ملت بدون سرزمین

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۱۶ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


صهیونیسم معتقد است که یهودیان یک ملت هستند ؛ اما این ملت دچار سرباری و مصرف گرایی است . صهیونیسم می پندارد که چنین عوارض بیمارگونه ای صرفا از عوارض تبعیدگاه است و هنگامی که کشور صهیونیستیتأسیس شود ، یهودی به سرزمین مقدس و قومی خود بر می گردد تا در آن کشاورزی کند و آن را از اعراب خلاص می کند و خود را از تبعیدگاه می رهاند ؛ همان تبعیدگاهی که بهانه ای به دست دشمنان یهودیان و یهودیت داد تا اتهامات مختلفی را نثار آنان کنند . این چیزی است که " عقیده کار عبری " ( نک : کار عبری ) خوانده می شد و پس از آن که این جنبه از آرزوی صهیونیسم شکست خورد ، به " عقده کار عبری " تبدیل شد .

این موضوع ( کار حقیقی عرب به جای کار خیالی عبری ) شدیدا بر وجدان اسرائیلی فشار می آورد . در یک داستان اسرائیلی ، یک پیرمرد اسرائیلی را می بینیم که با نوه اش نشسته است و خاطراتش را برای او تعریف می کند . آن دو آلبوم عکس را ورق می زنند . پدربزرگ ، به عکس از دهه سی اشاره می کند که خودش داشت خانه اش را

می ساخت . نوه اش به او می گوید : " بابابزرگ ! مگه قبلاً عرب بودی ؟ " زیرا تنها اعراب به کار بنایی اشتغال دارند . این کودک براساس تجربه خودش نتیجه گیری می کند ، نه براساس ادعاهای صهیونیسم .

اسرائیلی ها در تحلیل رخنه نیروی کار عرب در بخش کشاورزی می گویند : " چرا سازمان آزادی بخش فلسطین این قدر بر بازپس گیری فلسطین اصرار می کند ؟ مگر نمی بیند که فلسطینیان عملاً سرزمین فلسطین را پس گرفته اند ؟ " صهیونیستها خوب می دانند که زمین از آن کسی است که در آن کشت می کند .

شاید رخنه اعراب در بخشهایی نظیر کشاورزی و ساختمان سازی به معنای پرداختن آنها به کارهای تولیدی باشد . این وضعیت ، مهاجران صهیونیست را به واسطه و سربار تبدیل کرده است و یا باعث شده است که آنها به کارهای غیربدنی مشغول شوند که ( براساس تصور صهیونیسم ) از این نظر به یهودیان گتو شباهت دارند .

بنابراین ، انسان اسرائیلی فقط به مضاربه ، بورس بازی و قیمت سهام و نرخ های تبدیل ارز توجه دارد . شمار کسانی که به این حرفه ها اشتغال دارند رو به افزایش است و میزان مصرف گرایی نیز به شکل قابل ملاحظه ای افزایش یافته است . اسرائیلی ها درباره این وضعیت ، لطیفه ها ساخته اند . آنها شهروند اسرائیلی را " روش قطان " یعنی " سر کوچک " توصیف می کنند .

در اصطلاحات مجازی اسرائیلی ها ، کسی که سر کوچکی دارد معده بزرگی دارد و فقط به مصلحت و لذت خود و نیازهای شخصی اش می اندیشد و از خدمت به کشور یا تفکر درباره آن ، کاملاً رویگردان است . او انسانی مصرف کننده و مادی گراست که لذت امروز را به فردا واگذار نمی کند .

براساس یکی از لطیفه های اسرائیلی ، سیاست دولت صهیونیستی این است که مردم خود را به T . V . Cمجهز کند که این سه حرف ، حرف اول T . V, Video, Carاست و آرزوی صهیونیسم این است که اسرائیل به نور ملتها ( با ولتاژ بسیار بالا ) تبدیل شود ، اما به گفته یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی ، به جامعه سه وی ( 3V : Volvo, Video, Villa ) تبدیل شده است [اتومبیل ]ولو ، ویدئو ، ویلا .

