مسیحیت در فلسطین

از دانشنامه فلسطین


ریشه پیدایش مسیحیت به سرزمین فلسطین برمی گردد ولی به هنگام دگرگونی و گسترش از تمدن یونان باستان و سیستم حکومتی رومی ها تأثیر پذیرفته است .

این دین از آن سبب که به یسوع مسیح عیسی بن مریم ( علیه السلام ) منسوب است مسیحیت نام گرفته است . مسیح

به این امر مژده داده و مردم را به سوی آن ( مسیحیت ) دعوت کرده بود .

مهمترین اسنادی که از زندگی حضرت مسیح ( ع ) به جای مانده انجیل ها و نامه هایی است که شاگردان و پیام رسانان و هواریونش نگاشته اند و از مجموع آنان " عهد جدید " تشکیل می گردد .

انجیل کلمه ای یونانی ( Evangelion ) است و معنی آن خبر مسرت انگیز یا بشارت می باشد . مقصود از اناجیل اسفاری ( نوشته های ) است که پیروان مسیح آن را بعد از مرگ وی تدوین نمودند تا سیرت و روش و سخنان منقول شفاهی یا کتبی وی را بیان کرده و آنها را به عنوان بشارتی برای تمامی جهان منتشر سازند .

راویان بیان می دارند که تعداد این کتب در قرن اول و دوم میلادی زیاد بوده است . ولی کلیسا جز چهار انجیلی را که از " متی " ، " مرقس " ، " لوقا " ، " یوحنا " نقل شده به رسمیت نشناخته و وجهه قانونی به آن نداده است . گفته معتبری است مبنی بر این که انجیل متی در اصل به زبان " آرامی " و بین سالهای 40 تا 50 میلادی نوشته شده است ولی این نسخه بعدا مفقود شد و از آن چیزی جز متنی یونانی که بین سالهای 85 و 90 م تدوین و گردآوری گردید در دست نمانده است .

از طرفی خود این دوره مطابق با تدوین انجیل لوقا است به این ترتیب انجیل مرقس که حدود سال 67 م نوشته شده از لحاظ زمان مقدم بر سایر انجیل هاست .

سه انجیل یاد شده ( متی و مرقس و لوتا ) متشابه نامیده می شوند . برای این که اخباری را روایت می کنند که از یکدیگر نقل کرده و یا از منبع واحدی اقتباس نموده اند .

انجیل چهارم شامل خاطرات یوحنای رسول است . یوحنا شاگردی بود که مسیح وی را دوست می داشت . او در این انجیل مشاهدات عینی خود را از مسیح را نقل می کند و مردم را به گرویدن به او فرا خوانده و تعلیم وی را تشریح می نماید .

یوحنا انجیل خود را در سن پیری در شهر افسوس ، که در کنار دریای اژه قرار دارد و وی مدتی در آنجا زندگی کرده است ، نوشت و تحت تأثیر فلسفه یونانی واقع شده و روشهای بحث لاهوتی را از آغاز اخذ نمود . به همین دلیل انجیل وی از بسیاری جهات با سایر انجیل ها تفاوت دارد . یوحنا حدود سال 100 م از دنیا رفته است .

درباره انجیل های چهارگانه باید گفت که " عهد جدید " شامل کتاب " کارهای رسولان " و کتابهایی می گردد که پولس ، پطرس ، یعقوب و یوحنای رسول به شهرهای مختلف فرستادند تا به وجود مسیح مژده و بشارت دهند .

مورخین در میان تحقیق درباره مسیح و دعوتش آنچه را که نزد برخی از نویسندگان غیر مسیحی معاصر آمده است بیان می کنند . از جمله اینها عباراتی است که تاسیتوس مورخ رومی ، در کتاب خود " حولیات " آورده و در آن از ظلم نرون نسبت به مسیحیان رومی در سال 64میلادی سخن رانده است .

وی می گوید : این مردم نامشان از مسیح گرفته شده است . مسیحی که در عهد بیلاطس بنطی والی رومی به مجازات اعدام محکوم گردید .

