لابی صهیونیستی

از دانشنامه فلسطین


الف - تعریف :

لابی( Lobby ) واژه ای انگلیسی به معنای " سالن " " تالار ورودی " یا " سرسرا " است ؛ برای مثال گفته می شود : در لابی هتل تو را خواهم دید " ؛ یعنی در تالاری که معمولاً در مقابل دفتر پذیرش هتل وجود دارد . این واژه همچنین به صحن بزرگ واقع در مجلس عوام انگلیس و صحن بزرگ مجلس سنای ایالات متحده و سالنی که نمایندگان مجلس با مردم ملاقات می کنند اطلاق می گردد .

در صحن ها اعضای مجلس می توانند با مردم دیدار کنند و در همین محل است که قرار و مدارها گذاشته می شود و مشورت ها و مانورهای سیاسی و تبادل منافع صورت می گیرد . اما سپس این واژه به گروههای فشاری اطلاق شد که نمایندگان آنها در این صحن بزرگ می نشستند و می کوشیدند که بر هیأتهای قانونگذاری همچون سنا یا مجلس نمایندگان تأثیر گذارند .

فعل " to Lobby " بدان معناست که شخصی پر نفوذ

( که نفوذ خویش را از ثروت ، جایگاه یا نمایندگی از گروهی پر قدرت بر می گیرد ) از طریق مذاکره با اعضای مجلس قانون گذار در صحن بزرگ مجلس ، برای یک پیش نویس قانون ، تأیید نمایندگان را کسب کند و در مقابل ، این شخص پر نفوذ به آنان وعده رأی مثبت یا حمایت مالی از مبارزات انتخابی را می دهد ؛ البته در صورتی که این نمایندگان خواسته های او را برآورده سازند یا در تحقق آن وی را مساعدت نمایند . همچنین اگر این نمایندگان به تعهدات خود در قبال این شخص پرنفوذ عمل نکنند او می تواند علیه آنان اقدام کند و آنان را از آرای گروه خود محروم نماید .

بنابراین واژه " لابی " در معنای مشخص و دقیق خود ، به گروههای فشاری اطلاق می گردد که موجودیت خود را به عنوان گروه فشار رسما به ثبت رسانده اند . اما این واژه در معنای عام خود به گروهی از سازمانها ، هیأتها ، گروههای دارای منافع و گرایشهای سیاسی گفته می شود که

ممکن است به طور رسمی ثبت نشده باشند ، اما بر حاکمان و تصمیم گیران اعمال فشار می نمایند .

ب - لابی ها در ایالات متحده آمریکا :

در ایالات متحده آمریکا این کلمه اصطلاحی است برای خواهش مردم از نمایندگان خود برای تصویب قانون و یا تغییری در آن به نفع گروه یا دسته ای . علاوه بر این به گروه و یا سازمان و یا نمایندگانی از مردم که برای تصویب و یا تغییر قانونی از طریق مجلس و نمایندگان آن فعالیت و یا اقداماتی انجام می دهند نیز اطلاق می شود و در مواردی هم که امکان داشته از کلمه محافل به جای آن استفاده گردیده است .

منظور از لابی ( محفل سیاسی ) در این مبحث گروهی است با منافع مشترک که سعی دارد با نفوذ در سیستم سیاسی کشور ، قانون یا خط مشی را در حمایت از هدف و خواسته های خویش به تصویب رساند و یا به نفع خود تغییر دهد .

این فعالیت که عملاً نوعی دخالت و نفوذ سیاسی است به اشکال مختلف و متعددی انجام می گیرد . از جمله بحث با افراد کنگره و دیگر رهبران سیاسی ، تهیه گزارشات ، ایراد سخنرانیها و انجام دادن تجزیه و تحلیل های حقوقی و در مورد اخیر بعضی از لابی ها تا آنجا پیش می روند که حتی پیش نویس قانونی طرح و یا لایحه ای را برای نمایندگان کمیته ها و کنگره تهیه می نمایند . طرق دیگر نفوذ این گروهها عبارتند از : ایجاد ارتباط با دستیاران کلیدی و شخصیتهای با قدرت در زمینه قانونگذاری ، انتشارات اطلاعات و تحریک انتخاب کنندگان به زدن تلفن و نوشتن نامه به نمایندگان درباره مسائل و موضوعات مورد نظر . ترتیب دادن جلسات سخنرانی برای سیاستمداران و نمایندگان موافق و دهها روش دیگر که بسیاری از آنها جنبه تدافعی دارد .

لابی ها یا گروههای فشار متعددی در آمریکا وجود دارد که بیشتر فعالیت آنها آشکار و قانونی است ، هر چند که این مسأله گاه موجب به کارگیری روش های پنهان و غیرقانونی نیز می شود ( مانند پرداخت رشوه که گاه به شکل کمکهای مستقیم نقدی ، تسهیلات معین ، پیمانها یا به شکل تهدید به انتشار برخی اطلاعات یا حقایقی است که می تواند موجب دشواری هایی برای یکی از اعضای سران حاکم و تصمیم گیران شود ) .

