ماشیح
" ماشیح " (Messiah) واژه ای عبری به معنای " مسیح
رهایی بخش " است و با کلمه " مشیحیوت " یعنی " مشیحانیه " که همان اعتقاد به آمدن ماشیح است ، هم خانواده می باشد و از ریشه عبری " مشح " یعنی " پاک کردن با روغن مقدس " مشتق شده است . یهودیان مانند اقوام و ملل باستان ، پیش از نصب پادشاه و کاهن به سر آنها روغن می مالیدند تا نشانه موقعیت جدید آنها و نیز علامت آن باشد که روح الهی در آنها حلول کرده است .
طبق معمول می بینیم که در چارچوب یهودیت حلول گرا ، قلمرو مفهومی واژه " ماشیح " رفته رفته گسترش می یابد و معنای گوناگونی پیدا می کند که همه در ساختار چند لایه یهودی در کنار یکدیگر قرار می گیرند . کلمه " ماشیح " به تمام پادشاهان و پیامبران قوم یهود و همچنین به کورش ، پادشاه ایرانیان ، یا هر کس که خداوند او را مأمور انجام کار خاصی می کرد ، اشاره داشت . همچنین در مزامیر در موارد متعدد از قوم یهود به عنوان قومی از مشحا نام برده شده است .
این کلمه در نهایت معنی خاصی یافت و اشاره به کسی داشت که از سوی خداوند فرستاده شده و قداست خاصی دارد ؛ انسانی آسمانی و موجودی معجزه گر که خداوند قبل از خلقت جهان وی را آفرید و او در آسمان می ماند تا زمان فرستادن وی فرا برسد . به او " پسر انسان " نیز می گویند ؛ زیرا به شکل انسان ظاهر می شود هرچند که سرشت وی آمیخته ای از خدا و انسان است . او تجسم خدا در تاریخ است .
وی نقطه اصلی و کامل حلول خدا در انسان و پادشاهی از نسل داوود است که پس از ظهور ایلیای نبی خواهد آمد تا مسیر تاریخ یهود بلکه بشریت را اصلاح نماید . او به رنج و محرومیت یهودیان پایان می دهد و آنها را رهایی خواهد بخشید ؛ یهودیان پراکنده در تبعید را گردهم آورده ، آنها را به صهیون بازخواهد گرداند ؛ دشمنان قوم یسرائیل را از بین برده ، اورشلیم ( قدس ) را به پایتختی خود برخواهد گزید ؛ معبد را بازسازی کرده ، براساس شریعت شفاهی و کتبی حکم خواهد راند و تمامی مؤسسه های قدیمی یهودیان از قبیل سنهدرین را از نو ایجاد خواهد کرد . او بهشت را که هزار سال می پاید ، برپا می کند و مفاهیمی همچون " رؤیاهای هزاره ای " و " اعتقاد به بازگشت " بر همین اساس شکل گرفت .
خدای یهودیان علاوه بر تاریخ در طبیعت نیز حلول می کند و به همین دلیل می بینیم که دوران طلایی ( عصر
مشیحانی ) تاریخ و طبیعت را در برمی گیرد . در سطح تاریخ ، صلح - - بر اساس روایتی - - سراسر جهان را فرا خواهند گرفت و فقر برچیده خواهد شد ؛ و ملتها ابزار ویرانگر خود را به ابزار سازنده مبل خواهند ساخت و تمام مردم دوستدار یکدیگر و فضیلت طلب خواهند شد . طبعا صهیون مرکز این عدالت فراگیر می شود و هم ملتها در خدمت ماشیح قرار می گیرند .
در روایت دیگری آمده است که صهیون بر همگان آقایی خواهد کرد و دشمنان را درهم خواهد شکست . اما در سطح طبیعت ما مشاهده خواهیم کرد که زمین سرسبز خواهد شد و از آن ، نان و لباسهای پشمی و گندمی که هر دانه اش به اندازه یک گاو نر بزرگ است خواهد روئید . شراب نیز فراوان خواهد شد .
