انگلیس ( مواضع - نسبت به مسأله فلسطین )

از دانشنامه فلسطین


الف - قبل از سال 1948 :

همان گونه که حوادث نشان داد انگلیس یکی از نخستین کشورهای اروپائی بود که در کنار جنبش جهانی صهیونیسم قرار گرفت و سلطه طلبی آن را مورد تأیید قرار داد . انگلستان جنبش صهیونیسم را مورد حمایت خود قرار داد و سهمی از بار تحقق هدفها و آرزوهای آن را به دوش گرفت .

شایان ذکر است که اشغال مصر توسط انگلیس در سال 1882م با آغاز جنبش صهیونیسم در همان سال مصادف شد . این جنبش در سال 1897م پس از کنگره بال ( سوئیس ) اعلام موجودیت کرد . در سال 1903 بعضی از یهودیان درباره تأسیس یک کشور قومی برای یهودیان در سرزمین سینا با حکومت انگلیس مذاکره کردند . این کار می توانست زمینه را برای دستیابی به فلسطین فراهم سازد . البته با توجه به اینکه انگلیس در فروپاشی امپراتوری عثمانی بزرگترین نقش را داشته ، انگیزه اش در این کار دو جنبه داشته است :

  1. استیلا بر ایالتهای مشرق عربی که به عثمانی وابسته بود تا آنها را برای اهداف استعماری خود به کار گیرد .
  2. تسلط بر فلسطین تا به تدریج آن را به یک دولت یهودی تبدیل کند .

در این زمینه نیز انگلستان دو هدف را دنبال می کرد . نخست آن که دولت یهودی ابزاری باشد برای درهم شکستن وحدت اعراب و ایجاد یک حدفاصل سیاسی و نظامی میان شرق و غرب عربی ، دوم آن که دولت یهودی ، مانع نگهدارنده ای را در دل منطقه عربی تشکیل دهد و در حمایت از پایگاههای انگلیسی نقشی داشته باشد .

اهداف انگلیس و سیاست از پیش تعیین شده آن و همدستی اش با صهیونیستها برای نابودی مسأله فلسطین و جلوگیری از شکل گیری آن ، به روشنی در زمان جنگ جهانی اول ( 1918 - 1914 ) آشکار شد . پس از آن که انگلیس به زبان " مک ماهون " نماینده اش در مصر ، به شریف حسین بن علی تعهد سپرد که اعراب را در آزاد کردن کشورشان و تحقق وحدت آن یاری دهد ، لکن در مذاکرات و نامه نگاری با شریف حسین ( نک : حسین - مک ماهون ، نامه نگاریهای - ) سعی داشت تا فلسطین را از محدوده کشورهای عربی که وعده آزادی آنها داده شده بود خارج کند و بر آن جنبه جغرافیایی و سیاسی خاصی ببخشد تا زمینه را برای تسلط انگلیس بر آن فراهم سازد .

متفقین - علی رغم وعده های قطعی که به حسین داده شده بود - بین خودشان پیمانها و توافقهای مخفیانه ای چون توافق " بالیالوگ - سازانوو " و موافقتنامه سایکس - پیکو را منعقد کرده بودند که در آنها سرزمینهای عربی ، میان فرانسه و انگلیستقسیم شده و فلسطین در سهم انگلیس قرار گرفته بود . چندی نگذشت که پرده از روی این توافقها و پیمانهای محرمانه برداشته شد . چون اعراب از آنها آگاه گشتند ، تهدید کردند که با دولت عثمانی تماس خواهند گرفت و قرارداد صلح جداگانه ای با آن منعقد خواهند کرد . آنگاه انگلیسیها بلافاصله به اعراب اطمینان دادند و از نو وعده های خود را تکرار کردند .

پس از پایان جنگ ، تصمیم متفقین بر تقسیم سرزمین شام ( سوریه و لبنان و فلسطین و شرق - اردن ) آشکار گشت و اعراب به این نقشه اعتراض کردند . در همه جای شام تظاهراتی در اعتراض به آن انجام گرفت و در پی آن فرماندهی کل متفقین در تاریخ 18/11/1917 بیانیه ای صادر کرد و در آن تأکید نمود که : " آنچه انگلیس و فرانسه را واداشت تا در شرق بجنگند همانا آزاد کردن ملتهائی بود که نسلهای متمادی زیر یوغ مظالم حکومت ترکها قرار داشتند " . فلسطین در سالهای ( 1918 - 1917 ) به دست نیروهای انگلیسی افتاد و حقیقت سیاست انگلیس آشکار شد ، و در جریان گفت وگوها و مذاکرات بود که وعده بالفور صادر گشت . قبلاً گمان می رفت که این یک عمل محض انگلیسی است ولی مدارک رسمی بعدا ثابت کرد که اعلامیه بالفور قبلاً به " وودرو ویلسون " رئیس جمهور آمریکا ارائه شده و او موافقت خود را درباره آن اعلام کرده بود . در تاریخ 16/10/1917 کلنل هاوس ، دیپلمات آمریکائی ، تلگرامی به وزارت جنگ انگلیس فرستاد و در آن موافقت رئیس جمهور آمریکا و حکومت آن را با متن اعلامیه و صدور آن و به نام انگلیس اعلام کرد . در تاریخ 14/2/1918 فرانسه و در 9/5/1921 ایتالیا نیز موافقت خود را با اعلامیه مزبور اعلام کردند .

