اینشتین ، آلبرت: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۶
آلبرت اینشتین در سال 1879 در شهر " اولم " آلمان ، از یک خانواده یهودی متولد شد ، در مونیخ و آرا و ( سوئیس ) و زوریخ تحصیل کرد و در سال 1905 به تابعیت سویس درآمد . در همین سال سه مقاله منتشر کرد که هر سه پایه جدیدی در علم فیزیک گردید . در یکی از آنها نظریه کوانتوم را در توجیه پدیده برق " نورابرق " به کار برد ، و جایزه نوبل 1921 فیزیک را به مناسبت تحقیقاتش در این موضوع به دست آورد . مقاله دوم درباب رابطه جرم و انرژی بود که اساس محاسبه انرژی اتمی است . مقاله سوم به عنوان روانبرق اجسام متحرک ، مشتمل بر نظریه نسبیت ( خاص ) بود ، که اسم اینشتین به آن پیوسته است ، ( یک نسخه دستی از این مقاله در سال 1944 به مبلغ 000/6000 دلار در آمریکا فروخته شد که هم اکنون در کتابخانه کنگره در واشنگتن است . ) در سال 1909 استاد فیزیک نظری در دانشگاه زورنیخ و در 1913 عضو اکادمی علوم پروس در برلین گردید . در 1914 استاد فیزیک نظری دانشگاه برلین شد و دگر بار به تابعیت آلمان درآمد و در همان سال به مدیریت موسسه فیزیک " کایزرویلهلم " در برلین منصوب گردید و هر دو سمت را تا سال 1933 در اختیار داشت . در 1916 نظریه نسبیت عمومی را منتشر کرد . در 1929 نظریه میدان را اعلام کرد ، که هدفش توجیه پدیده های گرانش و برقاطیس و زیر اتمی به وسیله یک دستگاه از قوانین است . در 1950 و دیگر بار در 1953 صورت تجدیدنظر شده این نظریه را منتشر ساخت . در اواخر سال 1949 نظریه عمومی گرانش را منتشر کرد که قدم دیگری در نظریه میدان واحد بود . اینشتین 25 سال آخر عمر را صرف تحقیق در نظریه میدان واحد کرد ، ولی تا هنگام مرگ ، تحقیقات خود را در اثبات این نظریه کافی نمی دانست . در سال 1933 که اینشتین در سفر انگلستان و آمریکا بود ، آلمان نازی اموال او را مصادره کرد و وی را از کار برکنار نمود . اینشتین دعوت مؤسه تحقیقات عالیه پرنستین را که قبل از آن واقعه به عمل آمده بود پذیرفت و به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد ، در پرنستین ساکن شد و در سال 1940 به تابعیت آمریکا درآمد . اینشتین از پدران عصر اتم است .
نظریات وی در بسط تحقیقات اتمی تأثیر فراوان داشته است . در ماه اوت 1939 در نامه ای که به روزولت رئیس جمهور آمریکا نوشت ، وی را از پیشرفتهای آلمان در شکافتن هسته اتم آگاه کرد و او را برانگیخت تا تحقیق جدی در اتم شکنی را در آمریکا مقرر کند . این تحقیقات منجر به ساختن اولین بمب هسته ای گردید .
اینشتین زندگی آرامی داشت . موسیقی کلاسیک را بسیار دوست می داشت و خودش ویولن می نواخت . نسبت به مظلومین سیاسی و اقتصادی شفقت فراوان داشت . طرفدار جنبش صهیونیسم بود و پس از مرگ وایزمن ، ریاست جمهوری مملکت اسرائیل به او پیشنهاد شد ، ولی نپذیرفت . اگرچه ثروتی نداشت ، به پول اهمیتی نمی داد .
