آوارگان فلسطین: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه فلسطین
جز (۱ نسخه واردشده)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۱۳


مسأله‌ی فلسطین حاصل دو حرکت استعماری مرتبط به یکدیگر است : حقیقت ثابت و غیرقابل انکار که به اذهان خطور می‌کند ، این است که قضیه‌ی فلسطین همچنان که تا به امروز به اثبات رسیده زاییده‌ی دو حرکت استعماری اروپایی مرتبط به‌یکدیگر است . اولی ناشی از حرکت استعماری غرب در آسیا و آفریقا می‌باشد و دومی حرکت استعماری صهیونیت مبنی بر توسعه‌ی شهرک‌های یهودی‌نشین و اسکان یهودیان مهاجر است و هر دو در این عقیده مشترکند که نژاد و عنصر اروپایی بر عنصر و نژاد اصیل عرب برتر می‌دارد . برای مثال برحسب اعتقاد زمین بدون ملت برای ملتی بدون زمین و بر فرض اگر ملتی وجود داشته باشد - این ملت ، ملتی ابتدایی و غیرانسانی خواهد بود که بایستی آن را از سرزمینش بیرون راند و یا آن را نابود کرد ، و اگر بخواهیم بهترین برخورد صهیونیست‌ها تصور کنیم ، همانا به کارگیری افراد آن ملت قبل از راندن به بیرون مرزها در از بین بردن حیوانات وحشی است . دهها دلیل و مثال می‌توان ذکر نمود که نویسندگان غربی و صهیونیستی بر این سیاست و عقیده‌ی نژادپرستانه صهیونیستی صحه گذاشته‌اند .

انرواطلبی نژادی ، ریشه‌ی فکری صهیونیسم است . به دلیل همین ماهیت نژادی است که صهیونیسم هرگونه جذب شدن و یا نزدیکی به دیگر ملت‌ها را مطرود می‌داند . از هرتزل گرفته تا بن‌گوریون و همه‌ی رهبران صهیونیسم ، خطرناکترین دشمن یهودیان را جذب شدن در جوامع دیگر می‌دانستند . برابر نظریه‌ای صهیونیستی ، هر نوع جذب‌شدن در جوامع دیگر ، به منزله‌ی از دست دادن " جوهر یهودی " است و آغاز " نابودی " برای " ملت یهود " به‌همین دلیل صهیونیسم پیوسته کوشیده است اعراب را به راههای گوناگون از فلسطین بیرون کند . بنابراین ملتی کامل از سرزمینش رانده شد و حقوق مسلم تاریخی و طبیعی آن ، با برنامه‌ریزی و توطئه استعمارگران غربی نقض گردید .

اولین سند این مصیبت‌ها همانا اعلامیه‌ی بالفور بود که در سال 1917 صادر گردید . این سند نمونه‌ای زنده و گویا از نابودی یک ملت دارای فرهنگی اصیل و ریشه‌دار و جایگزین کردن آن به‌وسیله ملتی فاقد سرزمین است برای تحقق و نیل به یکسری اهداف استعماری و توسعه‌طلبانه . در قسمتی از سند فوق نکته‌ای گنجانده شده که به‌موجب آن آزار و اذیت دیگر ملیت‌ها و تجاوز به حذف شده است حقوق مدنی و مذهبی ملیت‌ها و طوایف غیریهودی در فلسطین را جایز نمی‌داند . شاید که در تاریخ در کمتر سندی این مقدار فریب و گمراه‌کنندگی و تزویر یافت می‌شود . در آن هنگام که این اعلامیه صادر گردید ( سال 1917 ) آمار ساکنین عرب چه مسلمان و چه مسیحی در فلسطین برابر با 600 هزار نفر و تعداد یهودیان ساکن فلسطین طبق گزارش اداره‌ی نظامی انگلیس به سازمان ملل برابر با 55 هزار نفر بود . ملاحظه می‌گردد که از اعداد و ارقام فوق 91% از ساکنین فلسطین ، عرب و کمتر از9% یهودی بودند که بیشتر آنها از مهاجریت جدید آن زمان به شمار می‌آمدند . در برابر این واقعیت انکارناپذیر و با ظاهر فریبنده‌ی اعلامیه‌ی بالفور ، در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق ساکنین فلسطین عرب بوده ، حقیقتی بزرگ را از برابر چشمان جهانیان مخفی نمودند و عنوان یک ملت را منکر شدند . این وعده‌ی فریبنده و گمراه‌کننده استعماری که به تزویر به تغییر حقایق واقعیت‌های عربی و تاریخی پرداخته تا حدی پیش رفت که برای تضییع کلیه‌ی حقوق اعراب به بازی با الفاظ پرداخت ، برای مثال در بخشی از سند آورده است " به وضوح فهمیده می‌شود که هیچ اقدامی که منجر به ایجاد ضرر به حقوق مدنی و مذهبی طوایف غیریهودی در فلسطین شود ( که ذکر آن گذشت ) صورت نمی‌گیرد " . جوهر کلام ، اصطلاح " حقوق مدنی " است که برای همیشه بدون تفسیر و حتی بدون هیچ‌گونه ضمانت اجرایی برای اعراب باقی ماند بلکه تنها ضماننت به اثبات رسیده در این سند ترور و نابودی ملت عرب فلسطین و تضییع حقوق ، مشروع آن و تبدیل آن به مجموعه‌ای بیچاره از آوارگان می‌باشد . با توجه به چگونگی شیوه‌هایی که منجر به آوارگی اعراب شده است این آوارگان در وضعی رقت‌انگیز بسر می‌برند . روش‌هایی که از سال 1920 به بعد برای بیرون راندن اعراب و جایگزین کردن یهودیان به کار برده شد ، این بود که نخستن موجبات قبول هر چه بیشتر مهاجرین یهود فراهم می‌شد و از طرف دیگر با استفاده از وسایل مختلف مقدمات انتقال اراضی بیشتری را از اعراب به یهودیان فراهم می‌کردند .