اندیشه مشیحانی اندیشه ای حلول گرا و افراطی است که نشان می دهد انسان نتوانسته است مرزها را بپذیرد و از توحیدی که خدا را فراتر از طبیعت ، ماده و تاریخ می داند ، به تنگ آمده است ؛ او همچنین تز محدودیت اراده و عقل بشری را نمی پذیرد و تاریخ را قلمروی نمی داند که خدا در اختیار انسان گذاشته تا در آن آزادانه عمل کند . انسان از چنین اندیشه هایی احساس تنگنا می کند و با تخیل فروپاشی مرزها می کوشد تا خدا را جایگزین تاریخ ، طبیعت و انسان کند و با دخالت ناگهانی و مستقیم خدا در تاریخ و یا با فرستادن رهایی بخش ( کریستوس ) برای انجام مأموریت خاص خود ( بنابر تفکرات گنوسی ) همه مشکلات را یکباره حل کند .
این اتفاق ناگهانی در اسفار آخرالزمانی برخلاف کتابهای پیامبران تجلی یافته است . در کتابهای پیامبران آمده است که انسان در قلمرو تاریخ آزاد است و به تدریج پیشرفت می کند .
اعتقاد به ماشیح وابستگی اعضای گروههای یهودی به جوامع میزبان را به ویژه در جهان غرب تضعیف کرد و موجب شد که فاصله آنها از بیگانگان افزایش یابد ؛ زیرا انتظار ماشیح وابستگیهای اجتماعی و تاریخی را از بین می برد و ایده سعادت شخصی افراد را کنار می نهد . اما تمایل یهودیان به بازگشت به سرزمین موعود نیز باعث می شود احساس گرایش به زادگاه و منطقه جغرافیایی خاص در آنها از بین برود .
به نظر می رسد کارکردی بودن جوامع یهودی و دست داشتن آنان در تجارت بین المللی در غرب به عنوان
عنصر تجارت پیشه و بیگانه که هیچ گونه وابستگی به جامعه اش ندارد ، به احساسات و گرایشهای مشیحانی آنها عمق بیشتری بخشید ؛ تاجر سرزمین خاصی ندارد و وجدان و اندیشه او را هیچ چیزی محدود نمی کند . درست برخلاف کشاورز که تنها می تواند روی زمین خود کار کند و به آن دلباخته و وابسته است .
چیزی که بسیار پرمعنا می نماید این است که جنبشهای مشیحانی همواره با تصوف حلول گرا و میراث کابالا ارتباط داشته اند ؛ میراثی که بر دیدگاهی جهانشمول استوار است و همه تفاوتها و مرزهای تاریخی اشیا را از میان برمی دارد .
اعتقاد به ماشیح رهایی بخش ، در اصل اعتقادی ایرانی بابلی است . دین و آیین ایرانی ، دینی حلول گرا و دوگانه پرست است که بر محور مبارزه خیر و شر ( خدای نور و خدای تاریکی ) می چرخد . این اعتقاد در هنگام مهاجرت یهودیان از بابل نمودار شد و در پی مخالفت ایرانیها با بازگرداندن خاندان پادشاهی یهودی به یهودیه ریشه دار گردید . این باور به شدت در ذهن و وجدان یهودیان ریشه دوانید تا آنجا که وقتی حشمونیها به قدرت رسیدند از آنها تعهد گرفته شد که به محض آمدن ماشیح بی درنگ از قدرت کناره گیری کنند .
اعتقاد به ماشیح در ابتدای امر شکل دنیایی و مادی به خود گرفت که نمایانگر درجه بسیار پایینی از حلول الهی بود ، ولی بعدها به شکل حلول کامل خداوند در ماده و تاریخ درآمد . براساس چنین نگرشی ماشیح جنگجویی بزرگ ( یا سوار مسلحی ) است که قدرت را به یهودیان بازخواهد گرداند و دشمنانشان را شکست خواهد داد ( اشیعا 9/9 تا 7 ) . میزان حلول گرایی و در نتیجه ، قداست افزایش یافت و ماشیح بن داوود به صورت فرزند انسان و یا فرزند خدا تجلی پیدا کرد ( دانیال 7/13 ) .
از آنجا که آرزوهای مشیحانی تحقق نیافت ، نمود دیگری از ماشیح که تکمیل کننده نمود اول بود پیدا شد : ماشیح بن یوسف که متحمل رنج و محرومیت فراوان شده ، در میان نبرد کشته می شود و تاریکی و عذاب سراسر زمین را فراخواهد گرفت ( همین ایده بر نگرش مسیحیان نسبت به مسیح تأثیر گذاشت ) . ولی بعد از آن نوبت به ماشیح عجیب و خارق العاده ای از نسل داوود خواهد رسید که آزادی را به ارمغان می آورد . حاخامها گناهان قوم یهود را عامل به تأخیر افتادن ظهور ماشیح می دانند و بنابراین ، بازگشت وی منوط به توبه ایشان است .
