خاورمیانه ( نقشه صهیونیسم برای - )

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۵ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


موضوعی که در پیش روی شماست یک نقشه صهیونیستی است که توسط " شارون و ایتان " زیر عنوان " استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد " ، برای نخستین بار به زبان عبری در مجله KIVONIM که توسط اداره اطلاعات سازمان جهانی صهیونیسم منتشر می شود ، در فوریه سال 1982 چاپ شد . این سند در برگیرنده آرزوها و تصورات جهنمی رژیم صهیونیستی است و هدف آن پراکندگی کشورهای عربی ، نابودی شخصیتآنها و در نتیجه بردگی مرم آن است . این اندیشه ، همواره ذهن اسرائیل را به خود مشغول کرده است . زیرا وجود متحد کشورهای اسلامی ، واپسین میخی است که در تابوت دولت صهیونیستی کوبیده می شود . گرچه امروزه این آرزوها و اهداف ، تا حدودی تخیل آمیز به نظر می رسد اما لازم است شناخته شود و مورد تأمل قرارگیرد . زیرا اگر حالت پراکندگی کنونی موجود در جهان اسلام ادامه یابد دیر یا زود تبدیل به واقعیت خواهد شد .

  • این متن ، به مثابه تشریح و تفصیل اندیشه ها و نقشه هایی است که در ( پروتکلهای حکمای صهیون ) آمده است . آنان نقشه بنیادی برپایی دولت صهیونگرا را تدوین کرده اند که بر گیتی چیره خواهد شد .

نخستین گام برای برپایی این دولت ، چیرگی بر خاورمیانه عربی با تمامی ثروتها و موقعیت استراتژیک آن است . آنچه که امروزه در عرصه عربی می گذرد چیزی نیست مگر مقدمه ای برای اجرای آن نقشه با بهره برداری از پشتیبانی عظیم و نامحدودی که سیاست استکباری آمریکا برای صهیونیستها فراهم آورده است .

رهبران رژیم صهیونیستی ، سالها پیش در رسانه های گروهی خود این چنین نقشه ای را اعلام کرده بودند . روزنامه ( هاآرتس ) در شماره روز 2/6/1982 خود مقاله ای درباره این موضوع نوشته و می گوید :

"... پراکنده ساختن کشورهای عربی به دولتهای کوچک ، اندیشه ای است که ذهن اسرائیل را به خود مشغول کرده است . بلکه این امر یکی از موضوعهای استراتژیک اسرائیل است که همواره بدان می اندیشد . مثلاً پراکنده ساختن عراق و فزون بر آن گسستن کردان ، تقسیم عراق به دولتهای کوچک نظیر دولت شیعی و دولت سنی ، از هدفهای کهن اسرائیل به شمار می رود " .

هدف رژیم صهیونیستی ، ایجاد یک امپراتوری اسرائیلی است که مادامی که کشورهای عربی متحد باشند ، این امپراتوری به انجام نخواهد رسید . بنابراین برای تحقق رویای صهیونگرایان باید کشورهای عربی پراکنده و ملتهایشان از هم گسسته شوند . خطر صهیونگرایی آنها برای فلسطین نیست بلکه خطری است که تمامی جهان عرب را تهدید می کند : " حکمای صهیون " در گردهم آئی شان در سوئیس این امر را به اثبات رساندند و آن هنگامی بود که نقشه امپراتوری اسرائیل را تدوین کرده و آنرا با یک افعی مثلث شکل احاطه کردند .

افعی مثلث صهیونگرایان چیست :

یهود و در پشت سر آنان - صهیونیسم جهانی به طور انقطاع ناپذیری جهت چیرگی برجهان نقشه می ریزند . آنان این کار را از کشورهای عربی آغاز کرده اند . صهیونگرایان به منظوردستیابی بدین هدف ، در سال 1897 یک گردهمآیی پنهانی در سوئیس برگزار کردند . اجتماع کنندگان تصمیم گرفتند تا جهان را تقسیم کرده و خلقهای آن را به بردگی بکشند . آنان از مهمترین سردمداران فراماسونری و از روحانیون یهود بودند که از درجه ( 33 ) فراماسونری برخوردار بودند ( درجه 33 ، بالاترین درجات فراماسونری است که شاخه ای از شاخه های صهیونگرایی است و آن گونه که گفته می شود رقم ( 33 ) سمبل سن مسیح به هنگام کشته شدن به دست یهودیان بوده است ) . نخستین مرکز آغاز کار آنان جهان عرب و مشخصا شهر قدس بود . از شهر قدس ، سر افعی آغاز می شود که دو مثلث برعکس ، بر روی بدن افعی کشیده شده است . . bigtriangledown

( این دو مثلث ستاره شش پر اسرائیل است . اما هر مثلث به تنهایی سمبل چشم فراماتسونری است ) . بدن افعی به سوریه ، ترکیه ، عراق ، اردن و کویت و مدینه منوره کشیده می شود .

بدن این افعی از دریای سرخ و قاهره می گذرد و سر و د ، م آن پس از دربر گرفتن تمامی فلسطین و لبنان به هم می رسند ، بدین سان صهیونگرایی به آزمندیهای خویش در برپایی امپراتوری اسرائیل دست می یابد . بنابراین نقشه تدوین یافته توسط ( شارون و ایتان ) در مفهوم اسرائیلیش ، نقشه جدیدی نیست جز همان برگردان و تفسیر پروتوکلهای حکمای صهیون که برای خاورمیانه در نظر گرفته بودند . در اینجا به منظور درک نقشه صهیونیسم برای خاورمیانه توضیح سه نکته ضروری به نظر می رسد .