آلبرت اینشتین در کارهای سیاسی به ویژه مسائل مربوط به صهیونیسم نیز فعالیت داشت . در یکی از نامه هایش خطاب به دکتر هلپاخ وزیر کشور وقت آلمان در خصوص صهیونیسم چنین نوشت :
" جناب دکتر هلپاخ ، نامه شما در خصوص صهیونیسم و کنگره زورنیخ را خواندم و به عنوان یک فرد معتقد به اصول صهیونیسم ، خود را موظف می دانم گرچه کوتاه و مختصر جواب آن را تقدیم دارم . "
الف - ارتباط اینشتین با یهودیت :
نقش اینشتین را در قبال مذهب یهود به آسانی می توان در گفته های او جست وجو کرد : " تعقیب دانش ، به خاطر نفس دانش ، علاقه آمیخته با تعصب به عدالت و میلی شدید به استقلال فردی ، اینها جنبه های تابان معارف یهود است و از این لحاظ خدای را سپاس گزارم که یهودی ام " یا " چنین می پندارمکه مذهب یهود به طور تقریبا استثنائی بر روی اصول اخلاقی زندگی و به خاطر زندگی استوار است . من بیش از این که به ذات قوانین موضوعه در تورات که عینا در تلمود هم بازگو شده بیندیشم ، مذهب یهود را روحی می دانم که به خاطر زندگی در کالبد ملت یهود حلول کرده است . تورات و تلمود در نظر من مهم ترین مدرک رفتاری است که در سایه آن عقیده یهودیان در مورد زندگی در قرون پیشین بر کرسی حکومت نشسته است . "
اینشتین - در ابتدا - به مسائل یهودیت زیاد توجهی نداشت ، ولی بعدها یکی از شخصیتهای مهم اجتماعی - فلسفی و تا اندازه ای سیاسی در یهودیت شد ، اغلب با رهبران سیاسی صهیونیسم یهودیت تماس می گرفت ، در اجتماعات فلسفی و فرهنگی یهودیان شرکت می کرد . وی شخصا و افتخارا سالها تا آخر عمر ریاست سازمان بین الملل مبارزه با " ضدیهود " را به عهده داشت .
اینشتین در موارد بسیار متوجه گردید که خواه ناخواه به قوم یهود تعلق دارد و آرمانهای سیاسی و اجتماعی خاصی وی را با آنها پیوند می دهد... از آن پس وی نماینده و پیشوای جهانی قوم یهود و وکیل مدافع صلح و آشتی مابین ملل گردید . از آن پس همت و کوشش کرد که فکر ایجاد کانونی ملی را برای قوم یهود در فلسطین بقبولاند و برای تأسیس دانشگاهی عبرانی در بیت المقدس به مسافرتهای تبلیغی تن درداد . در اولین سالها بعد از صلح سال 1919 به مسافرت در اقطار جهان پرداخت تا منظورهای فوق را عملی کند . کشورهای فرانسه ، انگلیس ، ژاپن ، فلسطین و ممالک متحده آمریکا را مورد بازدید قرار داد و در همه جا سعی کرد از شور و شعفی که عموم مردم برای اکتشافات علمی او بروز می دادند ، بهره برداری نماید و حاصل آن را به نفع " وحدت بشری " و " ایجاد مقام قابل ملاحظه برای ملت یهود " در بین خانواده ملتها به کار برد .
ب - اینشتین و نهضت استقلال یهود :
در مطالب پیشین به تلاشهای اینشتین برای گردآوری قوم یهود در سرزمین فلسطین و مسافرتهای تبلیغی او در این رابطه به طور مختصر اشاره شد . اینک به اسناد کاملتری استناد می شود که از یک سو نشان دهنده بخشی از تاریخ شکل پذیری دولت اسرائیل در خاورمیانه و از سوی دیگر نمایانگر تلاشها و فعالیت فردی است که تمامی اعتبارات خود را تحت عناوینی فریبنده چون " وحدت بشری " و " عدالت " ، در جهت تشکیل یک نظام تحمیلی و پایمال کردن حقوق مسلمانان به کار برد .