انگلیسیها وعده بالفور را پایه اصلی اقدامات خود در مورد یهودی کردن فلسطینیها قرار دادند . آنان پس از پایان اشغال فلسطین در سال 1918 یک اداره نظامی انگلیسی برای حکومت کشور به وجود آوردند ( نک : تقسیمات کشوری فلسطین ) این اداره بلافاصله درها را برای مهاجرت صهیونیستها به فلسطین بازگذاشت و به آنها در استیلا یافتن بر زمینها کمک کرد . ( نک : انتقال یهودیان به فلسطین ) در همان حال به سربازان یهودی که از لشکر النبی مرخص شده بودند اجازه داد تا با اسلحه سبک خود به فلسطین بیایند . این اداره با تأسیس باشگاهها ، جمعیتها ، مؤسسه ها و تشکیلات محرمانه شبه نظامی صهیونیستها مانند مکابی ، ترمیلرور ، حامیان اسرائیل ، بتار و غیره موافقت کرد . حکومت انگلیس همچنین با انتقال مقر جمعیت صهیونیستی به بیت المقدس موافقت نمود .

سهم اعراب از آغاز مورد ستم انگلیس قرار گرفته بود زیرا آنها را از فعالیت سیاسی و مسلح شدن محروم می کرد . انگلیسها آنها را به شیوه ها و وسایل مختلف در برابر سیاست استعماری

[[ پرونده : | بیت المقدس ( اسعدی ) ص 234 ]]

[[ پرونده : | صحنه ای از بازداشتهای دسته جمعی مسلمانان فلسطینی توسط نیروهای انگلیسی ( بیت المقدس ، سپتامبر 1938 ) ]]

صهیونیستی ضعیف نگه داشتند و در وضعی قرار دادند که نتوانند در برابر حملات صهیونیستها مقاومتی نشان دهند . علی رغم آن ، اعراب در قسمتهای مختلف سوریه بزرگ و به ویژه فلسطین با تمام امکانات خود با این سیاست مبارزه کردند . آنها از همه اشکال مقاومت سیاسی مردمی و مسلحانه و غیر از آن استفاده کردند و برای احقاق حقوق خود و محافظت از میهن و ملیت خود از هر وسیله ممکن سود جستند . پیش از پایان گرفتن جنگ جهانی اول ، انگلیس ، آمریکا ، فرانسه و ایتالیا درباره تأسیس جامعه ملل متحد توافق نمودند و منشوری برای آن وضع کردند . سران استعمار در این اقدام برای تحقق اهداف خود فرصت را مناسب دیدند و فکر قیمومیت یا تحت الحمایگی را به صورت یک شکل قانونی برای استعمار ، در منشور جامعه ملل گنجاندند ( ماده 22 از منشور جامعه ) .

اعراب در قسمتهای مختلف شام حقیقت این فریب را دریافتند و درک کردند که دولتهای استعمارگر به این ترتیب سرپوشی با یک جنبه قانونی بین المللی برای هدفها و مقاصد حقیقی خود به وجود آورده اند . آنها با فکر قیمومیت مخالفت ورزیدند و اعلام داشتند که به استقلال و یکپارچگی خود پایبند خواهند بود و اعلامیه بالفور را نخواهند پذیرفت : فلسطینیها تظاهرات پرشوری را علیه وعده ها و طرح قیمومیت ( تحت الحمایگی ) برپا کردند .

علی رغم تمامی اینها و برخلاف متن ماده بیست و دوم منشور جامعه ملل که میل و موافقت مردم کشوری را که تحت الحمایه قرار گیرد ، در مقام اول قرار داده بود ، شورای عالی متفقین در تاریخ 20/4/1920 مقرر داشت که فلسطین تحت الحمایه انگلیس قرار گیرد به شرط آن که به انجام وعده بالفور متعهد گردد .

جامعه ملل در تاریخ 24/7/1922 در اجلاس خود مقررداشت که فلسطین در اجرای مصوبه شورای عالی متفقین صادره در تاریخ 20/4/1920 زیر قیمومیت انگلیس قرار گیرد .