  1. جنبه نظامی پیش زمینه نقشه :

شرایط نظامی این نقشه ، هنوز به صورت آشکار ، تشریح نشده است لیکن برخی موضع گیریها آشکار شده و تشریح گردیده است . این امر در گردهم آئیهای پنهانی اعضای حکومت اسرائیل صورت گرفته است . اگر ارتش اسرائیل و تمامی شاخه های آن را در نظر بگیریم در می یابیم که این ارتش برای اشغال این گونه منطقه های گسترده بسنده نیست . لذا راه حل نظامی این چنین مسأله ای به واسطه پیش کشیدن طرفهای دیگر جهت ایفای این نقش ، انجام می گیرد .

در این گونه شرایط ، برتری نظامی اسرائیل از اکنون بهتر خواهد بود . بنابراین اگر قیامی یا تلاشی برای انقلاب صورت گیرد به واسطه سرکوب گروهی ، درهم کوبیده خواهد شد همچنان که امروزه در کناره باختری و نوار غزه انجام می شود یا اینکه به واسطه بمباران شهرها و ویرانی آنها صورت می گیرد همچنان که اکنون در لبنان صورت می گیرد یا اینکه از هر دو شیوه بهره گرفته می شود .

برای تضمین این کار ، این نقشه خواهان برپایی پادگانهای اسرائیلی در منطقه های انقلابی و مهم میان این دولتهای کوچک ( که ایجاد خواهند شد ) است . این پادگانها دارایافزارها و نیروهای متحرک خواهد بود . در واقع ما این چنین چیزی را در منطقه کمربند امنیتی لبنان دیده ایم .

فرضیه های نظامی پیش گفته و کل نقشه یاد شده بر گسستن عربها از همدیگر و نبودن جنبش ضد صهیونیستی واقعی عربی ، متکی است .

ضرورت انتشار سند :

ضرورت انتشار این سند در اسرائیل در سرشت دوگانه جامعه یهودی اسرائیل نهفته است . جایی که آزادی و دمکراسی فراوانی به ویژه برای یهودیان هواخواه گسترش طلبی و تبعیض نژادی وجود دارد . در این چنین حالتی باید پیشاهنگان یا نخبه یهود را به این کار قانع کرد .

نخستین گام فراگرد قانع کردن به واسطه سخن خواهد بود اما زمانی خواهد رسید که سخن ، قانع کننده نخواهد بود ، بدین جهت ضروری است که ماده نگاشته شده ای جهت قانع ساختن بیشترین شمار احمقان به وجود آید . آنان پس از فراگیری این نقشه ، به نسبتهای مختلف به پخش آن می پردازند . باید یادآوری کرد که اسرائیل به این شیوه عمل می کند و قبلا درباره اهمیت جنگ با مصر در سال 1956 و نیز اهمیت چیرگی بر بخش باختری فلسطین ، در فاصله میان 1965 - 1967 این گونه عمل کرد .

  1. نبودن هیچ خطر ویژه ای بر ضد انتشار این نقشه در خارج :

خطر نشر این سند ممکن است از دو منبع سرچشمه بگیرد . نخست جهان عرب و از آن میان فلسطینیان و دوم ایالات متحده آمریکا .

از جنبه نخست ، جهان عرب ناتوانی خود را از تحلیل و درک دقیق و خردمندانه جامعه یهودی اسرائیل ، ثابت کرد . فلسطینیان نیز بهتر از دیگران نیستند ، حتی کسانی که گسترش طلبی اسرائیل را به سبب خطرهای ناشی از آن ، رد می کنند . این کار را به سبب شناخت واقعی و گسترده ای انجام نمی دهند بلکه به علت آن است که همچنان به اسطوره ایمان دارند .

در آمریکا نیز حداقل ، وضع مشابهی وجود دارد . مفسران جدی نویس ، اطلاعات خود را در باره اسرئیل از دو منبع می گیرند .

نخست : مقاله های روزنامه ای است که در مطبوعات لیبرال به چاپ می رسد . تمامی این مقاله ها یا اغلب آنها از سوی یهودیان شیفته اسرائیل نوشته می شوند . این اشخاص اگر از دولت اسرائیل نقدی بکنند ، از نظر عملی پاکباخته آن هستند و خواهان اهانت به آن دولت نیستند .

در چهارچوب این نقد که در نزد آنان همچون نیایش به شمار می رود بر این اعتقادند که اسرائیل نیت نیکی دارد وآنچه که انجام می دهد تنها نوعی خطاست . بنابراین این چنین نقشه ای نباید در معرض بحث گذاشته شود و می توان از آن چشم پوشید همچنان که نسبت به کشتار گروهی انجام شده توسط یهودیان که در تورات ذکر شده ، نیز می توان چشم پوشید بی آنکه کسی تفسیری درباره آن بنویسد .

منبع دوم اطلاعات ، روزنامه ( جرو سالم پست ) است که در برگیرنده سیاست مشابهی است . در این شرایط که اسرائیل ، در واقع نسبت به جهانیان ، جامعه سربسته ای به شمار می رود . و از نظر آن ، نشر یا حتی آغاز به انجام این نقشه ، امری واقع گرایانه و معتمل به نظر می آید .

ترجمه متن اصلی این سند که به عنوان به نام " استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد " چاپ شده به شرح زیر است .

استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد :

در آغاز دهه هشتاد دولت اسرائیل نیازمند دیدگاه نوینی بود که موقعیت ، جایگاه ، هدفها و مصالح میهنی و بین المللی آن را در برگیرد .

این نیاز به سبب تحولات محلی ، اقلیمی و جهانی ، ضروری تر گشته است . ما در عصر نوینی از زندگی بشر به سر می بریم که به میزان فراوانی با عصر پیشین و با آنچه که تاکنون شناخته ایم ، تفاوت دارد . ما نیاز به آن داریم تا تحولات مشخص این دوره زمانی را درک کنیم ما در مرتبه نخست نیاز به دیدگاه جهانی و استراتژی عملی کوشایی داریم که با شرایط نوین همساز باشد .

وجود ، تکامل ، شکوفایی ، آسایش و ثبات دولت یهودی بر توان آن در پیش گرفتن چهارچوب نوین سیاستهای محلی و بین المللی ، متکی است .