دولت انگلستان نخست زمین‌های دولتی را به یهودیان واگذار نمود و سپس وضعی فراهم کرد که یهودیان وسایل و ابزار لازم کشاورزی را به طور انحصاری در دست داشته باشند و دام‌ها و زمین‌های کشاورزان را به بهانه مقروض بودنشان ، مصادره و به یهودیان انتقال می‌داد ، از طرف دیگر با بالا بردن مالیات‌ها ، کشاورزان فقیر عرب قادر به پرداخت مالیات‌ها نبودند و ناچار برای تأدیه‌ی مالیات ، زمین‌های خود را می‌فروختند و ضمناً ترتیباتی برای خرید 20 هزار هکتار اراضی که مالکین آنها در خارج فلسطین بودند برای یهودیان ایجاد شد در نتیجه مستأجرین از زمین‌ها که اعراب بودند بالاجبار جای خود را به مهاجرین یهود دادند و همچنین ، جلوگیری از صادر کردن حبوبات و زیتون فلسطین و روغن آن که محصول عمده‌ی اعراب بود و وارد کردن آن توسط یهودیان موجب شد کشاورزان ورشکست شدند که به‌ناچار ملک خود را می‌فروختند یا با توسل با قانون تحدید مالکیت ، زمین‌های اعراب گرفته می‌شد و به یهودیان واگذار می‌گردید .

با وجود تمام اینها در طول سی سال سرپرستی انگلستان یهودیان فقط توانستند 6/9% زمین‌های فلسطین را در دست داشته باشند ، اما بعد از تقسیم فلسطین در سال 1948 بر اثر فشار خشونت‌بار یهودیان ، اعراب به‌سرعت از قسمت یهودیان فرار کردند . بدین‌ترتیب بخش اعظم زمین‌ها و قسمت اصلی آوارگان مربوط به دوره‌ی انتقالی است .

هجرات اعراب در مدت بروز خصومت‌های اولیه هنگامی که تقریباً 30000 نفر و بیشترشان از طبقه‌ی مرفه و آسوده به کشورهای مجاور پناهنده شدند به مقیاس کم شروع شد . در فوریه 1948 که زد و خورد سخت‌تر شد نسبت مهاجرت اعراب رو به فزونی نهاد . کشتار همگانی و قتل و ع ام دیریاسین در اوایل بهار و در " عین‌الزیتون " و " صلاح‌الدین " ( آوریل 1948 ) حرکت مهاجریت را شدت بخشید . در نهم آوریل ترویست‌های یهودی مخالف ، دهکده‌ای نزدیک بیت‌المقدس را از سکنه‌ی عرب آن خالی کردند و چنان ترس و وحشتی به وجود آوردند که سراسر جامعه‌ی عرب را فرا گرفت زیرا از بدون پیدایش دولت صهیونیستی و حتی پیش از آن ، خشونت به‌عنوان وسیله‌ی ایجاد ترس در میان اعراب فلسطین و طرد آنها از سرزمین‌شان به کار می‌رفت . گروهی که عده‌ی آنها به 200000 نفر برآورد می‌شد در نیمه‌ی ماه مه 1948 خانه‌های خویش را ترک کردن و آخرین دسته‌ی مهاجرین نیز در پایان سال 1948 جلای وطن کردند در آن موقع نیروهای سازمان تروریستی هاگاناه به آسانی از بخش‌های مهم عربی کشور که در طرح سازمان ملل به دولت عربی اختصاص داده شده بود عبور کرد . در مدت این دوره‌ی مهاجرت ، توده‌های عظیم اعراب ( که آوارگان امروز هستند ) پیش از حمله و یورش لشکریان یهودی از کشور گریختند .

