شوروی و مسأله فلسطین

از دانشنامه فلسطین


سرزمین فلسطین که بخشی از سرزمین عربی و منطقه جغرافیایی بنام " خاورمیانه " را تشکیل می دهد . از دیرزمانی این سرزمین هدف طرحها و رقابتهای ابرقدرتها قرار گرفته است . منافع روسیه در منطقه زاییده عوامل جغرافیایی بوده است که از زمان تزارها بر سیاست روسیه اثر گذارده بود .

یکی از انگیزه های همیشگی سیاست خارجی تزارهای روسیه از زمان پطرکبیر ( 1682 - 1725 ) و کاترین ( 1762 - 1796 ) و حتی در زمان نیکلای دوم ( 1894 - 1856 ) آتش جنگ کریمه افروخته شد . یکی از علل این جنگ اختلافات موجود میان روسیه و فرانسه درباره تسلط بر اماکن مقدس در فلسطین بود .

زیرا روسیه خود را مدافع کلیساهای مسیحی ارتدوکس می دانست ، در حالی که ناپلئون سوم امپراتور فرانسه مدعی تسلط بر همان اماکن مقدسه به نفع کلیساهای مسیحی لاتین بود . ولی انگلیس و فرانسه توانستند در آغاز قرن بیستم به طور فعال و چشمگیری جلوی تهدید روسیه به طرف جنوب و خاورمیانه را بگیرند .

سیاست شوروی در سایه رژیم بلشویکی شکل دیگری به خود گرفت . زیرا پس از انقلاب کبیر اکتبر در سال 1917 دولت شوروی اعلام کرد در کنار ملتهای ستمدیده و استعمار شده عرب علیه استعمار انگلیس ایستاده است . در سال 1920 کنفرانس باکو برای ملل شرق به ریاست حزب کمونیست شوروی ، با حمله ایدئولوژیکجدید شوروی ، به منظور نفوذ در خاورمیانه به عنوان هم پیمان ملل عرب ستمدیده و تحت استعمار تشکیل گردید .

البته هدف اصلی سیاست شوروی نسبت به خاورمیانه جلوگیری از نفوذ انگلیس و فرانسه یا به عبارتی دیگر جلوگیری از نفوذ غرب در منطقه و به ویژه جلوگیری از تسلط انگلیس بر منطقه به هر قیمتی بوده است . بنابراین هدف نهایی نسبت به فلسطین این بود که هر چه زودتر به تسلط انگلیس بر فلسطین خاتمه داده و فلسطین را از تحت الحمایگی خارج سازد .

مسأله فلسطین با آمدن صهیونیسم به عنوان یک نهضت سیاسی منظم بر صحنه های خاورمیانه با انگیزه دستیابی بر فلسطین به عنوان اینکه حق اوست و به عنوان اینکه فلسطین تنها میهن و سرزمین ملی و قومی یهود است آغاز گردید .

موضع شوروی در برابر صهیونیسم به عنوان یک فلسفه سیاسی ، موضع خصمانه آشکار و روشنی بود . زیرا صهیونیسم در اتحاد شوروی که سرزمین حاصلخیزی برای سه میلیون از یهودیان شوروی به حساب می آمد به عنوان یک ایدئولوژی شووینیستی و بورژوازی هم پیمان با استعمار غرب شناخته شده بود .

در شوروی ، صهیونیسم و هرگونه قومیت یهودی به عنوان مخالف با انقلاب و بازیچه ای در دست استعمار انگلیس شناخته شده بود . در سالهای نخستین انقلاب ، یهودیان عضو در حزب کمونیست ، به طور جدی مخالف با صهیونیست نبودند ، دولت شوروی نیز رسما چندان توجهی در ابتدا به آن نداشت ولی در ماه آوریل 1921 دولت شوروی موافقت خود را با حمله به صهیونیسم و قومیت یهودی آشکار ساخت .