نشانه این دوره زمانی ، فزونی حرکتها و تحولاتی است که می توان آن را نمایانگر انقلابها و خیزشهای واقعی ، در زندگی کنونیمان ، دانست . اما مهم ترین رویداد ، فروپاشی نظریه خردگرایانه و انسانگرایانه است . این نظریه سنگ زیر بنای زندگی و دستاورها و آماجهای تمدن باختر از دوران نوزایش ( رنسانس ) اروپا تاکنون بوده است . اندیشه های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ناشی از بنیادهای آن دوران برشماری از واقعیتهایی قرار داشت که امروزه از بین رفته است . مثال این امر ، نظریه ای است که می گوید انسان به عنوان یک فرد ، اساس جهان و محور هستی است و همه چیز به وجود آمده است تا خواستهای بنیادی مادی وی را برآورد سازد . اما اکنون می بینیم که این وضع به پایان رسیده و متلاشی شده است زیرا می بینیم که گنجایش منابع جهان نمی تواند خواستهای انسان و نیازمندیهای اقتصادی وی را برآورد سازد یا بحران جمعیت و نظایر آن را بگشاید .

امروزه جهان ، بیش از 4 میلیارد انسان را در برمی گیرد باآگاهی از این که منابع اقتصادی و انرژی و غیره همساز با خواستهای بشر رشد و توسعه نمی یابد . لذا برآوردن تمامی نیازهای اساسی جامعه غربی ، غیر واقعی و نابخردانه خواهد بود . میلها و آرزوهای مصرفی غیر نهایی وجود دارند . بنابراین در این چنین وضعیتی ، اخلاق نقشی در تکوین گرایشهای انسان و بازتاب نمودن خواستهای مادی - به عنوان تنها عامل چیره و تعیین کننده - ایفا نخواهد کرد .

نظریه مادیگران بر انسان چیره شده و با این چیرگی ، تمامی ارزشهای دیگر نابود شدند . ما توان شناخت ساده ترین پرسشها را حتی اگر این پرسشها درباره مسأله ساده ای نظیر " خیر و شر چیست " باشد از دست داده ایم .

آرمانها و توان نامحدود انسان در برابر واقعیتها و سختیهای زندگی رنگ می بازد به ویژه پس از آنکه عدم چیرگی بر مسایل بین المللی پیرامونمان را مشاهده می کنیم . آن اندیشه ای که به انسان وعده آزادی و استقلال می داد با وجود سه چهارم نژاد بشری در زیر نظامهای دیکتاتوری و استبدادی ، بیهوده به نظر می رسد . سوسیالیسم و به ویژه کمونیسم ، اندیشه های مربوط به برابری و عدالت اجتماعی را به چیزهای تو خالی و بیجان تبدیل کرده است .

آزادی و عدالت اجتماعی ، دو مسأله جدل ناپذیری هستند لیکن به نظر می رسد که به شکل شایسته ای تحقق نیافته اند .

بسیاری از افراد بشر ، آزادی و استقلال و نیز فرصت برابری و عدالت را از دست داده اند . در این روزگار هسته ای که سی سال آن را با صلح نسبی گذرانده ایم ، می بینیم که اندیشه صلح و همزیستی مسالمت آمیز و همکاری میان ملتها با وجود کشور عظیمی همچون اتحادشوروی ، اندیشه بی معنایی است ، کشوری که دارای نیروی نظامی عظیم و افکار و مذهب سیاسی خاص خود است . در اینجا جنگ هسته ای به تنهایی و برای دستیابی به هدفهای مارکسیستی لازم و ممکن نخواهد بود بلکه اگر پس از این جنگ بقایی وجود داشته باشد در آن صورت مجالی برای گفت وگو پیرامون پیروزمندان نخواهد بود .

تحولات و مفاهیم اساسی جامعه انسانی به ویژه در غرب از یک سو در نتیجه تحولات سیاسی ، نظامی و اقتصادی تغییر پذیرند و از سوی دیگر ، نیروی هسته ای و نیروی سنتی اتحاد شوروی می تواند ، بخش بزرگی از جهانمان را در یک جنگ جهانی فراگیر ویران سازد . جنگ جهانی پیشین در مقایسه با این جنگ چیزی جز یک بازی کودکانه نیست .

نیروی هسته ای و سنتی شوروی از نظر کمیت و کیفیت و توان می تواند در خلال چند سال جهانمان را زیرورو کند بنابر این ، بر ما ، اسرائیلیان است که خود را برای رویارویی با این امر آماده سازیم زیرا این یک خطر عمده برای وجود ما و نیز

[[ پرونده : | افعی مثلث پیرامون امپراتوری اسرائیل را دربرگرفته است ]]

جهان غرب است .

جنگ بر سر منابع انرژی و معادن در جهان و احتکار نفت توسط عربها و نیاز غرب به وارد کردن اغلب مواد خام از جهان سوم ، دنیایی را که می شناسیم تغییر داده است .

فزون ، آماج عمده اتحاد شوروی در زمان کنونی ، از پای درآوردن غرب و حقیر کردن آن به واسطه چیرگی بر منابع عظیم طبیعی در خلیج ( فارس ) و بخش جنوبی آفریقاست که اغلب معادن غنی گیتی در این منطقه ها گرد آمده اند . بدین جهت برماست که گستره رویارویی جهانی آینده خودمان را - در صورتی که اتحاد شوروی بتواند بر این منابع چیره شود - درک کنیم .

تمامی آموزشهای خروشچف ، شوروی را به چیرگی بر اقیانوسها و منطقه های آکنده از ذخایر و معدنهای کشورهای جهان سوم ، تشویق می کند . این آموزشها فزون بر نیروی هسته ای کنونی و نیروی سنتی ، اتحاد شوروی را وا می دارد تا یک جنگ هسته ای به راه انداخته و پیروز شود و پس از آن به بقای خویش ادامه دهد . بنابر این چنان جنگی احتمالاً نیروی نظامی غرب را نابود می سازد و ملتهای باختری ، برده کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم خواهند شد . این امر طبعا خطر عمده ای برای صلح جهانی و وجود ما خواهد داشت .