کشورهای عرب هر کدام گروهی از آنها را در سرزمین خود پذیرفتند . از آنجا که بیش از نصف این آوارگان ، کودکانی کمتر از شانزده ساله بودند ، رنج‌آور و دردناک بود که اعراب به زندگی جوانان و تبدیل آن به زندگی مفیدی روبه‌رو نباشند . بنابراین مسأله‌ی آوارگان ، خارج از موضوعات سیاسی ، یک پیشامد انسانی است و بعد از عزیمت افراد انگلیسی هیچ هیأت عربی متشکل ، برای اداره کارهای دولتی که برای تشکیلات اجتماعی لازم بود دیده نمی‌شد . اضمحلال کلیه‌ی امور دولتی که برای حفظ قوانین و نظم و ترتیب لازم بود ، روحیه‌ی اعراب را ضعیف کرد و جامعه‌ی فلسطین دستخوش شایعه‌سازی و انواع و اقسام بیرحمی شد . پیروزی‌های نظامی یهود یکی پس از دیگری هیجان زیادی به وجود آورد ، برای اعراب صدای آمرانه و مقتدری که الهام‌بخش اعتماد به نفس در مردم باشد و از مهاجرت آنان جلوگیری کند به گوش نمی‌رسید ، بدین‌ترین نیروی حرکت مهاجرین چنان قوی بود که تقریباً جامعه‌ی عربی فلسطین را یکسره از بین برد .

سازمان ملل بعد از سال 1948 در قطعنامه‌ی خود در مورد آوارگان فلسطین نظریه‌ی برنادوت ( نک : برنادوت ، طرح - ) را که آوارگان باید به سرزمین خود بازگردند و زمین‌های خود را تصاحب کنند و یا قیمت مایملک خود را به‌دست آورند ، مورد توجه قرار داد . البته این قطعنامه‌ی فقط روی ( کاغذ ) آورده شده است اما این عمل سبب شد که آوارگان جز خیال مراجعت به وطن هیچ راه‌حلی را مور قبول قرار ندهند و از طرف دیگر هیچ‌یک از کشورهای عربی حاضر به قبول آوارگان و اقامت دائمی آنان در کشورشان نشدند چون از طرف خودشان با ازدیاد جمعیت بیکار روبه‌رو بودند و از طرف دیگر این وضع موجب سلب حقوق اعراب فلسطین می‌گردید .

در 8 دسامبر 1949 سازمان ملل به رئیس آژانس حمایت از آوارگان دستور داد که " با کمیسیون اقتصادی خاور نزدیک مذاکره کند تا طرح مشترکی برای اینکه پناهندگان در کشورهای عربی اسکان داده شوند و به فلسطین برنگردند ، تهیه شود و وسایل اجرای آن نیز ایجاد گردد " . بدین‌ترتیب سازمان ملل علناً خواهان اقامت دائم آوارگان در سرزمین‌های عربی و چشم‌پوشی مردم فلسطین از وطن اصلی‌شان گردید .

این اقدام سازمان ملل با واکنش سخت و منفی فلسطینیان روبه‌رو شد و آوارگان اعلام کردند : ما زندی را به‌همین وضع ترجیح می‌دهیم تا اینکه چشم از وطنمان بپوشیم . در دسامبر 1949 کمیسیونی ( متشکل از چهار عضو انگلیسی ، فرانسوی ، ترکیه‌ای و آمریکایی ) به‌ریاست " کلا " نماینده‌ی آمریکا در مورد آوارگان تشکیل گردیده بود ، ‌گزارش خود را به سازمان ملل داد . در قسمتی از گزارش کمیسیون کلاب آمده بود که " کمیسیون کلاب به این نتیجه رسیده است که حل معمای پناهندگان به طور جداگانه و منفصل از اصل قضیه‌ی فلسطین و حل نهایی سیاسی آن ، امکان‌پذیر نیست و تا روزی‌که آرامش و صلح سیاسی میان اعراب و یهودیان تأمین نشده ، ایجاد وسایل کار و زندگی برای این مردم در کشورهای عربی دیگر محال است . خود آوارگان هم راه‌حلی غیر از بازگشت به فلسطین و استرداد مال و منال خود نمی‌پذیرند و دول عربی هم این فکر آنان را تأیید می‌کنند و خلاصه حادثه‌ی آوارگان بیش از آنچه که جنبه‌ی اقتصادی دارد ، جنبه‌ی سیاسی به خود گرفته است .