جامعه ملل در همان اجلاس عهدنامه قیمومیت انگلیس بر فلسطین را تصویب کرد ( نک : تحت الحمایگی فلسطین ، سند - ) و مواد و متنهای آن را چون قطعنامه های صادره از جانب خود اعلام نمود . حکومت انگلیس عهدنامه قیمومیت را یک پایگاه ثابت دیگر برای ادامه سیاست خود در یهودی کردن فلسطین قرار داد .

در حقیقت حکومت انگلیس خود با موافقت و همکاری سران صهیونیسم این عهدنامه را وضع کرد . آنها در تاریخ 13/2/1919 یعنی سه سال و پنج ماه پیش از آن که جامعه ملل رسما فلسطین را تحت الحمایه بریتانیا قرار دهد ، پیش نویس آن را تهیه کرده بودند .

اداره نظامی انگلیس در فلسطین پیشاپیش زمینه را برای اجرای سیاستها و نقشه های خود آماده کرده بود . اجرای این نقشه ها در تابستان 1920 که حکومت انگلیس اداره نظامی کشور را با یک اداره غیرنظامی به ریاست هربرت صاموئیل جایگزین کرد ، شکل دیگری یافت . او که یک یهودی انگلیسی و فعالیتهایش در جنبش صهیونیسم زبانزد بود ، فرماندار عالی انگلیس در فلسطین لقب گرفت ( ن . ر : انگلیس و صهیونیسم ، روابط - ) .

علاوه بر اینها حکومت قیمومیت انگلیس جانبداری از منافع یهودیان علیه اعراب را از حد گذراند ، چون :

  1. منافع بازرگانی ، اقتصادی و کشاورزی اعراب را فراموش کرد و همواره در زیان رساندن به آنها و تضعیف آنها از همه جهت به نفع صهیونیستها سعی داشت .
  2. اعراب را از تمامی حقوق مربوط به مشارکت در اداره کشور و صدور قوانین و احکام محروم ساخت . هرگز در محافظت حقوق دهقانان و کشاورزان عرب در زمینهائی که بهصهیونیستها منتقل شد ، اقدامی نکرد . این حکومت حتی به اعراب اجازه نداد که اداره آموزش و پرورش و مدارس عربی خود را در دست داشته باشند در حالی که مدارس و آموزشگاههای صهیونیستها را به خودشان واگذار کرده بود .
  3. تمامی قوانین و مقررات را که وضع می کرد در خدمت منافع صهیونیستها و در جهت ضرر و زیان اعراب و موجودیت آنها قرار داد .
  4. برخلاف جاهای دیگری که تحت الحمایه قرار گرفتند ( سوریه و لبنان و شرق اردن و عراق ) و بعدها حکومتهای ملی در آنها برقرار شد ، در فلسطین که تحت الحمایه از نوع الف بود و می بایست حکومت در آن تشکیل شود ، به این کار اجازه داده نشد . حکومت انگلیسی به شکلی خاص به تشویق مهاجرت صهیونیستها به فلسطین پرداخت و به صهیونیستها امکان داد تا بر زمینهای آن استیلا یابند ( ن . ر : انگلیس و صهیونیسم ، روابط - )

حکومت انگلیس به خوبی می دانست که مقاومت ملت عربی فلسطین در برابر سیاست آن کشور و عدم پذیرش پایه هایی که این سیاست بر آنها استوار بود ، اجرای آن را به تعویق می اندازد و آن را از هرگونه جنبه قانونی و شرعی محروم می سازد و این مقاومت در صحنه های بین المللی به دشمنان انگلیس فرصت می دهد تا از سیاستش انتقاد کنند و بی پایگی و غیرقانونی بودن آن را برملا سازند . از این رو حکومت انگلیس ، اعتراف مردم فلسطین به موجودیت و سیاست دولت انگلستان را یکی از پایه های اصلی حکومت خود قرار داد و در دوران قیمومیت ، بیشترین تلاش خود را در راه دست یابی به این اعتراف معطوف کرد . برای این منظور به روشها و شیوه های مختلفی متوسل شد و همه راههای مکر و فریب و خشونت و ستم را با خبرگی به کاربرد تا مردم فلسطین را در دام خود گرفتار کند و از آنها اعتراف مورد نیاز را به دست آورد . در سالهای 23 - 1922 حکومت انگلیس طرحی برای تأسیس مجلس قانونگذاری ارائه کرد ولی اعراب آن را چون برپایه اعلامیه بالفور و قیمومیت استوار بود ، رد کردند . سپس طرح شورای مشورتی را ارائه کرد و اعراب به همان دلایل آن را نیز رد کردند ( نک : شورای مشورتی فلسطین ) سپس تأسیس " دفتر آژانس عرب " را پیشنهاد کرد که باز هم از نظر اعراب مردود شناخته شد . اگر مردم فلسطین هر یک از این طرحها را می پذیرفتند دولت یهودی ، همان گونه که میان انگلیس و جنبش صهیونیسم توافق شده بود ، در سال 1934 برپا می شد . حاییم وایزمن در کتاب خاطرات خود می گوید : " مقاومت شدید فلسطینیها و ایستادگی مفتی امین الحسینی و شورشها ، اجرای برنامه یهود در فلسطین را تا سال 1948 به عقب انداخت در حالی که مقرر شده بود حداکثر تا سال 1934 به اجرا درآید " . انگلیس از آن پس یک رشته طرح را براساس اعلامیه بالفور و عهدنامه قیمومیت پیشنهاد کرد که اعراب همه را رد کردند . از آن میان طرح تقسیم فلسطین به بخشها ( کانتونها ) در سال 1930 و کتاب سفید سال 1930 ( نک : پاسیفلد ، کتاب سفید - ) ، طرح مجلس قانونگذاری در سال 1935 و کتاب سفید سال 1939 ( نک : ماکدونالد ، کتاب سفید - ) و طرح موریسون در سال 1946 و غیره را می توان نام برد .