گروههای فشار اشکال و انواع متعددی دارند . از جمله این گروهها ، گروههای فشار نژادی مانند لابی یونان ، لابی ایرلندی و اخیرا لابی عربی است . از گروههای فشار دینی می توان لابی کاتولیک و لابی سکولار را نام برد . افزون بر این گروههای فشار شغلی ، نسلی ، روانی و اقتصادی نیز وجود دارد که از میان آنها می توان مثلاً به : لابی منافع نفتی ، تولیدکنندگان آلبانیایی تبار ، تولیدکنندگان سفید پوست ، سیب زمینی کاران ، اتحادیه های کارگری ، تولیدکنندگان تنباکو ، تولیدکنندگان سیگار ، مبارزه کنندگان با سیگار ، سالخوردگان و همجنس بازان اشاره کرد ( و طبیعتا نوعی لابی نیز برای مبارزه با انحرافات جنسی و دفاع از ارزش های خانواده وجود دارد ) .

امروزه گروههای فشار آنچنان اهمیتی یافته اند که نظام سیاسی آمریکا " دموکراسی گروههای فشار " نامیده می شود ؛ بدین معنا که نظام سیاسی آمریکا دیگر یک نظام دموکراتیک سنتی که مستقیما بیانگر منافع نمایندگان خود براساس تعداد آنان باشد ( هر نفر یک رأی ) نیست ، بلکه بیانگر میزان فشارهایی است که گروههای فشار می توانند در جهت تحمیل خواست خود بر قانونگذاران آمریکایی وارد کنند ، به نحوی که قوانین خاصی صادر و قوانین دیگری لغو یا اصلاح شوند . بنابراین شهروند آمریکایی به طور مستقیم در پی احقاق حق خود نیست ، بلکه آن را از طریق گروههای فشار به دست می آورد .

گفته می شود که مهمترین گروه فشار در ایالات متحده گروه مدافع حقوق شهروندان آمریکایی در بدست آوردن سلاح گرم ( بدون مجوز ) و به کارگیری آن برای دفاع خود است . این حق در مهاجرنشینی اشغالگرانه ایالات متحده ریشه دارد و همانند " حق " مهاجران صهیونیست در کرانه باختری در به کارگیری سلاح برای کشتن اعراب به عنوان " دفاع از خود " است .

لابی یهودی نیز یکی از همین جریانات و محافل است که وابسته به سازمان یهودیان آمریکا می باشد و در آن نمایندگان کنگره آمریکا برای تحکیم و توسعه رژیم صهیونیستی از هر گونه کمکی به این رژیم فروگذاری نمی کنند . این لابی فعالیت علنی خود را از زمان تأسیس

اسرائیل تشدید کرد .

راههای زیادی برای نفوذ در حکومت آمریکا که حکومتی غیرمتمرکز است وجود دارد و گروههای ذینفع می توانند به طرق مختلف ، سیاستهای مورد نظر خویش راشکل دهند . قدرت لابی های اسرائیل نیز از توان بالای لابی گری آنها نشأت می گیرد . مبنای عمل آنها شبیه تمام گروههای فشار دیگر است ، اما آنچه لابی صهیونیستی را از دیگر گروههای فشار متمایز می کند ، قدرت تأثیرگذاری آنان است .

ج - چگونگی شکل گیری و فعالیت لابی صهیونیستی :

چند ماه پس از اعلام تأسیس دولت اسرائیل توسط بن گوریون ، سازمان یهودیان آمریکا ، رسما یک هیأت به اسرائیل فرستاد . آنها از نخست وزیر سئوال کردند چه چیزی نیاز دارید و بن گوریون جواب داد : آنچه ما می خواهیم " یهود " است .

پس از آن صدها هزار یهودی به صف صهیونیسم پیوستند . در سال 1948 تعداد صهیونیستهای آمریکایی به حدود یک میلیون یعنی 51 ساکنان یهودی آمریکا رسید و سازمان صهیونیسم آمریکا بزرگترین مجموعه صهیونیسم و بانفوذترین آنها در جهان بود . بن گوریون خواهان شریک نبود ، بلکه می خواست اسرائیل مقام اول را در تاریخ یهود داشته باشد و نیازمند یهودیان برای بازگشت به اسرائیل برای تحقق اهداف خویش بود و از این جهت آمریکا را رقیب خود می پنداشت .