مدرک مشهوری از یوسفیوس ، تاریخ نویس یهودی در دست است ، آنجا که در کتاب خود " آثار یهود " که حدود سال 93 میلادی نگاشته شده است می گوید : " در زمان بیلاطس بنطی حاکم ، یسوع این انسان حکیم زندگی می کرد . اگر جایز باشد که او را انسان بنامیم . وی به کارهای خارق العاده دست می زد " وی سپس به صراحت او را مسیح می خواند .

محققین معتقدند که امکان ندارد یوسفیوس این یهودی متعصب ، عبارت مزبور را آنچنان که آمده نوشته باشد و شاید یکی از افرادی که اقدام به رونویسی کتاب کرده عبارت را اضافه نموده است .

انجیل های اصلی بین سالهای 60 و 100 م به زبان یونانی نوشته شده ولی جز چند نسخه از آنها چیزی در دست نیست . در این نسخه ها در قرن سوم بعد از آنکه زمانی طولانی بین آنها و وقایعی که ذکر می کند فاصله افتاد .

برخی از محققین در قرن نوزدهم اختلافاتی در میان اناجیل مذکور پیدا نموده اند . علی رغم آن بیشتر این محققین ابراز می دارند که این اختلافات به تفاصیل جزیی محدود می گردد و در مقابل حقایق کلی داریم که هر چهار انجیل بر آنها متفق القولند و این امر حکایت از وجود

شخصیتی تاریخی و حق در پشت وقایعی دارد که آن را توصیف می کند و اخباری که آن را روایت می نماید .

آنچه قابل توجه است این است که انجیل نویسان و حواریون فرستاده مسیح ، کتب و نامه های خود را به این دلیل که اسناد تاریخی باشند ننوشته اند بلکه از این طریق خواسته اند که دعوت مسیح را منتشر و بشارت وی را تبلیغ نمایند . به این دلیل آنان سعی خود را صرف بیان معجزه ولادت یسوع مسیح از مریم باکره و وقایع عجیبی که به هنگام زندگی مسیح رخ داده نموده اند .

آنان همچنین به معجزاتی که توسط مسیح انجام گردیده و امور غیبیه ای که وی از آنها پرده برداشته است اشاره کرده اند . علاوه بر همه اینها انجیل نویسان مبادرت به نقل کردار و گفتار مسیح همراه با تفسیر آنها و فرا خواندن به سوی ایمان و عقیده و پیروی از رسالت وی نیز نموده اند . عقیده و ایمان قوی و اشتیاق پاک و بی شائبه آنان موجب می گردید تا در بیان موضوع افراط و اغراق نموده و هاله ای از تقدس بر آن بیفزایند بدون این که به ثبت تاریخ ها و دقت در نام اماکن و اشخاص توجه دائمی داشته باشند .

از انجیل های مزبور چنین بر می آید که یسوع چهار سال قبل از میلاد در بیت الحم دیده به جهان گشوده و خانواده وی از همان آغاز به شهر " ناصره " کوچ کرده اند و وی در آنجا همراه با مریم عذراء مادرش و برادرانش در خانه یوسف نجار که نامزد مادرش بوده زندگی می کرده اند بدین لحاط وی به نام " یسوع ناصری " شناخته شده است . یسوع تعلیمات کلاسیک نداشت و برای کمک به خانواده به کار نجاری می پرداخت وی در جوانی در مجامع دینی و مذهبی رفت و آمد زیاد داشته و به تلاوت " عهد قدیم " گوش می داده و با طبقات مختلف مردم معاشرت و نشست و برخاست می نموده است .

یسوع تحت تأثیر تب وتاب و هیجانات دینی و مذهبی حاکم بر جو آن روز فلسطین قرار می گیرد . آن روزها دسته جات و گروههای زیادی در میان یهودیان بروز کرده و برخی دعوت کنندگان و وعاظ که مشهورترین آنان یوحا المعمدان ( یا همان یحیی بن زکریا ) بود ، فردی که مادرش یصابات از نزدیکان مریم عذارء بود ، ظهور کرده بودند .

اخبار وارده در انجیل ها با روایت یوسیفوس فلاویوس مورخ یهودی در این نکته متفقند که یوحنا معمدان زاهدی بود که مردم را به توجه و تمسک به اخلاق راست و درست دعوت می کرد و از نزدیکی حلول پادشاهی آسمان و ظهور مسیح خبر می داد . وی مردم را غسل تعمید می داد تا آنان را از گناهان و خطاها پاک گرداند . یسوع نیز در سن 30 سالگی نزد وی آمد تا یوحنا او را کنار رود اردن غسل تعمید دهد .