در زمانی که ملت فلسطین طرحهای پیشنهادی براساس اعلامیه بالفور و عهدنامه قیمومیت را رد می کرد ، همواره بر تأسیس یک حکومت ملی در کشور تأکید می ورزید تا اعراب و یهودیها به نسبت جمعیت خود در آن شریک باشند ولی حکومت انگلیس این درخواست را قاطعانه رد می کرد . نخستین ردیه در کتاب سفیدی آمد که وینستون چرچیل وزیر مستعمرات آن زمان در سال 1922 صادر کرد و در آن گفته شد که حکومت بریتانیا نمی تواند با تأسیس یک حکومت ملی موافقت کند چون تأسیس چنین حکومتی ، اجرای برنامه تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین را به تعویق می اندازد ( نک : چرچیل کتاب سفید - )

پس از شدت یافتن مقاومت فلسطینیها در برابر حکومت انگلیس و تهاجم صهیونیستی ، انگلیسیها و صهیونیستها یقین پیدا کردند که بهترین وسیله برای سرکوب فلسطینیها و تبدیل فلسطین به یک دولت یهودی ، نیروی مسلح است . از این رو به طور آشکار به مسلح کردن و آموزش صهیونیستها پرداختند .

در زمان انقلاب 39 - 1936 انگلیسیها مقدار زیادی اسلحه به صهیونیستها دادند . پس از شروع جنگ جهانی دوم انگلیسیها کوششهای خود را در جهت سازمان دهی نظامی صهیونیستها و مسلح کردن آنها ، افزایش دادند : حکومت انگلیسی " لشکر یهودی " را تأسیس کرد و پس از پایان جنگ ، به افراد آن اجازه داد که همراه با اسلحه خود وارد فلسطین شوند . در سالهای دهه 1930 نیز تعدادی از افسران خود را مأمور کرده بود که به اعضای سازمان " هاگانا " آموزش نظامی بدهند . یکی از ایشان " ون گیت " کارشناس جنگهای چریکی بود که مأموریت آموزش صهیونیستهای مسلح به او سپرده شد و او موظف بود تا به اعضای هاگانا جنگهای چریکی و شیوه های مقابله با اعراب را بیاموزد .

صهیونیستها در زمان جنگ جهانی دوم با اطلاع نیروهای نظامی انگلیس و آمریکا مقادیر زیادی اسلحه را به طور قاچاق وارد فلسطین کردند . یکی از محمولات شامل صدها تفنگ و مسلسل و صدهزار فشنگ ( سال 1939 ) و محموله ای دیگر که سربازان انگلیسی زیرنظر شخصی به نام " سیرکین " آوردند که شامل هزار تفنگ و مسلسل و صدها هزار فشنگ بود ( سال 1944 ) .

انگلیس همواره ادعا می کرد که در اداره کردن فلسطین از سیاست " بی طرفی " پیروی می کند و کوشش دارد تا منافع اعراب و اقتصاد و موجودیت آنها را حفظ کند ، و در عین حال اعلام می کرد که در نظر دارد در فلسطین یک دولت یهودی تشکیل شود ، اما در باطن چیز دیگری را درنظر داشت و سیاست اجرایی آن به خلاف گفته هایش بود . جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری انگلستان پرده برداشت . در این سال انگلیس سیاست کتاب سفید سال 1939 خود را کنار گذاشت و اجازه داد تا مهاجرت صهیونیستها به فلسطین ادامه یابد . در دسامبر سال 1944 کمیته مرکزی حزب کارگر انگلیس یک جلسه فوق العاده در لندن برگزار کرد و در آن اعلام داشت که تبدیل فلسطین به یک کشور یهودی و بیرون راندن مردم عرب آن به کشورهای مجاور لازم و ضروری است . در آن زمان رهبر حزب کارگر و بعضی از سران آن که در آن جلسه شرکت داشتند و تصمیمات یادشده را اتخاذ کردند ، عضو کابینه انگلیس به ریاست وینستون چرچیل بودند .