تصویر ترسیم شده از مسیح در اندیشه دینی مسیحی تأثیرپذیرفته از همین رسوبهای ذهنی است ؛ مسیح مسیحیان نیز فرستاده خداست و فرزند انسان و خداوند است که رنج بسیار می کشد و حتی به صلیب کشیده می شود ، اما پس از آن برانگیخته خواهد شد و پیروانش به پیروزی خواهند رسید .
به نظر می رسد تفاوت اصلی در دیدگاه مشیحیانی یهودیان و دیدگاه مشیحانی مسیحیان در این نکته است که مسیحیت حلول الهی را در شخص عیسی بن مریم می داند و چنین حلولی برخلاف اندیشه مشیحانی قوم یهود ، موقت پایان یافته و غیرقابل تکرار است . همچنین رهایی از نظر مسیحیان ارتباطی به سرنوشت قومی خاص ندارد بلکه دارای ابعاد جهانی است ؛ چرا که راه هدایت برای همگان باز است .
گرایش مشیحانی ممکن است شکلهای متفاوتی به خود بگیرد . این گرایش به عنوان نمادی از حلول گرایی یهودی ( حلول خداوند در مخلوقاتش و یکی شدن با آنها ) دربردارنده یک بعد قومی مادی افراطی است ( زیرا این حلول گرایی ، نوعی حلول گرایی دوگانه گرا و صلب است ) .
در اینجا آمدن ماشیح به معنای بازگشت یهودیان به صهیون یا اورشلیم است که ماشیح ، رهبر قوم یهود و بلکه رهبر همه اقوام و ملل ، از آنجا بر جهان حکومت خواهد کرد . پس او موجب رهایی قوم یهود است و بس و با پیروزی اش یهودیان از دشمنان خود انتقام خواهند گرفت و به عنوان قومی مقدس به جایگاه شایسته خود دست خواهند یافت . البته تصویر دیگری از دوران مشیحانی نیز ترسیم شده است که جهانی و غیرقومی است ( بیانگر حلول گرایی فراگیر و سیال ) .
بر پایه چنین دیدگاهی در این دوران ، صلح و همبستگی میان تمام ملتها تحقق خواهد یافت و هرچند که قوم یهود دارای جایگاه خاصی است ولی این باعث نمی شود که دیگر ملتها از روند رهایی دور بمانند .
دیدگاه اول بر وجود تفاوتهای عمیق و ریشه ای میان یهودیان و بیگانگان تأکید دارد ، اما دیدگاه دوم تفاوتها را کاملاً از میان برمی دارد و در نتیجه ، حالت سیاسی فراگیری پدید می آید که به حالت جنین در رحم مادر شباهت دارد . بدین ترتیب همه مرزها برچیده می شود و یهودیان با دیگر اقوام درمی آمیزند .
مشیحانیت ممکن است مانند مکتب یهودیان مارانو ،
دونمه ، شبتانیستها و فرانکیستها جنبه ترخیصی و رواانگاری پیدا کند ؛ زیر پا ماشیح و پیروان وی شریعت را نقض می کردند و زیر پا می گذاشتند تا از آزادی سرچشمه گرفته از آن بهره مند شوند . آنها در نهان با باقیمانده هویت یهودی خود و به شکلهایی که از یهودیت بویی نبرده بود ، زندگی می کردند . چه بسا این بدان سبب است که لحظه مشیحانی ، لحظه حلول کامل خدا در انسان ( ماشیح ) است . چنین لحظه ای لحظه وحدت وجود و در نتیجه ، کم رنگ شدن و حتی مرگ خداست ؛ زیرا خدا به ماده ای بشری تبدیل می شود .
اگر چنین اتفاقی بیفتد شرایع ارسال شده از سوی وی به عنوان خدا نیز بی اعتبار می گردد . مشیحانیت با تجلی ناگهانی خدا و نمودهای خشونت آمیز که گاهی به صورت قیام نظامی جلوه گر می شود ، ارتباط دارد .
این موضوع در مورد ابوعیسی اصفهانی ، داوود الرائی ، دیوید رئووینی و یعقوب فرانک و در نهایت صهیونیسم نیز صادق است .