از طرف دیگر یهودیان فقط با انعقاد صلح نهایی حاضر به قبول و یا دادن قیمت اموال و املاک گروهی از آوارگان بوده و با توجه به پروتکل لرزانی که خود یهودیان آن را نیز امضاء‌کرده بودند ، نقصی از طرف آنها محسوب می‌شد . مقامات نظامی اسرائیل می‌گفتند که بازگشت دسته‌جمعی اعراب ، دسته‌جات وسیع نیروهای امنیتی را گرفتار خواهد کرد . آنها می‌ترسیدند که بازگشت اعراب ، همه جاگیر شود و دولت ناچار به استفاده از وسایل لازم باشد و برای مراقبت و مواظبت از آوارگان به‌زحمت افتد و بسیاری از مراجعت‌کنندگان وسیله‌ای برای تشخیص هویت خود به‌عنوان ساکنین قدیمی فلسطین ندارند و این امر در کشور موجب به وجود آمدن ستون پنجم خواهد شد .

پس از تقویت عضویت اسرائیل در سازمان ملل در سال 1494 ، اسرائیل خواستار شد که در مقابل قبول مراجعت پناهندگان ، بقیه‌ی غزه که در دست مصری‌ها بود و منابع رود لیطانی که در داخل خاک لبنان است به اسرائیل داده شود و هنوز جار و جنجال این حرف فرونشانده نشده بود که در روزهای آخر ماه ژوئن دولت اسرائیل قوانینی برای املاک و زمین‌های آوارگان عرب وضع کرد که به‌موجب آن قوانین ، رئیس و سرپرست املاک غائبین حق هرگونه تصرف و فروش و تصفیه حساب املاک آوارگان را دارا بود ( نک : املاک غائبین ، قانون - ) . و سرانجام یهودیان که بر اثر اعلامیه‌ی مشترک وزرای خارجه آمریکا ، انگلستان و فرانسه در 25 ماه مه 1950 ، تقویت شده بودند حل مسأله‌ی آوارگان را منوط به ایجاد صلح دائم بین اعراب و اسرائیل دانستند و بعد از آنهم باید خساراتی که یهود در دوران جنگ متحمل شده علاوه بر مخارج نگهبانی املاک و اموال و حقوق مالیاتی که بر دولت اسرائیل تعلق می‌گیرد از قیمت اصلی املاک کاسته شده و بقیه‌ی آن به اقساط پرداخت شود ، تازه این پول هم به‌دست صاحبان اموال داده نمی‌شود بلکه آن‌را در صندوق بودجه‌ی عمومی می‌ریزند تا صرف مخارج موطن و اسکان پناهندگان در ممالک عربی گردد .

سرانجام دولت اسرائیل اعلام کرد که پناهندگان هیچ‌گونه حقی به اموال خود ندارند و اسرائیل فقط حقوق کسانی را که در اسرائیل مانده‌اند محترم می‌شمارد .

در سال 1950 ترومن رئیس‌جمهور آمریکا از دولت اسرائیل خواست که 200 هزار نفر از آوارگان را به سرزمین خویش بازگرداند . نخست‌وزیر وقت اسرائیل ، بن‌گوریون در جواب این خواسته گفت : " بدون صلح ، امکان برگشت این عده عرب به اسرائیل وجود ندارد و بعد اضافه کرد : آمریکا کشوری است قوی و اسرائیل کشوری است کوچک و ضعیف ، برای ما امکان شکست هست ولی خودکشی نخواهیم کرد " .

دول عربی می‌گویند باید اسرائیل این آوارگان را بپذیرد و در سرزمین‌های اصلی‌شان حذف شده است اسکان دهد . در برابر ادعای اعراب ، اسرائیل دعا می‌کند که قصور از طرف اعراب است و آنها هستند که نمی‌خواهند مسأله‌ی آوارگان را حل کنند و آنان را به‌صورت خنجری در پهلوی اسرائیل نگه داشته‌اند . اما برخلاف اظهارات صهیونیست‌ها اعراب هرگز از انجام تعهدات و الزامات ناشی از همکاری مشترک که آنان را به برادران فلسطینی‌شان پیوند می‌دهد ، کوتاهی نکرده‌اند . حد این همکاری به‌دلایل سیاسی زیر محسوس و واقعی است . هیچ‌یک از کشورهای عربی ، مسئولیت قتل‌عام سیاسی ملت فلسطین را از طریق جذب کلیه آوارگان در میان ملت خود ، برعهده نمی‌گیرند .