برای اینشتین ، مداخله و فعالیت در نهضت استقلال یهود در واقع جزیی از فعالیتی بود که وی برای ایجاد تفاهم مابین ملتها و درک عقاید متفاوت داشته است . اینشتین چنین اندیشیده بود که ایجاد کانونی برای ملت آواره یهود ، موجب رفع اضطرابهایی خواهد شد که از تفرقه آنان در نقاط مختلف جهان در ملل دیگر ایجاد شده است .
در سال 1948 نهضت استقلال یهود در نتیجه تشکیل دولت اسرائیل ، به هدف اصلی خود نائل گردید . اینشتین از نهضت استقلال یهود پشتیبانی کرد ، زیرا اعتقاد داشت چنین استقلالی موجب می گردد که در آوارگان یهود حس اعتماد و احترام شخصی به وجود آید و این مردم بی وطن و محنت دیده ، پناهگاه و ملجائی پیدا کنند .
تا اینجا حمایت اینشتین از نهضت استقلال یهود شکل رسمی نیافته بود ، ولی به دنبال آغاز جنگ جهانی اول ، هنگامی که حکومت انگلستان اعلام داشت حاضر است از برقراری کانونی ملی برای تمام یهودیان جهان در فلسطین حمایت کند ، نهضت استقلال یهود در همه ممالک جهان قدرتی به دست آورد و جان تازه ای یافت . هدف این نهضت همواره این بوده که یک دولت اسرائیلی در وطن عتیق یهود به وجودآورد و مرکزی ملی و فرهنگی برای همه یهودیان آواره جهان تشکیل دهد... اینشتین در سال 1921 زمانی که جایزه نوبل را دریافت کرد تصمیم گرفت که رسما پشتیبانی خود را از نهضت استقلال اعلام دارد . در اینجا نکته جالب توجه و حائز اهمیت این است که چه مسائل دیگری سبب شد تا اینشتین به عنوان ناجی قوم یهود حضوری بارز و تجلی عینی یابد ، سردمدار قوم یهود تلقی گردد و به واقع در آن راه حرکت نماید .
تعیین اینشیتن به سمت استادی دانشگاه پراگ موجب گردید که وی بار دیگر خود را به گروه یهودیان وابسته سازد و اگر چه این وابستگی جنبه تشریفات داشت... در این اوقات در شهر پراگ گروهی اسرائیلی وجود داشت که کوشش می کرد مابین یهودیان ، نهضت فرهنگی مستقلی به وجود آورد .
به نظر اعضای گروه مزبور ، بسیار ناخوشایند بود که یهودیان خود را وارد در کشمکش ملی گرایان آلمانی و چک نمایند . گرچه رهبران این گروه ، طرفدار صهیونیسم و استقلال یهود بودند ولی در این اوقات کمتر به سیاست عملی می پرداختند و فعالیت خود را به خصوص صرف ادبیات ، هنر و فلسفه می کردند و نفوذ فیلسوف یهودی مارتین بوبر که در واقع نیمی عارف و نیمی فیلسوف محسوب می شد در فعالیت آنان شدید بود .
اینشتین با راهنمایی دیگران وارد این گروه شد و در آنجا با فرانتس کافکا آشنایی یافت و به ویژه با هوگوبرگمان و ماکس برود ، روابط صمیمانه برقرار کرد .
تعلق فکری آلبرت اینشتین به مبانی صهیونیسم و حمایت رسمی او از نهضت استقلال یهود ، رویدادهای مهمی را در این مقطع از حیات سیاسی او به وجود آورد که نهایتا به تسریع تشکیل دولتی صهیونیستی در فلسطین منجر شد .
اینشتین برای اولین بار در خصوص طرح نقشه تأسیسدانشگاه عبرانی در بیت المقدس با شعیم وایزمن پیشوای مسلم نهضت استقلال یهود رابطه برقرار کرد... اینشتین که تصمیم قاطع داشت برای منظوری مشخص با حزب وایزمن همکاری کند ، فکر ایجاد دانشگاهی در اورشلیم ایجاد این همکاری را تسهیل کرد .
