بیرون راندن اعراب فلسطین ( سیاست اسرائیل در - )

از دانشنامه فلسطین


با تشکیل نخستین کنگره صهیونیسم به سال 1897 در شهر " بال سوئیس " طرححکومت صهیونیستى و یهودى کردن فلسطین توسط " تئودور هرتزل " ( Theodor Herzl ) ریخته شد و کوشش در جهت استعمار فلسطین توسط کشاورزان و صنعتگران یهود براساس " شالوده هاى مناسب " به عنوان یکى از اهداف صهیونیستى برگزیده شد . این طرح براى نخستین بار قرار بود در آرژانتین یا فلسطین پیاده و اجرا شود . هرتزل تمام مشکلاتى را که ممکن بود به وجود آید پیش بینى کرده ولى اصلى ترین و مهم ترین مسأله را که باید به آن توجه مى نمود ، از نظر دور داشت و آن این بود که با سکنه اصلى آن سرزمین که عربها بودند ، چه باید کرد . او در مورد آرژانتین ، از پراکندگى جمعیت آن سخن مى گفت و این که نفوذ تدریجى یهودیها در آن کشور ، سبب نارضایتى آن کشور گردیده بود . ولى در خصوص مسأله فلسطین ، توجهش تنها به اماکن مقدس مسیحیان جهان معطوف بود ( که به عقیده وى ، با حفاظتى که یهودیان از این اماکن به عمل مى آورند ، موقعیتى برون مرزى " extra - Territorial " ) به آن مى بخشند ، اما از مردم بومى آن سرزمین که صدها سال در آن زندگى کرده اند ، مطلقا سخنى به میان نیاورد . علت این سکوت در شعارى نهفته بود که توسط " یسرائیل زانگوئیل " نویسنده یهودى تحت عنوان " کشورى بدون مردم براى مردمى بدون کشور " سروده شده بود . و براساس آن ، صهیونیستها ملزم شدند که حکومت استعمارگرانه خود را در فلسطین پیاده کنند .

اگر چه تئودور هرتزل مسأله موجودیت مردم فلسطین را نادیده گرفت ، اما رهبران صهیونیستى این مسأله را نادیده نگرفتند و به حساب خودشان ، آن را حل کردند .

آنچه که مشخص است این است که دولت سیاسى - مذهبى یهودى نمى توانست حتى در قلمرو مفهوم حکومت خود با حضور غیر یهودیان موافقت داشته باشد تا چه رسد به این که وجود تعداد بسیارى از اعراب فلسطین را که طى قطعنامه تقسیم ، تحت حکومت اسرائیلى قرار مى گرفتند ، تحمل کند . طبق قطعنامه تقسیم ، اکثریت مردم در بخش حکومت یهودى ، عرب بودند . مطابق آمار ارایه شده ، حدود 509780 مسلمان و مسیحى در مقابل 49920 تن یهودى وجود داشتند که این از نظر کلى با مفهوم اطلاق حکومت یهودى ، به جهت برترى کمى اعراب ، تناقض داشت .

ماکسیم رودنسون در کتاب ( عرب و اسرائیل ) در این مورد مى گوید : " خصوصیت یهودى بودن حکومت ، اولین هدف و شرط اصلى ایدئولوژى صهیونیت است . "

رهبران جنبش صهیونیسم کوشش خود را در جهت ایجاد طرحها و سیاستهاى لازم براى خالى کردن فلسطین از ساکنان قانونى و مشروع آن در دوره قیمومیت انگلستان بر فلسطین مبذول داشتند . یوسف وایتسن که مدت درازى مدیریت صندوق ملى یهود را به عهده داشت و نیز مشاور بخش امور عربى رژیم اسرائیل بود ، در یادداشتهاى خصوصى خود در سال 1940 نوشت : " باید براى خود ما این معنى آشکار باشد که در این سرزمین براى دو ملت در کنار هم جایى نیست... ما نمى توانیم با وجود اعراب در این سرزمین ، هدف خود را مبنى بر آن که ملتى مستقل در اینجا باشیم تحقق بخشیم . تنها راه حل آن است که فلسطین سرزمین اسرائیل باشد ، یا لااقل سرزمین غربى اسرائیل ، بدون وجود عرب باشد... هیچ راه دیگرى براىدستیابى به این هدف نیست مگر انتقال دسته جمعى اعراب از این سرزمین به کشورهاى همسایه به نحوى که حتى یک روستاى عربى هم برجاى نماند . این عربها مى بایست به عراق ، و حتى به شرق اردن منتقل شوند . اعتبار مالى زیادى براى این کار اختصاص یافته . تنها با انتقال و بیرون راندن عربهاست که این سرزمین مى تواند میلیونها تن از برادران ما را در خود جاى دهد... ما باید از هم اکنون به بررسى کشورهاى همسایه به منظور شناخت توانایى آنها براى پذیرفتن اعراب سرزمین اسرائیل بپردازیم . " على رغم اعتراف وایتس اجراى عملیات انتقال ساکنان اصلى فلسطین و یا اخراج به زور سرنیزه که طرحى از پیش آماده شده بود ، کاملاً به انجام نرسید : زیرا پس از جنگ 1948 هنوز تعداد 156 هزار عرب در فلسطین زندگى مى کردند که نیروهاى اسرائیلى نتوانستند آنها را به خارج از آن سرزمین " انتقال " دهند . این اقلیت عرب به برکت تولید نسل طبیعى و فراوان خود اینک به بیش از 540 هزار تن رسیده اند .