مدتی از این واقعه نگذشت که هیردوس انتیباس پادشاه فرمان داد که یوحنا را زندانی و سپس به قتل برسانند . یسوع در این زمان مشغول گردش در جلیل و سامره بود انجیل را به عنوان وسیله ای برای توبه و نجات و ایمان تبلیغ می کرد .

برای آنکه تأثیر دعوت یسوع ناصری و شهرتی را که وی به هم زد درک نماییم باید نگاهی به شرایط و اوضاع حاکم بر آن روز فلسطین بیندازیم . آن روزها سوریه و از آن جمله فلسطین همانند بلاد مجاور که بعدا مصریها ، آشوری ها ، کلدانیها ، ارانیان ، یونانیان - - از بطلمیوسیان و سلوکیان - - و رومی ها بر آنها حکومت راندند تحت سیطره امپراتوری روم بودند . در نتیجه اختلاط ملل حادث گردید تمدنها در هم آمیخته شد و ادیان متعدد گردیدند .

تمدن حاکم در دوران مسیح تمدن یونانی بود که میان شرق و غرب اتحاد و یکپارچگی به وجود آورده و راه را برای ظهور دینی جهانی که تمامی امپراتوری روم را در بر بگیرد و جایگزین دین و آئین های قبلی و ملی معدود گردد ، هموار کرده بود . دولت روم تلاش می کرد تا پرستش امپراتور بر همگان واجب و لازم گردد ولی بسیاری از پادشاهان از انجام آن شانه خالی کردند . در بعضی از قسمتهای امپراتوری پرستش الهه مصری " ایزیس " و در بخشهای دیگری پرستش الهه پارسی خورشید " متراس " وسیعی فزونی یافت .

ساکنین امپراتوری روم در سایه آرامش و صلحی که حکومت روم بر قرار کرده بود در آسایش و ناز و نعمت

نسبی به سر می بردند . اما از سوی دیگر از فشار حکومت استبدادی مطلق و از نبود آزادی و کرامت شخصیت انسانی شاکی و نالان بودند . شکایت کلی در زمینه سنگینی مالیاتها و امتیاز طبقاتی و پایمال شده حقوق عامه بود . بارها و بارها شورش بردگان و ملتهای ستمدیده صورت گرفت ولی تمامی آنها به شکست انجامید .

نتیجه این امر گسترش روح فرمانبرداری و تسلیم و بی اعتنایی و بی تفاوتی و غلبه یأس و ناامیدی در بین عامه مردم بود . باور همگان بر این بود که در این جهان هیچ راه نجاتی برای به بند کشیده شدگان ، ستمدیدگان و محرومان وجود ندارد و هر فرد باید برای نجات روحی و سعادت شخصی خود در ملکوت آسمانها ، امری که جنبشهای دینی مختلف به آن بشارت داده بودند ، به سعی و تلاش بپردازد .

جنبش دینی در میان یهودیان فلسطین قبل و بعد از ظهور مسیح فعال و چشمگیر بود و چندین فرقه دینی یهودی ( مردم را ) به گرایش و دست آویختن به شریعت آئین موسی فرا می خواندند که از آن جمله عبارتند از :

  1. طایفه صدوقیان که از بزرگان روحانیان ( کشیشها ) و طبقات اشراف تشکیل شده بود و به پاسداری از آئین و قوانین موسی فرا می خواند .
  2. طایفه فریسیان که پیروان آن به ضرورت اضافه نمودن احادیث و روایات شفاهی جهت تفسیر تورات و بیان شیوه تطبیق قوانین با حالات فردی و گاهی تعدیل تأکیدات آنها بر حسب ضرورت زندگی و شرایط در حال تغییر ، معتقد بودند .
  3. فرقه اسینیان که شامل زاهدانی می شد که در زندگی بر خویش سخت می گرفتند و به اندک بسنده می کردند و در اموال شریک یکدیگر بوده و به پاکی شدیدا پایبند بودند .
  4. فرقه ملیون متعصب و پر شوق و ذوق فرا خوان به انقلاب که زیلوت " Zelot " نامیده می شدند . آنها به امر تعلیم و تفسیر احکام و صدور فتاوی قانونی می پرداختند و صاحب نفوذ زیادی بودند .

