سامری ها

از دانشنامه فلسطین


سامری ها گروهی از یهودیانی هستند که اسم آنها از سامره پایتخت اسرائیل قدیم که در شمال شکیم ( نابلس ) واقع شده گرفته شده است .

سامری ( Samari ) معرب کلمه عبری " شومیرون " به معنای " ساکنان سامریه " است ؛ همانا که در " تلمود " " کوتیم " به معنی بیگانه ها نام گرفته اند . البته این نامگذاری به یهودیان حاخامی اختصاص دارد . یوسیفوس از آنها به عنوان " شکمیها " - برگرفته از شکم ( نابلس کنونی ) - نام می برد . اما آنها خود را " فرزندان یسرایئل " یا فرزندان " یوسف " می دانند به این معنا که از نسل یوسف اند .

آنها همچنین خود را " شومریم " یعنی حافظان شریعت نامیده اند ؛ زیرا از نسل یهودیان سامریه اند که در هنگام ویران شدن پادشاهی شمالی در سال 722 قبل از میلاد فلسطین را ترک نکردند و خلوص شریعت را حفظ نمودند .

بنابراین می توان گفت که سامریها افراد باقیمانده یهودیان مملکت اسرائیل هستند که مهاجمین آشوری ، آنها را با یهودیانی که در سال 721 ق . م خارج شدند اخراج نکردند . این افراد باقیمانده ، با ساکنین جدیدی که آشوریها آنها را با خود آورده بودند ازدواج کردند . هنگامی که یهودیان از اسارت در بابل برگشته یهودیان سامره شرکت با آنها در ایجاد بنای معبد سلیمان را رد کردند و لذا در قرن چهارم ق . م یک معبد مختص خودشان در پایه کوه جرزیم ( جبل الطور ) ایجاد نمودند .

نام آنها و تفسیر آن هرچه باشد ، از نظر تاریخی مشخص شده است که پس از مهاجرت تعداد زیادی از ساکنان پادشاهی شمالی ، آشوریان قبایلی از ایلام ، سوریا و سرزمینهای عربی را جایگزین آنها کردند . این ساکنان جدید با یهودیان باقیمانده آمیختند و اعتقادات دینی آنها با پرستش یهوه یکی گردید و همین امر باعث شد تا آنها با سایر یهودیان تفاوت پیدا کنند .

البته آخرین جدایی میان یهودیان و سامریها در سال 432 قبل از میلاد پس از بازگشت عزرا و نحمیا از بابل و دفاع آنها از تز پاک نژادی تحقق یافت .

هنگامی که یهودیان از اسارت در بابل برگشته یهودیان سامره شرکت با آنها در ایجاد بنای معبد سلیمان را رد کردند و لذا در قرن چهارم ق . م یک معبد مختص خودشان در پایه کوه جزریم ( جبل الطور ) ایجاد نمودند .

برای تاریخ جدایی دو روایت ذکر شده است . اولین روایت در " عهد عتیق " ( نحمیا 13/23 تا 28 ) آمده است : " یکی از پسران یهویا داع ( پسر الیاشیب کاهن اعظم ) دختر سنبلط حورونی را به زنی گرفته بود ، پس مجبور شدم او را از اورشلیم بیرون کنم " .

روایت دوم از یوسیفوس نقل شده است و از این قرار است که منسی ، برادر کاهن اعظم با دختر حاکم ایرانی سامریه ، سنبلط سوم ، ازدواج کرد و کاهنان او را میان طلاق همسر و یا ترک جایگاه و موقعیت کاهنی خود مخیر ساختند . او به پدرزن خود متوسل شد که برای شوهر دختر خود ( داماد ) به سبک عبریان باستان معبدی بر فراز کوه گریزیم ساخته بود تا با معبد قدس رقابت کند .

این جوان طرد شده ، کاهن سامریها شد . پس از ساخت این معبد ، دهها کاهن که با زن بیگانه ازدواج کرده بودند و همچنین عناصر یهودی ناراضی از آنها ، به آن پیوستند .