شوروی از سال 1967 ، اندیشه ها و دیدگاههای ( گرچکف ) را به مفهومی تبدیل ساخته است که اعتقاد دارد ، جنگ " ادامه سیاست با ابزارهای هسته ای است " و این مقوله را به شعاری تبدیل ساخته که بر سیاست آنان چیرگی یافته است . بنابر این می بینیم که آنان مشغول توسعه هدفهایشان در منطقه ما و دیگر منطقه های گیتی هستند .

لذا رویارویی با آنان جزو اصول اساسی نگهداری سلامتی کشورمان و سلامتی سایر کشورهای آزاد و طبعا این امر بزرگترین رویارویی سیاست خارجی ما خواهد بود .

با توجه به تمامی این امور ما در دهه هشتاد با جهان عربی - اسلامی به عنوان یک مشکل استراتژیک روبه رو نخواهیم بود به رغم آنکه جهان عربی - اسلامی در نتیجه رشد نیروی نظامیش ، تهدید عمده ای برای اسرائیل به شمار می رود . در جهان عربی - اسلامی بسیاری از مشکلات وجود دارند .

در آنجا اقلیتهای نژادی و دسته بندیها و بحرانهاو گرایشهای حزبی و اختلافات درونی وجود دارند . این مشکلات به سبب داشتن خصوصیت " خود ویرانی " شگفتی انگیزند .

این امر آشکارا در لبنان و یک کشور غیر عرب ( ایران ) پدیدار شدند . این اوضاع آنان را در حل موفقیت آمیز مسایل اساسی ناتوان ساخته است . بدین جهت جهان عربی - اسلامی خطری واقعی را تشکیل نمی دهد که سلامت و امنیت دولت اسرائیل را در بلند مدت تهدید کند . اما به سبب نیروی کنونینظامیش یک تهدید مرحله ای به شمار می رود .

در بلند مدت ، منطقه جهانی پیرامونمان ، بدون صورت پذیرفتن تغییرات و انقلابهای واقعی نمی تواند به بقای خویش ادامه دهد .

جهان عربی - اسلامی مشکلات بسیاری دارد . دستانی که این جهان را ساختند ، دستان بیگانه غیر امانتداری بودند ( فرانسه و انگلیس در دهه بیست ) بی آنکه توجهی به تمایل ساکنان این کشورها داشته باشند . کشورهای عرب تجزیه شده و به 19 کشور تقسیم شدند که هر کشور از اقلیتها و گروههای نژادی تشکیل می شود .

اغلب عربها ( 118 میلیون از اصل 170 میلیون ) در آفریقا و به ویژه در مصر ( 45 ) میلیون زندگی می کنند . اگر مصر را استثنا کنیم می بینیم که تمامی کشورهای مغرب آمیخته ای از اعراب و غیر عربهای بربر هستند . در الجزایر ، در میان قبیله های کوهستانی مشکلاتی وجود دارد . همچنین مراکش و الجزایر بر سر مسأله صحرای اسپانیا اختلاف دارند .

در تونس کسانی هستند که خواهان بازگشت به اسلام هستند .

قذافی که رهبری ملت کم جمعیتی را به عهده دارد تلاش کرده است تا با کشورهای دارای وزنه فعالی همچون سوریه و مصر متحد شود . سودان از نظر فرقه های مذهبی موجود بزرگترین کشور عرب اسلامی است که عربهای سنی اقلیت فرمانروای آن هستند . سپس اکثریت غیر عربی و پس از آنان ، بت پرستان و مسیحیان هستند .

اکثریت مردم مصر ، سنی و مسلمانند که در میان آنان اقلیت بزرگی از مسیحیان هستند که در مصر علیا به سر می برند و شمار آنان 7 میلیون نفر است . سادات خطر مسیحیان را حس کرده و طی سخنانی که در هشتم مارس سال 1981 ایراد کرد نسبت به امکان تشکیل یک دولت ویژه مسیحیان نظیر آنچه که در لبنان وجود دارد ، اظهار نگرانی کرد .

اغلب کشورهای عربی واقع در خاور اسرائیل خالی از مشکلات نیستند . مثلا در سوریه اختلافاتی میان قدرت حاکم و اخوان المسلمین وجود دارد ، و رویدادهای حلب در مرحله اخیر گواه این امر است .

عراق نیز چندان تفاوتی با همسایگانش ندارد . اکثریت مردمانش شیعه هستند اما زمان امور در دست سنیان ( به بیان نویسنده ) است . فزون بر آن اقلیت کردان شمال هستند ، که اگر پنجه نیرومند قدرت حاکم ، ارتش و درآمد نفت نمی بود کردان جدا شده و دولت ویژه خود را تشکیل داده بودند . ( جنگهای سختی میان ملا مصطفی بارزانی رهبر کردان که توسط شاه ایران و اسرائیل پشتیبانی می شد و حکومت عراق در گرفت ) .

