آل قدامة: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۱
طائفه و خانوادهی فلسطینی اصل و ساکن دمشق است که در طول دورهی ملوکالطوایفی نقش بارزی در تفکر اسلامی ایفاد نمود و علت آن را باید در تعداد زیاد دانشمندان بزرگ و تداوم فعالیتهای علمی ( به ویژه از اواسط قرن ششم تا یازدهم هجری ) دانست .
جد بزرگ این طایفه که این خانواده نام خود را از آن گرفته است " قدامة بن مقدامبن نصر عبدالله مقدسی " از اهالی روستای جماعیل ( یا جماعین ) در نزدیکی نابلس است که در قرن پنجم هجری قمری میزیسته است .
بهنظر میرسد که شخص نام برده و یا پسرش " محمد " با شخصی بنام " ابی فرج عبدالواحدبن محمد شیرازی " ملاقات کرده است که وی از شهر بغداد روانهی بیتالمقدس شد تا افکار و مذهب حنبلی را در فلسطین و سپس در دمشق تبلیغ کند . او در سال 486 در همان شهر فوت کرد . بههنگام حملهی اروپائیان صلیبی به فلسطین در سال 492ه - /1099م محمدبن قدامة و پسرش احمد و سپس نوهاش " ابوعمر " از خطبای بزرگ جماعین بهشمار میرفتند . این طائفه همراه کشاورزان فلسطین در زمینهای حاکمان اروپایی زندگی میکردند . " آلقدامة " که از تمسک و دستاویزی به دین و تقوی به دست آمده بود ، زبانزد همگان بود ، تا آنجا که در بسیاری از موارد مردم حلههای مختلف در سخرانیهای روز جمعه خطبای آنها شرکت میکردند و به سخنان آنها گوش فرا میدادند . گفتار این بزرگان در شنوندگان تأثیر به سزایی میگذاشت ، چون علیه زمینداران اروپایی که از آنها مالیاتهای گزاف و سنگین دریافت میکردند و آنها را به روشهای مختلف از جمله کتکزدن ، زندانی کردن و قطع دست و پاهایشان مورد آزار و اذیت قرار میدادند بیان میگردید . هنگامی که فئودالها و حاکمان اروپایی از تحرکات و فعالیتهای " شیخاحمد " باخبر شدند و کمر به قتل او بستند ، وی از این محل به دمشق گریخت .
این واقعه در سال 551 هجری قمری برابر با 1156م اتفاق افتاد و این در حالی بود که دمشق به مدت دو سال تحت سیطرهی کامل شخصی به نام " نورالدین محمود بنزنکی " که به جهاد و تقوی شهرت داشت درآمده بود .
بعضی از نزدیکان شیخاحمد در این فرار او را همراهی کردند . هنگامی که در دمشق مستقر شدند ( در مسجد ابی صالح خارج بابتوما ) وی بقیه اقوام و نزدیکان را فرا خواند ، و بهدنبال آن و بهتدریج تعداد زیادی از جماعیها که در روستاهای اطراف و دمشق زندگی میکردند ، به آنها پیوستدن و شهر بیتالمقدس را بهجهت شهرت آن ، بهعنوان مقر خود انتخاب کردند . مسجد ( محل سکونت آنها ) بعد از سه سال مملو از پناهندگان شد و بهدنبال تنگی جا و مکان و مصائب و بیماریهای کشینده ، مشکلات زیادی ( به دلیل حنبلی مذهب بودن آنها ) برایشان به وجود آمد . چون بیشتر ساکنین دمشق شافعی مذهب بودند ، بههمین دلیل " ابوعمر " جایگاه دیگری را در " دامنهی کوه قاسیون که مشرف بر دمشق بوده و دارای چندین زیاتگاه مبارکه است برای آنها تدارک دید و خانهای به نام " دیر حنابله " در آنجا بنا نهاد که امروزه به مسجد جامع حنابله " معروف میباشد . از سال 554 هجری قمری برابر با 1159م تاریخ جدید آلقدامة در منطقهای از کوه قاسیون ( به اسم " صالحیه " که از اسم قدیمی " جامع ابیصالح " گرفته شده است ، نامیده میشود ) که در آنجا منزل کرده بودند ، شروع شد این مقدس مآبها ، حنبلیمذهب بودند .