با انجام انقلاب فرهنگی در شوروی ، یهودیان آن کشور همانند دیگر اقلیتهای موجود ، می بایست در مسیر جامعه جدید شوروی حرکت نمایند و از لحاظ زبان و فرهنگ می بایست در قالب انسان و فرد پرولتاریای جدید شوروی ذوب و تحلیل روند .

اما در قبال موقعیت و موضع صهیونیسم در فلسطین ، حزب کمونیست در سال 1934 پیشنهاد کرد علیه تفکیک کارگران عرب از طرف صهیونیستها ، اقدام فعال و مداومی انجام گیرد و جبهه متحدی از کارگران عرب و یهود برای مبارزه علیه صهیونیسم و علیه بهره گیری استعمارگران و کشاورزان عمده و طرحهای آن ایجاد شود . حزب در بیانیه خود متذکر شده بود که : " اشتباه است اگر استعمار و صهیونیسم و یهودیان را این گونه که ملت عرب به آن در حال حاضر می نگرند یک واحد متحد به حساب بیاوریم .

استعمارگران به امتیازات و به رشد اقلیت یهودی توجه دارند ، ولی مایل به ایجاد یک دولت یهودی نیستند . از همین جا اختلاف نظر میان خواسته های بورژواهای یهودی که مایل به رسیدن به دورترین حد و میان استعمار انگلیس حاصل می شود . "

این اظهارات و بیانات ثابت می کند که اتحاد شوروی به طور آشکار و روشن فهمیده و درک کرده است که صهیونیسم نسبت به ملت عرب فلسطین که همان اشغالگری و سوءاستفاده و بهره گیری است ، چه نظری دارد .

ولی اتحاد شوروی باوجود اینکه صهیونیسم را محکوم می کند در سال 1947 از مسأله آنها و اقدامات آنان جهت ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین حمایت کرد . زیرا حمایت شوروی از طرح تقسیم که از طرف سازمان ملل متحد پیشنهاد و هدف از آن ایجاد دولت یهودی در فلسطین بود ، منعکس کننده اصل همزیستی مسالمت آمیزیست که یکی از پایه های اصلی سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی و عوامل دیگری بوده است ( نک : تقسیم فلسطین ) .

صهیونیستها در فلسطین نشان دادند که دارای تشکیلات بسیار منظم می باشند ، خود را قدرت و نیروی فعال علیه انگلیس ها در فلسطین نشان دادند . زمانی که اتحاد جماهیر شوروی احساس کرد که عقب نشینی انگلیس ها نزدیک است ، تصور نمود که طرح تقسیم بهترین وسیله به منظور جلوگیری از طرح قیمومیت زیرنظر ملل متحد است که بدون تردید توسط نیروهای نظامی غربی ادارهمی گردید .

به همین منظور یکی از انگیزه های حمایت شوروی از اسرائیل علاقه آن کشور به پایان و خاتمه دادن به تسلط عرب در منطقه بود ، زیرا تأسیس و ایجاد دولت یهودی ، در مرحله اول ، به معنی بی طرف کردن منطقه و ایجاد جدایی میان کشورهای عربی و ایالات متحده آمریکا که در دوره ریاست جمهوری روزولت دارای روابط دوستانه و محکمی با کشورهای عربی داشت موجب وحشت شوروی ها شد .

زیرا موازنه استراتژی جهانی پس از جنگ جهانی دوم و به علت پیدایش ناوگان ششم آمریکا به عنوان نشانه دائمی و محسوس از تصمیم غرب برای دور کردن نفوذ شوروی از خاورمیانه به نفع آمریکا شده بود . به همین دلیل و به منظور مقابله با این طرحهای غربی ، شوروی نه فقط به عنوان سومین کشوری که به طور قانونی اسرائیل را به رسمیت شناخت ، بلکه از آن فراتر رفته و با عصبانیت ورود نیروهای عربی به فلسطین که پس از اعلام موجودیت ( دولت اسرائیل ) انجام گرفت را محکوم کرد . بلوک شوروی در جریان اولین جنگ اعراب - - اسرائیل اقدام به ارسال اسلحه به اسرائیل نمود .