انگلیس همیشه اعلام می کرد که به نظر آن کشور مسأله فلسطین یک کشمکش داخلی است و انگلستان به تنهائی مسئول آن است و حل و پایان دادن به آن نیز به عهده انگلیس است . انگلیس همواره با مطرح کردن این مسأله در مجامع بین المللی مخالفت می نمود و به هرگونه مداخله خارجی در امور خود اعتراض می کرد و بارها اعتراض خود را نسبت به گزارشها و سفارشهای کمیسیون دائمی قیمومیت در جامعه ملل در مورد فلسطین اعلام کرده بود .

[[ پرونده : | بیت المقدس ( اسعدی ) ص 225 ]]

[[ پرونده : | رژه نیروهای انگلیسی در بیت المقدس اوت 1929 ]]

چیزی نگذشت که انگلیس از این سیاست صرف نظر کرد و تصمیم گرفت مسأله را به مجامع بین المللی منتقل کند . در سال 1946 این کشور اطمینان پیدا کرد که زمینه لازم در مجامع بین المللی برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین آماده شده است . پس با همدستی و تفاهم آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم مسأله را به سازمان ملل متحد برای یافتن راه حل ارائه کرد . به این ترتیب بود که قطعنامه تقسیم فلسطین در تاریخ 29/11/1947 صادر شد . ( نک : تقسیم فلسطین ) وقتی که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در مورد طرح تقسیم فلسطین رأی گیری می شد ، انگلیس رأی ممتنع داد زیرا کمال اطمینان را داشت که این طرح ، اکثریت آرای لازم را به دست خواهد آورد . انگلیس این موضع گیری را برای فریب اعراب و مسلمانها اتخاذ کرد . تا به آنها بقبولاند که در جنایت تقسیم فلسطین دست نداشته است ولی حکومت انگلیس علی رغم موضع گیری یاد شده ، در طراحی و زمینه سازی تقسیم و سپس

اجرای آن نقش اول و اصلی را داشت . پس از آن که انقلاب فلسطین علیه طرح تقسیم شروع شد ، انگلیس با سرعت هرچه تمامتر نیروهای مسلح خود در فلسطین را به کمک صهیونیستها برای سرکوب اعراب و جلوگیری از انقلاب آنها به کار برد . نیروهای انگلیس همواره برای حمایت کاروانهای صهیونیستی با آنها همراه می شدند و اسلحه و مهمات برای صهیونیستهائی که در بیت المقدس و سایر جاها محاصره شده بودند ، می فرستاد . این نیروها همراه با نیروهای هاگانا و سازمانهای مخفی تروریستی صهیونیستها در مقابله ، با اعراب شرکت می کردند .

انگلیس برای آن که جنبش صهیونیسم بتواند به موقع ، تشکیل دولت اسرائیل را اعلام کند ، تاریخ خروج خود از فلسطین را به روز 14/5/1948 جلو انداخت . هدفش از این اقدام در فلسطین آن بود که هر نوع مقاومت اعراب در برابر طرحهای اظهارشده خود را سرکوب کند ، و هرگونه مخالفت با حکومتخود را از بین ببرد و ریشه مبارزه علیه هجوم صهیونیستها را برکند . انگلیس برای رسیدن به این هدف در مدت سی سال تسلط خود بر فلسطین از هیچ کاری خودداری نکرده و سخت ترین اقدامات و مقررات را علیه اعراب به کار برد . آنها اعراب فلسطین را همواره در معرض وحشیانه ترین خشونتها و سمتها قرار دادند و از شکنجه کردن و کشتن و فشار آوردن بر آنها ابائی نداشتند .

ب - پس از سال 1948 :

حوادث یادشده از زمان جنگ جهانی اول به روشنی ثابت می کند که سیاست انگلیس در جهت تأمین وسایل و امکانات تسلط بر فلسطین برای صهیونیستها و آواره کردن ساکنان قانونی آن بوده است . همچنین پیش بینی نمی شد که این سیاست در مقابل مسأله فلسطین پس از سال 1948 نیز دچار دگرگونی گردد . انگلیس همچنان به حمایت از اسرائیل ، مخالفت با خواسته های فلسطینیها و دشمنی با منافع اعراب ادامه داد .