شیخاحمد چهارسال بعد از آن تاریخ فوت کرد و پسرش " ابوعمر " باعث عظمت و سربلندی جماعت خود شد و طرح زندگی عملیای را برای آنها ترسیم کرد که نسلهای قرون بعدی نیز براساس همان معیار به زندگی پرداختند . وی خودش مدرسهای را به نام " مدرسه أبیعمر " بنا کرد که بر روی کرانهی رودخانه " یزید " در دامنهی کوه واقع شده است ( هنوز آثارش باقی است ) و حدود 50 سال در آن مدرسه به تدریس پرداخت تا اینکه در سال 607 هجری قمری ، 1210م از دنیا رفت . افزایش دانشآموزان و دانشدوستان منجر به تأسیس مدرسهی دیگری گردید که توسط " ضیاءالدین محمدبن عبدالواحدالمقدسی " داماد أبیعمر روبهروی " دیرحنابله " بنا گردید تا محل گفتوگو و اجتماعی غریبهها باشد . وی کلیه کتابهای خود را وقف این مدرسه کرد .
در طول این مدت آوازهی و شهرت آلقدامة در تقوا ، و شهرت مدرسهی آنها در علم و دانش گسترش یافت و دانشآموزان آن در رشتههای قرآن ، حدیث ، و فقه روز به روز زیادتر شدند . اموال و موقوفات و تبرعات و خیرات زیادی به سوی جماعة و مدرسههای اطراف سرازیر شد . و این امکان به یک آبادی کامل که دارای بازار ، منازل ، شهروند و مساجد بود ، تبدیل گردید . بعضی از حکام وصیت میردند که مقبرهی آنها را در اطراف این آبادی قرار بدهند . صالحیه ( مکان مقدس حنبلیها ) ی آل قدامه در آن برهه از زمان شاهد فعالیتهای سیاسی - نظامی و عملی قابل توجهی بود که دمشق در ایام فرمانداری نورالدین ، صلاحالدین و ملکعادل به خود دیده است . با وجود دلاوری و حماسهی دینی پس از فتح بیتالمقدس و خطرات بزرگی که قلب جهان اسلام را تهدید میکرد ، طبیعی بود محلی که آلقدامة برای علوم دینی در اطراف دمشق ساخته بود به یک مرکز وسیع و مذهبی برای جذب اساتید و دانشجویان تبدیل شود .
اگرچه آلقدامة تمام سعی و تلاش خود را صرف این مرکز علمی میکردند ولی تشویق و توجه و احترام مردم ، آنها را هرچه بیشتر فعال کرد و به تلاش بیشتر و تولید و ادامهی کار وامیداشت .
ولی سرانجام این مدرسهی علمی ( در صالحیه و دمشق ) دو ضربهی سنگین و غیرقابل جبران را متحمل شد . ضربهی اولی توسط غازانخان مغول ( اواخر ق7ه - /13م ) بر پیکر صالحیه وارد گردید که آن را به طور کلی ، از مساجد گرفته تا مدارس و کتب و مردان و زنان ، همه را غارت کردند . ضربهی دوم توسط تیمورلنگ حدود تقریب یک قرن بعد از این ماجرا ( اوایل ق9ه - /15م ) وارد گردید که دمشق و صالحیه را به فجیعترین وضعی منهدم ساخت .