کمک اعراب به آوارگان ، در مرحله‌ی نخست ، تهیه‌ی نیازهای اساسی آنان است و علاوه بر کمک‌های مادی به آوارگان می‌توان به پشتیبانی قضایی اعراب از آوارگان نیز اشاره کرد : کشورهای عربی که توده‌ی اکثریت آوارگان فلسطین را پناه داده‌اند ، از سال 1948 به‌منظور حمایت‌های لازم درباره‌ی آوارگان ، و در نتیجه ، برای حل مسائل قضایی و اقتصادی و اجتماعی آنان ، تصمیم‌هایی گرفتند .

برای اجرای این تصمیم‌ها ، تدابیری اتخاذ شد تا آوارگان ، به‌آسانی بتوانند ملیت کشورهای میزبانشان را کسب کنند و در نتیجه ، حقوق تکالیف اهالی آن کشور را به‌دست آورند .

برای نمونه ، کشور اردن را مثال می‌زنیم که کشورهای عربی نیز همان روش را پیروی کردند : قطعنامه‌ی شماره 56 اردن در سال 1949 اعلام کرد : " اشخاصی که در سرزمین اردن هاشمی اقامتگاه دائمی دارند و دارای ملیت فلسطینی می‌باشند ، واجد ملیت اردن محسوب می‌شوند ، و در نتیجه از حقوق و تکالیف اهالی اردن برخوردار می‌گردند . " دولت اردن ، مقررات این تصمیم را در قانون مارس 1954 در مورد ملیت تکرار کرد . از نص این قانون چنین استنباط می‌شود که :

  • هر کس به‌موجب قطعنامه‌ی شماره‌ی 56 سال 1949 ملیت اردتی کسب کرده باشد ،
  • هر کس قبلاً تا تاریخ 15 مه 1948 دارای ملیت فلسطینی بوده و در حین نشر این قانون در کشور پادشاهی اردن هاشمی اقامتگاه دائمی داشته باشد ، اردنی محسوب می‌گردد .

سایر کشورها نیز شرایط تحصیل ملیت کشور خود را آسان کردند و این کار به هزاران آواره امکان داد تا حقوق و تکالیف مردم آن کشورها را کسب کنند .

اما ، اکثریت انبوه‌ی مردم فلسطین که تنها اشتیاقشان آن است که دوباره به کشور خو بازگردند موافق نیستند که در این کشورها انحلال یابند .

خانم گلدامایر نخست‌وزیر اسرائیل در کنگره‌ی پنجم انترنایونال سوسیالیست ( وین 1957 ) هنگام بحث درباره‌ی مسأله‌ی آوارگان عرب و اختلاف اعراب و اسرائیل اعلام کرد " : که ما نمی‌توانیم آنها را بپذیریم ، اسرائیل چه از نظر سیاسی و چه از نظر فیزیکی قدرت پذیرفتن یک میلیون آوارگان عرب را ندارد واین کشورهای عربی با وسعت 5300000 کیلومتر مربع می‌باشند که می‌توانند این جمعیت را در خود جای دهند . " همچنین در همین کنگره خانم گلدامایر اعلام داشت " : انتظار اینکه دولت اسرائیل جمعیتی برابر با نصف ساکنین کشور خود را بپذیرد ( در حالی که اغلب هم دشمن اسرائیل و هم غیر متخصص هستند ) انتظاری کاملاً غیرممکن است و در این صورت اسرائیل بای علت وجودی خود را که جلب آوارگان یهوداست فراموش کند و به اسکان آوارگان عرب بپردازد . " کارگزاری کمک و کار سازمان ملل متحد برای آوارگان فلسطین ( UNRWA ) که از سال 1950 شروع به کار نمود طی ارسال گزارشی به مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تاریخ‌های ( 30/6/67 - 1/7/66 ) اعلام کرده است : " با افزایش روزافزون شکاف بین منابع و نیازمندی‌های فلسطین ارایه نمائیم " . تعداد آوارگانی که در آژانس ثبت‌نام نمودند با زاد و ولد سریع آوارگان رو به ازدیاد نهاد به طوری که در مه 1967 تعداد آوارگان به 1344576 نفر رسید .

آژانس اعلام می‌دارد : توزیع مواد غذایی علی‌رغم جیره‌بندی ، مشکلات زیادی ایجاد کرده است و تعداد کودکانی که نام‌نویسی کرده‌اند ولی سهمیه‌ی غذایی دریافت نمی‌کنند به 284304 نفر رسیده است .