دولت عراق به سبب همان دلایل پیش گفته ( نیروی حاکمیت ارتش و درآمد نفت ) بر جنبشهای شیعه پس ازپیدایش ( امام ) خمینی چیره شد . کشورهای ( حوزه ) خلیج ( فارس ) و سعودی ( سخن همچنان از آن نویسنده است ) در اقتصاد خود به طور کلی بر درآمد نفت متکی هستند . اگر کویت را در نظر بگیریم می بینیم که کویتیان تنها یک چهارم جمعیت را تشکیل می دهند . در عربستان سعودی نیز شمار فراوانی از بیگانگان نظیر مصریان و یمنیان به سر می برند . اما سعودیان خود زمام امور را به عهده دارند . در بحرین نیز شمار فراوانی شیعه وجود دارند . این امر در باره عمان و یمن شمالی و حتی یمن جنوبی ( مارکسیست ) صدق می کند که اقلیت شیعه بزرگی در آنجا زندگی می کنند . اردن در واقع ، همان فلسطینیانند که یک رژیم اردنی بر آنان فرمانروایی می کند لیکن اغلب ارتشیان و بیشتر مقامهای دولتی در دست فلسطینیان است . در واقع عمان همچون نابلس یک شهر فلسطینی است . تمامی این کشورهای یاد شده ، ارتشهای نسبتا نیرومندی دارند اما این ارتشها مشکلی دارند ، مثلاً اکثریت ارتش سوریه را اهل سنت تشکیل می دهند اما افسران " علوی " مذهب هستند . ارتش عراق شیعه است اما افسران و فرماندهان آن سنی هستند . لیکن به رغم این وضع موجود در میان افسران و ارتشیان ، همگی در دشمنی با اسرائیل مشترکند و این دشمنی را خصوصیت مشترک همدیگر می دانند .

وضع کشورهای اسلامی بهتر از کشورهای عربی نیست . آنان در همان بن بست به سر می برند . به عنوان نمونه ، در ایران نیمی از جمعیت به فارسی سخن می گویند اما نیمی دیگر ترک تبار هستند . در ترکیه ، اکثریت مردم سنی هستند ، حدود ( 50 درصد ) و دو اقلیت بزرگ شیعه علوی به شمار ( 12 ) میلیون و ( 6 ) میلیون کرد وجود دارند . در افغانستان ( 5 ) میلیون شیعه زندگی می کنند . در پاکستان که یک کشور سنی است ( 15 ) میلیون شیعه وجود دارند که این دولت را در معرض خطر قرار می دهند .

این تصویر اقلیتهای نژادی که از مراکش تا هند و از سومالی تا ترکیه کشیده شده ( سخن همچنان از آن نویسنده است ) بیانگر ، نبودن ثبات و پراکندگی کامل منطقه است . اگر این تصویر تاریک را به وضع اقتصادی نیز بیافزائیم ، درک خواهیم کرد که این منطقه ، خانه میان تهی است که از کاغذ ساخته شده و توانمند به حل مشکلات پیچیده خود نیست . اگر به جهان عرب که از یک سو عظیم و از سوی دیگر پراکنده است نظر بیفکنیم ، می بینیم که گروههای اندکی ثروتمندند و توده های گستره ای تهیدستند . درآمد سالانه اغلب عربها 300 دلار است . این وضعیت در مصر و اغلب کشورهای مغرب عربی ( جز لیبی و عراق ) معمول است .

لبنان ، اکنون از هم گسسته و اقتصادش به نابودی کشیده شده است . همچنین این کشور از نیروی مرکزی برخوردار نیست زیرا پنج قدرت بر آن فرمان می رانند . نخست در شمال کهقدرت مسیحیان است که توسط سوریه پشتیبانی می شوند و زیر سیطره دارو دسته سلیمان فرنجیه ( رئیس جمهور لبنان ) هستند . خاور زیر چیرگی مستقیم سوریه است . اما مرکز لبنان یک منطقه مسیحی است که فالانژها بر آن فرمان می رانند . اما جنوب یک منطقه فلسطینی است که زیر فرمانروایی سازمان آزادی بخش فلسطین است . همچنین در جنوب دولت سرگرد سعد حداد وجود دارد که در برگیرنده مسیحیان و نیم میلیون شیعه است .

از سوی دیگر سوریه با مشکلات فراوانی روبه روست حتی کمکهای پیش بینی شده که ممکن است پس از اتحاد با لیبی به دست آورد ، مشکلاتش را حل نمی کند و نمی تواند یک ارتش عظیم را نگهداری کند . مصر در بدترین حالت به سر می برد . میلیونها مصری در مرز گرسنگی هستند و نیمی از نیروی کار ، بیکار است . مسکن در مصر که از پر جمعیت ترین منطقه های جهان است ، کمیاب است و به استثنای ارتش ، هیچ سازمانی نیست که با کفایت کار کند به طوری که دولت در حالت ورشکستگی همیشگی است و به طور کامل بر کمکهای آمریکا که پس از فراگرد صلح آغاز شده بود ، متکی است .

در پادشاهی عربی سعودی ، کشورهای خلیج و لیبی بزرگترین نقطه تمرکز مالی جهان عرب موجود است ، با این حال این کشورها تهی از مشکلات نیستند .

با این وجود ، پیرامون اسرائیل را اوضاع طوفانی و بدی فرا گرفته است . این امر برای اسرائیل ، مشکلات و خطرهایی به وجود آورده است . اما این اوضاع از سال 1967 تا کنون فرصتهای مؤثری بدان بخشیده است که در گذشته ضایع شده ولی می توان از این فرصتها در دهه هشتاد در ابعاد غیر قابل تصوری بهره گرفت .

سیاست صلح و بازگرداندن مناطق با تضمین ایالات متحده آمریکا ، راه گزینش جدیدی را که از سال 1967 در اختیار ماست با اشکال روبه رو ساخته است . تمامی حکومتهای پیاپی اسرائیل ، هدفهای ملی ما را از یک سو به سطح خواستهای سیاسی تنگ نظرانه کاهش داده و از سوی دیگر اندیشه های ویرانگرانه ای را در سطح داخلی در پیش گرفته اند . این امر منجر به محدود شدن توانمان در داخل و خارج گردید .

از سویی ناکامی ما در فهم خطر گرایشهای موجود در میان عربهای ساکن در منطقه های جدیدی که پس از جنگ بدانها دست یافتیم ، بزرگترین خطای استراتژیک ما بود که پس از جنگ شش روزه مرتکب شدیم . اسرائیل اگر اردن را به فلسطینیان ساکن کرانه باختر رود اردن می داد ، می توانست خود را از تمامی کشمکشهای تلخ بار و خطرناک کنار بکشد . ما اگر این کار را انجام می دادیم ، مشکلات فراوانی را از دوش خود برمی داشتیم و می توانستیم مسأله فلسطین را در موضع انفعالی قرار دهیم .