یهودیت حاخامی برای آرام کردن رویکردهای مشیحانی کوششهای بسیار کرد و در همین راستا بر بعد الهی بازگشت ماشیح و این که ماشیح وسیله خدا برای تحقق رهایی است ، تأکید کرد . بدین ترتیب ، یهودیان باید در کمال صبر و خویشتن داری در انتظار ماشیح باقی بمانند و تلاشهای فردی و گروهی برای جلو انداختن پایان جهان ، کفر به شمار می رود . نهاد حاخامی در این زمینه تا اندازه زیادی موفق شد و یهودیان مارانو نیز در اروپا و برخی بخشهای کشور عثمانی به ویژه بالکان پراکنده شدند . گرایش مشیحانی در میان آنان بسیار عمیق و ریشه دار بود .
کابالای لوریانی که شامل دیدگاههای مشیحانی بود در میان اعضای گروههای یهودی رواج یافت و یهودی مرکز هستی به شمار رفت و اقامه نماز و انجام اوامر و نواهی از سوی یهودی به منزله مشارکت فعال وی در تعجیل ظهور ماشیح محسوب شد . این وضعیت ، شرایط مناسبی را برای پدیدار شدن شابتای زوی و شبتانیسم فراهم ساخت . همه می دانند که نهاد حاخامی در طول تاریخ برای ایستادن در برابر این گرایشها بسیار کوشید ، ولی علی رغم آن بحران یهود و یهودیت به اوج خود رسیده بود .
در میان یهودیان ، عده ای خود را به دروغ ماشیح معرفی کردند که به عنوان نمونه می توان از برکوخبا ، ابوعیسی اصفهانی ، یودغان و داوود الرائی نام برد . در
دوران معاصر در غرب نیز کسانی مانند دیوید رئووینی ، شابتای زوی و فرانک به دروغ خود را ماشیح معرفی کردند .
جالب است که گرایش مشیحانی در دوران معاصر به رغم داشتن اصول سفارادی ، در شرق اروپا و بخشهای اروپایی کشور عثمانی رواج یافت . مشیحانیت که در اصل سفارادی بود بعدها به اقلیتهای اشکنازی اختصاص یافت . فرانکیسم ، حسیدیسم و سرانجام صهیونیسم در وهله اول جنبشهای اشکنازی بودند ؛ شاید بدین سبب که اشکنازها در محیط مسیحی زندگی می کردند و مسیحیت ، حلول الهی را در یک شخص یعنی عیسی بن مریم می دانست . جنبشهای مشیحانی نیز چنین بودند و حلول الهی را از قوم یهود به ماشیح منتقل کردند .
با این حال می توان گفت که دیدگاههای مشیحانی توان و استعدادی نهفته در همه تمدنهاست که تنها حرکت تاریخ می تواند آن را نمایان سازد . انفجارهای تکراری مشیحانیت یهودی در دوران معاصر ، بیانگر بحران یهودی و یهودیت است ؛ زیرا جامعه اروپایی از دوران رنسانس با نمایان شدن ارزشهای پویایی نظام بورژوازی حرکت شتابان خود را آغاز کرد و این در حالی بود یهودیان گتونشین توانایی همگام شدن با این تحول را نداشتند ؛ زیرا جامعه به آنها کمک نمی کرد و آداب و رسوم دینی پیچیده یهودیان نیز این همگامی را - - اگر نگوییم ناممکن - - دشوار می ساخت . هرچه یهودیان منزوی تر می شدند ، فشار بیشتری بر آنها وارد می شد و هرچه فشارها افزایش می یافت ، انتظارها و انفجارها مشیحانی بیشتر می شد .
یهودیان در دوران فشار و فلاکت ، در چارچوب حلول گرایانه ساده و بسیطی گام برمی داشتند که همواره آنان را به یاد فرستاده ای می انداخت که خدای طبیعت و تاریخ ، او را برخواهد انگیخت ؛ کسی که برای اصلاح وضع آنان هر معجزه ای می کند . ماشیح همچنین تمایل اشباع نشده یهودیان به سلطه و قدرت سیاسی را ارضا خواهد کرد .
