اخوان المسلمین فلسطین: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۳۱
محتویات
الف - تاریخچه
فلسطین اشغالی در طول تاریخ مبارزات خود همواره با وحدت و رهبری مذهبی - سیاسی آشنا بوده است . نامهایی چن حاج امین الحسینی و شیخ عزالدین قسام بیانگر این واقعیت هستند . ولی اکنون ظهور یک جریان اسلامی سازمان یافته ، بی شک به نقشی که اخوان المسلمین ایفا کرده است ، باز میگردد . موجودیت دیرین اخوان به نیمههای اول 1930 میرسد . این امر ، مبین توجه آشکار اخوان به مسأله فلسطین است . چرا که مسأله از دیدگاه این سازمان ، بعدی اسلامی احراز کرده بود . توجه یاد شده ، به هنگام سفر عبدالرحمن البنا ( برادر حسن البنا ) به فلسطین در سال 1935 م . برای دیدار با حاج امین الحسینی ، مفتی قدس و رئیس مجلس اعلای اسلامی به خوبی آشکار شد .
از همان ابتدای تأسیس جنبش اخوان المسلمین در مصر ، در اواخر دهۀ 20 قرن حاضر ( 20 ) عبدالرحمن البنا نقش عمدهای را در نمایاندن توجه این سازمان به مسأله فلسطین ایفا کرد .
نخستین پشتیبانی رسمی اخوان از فلسطین ، در خلال اعتصابات فراگیر عربی سالهای 1937 - 1936 به عمل آمد . پیش از فرا رسیدن دهۀ 40 ، حسن البنا به عنوان مرشد کل اخوان ، از فلسطین دیدار کرد . و هستههای جنبش نیز در برخی از شهرهای فلسطین چون بیت المقدس ، یافا ، حیفا ، نابلس ، و طولکرم در همان دوران به وجود آمد . سپس سازمان اخوان از نخستین جنبشهایی بود که اعزام گردانهای داوطلب در بنرد 1948 علیه اشغالگران یهودی پیشگام شد ، از مصر سه گردان اعزام شدند . از اردن ، نیرویی به فرماندهی " عبداللطیف ابوقوره " رئیس اخوان در اردن ، به همراه لشکری از سوریه به فرماندهی " شیخ مصطفی السباعی " رئیس اخوان در سوریه به جبههها گسیل شدند .
این نیروها هستۀ اصلی تشکیلات اخوان در سرزمینهای اشغالی فلسطین بودند ، به ویژه در نوار غزه که در آن زمان زیر نظر مصر اداره میشد و شاهد فعالیت سیاسی گستردهای بود . به این ترتیب ، حضور اخوان رنگ تشکیلاتی مشخص به خود گرفت . همزمان با تأسیس شعبههای اخوان در یافا و بیت المقدس در دهۀ 30 ، نخستین " شعبه " اخوان در غزه به وسیله " عایش عمیره " تشکیل شد . البته عضویت در این شعبههها به افسران و سربازان لشکر داوطلبان اخوان که در نبرد شرکت کرده بودند ، منحصر نبود . سازمان اخوان از همان ابتدا ، گسترش عضوگیری را مدنظر قرار داد و تودههای مردم با وابستگیهای طبقاتی متفاوت در تشکیلات آن راه یافت و روی همین اصل ، اخوان در جذب بسیاری از نهادهای کارگری و دانشجویی تلاش نمود .
در واقع ، هیچ سخنی در مورد تاریخ سیاسی اخوان در سرزمین اشغالی ، نمیتواند نقش عمدهای را که این سازمان در غزه و در اوج بخشیدن به فعالیتهایش و گسترش آن به سایر مناطق فلسطین اشغالی ایفا کرد ، نادیده بگیرد . سازمان اخوان به مهمترین پدیده سیاسی - تشکیلاتی که نوار غزه در خارج از چهارچوب رهبرهای محلی - سنتی پس از 1948 به خود دیده بود ، تجسم بخشید . اگر چه شرایط عینی حاکم بر آن دوره ، به استثنای میزان نفوذ اجتماعی ، تا حد بسیار زیادی بر کارایی نقش سیاسی اعضای آن تأثیر گذاشت ، اما به هر حال شرایط فعال یا شرایط سیاسی جامعه در نوار غزه ، به عکس دیگر جنبشهای ملی ، در هم سویی با ایدئولوژی و جنبش سیلسی اخوان سازگارتر بود .
شاید دو عامل اساسی در این امر نقش عمدهای را به عهده داشته باشد :
- ماهیت فرهنگی حاکم در نوار غزه که رنگ عشیرهای و قبیلهای بر آن غالب بود ، به ویژه که اغلب بدویان فلسطین در بخش جنوبی نوار غزه متمرکز شده بودند . این امر ، در پی ریزی نوعی فرهنگ مذهبی سنت گرا سهیم بود . بدون شک این فرهنگ با ایجاد زمینههای مناسب ، راه را برای تفکر و ایدلوئوژی سیاسی اخوان هموار ساخت .
- نقش اجرایی داوطلبان اخوان در نبرد 1948 که همراه با صداقت و اخلاص و ایثار بود .
افزون بر این ، ارتباط ارگانیک نوار غزه با مصر و پیامدهای سیاسی آن ، عامل دیگری در اوج گیری نیروهای سیاسی اخوان المسلمین در غزه بود . در این مورد ، میتوان به حمایت رسمی از اخوان در نوار غزه ، در آستانه کودتای افسران در مصر ، اشاره کرد . هدف مقامهای دولتی مصر این بود که با حمایت از اخوان ، فعالیت دیگر نیروهای سیاسی را محدود کنند . رژیم مصر بدین منظور تسهیلاتی در اختیار اخوان گذاشت . از جمله مسئولیت توزیع کمکهای جنسی و اعانات جمع آوری شده از مردم برای بهبود شرایط رقت بار اجتماعی ساکنان نوار غزه را به اخوان واگذار کرد . این کمکهای " قطارهای رحمت " خوانده میشدند . مفهوم عملی واگذاری این مسئولیت به اخوان ، کوتاه کردن دست ملی گراها و کمونیستها بود . چه بسا ، نابسامانی اوضاع اقتصادی و فقر وحشتناکی که نوار غزه از آن رنج میبرد ، زمینه مناسبی برای فعالیت نیروهای سیلسی مخالف به وجود میآورد . علاوه بر این ، هیأتهای مذهبی و آموزشی اعزامی از سوی مصر به نوار غزه نیز نقش بزرگی در گسترش جو مذهبی ایفا کردند .