البته انگلیس برای آن که اعراب یا برخی از آنان را در کنار خود داشته باشد سعی می کرد که به دوستی و مودت با آنها تظاهر کند . انگلیس به احقاق حقوق فلسطینیها تظاهر می کرد و می خواست این توهم را به اعراب تلقین کند که از سیاست پیشین خود دست کشیده است . نقش عمده ای که سیاست آمریکا در حمایت آشکار از اسرائیل داشت به انگلیس فرصت داد تا خود را در پشت آمریکا مخفی کند و به توهم اعراب راجع به حسن نیت خود دامن بزند .

یکی از موارد نخستین این سیاست دوگانه انگلیس ، رأی ممتنع این کشور به قطعنامه تقسیم در جلسه مجمع عمومی سازمان ملل متحد مورخه 29/11/1947 بود .

انگلیس با این کار می خواست بی طرفی خود را نشان دهد و به درگیرشدن در این مسأله سرنوشت ساز تمایلی نداشت . یکی دیگر از این موارد ، عدم اعتراف به وجود دولت اسرائیل در زمان اعلام موجودیت آن از طرف صهیونیستها بود . البته در سالهای 49 - 1948 مذاکرات وسیعی را با اسرائیل انجام داد که به برقراری روابط اقتصادی و بازرگانی بین آنها انجامید . همچنین آنچه که انگلیسیها در فلسطین در اختیار داشتند به صهیونیستها واگذار شد و به حاکمیت اسرائیل بر زمینهائی که براساس قطعنامه تقسیم به دولت عربی فلسطین تعلق می گرفت ولی نیروهای اسرائیل آنها را اشغال کرده بودند ، نیز اعتراف شد .

پس از آن که انگلیس فرصت را مناسب یافت ، نخست اعتراف خود را براساس امر واقع ( Defacto ) به اسرائیل اعلام کرد و در ماه مارس 1949 گام دوم را برداشت و اعتراف

قانونی ( Dejure ) را نیز اعلام نمود . در عین حال خواستار تعدیل مرزهای میان کشورهای عربی و اسرائیل و احترامگذاردن به قطعنامه سازمان ملل درباره بیت المقدس بود در تاریخ 13/3/1949 تصمیم گرفته شد که روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و انگلیس در سطح وزرای مختار برقرار شود . سپس در ماه اوت 1952 این سطح به درجه سفارت ارتقا داده شد .

در سالهای پس از جنگ جهانی دوم سیاست انگلیس تحت تأثیر یک عامل مهم قرار داشت و آن ترس از سقوط منطقه به دست شورویها بود . از این رو ، علی رغم آنچه بر سر فلسطین آمده بود ، استراتژی خود را بر جلب کشورهای عربی به سوی خود استوار کرد تا در این مبارزه جهانی در کنارش باشند . کوششهای زیادی صرف شد تا اعراب را به پذیرش امر واقع و نیز به همزیستی با اسرائیل تشویق کنند . در این زمینه اظهارات پی درپی از طرف مسئولان امر درباره لزوم پایان دادن به کشمکشهای اعراب - صهیونیستها و اعتراف به وجود اسرائیل صادر می شد . همچنین هیأتهای متعددی را زیر نام ( بررسی حقائق ) و ( مطالعه ) مشکلات پناهندگان فلسطین به منطقه اعزام می کردند که درگیریها حتما متوقف شود . انگلیس پا را از این هم فراتر گذاشت و برخی از کارمندان بلندپایه پیشین زمان قیمومیت را به شهرهای بزرگ فلسطین فرستاد تا با اهالی آنها تماس حاصل کنند و آنها را پند دهند که به کاری انجام شده اعتراف کنند . همراه با این نصیحتها نیز وعده می داد که برای تعدیل مرزها کوشش خواهد کرد .

انگلیس موافقت خود را با پیشنهادهای " فولک برنادت " نماینده سازمان ملل متحد به مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلام کرد . این پیشنهادها که در ماه سپتامبر 1948 ارائه شد متضمن راه حل مشکل فلسطین بود که از جمله مسائل زیر را در بر می گرفت : منطقه جلیل به دولت صهیونیستی واگذار شود . نقب یا قسمتی از آن به دولت عربی فلسطین داده شود . منطقه بیت المقدس ، بین المللی گردد . به پناهندگان فرصت داده شود تا چنانچه بخواهند ، به خانه های خود بازگردند یا آن که غرامت دریافت دارند ( نک : برنادت ، طرح - )

بعضی از اعراب ، موافقت انگلیس با پیشنهادهای برنادت راکه ایالات متحده آمریکا و اسرائیل با آن مخالفت کردند ، نشانه تغییر سیاست آن کشور در برابر اعراب می شمردند . ولی این پیشنهادها پس از کشته شدن برنادت به دست صهیونیستها در تاریخ 17/9/1948 به فراموشی سپرده شد و انگلیس نیز در برابر آن و همچنین ترور برنادت ، سکوت کرد .