در همین رابطه مطالب دیگری در مجله عالم یهود شماره 19 تحت عنوان " اینشتین ، یهودیت و اسرائیل " وجود دارد که بخشی از آن به شرح زیر است :
" در میان جمله فعالیتهای یهودی جهان ، اینشتین به صهیونیسم معتقد بود و پیدایش کشور اسرائیل را برای حل مسأله یهود ، یگانه و بهترین راه می دانست . او در این باره با رهبران یهودیت فراوان مشورت می کرد و مخصوصا با حیم وایزمن اولین رئیس جمهور اسرائیل روابط نزدیک داشت . اظهار عقیده های اینشتین در امر صهیونیسم و اسرائیل برای یهودیان جنبه تقدس دارد و هر جمله ای از عقاید او سرلوحه فصلی از کتب مختلف صهیونیسم است . در امر تجدید حیات یهودیت ، اینشتین توجه خاصی به تجدید حیات روح و معنویت یهود داشت و در راه ترقی فرهنگ یهودی و مخصوصا در پیشرفت دانشگاه جدی اورشلیم که خود در تشریفات افتتاح آن در سال 1921 در معیت وایزمن و بالفور شرکت داشت سعی بسیار می نمود و بعضی از مراکز فرهنگی اسرائیل به نام او نامیده شده است . "
موردی که در اینجا باید دقیقا مورد نظر قرار گیرد این است که این سند از نشریه ای نقل شده که خود در چهارچوب عقاید صهیونیستی فعالیت داشت و حرکت آن نشریه در جهت اطلاق عناوینی نظیر : اعتقاد به تشکیل دولت اسرائیل ، روابط نزدیک با وایزمن ، بلندمرتبه گی نظرات که باید به نحوی سرلوحه عقاید صهیونیسم قرار گیرد ، برای شخصیت اینشتین ، نباید کم و ناچیز قلمداد شود و نقش او که به شکلی بنیادین در تشکیل دولت اسرائیل محسوس بود ، نمی باید کم اهمیت تلقی گردد . ادامه حرکت گسترده او را با نظری به اسناد پی می گیریم :
" در تاریخ 1921 اینشتین دعوتی از وایزمن ، پیشوای هواخواهان نهضت استقلال یهود ، دریافت داشته بود که از وی تقاضا شده بود همراه با او به ممالک متحد آمریکا سفر کند و به نفع نهضت مزبور سخنرانی نماید . اینشتین در این اوقات کاملاً آماده بود که شهرت و حیثیت خود را در اختیار هواخواهان نهضت استقلال یهود قراردهد . "
اینشتین که شهرت و حیثیت خود را در راه اعتلای صهیونیسم قرار داده بود ، سند دیگری از حیات سیاسی خود برجای گذاشت که برگی دیگر در ارائه ذات شخصیتی وجود او است :
" اینشتین با صمیمیت کامل میل داشت یکی از اعضای وفادار نهضتی باشد که منظورش رستاخیز قوم یهود بوده است . در یکی از تظاهراتی که انجام گرفت ، بعد از وایزمن شروع به صحبت کرد و چنان سخن گفت که گویی یکی از سربازان گمنام نهضت است که فقط میل دارد ، وجودش برای اجرای این منظور ، مورد استفاده واقع شود و اصلاً نمی خواهد خود را جلو بیندازد و اظهار وجودی کند . " وی چنین اظهار داشته بود :
" پیشوای شما دکتر وایزمن آنچه را لازم بود ، گفت و سخنان او باید مورد توجه همه ما قرار گیرد . بهترین کاری که هریک از ما می توانیم بکنیم این است که کاملاً از وی پیروی کنیم . این است آنچه من می خواستم بگویم . "
تمام شخصیتهای مهم و رسمی آمریکایی در این هنگام ، اینشتین و وایزمن را به نظر نمایندگان طبیعی و مجاز قوم یهود می نگریستند . " وارن هاردینگ " رئیس جمهور آمریکا در آن هنگام ، در نامه ای به تشکیل دهندگان یکی از " میتینگ های مزبور ، که اینشتین و وایزمن در آن صحبت می کردند چنین اظهار داشته بود : بازدید این دو شخصیت از آمریکا ، این دو نفری که نماینده و پیشوای یهود در دو کشور بزرگ جهان هستند ، باید این نکته را به ضمیر همگان متبادر کند که نژاد اسرائیل در راستای تاریخ ، چه خدماتی نسبت به بشریت انجام داده است . "
ج - اینشتین ، دولت اسرائیل ، صهیونیسم و قوم یهود :
از اینشتین سخنان متعددی درباره مبانی اعتقادی سیاسی وی در اسناد باقی مانده است . این گفته ها و مواضع با توجه به سیاق عبارات در آن اسناد ، با تعلق خاطر خاصی بیان شده است و می تواند تصویری نسبتا نوین و جالب توجه از موجودیت صهیونیسم ، دولت اسرائیل و تبعات آن برای همگان ایجاد نماید .