تمام این عوامل ، از نظر سیاسی ، به نفع اخوان به کار گرفته شد و برای تحویل این جنبش به تشکیلاتی مردمی نقطه عطف مهمی گردید .
مقامهای دولت مصر در برخورد با ملیگراها و کمونیستها واکنش متفاوتی از خود نشان دادند . موضع خصمانه حکومت وقت ، عرصه را بر فعالیت و تحرک کمونیستهای رقیب اخوان تنگتر کرده بود . البته موضع گیری محتاطانه کمونیستها در قبال جنگ با اسرائیل و پس از آن قبول قطعنامه تقسیم در سال 1947 مزید بر علت شد و به انزوای روزافزون آنان در بین مردم انجامید . در همان موقع ، اخوان از خلال روزنامۀ " الدعوه " ارگان رسمی خود در مصر ، با چاپ مقالات متعدد مردم را به برگرفتن سلاح و ادامه جهاد مقدس فرا میخواند . در این نشریه ، روحیه ایثارگری و فداکاری ستایش میشدو از این رو اخوان در برانگیختن مردم برای مبارزه و جهاد از دیگر نیروهای سیاسی موفقتر بود .
ب - اخوان المسلمین کرانه باختری
وضعیت اخوان المسلمین در کرانه باختری تا قبل از سال 1967 با وضعیت اخوان المسلمین در باریکه غزه متمایز بود . پس از الحاق کرانه باختری به اردن در سال 1950 جمعیت این منطقه به صورت شهروندان اردنی در آمدند . در حقیقت اعضای اخوان المسلمین کرانه باختری مانند اخوان المسلمین متحمل برخوردهای خشن مقامات محلی نشدند نظر به اینکه باریکه غزه تحت سرپرستی مقامات مصری اداره میشد اخوان المسلمین اردن نسبت به روابط صمیمانه نظام باا غرب به ویژه با انگلستان اعتراض میکردند . در سال 1945 اخوان المسلمین علیه حضور افسران انگلیسی در ارتش اردن دست به تظاهرات زد و خواستار اخراج آنان شد . منابع مختلف حاکیست که جماعت اخوان المسلمین اردن از بدو تأسیس مخالفت غرب بود و پیوسته به صورت علنی و حاد به امپریالیسم میتاخته است . همین طور به برخی سیاستهای داخلی کشور از قبیل اجازه نوشیدن مشروبات الکلی ، دوری جستن از اصول شریعت اسلامی ، عدم رعایت ارزشهای اخلاقی اسلام اعتراض میکردند . این موضع گیریهای اخوان باعث شد رهبر کل جماعت اخوان المسلمین اردن چندین مرتبه در ابتدای دهه پنجاه میلادی دستگیر و زندانی شود . اضافه بر این حمایت و پشتیبانی اخوان المسلمین از موضع گیری ضد عربی جمال عبدل ناصر حساسیت وکینه نظام اردن را برانگیخت و میان ان دو نوعی شک و تردید آفرید . در نتیجه این موضع گیریها اخوان المسلمین شدیدا تحت نظر رژیم اردن قرار گرفته شد و برخی از رهبرانشان نیز بازداشت شدند . با این همه اقداماتی که علیه اخوان المسلمین به عمل میآمد به میزان و شدت اقداماتی که علیه دیگر احزاب سیاسی کشور صورت میپذیرفت ، نبود . به دلیل اینکه جماعت اردن به صورت یک هیأت قانونی به شمار میرفت فعالیت این گروه با دیگر احزاب متفاوت بود و موضع نظام نیز نسبت به آن در م قایسه با بقیه احزاب سیاسی فرق داشت . به طوری که جلسات و اجتماعات اخوان به صورت علنی برگزار میگردید و مقامات و مسئولین دولتی و افسران ارتش و رهبران برجسته دینی در آنها شرکت میکردند .
روی هم رفته روابط میان اخوان المسلمین و رژیم اردن توأم با دگرگونی بوده و زمینههای اختلاف و شرایط تشنج آفرین همواره تکرار میشده است . لیکن منافع مشترک در مناسبات دیگری تلاقی میکرده است . در درگیریهایی که میان نظام و دیگر نیروهای سیاسی غیر مذهبی همچون کمونیستها ، بعثیها ، ناسیونالیستهای عرب و عناصر طرفدار عبدالناصر رخ میداده ، اخوان المسلمین از پادشاه اردن جانبداری میکرده است . در سال 1957 میان ملک حسین و نخست وزیر او اختلاف به وجود آمد ، در این کشمکشها نیروهای ملی گرا از مواضع نخست وزیر اردن دفاع کردند و متقابلاً جماعت اخوان المسلمین با برگزاری اجتماعات و میتینگهای متعددی از پادشاه حمایت نمود . از نقش مدافعانه وی از اسلام نیز تمجید میکرد . روابط اخوان المسلمین اردن با نظام این کشور را تا پیش از سال 1967 میتوان به " مخالفین وفادار " توصیف کرد .