این فرقه ها و تمامی طوایف از سلطه رومی ها بیزار بودند و پیروان آنان چند بار اقدام به شورش نمودند و زمانی که به نیروی زور شمشیر نتوانستند به آزادی دست یابند با تمامی آمال و آرزوهای خود به سوی معنویت و عبادت و اخباری که از انتظار آمدن " مسیح " سخن می گفتند و روی آوردند .

مسیح فردی بود که کتابهای عهد قدیم از او سخن به میان آورده و مژده داده بودند که وی بشریت را نجات خواهد داد و حکومت عدل و داد و صلح را بر پا خواهد کرد . البته نحوه برداشت این فرقه ها از مسیح منجی منتظر با یکدیگر تفاوت داشت . عده ای مسیح را پادشاهی از نسل داوود یا جنگجوی دلیری که با نیروی شمشیر یهود را از آتش کینه رومی ها می رهاند ، می پنداشتند . برخی دیگر نیز مسیح را رهبری روحانی که حکمت " کلمه " یا عقل در او متجسم است و عدالت و عشق و محبت و صلح و آرامش را در زمین توسعه و گسترش می دهد می دانستند . گروهی دیگر وی را " پسر انسان " می خواندند و معتقد بودند که وی از آسمان نازل خواهد شد و کفار را خوار و ذلیل کرده و شریعت و آئین موسی را بر همگان لازم خواهد گرداند .

با وجود این که این تصورات با شخصیت یسوع ناصری که مردم را به توبه فرا می خواند مطابقت نداشت بااین حال عده زیادی در جلیل و سامره دور او جمع شده و وی را " مسیح موعود " یافتند .

مسیح این نکته را که وی از نسل داود است و برای بازگرداندن ملک و پادشاهی به " اسرائیل " ، آمده است تکذیب و انکار کرد و با مخاطب قرار دادن کسانیکه در انتظار " پادشاهی زمینی " بودند گفت : " پادشاهی من از نوع این جهانی نیست " ظاهرا " مقصود وی از ملکوت خدا آن هنگام که گفت : " ملکوت خدا در اندرون شماست " حالت روحانی و معنوی و یا جامعه سعادتمندی بوده که در آینده تحقق می پذیرد و فرمانروایان آن انبیا و پیامبران هستند .

مسیح شورش بر علیه حکومت روم را تأیید نکرد و هنگامی که بعضی از فریسیان در تلاش برای امتحان وی از پرداخت مالیات به دولت از او سئوال کردند مسیح پاسخ داد که آنچه را مربوط به قیصر است به او بدهید و هر آنچه را که برای خداست به خدا .

طوایف یهودی از مخالفت مردم با شریعت و سهل انگاری آنان در تبعیت از اوامر آئین موسی شکایت

داشتند و از مسیح انتظار داشتند که شریعت را بر همگان فرض و واجب بگرداند . ولی اخباری که درباره مسیح نقل شده حاکی از آن است که تلاش و توجه وی به پاکی و طهارت و کارهای نیک و اخلاص و فداکاری و گذشت بیشتر از توجهش به مظاهر خارجی و اصول ظاهری بوده است . وی قصد نقض آئین موسی را نداشت بلکه همان گونه که خود می گفت برای تکمیل شریعت و آماده ساختن مردم برای سیر به ملکوت آسمانها آمده است . به همین دلیل به آداب و رسوم و عادات که مردم با آن انس گرفته بودند متمسک نشد .

هنگامی که فریسیان از کار کردن در روز شنبه از وی جویا شدند او گفت : شنبه از برای انسان قرار داده شده و نه انسان از برای شنبه . مسیح همچنین شرایطی را که برای غذا و طهارت قرار داده شده بود تخفیف داد و برخی از اوقات روزه و قید و بندهای دیگر را حذف کرد .