[[ پرونده : | امید انقلاب/شماره 264/ص 36 ]]
اینشتین نسبت به یهودیت و صهیونیسم و به ویژه کشور اسرائیل ، دارای احساسی دقیق و لطیف بود که می توان آن را همانند نبوغ بی همتایش دانست .
او به دنبال غلیان این احساس لطیف و دقیق ، درباره یکی از بهترین لحظات عمر خود خطاب به دوستانش اظهار می دارد :
" یکی از بهترین لحظات عمر من هنگام صدور اعلامیه بالفور مبنی بر اجاره بهای خانه ملی یهود در فلسطین بود... . فرج قوم ما جز در ارض اسرائیل میسر نخواهد بود . "
ابا ابان یکی از سران بزرگ صهیونیسم به نظریه دیگری از او که تکوین یافته سخن قبلی است چنین اشاره می کند :
" اینشتین به من گفت در روز جشن هفتمین سال استقلال قصد داشته طی نطقی ، وجدان و ضمیر جهانیان را متوجه سازد که در راه حفظ و حراست کشور نوبنیاد اسرائیل کمک کنند . "
اما ماهیت این اراده از کجا سرچشمه گرفته بود :
از اینشتین نقل می کنند که گفت : بارها از خود پرسیده ام چه چیز در این صهیونیسم و مبارزه تجدید حیات یافت می شود ؟ دریافتم که در آن ترکیبی از عقاید و آرزوهای یک قوم طی قرون متمادی نهفته است و آن هم همه به فکر و ایده ال گئولا و نجات منتهی می شد ، این همان گیلاس مست کننده و تسلی بخش ملت عبری است که او را در تمام دوران رنجها و مشتقاتش تسکین می داده است . "
سند ذیل نتیجه طبیعی موارد فوق می باشد :
" پس از فوت وایزمن رهبر روحی و سیاسی بزرگ یهود ، بن گورین از اینشتین تقاضا نمود که بزرگترین مقام سیاسی و معنوی یهودیت معاصر یعنی پست ریاست جمهوری اسرائیل را بپذیرد . ولی برای اینشتین که فرسوده شده بود و به علاوه ، در جهان دیگری سیر می کرد ، پذیرفتن این مسؤولیت ، سنگین و گران به نظر می رسید لذا با تشکر از این که ملت یهود قدر او را می شناسد و بهترین تعارفات خود را نثار وی می کند ، به عنوان عدم لیاقت خویش برای این سمت و عدم تبحر در امور سیاسی ، این دعوت را نپذیرفت . "
عدم پذیرش این سمت از جانب اینشتین ، به هر دلیلی متغیر ملاک و ضابطه به خصوصی نیست زیرا که :
مردم اسرائیل و زعمای قوم یهود وجود اینشتین را برای خود به منزله مظهر عزت و افتخار می دانستند .
اگرچه اینشتین پیشنهاد ریاست جمهوری اسرائیل را نپذیرفت ولی نقش رهبری خود در تثبیت و تحکیم دولت اسرائیل را تا آخرین لحظات حیات رها نکرد .