برخی از رهبران اخوان المسلمین اردن برخورد مسالمت آمیزشان را با نظام در سالهای دهه پنجاه چنین توجیه میکنند که پادشاه طاقت تحمل آنها را داشته ، و مانند عبدالناصر به صورت خشن با آنان برخورد نکرده است . آقای یوسف العظم یکی از رهبران اخوان المسلمین اردن اظهار میدارد : " اعضای اخوان علیه پادشاه دست به شورش نزدندبلکه با او به صورت صلح آمیز برخورد میکردند ، زیرا برای آنها مقدور نبود که در یک زمان با اطراف مختلف جبهه باز کنند... به این دلیل در کنار پادشاه قرار گرفتیم که برخورد عبدالناصر با او غیر عاقلانه بود ، همچنان که نسبت به روابط عبدالناصر با آمریکا مشکوک و احساس بدبینی میکردیم . بدین دلیل در کنار پادشاه قرار گرفتیم تا خویشتن را در امان نگه داشته باشیم . زیرا اگر عبدالناصر قدرت پیدا میکرد وارد اردن بشود ، و یا امکان برایش فراهم میشد تا یک رژیم طرفدار در اردن به وجود بیاورد حتماً اخوان المسلمین اردن را تصفیه میکرد ، همانگونه که آنها را در مصر تصفیه نمود . " العظم دربارۀ روابط روز اخوان المنسلمین با نظام اردن اضافه میکند : " به هیچ یک از نظامهای عربی علاقهمند نیستیم لیکن همزیستیمان با نظام اردن بدین دلیل است که خود را بخشی از این جامعه و از این میهن میدانیم . یا اینکه راه دیگری را انتخاب کنیم و در ردیف مخالفان بنیادین قرار بگیریم و به کوهستانها پناه ببریم ، و این امر نشدنی است . "
اخوان المسلمین در تمامی انتخابات پارلمانی اردن حتی انتخاباتی که توسط احزاب ملی گرا مورد تحریم واقع شده بود شرکت میکرد . در یکی از دورههای پارلمانی ، اخوان المسلمین کرانه باختری و خاوری توانستند جمعاً چهار کرسی پارلمان را به دست بیاورند . و از میان 30 کرسی که به کرانه باختری اختصاص داده بودند اخوان المسلمین یک کرسی را به دست آوردند . به طور کل در خلال برگزاری چندین دوره انتخابات پارلمانی از سال 1956 تا 1988 تعداد نمایندگان اخوان المسلمین در پارلمان اردن میان دو تا چهار نماینده در نوسان بود . در واقع تا قبل از سال 1967 نمیتوان از میزان عضویت افراد کرانه باختری در جماعت اخوان المسلمین ارزیابی دقیقی کرد . لیکن بعضی منابع حجم این عضویت را میان ( 700 تا 1000 ) عضو تخمین زدهاند . در تجزیه و تحلیلی که نسبت به اوضاع اجتماعی و اقتصلدی عناصر وابسته به اخوان المسلمین کرانه باختری انجام گرفته نشان میدهد که حدود 25 درصد آنها را تجار و ملاکین گوناگون تشکیل میدهند ، در حالی که 13 درصدشان را پیشه وران و 13 درصد دیگر را کارگران تشکیل میدادهاند . درصد سهم کشاورزان نیز در میان اعضای اخوان المسلمین در همین حدود بوده است . بر عکس وضع موجود فعلی کرانه باختری و نوار غزه ، تا سال 1967 ، اخوان المسلمین در میان قشر دانشجو و تحصیلکرده نفوذ چشمگیری نداشته و هیچ موفقیت قابل توجهی نیز در زمینه کسب چنین افرادی احراز نکرده بود . در سال 1957 در انتخابات کمیته دانشجویی که به عنوان ستون فقرات دانشجویان کرانه باختری شمرده میشد ، اخوان المسلمین نتوانست حتی یک کرسی هم کسب کند . این در حالی بود که کمونیستها توانسته بودند تعداد پنج کرسی به خود اختصاص دهند ، و بعثیان نیز توانستند تعداد کرسی را به دست آورند . لیکن جماعت اخوان توانست به موفقیتهای قابل ملاحظهای در میان اردوگاههای اصلی فلسطینیان نایل شود . شعبات متعددی را در این اردوگاهها تأسیس و پیروان بسیاری را جذب خویش کرد . به طوری که در اردوگاه " عقب جبر " در شهرستان " اریحا " رقابت شدیدی میان اخوان المسلمین و " حزب التحریر - اسلامی " ( حزب آزادی بخش اسلامی ) بر سر جذب آموزگاران و دانش آموزان مدارس جریان داشت .
ج - اخوان المسلمین باریکه غزه
مشارکت داوطلبان سازمان اخوان المسلمین مصر در جنگ سال 1948 فلسطین سبب افزایش محبوبیت آنان در میان جوانان فلسطینی شد . از این رو شمار بسیاری از آنها از باریکه غزه به گردانهای نظامی اخوان پیوستند . تعداد دیگری از کارگران غزه نیز به استخدام پادگانهای ارتش نظامی مصر مستقر در مناطق مجاور غزه همچون " رفح " و " العریش " در آمدند . اشتغال این کارگران در پادگانهای ارتش مصر باعث شد زمینه تماس آنان با افسران و سربازان مصری وابسته به سازمان اخوان المسلمین فراهم شود . افسران و سربازان عضو اخوان المسلمین کوشیدند هستههای تشکیلاتی اخوانی در میان کارگران فلسطینی به وجود بیاورند . با توجه به اینکه شرایط چنین اقداماتی در سایه همفکری و همسویی مردم با جماعت اخوان المسلمین کاملاً آماده و عملکرد اخوان المسلمین و افزایش اعضای آن از میان اقشار مختلف مردم ، موجودیت آنان در باریکه غزه به طور مشخص به شکل تشکیلاتی سازمانی در آمد به نحوی که اولین شعبۀ اخوان در غزه توسط " عایش عمیره " تأسیس شد تا همراه با دیگر شعبههای آن در شهرهای یافا و قدس به فعالیت بپردازد . شعبههای شهرهای یاد شده در سالهای دهه سی میلادی تأسیس شده بودند .