تئودور هرتزل در سال 1895 در مورد بیرون راندن اعراب فلسطین گفت : " ما باید مردم فقیر و بى پول را در کشورهاى همسایه جذب کار کنیم در حالى که در کشور خود ، آنها را از کار کردن محروم نمائیم . هر دو فرایند سلب مالکیت و انتقال فقرا باید با بصیرت کامل صورت بگیرد . "

سران صهیونیسم نیز براى تحقق این نظریه ، به اجراى " سیاست جاذبه منفى " دست زدند بدین معنى که از روشهایى نظیر ارعاب ، تهدید ، تخریب خانه ها ، کشتار مردم و از بین بردن زمینه هاى شغلى براى مسلمانان استفاده کردند و همزمان با آن با شروع شهرک سازى در مناطق اشغالى به این نظریه قوت و تحکیم بیشترى بخشیده و جنبه عملى بدان دادند . به طور کلى آنها مى خواستند مشکل جمعیتى اعراب را با بیرون راندن دسته جمعى اعراب و انتقال یهودیان به فلسطین حل کنند . بدین ترتیب اگر فرد عربى مى خواست در فلسطین زندگى کند ، چاره اى نداشت جز این که حاکمیت مطلق یهودیها را در آن سرزمین بپذیرد و در غیر این صورت مى بایست آنجا را ترک کند .

جنبش صهیونیسم ، تحت حمایت سر نیزه هاى استعمار انگلیس با پشتگرمى ، و سازماندهى اسکان صهیونیستها در فلسطین و بیرون راندن اعراب از آن سرزمین را طراحى کرد . بدین گونه آژانس یهود که نقش حکومت را بازى مى کرد ، " هستدروت " را براى سازماندهى کارگزاران صهیونیست شهرهاى فلسطین بنیان نهاد ، و براى تحقق این هدف دست به کار شد و از سال 1901 در حوزه خرید اراضى فلسطین و انتقال دادن یهودیان به این سرزمین به فعالیت پرداخت .

یکى از سیاستهاى بیرون راندن ساکنان عرب فلسطین که جنبش صهیونیستى از تاریخ صدور قرارداد بالفور در سال 1917 آن را به مرحله اجرا درآورد ، تملک اراضى فلسطین ، به هر وسیله ممکن ، بود . این امر نیز به پشتیبانى رژیم قیمومیت انگلیس در فلسطین که از سال 1918 براى اجراى طرح صهیونیسم و تحقق بخشیدن به شعار " زمین بدون ملت براى ملت بدون زمین " وارد این سرزمین شد ، به اجرا درآمد .

در سال 1918 یهودیان 5/2 درصد ازاراضى فلسطین را تصرف کردند . این مقدار در نیمه سال 1948 به 6/5 درصد رسید . صهیونیسم بر آن بود که خود سرزمین فلسطین را به مثابه مرحله اى بنیادین قبل از مرحله بیرون راندن ساکنان اصلى عرب آن ، به تملک خود درآورد و به " گرونوفسکى " کارشناس صهیونیست مسایل ارضى نوشته است : مسأله اراضى در واقع مسأله مرگ و زندگى صهیونیسم و وطن ملى آن است . اگر اراضى فلسطین غیرقابل دسترس بماند ، تحقق هدف صهیونیسم ممکن نخواهد بود .

بدین ترتیب ، پیدایش اسرائیل و از بین رفتن فلسطین به موازات یکدیگر و همزمان و هماهنگ با هم صورت گرفت . قبل از رسمیت یافتن دولت اسرائیل ، حدود دویست هزار فلسطینى کشور را ترک کردند در صورتى که اکثریت پناهندگان فلسطینى ، در طول جنگ اول اعراب و اسرائیل کشور را ترک کردند و در سال 1949 زمانى که اسرائیل قرارداد آتش بس را با همسایگان خود امضا کرد ، حدود هفتصدهزار عرب منطقه را ترک کرده بودند . این عده فکر مى کردند به طور موقتى خاک فلسطین را ترک مى کنند و به زودى به وطن خود باز خواهند گشت . در همین حال و طى سه سال اول تشکیل حکومت اسرائیل حدود 000/680 تن یهودى مهاجر وارد کشور شدند . یعنى درست به همان میزان اعرابى که کشور را ترک کرده بودند .