این مسأله اهمیت فوق العاده و قاطعی در ادامه تثبیت دولت جدید صهیونیستی داشت ( نک : جنگ 1948 ) ولی این مرحله اول از سیاست شوروی نسبت به فلسطین در سال 1951 به پایان رسید . از آن پس توجه از ملاحظات ایدئولوژیک به طور روزافزونی به انگیزه های استراتژیک معطوف گردید .

زمانی که مصر در دوره عبدالناصر علیه پیمان بغداد ایستاد ، واقعا شایستگی تشکر و سپاسگزاری از طرف کرملین را داشت که پاسخ این تشکر سلاحی بود که در سال 1955 از طریق چکسلواکی به مصر تحویل داده شد . از همین زمان بود که سیاست شوروی نسبت به فلسطین و به طور کلی ، سیاست اعراب هماهنگ گردید . در نتیجه روابط شوروی و اسرائیل دچار تغییرات مداوم شد .

نقطه اوج آن در تاریخ 21/2/1953 بود که روابط سیاسی میان دو کشور قطع گردید . ولی دیری نگذشت که این روابط مجددا و پس از مرگ استالین در 21/7/1953 برقرار شد . زیرا اسرائیل متعهد شد که به هیچ پیمان یا قرارداد و یا تشکیلاتی که علیه شوروی باشد ملحق نشود .

از این تاریخ تا سال 1967 اتحاد جماهیر شوروی سیاست دوگانه ای نسبت به فلسطین به مورد اجرا گذارد . زیرا هم سعی برآن داشت که نسبت به کشورهای عربی به ویژه مصر و سوریه علاقه نشان دهد و هم در عین حال سعی داشت که روابط خود با اسرائیل را نه فقط حفظ کند بلکه بهبود بخشد .

روی همین اصل شوروی در ماه سپتامبر 1953 نقش مهمی در کمک کردن به اسرائیل برای مقابله با تحریم اقتصادی اعراب داشت . زیرا در همین سال یک قرارداد بازرگانی با اسرائیل به امضا رسانید که به موجب آن نفت شوروی را با مرکبات اسرائیل مبادله نمود . ولی مسکو پس از تجاوز سه جانبه فرانسه ، انگلیس و اسرائیل به مصر در سال 1956 این قرارداد را لغو کرد .

ملت فلسطین تا سال 1958 خارج چهارچوب سیاست خاص شوروی در خاورمیانه قرار داده شد . ژاکوب مالیک نماینده شوروی در سازمان ملل متحد ، در نطقی در برابر شورای امنیت به تاریخ 18/8/1948 اظهار داشت که مسأله فلسطین عبارت از مسأله پناهندگان است که انگلیسها آن را به وجود آوردند . این عقیده تا پس از جنگ سوئز در سال 1956 همچنان وجود داشت زیرا به نظر می رسید که ( اسرائیل ) به طرف بلوک نظامی غرب حرکت می کند .

تقریبا در همین زمان بود که پیمان فرانسه - - اسرائیل و همکاری نظامی اسرائیل با آلمان غربی و حمایت مشروط اسرائیل از اصل آیزنهاور تقریبا فعال و آشکار گردید . در تاریخ 17/4/1956 اتحاد جماهیر شوروی اطلاعیه ای منتشر کرده و در آن یادآور شده بود که مسأله فلسطین باید بر مبنایی قابل قبول و به صورت دوجانبه حل گردد . ولی پس از جنگ سوئز و در ماه نوامبر 1956 بیشتر از اعراب طرفداری می کرد و چنین عقیده داشت که فرستادن اسلحهبه کشورهای عربی همکاری در دفاع این کشورها از خویشتن علیه تجاوزات اسرائیل محسوب می شود .