روزنامه نگار اسرائیلی ( در روزنامه ژروزالم پست ) اشاره می کند که اسرائیلی ها مثل مردمان آمریکای شمالی زندگی می کنند ( یعنی از سطح زندگی بالایی برخوردارند ) و مثل ایتالیایی ها مالیات می پردازند ( یعنی از پرداخت مالیات می گریزند ) و مثل مصری ها رانندگی می کنند ( یعنی دیوانه وار ) .

اتکاء شدید به کالاهای آمریکایی و تمایل به مهاجرت به ایالات متحده - - که سرزمین موعود واقعی است - - نتیجه این مصرف گرایی است . مجله " عل همشار " ، مقاله ای با عنوان " خروج صهیون " به چاپ رسانده بود . کلمه " خروج " در وجدان مذهبی یهودی به معنای " خروج از مصر " و " صعود به صهیون یا ارتس یسرائیل " یعنی فلسطین است .

بنابراین ، به کار بردن آن در بحث " خروج " از صهیون ، تا حدود زیادی تمسخرآمیز است ؛ چرا که احساس می شود وضعیت موجود ، تناقض آمیز است . مقاله ای که در سال 1987 نوشته شد اشاره می کرد که پس از دوازده سال شمار مهاجران از اسرائیل به 800 هزار اسرائیلی خواهد رسید ( در واقع گفته می شود که این رقم در سال 1997 به یک میلیون نفر رسید ) .

نویسنده مقاله ، این گونه تحلیل می کند که : " اگر در نظر بگیریم که سازمان ملل در حالی تصمیم گرفت که حق یهودیان را در داشتن یک کشور خاص خود به رسمیت بشناسد که شمار مهاجران به اسرائیل ، حدود 600هزار نفر بوده است در این صورت مفهوم فاجعه آمیز این داده ها را درخواهیم یافت !

طبعا مهاجران از لطیفه ای اسرائیلی در مورد سربار بودن در امان نیستند . زئیف شیف ، تحلیل گر نظامی اسرائیلی ، شهرک نشینی در کرانه باختری را " شهرک نشینی دولوکس " توصیف می کند ؛ زیرا شهرک نشینان در آن جا مصرف کننده هستند نه پیکارگر .

آنها پیش از نقل مکان به یک شهرک ، اندازه استخر و مساحت ویلا را حساب می کنند . روزنامه های اسرائیلیاین گونه شهرک نشینی را " شیری که هرگز بسته نمی شود " توصیف می کنند و گاه از " شهرک نشینی حرفه ای ( به انگلیسی : Professional settlement ) سخن می گویند ؛ زیرا این شهرک نشینان در کرانه باختری ، منتظر وقتی هستند که نیروهای اسرائیلی عقب نشینی کنند و غرامت های مناسب دریافت کنند ( آن طور که در شهرک یامیت در شبه جزیره سینا پیش آمد ) .

اسرائیلی ها همچنین از شهرک نشینی رفت و برگشتی ( به انگلیسی : Shouttle settelement ) سخن می گویند که منظور ، شهرک نشینانی هستند که صرفا به خاطر ارزانی واحدهای مسکونی در کرانه باختری سکونت دارند اما در

پشت خط سبز کار می کنند . به این ترتیب ، شهرکها به خوابگاه هایی تبدیل شده است که شهرک نشین ها ، شب را در آن به سر می برند ؛ یعنی آنها مانند پاندول میان شهرکهای محل سکونت خود در کرانه باختری و دفاتر کارشان در شهرهای اسرائیل در پشت خط سبز ، رفت و آمد می کنند .

هر ملتی حق دارد به اندازه ای که تلاش می کند ، رنج می کشد و تولید و هزینه می کند ، مصر هم بکند ؛ اما در اسرائیل وضع بدین منوال نیست ؛ زیرا صهیونیستها می دانند که کشور " مستقل " صهیونیستی توان آن را ندارد که بقاء و دام خود را تأمین کند و سطح زندگی بالایی را برای آنها فراهم سازد مگر آن که آمریکا به طور مستمر از نظر اقتصادی ، سیاسی و نظامی از اسرائیلی حمایت کند و این حمایت هم وابسته به آن است که اسرائیل همچنان نقش دفاع از منافع آمریکا را ایفا کند ؛ یعنی کشور صهیونیستی یک کشور کارکردی است و با توجه به کارکردی که به آن محول شده است شناخته می شود .

یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی ، کشور صهیونیستی را " سگ نگهبان " توصیف می کند که " سر آن در واشنگتن و تن آن در قدس قرار دارد " . این توصیف ، دقیق ، صریح و کاملاً به قاعده است .

اما همیشه احساس می شود که این لطیفه وجود دارد ؛ مثلاً هنگامی که یعقوب آریدور ، برنامه " دلاری کردن " شکل یعنی ربط آن به دلار را مطرح کرد ( که در آن هنگام ، از لحاظ نظری رد شد ولی عملاً به اجرا درآمد گئولا کوهین ، عضو پارلمان پیشنهاد کرد که تصور آبراهام لینکلن در کنار تصاویری رهبران اسرائیل و ستاره داوود بر روی پول اسرائیل درج شود و به جای " تاریخ یهود " تاریخ آمریکا به دانش آموزان یهودی تدریس شود .

روزنامه " جروزالیم پست " ، گفت وگوی خیالی زیر را میان وزیر دارایی و یک شخص دیگر به چاپ رسانده بود :

وزیر : گام نخست این است که بودجه را کاهش دهیم و گام دوم ، حذف شکل و راه اندازی دلار است .

شخص دیگر : گام سوم چیست ؟

وزیر : قضیه کاملاً روشن است به بروکلین ( یکی از محله های یهودی نشین نیویورک ) می رویم .

یکی از خوانندگان روزنامه " ژروزالم پست " در تحلیل سرباری شخصیت اسرائیلی و میزان وابستگی کشور صهیونیستی به ایالات متحده ( در ژانویه 1985 ) مقاله ای نوشت و در آن ضمن اشاره به درخواست کمک بلاعوض پنج میلیارد دلاری از ایالات متحده پیشنهاد کرد :

" اسرائیل ، پول هایی را که به خزانه اش منتقل می شود در جهت حمایت از صنایع نابرابر و ورشکسته و برای جبران زیان بورس بازان بدشانس در بازار سهام و پرداخت به صراف های آزمند ، صرف می کند و بدین ترتیب این پول ها را به باد می دهد . اسرائیل از این راه می کوشد تا به مردم خود امکان دهد تا بتواند به روش زندگی خود که بدان عادت کرده اند ادامه دهند و هزینه های دیوان سالاری بی ملاحظه ما را که چای را با اشتها می نوشد تأمین کند . لطفا اجازه دهید پیشنهاد کنم که این پول به شرح زیر هزینه شود :

اکنون اسرائیل 4235000 نفر جمعیت دارد که متشکل از 1160000 خانواده با میانگین درآمد 120/6 هزار دلار است .

اگر دولت آمریکا چکی به همین مبلغ را از سال 1985 برای هر خانواده می فرستاد ما به مزایای زیردست پیدا می کردیم : از این راه ، 38552 میلیون دلار نصیب ما می شد و تمام اسرائیلی ها می توانستند در رختخواب بمانند ، گلف یا تنیس روی میز بازی کنند یا تمام سال را به ماهیگیری بروند می توانستیم از دیوان سالاران نیز خلاص شویم و آنها نیز از این وضعیت بهره مند می شدند ؛ زیرا کار نکردن و دریافت حقوق ، برای آنها یک امر کاملاً طبیعی است و مسأله ناتوانی بخش صنعت نیز حل می شد .

شرکت هواپیمایی العال که به علت تعطیلی در روز شنبه زیان بسیاری را متحمل می شود ، اگر کاملاً دست از کار بکشد ، متحمل هیچ زیانی نخواهد شد . در این صورت می توانستیم مدت خدمت نظامی را ( بدون پرداخت هیچ گونه عروضی ) افزایش دهیم تا مردم را به کاری سرگرم کرده باشیم . در واقع عصر هزاره فرا می رسید . پلنگ ( وقتی کاری ندارد ) سرش را روی دست هایش می گذارد و در کنار میش چرت می زند " .