پس از رسمیت یافتن اسرائیل ، نهادهاى صهیونیستى سیاست کوچاندن اقتصادى و اجتماعى ساکنان عرب فلسطین را در پیش گرفتند . این سیاست با واقعیتهاى اقتصاد فلسطین و جامعه کشاورزى آن از رهگذر مجموعه قوانین نژادپرستانه سازگار بود و کشاورزان و مستأجران خرده پاى زمین را به طبقه اى پایمال شده تبدیل کرد و آنها را از سرزمینهاى خود و حق کار بر روى آن محروم ساخت ، و مجبورشان ساخت که در بدترین شرایط و با کوششى جانکاه به مناطق دیگر مهاجرت کنند . در آن زمان تعداد ساکنان مهاجر و روستایى عرب در شهرکهاى فقیر و حلبى آبادهاى یافا ، بیت المقدس و حیفا به صدوبیست ویک هزار تن برآورده شده بود .

از دیگر سیاستهاى بیرون راندن اعراب فلسطین که در سرزمینهاى اشغالى اجرا شد ، سیاست کار عبرى ( یعنى عدم استخدام نیروى کار غیر یهودى ) ، تسخیر میدان کار ، سیاست مالیاتها ، سیاست به تأخیر انداختن و متراکم ساختن دیون افراد و سیاست دستمزدهاى رو به کاهش را مى توان نام برد . جنبش صهیونیسم ، تضعیف ملت عرب فلسطین را به خاطر مصالح اقلیت یهود در این سرزمین ، هدف مهم خود ساخته است .

در کنار این اقدامات ، اسرائیل سیاست انهدام روستاهاى عربى را در پیش گرفت تا به فلسطینیان ثابت کند که روابط آنها با وطنشان دیگر به پایان رسیده و فلسطین دیگر وطن آنها به شمار نمى آید ، و در ذهن صهیونیستهایى که در فلسطین اقامت دارند نیز این حقیقت قطعى را تکوین بخشد که فلسطینیان هرگز به روستاهاى خود باز نخواهند گشت .

" ارلوسوروف " مدیر دفتر سیاسى آژانس یهود به تاریخ 30 ژوئن 1932 ، طى نامه اى سرى که براى وایزمن فرستاد ، عقاید خود را در مورد استراتژى صهیونیسم به اجمال شرح داد و اشاره کرد که سیاست صهیونیسم مى بایستفقط از رهگذر تعادل نیروها میان دو ملت رقیب در فلسطین و سیر در مراحلى پى درپى که طى آن ، عرب نخواهد توانست عامل مزاحمى براى فرایند رشد ساکنان یهود پدید آورد... نیز تحقق دوره فترت انتقالى که اقلیت یهود در خلال آن ، حکومت سازمان یافته انقلابى خود را برپا سازد و سیستم حکومتى دولت و تأسیسات نظامى هم در دست این اقلیت قرار گیرد ، مورد داورى واقع شود ، "

" جرج فریدمن " درباره بیرون راندن اعراب از فلسطین مى گوید : " به نظر مى رسد که رهبران اصلى صهیونى چه سیاسى و چه نظامى ، براى ایجاد حکومت آینده ، اخراج توده عظیم اعراب را در نظر داشته اند . "

صهیونیستها براى دسترسى به این هدف غیرانسانى شان ، قبل از پایان یافتن دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین شروع به کار کردند و دستگاه تروریستى صهیونیستى توسط سه سازمان شبه نظامى اعمال جنایت آمیز خود را ابتدا با ارعاب و تهدید مردم مسلمان آغاز کرد . تئودور هرتزل بانى اندیشه بیرون راندن و انتقال اعراب به نقاط دیگر ، که گوى سبقت را در این زمینه از دیگران ربوده ، در مورد چگونگى انتقال اعراب این طور مى نویسد : " باید در خرید املاک شخصى در سر زمینى که براى ما در نظر گرفته شده است حوصله به خرج دهیم . ما سعى مى کنیم ضمن تشویق ساکنان بى بضاعت به عبور از مرز ، براى آنها در کشورهاى مقصد ، کار پیدا کنیم... باید هر دو عمل تملک و تبعید بى بضاعتها ، با نهایت حوصله و احتیاط انجام بگیرد . "