این تغییر قابل توجه در موضع شوروی به خاطر شروع اصلی دیگری بود که به عنوان مبنای سیاست خارجی مسکو تلقی می شد ، که همان اصل مبارزه با استعمار و حمایت از نهضتهای آزادی بخش ملی است . ضمنا پیشرفتی در موضع اتحاد جماهیر شوروی نسبت به مسأله فلسطین حاصل گردید و آن زمانی بود که موافقت کرد تا در اعلامیه پایان دیدار عبدالناصر از مسکو در سال 1958 این عبارت گنجانیده شود " حقوق قانونی اعراب فلسطینی " .

در سال 1964 که خروشچف از مصر بازدید کرد اتحاد جماهیر شوروی اعتراف کرد اعراب فلسطین دارای حقوق ثابت و مشروعی می باشند . با همه این احوال می بینیم که هنوز کلمه پناهندگان را به جای عبارت " نهضت آزادی بخش ملی " به کار می برند و در ضمن علاقه و توجهی به ایجاد سازمان آزادی بخش فلسطین در همان سال نداشت . پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1967 ( نک : حزب 1967 ) .

اتحاد جماهیر شوروی نشان داد که از حقوق فلسطینیان در مورد ایجاد دولتی برای خویش حمایت زیادی می کند . ولی این تعهد شوروی ها در مورد ایجاد دولت فلسطین تا جنگ 1973 همچنان مبهم بود .

علل اصلی توجه مجدد سیاست شوروی به مسأله فلسطین را می توان به شرح زیر بیان کرد :

  1. نزدیکی و همکاری مصر با بزرگترین مقام در سازمان آزادی بخش فلسطین که همان سازمان فتح باشد .
  2. افزایش نفوذ چین در میان فلسطینیان .
  3. افزایش فعالیتهای سازمان آزادی بخش فلسطین ، به گونه ای که به طور کلی توجه چشمگیری را در خاورمیانه کسب کرد .

در ماه ژوئیه 1968 یاسر عرفات رئیس کمیته اجرایی سازمان به همراه عبدالناصر رسما از شوروی دیدار کرد . در ماه فوریه 1970 عرفات به دعوت کمیته همبستگی میان شوروی و آفریقا و آسیا در رأس یک هیأت فلسطینی ویژه عازم مسکو شد .

این دو دیدار دلیل بر ترقی موقعیت سازمان آزادی بخش فلسطین می باشد . بلافاصله روزنامه " پراودا " ( ارکان حزب کمونیست شوروی ) نیز از فلسطینیان بنام " ملت عرب فلسطین " یاد کرد و این دلیل بر اعتراف و به رسمیت شناختن آرمانهای قومی و ملی فلسطین از جانب شوروی بود .

هدف سیاست شوروی پس از جنگ 1967 رسیدن به یک راه حل در اختلافات میان اعراب و اسرائیل بود که مهمترین اصول این راه حل ، بازگرداندن سرزمینهایی بود که اسرائیل در سال 1967 اشغال کرد . البته با توجه به قطعنامه شماره 242 شورای امنیت شوروی در پیشنهاد صلح خود بر لزوم تضمین استقلال ، حاکمیت و وحدت سرزمینهای کلیه کشورها در منطقه ، از جمله اسرائیل تأکید نمود .

در کنفرانس صلح خاورمیانه که در ماه دسامبر 1973 در ژنو تشکیل گردید ، آندره گرومیکو وزیر خارجه شوروی در نطق خود مسأله دولت فلسطین را به کلی نادیده گرفت . وی این مسأله را در ضمن دیگر " مشکل اصلی " که همان مسائلی که باید برای آن راه حلی پیدا نمود ، مطرح کرد .