در این حالت ، از طرح یورام آریدور در مورد دلاری کردن شکل پیروی می کنیم و این پیش بینی توراتی محقق می شود : " کودکی کوچک ، آنها را رهبری خواهد کرد " ( اشعیاء 11/6 ) .

پس از حادثه پولارد ، ایالات متحده به ترفیع برخی از افسران اسرائیلی که در این حادثه دست داشتند اعتراض کرد و اسرائیل در مقابل این اعتراض کوتاه آمد . در پی آن یکی از روزنامه نگاران اسرائیلی پیشنهاد داد که کشور صهیونیستی انتقام بگیرد و خود پولارد را به عنوان سفیر اسرائیل در ایالات متحده تعیین کند ؛ یعنی کشور صهیونیستی یک عمل کاملاً انتحاری انجام دهد .

اسرائیلی ها ورطه تاریخی خود را به عنوان کشور اسکانی یهودیان جهان ، درک می کنند . یهودیان جهان از حضور در این کشور خودداری می کنند ؛ چه اکثریت قاطع آنها صهیونیست وطن گزینی ( ماندگار ) هستند ؛ یعنی کاملاً آمادگی دارند که شعارهای صهیونیستی را درباره وطن قومی سر دهند ، برای آن تظاهرات کنند و به آن کمک نمایند ، اما برای اسکان در آن ، هیچ آمادگی از خود نشان نمی دهند .

بوروخوف ، اندیشمند صهیونیست کارگری ، این گونه صهیونیسم را " صهیونیسم سالن ها " توصیف می کند و شخص دیگری ، آن را " صهیونیسم بدون وطن " می نامد . این تناقضی است که اسرائیلی ها جز از راه لطیفه پردازی نمی توانند آن را بپذیرند . کشور صهیونیستی آنها شهرکهایی را در کرانه باختری احداث می کند که " شهرکهای اشباح " ( به انگلیسی dummy settlements ) خوانده می شود ؛ زیرا در آنها هیچ شهرک نشینی یافت نمی شود .

اسرائیلی ها در اشاره آشکاری به یهودیان ایالات متحده می گویند که مهمترین " کشور یهودی " در جهان " کشور یهودی نیویورک " ( the jewish state of New York ) است . این ، بازی با الفاظ است ؛ زیرا کلمه انگلیسی state هم به معنای " کشور " است و هم به معنای " ایالت " . اسرائیلی ها یهودیان آمریکا را jewish wasps هم می خوانند .

کلمه " واسپ " که به معنای " زنبور " است کوتاه شده عبارت انگلیسی White Anglo Saxon Protestantیعنی " پروتستان سفیدپوست آنگلوساکسونی " است . گویا یهودیان آمریکا از لحاظ گوشت و خون و قلب و قالب ، آمریکایی هستند ، اما در هویت یهودی شست وشو داده شده اند .

برخی از اسرائیلی ها بر این باورند که یهودیان ایالات متحده ، اسرائیل را " دیسنی لند " یهودی می دانند ؛ یعنی شهر بازی یهودی که برای تفریح و گردش بدان جا می روند . بعضی دیگر می گویند که اسرائیل از نظر آنها " موزه قومی یهود " است که وارد آن می شوند و چند ساعتی را در آن می گذرانند و پر از احساسات میهنی می شوند و پس از آن ، به خانه و کاشانه واقعیشان بازمی گردند .

یکی از فرهیختگان ، اصطلاح " هتل صهیون " را برای توصیف رابطه یهودیان جهان با اسرائیل به کار برده است ؛ زیرا آنها فقط هنگامی که هوا در بهار و تابستان خوب باشد به اسرائیل می روند و در پاییز و زمستان ، آنجا را به کارگران ( صهیونیست اسکانی ) هتل واگذار می کنند تا در و پنجره ها را ببندند و کار نگهداری و مراقبت را انجام دهند تا گردشگران صهیونیست وطن گزینی که دوستدار هتل صهیون هستند ، بازگردند ( براساس یکی از تحلیل ها ، اصطلاح " صهیونیسم " از فعل " یصون " [به معنای " نگهداری " ] است و لذا این که صهیونیستها به کار نگهداری بپردازند ، یک امر منطقی است .