ولی " صالحیه " بعد از این ماجرای تلخ ( ضربه غازان ) توانست بار دیگر به شکل اول خودش بازگردد . یعنی بههمان شکل و نسبت قدیمی در علم و آبادانی و اقتصاد . و مدارس حنبلی مجددا تعمیر و بازگشایی گردید تا جایی که این بطوطه در اواسط قرن هشتم میگوید : صالحیه شهر بزرگی است که بازاری بینظیر و یک مسجد و بیمارستان در آن قرار دارد .
ابنبطوطه مدرسهی أبیعمر را در حال فعالیتهای آموزشی با حجرههایی برای طلاب و سرویسهای غذاخوری و لباس کافی یافت ولی حملهی تیمورلنگ ( ضربه دوم ) این فعالیتها را تا حد زیادی ضعیف کرد . هنگامی که " قلقشندی " در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم شهر صالحیه را وصف مینمود چنین گفت : " شهری وسیع دارای خانهها و مدارس و بازارها و منازل مجلل و بوستانها و... و سپس میتوان گفت که بهدبال آن ، فعالیتهای عملی آلقدامة ضعیف شده بود و مدرسهی ابیعمر و " دارالحدیث الضیائیهالمحمدیه " ( منتسب به ضیاءالدین محمدبن عبدالواحد المقدسی ) نیز مانند گذشته علمای مشهور بیرون نمیداد اگرچه توانست در مدت یک قرن و نیم به بزرگان و عظمت گذشتهی خویش افتخار کند و چندین عالم فارغالتحصیل را تحویل جامعه دهد .
آلقدامة در این تلاش تنها نبودند ، بلکه پیروزی و موفقیت خود را از همان روزهای اول مدیون تعدادی از خانوادههای حنبلی ساکن اطراف خود از جماعین و قبایل دیگر بودند که با مهاجرت به طرف آلقدامة در طول سالهای متمادی و مشارکت در فعالیتهای علمی با آنها ، موفقیت آنها را دوچندان کردند . این مهاجرت بزرگ بیشتر در عصر ایوبی و ممالیک اول بوده است . و بدینترتیب ، بهتدریج جوامع روستایی زیادی از اماکن فلسطین به دامنهی کوه قاسیون به دمشق رفتند و فعالیت کشاورزی این محل را به فعالیت علمی تبدیل کردند . و از آنها هم تعداد زیادی دانشمند ظاهر شد همانگونه که آلقدامة دانشمندان زیادی را پرورش داده بود . علاوه بر اینکه از علمای آلقدامه تأثیر میپذیرفتند ، از نظر روابط خانوادگی نیز به آلقدامه مرتبط میشدند و لقب " مقادسه " به آنها اطلاق گردید . این افراد از پنج خانواده ( یا طائفه ) بهشرح زیر تشکیل میشدند :
- آلعبدالهادی ، که یوسفبن قدامه ، برادر احمد که اولین مهاجر به دمشق بود ، آن را به وجود آورد .
- فرزندان " سروربن رافع جماعیلی ، که با آلقدامة بهواسطه ازدواج ، ارتباط پیدا میکردند .
- فرزندان " عبدالواحدبن احمدسعدی " که نسبت خویشاوندی با آلقدامه داشتند .
4 و 5 ) دو خانوادهی " راجع " و " جماعه " که نسبت " مرداوی " را بر خود نهاده و ارتباط خانوادگی و فامیلی با آلقدامه داشتند .
تعداد زیادی از مردان این خانوادههای پنجگانه که با درجات مختلف ، در فعالیتهای عمومی مرکز علمی که قدامی حنبلی تأسیس کرده بود سهم دارند . از طرف دیگر ، آلقدامه با فعالیتهای چشمگیر و شهرت دینی خود ، توانستند علمای حنبلی زیادی را از حران ، بغداد ، نابلس ، بعلبک ، و غیره به دمشق جذب کنند و این علما به این محل آمده و در فعالیتهای این مرکز حنبلی صالحی و بالا رفتن شهرت و آوازهی علمی دمشق مشارکت کردند . شاید بارزترین این افراد " ابنتیمیه الحرانی " ( احمدبن عبدالحریم 661 - 728ه - ) مجتهد مشهور و فرزندان مفلح مقدسی باشند . علاو بر این تعداد زیادی از افراد سرشناس و حافظان ، محدثین ، فقها و قضات از پیروان مذاهب دیگر به این محل آمدند .