مسأله ای که اکنون با آن روبه رو هستیم و راه حلهایی برای آن مطرح می کنیم که در واقع و مطلقا راه حل نیستند نظیر سازش اقلیمی ، خودمختاری و غیره .

امروزه ، فرصت جالبی به منظور تغییر اوضاع با حداکثر دقت وجود دارد . و این کاری است که باید در خلال دهه آینده انجام گیرد وگرنه نخواهیم توانست به حیات خود ادامه دهیم و به عنوان یک دولت باقی بمانیم . اسرائیل باید در خلال دهه هشتاد ، تغییرهای اساسی در نظام سیاسی و اقتصادی خود بکند ، این امر باید تغییرهای بنیادی افراطی در سطح سیاست خارجی همراه باشد تا بتوانیم در این مرحله نوین زمانی با مسایل جهانی و اقلیمی رویارویی کنیم . از دست رفتن چاههای نفت منطقه کانال سوئز که آکنده از نفت و گاز است ، فزون بر از دست رفتن بسیاری از دیگر ثروتهای طبیعی در شبه جزیره سینا که از نظر ترکیب ژئومرفولوژی ( دانش بررسی شکل زمین و فرو رفتگیهای آن ) و با کشورهای ثروتمند نفتی در منطقه متشابه است ، در آینده نزدیک باعث کاهش انرژی و ویرانی اقتصاد ملی خواهد شد .

یک چهارم کل فرآورده های ملی مان در زمینه مواد خام موجود در صحرای نقب و ساحل دریای مدیترانه ، در آینده نزدیک به تغییر و تحول اوضاع کشور منجر خواهد شد .

اینجاست که بازگرداندن شبه جزیره سینا و ثروتهای کنونی و آینده آن ، از اولویت سیاسی برخودار می گردد . اما قراردادهای صلح و نیز قراردادهای کمپ دیوید مانع این امر می شود .

فزون بر آن ، خطای حکومتها بود که به ایجاد راه حلهای سیاسی اقلیمی یاری رساند . همچنین ما برخی حکومتها را که از سال 1967 از این امر ( قراردادهای صلح ) جانبداری کردند ، نخواهیم بخشید .

مصریان پس از باز پس گرفتن صحرای سینا ، دیگر نیازی به نگه داری قراردادهای صلح نخواهند داشت و بیشترین تلاش خود را جهت بازگشت به جهان عرب و اتحاد شوروی و به منظور گرفتن کمکهای نظامی و پشتیبانی سیاسی ، به کار خواهند گرفت . کمکهای آمریکا برای مدتی طولانی قابل تضمین نیست ( آنها فقط برای مدتی کوتاه تضمین پذیرند ) . زیرا قرار دادهای صلح و ضعف ایالات متحده آمریکا در داخل و خارج منجر به کاهش این کمک خواهد شد . لیکن ما بدون نفت و بدون درآمدهای آن و نیز با وجود هزینه های سنگین کنونی مان نخواهیم توانست ، سال 1982 را به آسانی بگذرانیم .

در این شرایط برماست که به منظور بازگرداندن امور به وضع پیش از سادات و پیش از امضای قرارداد اشتباه صلح که در مارس سال 1979 امضا شده بود ، کوشا باشیم .

دو راه در برابر اسرائیل وجود دارد که به واسطه آنها می تواند به این هدف دست یابد و صحرای سینا را بار دیگرزیر فرمانروایی اسرائیل درآورد . یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم . راه حل مستقیم از واقعیت اندکی برخوردار است که علت این امر سرشت نظم و حکومت در اسرائیل است . فزون بر آن خردمندی و فرزانگی... سادات است که توانست پس از جنگ 1973 اسرائیل را وادار به عقب نشینی کند . لذا اسرائیل چه امروز و چه در سال 1982 قرار داد صلح را نقص نخواهد کرد مگر آنکه با شرایط اقتصادی و سیاسی سختی روبه رو گردد . در آن هنگام مصر بهانه ای به اسرائیل خواهد داد تا برای چهارمین بار در تاریخ کوتاه معاصرمان صحرای سینا را زیر فرمان خود درآورد . بدین جهت هیچ گزینشی جز راه غیر مستقیم در برابرمان نیست . وضع اقتصادی مصر و سرشت نظام و سیاستهای عربی ، تمامی این امور به صورت مستقیم یا غیر مستقیم اسرائیل را مجبور خواهد کرد تا پس از آوریل 1982 صحرای سینا را باز پس گیرد و آن را به عنوان یک ذخیره استراتژیک و اقتصادی و سرچشمه انرژی در بلند مدت ، زیر فرمان خود داشته باشد .

به سبب مشکلات و کشمکشهای درونی مصر ، این کشور برای اسرائیل مشکل استراتژیک نظامی به شمار نمی رود . بنابر این می توان آن را در کمتر از یک روز به مرزهای سال 1967 بازگرداند . مصر به عنوان یک اسطوره و به عنوان رهبر ملی جهان عرب در سال 1956 یا سالهای پس از آن ، به پایان خود رسید . و با آمدن سال 1967 به کلی فرو پاشید . لیکن سیاست اسرائیل که به بازگرداندن صحرای سینا به مصر انجامید به اسطوره شدن مصر و به واقعیت نشاندن این اسطوره خدمت کرد . اما واقعیت آن است که قدرت مصر از سال 1967 تاکنون نه تنها در مقایسه با اسرائیل بلکه در مقایسه با جهان عرب نیز به نسبت 50 درصد کاهش یافته است .