اما درباره پرداخت هزینه های میهن قومی لطیفه های بسیاری ساخته شده است . یکی از یهودیان از " یهودیت دسته چکی " سخن می گوید که منظور از آن ، یهودی است که معتقد است با پرداخت صدقه به نهادهای یهودی و صهیونیستی می تواند هویت یهودی خود را تحقق بخشد . او این چک را می پردازد تا وجدانش آسوده شود و پس از آن بتوان بدون مشکل و با اشتهای زیاد از زندگی مصرفی و غیریهودی آمریکایی اش لذت ببرد .

بعضی ها معتقدند که پرداخت اعانه به میهن قومی به خاطر ترس از آن است نه به خاطر دوست داشتن آن . از همین رو حاخام آرتور هرتزبرگ ، یهودیان ایالات متحده را " یهودیان نفقه " می نامد ؛ یعنی آنها نه به خاطر دوست داشتن اسرائیل ، بلکه به خاطر آن که از شر آن در امان بمانند و آن را ساکت کنند به آن اعانه می پردازند .

یک اسرائیلی دیگر ، تصویر مجازی کاملاً متفاوتی را به کار می برد ، اما این تصویر نیز همان معنا را دارد ؛ یعنی تماس موقت و عدم پایبندی .

وی می گوید : یهودیان خارج ، به پای اسرائیل پول می ریزند ، مانند مردی که به پای معشوقه خود که چند ساعتی را با او خوش می گذراند ، پول می ریزد ، اما سرانجام به نزد همسر واقعی و دایمی آمریکایی اش باز می گردد !

بنابراین صهیونیست ، یهودی ای است که از یهودی دیگر پول می گیرد تا یهودی دیگر را به سرزمین موعود بفرستد . در اینجا او صهیونیست وطن گزینی است . یکی از اندیشمندان یهودی ، صهیونیست وطن گزینی ( ماندگار ) را به اعضای گروه موزیک نظامی تشبیه می کند که با شور و حال شدید ، عباراتی مثل " به پیش ! به پیش ! را می خوانند ، اما خود در جایشان می ایستند و یک قدم هم به جلو نمی روند .

حتی هنگامی که یهودیان از خارج برای اسکانمی آیند باز مشکلاتی پیش می آید ؛ مثل مشکل سفارادها و اشکنازها که اتهامات و لطیفه هایی را نثار یکدیگر می کنند .

اشکنازها سفارادها را " شوارتز " یعنی " سیاه " می خوانند و می گویند که " الفرانک کرانک " یا " شحوریم "

یعنی " سفارادها بیمارند " و سفارادها نیز در واکنش به آن می گویند " اشکی نازی " . از لطیفه هایی که سفارادها رد و بدل می کنند این است که از یک کودک سفارادی پرسیده شد که وقتی بزرگ شد دوست دارد چه کاره شود و او در پاسخ می گوید : " اشکنازی " ! .

وضعیت مهاجران شوروی نیز چندان تفاوت نمی کند ؛ زیرا اسرائیلی ها دیدند که آنها ظاهرا صهیونیستهای اسکانی هستند ، اما در واقع در پی یک لقمه نان و در جستجوی آن هستند که در هر مکان ، حتی در سرزمین موعود ، تحرک اجتماعی داشته باشند . لذا آمدن آنها به صهیون ، به خاطر قداست آن نبوده است ، بلکه به علت قیمتها و فرصتهای مادی آن بوده است .

روزنامه های اسرائیلی ، نظرات آنها را که بیانگر موضع کاملاً سودجویانه آنهاست منعکس می کنند . یکی از آنها می گوید که او نیامده است تا خودرویی به دست آورد ؛ زیرا در روسیه خودرو داشته است ، بلکه به این علت آمده است تا خودرو بزرگتری به دست آورد .