از سوی دیگر تأثیر مرکز اسلامی صالحی منجر به صدور مذهب حنبلی به مصر ، بعلبک و غیره گردید . در نابلس از بنیسرور ( فرزندان نعمه ) شعبهای شتکیل شد که بعد از آزادی فلسطین از سلطه اروپائیان ( صلیبیان ) تعدادی از علمای حنبلی خود را به نظارت کار نزدیکانشان در شام فرستادند هر چند که نتوانست به شکوفایی و درخشش برسد . فعالیتهای علمی این گروه تا اواسط قرن هشتم هجری در نابلس ادامه یافت .
در نتیجهی همهی اینها و رشد و شکوفایی اقتصادی و سیاسی دمشق در زمان ملوکالطوایفی بهعنوان مرکز نیابت سلطنت و نیز همراه با فعالیت مدارس دیگر دمشق و مکتبخانهها و افزایش علما در آن دوره ، " مدرسه عمر " در دامنهی کوه قاسیون به یک مرکز مهم علمی اسلام تبدیل شد هر چند که مختص به مذهب حنبلی بود .
ابنعبدالهادی یکی از مورخین این طائفه در قرن هشتم هجری میگوید : " در سرزمین اسلامی ، مرکزی بزرگتر و باشکوهتر از آن وجود نداشت " . این مرکز با ده حجره درس برای طلبههای علوم دینی تأسیس شده بود ولیکن بعداً مردم دهها حجرهی دیگر برای طلاب ساختند .
بخششهای تفریحات و وقفهای زیادی از طرف مردم در نظر گرفته شد و کمتر سالی میگذشت که برای این مرکز علمی ، اموال وقفی از ناحیهی افراد خیر در نظر گرفته نشود .
این مدرسه دارای کتابخانهای غنی بود که قرآنهای زیاد ( از جمله قرآنی به خط حضرت امام علی ( ع ) و کتب حدیث فقه و لغتنامه و جزوات و مجلات بسیاری در آن وجود داشت .
مجموع علما و دانشمندانی که از آلقدامه و خانوادههای وابسته به آن ( پنج خانواده فوقالذکر ) به عرصهی ظهور رسیدند و نام آنها در تذکرهها و سرگذشتنامهها آمده ، حدود 110 عالم میباشند که نیمی از این تعداد را آلقدامه تشکیل میدهد ، ( خانواده احمد و پسرش ابنعمر 52 نفر هستند ) و تقریباً یکچهارم از آن را " بنیسرور " با دو شاخهی شام و نابلس ( 26 نفر ) و 14 نفر از آلعبدالهادی و 12 نفر از آل عبدالواحد و بقیه از خانواده " راجح " و " مرداوین " بودند .