تروریسم صهیونیستى امروز یا دیروز پدید نیامده ، بلکه تا اعماق اندیشه و عمل صهیونیستها ریشه دوانیده است . جابوتینسکى ( Jabotinsky ) مى گوید : " تورات و شمشیر از آسمان بر ما نازل شده است . " و مناخیم بگین ( Menachem Begin ) مى گوید : " برادر من باش ، والا مى کشمت . "

نظیر این صحبتها توسط سایر سیاستمداران صهیونیست در قالب جملات ملایم تر ، همچون مهاجرت همگانى اعراب به کشورهاى عربى و یا مهاجرت داوطلبانه و مسالمت آمیز ناشى از انگیزه فروش زمین به یهودیان و دیگر انگیزه هاى اقتصادى ، تا قبل از سال 1948 بیان مى شد . در همان زمان کسانى مانند " یسرائیل زانگوئل " با صراحت و آشکارا در مورد طرد فلسطینیان سخن مى گفتند . یسرائیل از قدیمى ترین یاران هرتزل بود و سعى و کوشش زیادى براى سازماندهى جنبش صهیونیسم در انگلیس نمود . او در سال 1897 به فلسطین رفت و از نزدیک با ساکنان عرب آنجا آشنا شد . و هفت سال بعد با ایراد یک سخنرانى در منچستر ، نظر خود را درباره تبعید ساکنان عرب فلسطین این طور بیان کرد : " فلسطین ، ساکنان خویش را دارد . تراکم جمعیت در ایالت قدس دو برابر تراکم مکانى نظیر آن در ایالات متحده آمریکاست . میزان این تراکم ، 52 تن در هر مایل مربع برآورد مى شود که یهودیان حتى یک چهارم این رقم را تشکیل نمى دهند و بنابراین یا باید خود را آماده کنیم که به تبعیت از نیاکانمان قبایل متملک عرب را به زور شمشیر بیرون کنیم و یا جور حضور انبوه ساکنان بیگانه را که اکثریت آنها محمدیانى هستند که در طول نسلها ما را تحقیر کرده اند ، بر خود هموار کنیم . "

زانگوئل ، در جریان جنگ جهانى اول و بعد از آن با نطقهایى که ایراد کرد ، جزو طرفدارانو حامیان منحصر به فرد مسأله تبعید فلسطینیان گردید . وى در نطقهاى خود بیرون راندن اعراب از فلسطین را به عنوان فراهم آوردن زمینه مناسب ، و تحقق مقدمات اسکان مهاجران یهود از اروپا را شرط غیرقابل اجتناب براى تحقق عملى صهیونیسم جلوه مى داد . او در کتاب " صداى اورشلیم " مى نویسد :

" نمى توان به اعراب اجازه داد مانع بازسازى چنین قطعه نفیس و تاریخى بشوند - لذا باید با حوصله آنها را نسبت به مهاجرت دسته جمعى به کشورهاى عرب متقاعد ساخت... مگر نه این است که تمامى کشورهاى عربى با یک میلیون مایل مربع به آنها تعلق دارد . اعراب ، براى تعلق به این چند کیلومتر زمین ، دلیل خاصى ندارند . جمع کردن چادرها و بى سروصدا روانه شدن آنها همواره ضرب المثل بوده ، بیایید اکنون این را ثابت کنید " .

علاوه بر هرتزل و زانگوئل ، افراد دیگرى از قبیل لئون ماتسکن ، حیم وایزمن ، ناحوم سوکلف ، آبراهام گرانوفسکى ، دیوید بن گورین که همگى از اعضاى شوراهاى داخلى جنبش صهیونیسم بودند ، در قلمرو وسیعى از سازمانهاى سیاسى صهیونیستى براى بیرون راندن اعراب فلسطین تلاش مى کردند . به عنوان نمونه مى توان از رابین که به فردى نسبتا میانه رو معروف بود و ریاست دایره اسکان مهاجران را در جنبش کارگرى صهیونیستى به عهده داشت نام برد . او در سال 1911 میلادى پیشنهادى را مبنى بر سلب مالکیت کشاورزان فلسطینى و کوچاندن محدود آنها به مناطق " حلب و حمص " واقع در شمال سوریه مطرح کرد . سلب مالکیت از کشاورزان فلسطینى و بیرون راندن آنها همان طور که نوزده سال بعد رابین نوشت ، یک عمل اجتناب ناپذیر محسوب مى شد . زیرا او گفت که زمین ، شرط حیاتى براى سکونت ما در فلسطین است لیکن از آنجا که هیچ زمین قابل کشتى نیست که از قبل زیر کشت نرفته باشد ، ما هر جا زمین بخریم و در آن ساکن شویم ، باید کشاورزان این زمینها از آن رانده شوند... خرید زمینها در آینده مشکل تر خواهد شد چون اراضى کم جمعیت به ندرت پیدا مى شود و آنچه باقى مى ماند ، اراضى عربى پرجمعیت مى باشد .