با پیروزی انقلاب 23 ژوئیه 1952 نقطۀ تحول دیگری در روابط اخوان المسلمین دههای مردم آغاز شد . زیرا میان رهبران اخوان و فرماندهان انقلاب روابط حسنه وجود داشت و این روابط به شکل گسترده تری توسعه یافت به حدی که در محافل سیاسی سازمان اخوان المسلمین به عنوان " حزب هیأت حاکمه " شمرده میشد .
پس از امضای پیمان خروج نیروهای انگلیسی از مصر در سال 1945 میان دولت انگلیس و حکومت مصر ، حادثه معروف ( المنشیه ) در 26 اکتبر 1945 در شهر اسکندریه به وقوع پیوست و باعث تیره شدن روابط میان رهبران اخوان المسلمین مصر با شورای فرماندهی انقلاب شد . در این واقعه اخوان امسلمین به دست داشتن در توطئه ترور نافرجام جمال عبدالناصر متهم شد . اتهام اخوان این بود که سوء قصدشان واکنشی است به عنوان اعتراض به بندهای پیمان فوق الذکر که از نظر آنان در حقوق مردم مصر اجحاف شده است .
در نتیجه شورای فرماندهی انقلاب ادامه فعالیت این سازمان را ممنوع اعلام کرد و مؤسسات تابعهشان را در مصر توقیف کرد به طوری که این اقدام به فعالیت سازمان اخان المسلمین در فلسطین نیز سرایت کرد .
در واقع جماعت اخوان المسلمین باریکه غزه تا قبل از صدور حکم ممنوعیت فعالیتش ، از نظر تعداد نفرات و نفوذ و محبوبیتش در میان تودههای مردم ، بزرگترین تشکیلات اخوان المسلمین فلسطین به شمار میآمد . به طوری که در سال 1954 تعداد اعضای آن به یکهزار نفر بالغ میشد که همگی تحت امر تیپ تشکیلاتی یازدهم فعالیت میکردند . اکثریت اعضای این تیپ را دانش آموزان مدارس اردوگاهها و افراد اندکی از اقشار مختلف مردم تشکیل میدادهاند . زیرا اعضای اخوان فعالیت چشمگیری در مدارس وابسته به آژانس حمایت و اشغال پناهندگان فلسطینی داشتهاند . همچنین تعدادی از آنان را دانشجویان و فارغ التحصیلان فلسطینی دانشگاههای مصر تشکیل میدادهاند . در قاهره " انجمن دانشجویان فلسطینی " تشکیل شد و دانشجویان عضو اخوان با هوادارانشن شورای اداری این انجمن را در اختیار گرفتند . یاسر عرفات یکی از برجسته ترین اعضای این شورا بود ، در عین حال از دوستان نزدیک و صمیمی اخوان المسلمین به شمار میرفت . همچنین آقایان سلیم الزعنون ، صلاح خلف ، عبدالفتاح المحمود از اعضای جماعت اخوان المسلمین باریکه غزه بودند . آنها سالهای بعد جنبش الفتح را بنیان نهادند . اما رهبری تشکیلات و یا شورای اداری جماعت اخوان المسلمین غزه را تعدادی از کارکنان و کارمندان محلی به عهده داشتند که اعضای آن عبارتنداز شیخ عمر صوان ، رکی السوسی ، کمال ثابت ، حسن النخال ، رهدی ابوشعبان ، علی هاشم رشید
از نظر پشتیبانی و حمایتهای مالی ، جماعت اخوان المسلمین در مقایسه با دیگر سازمانهای موجود از امتیاز خاصی برخوردار بود و از منابع مختلفی به آن کمک میرسید . به علت بروز مشکلات و بحرانهای اقتصادی در غزه ، اخوان المسلمین این شهر کمکهایشان را از سازمان اخوان المسلمین اصلی دریافت میکردند . همچنین کمکهای از سوی برخی عناصر اخوانی شاغل در عربستان و شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس و از برخی ثروتمندان این کشورها برای آنها ارسال میشد . روابط اخوان المسلمین غزه با افراد خاندان سعودی همواره حسنه بوده است . زیرا این خاندان کمکهای مادی فراوانی به سازمان اخوان المسلمین مصر و باریکه غزه میکرده است . به طور کل میتوان گفت ارتباط اخوان غزه محدود به عربستان و سازمان اخوان المسلمین اصلی در مصر بوده است .
در سالهای اخیر ، با وجودی که شرایط فعالیتهای علنی نامساعد بود ، اخوان المسلمین همگام با دیگر سازمانهای سیاسی باریکه غزه به صورت فعالانه در امر ناکام گذاردن طرحهای ایجاد آبادیهای یهودی نشین در صحرای سینا - به سال 1955 - شرکت داشتهاند . همچنین در برابر اشغال نوار غزه توسط نیروهای اسرائیلی در سال 1956 به شدت مقاومت کردند . در سال 1957 طرح بین المللی کردن غزه نیز به دلیل مخالفت آنان با این طرح به شکست گرایید .
روابط میان جماعت اخوان المسلمین غزه با اداره سرپرستی مصری این منطقه تا قبل از وقوع جنگ ژوئن 1967 همواره به صورت تیره ادامه داشت . هرگاه سازمان اخوان المسلمین اصلی مصر در معرض تعقیب مقامات امنیتی این کشور واقع میشد ، به دنبال آن اخوان المسلمین غزه نیز مورد تعقیب قرار میگرفت . اما موجودیت آن ، به رغم تغییرات ساختار ظاهری تشکیلات - طبق نیازهای فعالیت سیاسی از مرحلهای به مرحلهای دیگر - تداوم پیدا میکرد . تحول اوضاع سیاسی در مصر ، به طور مشخص بر ساختار ظاهری سازمان تأثیر میگذاشت . به طور مثال ، هنگامی که سازمان با دستور انحلال صادره از سوی دولت " محمود نقراشی " نخست وزیر وقت مصر ، روبه رو شد ، تشکیلات اخوان در غزه به ناچار فعالیت خود را متوقف کرد . ولی بلافاصله رهبری سازمان به تشکیل چهارچوب جایگزین ، یعنی " انجمن توحید " دست زد و از انجمن مذکور به عنوان پوششی برای فعالیتهای زیر زمینی خود استفاده کرد . رئیس این انجمن " ظاهر الشوا " بود .