یکی دیگر از آن می نالد که سرزمین موعود ، بسیار گرم است و دیگری علی رغم ادعاهای یهودی اش از عقیده خیالی اش چیزی جز این این نمی داند که یهودیان در یکی از روزهای هفته : سه شنبه یا شنبه شمع روشن می کنند و یکی دیگر دیوار ندبه را ( که به عبری کوتل می شود ) به تمسخر می گیرد و آن را " دیسکوتل " می خواند . به نوشته یکی از روزنامه های اسرائیل ، این مهاجران روی چمدان هایشان نشسته اند ؛ یعنی در کمین فرصت مناسبی هستند تا از صهیون بگریزند و به جای دیگر بروند که بتوانند در آن جا تحرک اجتماعی بیشتری داشته باشند .

یک روزنامه نگار بدذات اسرائیلی در بخشی از روزنامه " ژروزالم پست " با عنوان " ستون پنجم " در تحلیلی وضعیت مهاجران جدید ، مقاله ای طنزآمیز می نویسد .

مقاله از دفتر کاریابی در اسرائیل آغاز می کند که جوانی ظاهرا باهوش وارد آن می شود و مسؤول از او می پرسد : چه کار داری ؟ وی می گوید : " مهاجر جدید " .

مسئول از این پاسخ او متوجه می شود که او جزو از راه رسیدگان است و از او می پرسد دوست داری چه کار کنی ؟ جوان در پاسخ می گوید : " مهاجر جدید " .

بله متوجه شدم که " مهاجر جدید " هستی اما چه نوع کاری دوست داری انجام بدهی ؟

" مهاجر جدید " .

مسؤول لبخند می زند ؛ زیرا مطمئن می شود که جوان ، عبری نمی داند و برای همین کاملاً شمرده و آهسته می گوید :

تو مهاجر جدیدی ؟

خوب کجا متولد شدی ؟

جوان در پاسخ می گوید : " بتاح تکفا " . مسؤول وقتی این را می شنود به شدت شگفت زده می شود ؛ زیرا بتاح تکفا نخستین شهرک صهیونیستی در فلسطین است و امکان ندارد که کسی که در آن به دنیا آمده است از راه رسیده باشد و حتما در خاک فلسطین اشغالی به دنیا آمده است و زبان اولش عبری است .

وقتی مسئول ، از جوان توضیح می خواهد او می گوید : شنیدم که شما برای مهاجران جدید ، کارهایی دارید . من بیکارم ؛ لذا تصمیم گرفتم که یک مهاجر جدید باشم... شنیدم که صدها میلیون دلار برای کمک به مهاجران جدید اختصاص داده شده است . چرا من مهاجر جدید نباشم تا از این کمک استفاده کنم ؟ مثلاً می توانم یاد بگیرم که چطور به عبری اصیل سخن بگویم و می توانم یاد بگیرم که آن را با لهجه بدی صحبت کنم و مانند مهاجران جدید ، لباس های خنده دار بپوشم .

ببین ، من حاضرم همه این چیزها را فدا کنم . یک سال است که خدمت سربازی را تمام کرده ام و هنوز کاری پیدا نکرده ام . شنیده ام که بسیاری از دوستانم از این کشور کوچ کرده اند ، اما من نمی خواهم چنین کاری را بکنم ؛ چون به صهیونیسم ایمان دارم و این کشور را دوست دارم و اگر تنها راه بقاء این است که " مهاجر جدید " حرفه ای و خوب بشوم ، این کار را خواهم کرد .

می دانم که این به معنای آن است که عضوی خواهم شد در یک اقلیت کوچک و دلم برای میهن اصلی ام تنگ می شود... خب !... اشکالی ندارد ! اگر مصلحت این باشد من حاضرم این کار را انجام دهم .

پس یک مهاجر جدید ایده آل خواهم شد و مدتی کمی را در آموزشگاه زبان عبری سپری خواهم کرد و خود را کاملاً با ارتش وفق خواهم داد . به شما قول می دهم که

مثل مهاجران جدید ، همه چیز بخواهم . من شورای جذب [مهاجران] را به تنگ می آورم چون از شکایت درباره چیزهایی که نیاز دارم دست بر نخواهم داشت .