مصر دیگر ، قدرت سیاسی راهبر عربها به شمار نمی رود . فزون بر آن ، این کشور اکنون بر لبه پرتگاه بحران اقتصادی قرار دارد و اگر کمکهای خارجی نباشد ، بحران در آینده بسیار نزدیکی رخ خواهد نمود . اما در کوتاه مدت و به سبب بازپس گرفتن سینا ، مصر به حساب ما به مزایای فراوانی دست خواهد یافت . اما این امر برای مدتی کوتاه و تا سال 1982 خواهد بود لیکن این مسأله توازن نیروها را به سود مصر تغییر نخواهد داد بلکه به عکس شاید منجر به سقوط آن شود . مصر در سیاست داخلی کنونیش در واقع یک جسد بیجان است ، به ویژه اگر اختلاف و پراکندگی میان مسلمانان از یک سو و مسیحیان از سوی دیگر را مورد توجه قرار دهیم . بنابر این آماج سیاسی اسرائیل در جبهه باختری در آینده ، بر تجزیه مصر به منطقه های اقلیمی متمایز متمرکز خواهد بود . مصر اصلاً پراکنده است و حاکمیت آن نیز میان شماری از مرکزها توزیع شده است . بدین سبب تجزیه مصر و پراکنده نمودن آن کشور بهتجزیه لیبی و سودان منجر خواهد شد و در نتیجه کشورهای دورتر نیز از این امر تأثیر خواهند پذیرفت و به شکل کنونی باقی نخواهند ماند و در نتیجه پراکندگی مصر تجزیه خواهند شد . وجود یک کشور مسیحی در مصر علیا ، فزون بر دولتهای کوچکی که با حاکمیت مرکزی پیوندی نخواهند داشت بلکه دارای حاکمیت محلی ناموثری خواهند داشت ، یک تکامل تاریخی به شمار می آید . لیکن قراردادهای صلح ، این موضوع را به عقب افکند اما در بلند مدت تحقق آن حتمی به نظر می رسد .

جبهه باختری که ظاهرا پر مشکل به نظر می رسد در واقع از جبهه خاوری که امروزه گواه رویدادهای مهمی است ، از پیچیدگی کمتری برخوردار است . تقسیم کلی لبنان به پنج اقلیم ، آنچه را که در جهان عرب و از آن میان ، مصر ، سوریه ، عراق ، شبه جزیره عرب و سایر کشورهای دیگر رخ خواهد داد ، برایمان تصویر می نماید . بنابراین تجزیه سوریه و عراق به منطقه های نژادی و دینی همان گونه که در لبنان رخ داد ، نخستین هدف اسرائیل در بلند مدت و در جبهه خاوری خواهد بود .

در حالی که هدف ما ، نابودی نیروی نظامی کشور سوریه خواهد بود که به دلایل نژادی و دینی به چند کشور تقسیم خواهد شد همچنان که اکنون در لبنان رخ داده است .

در سوریه یک کشور شیعه علوی در درازنای ساحل دریای مدیترانه تشکیل خواهد شد . همچنین یک کشور سنی در منطقه حلب و یک کشور سنی دیگر در دمشق خواهد بود .

کشور اخیر با همسایه شمالیش و نیز با کشوری که دروزیها در خاک اسرائیل در بلندیهای جولان تشکیل خواهند داد ، به دشمنی خواهد پرداخت . این چنین اوضاعی خود ضامن سلامتی و امنیت منطقه در درازمدت خواهد بود . این هدفی است که امروزه پیش روی ماست .

تقسیم عراق بر بنیادهای دینی - نژادی همان گونه که در دوران عثمانی رخ داد ، امر ممکن است بدین سان سه کشور یا بیشتر پیرامون بصره ، بغداد و موصل تشکیل خواهد شد .

مناطق شیعی نشین در جنوب از منطقه های سنی نشین و کردی در شمال جدا خواهد شد و رویارویی کنونی ایران ( منظور جنگ تحمیلی عراق علیه ایران - م ) به ژرفای این قطب بندی منجر خواهد شد .

شبه جزیره عرب ( عربستان سعودی ) از این گونه مشکلات تهی نیست و بی توجه به آنکه تا ابد بر نفت متکی خواهد بود یا اینکه در بلند مدت تغییرهایی حاصل خواهد شد ، مشکلات درونی و برونی آن در نتیجه شرایط کنونی پدیدار خواهد شد ، به ویژه آنکه نفت مسأله بی ثباتی است .

اردن نسبت به اسرائیل یک هدف استراتژیک و فوری به شمار می رود و در بلند مدت تهدیدی واقعی نیست . به ویژه پس از آنکه فرمانروایی طولانی شاه حسین پایان پذیرد وحاکمیت به فلسطینیان منتقل شود . با این شرط که این امر درآینده نزدیک صورت پذیرد . در نتیجه ساخت کنونی اردن ، این کشور نمی تواند به بقای خود ادامه دهد .

بدین سبب هدف سیاست اسرائیل - چه در جنگ و چه در صلح - باید تصفیه اردن باشد .

بر اسرائیل است که سیاست خود را بر نابودی رژیم ( اردن ) قرار دهد و به زندگی رژیم کنونی پایان بخشد و حاکمیت را به اکثریت فلسطینیان منتقل سازد . بنابراین تغییر رژیم خاور رود اردن ، مشکل منطقه عربی آکنده از جمعیت در باختر رود اردن را حل خواهد کرد . چه در حالت جنگ یا در شرایط صلح ، مهاجرت از این منطقه و راکد ساختن وضع اقتصادی و جمعیتی ، تنها عامل تضمین کننده ، تغییرهای آینده در دو کرانه رودخانه به شمار می آید . لذا بر ماست که به طور کوشا به منظور تحقق این گام در آینده نزدیک عمل کنیم .

لازم است که خود مختاری را رد کنیم همچنین بر ماست که هرگونه راه حل یا تقسیم منطقه ها را نپذیریم و فزون برآن باید هرگونه نقشه ای راکه سازمان آزادی بخش فلسطین یا عربهای اسرائیل عرضه می دارند نپذیریم . همچنین باید نقشه ( شفا عمر ) را که در سال 1980 مطرح شده است رد کنیم .