از سال 1945 تا 1965 اخوان به منظور انجام فعالیتهای مسلحانه ، دو گروه زیر زمینی تشکیل داد . اولی ، گروه " جوانان انتقام " نام داشت که برجسته ترین عضو آن صلاح خلف ( ابو ایاذ ) بود . دیگری گروه " گردان حق " که خلیل الوزیر ( ابو جهاد ) از جمله اعضای آن بود . این گروه آغازگر عملیات نظامی علیه سربازان دشمن در داخل فلسطین اشغاالی بود . ولی به رغم جاذبه حرکت سیاسی اخوان و با وجود تواناییهای به کارگیری ابزار سیاسی ، از دهه 50 به ویژه در سایۀ شرایط تعقیب مداوم از سوی رژیم عبدالناصر ، فعالیت آنان رو به کاهش نهاد . اما این تنها علت نابسامانی نبود . زیرا بدون شک پیدایش سازمانهای سیاسی جدید در نوار غزه ، در نیمه دوم دهه 50 ، مانند تشکیلات حزب بعث و جنبش ملی گرایی عرب ، بر موجودیت سیاسی اخوان اثر منفی گذاشت . این امر در گسترش دایرۀ گزینه سیاسی بی تأثیر نبود ، به طوری که دامنه فعالیتهای سیاسی از انحصار اخوان و کمونیستها و دیگر جنبشهای مذهبی و یا غیر مذهبی خارج شد و این به طور طبیعی به نوعی رقابت سیاسی با جنبش اخوان المسلمین انجامید . البته سخن از مراحل عقب نشینی اخوان در سرزمینهای اشغالی ، به ویژه در نوار غزه ، به معنای قطع و یا توقف نقش سیاسی و فعالیت اجتماعی آنان نیست . زیرا حتی در این مراحل و به رغم کاهش نفوذ سیاسی ، اخوان با نادیده گرفتن اختلافهای گستردۀ ایدئولوژیک ، مجال هماهنگی و همکاری با نیروهای سیاسی نو ظهور در صحنه مبارزات ملی را باز نگه داشته بود . برای نمونه ، در سال 1956 با شرکت بعثیها و برخی از ملی گرایان مستقل ، " جبهه مقاومت مردمی " را تشکیل داد و حتی از موضع مخالفت با طرح " اسکان پناهندگان در شمال باختری سینا " که در نیمه دهۀ 50 مطرح شد ، به تقسیم رهبری با کمونیستها در " کمیته ملی " تن داد . این کمیته روند اعتراض به طرح مذکور را هدایت و رهبری میکرد . ولی باید پذیرفت که تأسیس جنبش فتح در اواخر دهۀ 50 و پیوستن تعداد زیادی از سران اخوان به جنبش جدید که بعدها به صورت بزرگترین گروه سیاسی سازمان آزادی بخش فلسطین درآمد ، ضربهای اساسی بر سازمان اخوان در فلسطین وارد آورد و دست کم در تضعیف تشکیلات آنان مؤثر افتاد و فتح که خود در دامن اخوان پرورش یافته بود به ظاهر رقیب اصلی جنبش اخوان المسلمین در فلسطین اشغالی به شمار آمد .
گرایش جدید که با تأسیس جنبش فتح شکل گرفت ، با مخالفت برخی از عناصر بنیانگذار دیگر در سازمان اخوان المسلمین مواجه شد . این عناصر ، ضمن رد چهارچوب جدید از مشارکت در آن سرباز زدند . پیروان این جناح بر این باور بودند که روی آوردن به سازمان جایگزین ، نشانۀ عجز و فقدان توانایی به دوش کشیدن بار فعالیت زیر زمینی است . به رغم اینکه فعالیت سیاسی اخوان در زمانهای مختلف دستخوش فراز و نشیبهایی شده بود ، ولی موجودیت آن در سرزمینهای اشغالی هرگز از بین نرفت . البته گروهی مدعی هستند که رفتار مقامهای اسرائیلی در برخورد با اخوان تا حدودی در تغذیه تداوم موجودیت آن سهیم بوده است . هدف مقامهای صهیونیست از ترویج چنین شایعاتی ، دامن زدن به رقابت میان اخوان و دیگر نیروهای اسلامی و رهبری ملی فلسطینی بود .
در سال 1965 هنگامی که تلاش نافرجام اخوان برای به دست گرفتن قدرت در مصر شناسایی شد ، تعدادی از رهبران اخوان المسلمین باریکه غزه در معرض حملات گسترده و تعقیب و بازداشت مأمورین امنیتی مصر قرار گرفتند . از میان بازداشت شدگان میتوان صادق المرینی ، عبدالرحمن بارود ، ریاض الزعنون و شاکر شبیر را نام برد .