نویسنده از مهاجر جدید ، مصرف گرایی او ، جستجوی او از رفاه و شکوه های مستمر او ، تصویر طنزآمیز دقیقی ارائه می دهد . در اینجا مسؤول به " مهاجر جدید " نرمش نشان می دهد ، ولی مشکلی پیش می آید و آناین که تولد او در بتاح تکفا ثبت شده است و در نتیجه

امکان این که " مهاجر جدید " قلمداد شود وجود ندارد .

جوان به او می گوید که هیچ مشکلی وجود ندارد و برگه الصاقی درخواست می کند وقتی مسئول دلیل آن را می پرسد ، جوان به او می گوید که وزارت کشور ، برگه هایی الصاقی صادر می کند در آن آمده است که اطلاعات مذکور در این ورقه از لحاظ قانونی ، قومیت را ثابت نمی کند .

در اینجا مسئول ، حرف او را رد می کند و برایش توضیح می دهد که برگه های الصاقی به موضوع یهودی بودن ارتباط دارد ؛ یعنی هر کس که خود را به عنوان یهودی به ثبت رساند لزوما به معنای آن نیست که براساس شریعت ، یهودی شده است . به گفته این مسؤول ، در این جا منظور ، یهودی شدن غیرشرعی است . جوان به او می گوید : اما تعلق به نسل صابرا که همیشه با من است چه ؟

عبارت اخیر ، وضعیت را به طور خلاصه و کامل ، بیان می کند و نشان می دهد که ممکن است میان تازه رسیدگان و شهرک نشینان قدیمی نزاع رخ دهد .

همین نویسنده ، مقاله طنزآمیز دیگری می نویسد و در آن سرنوشت صهیونیسم و وضعیت آن را تحلیل می کند . عنوان مقاله ، " صهیونیسم جاویدان " است . این مقاله ، گفت وگویی است میان یک بدبین و یک خوشبین . وقتی که فرد بدبین ، مرگ صهیونیسم را اعلام می کند ، فرد خوش بین ابراز اطمینان می کند که صهیونیسم جاویدان خواهد بود .

او دلایل و برهان های قاطعی ارائه می دهد و تأکید می کند که مهاجرت صهیونیستی از ایالات متحده ، هنوز در آغاز راه خود است . او با اطمینان می گوید : " کنسولگری اسرائیل در نیویورک ، صد جنازه فرستاده است ؛ زیرا یهودیان آمریکا دوست دارند در اسرائیل دفن شوند " ( این یک طنز نیست ، بلکه یک واقعیت و تداوم سنت های مذهبی یهودی است ) .

بنابراین ، به گفته خوش بین ، مهاجران می آیند ، اما در بخش کالاها ؛ و آداب صهیونیستی هنوز برگزار می شود ، اما در دفاتر کفن و فن و با این شعار : " مرده ها ، مومیایی هایی را که دوست دارند آسود بیارمند به من بدهید " ( این ، تعریضی تمسخرآمیز به شعاری است که در پایین تندیس آزادی در ایالات متحده نگاشته شده است ) .

تمایل یهودیان آمریکا به دفن شدن در اسرائیل ، دلیلی بر این است که آنها می خواهند زندگی موقت و دنیوی خود را در ایالات متحده بگذرانند ، اما وقتی که پای ابدیت به میان می آید ، آنها می دانند که میهن واقعیشان ، اسرائیل است .

به همین علت " صهیونیسم جاویدان است " . " آنها می توانستند در یکی از مناطق پر درخت ایالات متحده دفن شوند ، اما ترجیح می دهند که در سرزمین موعود و در میان ملت خود و در یک تابوت چوبی به خاک سپرده شوند... چه مهاجران مخلصی هستند... هیچ وقت نمی بینی که از دوری میهنشان و یا از این که در اسرائیل ، " کنتاکی فراید چیکن " وجود ندارد ، بنالند ، حتی اصلاً آنها را نمی بینی . آسمان را سپاس ! می پنداشتیم که مهاجرت از ایالات متحده ، به آخر رسیده است... اما اکنون واقعیت را یافتیم... آمریکایی ها به خاطر حضور در اسرائیل می میرند " .

مأخذ :

  1. المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد هفتم ، چاپ اول ، 1383 .