در جریان جنگ جهانى اول و بعد از آن و همزمان با برگزارى کنفرانس صلح پاریس ، آهارون اهرنسون همکار و همفکر زانگوئل با صراحت تمام در بولتن عربى هفته نامه محرمانه سرویسهاى اطلاعاتى انگلیس ، درباره ( بیرون راندن کشاورزان عرب ) از زمینهایى که از مالکان عرب خریدارى خواهد شد و همچنین ایجاد صهیونیستى ، قلم فرسایى کرد .

به طور کلى مهاجرت یهودیها از تمام نقاط جهان و اسکان آنها در فلسطین اشغالى ، از دوران حیات هرتزل ، بانى تفکر تشکیل حکومت صهیونیستى ، آغاز شد و به دنبال آن ، مسأله اشغال زمینهاى کشاورزان فلسطینى و مسخ و نابود کردن آثار اسلامى و عربى پیش آمد و در پایان به تشکیل دولت اسرائیل منجر شد . در تمام این مراحل اندیشه راندن فلسطینیان از سرزمین آبا و اجدادیشان ، فکر رهبران صهیونیستى را به خود مشغول کرده بود . ایجاد اکثریت یهودى در " ارتز ( سرزمین ) اسرائیل " ( فلسطین ) و اراضى مجاور آن با نظریه ایجاد کشور متجانس یهودى پیوندى ناگسستنى داشته که رهبران صهیونى براى تحقق آن ناچار به حل مشکل جمعیتى ناشى از وجود اعراب بودند .

در سالهاى 1937 و 1938 بحثهاىمفصلى به منظور رسیدن به راه حل بنیادى براى مشکل ساکنان عرب ، در سطوح بالاى سازمانهاى صهیونیستى صورت گرفت که منجر به بارز شدن دو خط سیاسى عمده گردید : خط اول ، از طرف صهیونیستهاى متعصبى حمایت مى شد که تقسیم فلسطین را رد کرده و خواستار بیرون راندن ساکنان آن بودند . خط دوم ، توسط صهیونیستهاى عملگرایى حمایت مى شد که تقسیم فلسطین را در کوتاه مدت و به طور تاکتیکى در ازاى عملیات تبعید گسترده و نه همگانى ، توصیه مى کردند . موضوع بیرون راندن ، در دستور کار کنگره جهانى ایحودبوآلى تسیون ، هیأت مالى جنبش کارگرى جهانى صهیونیستى و همچنین در دستور کار بیستمین کنگره صهیونیستها که در ماه اوت 1937 در شهر " زوریخ " برگزار شد قرار گرفت که این خود دلیلى است براین که در سال 1937 موضوع بیرون راندن اعراب ، فکر رهبران صهیونیست را کاملاً به خود مشغول کرده بود . اکثریت نمایندگان برجسته حاضر در کنگره از نظریه بیرون راندن فلسطینیان طرفدارى کردند . ولیکن بر سر این مسأله که آیا اخراج اعراب اجبارى باشد یا داوطلبانه و این که بیرون راندن آنها مى تواند جاى طرح تقسیم را بگیرد یا خیر ، اختلاف داشتند . بعضى از سران حزب کارگر مانند " برل کاشنکن " مخالف طرح تقسیم فلسطین بودند و اظهار مى کردند که اگر قرار باشد فلسطینیان تبعید شوند ، این تبعید باید به همان کشورهاى یهود ، یعنى سوریه و عراق باشد نه کشورهاى پیشنهادى کمیته بیل و نه حتى شرق اردن . البته عده زیادى از نمایندگان سرشناس حاضر در کنگره مانند بن گورین ، گلدامایر ، یوسف بن کوفر ، خاخام استیون ، و وایزمن همگى قائل به اخلاقى بودن نظریه کوچاندن اعراب بودند .

یوسف وایتسن مأمور صندوق ملى اراضى یهود در سال 1940 نوشت : در این مملکت جا براى دو ملت نیست . اگر اعراب این کشور را ترک کنند ، جا براى ما باز خواهد شد و اگر اعراب بمانند ، کشور بدبخت و بینوا مى گردد ، اسرائیل فقط وقتى به وجود خواهد آمد که اعراب از اینجا به کشورهاى همسایه منتقل شوند . فقط با چنین نقل و انتقالى کشور قادر خواهد شد که میلیونها تن از برادران ما را جذب کند . "

در سال 1950 " حزب ماپاى " که نیروى سیاسى حاکم بر اسرائیل بود ، وظیفه بررسى وضعیت اعراب ساکن سرزمین یهود را به عهده گرفت . این حزب بعد از مطالعه و بررسى مسأله ، نظر خود را مبتنى بر دو دیدگاه پیرامون نحوه برخورد با اعراب فلسطینى اعلام کرد .