در سال 1974 شوروی ها سخن از " حقوق قومی و قانونی فلسطینیان " به میان آوردند و برای اولین بار در تاریخ 8/9/1974 به طور رسمی و آشکار پادگورنی رهبر شوروی در نطق خود از یک دولت فلسطینی و از حقوق فلسطینیان نام برد و بر لزوم و ضرورت ایجاد دولتی برای آنان به هر شکلی تأکید کرد .

پادگورنی همین مطلب را در تلگرافی که به نام دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی جهت هواری بومدین رئیس جمهوری الجزایر ارسال داشت تکرار نمود . متن تلگراف در تاریخ 4/10/1974 انتشار یافت . در روز یازدهم همان ماه برژنف دبیر کل حزب کمونیست شوروی برای نخستین مرتبه از حقوق فلسطینیان در مورد ایجاد یک سرزمین برای خود سخن گفت .

شاید این توجه شوروی با کنفرانس سران عرب که در اواخر اکتبر نیز همان سال در رباط تشکیل شد و نیز با تیرگی روابط میان شوروی و مصر بی ارتباط نباشد . شاید پذیرفتن سیاست " گام به گام " کیسینجر به جای پیشنهاد شوروی مبنی بر ارجحیت دادن به کنفرانس ژنو ، از طرف انور سادات رئیس جمهوری مصر بود که شوروی را بر آن داشت تا این موضع جدید را اتخاذ نماید .

ولی مهمترین موضوع در سیاست شوروی در مورد دولت فلسطین ، مکان و جای این دولت است . زیرا در حالی که سازمان آزادی بخش فلسطین سخن از ایجاد یک دولت دموکراتیک در سراسر فلسطین می کند ، شوروی بر این عقیده است که این دولت در کنار اسرائیل ایجاد شود .

این بدان معنی است که " دولت کوچکی " در کرانه غربی و نوار غزه ایجاد شود . همچنین شوروی بارها آمادگی خود را برای ارائه تضمین های اکید به منظور ادامه وجود سرزمین ( اسرائیل ) اعلام کرده بود ، از جمله در نطقی که گرومیکو در آوریل 1975 به افتخار دیدار عبدالحلیم خدام وزیر خارجه سوریه از اتحاد شوروی ایراد کرد .

قراردادهای کمپ دیوید که در سپتامبر 1978 به امضاء رسید و قرارداد صلح مصر و اسرائیل که در ماه مارس 1979 امضا شد ، موقعیت ایالات متحده آمریکا را به عنوان شریک بزرگ در محور سه گانه جدید در منطقه تقویت و موقعیت اتحاد شوروی در هر گونه راه حل مسالمت آمیز در آینده را متزلزل کرد .

به همین دلیل اتحاد جماهیر شوروی قراردادهای اسلحه سیاسی اصلی نفوذ آمریکا در کمپ دیوید را به عنوان خاورمیانه توصیف کرد و آنها را به عنوان تجاوز آشکار به موقعیت و سیاست شوروی قلمداد نمود .

پس از آن عقیده سازمان آزادی بخش فلسطین و اتحاد جماهیر شوروی در تجزیه و تحلیل موضع و موقعیت یکسان شد . در تاریخ 25/3/1979 که عرفات با گرومیگو در دمشق ملاقات کرد طرفین توافق نمودند که هدف از قرارداد صلح مصر و اسرائیل دشمنی با حقوق و منافع ملت فلسطین است .

به همین دلیل بود که شوروی روابط خود با سازمان آزادی بخش را تقویت نمود و رسما اعتراف کرد که سازمان آزادی بخش تنها نماینده شرعی ملت فلسطین است .

شوروی پیش از آن و تا اکتبر 1978 از اینکه این موضوع را به رسمیت بشناسد خودداری می کرد . در پی کنفرانس سران قراردادهای کمپ دیوید ، هیأتی از سازمان آزادی بخش در اکتبر 1978 از مسکو دیدن نمود .