او پس از تشکیل کشور اسرائیل ، خطاب به سازمان دهندگان آن چنین نوشت :
" خوشوقتم فرصتی پیش آمد تا جوانان این کشور را که مؤن به ایده ال عمومی هستند ، مخاطب قراردهم . "
" از دشواریهایی که در فلسطین رودرروی ما قرار دارد نترسید . اینها آزمایشاتی است که اراده ما را به خاطر با هم زیستن ، محک می زند . "
" هنوز کار زیادی در پیش داریم که انجام دهیم ، زیرا با این که یکی از نقشه های هرتزل در فلسطین درک و به مورد اجرا گذاشته شد ، چنان توافق یکپارچه و خوش بینی عجیبی به وجود آورده که بدون آن ، هیچ تشکیلاتی به سر منزل مقصود نمی رسد . "
" جامعه جدید فلسطین باید به هدفهای اجتماعی اجداد ما که در کتاب مقدس مطرح است برسد و در عین حال مهد زندگی و تفکر جدید و مرکز معنوی تمام یهودیان جهان باشد . در تأئید این فکر ، تأسیس دانشگاه عبری اورشلیم یکی از آرمانهای بسیار مهم صهیونیسم است . "
" هر کاری که امروز انجام بدهیم اثر آن فقط محدود به برادران ما در فلسطین نیست ، بلکه به خاطر همه یهودیان جهان انجام می شود و نتیجه آن ایشان را هم در برمی گیرد . "
" ما امروز برای زنده کردن خاطره جامعه بزرگ قوم خویش در فلسطین گرد می آئیم . جامعه ما جامعه رسوم و عادات اخلاقی است که همیشه در مواقع فشار و عسرت ، نیرو و قاطعیت خود را نشان داده است و در هر عصر مردانی به جهان تحویل داده که تجسم وجدان دنیای غرب و مدافعان سعادت بشری و عدالت بوده اند . "
" چند ده سال پیش عده ای از مردان روشن بین و عاقبت اندیش ما که در رأس آنها مردانی نظیر هرتزل وجود داشتند به این نتیجه رسیدند که برای حفظ اتحاد و هماهنگی جامعه ما یک مرکزیت معنوی مورد نیاز است و روی همین اصل احتیاج امروزی ، ایجاد جامعه صهیونیست و کار توطن در فلسطین به وجود آمد که همه ما لااقل در ابتدای امیدبخش آن شاهد تحقق پیروزمندانه اش بوده ایم . من با مسرت بی اندازه و رضایت کامل افتخار دیدن این حقیقت را داشته ام که این پیروزی در جمع آوری یهودیانی که به شکل اقلیتها در میان ملل مختلف جهان به سر می برند تا چه اندازه اثر کرده است و آنها را نه تنها از خطر خارجی ، بلکه از مخاطرات روانی داخلی شان رهانیده است . "
" بحرانی که ساختمان و تجدید بنای فلسطین در چند سال اخیر می بایست با آن روبه رو می شد ، به سنگینی تمام بر روی ما فشار می آورد و هنوز هم کاملاً بر آن فائق نشده ایم . "
" اشکالاتی که ما را احاطه کرده بود ، به سهم خود و در جریان کار ، نتایج خوبی داده است . این حوادث بار دیگر به ما آموخت که رشته سرنوشت مشترکی که تمام یهودیان جهان را به یکدیگر پیوند می دهد ، تا چه اندازه محکم و پایدار است . "
" بحرانها ، طرز تلقی و موقعیت را در مسأله فلسطین تصفیه کرده و آن را از آلودگی ناسیونالیسم بر کنار نگه داشته . این بحرانها بر همه جهان روشن ساخت که ما برای ایجاد یک جامعه سیاسی در تلاش و تکاپو نیستیم ، بلکه هدف ما بنابه اقتضای رسوم و عادات قدیمی خودمان ، ایجاد یک جامعه تربیتی به معنی وسیع و جهانی کلمه است . پس وظیفه ماست که مسأله زندگی در جوار یکدیگر را با برادران عرب خویش به طریقی روشن و شایسته دو ملت ، باگذشت کامل حل و تصفیه کنیم . "