می توان گفت که مشیحانیت ، شورش مردمی یهودیت است و به همین دلیل افراد تهیدست و دورمانده از نخبگان حاکم را جذب می کرد . البته این شورش احمقانه توانایی درک عوامل اصلی بحران و دستیابی به راه حل ها را نداشت . این حالت به یهودستیزی توده های مسیحی شباهت داشت که آن نیز به عنوان شورشی مردم از درک علل
تهیدست شدن توده ها و ابزارهای بهره کشی عاجز بود و به همین دلیل به جای دستیابی به علت اصلی مشکل و حمله به بهره کشان اصلی ، اقلیتهای یهودی را مورد تهاجم قرار می دادند ؛ زیرا آنها ابزار علنی و مستقیم بهره کشان بودند .
تأکید بر این نکته که جنبشهای مشیحانی دارای دو ساختار داخلی و بین المللی بودند ، حائز اهمیت است . همچنین باید تأکید کرد که برخورد و تلاقی این دو ساختار معمولاً به بحران و انفجار می انجامید .
ساختار داخلی در افزایش فقر و فلاکت یهودیان پدیدار می شد و ساختار بین المللی نیز در لحظه سرنوشت سازی نمایان می گشت که ماشیح دروغین ، آن را فرصت مناسبی برای قیام خود می دانست ( پایان خلافت اموی برای ابوعیسی اصفهانی ، خیز برداشتن روحانیان مسیحی به سوی احیای جنگهای صلیبی برای داوود الرائی و آغاز دوران استعمار غربی و اولین شکست عثمانیها برای شابتای زوی ) .
مشیحانیت به عنوان پدیده ای ژله ای شکست ناپذیر است ؛ زیرا اگر ماشیح ظهور کند ، نشانه درستی این ایده است و اگر ظهور نکند باید در انتظار وی باقی ماند . حال اگر ظهور کند و در مراحل اولیه پیروز شود ، این نشانه صحت ادعای او را ثابت می کند ؛ زیرا او برای قومش همه عذابها و سختیها را تحمل می کند . اگر شکست به صورت ارتداد از یهودیت جلوه گر شود پس براساس دیدگاههای مشیحانی این امر از باب رد گم کردن و تقیه دانسته می شود .
وی به عنوان ماشیح برای درگیر شدن با جهان شر باید وارد آن شود و بر همین اساس از یهودیت خارج می شود . همچنین اگر ماشیح کشته شود یا بمیرد ، تصور پیروان وی این خواهد بود که وی نمرده و کشته نشده است بلکه غایب شده و در آینده بازخواهد گشت . پیروان منتظر ، گروه دینی جدا و مستقلی از نهاد حاخامی تشکیل دادند که عقایدش بر محور ماشیح و اعمالش بر محور انتظار می چرخید .
این امر در واقع شیوه نهفته بیشتر جنبشهای مشیحانی یهودی و غیریهودی است که معمولاً به ناکامی می انجامد و معتقدان و پیروانش بهای گزاف آن را می پردازند .
گرایش مشیحانی در دوران معاصر در غرب از آغاز قرن هفدهم و همزمان با شروع طرحهای استعماری غرب و افزایش سکولاریزاسیون تمدن غربی شدت گرفت و این در حالی بود که تمدن مذکور این توان را به انسان غربی داده بود که برای حل و فصل مشکلات خود ، آن را صادر
کند و یا در هر گوشه از جهان جنگی بپا نماید . همچنین در همین دوران اندیشه صهیونیستی ( هزاره گرا ) در میان محافل تجاری پروتستان رواج یافت .
این گرایش مشیحانی پس از شکست تلاشهای شابتای زوی و یعقوب فرانک به شکل نهفته باقی ماند تا اینکه صهیونیسم پدیدار گشت . می توان گفت که جنبش حسیدیسم نیز یک جنبش مشیحانی بدون ماشیح و یک جنبش مشیحانی پراکنده است ؛ زیرا حلول الهی را در تعداد زیادی از اولیا که تسادیک [صدیق ]نام دارند ، پراکنده می کند . هر یک از این اولیا دربردارنده مقداری از حلول الهی بود و همین ، هواداران بسیاری را پیرامونش جمع می کرد .
قرائیان با ایده ماشیح آشنا نیستند ؛ زیرا تحت تأثیر اسلام قرار داشتند و پیروان خود را از نزدیک شدن به کسانی که از آمدن ماشیح خبر می دادند ، برحذر می داشتند . موسی بن میمون اعتقاد داشت که اگرچه صلح با آمدن ماشیح سراسر جامعه را فرا خواهد گرفت ، ولی تأکید می کرد که طبیعت قوانین خود را تغییر نخواهد داد و نسبت به صحت ادعای مدعیان مشیحانیت در روزگار خود ابراز شک و تردید می کرد و یارانش را از آنها برحذر می داشت .