اهمیت رسالت مسیح فقط در امور مربوط به اصلاحات اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی یا اصلاً متون قانونی و یا آداب و آئین و مراسم دینی نیست بلکه عظمت تاریخی وی به دگرگونی عمیقی که وی در اصول و مبانی اخلاقی به وجود آورد برمی گردد . این نکته بر وی مخفی نبود که تمامی اصلاحات سطحی و گذرا و سریع الزوال خواهد بود چنانچه وی از عهده تطهیر دلهای مردم از شهوات و سنگدلی و قساوت و فسق و فجور بر نیاید . به همین دلیل از فقر و تنگدستی و تواضع و فروتنی و صلح و صفا ستایش می کرد و سفارش وی آن بود که انسان گونه چپ خویش را برای کسی که بر گونه راستش سیلی نواخته بگرداند . دستور او به مردم این بود که خود را از هر نوع رابطه خانوادگی و تعصبات قبلی عاری سازند و آنان را به عشق و محبت و برادری و ملایمت و بردباری و عدالت و مهربانی فرا می خواند .

تمامی اخبار اشاره به آن دارند که مسیح به خصوص با مساکین و فقراء و غریبان و مستضعفین و خطاکاران مهربان و مأنوس بود و همگی این گفتار وی را نقل می کردند که " گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر از ورود ثروتمند به ملکوت خداست " یا گفتار دیگرش که " چه مشکل است ورود صاحبان مال و منال به ملکوت خداوند . "

حقیقت این است که تعالیم مسیح به عنوان انقلاب تلقی می گردد زیرا دین تعالیم به رفتن از قید و بند ادراکات و تصورات قدیم دعوت نموده و قصد تغییر حیات بشریت را از ریشه و بنیان دارند تفاوت زیادی میان تفکر " اله " بنابر آنچه که مسیح معتقد بود و مفهوم " الله " که یهودیان به آن باور دارند وجود دارد .

یهود به " اله " یگانه که آفریننده تمامی جهان بود و متصف به صفت عدل است ایمان دارند و در همان حال معتقدند که خداوند پیمان مناسب و شایسته ای با جدشان یهود ابراهیم منعقد کرد که بر اساس آن سرانجام تسلط بر جهان برای یهود تضمین می شد . به این دلیل هنگامی که یهودیان پی بردند که مسیح هیچ کدام از این امتیازات را قبول نداشته و خداوند قوم برگزیده ندارد بلکه تمامی انسانها در ملکوت آسمانها برادر و برابر بوده و هیچ فرقی بین یک ملت و ملت دیگر وجود ندارد . سخت خشمگین و غضبناک گردیدند .

یسوع ناصری دعوت خویش را از میان یهودیان و در جلیل و سامره آغاز کرد . در ابتدای امر پیروان وی به او به عنوان جانشین یوحنا المعدان می نگریستند . بعدا بر این باور شدند که مسیح منجی است که آتش کینه رومی ها را نسبت به یهودیان خاموش ساخته و پادشاهی و مملکت داری را بهآنها باز خواهد گرداند . چون مردم شهر ناصره از پذیرفتن وی به عنوان مسیح منتظر امتناع کردند وی به سرزمین " کفر فاهوم " رفته و به مدت یک سال شاگردانش را تعلیم می داد تا رسولان وی باشند .

دلیل شهرت وی تعلیماتش بود که " مردم را " به اصلاح اجتماعی و فضائل اخلاقی فرا می خواند . در نتیجه وی پیروان زیادی در میان مردم فقیر و ستمدیده پیدا کرد . ولی هنگامی که مسیح از جلوس بر تخت " پادشاهی زمینی " خودداری کرد از دور وی پراکنده شدند .

به دنبال این امر دسته جات و گروههای یهودی شروع به مقاومت در مقابل اصلاحات یسوع و مخالفت با تعالیم وی نمودند . تمامی آنان به کار یسوع با شک و تردید نگریسته و از آن می ترسیدند که فعالیتهای وی به شورش و انقلاب کشور منجر گردد . پس زمانی که در سال

30 م به هنگام عید فصح به اورشلیم رفته و از " معبد " دیدن کرد و وجود باغ و بوستان و محوطه در خاف یهود تقبیح نمود یهودیان از موفقیت جنبش وی در هراس شدند و شورای " سنهدرین " به سرعت جلسه ای تشکیل داد و دستور دستگیری وی را به اتهام کفر و ناسزاگویی به مقدسات و همچنین حکم اعدام وی را صادر نمود .