دیدگاه اول بر این اساس بود که به هر وسیله ممکن باید به کار اعراب پایان داد . از طرفداران این دیدگاه مى توان " اسحاق بن تسوى " دومین نخست وزیر رژیم صهیونیستى ( از دسامبر 1952 تا 1963 ) و " یوسف وایتس " از صندوق ملى اراضى یهود ، را نام برد .

دیدگاه دوم حزب ماپاى ، براین اساس بود که با توجه به اراده اعراب ساکن در اسرائیل به ادامه زندگى در فلسطین ، در کوتاه مدت باید مسایل امنیتى نسبت به دیگر جنبه هاى برخورد با اقلیت عرب ارجحیت داشته باشد .

در سال 1967 صهیونیستها بعد از پیروزى در جنگ و اشغال باقى مانده خاک فلسطین ، نظریه بیرون راندن اعراب را بار دیگر مطرح کردند لیکن این بار تمام احزاب و سازمانهاىصهیونیستى از جمله حزب عملگراى کارگر نیز آن را پذیرفتند . این نظریه این بار در قالب " جنبش سرزمین کامل اسرائیل " نمایان شد و هدفش اسکان یهودیان در تمامى مناطق آزاد شده بود . در آن زمان هیچ مهاجرتى در بین اعراب ساکن کرانه باخترى رود اردن و نوار غزه صورت نگرفته بود . براى طرفداران این جنبش ، چگونگى رفتار با آنان از اهمیت زیادى برخوردار بود . حامیان این جنبش فکر و راه حل جدیدى ارایه نکردند و فقط به همان راه حلهاى قدیمى اکتفا نمودند . معذالک اولین مجموعه نظرات خود را تحت عنوان ( همه چیز ) ارایه کردند که سخنگویان جنبش ، نظراتشان را درباره اعراب ساکن یهودا و سامره و غزه بیان داشته بودند .

از جمله مطالب عنوان شده این بود که ادغام یک اقلیت بزرگ از اعراب در دولت اسرائیل ممکن نیست بنابراین به همان راه حلهاى قبلى یعنى تبعید فلسطینیان به کشورهاى عرب همسایه اکتفا شده بود . همچنین نظریه اى را مبتنى بر که اعراب فلسطین یک ملت را تشکیل نمى دهند ، پس وطن آنها اسرائیل نیست و باید در سرزمینهاى عراق و سوریه و سایر کشورهاى عربى ساکن شوند ، مطرح کردند . با گذشت یک دهه از مطرح شدن این نظرات ، کتابى پر حجم درباره سرزمین کامل اسرائیل فراهم شد که از سوى جنبش صهیونیستى چاپ گردید . در این کتاب کارشناسان جنبش صهیونیسم در امور جمعیت شناسى بار دیگر نظریه بیرون راندن فلسطینیان را به عنوان بهترین نظریه و راه حل مطرح کردند . لیکن آنها فهمیده بودند که امکان راندن دسته جمعى ، جز در شرایط جنگى ، وجود ندارد در عین حال اعلام کرده بودند که از نظر جنبش ، هیچ اختلافى میان فلسطینیان داخل اسرائیل با فلسطینیان ساکن کرانه باخترى و نوار غزه وجود ندارد . در مقاله اى که دایره تعلیمات جنبش اسکان یهود " گوش آمونیم " با نام " سیاست واقع گرایانه خردمندان ما " به قلم " یسرائیل سیب الراد " یکى از رهبران جنبش سرزمین کامل اسرائیل ، چاپ کرده بود این طور آمده بود که " مشکل اساسى فلسطینیان در حال حاضر همان مشکل کنعانیان در زمانهاى گذشته است و تنها راه حل در مقابل فلسطینیان ، مهاجرت کردن و انتقال یهودیان به فلسطین و بیرون راندن فلسطیینى ها از این سرزمین " مى باشد . از دیدگاه الراد راندن دسته جمعى به لحاظ اخلاق یهودیت ، فقط در زمان جنگ جایز است ولى بهترین اقدام عملى ، ایجاد مشکلات اقتصادى در اراضى آزاد شده مى باشد که به طریقى اعراب وادار به مهاجرت از فلسطین شوند . الراد یکى از اعضاى اصلى در فرماندهى گروه تروریستى اشترن در سال 1948 بوده است که مدتى پس از پایان جنگ گفت : " اگر دیریاسین نبود ، اکنون بیش از نیم میلیون عرب در داخل دولت اسرائیل زندگى مى کردند و اصولاً دولت اسرائیل به وجود نمى آمد . این مطلب را هیچ گاه نباید فراموش کنیم زیرا کلیه جنگهاى سخت و خونین به همین دلیل روى داده است و از این راه حل دشوار و تلخ هیچ راه گریزى نیست . این سرزمین یا باید سرزمین اسرائیل باشد و به وسیله اکثریت یهود و اقلیت عرب اداره شود و یا این که سرزمین اسماعیل باشد و بار دیگر موج مهاجرت یهودیان به آنجا ، در صورت عدم کوچ اعراب ( از این سرزمین ) آغاز گردد و بنابراین بر متفکران ما واجب است که در موردچگونگى این اقدام ، تفکر و تصمیم گیرى نهایى نمایند " .