برآورد سازمان ملل نشان می‌دهد که در مه 1948 در فلسطین 280000 نفر عرب و 700000 نفر یهودی سکونت داشتند . در ژوئن 1950 آن دسته از آوارگانی که از کمک‌های UNRWA بهره‌مند می‌شدند به 960000 نفر می‌رسید در صورتی که رد سال 1949 تعداد آوارگان فلسطین 726000 نفر بود . البته سوءاستفاده‌هایی در جمع‌آوری و توزیع سهمیه‌ی کمک‌های UNRWA به علت عدم گزارش مرگ‌ومیر و غیره اتفاق می‌افتاد ، ولی کنترل سالیانه نشان می‌داد که این ارقام مقرون به حقیقت می‌باشند . در موقع طرح تقسیم فلسطین در سال 1948 ، در قسمت یهودنشین فلسطین تقریباً نیم‌میلیون نفر سکنه‌ی غرب فلسطین در نظر گرفته شده بود که تقریبا 40% جمعیت را تشکیل می‌داد .

آوارگان فلسطینی تحت پوشش صلیب‌سرخ که زمستان سختی را در سال 1948 در آلونک‌ها و چادرها به سر آوردند پس از سال 1955 توسط UNRWA برای آنها کلبه‌های گلی و سیمانی ساخته شد که نوع استاندارد آن 10 فوت مربع است که به طور متوسط 5 یا 6 نفر در هر کدام از این کلبه‌های زندگی می‌کردند . رشد جمعیت سالیانه‌ی آوارگان تا قبل از جنگ ژوئن 1967 ، حدود 45000 نفر بود .

آژانس ، آواره‌ی فلسطین را چنین تعریف می‌کند : " آواره کسی است که حداقل دو سال قبل از وقوع جنگ ، در فلسطین زندگی می‌کرده و با وقوع جنگ 1948 خانه و کاشانه و وسایل تأمین معاش خویش را از دست داده است . "

در شب جنگ ژوئن 1967 ، تعداد آوارگانی که در آژانس ثبت‌نام کرده بودند 576,1344 نفر ، تعداد آوارگانی که جیره‌ی غذایی دریافت می‌کردند 951,860 نفر و تعداد آوارگانی که از سهمیه‌ی غذایی ، سرویس‌های بهداشتی و فرهنگی برخوردار نبودند 750,108 نفر بود . مجموع کل آوارگان در اردوگاههای UNRWA بود . تعداد آوارگانی که در اردوگاههای UNRWA زندگی نمی‌کردند در اردوگاههای عربی از همان جیره‌ی غذایی و سرویس‌های بهداشتی به استثنای راهنمای بهداشتی بهره‌مند بودند . باید در نظر داشت 60% آوارگانی که در شهرها و روستاهایکشورهای عربی می‌زیستند ، به‌هیچ‌وجه از شرایط زندگی بهتر برخوردار نبودند چون مرتبا تقاضای ثبت‌نام در اردوگاههای UNRWA رو به افزایش بود . در شب جنگ ژوئن 1967 تعداد 72 دستگاه بیمارستان با 1869 تختخواب برای نگهداری و مواظبت از 1344576 نفر آواره تأسیس شده بود . از بیش از 400000 نفر نوجوان در سنین 15 تا 18 سالگی فقط 519,147 نفر کم و بیش در دبستان‌های ابتدایی و 39488 نفر در دبستان‌های راهنمایی تحصیل می‌کردند . در میان آوارگان علائم سوءتغذیه‌ی مزمن به‌شدت آشکار بود . علی‌رغم سهمیه‌ی اضافی ، یک‌سوم کودکان از سوءتغذیه‌ی مزمن رنج می‌بردند . کودکان و نوجوانان یک تا پانزده ساله با وجود دریافت یک لیوان شیر در روز و یک وعده جیره‌ی غذایی گرم ، به طور وحشت‌انگیزی کسر وزن داشتند . زنان باردار و بیمار روزانه یک وعده جیره‌ی غذایی دریافت می‌کردند .

هر اردوگاه مجهز به یک داروخانه‌ی عمومی ، یک مخزن آب ، چندین مستراح ، حمام‌های عمومی و کوره‌های آشغال‌سوزی است . تمام اردوگاهها دارای مدارس ابتدایی و متوسطه‌اند که قرار بود در اصل ، تحصیل در آنها اجباری و مجانی باشد .

امتیازهایی نیز برای دانش‌آموزان دبیرستان‌ها یا مدارس حرفه‌ای وجود داشت . UNRWA تا درگیری جنگ ژوئن 1967 توانسته بود 54 اردوگاه دایر نماید که بدترین آن اردوگاه نوار غزه بود . نصف منطقه‌ی غزه را صحرایی خشک و سوزان تشکیل می‌دهد که از 430000 نفر جمعیت آن 70 درصد آواره‌ی فلسطینی است . تراکم جمعیت در نوار غزه 1000 نفر در هر میل مربع است . آوارگان 37 درصد جمعیت اردن ، 69 درصد جمعیت نوار غزه ، 8 درصد جمعیت لبنان و سه درصد جمعیت سوریه را تشکیل می‌دادند که با درگیری جنگ ژوئن 1967 تعداد دیگری مجبور به مهاجرت به این کشورها شدند .