در اعلامیه مشترکی که در پایان این دیدار منتشر شد سازمان آزادی بخش به عنوان تنها نماینده قانونی ملت فلسطین معرفی گردید . در سال 1981 شوروی به دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین در مسکو عنوان کامل دیپلماسی داد .

بدین ترتیب سیاست شوروی نسبت به فلسطین از سال 1979 به تدریج در مسیر مخالف سیاست آن کشور در سال 1947 - - به ویژه در فاصله پس از 1973 - - قرار گرفت . در این فاصله زمانی سیاست شوروی از یک سیاست طرفدار ایجاد دولت اسرائیل با توجه به نادیده گرفتن ملت فلسطین و موجودیت و حقوق آن ملت به یک تغییر محدود به طرف مسأله فلسطین به عنوان مسأله پناهندگان و بالأخره اعلام پشتیبانی روزافزون از حقوق فلسطینیان در ایجاد دولت برای خود ، تغییر پیدا کرد .

سیاست شوروی نسبت به فلسطین تابع و وابسته به سیاست جهانی آن بود ، یعنی سنجش موازنه قدرت میان ابرقدرتها و به ویژه روابط با ایالات متحده و بالاتر از همه و به طور کلی سیاستش در خاورمیانه .

بنابراین سیاست شوروی در مورد فلسطین تابع تغییرات بوده است . تغییر اساسی در موضع اتحاد جماهیر شوروی در رابطه با مسأله فلسطین با شروع اصلاحات سیاسی و اقتصادی در زمان میخائیل گورباچف صورت گرفت .

علائم این تغییر موضع در پی اجازه آن به بلوک شرق در ایجاد روابط با رژیم صهیونیستی و همچنین انتقال گسترده یهودیان شوروی به فلسطین پس از لغو قوانین مهاجرت یهودیان این کشور دیده شد .

موضع شوروی در خلال سال 1988 م براساس تشکیل یک کنفرانس بین المللی برای حل مسأله فلسطین بود . رهبران شوروی خواستند برای این فکر خود در کشورهای غربی و عربی طرفدارانی پیدا کنند . در عین حال آنها اصرار داشتند که مسکو موضع خود را نسبت به اسرائیل تغییر نداده و از همان ابتدای تأسیس ، رژیم آن را به رسمیت شناخته است .

با گسترش فعالیتهای انتفاضه ، رژیم صهیونیستی خطوط سیاسی و اقتصادی خود را با اتحاد جماهیر شوروی گشود و اجازه خروج یهودیان روسی این کشور برای اسکان در فلسطین اشغالی را به دست آورد بدون اینکه این کار از طرف مردم اتحاد جماهیر شوروی مورد اعتراض قرار گیرد .

به دنبال آن سیل انتقال و کوچ یهودیان شوروی به داخل فلسطین اشغالی شروع شد و در حالی که انتفاضه مردم فلسطین در تب و تاب آتش صهیونیستها می سوخت و به مسیر خود ادامه می داد و مردم آن در انتظار عملی شدن شعارهای شوروی در حمایت از مقاومت فلسطین بودند عملاً نه تنها کمکی از این کشور دریافت نکردند بلکه با سرازیر شدن سیل یهودیان روسی به داخل فلسطین اشغالی باری بر دوش آنها افزوده شد و وعده های پوچ و بی اساس سران کرملین به فلسطینیان همچون سرابی از نظرها محو شد .

سیاست اتحاد شوروی در مورد مسأله فلسطین را می توان به چند مرحله زیر تقسیم کرد :

1 - مرحله صهیونیستی 1947 - 1953 :

در این زمان مسکو به طور قطع اسرائیل را تأیید و مسأله فلسطین را به عنوان مسأله پناهندگان شناخت .

2 - سیاست آغاز روابط با اعراب 1953 - 1956 :

اصل در این زمان تأیید اسرائیل و آغاز تأیید اعراب بود ، بدون اینکه تصور و شناختی از حقوق فلسطینیان داشته باشد .

