیفهی این ارتش پس از تاریخ 15/5/1948 که نیروهای منظم ارتشهای عرب به فلسطین وارد میشود چه خواهد بود . او در جواب گفت : " این ارتش به اتحادیهی کشورهای عربی وابسته است وبهتر است که فرماندهی آن از دبیرکل آن اتحادیه کسب تکلیف کند " و سپس اضافه کرد : " اگر بخواهی با ارتش خود در جاییکه هستی بمانی اشکالی ندارد ، ولی وظیفهی شما پس از ورود ارتشهای منظم به پایان میرسد " .
همزمان با ورود ارتشهای منظم عربی ، تلگرافهایی از دمشق و عمان به فرماندهی ارتش نجات رسید که در آنها عقب نشینی سریع این ارتش تقاضا شده بود . در همان زمان فرماندهی این ارتش از اظهارات ملک عبدالله چنین دریافته بود که این ارتش را منحل خواهند کرد . فوزی القاوقچی نقشهای برای عقب نشینی طرح کرد که در تاریخ 17 ماه مه شروع میشد و طی سه روز به پایان میرسید . او ژنرال گلوب رئیس ستاد ارتش اردن را از نقشه آگاه کرد و وی دستور داد تا ارتش اردن مواضع ارتش نجات در جبهه را اشغال کند . طول جبهه و کمی نیروهای اردنی فقط اشغال بعضی مواضع اصلی را ممکن ساخت و مواضع دیگری که از نظر اهمیت کمتر نبودند به فراموشی سپرده شد .
عملیات عقب نشینی طبق نقشه انجام گرفت ؛ ولی این امر مانع نشد که این ارتش به کمک ارتشهای اردن و عراق در نبردهایشان بشتابد . این ارتشها در نبردهای بیت المقدس و " باب الواد " در خواست کمک کردند . ارتش نجات پس از عقب نشینی به سوی شمال و استقرار در مرزهای لبنان در تاریخ 6/6/1948 در نبرد مالکیه شرکت کرد که یکی از موفق ترین نبردهای آن بود .
مآخذ :
- قاسمیۀ ، خیریه : مذاکرات فوزی القاوقچی ، بیروت 1975 .
- بدری ، حسن : الحرب فی أرض السلام ، قاهرة 1976 .
- قصری ، محمد فائز : حرب فلسطین ، دمشق 1962 .
- عارف ، عارف : النکبة ، بیروت 1952 .
- هندی ، هانی : جیش الانقاذ ، بیروت 1974 .