یهودیان ارتدوکس در دوران معاصر به بازگشت شخص ماشیح ایمان دارند . اما یهودیان اصلاح طلب چنین ایده ای را مردود می دانند و تز دوران مشیحانی یعنی مشیحانیت بدون ماشیح را جایگزین آن می سازند . این خود بیانگر حلول گرایی بدون خدا است .
صهیونیسم به یک معنا عقیده ای مشیحانی است و می توان گفت که ساختار داخلی جنبش مشیحانی صهیونیسم مبتنی بر افزایش فقر و تهیدستی یهودیان شرق اروپا به ویژه پس از ناکام ماندن روند مدرنیزاسیون سازی است . اما چارچوب بین المللی آن مبتنی بر ضعیف شدن امپراتوری عثمانی و افزایش حملات امپریالیسم غرب به شرق است . نوشته های صهیونیستی آکنده از مطالب مربوط به بازگشت و دوران طلایی مشیحانی و ماشیح است .
در خاطرات هرتزل مشاهده می کنیم که بخشی از توهمات وی در مورد خودش دارای جنبه مشیحانی است . هرچند که برخی صهیونیستها به بازگشت شخص ماشیح اعتقاد نداشتند ، ولی همگی آنان به دوران مشیحانی یا - - به گفته هس - - " شنبه تاریخ " و یا " پایان تاریخ " ایمان داشتند . تنها تفاوت این دیدگاه با نگرش سنتی دینی در این
بود که به شخص ماشیح اعتقاد نداشت و به عبارت دیگر مشیحانیت بدون ماشیح را قبول داشت ( حلول گرایی بدون خدا ) .
با کنار گذاشتن شخصیت ماشیح امکان هم پیمان شدن مؤمنان با ملحدان فراهم گردید و بروز پدیده مشیحانی غیردینی امکانپذیر شد ؛ به عبارت دیگر دوران طلایی مشیحانی در فلسطین با استفاده از فناوری و خشونت و شیوه های غیردینی تحقق یافت بدون آن که یهودی بخواهد منتظر ظهور ماشیح باقی بماند . البته مشیحانیت غیردینی و سکولار با برداشت ابتدایی و دنیوی یهودیان از قضیه مشیحانیت چندان تفاوتی نداشت .
صهیونیسم با برانگیختن احساس مظلومیت و بی وطنی در یهودیان ، احساسات و انتظارات مشیحانی را در میان آنها زنده نگه می دارد تا ارتباط آنها با زمان و مکان قطع شود و رهسپار اسرائیل شوند . با بررسی تاریخ گروههای یهودی مشخص می شود که هیچ یک از جنبشهای مشیحانی نتوانسته است بر تمام یهودیان جهان سلطه یابد ؛ زیرا آنها پیوندی با یکدیگر ندارند .
به همین دلیل ناکام ماندن هر یک از این جنبشها در هر نقطه از جهان و رویگردانی پیروانش از یهودیت ، بر یهودیان دیگر نقاط جهان اثر مهمی نمی گذاشت . اما صهیونیسم به عنوان یک جنبش مشیحانی توانست برای اولین بار تقریبا بر همه یهودیان سایه افکن شود . جنبش گوش ایمونیم در بسیاری از ابعاد خود همچون انتظارها ، گفتمانها و نمادهایش یک جنبش مشیحانی است .
تندی اندیشه های انقلابی و هیچ انگارانه برخی اندیشمندان یهودی در دوران معاصر - - همچون اسپینوزا ، مارکس و دریدا - - نشأت گرفته از میراث بجا مانده از مکتب مشیحانی است . همچنین مخالفت کامل آنها با مرزبندی های تاریخی و بشری و انقلابی گری و هیچ انگارانه آنها نشأت گرفته از گرایش شدید آنان به مشیحانیت بدون ماشیح و تمایل بچه گانه آنان به خلاصه کردن جهان در یک یا دو عنصر و بازگشت به حالت سیالیت رحمی است که ویژگی اندیشه مشیحانی به شمار می رود .
مأخذ :
- المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ
خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد پنجم ، چاپ اول ، پاییز 1382 .