پس از جنگ ژوئن 1967 ، عملیات جنگی در خاورمیانه‌ی عربی افزایش یافت و ایام پراضطراب و تشویش را برای آوارگان فلسطین به بار آورد . آوارگانی که برای بار دوم آواره می‌گشتند ( در حدود 175000 نفر ) با 350000 نفر آواره‌ی جدید از قسمت‌های اشغالی ساحل غربی رود اردن ، نوار غزه ، صحرای سینا و جنوب سوریه با مشکلات عظیمی مانند فقدان آب ، غذا ، پناهگاه ، پتو ، لباس ، سرویس‌های بهداشتی و فرهنگی ( کم‌اهمیت‌تر از بقیه ) مواجه گردیدند . عده‌ی زیادی از این آوارگان کافی بود که اردوگاههایی از چادر بنا گردد تا بتوانند باد و بوران زمستان را با بدبختی‌های فراوان پشت‌سر گذارند . اهالی دهکده‌های اردن را خطر حملات نظامی نیز تهدید می‌کرد ، به طوری که آوارگان این روستاها مجبور شدند . دوباره به ارتفاعات مرتفعی دورتر از روستاها پناهنده شوند و حتی عده‌ای مجبور گشتند در عرض یک سال بیش از چهار بار کوچ نمایند .

علاوه بر فلسطینیهایی که به‌صورت آواره در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند ، اسرائیل از فلسطینیانی که در سرزمین خو باقی مانده‌اند ، آوارگانی جدید ساخته است ، مردمی زبون و محروم از حقوق بشر ، مردمی آواره در درون کشور خود . این آوارگان داخلی ، در محله‌های کثیف زندگی می‌کنند و در حقیقت از وطن خود به‌نوعی تبعید محکوم هستند .

پیش از حمله 5 ژوئن 1967 ، هنوز در اسرائیل 250000 عرب فلسطینی زندگی می‌کرد و بر این اقلیت ، رفتاری توأم با تبعیض تحمیل می‌شد . افراد عرب ، در مقابل کار مساوی ، دستمزد مساوی نمی‌گرفتند ، برای آنان ، امکانات تعلیم و تریبت و کار بی‌اندازه ناچیز بود .

از سال 1952م ( 1330 ) به این طرف ، افراد عرب را که در اسرائیل زندگی می‌کنند ، در " مناطق " مخصوص جای داده‌اند و در آ مناطق ، حکومت نظامی برقرار است . آنان باید پروانه عبور داشته باشند و به این ترتیب آزادی عبور و مرورشان به‌شدت تحت مراقبت و نظارت است . پروانه‌ی عبور را فقط مقامات نظامی یا شهربانی تعویض می‌کنند . افراد عرب ، به‌محض اینکه در داخل اسرائیل از محلی به محلی بروند ، غائب تلقی می‌شوند و اموالشان مصادره می‌شود .

علاوه بر آن هر وقت موجی نو از مهاجران یهودی وارد اسرائیل می‌شود ، ساکنان دهکده‌های عربی از جایگاه خود اخراج می‌شون و مهاجران جدید جای آنان را می‌گیرند .

همانند قوانین نژادپرستی افریقای جنوبی ، در اسرائیل نیز برای آواره کرد اعراب قانون نژادی به فرمانده‌ی نیروهای مسلح اسرائیل حق می‌دهد هر عرب را که بخواهد تا مدت یک سال تمام بازداشت کند بی‌آنکه دلیل توقیف را به او بگوید . اجرای متواتر این قانون ، بیان‌کننده‌ی زندانی بودن بعضی از جوانان عرب است . افراد عرب را با تضمین نمی‌توان از زندان رها ساخت ، علاوه بر این امور ، تعدیات بی‌اندازه و انواع فشارها را به اقلیت عرب روا می‌دارند .

این گونه اعمال ، همراه با قتل عام‌های بی‌قید و شرط و پی در پی موجب ایجاد رعب و وحشت در میان اعراب می‌شد تا آنها را به فرار از مناطق تحت نفوذ یهودیان ، یا ترک قطعی اسرائیل وادار نماید . امروزه مسأله‌ی آوارگان صورت حادتری به خود گرفته است و به‌قول ژوزف کسل نویسنده یهودی‌الاصل فرانسوی در میان خشونت‌های اسرائیل " ملت فلسطین " متولد می‌شود . این تولدی است خطرناک و نظر گلدامایر که آنها اینک خنجری بر پهلوی اسرائیل می‌باشند ، به‌صورت واقعیت درمی‌آید . خنجری که زمان ، زنگ آن‌را زدوده و آن‌را برنده نموده است .