برخلاف همبستگی گذشته ، شرایط سختی که برای اخوان بر اثر فعالیت زیر زمینی پدید آمد باعث شد از تعداد اعضای سازمان کاسته شود . هنگامی که کادرهای اصلی سازمان خود را پیوسته در محاصره و تحت تعقیب نیروهای امنیتی مییافتند ، در جست و جوی پناهگاههای امن و به دور شرایط ارعاب و خفقان روانه شدند ، تا منبع رزق و درآمدی برای خویش بیابند . بنابراین کادرها به عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس هجرت کردند . تمام این امور باعث شد در خلال یک دهه ( 1958 - 1967 ) سازمان اخوان المسلمین علاوه بر تعداد اندکی از اعضای بزرگسال و کادرهای اولیه که از ابتدای تأسیس بدان پیوسته بودند ، به تعداد ناچیزی از دانشجویان دبیرستانی محدود بماند . به طوری که چهار چوب تشکیلاتی آن از بین رفت و تنها وابستگی فکری و طرفداران آن باقی ماند . بدین علت اشخاصی به صدرات جماعت اخوان المسلمین راه یافتنند که تا سال 1967 به عنوان شخصیتهای سنتی از آنها یاد میشد . همچون شیخ هاشم خازندار ، صادق المرینی ، اسعد حسینه .
ظهور و پیدایش احزاب و تشکیلات جدید سیاسی در نوار غزه در سالهای پایانی دهه پنجاه میلادی و همچنین تحریمهایی که بر آنها تحمیل شد و عملیات تعقیب و گریزی که به طور مستمر گریبنگیر اخوان میشد ، رهبران و کادرهای آنان را به هجرت واداشت ، و تعداد باقیماندهشان نیز به هستههای اولیه جنبش فتح در باریکه غزه و خارج آن پیوستند . افرادی که به جنبش فتح پیوستند تا حدودی وابستگی و همبستگی خویش را به تجربیات و سوابق حزبی و گروهی خود حفظ کردند .
ظهور تشکیلات و سازمانهای موازی و جانشین ، بر وضعیت و موقعیت اخوان المسلمین اثر گذاشت و موجب شد از تعداد پیروانو هوادارانشان کاسته شود و به ویژه بعضی از این تشکیلات جدید ، طرحها و شیوههای مختلفی از طرز فکر و اندیشههای ملی گرایی و ناسیونالیستی و انترناسیونالیسمی اریه میدادند . بروز این گرایشات سبب شد دایره انتخاب یکی از این گرایشات سیاسی توسط افراد توسعه پیدا کرده و به اندیشههای دینی و یا به اندیشههای انترناسیونالیسمی محدود نماند . همچنین تیره شدن روابط اخوان با جمال عبدالناصر و داشتن ارتباط با برخی کشورها همچون عربستان که موضعش نسبت به عبدالناصر منفی بود باعث کاهش محبوبیت اخوان المسلمین نزد تودههای مردم و نهایتاً تضعیف آنان شد .
د - اخوان المسلمین پس از سال 1967
پس از سال 1967 ، اخوان المسلمین کرانه باختری و نوار غزه ، تحت سلطه یک نظام در آمدند و آن نیروهای اشغالگر نظامی اسرائیل بود . در حالی که قبل از این تاریخ زیر سلطه دو نظام قرار داشتند . در غزه تحت سرپرستی اداره مصری و در کرانه باختری تحت سلطۀ حکومت اردن . از نظر سازماندهی و تشکیلاتی ، اخوان المسلمین این سه محور ( غزه و کرانه باختری و اردن ) تحت پرچم یک تشکیلات متحد فلسطینی اردنی در آمدند . این تشکیلات زیر نظر یک رهبری متحد هدایت میشد که " اخوان المسلمین فی اردن و فلسطین ) نامیده میشد . بدین ترتیب ارتباط سازمانی اخوان المسلمین باریکه غزه از مصر به اردن انتقال یافت . این تغییر و تحول بر موضع گیریها و سیاستهای جنبش اسلامی باریکه غزه و کرانه باختری که از جماعت اخوان المسلمین مصر و تشکیلات جهانی اخوان المسلمین و ( دفتر ارشاد عمومی ) رهنمون و خط میگرفتاثر گذاشت . این شورا از نمایندگان سازمانهای اخوان المسلمین کشورهای مختلف تشکیل یافته است . این تأثیر گذاری به معنی تطابق کلی در برخی خط مشیها و موضع گیریهای ویژه نیست . زیرا اخوان المسلمین معتقدند که هر یک از شاخههای جنبش اسلامی ویژگیها و شرایط و خصوصیات کشور خود را دارند .
جنبش مقاومت مسلح فلسطین در شرایطی به وجود آمد تا از بروز گرایشات دینی به عنوان یک قدرت سیاسی قابل توجه جلوگیری کند . به این دلیل که اخوان المسلمین کرانه باختری از نظر سیاسی و نظامی و ایدئولوژیکی خود را آمادۀ شرکت در عملیات نظامی به صورت مستقیم و منظم با اشغالگران نمیدانستند . بر خلاف گروههای جنبش مقاومت فلسطینی که در اصل برای همین اهداف تأسیس شده بودند . معذلک بعضی از عناصر وابسته به اخوان به صفوف جنبش فتح پیوستند و تا پیش از خروج جنبش مقاومت فلسطین از عمان در سال 1970 در عملیات مسلحانه شرکت میکردند .
اما در باریکه غزه ، اخوان المسلمین به علت اینکه در شرایط سرکوب و تعقیب و تحت فشار مقامات اداره سرپرستی مصری قرار داشتند ، از حالت ضعف و پراکندگی رنج میبردهاند . با توجه به اینکه پیدایش جنبش فتح در سالهای واپسین دهه پنجاه ، بهترین رهبران و برترین کادرهای تشکیلات اخوان المسلمین باریکه غزه را به طرف خود کشانید
روی هم رفته اخوان المسلمین حکومتهای عربی را مسئول از دست دادن فلسطین معرفی میکند ، و معتقدند این حکومتها بودند که با به راه انداختن چند سناریوی جنگی ، فلسطین را تحویل اسرائیل دادند . دولتهای عربی در این جنگها ، نه طرح جنگی در دست داشتهاند و نه نیرو در حد کافی تهیه کرده بودند و نه نیروهای ورزیده و آموزش دیده آماده ساخته بودند .