" ما باید به علایق خود با عربها توجه دقیق داشته باشیم زیرا به این امر احتیاج فراوان داریم . ما با حفظ پیوندهای خود با اعراب در آینده خواهیم توانست نگذاریم حوادث به این درجه از وخامت برسد و اجازه ندهیم دشمنان ما خشم دو ملت را علیه یکدیگر برانگیزند و از آب گل آلود ماهی مقصودبگیرند . این هدف کاملاً در دسترس ماست زیرا نقشه جدید بنای فلسطین باید طوری ادامه یابد و به انجام رسد که مورد موافقت و علاقه ساکنان عرب این سامان هم باشد . "
" به این طریق ما خواهیم توانست خود را از خطرات حکمیت قدرتهای بزرگ و اجرای تصمیمات آنها که تحت عنوان حکمیت ، مورد موافقت هر دو ملت نیست ، برکنار نگه داریم . با احتراز از این عمل نامناسب ، قادر خواهیم بود به جای اجرای مطلق دستورات دول حامی ، از رسوم و عادات خویش که تنها عامل استحکام بنیان ساخته های ماست پیروی کنیم . زیرا این جامعه ، یک جامعه سیاسی نیست و نباید بشود . این حقیقت تنها منبع پایان ناپذیری است که جامعه ما می تواند از آن کسب قدرت و اعتبار کند . "
" در این مسأله فرصتی برای ما دست داده است تا ثابت کنیم که از هزاران سال شهادت و ایمان خویش چه آموخته ایم . "
اگر طریق صحیح را انتخاب کنیم ، پیروزمند می شویم و در آینده ، جهانیان دوراندیشی ما را مثال می زنند . هر چه برای فلسطین بکنیم ، به خاطر سرافرازی و پیروزی همه یهودیان جهان کرده ایم "
وی در ادامه ارائه همان نظریات ، در جای دیگر اظهار می دارد :
" در تشکیلات صهیونیسم مجاهد فلسطینی کسی است که کارش مستقیم ترین منافع را برای پر ارزشترین طبقه مردم آن سامان به بار می آورد ، یعنی آنها بیابانهای متروک فلسطین را با کار پرثمر دستهای خویش ، مسکون و به شهرهای بزرگ و مراکز فعالیت تبدیل می کنند . "
" فلسطین ، مرکز آموزش یهودیان و پناهگاه رنجدیدگان و میدان عمل افراد با ارزش این قوم و اتحاد به عقاید و وسیله حصول سلامت معنوی عموم یهودیان جهان خواهد بود . "
و عبارت دیگری از این قبیل :
" اسرائیل در صورتی می تواند در مبارزه با مشکل خود پیروز شود که موفق گردد در قلب نسل جوان خویش نیروهای فکری و تخصص علمی را در زمینه صنعت توسعه دهد . "
" اسرائیل تنها مکانی در جهان است که در آنجا برای یهودیان امکان استقرار و تحکیم حیات اجتماعی بر حسب ایده آلیسم و سنن یهودی وجود دارد . "
چند سند درباره اینشتین :
" تلاشها و کوششهای آلبرت اینشتین ، در جهت تحکیم مبانی صهیونیسم و قوام پایه های حکومت اسرائیل ، در چهارچوب یک سلسله راهنمایی های خاص و در مقاطع به خصوص نمی گنجد ، بلکه وی به طور فعال در زمینه اعتلای نظراتش ، حضور فیزیکی را قویا دنبال می کرد . "
" پرفسور آلبرت اینشتین در کنگره ای که به مناسبت تحقیق و تعلیم و تربیت و فرهنگ اسرائیل تشکیل شد ، شرکت نمود . این کنگره در روزهای 18 و 19 سپتامبر در نیویورک و پرینستون منعقد گشت . "
و سند دیگر :
" اینشتین هنگام مراجعت به اروپا فلسطین را نیز مورد بازدید قرار دارد . وی به نوعی متفاوت با چین و ژاپن و سایر ممالک به این مملکت تعلق داشته است . "