سیه‌روزی و بدبختی آوارگان ، نمونه‌ای گویا از آینده‌ای است که در سرزمین واقع بین نیل تا فرات در انتظار اعراب است ، به دلیل اینکه سرزمین‌های اشغال شده در خلال در دهه‌ی گذشته ، تکافوی پذیرش تمامی یهودیان را نداشته و اسرائیل به طور جدی مصمم بوده به این هدف جامعه عمل بپوشاند . طی چند دهه هر بار که قلمروی اسرائیل توسعه یافته و مهاجرین یهودی جدیدی در این خطه مسکن گزیدند ، اعراب مجبور شدند از زندگی دست شسته و کوچ کنند . یک آواره می‌نویسد : " من بار دیگر آواره شدم ! شاید موفق شوم خانه دیگری بسازم و شاید باز هم آواره و بی‌پناه بمانم اما یقین دارم که من یا پسرم به فلسطین باز خواهیم گشت " .

بدین‌ترتیب مسأله‌ی آوارگان فلسطینی به صورت لاینحل باقی ماند و اسرائیل با کمال صراحت پذیرش آوارگان را مطلقا نفی کرد . جمعیت آوارگان که در سال 1948 حدود یک میلیون نفر بوده اکنون با توجه به افزایش جمعیت آنها و ادامه‌ی مهاجرت بعد از جنگ 1967 بیش از دو میلیون نفر نخمین زده شد است که گروهی از آنها به سایر کشورهای عربی و شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس رو آورده و مشاغل خوبی را نیز به‌دست گرفته‌اند . عده‌ای از همان کمک سازمان ملل زندگی می‌کنند و یا به کارهای جزیی دیگر برای سازمان ملل و یا کارهای دستی مشغول هستند .

مهم‌ترین تغییری که در وضع آوارگان به وجود آمده طرز فکر و روحیه آنها نسبت به سال 1948 است . سطح فرهنگ و دانش عامه در میان این آوارگان افزایش فراوان یافته است . سال‌ها آوارگی و بی‌خانمانی آنها را در کوره‌ی زندگی آبدیده کرده است و تنفری شدید از عاملین این درماندگی و آوارگی و سرخوردگی سیاسی در آنها به وجود آمده است .

نسل جوان آوارگان که یا هنگام ترک فلسطین وجود نداشته و یا دارای سنین بین 1 تا 10 سال بوده‌اند اگرچه خاطره‌ای مبهم از خانه و کاشانه خود دارند و یا اصلاً چیزی از آن نمی‌دانند ولی تصویر رویایی و روحانی از فلسطین در نظر آنان مجسم است و گویی همیشه این دعا را که " سال آینده همه در بیت‌المقدس خواهیم بود " زمزمه می‌کنند و یا همانند یهودیان به درگان خداوند استغاثه می‌کنند " پراکندگان را... از چهار گوشه زمین به دور هم جمع کن . " از زمان تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 تاکنون این عقیده راسختر شده است که خاورمیانه مادامی که وضع کنونی‌اش ادامه یابد از نظر امور سیاسی ، منطقه‌ای بی‌ثبات باقی خواهد ماند . کلیه کشورهای بزرگ و سازمان ملل به این نتیجه رسیده‌اند که صلح و ثبات و امنیت در منطقه‌ی خاورمیانه بدون حل مسأله‌ی آوارگان عرب امکان‌پذیر نیست . نسل جوان فلسطینی نیز معتقد شده که اردوگاهها را باید ترک کرد و به سوی فلسطین حرکت نمود . این حرکت شروع شده و در قالب انتفاضه شکل گرفته است ، ولی کی به نتیجه خواهد رسید و خاتمه خواهد یافت ، بستگی به لیاقت و از خودگذشتگی این نسل جدید دارد که عصیان و خشم انقلابی خود را با چه تکنیک علمی و به چه طریق علیه رژیم صهیونیستی به کار گیرد .

مآخذ :

  1. شالیند ، جرارد : نهضت‌های مقاومت فلسطین ، مهدی خسروی ، مرکز نشر سپهر ، 1357 .
  2. الهی ، حسین : مسأله فلسطین ، مؤسسه مطبوعاتی عطایی .
  3. توسلی ، مهدی : فلسطین ( ریشه‌های درد ) ، چاپ ارگی ، تهران 25/3/1359 .
  4. گزارش کنفرانس حقوقدانان عرب در الجزایر ، مسأله‌ی فلسطین ، ترجمه اسدالله مبشری ، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی ، تهران ، شهریور 1350 .
  5. الموسوعةالفلسطینیة ، جلد چهارم ، چاپ اول ، 1984 .