وقتی مجمع عمومی سازمان ملل متحد ، کمیته ایجاد تفاهم را برای حل مسأله فلسطین و پایان دادن به مشکل پناهندگان تشکیل داد ، انگلیس ترجیح داد تا برحسب سیاست ظاهری موازنه مثبت خود که برای حفظ مقام خود در جهان عرب پیشگرفته بود ، از عضویت در آن صرف نظر کند . ولی در پی گیری پیشنهاد نماینده آمریکائی این کمیته ( ژوئیه 1949 ) اعراب را به پذیرش طرح تقسیم و ادغام قسمت عربی فلسطین در اردن دعوت کرد .

انگلیس در صدور بیانیه کشورهای سه گانه ( 25/3/1950 با ایالات متحده آمریکا و فرانسه شریک بود . این بیانیه در حقیقت برای محافظت از اسرائیل و بازداشتن اعراب از هرگونه اقدام نظامی علیه آن صادر شد .

به هرحال انگلیس برای ادامه نفوذ خود در منطقه و جلوگیری از نفوذ شورویها ، به تلاش خود ادامه داد و به برخی کشورهای عربی پیشنهاد کرد تا پیمانهای دوگانه و یا دسته جمعی با آن منعقد کنند ، که هدف فوق را تأمین می کرد . در فوریه سال 1955 موفق شد که پیمان بغداد را با عراق و ترکیه منعقد کند ، کوشش زیادی نیز برای الحاق اردن به این پیمان به خرج داد ولی با شکست روبه رو شد و اردن از پیوستن به این پیمان خودداری ورزید .

یکی دیگر از موارد سیاست انگلیس در برابر مسأله فلسطین که مبتنی بر واداشتن اعراب به اعتراف به امر واقع است طرحی است که از طرف آنتونی ایدن نخست وزیر انگلیس ( در پائیز سال - 1955 ) پس از مشورت با ایالات متحده آمریکا پیشنهاد شد ( نک : ایدن طرح - )

مقصود ظاهری و عینی از این طرح آن بود که بر کشمشکهای اعراب - صهیونیستها براساس تعدیل مرزها پایان داده شود . نیز ایجاد یک گذرگاه میان کرانه غربی رود اردن و بخش غزه و حل مشکل پناهندگان فلسطینی براساس قطعنامه های سازمان ملل متحد . اما اسرائیل بلافاصله پس از اعلام این طرح ، آن را رد کرد .

همه کوششهای انگلیس برای قانع کردن اعراب به پذیرش امر واقع ، با شکست روبه رو شد . شیوه قدیمی ارائه کمکهای نظامی و غیرنظامی نیز در جلب اعراب توفیقی نداشت . برعکس ، منطقه خاورمیانه در سالهای 55 - 1944 تحولات بزرگی پیدا کرد که موجب هراس انگلیس از به خطر افتادن منافع خود و سرنوشت اسرائیل گشت . در این زمان جنبش قومی عربی ، نیرومندتر شد و کشورهای عربی ، انحصار خرید اسلحه را شکستند و آن را از کشورهای بلوک شرق خریداری کردند . نگاه اعراب بار دیگر به کشور صهیونیستی بیگانه متوجه شد و امید به آزادسازی فلسطین از اشغال اسرائیل افزایش یافت . در بخش غزه یک جنبش مبارز فدائی به وجود آمد و فعالیتهای خود را در جنوب فلسطین آغاز کرد .

انگلیس با همکاری فرانسه فعالیت خصمانه ای را علیه اعراب و به خصوص مصر و عبدالناصر آغاز کرد . صهیونیستها نیز فریاد کمک خواهی خود را بلند کردند و از جهان آزادخواستند تا دولت آنها را در برابر نقشه های اعراب برای براندازی موجودیت آن حمایت کنند . انگلیس به توطئه چینی برای مقابله با اعراب پرداخت و در جست وجوی بهانه ای بود که بتواند علیه مصر و اعراب مداخله کند . ملی کردن شرکت کانال سوئز از طرف مصر و بازگرداندن حقوق خود برای کشتیرانی در این آبراه ، این بهانه را برای انگلستان فراهم آورد . در همان زمان که مذاکرات برای رسیدن به توافق درباره نقشه های حمله به مصر بررسی می شد ، تجاوز سه کشور علیه مصر در تاریخ 29/10/1956 آغاز شد . انگلیس و فرانسه پس از آن که اسرائیل به بخش غزه و سینا حمله برد و نیروهایش به کانال سوئز رسید ، نیروهای خود را در آن منطقه مستقر کردند ( نک : جنگ 1956 ) .

تجاوز سه کشور ، خشم اعراب و جهانیان را برانگیخت و حتی در خود انگلستان نیز مخالفتهایی را به بار آورد . نیروهای متجاوز ناگزیر از عقب نشینی شدند و در نتیجه آن ، دولت آنتونی ایدن که از حزب محافظه کار انگلیس بود سقوط کرد .