از دیدگاه اخوان المسلمین ، رهایی فلسطین و جهاد در راه بازگرداندن این سرزمین به آغوش مسلمانان ، تنها از طریق بازگشت به اصول و مفاهیم اسلامی و زدودن واقعیتهای موجود غیر اسلامی تحقق مییابد . هدف اساسی ، آزادی کل سرزمین فلسطین و بازگشت مردمش به آن میباشد و هر موضعی که با دیدگاه اخوان المسلمین منافات و تضاد داشته باشد ، از نظر آنان باطل است . لذا حقوق مسلمانان فلسطین حقوق ثابت دینی و تاریخی است و هیچ کس حق ندارد این حقوق را کنار بگذارد و از آن صرف نظر کند ( نه به طور کلی و نه به صورت جزئی ) . این حق ماست و از وابستگیمان به اسلام نشأت میگیرد ، اسلامی که یک دین الهی و وارث کلیه ادیان آسمانی است . به علاوه فلسطین از نظر تاریخی و فرهنگی و انسانی و قانونی ( به مفهوم قوانین نوین بین المللی ) حق ماست ، و قوم یهود با هیچ ملاک و معیاری از چنین حقی برخوردار نیست .
از دیدگاه اخوان المسلمین ، مسلمانان به خاطر سکونتشان در قبال اشغال فلسطین گناهکارند ، زیرا اسلام بر مسلمانان واجب کرده با جان و مالشان در راه آزادسازی هر وجب از خاک فلسطین به جهاد برخیزند . اخوان المسلمین اعلام میدارد ، خودداری از جهاد و نبرد ، خیانت سرنوشت ساز محسوب میشود و هر گونه فلسفه چینی به هدف توجیه خضوع و پذیرش وضع موجود و ایجاد شک و شبه در مورد زیانها و منافع از دست دادن جان افراد ، به عنوان ارتداد و از دین برگشتگی به شمار میرود .
اخوان المسلمین در عین حال که مسأله فلسطین را یک محنت و فاجعه تلقی میکند ، این قضیه را نیز به عنوان یک هدیه الهی تعبیر میکند . فاجعه از این نظر که کثیفترین و منحطترین نوع بشر به پاکترین و برترین و مقدسترین سرزمینهای جهان قدم نهاده و آنجا را آلوده ساختهاند ، سرزمینی که محل نزول وحی و معراج پیامبر اکرم ( ص ) بوده است . و از این نظر هدیه الهی میگویند که مسأله فلسطین در زمانی اتفاق افتاده است که مسلمانان بدان نیاز مبرم دارند تا از خلال آن پردههای خواری و ذلت و تسلیم طلبی از دیدگان مسلمانان کنار رود و خلقها به سوی کمال و جمال و لذت لقاءالله و شهادت رهنمون شوند .
اخوان المسلمین خود را تنها جریانی میداندکه قادر استسرنوشت فلسطین را از دست سازشکاران و فرصت طلبان و شکست خوردگان خارج سازد و با استقامت و پایداری و جهاد و صداقت و صبر و فداکاری این مبارزه مستمر را به پیش ببرد و به دست نسلهای مسلمان بسپارد . زیرا این نسلها هستند که تحت لوای کلمة الله قادرند سرنوشت و آینده روشن امت را بسازند . جماعت اخوان المسلمین در هر فرصتی و در هر مناسبتی اعلام میدارد که از راه اسلام میتوان فلسطین را آزاد ساخت . حنبش معاصر اسلامی در سراسر جهان ثابت کرده است که برای رسیدن به فلسطین یک راه بیشتر وجود ندارد و آن اسلام فکری و اعتقادی و جنبشی جهادی است . این جماعت برای اثبات ادعاهای خویش اظهار میدارد که دیگر گرایشات فکری و سیاسی ، با وجود تقدیم قربانیان فراوان در اهدافشان با شکست و ناکامی مواجه شدهاند . تحلیل اخوان المسلمین از شکست اعراب و فلسطینیان این است که دست اندرکاران و زمامداران و متولیان مسأله فلسطین پرچم اسلام را زمین گذاشتهاند .
یک نویسنده مسلمان ، برداشتها و تصورات اخوان المسلمین را برای نزدیک شدن به فلسطین چنین عنوان میکند : " لازم است یک دگرگونی و تغییر و تحول وسیع مردمی به وجود بیاوریم . هر گاه توانستیم چنین تغییر و تحولی ایجاد و یک جبهه اسلامی تأسیس و یا یک دولت اسلامی بنیانگزاری کنیم و حرکتمان را از آنجا آغاز کنیم و این دولت اسلامی پشتیبان و مدافع حرکتمان باشد ، آنگاه مشارکتمان جدی و ثمربخش خواهد بود و در آن صورت میتوانیم گردانهای مجاهدین را از سراسر جهان احضار کنیم . "
در مرحله فعلی اخوان المسلمین بر اهمیت حفظ اداره تغییر و تحول فکری و اعتقادی و نیز لزوم مقاومت و ایستادگی در برابر تلاشهایی که از سوی دشمنان اسلام برای نابودی این اداره صورت میپذیرد تأکید میکند . اخوان المسلمین نسبت به برخی جریانهای سیاسی که شعارهای اسلامی و بنیادگرایی اسلامی سر میدهند و در راه نادرست حرکت میکنند ، هشدار میدهد که به طور غیر مستقیم از روبه رو و از پشت به بنیاد گرایی اسلامی ضربه میزنند . استقامت و پایداری ، که اخوان المسلمین بدان دعوت میکند ، به مفهوم مقاومت منفی نیست - آنچنان که جریان دارد - بلکه به عنوان جنبش فعال مثبت مقاومت در تمام سطوح و در کلیه صحنههای اسلامی است . و این جنبش نباید به قضیه فلسطین به فرزندان فلسطینی محدود بماند ، چرا که باید به صورت یک جنبش فعال و جهان شمول ، با باطل و ناقضان حقوق مسلمان فلسطینی مبارزه کرد .