روشن است که میان این دو داستان از نظر برخی نامها ، پیوندهای اصلی و قضیه کوچ اجباری ، همگونیهایی وجود دارد و اگرچه میان این دو داستان از نظر زمانی یک قرن فاصله است ، ولی کاملاً مشخص است که به یک حادثه اشاره می کنند . مورخان برای حل این موضوع ، روایت یوسیفوس را به دوران نحمیا باز می گردانند .

اینکه سامری ها یکی از طوایف یهود هستند لیکن اختلافات دینی عمیقی آنها را از بقیه یهودیان جدا می کنند . آنها به غیر از اسفار پنجگانه و مضاف بر آن احتمالاً سفر شیوع پسر نون به چیزی دیگری ایمان ندارند و به کتب انبیاء یهود و دیگر کتابهای آسمانی دیگر اعتقاد ندارند و آنها را ساخته و پرداخته دست بشر می دانند . یهود قوانینی وضع کرد که اختلاط با سامری ها و یا ازدواج با آنها را حرام می دانست .

تعداد سامری ها نزدیک به 430 نفر است که اغلب در نابلس و مستعمره نشین حولون در ناحیه تل آویو زندگیمی کنند . سامری ها در عبادتهایشان زبان عبری را استعمال می کنند لیکن زبان جدید بین آنها عربی است . در حوزه سامری ها ترجمه عربی تورات وجود دارد که تاریخ آن به قرن یازده یا دوازده میلادی برمی گردد .

اعضا جماعت سامری ها به حکم چگونگی پیدایششان از دین یهود نیستند و اعتراض به قداست جبل صهیون ندارند و کوه مقدس نزد آنها کوه جرزیم ( طور ) است . همچنین به داود و سلیمان ایمان ندارند و معتقدند که اگر این دو نفر ایمان خالصانه به مسیح داشتند به کوه جرزیم و نه به کوه صهیون باز می گشتند .

درگیری هایی میان سامری ها و سایر یهودیان پیش آمد و سامری ها در معرض بسیار از همان ناآرامی هایی قرار گرفتند که یهودیان در روابط خود با امپراتوری های حاکم بر منطقه دچار آن شده بودند ؛ برای مثال پس از تصرف منطقه در سال 323 قبل از میلاد توسط اسکندر ، برخی از سامری ها به مصر مهاجرت کردند و در آن جوامعی تشکیل دادند .

این آغاز پراکندگی سامری ها در جهان به شمار می رفت که بعدها به سالونیکا ، رم ، حلب ، دمشق ، غزه و عسقلان نیز کشیده شد .

وقتی که آنتیوخوس چهارم ( 175 تا 164ق . م ) تصمیم گرفت یهودیان فلسطین را برای حفظ امنیت مرزهایش با مصر به امپراتوری خود ملحق سازد ، سامری ها نیز جزو کسانی بودند که باید در این جریان مشارکت می کردند ، در حالی که اعلام کرده بودند اصل یهودی ندارند . پس از روی کار آمدن حشمونی ها در سال 164ق . م سامری ها با دشوارترین بحران تاریخ خود مواجه شدند ؛ زیرا حشمونی ها بر شکم و گریزیم تسلط پیدا کردند و سامریه را پس از تصرف ویران ساختند .

یوحنا هیرکانوس در سال 128 ق . م معبد آنان را منهدم ساخت ولی با این حال سامری ها قربانی های خود را همچنان به کوه گریزیم می بردند . البته ویران شدن معبد آنان باعث از میان رفتن طبقه کاهنان نشد ، در جایی که در میان یهودیان یا یسرائیلیان ، با ویران شدن معبد ، عبادت قربانی و نیز کاهنانی که این کار باید به دست آنان انجام می شد ، از میان رفتند .

به نظر می رسد که سامری ها در جریان شورش اول یهودی به یهودیان کمک نکردند ، اما در سال 67ق . م شورش مستقلی علیه وسپاسیانوس ترتیب دادند که سرکوب گردید . آنها همچنین در سال 79 تا 81 میلادی علیه رومی ها قیام کردند که در نتیجه شکم با خاک یکسان شد و به جای آن نیاپولیس ( نابلس ) به معنی " شهر جدید " ساخته شد .