" او در این مملکت نمی توانست همچون ناظری ساده بی طرف و آرام بماند ، به عنوان رفع خستگی زحماتی که متحمل شده بود ، به مشاهده مناظر مطبوع بپردازد و از آنها لذت ببرد . در اینجا گرفتار نوعی فشار فکری بود که در عین حال ، هم مطبوع بوده و هم نامطبوع ، زیرا خود او برای ایجاد وطنی یهودی در فلسطین برای آوارگان تبلیغ فراوان کرده بود و تا حدودی خویشتن را مسئول وقایعی می دانست که در این سرزمین رخ داده است... همکاری او در راه توسعه فلسطین همواره متوجه دستیابی به مقصود اصلی یعنی پیدایش وطنی برای یهودیان بود که وی سخت به آن علاقه نشان می داد... در فلسطین او را به عنوان یکی از برجسته ترین هواخواهان اجتماعی استقلال یهود پذیرفتند و به چشم یکی از خارق العاده ترین فرزندان و شخصیتهای نژاد اسرائیل در او نگریستند و بیش از هر مملکت دیگر ، او را یکی از شخصیتهای رسمی محسوب داشتند . در مرحله دیگر ، در دهه سوم قرن بیستم ، او به ایجاد هیجاناتی کاذب در اذهان یهود می پردازد تا در آن برهه حساس ، موج مهاجرت یهودیان به اسرائیل گسترش بیشتری یابد . این تحریکات قومی زمانی مفهوم واضح تر خواهد یافت که همگام با تحولات درون فلسطین بررسی گردد و ، اوج فاجعه شناخته شود . اینشتین در سال 1929 ضمن تظاهراتی اسرائیلی در برلن چنین اظهار داشت :
" قوم یهود ثابت کرد که هوش و فراست ، بهترین سلاحی است که طی تاریخ به کار رفته است . هرگاه که قوم یهود در نتیجه اعمال زور مورد محرومیت قرار گرفت ، همواره با اجتناب از جنگ ، دشمنان خویش را مورد تمسخر قرار داد و بر ایشان چیره شد و در عین حال آموزگار حفظ صلح گردید . وظیفه ما افراد یهودی است که تجاربی را که طی چندین هزار سال با رنج و محنت آموخته ایم در دسترس جهانیان قرار دهیم و با وفاداری نسبت به سنت های اخلاقی اجداد خویش ، سرباز راه مبارزه در حفظ صلح باشیم و برای اجرای این منظور می توانیم با شریفترین عناصر هر گونه فرهنگ و مذهبی همکاری کنیم . "
بازتاب فعالیتهای اینشتین در این زمینه ، به کمک رسانه های گروهی جهان ، انعکاسی بین المللی یافت و ثمره آن ، اطلاقعنوان رهبر سیاسی مذهبی قوم یهود برای وجود اسرائیل به اینشتین بود که بی تردید نمی تواند رویدادی کم بها تلقی گردد .
" در آمریکا ، در بسیاری موارد ، اینشتین را به صورت رسمی ، پیشوای قوم یهود دانستند . در سالهای 40 - 1939 که در نیویورک بازار مکاره جهانی افتتاح شد ، فلسطین نیز دارای غرفه ای بوده است . طبق آداب و رسوم ، می بایست هنگام افتتاح غرفه هر مملکت ، سفیر مملکت مزبور پیامی بفرستد و این مسأله مطرح شد که هنگام افتتاح غرفه فلسطین ، پیام دهنده چه کسی خواهد بود .
کسی که انتخاب شد ، نه یکی از خاخام های یهودی بود و نه یکی از پیشوایان سیاسی نهضت استقلال یهود ، بلکه اینشتین را انتخاب کردند که در آن هنگام در همه جا به طور رسمی پیشوای روحانی قوم یهود به شمار می رفت . "
مأخذ :
- اقتباس از : سهایی ، آروین : تأملی در حیات سیاسی اینشتین ، مجله امید انقلاب ، شماره 264 .