آشکار شده است که زندگی در این کشور به این صورتی که اکنون در آنیم ، آسان نیست ، پس وظیفه ماست که دو ملت را از هم جدا کنیم . به گونه ای که عربها در اردن و یهودیان در منطقه های باختر رودخانه زندگی کنند .

همزیستی مسالمت آمیز و آرامش در این سرزمین نخواهد بود مگر آنکه عربها درک کنند که بدون فرمانروایی یهودیان در میان اردن و دریای مدیترانه ، صلح و آرامشی وجود نخواهد داشت بنابراین هیچ نظام یا امنیتی برای فلسطینیان موجود نیست مگر در اردن .

امروزه در درون اسرائیل تمایزی میان منطقه های 1967 و منطقه های 1948 دیده می شود . اما این تمایز نسبت به عربها بی معنا و نسبت به ما ، یهودیان بی دلیل است . بنابراین باید در این مسأله ژرفکاو باشیم و آن را به صورت یک کل نگاه کنیم . بی آنکه منطقه های سال 1967 را از بقیه جدا کنیم .

بنابراین باید آشکار نمائیم که در صورت رسیدن به یک راه حل سیاسی یا یک توافق نظامی در آینده ، این راه حل یا توافق باید این امر را در نظر بگیرد که مسأله ( کشمکش اعراب و اسرائیل - م ) پایدار خواهد ماند مگر آن که عربها به حق وجود اسرائیل در چارچوب مرزهای امن تا رودخانه اردن ، اعتراف کنند .

این امر برای وجود ما مهم و حیاتی است ، به ویژه در شرایط سختی همچون شرایط مرحله هسته ای که به زودی وارد آن خواهیم شد .

اگر به وضع موجود بنگریم خواهیم دید که ممکن نیست سه چهارم ساکنان یهودی در نوار ساحلی آکنده از جمعیت زندگی کنند . این چنین وضعی در شرایط دوران هسته ای بسیار خطرناک است .

در مورد استراتژی درونی ، پراکنده کردن ساکنان عرب ، هدف بسیار پراهمیتی است وگرنه زندگیمان در درون هرگونه مرزهایی ، ناممکن خواهد بود .

منطقه های " یهودا " ، " سامرا " ( کرانه غربی و نوارغزه ) و " الجلیل " تنها تضمین کننده وجود ملی ماست و اگر در این منطقه های کوهستانی اکثریتی را تشکیل ندهیم نخواهیم توانست بر کشور حکومت کنیم . بدین سان همانند صلیبیان خواهیم بود که این کشور را از دست دادند به هر حال کشورشان نبود ، لذا بازگرداندن موازنه جمعیتی ، استراتژیک و اقتصادی کشور ، از مهم ترین هدفهای ما و متمرکزترین آنها در زمان کنونی است . همچنین چیرگی بر سرچشمه آب کوهستانها از بیرالسبع با جلیل علیا ، خود هدفی ملی است که از مسایل مهم استراتژیک سرچشمه می گیرد . این مسایل همانا اسکان یهودیان در این بخش کوهستانی کشور است که اکنون تهی از وجود یهودیان است . در جبهه خاوری ، هدفهای ما متکی بر هدفهای استراتژیک درونی است . به طوری که تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی ما را قادر می سازد تا هدفهای استراتژیک را به انجام رسانیم .

در نتیجه ، این گونه امور ، فرصت تغییر فراگیری را برایمان فراهم می سازد . آن هم درهنگامی که ما نیاز مبرمی به این تغییرها داریم . ما همچنین نیاز داریم تا از یک اقتصاد متمرکز که دولت به طور مستقیم در آن دخالت می کند به یک بازار آزاد و گشاده روی آوریم . این امر به منظور آن است تا از اتکای به مالیات دهنده آمریکایی به اتکای بر خودکفایی روی آوریم .

اگر قادر به انجام این چنین تغییری به صورتی داوطلبانه و به اختیار خود نباشیم ، تحولات جهانی به ویژه در زمینه های اقتصاد ، انرژی و سیاست و نیز انزوای دم افزونمان ، ما را مجبور به انجام این کار خواهد ساخت .

اما غرب که ایالات متحده آمریکا سردمدار آن است از نظر نظامی و استراتژیک ، قادر به ایستادگی در برابر فشارهای بین المللی که اتحاد شوروی در جهان انجام می دهد ، نیست بنابراین اسرائیل باید در دهه هشتاد ، بدون کمک خارجی نظامی یا اقتصادی و به تنهایی برپای خویش بایستد و این امر باید امروزه و بی هیچ سازشی انجام گیرد . همچنین باید به این واقعیت پی ببریم که تغییرهای اجباری گیتی بروضع یهود در هر کران تأثیر خواهد گذاشت و در آن صورت اسرائیل نه تنها پناهگاه آنان بلکه تنها گزینش نهائیشان برای بقا خواهد بود . ما نمی توانیم ادامه وضع کنونی یهود آمریکا ، اروپا و آمریکای لاتین را حتمی بدانیم لذا وجود ما اینجا ( اسرائیل ) امر موکدیاست و هیچ نیرویی نمی تواند ما را از اینجا بیرون کند . حال این کار چه به واسطه فشار و چه از راه بد ذاتی و ترفند ( و این همان شیوه ای بود که انور سادات به کار گرفت ) انجام گیرد .

به رغم سیاست خطاآمیز صلح که با مشکلاتی همراه است و به رغم مسأله عربهای اسرائیل و مسأله منطقه های زیر حاکمیتمان ، می توانیم با این مشکلات روبه رو شویم و در نتیجه می توانیم در آینده نزدیک آنها را حل کنیم .

مأخذ :

  1. نشریه خبری سازمان آزادی بخش فلسطین ، شماره 1269 - 1274