3 - نزدیک شدن به موضع اعراب 1956 - 1967 :

این زمان معروف به بحرانی شدن روابط شوروی با اسرائیل می باشد ، زیرا از یک سو کشورهای عربی به طرف مسکو گرایش پیدا کردند و از سوی دیگر شوروی احساس کرد که اسرائیل اندک اندک خطری واقعی بر منافعش در منطقه به حساب می آید زیرا این رژیم را سرنیزه ای برای ایالات متحده آمریکا توصیف می نمود .

4 - سیاست طرفداری از اعراب 1967 - 1973 :

در این زمان اتحاد جماهیر شوروی با مسأله بازپس دادن کلیه زمینهایی که در سال 1967 اشغال شده به اعراب موافقت نمود ، ضمنا حقوق فلسطینیان را نیز کم و بیش قبول داشت .

5 - تأیید و موافقت با حقوق فلسطینیان 1973 - 1978 :

در این زمان سیاست شوروی در راه تأیید و به رسمیت شناختن حقوق فلسطین و دولت فلسطینی گام برداشت . ضمنا موضع قبلی خود در مورد اصل عقب نشینی کامل اسرائیل از کلیه سرزمینهای اشغالی اعراب و لزوم حل اختلافات خاورمیانه زیرنظر سازمان ملل متحد را دنبال می کرد .

6 - به رسمیت شناختن سازمان آزادی بخش فلسطین 1978 - 1982 :

در این زمان شوروی به طور رسمی سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان تنها نماینده قانونی ملت فلسطین به رسمیت شناخت و سپس امتیازات سیاسی و دیپلماسی به آن عطا کرد و در ضمن نسبت به سیاستهای اسرائیل و ایالات و متحده آمریکا و به ویژه پس از برملا شدن مقاصد دو طرف در قراردادهای کمپ دیوید ، سخت گیری نشان داد .

7 - عدم موضع گیری در حمایت از انتفاضه فلسطین :

پس از شروع اصلاحات در اتحاد جماهیر شورویدر موضع این کشور نسبت به انتفاضه فلسطین تغییری حاصل نشد و علی رغم اینکه انتظار می رفت اتحاد جماهیر شوروی نسبت به وضعیت اسفبار فلسطینیان که زیر فشار و اقدامات سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی قرار داشتند موضع سیاسی اتخاذ کند اما نه تنها چنین نکرد بلکه از سال 1988 به یهودیان اجازه داد تا به اسرائیل کوچ کنند .

مآخذ :

  1. دباغ ، صلاح الدین : الاتحاد السوفیتی و قضیة فلسطین ، بیروت 1968 .
  2. خالدی ، رشید : السیاسة السوفیتیة فی الشرق الاوسط فی اعقاب اتفاقیات کامپ دیفید ، بیروت 1979 .
  3. - جولن ، جولیا : یوم عید الغفران و ما بعده ، الاتحاد السوفیتی وازمه الشرق الاوسط ، لندن 1977 .
  4. لیکیر ، والتر : الاتحاد السوفیتی و الشرق الاوسط ، نیویورک 959 .
  5. لیکیر ، والتر : النضال لأجل الشرق الاوسط ، الاتحاد السوفیتی فی البحر المتوسط 1958 - 1969 ، نیویورک 1969 .
  6. لنسووسکی ، جورج : التقدم السوفیتی فی الشرق الاوسط ، واشنطن 1969 .
  7. پیچ استیفن : الاتحاد السوفیتی و العرب - الابعاد الایدیولوجیة ، نیویورک 1973 .
  8. روی ، یاسوف : حدود القوی ، السیاسة السوفیتیة فی الشرق الاوسط ، لندن 1979 .
  9. پریماکوف ، یفیغینی : الولایات المتحده و القضیة الفلسطینیة ، بیروت 1981 .
  10. انصار الثورة الاسلامیه : الانتفاضه ( 1 ) ، بیروت 1991 .