سپس حکم را به بیلاطس بنطی والی دوم که تنها فرد محق در اجرای حکم بود دادند و وی نیز علی رغم میل باطنی دستور اجرای آن را صادر کرد . شاگردان و پیروان یسوع مسیح معتقدند که وی بعد از مرگش از میان مردگان برخاست و به سوی آسمان پر کشیده و وی به زودی برای برپایی ملکوت آسمانها در زمین باز خواهد گشت .

این افراد گروه کوچکی تشکیل دادند که ارتباط میان اعضای آن توسط افراد مورد اعتماد و به صورت متقابل بر قرار می گردید . آنها خود را شریک اموال همدیگر دانسته و آن را به فرستادگان مسیح که نظارت و سرپرستی امور گروه با آنان بود می دادند . این افراد به نام " نصاری " یا " ناصریین " شناخته شده اند که با یسوع ناصری نسبت دارند . این افراد به ریاست پطرس ، یوحنا ویعقوب رسول وفادار مانده و در معبد اقدام به سخنرانی و دعوت به ایمان آوردن به مسیح می کردند بدون آنکه در آغاز امر با مخالفت و مقابله ای مواجه گردند . دلیل این امر کمی تعداد و پایین بودن مقام و اهمیتشان بود .

ولی هنگامی که تعداد " نصاری " رو به فزونی نهاد به آنان " مسیحیان " اطلاق شد و تعداد آنان در عرض چند سال به چندین هزار نفر رسید . روحانیان یهود از گسترش دعوت این افراد هراسان شده و خواستار دستگیری پطرس و دیگران جهت محاکمه در دادگاه " سهندرین " شدند ولی مجلس پارلمان به تازیانه زدن اکتفا نموده و دستور آزادی آنان را صادر کرد .

آن دسته از یهودیان اورشلیم که هدایت شده بودند به سامره ، قیساریه و انطاکیه و سایر شهرها گریخته و گروههای مسیحی را به وجود آوردند . سازماندهی این گروهها همانند مجامع یهودیان بود و به هر یک از آنها " اکلیزیا " گفته می شد . " الکیزیا " لفظی یونانی بود به معنای حزب مردمی در حکومت شهرهاست و در مقابل آن کلمه " کنیسه " ( کلیسا ) به معنای مجمع که معرب بوده و از زبان " آرامی " گرفته شده قرار دارد .

بعدا هدایت یافتگان از یهود و غیریهود زیاد گردید و این افراد بیشتر در کلیساها سازماندهی می شدند و با یکدیگر همکاری نموده و کنفرانسهایی برگزار می کردند . علاوه بر اینها به جمع آوری انجیل ها و محافظت از سلامت عقیده و مبارزه با انحرافات و نوآوری ها می پرداختند .

رسولان ( مسیح ) و یاران آن حرکت نویدبخش فعالی را در شهرهای مختلف آغاز کردند . پطرس با تبعیت از این گفته یسوع که " فرستاده نشده ام مگر به سوی افراد کودن از اسرائیل گمراه " ( متی 24/15 ) سعی در هدایت یهودیان داشت . وی در این کار این سفارش یسوع را نیز مدنظر داشت که : به راه ملل و امم نروید و به شهر سامری ها داخل نشوید . بلکه با جدیت و شایستگی به سوی افراد احمق اسرائیل گمراه بروید " ( متی 10/5 ، 6 ) .

پطرس به کار موعظه و هدایت و دادن غسل تعمید در شهرهای مختلف سوریه مشغول بود . وی سپس به آسیای صغیر نقل مکان نموده و در آنجا زندان و شکنجه را به جان خرید تا این که به روم رسید و گروه کوچ نشینان مسیحی را در آنجا بنا کرد ولی در دوره نرون در سال 64 میلادی به شهادت رسید .

اما پولس ، به تبعیت از آنچه که در انجیل مرقس ( 16/15 ) آمده که : " تمامی زمین را زیر پا گذارید و تمامی خلق را مژده و بشارت دهید " تلاش خویش را صرفهدایت وثنیین کرد . به همین گونه و ثنیین را بشارت می داد که یهود را ، التزام به آئین و قوانین یهودیان به خصوص مسأله ختنه کردن را بر گرویدگان به مسیح شرط نمی دانست .