جهت گیری و گرایش کلی حاکم بر اندیشه جماعت اخوان المسلمین مبتنی بر مردود دانستن تمام ایدئولوژیهای ملی گرایی و غیر دینی رایج در صحنه فلسطین میباشد . به طوری که به جز اسلام ، بر ایدئولوژی دیگری به عنوان جانشین در صحنۀ ایدئولوژیکی فلسطین تأکید نمیشود . از دیدگاه جریانهای اخوان المسلمین ، برنامههای سازمان آزادی بخش فلسطین نیز بر اساس اعتقادات و تفکرات ملی گرایی و لائیسم تنگ و محدود و استوار میباشد ( نک : اخوان المسلمین و سازمان آزادی بخش فلسطین ) . به علاوه هرگز این سازمان در راه صحیح که به تشکیل حکومت اسلامی در خاورمیانه منتهی شود گام برنداشته است . به عقیده اخوان المسلمین تنها راهی که به حل و فصل صحیح مشکل فلسطین منجر میگردد همانا پیروی از اسلام راستین و واقعی است . از نظر اخوان ، اسرائیل سر نیزه نفوذ غرب در جهان اسلام و ابزار ترویج و گسترش فرهنگ منحط غربی و عامل اجرای توطئههای گوناگون غریبان بر ضد اسلام میباشد . هواداران اخوان المسلمین ابایی ندارد که طلایه داران و پیشتازان نبرد رهایی بخش فلسطین باشند . لیکن با این مسأله مخالفند که مسأله فلسطین به فلسطینیان محدود بماند و تودههای مسلمان نقشی در آن نداشته باشند .
شاید خود نگری درونی سازمان اخوان المسلمین به عنوان یک عامل اساسی عدم پیوستگیشان به سازمان آزادی بخش فلسطین تلقی شود . اخوان المسلمین سرزمینهای اشغالی فلسطین ، خود را بخشی از جنبش جهانی اسلام میداند که در مقایسه با دیگر جنبشهای منطقه از نظر تاریخی با سابقه تر و از نظر میراثهای ملی و فرهنگی غنیتر و پر بارتر است . لذا عاقلانه نیست که تحت لوای مجموعههای ملی گرای جدید التأسیس ، به آنها بپیوندد . از اندیشههای غیر مذهبی پیروی کند .
در حقیقت رهبران اخوان المسلمین خود را پایه اصلی هر حرکت میدانند و اندیشهها و استراتژی خویش را اساس هر نوع برخورد با قضایای مختلف و سرنوشت ساز همچون قضیه فلسطین عنوان میکنند . بنابراین سازمان اخوان با هیچ فکر و با هر گونه استراتژی مغایر دیگری سازگاری نخواهد داشت .
اخوان المسلمین به این نکته اشاره میکند که جناحهای چپ گرای فلسطینی به اقدامات تحریک آمیز دست زدند که انگیزه سرکوب مقاومت فلسطین را در دل شاه حسین به وجود آوردند یاسر عرفات بهتر است از دامی که برایشان گسترانیدهاند فاصله بگیرند و نیرو اسلحه و امکاناتشان را حفظ کنند و جان و مال هموطنانشان بدارند و به مکان دیگری کوچ کنند .
و - دیدگاههای جریانات ملی گرا نسبت به اخوان المسلمین
به طور کلی طرفداران جریانهای ملی گرا ، به گفتهها و موضعگیری و عملکرد اخوان المسلمین با شک و تردید نگریستهاند . به طور مثال در خصوص علت امتناع اخوان المسلمین از دست زدن به عملیات مسلحانه ، رهبران آن ، فراهم شدن شرایط مناسب و به وجود آوردن یک نسل جدید مسلمان و متعهد را عنوان میکنند در حالی که ملی گرایان این طرز فکر را نپذیرفتند و این پرسش را مطرح کردند که به طور مشخص تاریخ پایان این دوره و آماده سازی این نسل که قادر خواهد بود به مسئولیتها و وظایف خویش در قبال مسأله فلسطین عمل کند کدام است ؟ از سوی دیگر ملی گرایان این مقوله را که میگوید اخوان المسلمین در عملیات مسلحانه شرکت نمیکنند تا در معرض سرکوب نیروهای اشغالگر قرار نگیرند ، مردود میدانند ، زیرا ملی گرایان هم ، به خاطر مبارزه مسلحانهشان تحت تعقیب مقامات نظامی اسرائیلی واقع میشوند . و این بهایی است که میبایست در ازای مقابله با اشغالگران پرداخت . کما اینکه ملیگراها ادعاهای اخوان المسلمین را دایر بر اینکه در شرایط سخت و طاقت فرسا به سر میبرند و بدین علت قادر نیستند به وظایفشان در قبال مسأله فلسطین عمل کنند رد کنند و میگویند چنانچه این ادعا درست هم بوده باشد ، اما هر اقدامی در راه آزادی فلسطین ضامن خارج ساختن اخوان از رنج و محنتشان میباشد .
مآخذ :
- خسروشاهی ، سید هادی : حرکتهای اسلامی در فلسطین ، اسرائیل پایگاه امپریالیسم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1370 .
- الحوت ، بیان نویهض : القیادات و المؤسسات السیاسیة فی فلسطین ، 1917 - 1948 ، مؤسسه الدراسات الفلسطینیة ، بیروت 1981 .
- ابوعمرو ، ذیاد : الحرکة الاسلامیة فی الضفة الغربیه و قطاع غزة ، دارالاسوار ، عکا 1989 .
- شریف ، کامل اسماعیل : الاخوان المسلمون فی حرب فلسطین ، قاهره دارالکتاب العربی ، 1951 .