دو هفته پس از پایان جنگ 1967 هیأت دولت اسرائیل که حزب کارگر از اکثریت قابل توجهى در آن برخوردار بود ، در یک نشست سرى و محرمانه ، مشکل جمعیتى در سرزمینهاى اشغالى و مسأله یک میلیون فلسطینى ساکن این منطقه را مورد بحث و بررسى قرار داد . " یعقوب هرتزوک " مدیر وقت دفتر نخست وزیر ، در یادداشتهاى خود دراین باره نوشته است :

" بنجامین سابیر " وزیر دارایى با حمایت " ابا آبان " وزیر خارجه ، خواستار اسکان دادن به پناهندگان فلسطینى در کشورهاى عربى به ویژه سوریه و عراق شد . ایگال آلون جانشین نخست وزیر ، طرح انتقال پناهندگان فلسطینى به صحراى سینا و کوشش براى راضى کردن فلسطینیان براى مهاجرت به خارج از فلسطین را مطرح کرد و افزود ، ما به اندازه لازم براى تشویق اعراب جهت مهاجرت از فلسطین تلاش نمى کنیم . مناخین بگین نیز که وزیر مشاور دولت اسرائیل بود ، مسأله نابود کردن اردوگاههاى فلسطینى و کوچاندن فلسطینیان به صحراى سینا را مطرح ساخت . "

از نتایج این جلسه این بود که نخست وزیر و وزیر دفاع ، دستور تشکیل یک واحد ( گروه ) سرى را به منظور تشویق فلسطینیان به مهاجرت از فلسطین صادر کردند . ( وجود این واحد سرى در نوامبر 1987 فاش شد ) در آن روز " شارون " در تل آویو اعلام کرد : پس از گذشت سالهاى دراز از جنگ شش روزه ما هنوز آماده کمک به اعرابى که مایل به مهاجرت باشند هستیم و سازمانهایى هم جهت رسیدگى به این امر وجود دارد . آخرین موضع گیرى شارون در مورد بیرون راندن فلسطینیان این بود که از شعار توخالى باید دست برداشت و همزمان با گسترش شهرکهاى یهودى نشین طرح اخراج اعراب را نیز باید اجرا کرد .

جنگ 1967 موجب نقل و انتقال 000/500 تن دیگر از یهودیها و اعراب گردید و پدیده جایگزینى یهودیان به جاى اعراب ، پس از سالیان متمادى ، عملى شد . موشه دایان در این مورد گفت :

" ما به کشورى آمدیم که توسط اعراب مسکونى بود و ما در حال ایجاد یک دولت یهود در اینجا هستیم .

روستاهاى یهودى به جاى روستاهاى عربى ساخته شده است . شما حتى نامهاى این دهات را نمى دانید و من شما را سرزنش نمى کنم . چون آن کتابهاى جغرافیا دیگر وجود ندارد . نه تنها آن کتابها ، بلکه روستاهاى عرب نشین هم دیگر وجود ندارند . در میان ساخت و سازهاى جدید این کشور حتى یک نقطه هم وجود ندارد که قبلاً سکنه عرب نبوده است " .

طى سالهاى جایگزینى ، مطابق آمار داده شده ، صدها روستاى عرب نشین توسط صهیونیستها منهدم گردید و سکنه آنها یا قتل عام شدند و یا اگر توانستند گریختند .