پس از آن که حکومت حزب کارگر که در دوستی با صهیونیستها شهرت دارد ، به روی کار آمد ، اختلاف میان دو طرف اسرائیلی و انگلیسی نیز پایان یافت . اشکول نخست وزیر آن زمان اسرائیل در ماه مارس 1965 مذاکراتی با " هارولد ویلسون " نخست وزیر انگلیس انجام داد . در این مذاکرات اوضاع کلی منطقه خاورمیانه و راههای مختلف در تحقق امنیت برای اسرائیل ، به خصوص پس از شروع فعالیت چریکهای فلسطینی و تشکیل سازمان آزادی بخش فلسطین ، مورد بحث و بررسی قرار گرفت . پس از جنگ ، برای حل بحران مسأله فلسطین تلاشهایی در مجمع عمومی سازمان ملل آغاز شد . لرد کاردن نماینده انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل ( که در حکومت قیمومیت بریتانیا بر فلسطین ، حاکم نابلس بود ) قطعنامه معروف 242 را تهیه کرد . براساس این قطعنامه ، اسرائیل می باید از سرزمینهای اشغال شده در سال 1967 عقب نشینی کند و در مقابل ، اعراب حق آن را در زندگی صلح آمیز قبول داشته باشند و مشکل آوارگان فلسطین به شکلی عادلانه حل شود . ( نک : جنگ 1967 در سازمان ملل متحد ) . در متن انگلیسی این قطعنامه ذکر شده بود که اسرائیل ، از سرزمینهای اشغال شده ، نه سرزمینهای اشغالی ، بیرون می رود .

در دوره بعد از جنگ 1967 جمعیتها و سازمانهائی در انگلیس تشکیل شد تا مبارزه اعراب و مقاومت در برابر تبلیغات صهیونیستها و یاری پناهندگان را به عهده گیرد ولی تمام اینها نتوانست تغییری در سیاست رسمی انگلیس نسبت به مسأله فلسطین به وجود آورد . حکومت انگلیس ، تجاوز اسرائیل به حقوق مردم فلسطین و اشغال همه سرزمینهای آن و بخشی از زمینهای عربی دیگر توسط صهیونیستها را محکومنکرد . از طرف دیگر اعراب نیز دریافتند که دوره سلطه انگلیس در کشورهای آنها به سرآمده و آن کشور از قدرت پیشین برخوردار نیست .

جنگ سال 1973 و بحران بین المللی نفت ، حکومت انگلیس را واداشت تا بار دیگر مذاکراتی را با اعراب از سر گیرد . این مذاکرات در توسعه مذاکرات عربی - اروپائی سهم داشت . انگلیس ، اولین کشور در بازار مشترک اروپا بود که به سازمان آزادی بخش فلسطین اجازه می داد در ( لندن ) پایتخت آن کشور نمایندگی دایر کند . ولی در مورد مذاکره سیاسی با سازمان آزادیبخش ، موضع گیری منفی در پیش گرفت و مصرانه از شناسایی آن خودداری می کرد . در سال 1947 نیز در مورد پیشنهاد دعوت از این سازمان جهت شرکت در مذاکرات مجمع عمومی سازمان ملل متحد رأی منفی داد . ( نک : سازمان آزادی بخش فلسطین در سازمان ملل متحد ) و ( ن . ر : فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل متحد ، مسأله - )

حکومت انگلیس همچنین نتایجی را که از کنفرانس کمپ دیوید 1978 به بار آمد ( پیمان صلح مصر اسرائیل ) مورد تأیید قرار داد و در سال 1980 در شکل گیری آنچه که ابتکار اروپائی نامیده شد سهم داشت . این ابتکار به قصد حل بحران خاورمیانه شروع شد . به هر حال مقامات رسمی انگلیس بر باور خود مبنی بر که جنبشهای مبارز فلسطین مانعی بر سر راه تحقق صلح هستند پایدار ماندند ، و طی دهه هشتاد صرفا بر مذاکرات اعراب با اسرائیل و حل مسأله فلسطین در چارچوب این مذاکرات تأکید داشتند و با شروع فرایند صلح خاورمیانه توسط آمریکا ، حقوق فلسطینیها را در این فرایند نادیده گرفتند و از ابتکار صلح آمریکا حمایت کردند .

در دوران انتفاضه فلسطین نیز هرگاه که انگلیس موضعی به نفع فلسطینیها علیه سیاست سرکوبگری اسرائیل اتخاد می کرد بسیار ظریف و صرفا در جهت تشویق آنها برای شرکت در فرایند صلح و استمرار مذاکره با اسرائیل بود .

مأخذ :

  1. الموسوعة الفلسطینیه ، جلد اول 1984 .