سامری ها در قرن چهارم میلادی به رهبری پدر را با به مرحله شکوفایی فکر و اندیشه رسیدند . نویسنده سرودهایی که " امرالم دارا " نام گرفت نیز در همین قرن می زیست و از مهمترین اندیشمندان سامری بود .

سامری ها از امپراتوری بیزانس نیز ظلم و ستم بسیار کشیدند . گوستینیان در سال 529 چنان یورشی به آنان برد که دیگر نتوانستند کمر راست کنند . گفته می شود که رومی ها پس از آن که سامری ها به قیام برکوخبا نپیوستند به آنها اجازه دادند تا معبد ویران شده خود توسط حشمونی ها را بازسازی کنند . البته این معبد نیز بار دیگر در سال 484 میلادی ویران گشت .

سامری ها در دوران فتوحات اسلامی به مسلمانان کمک کردند و در کنار مسلمانان علیه تهاجم صلیبیان ایستادند . فقهای مسلمان نیز در آن زمان فتوا دادند که هر اهل کتابی اگر در این جنگ کشته شود ، شهید است .

سامری ها و یهودیان حاخامی قبل از پیدایش کابالا و جنبشهای اصلاح طلبانه دینی دیدگاههای مشترکی داشتند به عنوان مثال هر دو به خدای واحد و روز قیامت و فرشتگان ایمان داشتند . البته بعد توحیدی در میان سامری ها قوی تر بود در حالی که این مسأله در میان یهودیان کم رنگ تر شد تا آن که تقریبا کاملاً از میان رفت .

آنها بخش اول شهادت مسلمانان یعنی لااله الاالله را شعار خود قرار دادند و خداوند را " ال " یا " اللا " که نزدیک به کلمه " الله " است ، نامیدند . البته به خدا " یهوه " نیز می گفتند . آنها اعتقاد داشتند که موسی پیامبر خدا و خاتمپیامبران و تجسم نور و صورت الهی است .

کتاب مقدس سامری ها اسفار پنج گانه موسی است که گاهی سفر یشوع بن نون نیز به آن افزوده می شود . از نظر آنان این سفر از سوی خدا نازل شده است . آنها پیامبران یهود و کتابهای " عهد عتیق " را قبول نداشتند . اسفار پنج گانه موسی که آنها قبول دارند با اسفار موجود ، تقریبا در شش هزار جا تفاوت دارد ( متن تورات سامری در 1900 مورد از موارد یاد شده با ترجمه هفتادی برابر است و این نشان می دهد که مترجمان ترجمه هفتادی از نسخه عبری هماهنگ با نسخه سامری استفاده کرده اند ) .

آنها شریعت شفاهی را انکار می کردند و از این جهت به صدوقیان و قرائیان شباهت داشتند ( در اینجاست که نقاط تشابه میان این سه فرقه مشخص می گردد ) . معانی ظاهری تورات برای آنها حجت است .

سامری ها مراسم عبادی خود را به زبان عبری سامری انجام می دادند ، البته زبان محاوره و زبان ادبیات دینی آنها زبان عربی است . کتاب مقدس آنان نیز با حروف عبری باستان نوشته می شد . سامری ها مدعی اند که زبان و حروف ، از دوران موسی به شکل درست و دست نخورده به ایشان رسیده است .

سامری ها اعیاد یهودی مانند عید بخشایش و پسح را جشن می گیرند . البته آنان اعیاد و تقویم خاص خود را داشته اند . سامری ها به بازگشت ماشیح اعتقاد دارند ، هر چند که در اسفار پنج گانه هیچ اشاره ای به این موضوع نشده است . آنها داوود سلیمان و مقدس بودن کوه صهیون را به رسمت نمی شناسند . از نظر آنان کوه گریزیم ( کوه برگزیده ) که ماشیح به آن بازمی گردد دارای قداست است .