این در حالی بود که خود وی در ابتدای امر از سر سخت ترین مخالفان مسیحیت بود ولی بعد از آنکه در راه و دمشق هدایت گردید بزرگترین دعوت کننده به مسیحیت شد و به سفرهای تبلیغی زیادی دست زد و در انطاکیه تسالونیکی و ائینا ، کور نثوس و أفسوس و انجمنهای مسیحی تأسیس کرد . وی در نامه هایی که به شهرهای مختلف فرستاد و در سخنرانی هایی که خطاب به عموم

مردم ایراد کرده بود سعی داشت تناسبی بین مسیحیت و فلسفه یونانی به وجود آورد . وی که سابقا در اسکندریه مذهب رواقیین و آراء و عقاید جدید افلاطونی را تدریس کرده بود اصطلاحات و مفاهیم فلسفی را به کار گرفت تامسیحیت را متناسب با فرهنگ حاکم یونانی آن روز تفسیر و روشن نماید .

پولس نیز همانند پطرس در زمان نرون در سال 64 میلادی به اعدام محکوم گردید . تأثیر آرا و عقاید پولس در دگرگونی عقیده مسیحیت و ارتباط آن با اصول فلسفی ، صد سال پس از مرگش آشکار و نمایان گردید .

اما از طرفی کلیسای روم به موسس خود پطرس وفادار ماند و تعلیم پولس را جز در زمان اصلاح دینی - - پروتستانی آشکار نکرد .

از پولس نقل شده که وی مسیحیت را از یهودیت جدا و مجزا کرد . در واقع این یهودیان بودند که مسیحیت را رد و ترک کرده و بعد از تخریب و ویرانی معبد در سال 70 میلادی به شدت مبارزه خود با آن افزودند .

این یهودیان پراکنده و آواره شدند به دلیل سخت گیری در امور دین ، طمع و آز و گوشه گیری و انزوایشان کینه ملتهای دیگر را به دل گرفتند . پس مسیحیت از جدایی خود از یهودیت منتفع گردید و از محدوده فلسطین خارج گشت . به تدریج پیروان مسیحیت که از وثنیین بودند رو به فزونی نهاده و راه استقلال و گسترش را در پیش گرفته و کلیساهای مسیحی در جای جای امپراتوری روم ، از دمشق گرفته تا سلوقیه و آسیای صغیر و ارمنستان و از أفسوس تا ازمیر و کورنثوس و تسالونیکی دوم و از مصر و صقلیه تا شمال آفریقا ، اسپانیا ، فرانسه و انگلیس به وجود آمده و گسترش یافت و در برخی از مراکز تمدن آن روزی مانند رهما ، انطاکیه ، اسکندریه و کرتاژ ، بیشترین ساکنین آن از مسیحیان گردید .

کلیسا به این نکته پی برد که چگونه بسیاری از تعالیم و تقلیدها و آداب و سنن حاکم در سرزمینهای مزبور را زیر پوشش قرار دهد و از آن خود نماید بدین ترتیب پذیرش مسیحیت به عنوان کیش و آئینی تازه برای ملتها آسان گردید و به صورت دینی جهانی و نیرویی فعال در زندگی و حیات ملتها در آمد به گونه ای که سلاطین و فرمانروایان از آن حساب می بردند .

سپس امپراتور قسطنطین آئین مسیحیت را پذیرفت و به تشکیل مجمعی جهانی در نتیقه در سال 325 فرمان داد . این مجمع وحدت و یگانگی مذاهب مختلف را اعلام و مسیحیت را دین رسمی امپراتوری دوم قرار داد .

مآخذ :

  1. الکتاب المقدس ، العهد الجدید : بیروت 1977 دانیال روبس .
  2. روبس ، دانیال ، یسوع فی زمانه ، ( مترجم ) ، لبنان 1969 .
  3. Robrtson, A. : The orgin of christianty, London 1954.
  4. Poullet,c : Histoire du chitianisme, Brunet, A Les Evangiles, Rome 1975.
  5. Mckenzie, j : Dictionary oF the Bible, london 1978.
  6. Jeam Framcois, Jesus, Paris 1972.