" ایگال آلون " یکى از وزراى خارجه اسرائیل در این باره گفت : " ما در جستجوى راهى بودیم تا بتوانیم اعرابى را که در جلیله باقى مانده بودند ، وادار به فرار کنیم . به شهروندان یهود گفتیم به اعراب بگویند که ارتش یهود در صدد است که تمام روستاها را آتش بزند و آنها باید هر چه زودتر فرار کنند . آلول اضافه کرد : شایعهپخش شد که زمان فرار ، فرا رسیده است . به این ترتیب هزاران تن از منطقه فرار کردند . تاکتیک به نتیجه رسیده بود . "

اسرائیل ، چنانکه بن گورین یک بار گفت ، ترجیح مى دهد که فلسطین را کاملاً " پاک " از عرب ببیند . اما بقاى تعداد اندکى از آنها ، اسرائیل را بر آن داشت که طرحى براى تبدیل اعراب به مجموعه اى از انسانهاى فروافتاده در پایین ترین سطح جامعه صهیونیستى از یک سو ، و ذوب شده در اقتصاد صهیونیستى از دیگر سو ، تهیه کند . اسرائیل مى خواهد اعراب را از سرزمینشان دور نماید ، اما این بار نه از طریق راندن آنها به خارج از فلسطین ، بلکه در پى آن است که آنها را به داخل براند یعنى فلسطینیان را در شهرهاى اسرائیلى به اردوهاى فقر و بینوایى سوق دهد و وجودشان را در خدمت اقتصاد اسرائیل به کار گیرد ، و وادارشان سازد که " به ویژه " به کارهاى سخت و پست تن دهند و بدین ترتیب به روند ریشه کنى اجتماعى و لگدمال کردن تمامى یک ملت به نفع مهاجمان بیگانه پرداخت .

نزدیک به نیم قرن از تأسیس ( دولت اسرائیل ) مى گذرد و هنوز رهبران این دولت در اندیشه رهایى از اقلیت عرب آنجا هستند . تسوى شیلوح از قول اسحاق رابین ، یکى از نخست وزیران سابق رژیم صهیونیستى ، در این باره مى گوید : " مسأله فلسطین اینک یکى از مسایل پیچیده در کشمکش عربى - اسرائیلى است ، در حالى که مسائلى این چنین ، در جهان متمدن حل شده است . اوضاع پس از جنگ بین المللى دوم را مثال مى زنیم . در آن هنگام این مسأله از طریق تبادل ساکنان مى توانست حل شود ، و طبیعتا هیچ انگیزه اى براى به کارگیرى زور در میان نبود ، آن چنانکه روسیه درگذشته چنین کرده بود . من معتقدم که انتقال ساکنان بدون توسل به قوه قهریه امکان پذیر است " .

روند بیرون راندن ، تهدید ، ارعاب ، کشتار و تملک دارایى اعراب فلسطین ، تا زمان شروع انتفاضه ادامه داشت . با شروع انتفاضه که قیام و مبارزه علیه صهیونیستها به شکل مردمى درآمد ، ارعاب و تبعید ساکنان عرب فلسطین به صورت جدیدى شکل گرفت . طى چند سال دوران انتفاضه ، سران صهیونیست تعداد زیادى از رهبران انتفاضه را تبعید نمودند ولى موج قیام روز به روز ابعاد وسیع ترى به خود گرفت . آنها تصور مى کردند با تبعید و دور کردن رهبران مى توانند شعله هاى انقلاب را خاموش کنند .

ولى بنا به تعبیر یکى از مسئولان جنبش اسلامى فلسطین ، تبعید رهبران انتفاضه باعث شده جوانانى رهبرى انتفاضه را به عهده بگیرند که بسیار انقلابى تر از تبعید شدگان هستند .

نسل جوانى که از بدو تولد زیر فشار ظلم و ستم اشغالگران صهیونیست رشد کرده ، برخلاف نسل قبلى مرعوب هیبت ارتش اسرائیل نگردید ، استقامت و پایدارى را بر فرار ترجیح داد و شکوه و ابهت ارتش صهیونیستى را زیر پا نهاد و اعتماد به نفس آنان را زیر سؤل برد . ( ن . ر : کوچاندن اعراب فلسطین ، سیاست )

مآخذ :

  1. کنان ، هنرى : فلسطین و حقوق بین الملل ، غلامرضا فدایى عراقى ، امیرکبیر ، 1368 .
  2. کدیور ، جمیله : انتفاضه ، حماسه مقاومت فلسطین ، اطلاعات ، 1372 .
  3. شیلوح ، تسفى : مقاله " اقوال واضحة العرب اسرائیل " روزنامه یدیعوت آهارنوت ،

21/3/1976 .

  1. العارف ، عارف : النکبة ، بیروت 1956 .
  2. دیفر ، جون : کیف و لماذا هرب الفلسطینون من فلسطین ؟ مجلة الشرق الاوسطالعالمیة ، الجلدالاول ، العدد الثانى ، ایار 1971 .
  3. قهوجى ، حبیب : عرب فلسطین المحتلة عام 1948 ، انتماء صمود دمشق 1976 .
  4. Menahem Begin : The Revolt, London 1951.