اندیشه های آخرالزمانی نقش مهمی در اندیشه های دینی سامری ها نداشته است ؛ درست مانند یهودیانی که از بابل بازگشتند برخی از یهودیان ، سامری ها را یهودی نمی دانند و با آنها در مسأله ازدواج و مرگ مانند بیگانگان رفتار می کنند .

دشمنی میان سامری ها و یهودیت حاخامی ادامه یافته است . سامری ها معتقد بودند که یهودیت حاخامی بدعت و انحراف است و رهبران دینی یهودی مطالبی به تورات افزوده اند و متون را چنان تحریف کردند که با دیدگاههایشان سازگار شود .

سامری ها فرقه ای تقریبا منقرض شده به شمار می آیند . آنها در واقع کوچک ترین فرقه دینی در جهان هستند و تعدادشان از پانصد تن بیشتر نیست . برخی از آنان در نابلس و برخی دیگر در حولون ( حومه تل آویو ) زندگی می کنند .

در برخی از چاپهای تلمود کلمه سامری ها جایگزین کلمه بیگانگان شده است و به نظر می رسد که لعن و نفرین های نژادی متوجه همه بیگانگان نیست و فقط شامل سامری ها می شود .

سامری ها گروهی از یهودیانی هستند که نام آنها از سامره پایتخت اسرائیل قدیم که در شمال شکیم ( نابلس ) واقع بوده گرفته شده است .

آن طور که معلوم است اعضای گروه از افراد باقیمانده یهودیان مملکت اسرائیل هستند که مهاجمان آشوری آنها را با یهودیانی که در سال 721 ق . م خارج شدند اخراج نکردند . این افراد باقیمانده با ساکنان جدیدی که آشوری ها آنها را با خود آورده بودند ازدواج کردند .

هنگامی که یهودیان از اسارت در بابل برگشته ، یهودیان سامره شرکت با آنها در ایجاد بنای معبد سلیمان را رد کردند و لذا در قرن چهارم ق . م یک معبد مختص خودشان در پایه کوه جرزیم ( جبل الطور ) ایجاد نمودند .

علی رغم اینکه سامری ها یکی از طوایف یهود هستند لیکن اختلافات دینی عمیقی آنها را از بقیه یهودیان جدا می کنند . آنها به غیر از اسفار پنج گانه و مضاف بر آن احتمالاً سفر یشوع پسر نوح به چیزی دیگری ایمان ندارند و به کتب انبیاء یهود و دیگر کتابهای آسمانی دیگر اعتقاد ندارند و آنها را ساخته و پرداخته دست بشر می دانند .

یهود قوانینی وضع کرد که اختلاط با سامری ها و یا ازدواج با آنها را حرام می دانست و الآن آنها تقریبا در یک حالت عزلت قرار دارند و بجز با اعضا مشخص شد که تعداد سامری ها نزدیک به 430 نفر است که اغلب درنابلس و مستعمره نشین حولون در ناحیه تل آویو زندگی می کنند .

سامری ها در عبادتهایشان زبان عبری را استعمال می کنند لیکن زبان جدید بین آنها عربی است .

در حوزه سامری ها ترجمه عربی تورات وجود دارد که تاریخ آن به قرن یازده یا دوازده میلادی برمی گردد .

اعضا جماعت سامری ها به حکم چگونگی پیدایش شان از دین یهود نیستند و اعتراض به قداست جبل صهیون ندارند و کوه مقدس نزد آنها کوه جرزیم ( طور ) است . همچنین به داوود و سلیمان ایمان ندارند و معتقدند که اگر این دو نفر ایمان خالصانه به مسیح داشتند به کوه جرزیم و نه به کوه صهیون باز می گشتند .

مآخذ :

  1. المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد پنجم ، چاپ اول ، پاییز 1382 .
  2. بوست ، جورج : قاموس الکتاب المقدس ، بیروت 1971 .
  3. Encyclopedia Universalis, Parisa 1985.