در میان این اسامی تعدادی دانشمند زن نیز بهچشم میخورد . جو فعال و پرشور آن زمان ، زنان آلقدامه را نیز به فعالیتهای علمی کشاند ، که در ارتباط با علوم کلی مثل علم حدیث و فقه و غیره فعالیت داشتند . از افراد زیر میتوان بهعنوان بارزترین دانشمندان آلقدامه و خانوادههای وابسته به آن نام برد :
عبدالفتیبن عبدالواحد ( 541 - 600ه - /1147 - 1204م ) که تألیفات این شخص به 45 عنوان میرسد ، موفقالدین عبداللهبن اح مد ( 548 - 620ه - /1146 - 1223 ) ، ضیاءالدین محمدبن ابراهیمبن عبدالواحد ( 569 - 643ه - /1173+1245م ) که از علمای حدیث عصر خود بود ، شمسالدین محمدبن ابراهیمبن عبدالواحد ( 603 - 676ه - /1206 - 1277م ) که قاضیالقضات مصر بود ، عائشه بنت الموفق ، فخرالدین علیبن احمدبن عبدالواحد ( 575 - 690ه - /1179 - 1291م ) که حدود 60 سال از عمر خود را حدیث نقل میکرد و مسند عصر خویش بود ، شمسالدین محمدبن احمد عبدالهادی ( 714 - 744ه - /1304 - 1343م ) که 58 عنوان از او به یادگار مانده است و عائشه بنت عبدالهادی ( 723 - 816ه - /1323 - 1413م ) . شکی نیست که آلقدامه و خانوادههای وابسته به آن در دوران زندگی خود آثار علمی و مفیدی برجای گذاشتند .
- این گروهها در اشاعه نمونههای عالی علم و تقوی در عصر خدشان که مذهبی بودن و زهد و تقوی ویژگیاش بود ، سهم به سزایی داشتند تا آنجا که حکمرانان برای آنها احترام و ارزش خاصی قائل بودند و از سوی مردم با استقبال و احترام زیادی روبهرو میشدند .
- شهرت و آوازهی آنها از نظر زمانی به چند قرن پیش برمیگردد و از نظر مکانی از " صالحیه " و " دمشق " به اطراف " شام " ( دومه ، رحیبه و ضمیر ) و سپس بعلبک و روستاهای آن در جماعین و به نابلس بیتالمقدس و مصر و اسکندریه و حران و اربیل و بغداد کشیده شد .
- تعداد زیادی از رجال علمی ، قضایی داریا شرایط افتاء و اشخاص موظف دینی را به نظام پادشاهی ( ملوکالطوایفی ) تقدیم داشت .
- ثروت علمی بزرگی از تألیفات خود در زمینههای فقه حنبلی و کتب شرح و رجال و حدیث و علوم قرآنی و لغت برای جامعهی بشری به یادگار گذاشتند . البته تلاش عمده و گسترده آنها در متبلور ساختن فقه حنبلی بوده است .
- مجموعه بزرگی از کتب خطی را که هنوز جزء ثروت عمدهی کتابخانه دمشق است جمعآوری کرده و هزاران نسخه از آنها را با خط خود نوشتهاند .
- در آن برهه از زمان ، در تعلیم زنان سهم به سزایی داشتد و در نتیجه تعداد زیادی از زنان عالمه را به جامعهی دوران خویش تحویل دادند .
- نتیجهی فعالیتها و تلاشهای بیوقفه آنها این بود که سرزمین کوچکی که " صالحیه " نام داشت ، امروزه یکی از بزرگترین شهرکهای دمشق محسوب میگردد .
تا زمان حاضر نیز در تاریخ شام مهاجرتهای روستایی کوچک انجام گرفته که به اندازهی مهاجرت آلقدامة به دمشق مؤثر بوده و از جهت وسعت و زمان و عمق و نوع به اندازهی همان مهاجرت آلقدامة میباشند .
مآخذ :
- حنبلی ، ابن العماد : شذرات الذهب فی أخبار من ذهب ، قاهره 1931 .
- نعیمی : الدارس فی تاریخ المدارس ، دمشق 1948 .
- ابن عبدالهادی : ثمار المقاصد فی ذکر المساجد ، دمشق 1943 .
- ابنکنان : المروج السندسیة الفیحیه فی تلخیص تاریخ الصالحیه ، دمشق 1947 .
- علموی : مختصر تنبیه الطالب ( مختصر النعیمی ) ، دمشق 1947 .
- ابن طولون : القلائد الجوهریه فی تاریخ الصالحیه ، دمشق 1949
- حنبلی ، ابن رجب : کتان الذیل علی طبقات الحنابله ، دمشق 1951 .