اسرائیل نیازمند سه چیز از یهودیان آمریکا بود : مال ، نفوذ و وجودشان در اسرائیل . اما سخاوتمندان آمریکایی تنها به پشتیبانی مالی و سیاسی اسرائیل اکتفا کردند . " جاکوب بلوشتاین " رئیس کمیته یهودی آمریکا در مورد نقش یهودیان آمریکا در تعیین آینده اسرائیل می گوید :

" اسرائیل درگیر و دار جنگ جهانی و فاجعه کشتار یهودیان در ایجاد روحیه یهودیان نقش بزرگی داشته است . یهودیان آمریکا و جاهای دیگر امروز باید بیش از گذشته به یهودیت خود افتخار کنند . اما ما باید با روح خالصانه و صمیمیت از اسرائیل حذر کنیم چون تفاهیم میان اسرائیل و دیگر یهودیان یک راهی است دارای دو جهت و اسرائیل مسئول درگیری های احساسات یهودیان دیگر کشورهاست . "

وی افزود : " باید به صراحت بگویم که یهودیان آمریکا هر گونه اشاره ای مبنی بر زندگانی در تبعیدگاه را به شدت رد می کنند . "

شکاف بین یهود اسرائیل و آمریکا بدین ترتیب افزایش یافت . اما اسرائیل دست بردار آمریکا نبود و می دانست این کشور دارای قدرت است و قادر به هر کاری می باشد . بعدها مجلسی به نام " لابی " تشکیل شد که پس از جنگ ، مجلس صهیونیسم آمریکای نامیده شد .

" کنن " دیپلمات اسرائیلی از سلک دیپلماسی خارج شد و به این مجلس پیوست تا فشار همه جانبه ای را برای دریافت کمکهای آمریکا برای اقتصاد آشفته اسرائیل اعمال کند و توانست در سال 1951 به 65 میلیون دلار و در سال 1952 بر 73 میلیون دلار دست یابد . " کنن " مهارت سیاسی خود را در کسب تأیید اسرائیل در برنامه های دو حزب جمهوری خواه و دمکراتیک نشان داد و هر دو حزب درخواست اسکان یهودیان توسط اسرائیل در فلسطین و نیز ایجاد صلح در منطقه خاورمیانه توسط آمریکا را تأیید نمودند .

وی می گوید : " با توجه به اختلاف شدید بین وزارت خارجه آمریکا و گروه یهودیان شایسته دیدیم که یک سازمان جدید برای ادامه فشار سیاسی ایجاد کنیم . "

سال 1954 سال لابی یهودی بود چون در این سال مجلس صهیونیسم آمریکایی با توجه سالانه 50 هزار دلار تأسیس شد و اسرائیل نیازمند تجهیز خود جهت برخورد با مشکلاتی بود که حکومت آمریکا در مقابل آن ایجاد کرده بود .

لابی به مدت 25 سال به منزله اهرم فشار رسمی گروه یهود در " کنگره " بود و تنها سازمان واسطه میان گروهها و احزاب در کنفرانس یهودیان و اعضای کنگره و عامل فشار بر آنها بود . در ابتدا هدف این مجلس جذب کمکهای بی دریغ آمریکا به نفع اسرائیل بود و اقتصاد رژیم صهیونیستی در مجموع محتاج بخششهای کنگره بود . بعدها لابی تبدیل به یک حرکت ملی جهت سیاسی کردن یهودیان آمریکا گردید .

امروزه قدرتهای کلیدی در لابی ها نظیر کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل و کمیته عملیات سیاسی به نفع

اسرائیل نه تنها قدرت و نفوذ خود را کتمان نمی کنند ، بلکه در زمینه های سیاسی در مورد سعت قدرت خویش غلو نیز می نمایند .

منبع عمده و اصلی قدرت و توانایی محافل سیاسی طرفدار اسرائیل در سنا و کنگره آمریکا و دولتهای آمریکا اعم از جمهوری خواه یا دمکرات سالهاست که این موضوع را رعایت نموده اند .

از طرف دیگر هیچ گاه در درون هیأت حاکمه آمریکا مخالفتی جدی و اساسی با تصمیماتی که به حمایت از اسرائیل گرفته می شود وجود نداشته . به همین سبب می توان گفت که لابی ها درواقع نیازی به گرفتن کمک از کنگره در مقابل دولت ندارند . چراکه مخالفت ، عدم تمایل و یا تضادی در جهت حمایت از اسرائیل در مواضع دولت دیده نمی شود . بنابراین فعالیت لابی های یهودیان لزوما حمایت از برنامه های دولت است که آمریکا از نظر استراتژی سخت خود را متعهد به آن می داند .

ذکر این نکته ضروریست که برخلاف مسائل استراتژیکی در سطح تاکتیکها و مسائل مربوط به جنگ ، لابی های اسرائیلی همواره چیزی به مراتب بیشتر از آنچه که دولت آمریکا تصویب کرده ، خواستارند و معمولاً برای شرایط آسان تر و تسلیحات پیشرفته تر بیشتر چانه می زنند . به روی هم در این زمینه هم می توان گفت که به علت عدم مخالفتهای جدی از طرف هیأت حاکمه آمریکا ، هدف لابی ها جلب نیروهای بیشتر به حمایت از برنامه های کمک به اسرائیل است تا به کسب موافقت دولت آمریکا .

علاوه بر آنچه که گذشت عوامل دیگری که در نفوذ و قدرت سیاسی یهودیان در کنگره و سنای آمریکا نقش دارند ، ناشی از همان خصوصیات جوامع یهودی است . به عبارت دیگر تجربه سازمانی ، علاقه مندی یهودیان به مسائل سیاسی و اولویت اسرائیل و مسایل آن برای آنهاست . شرکت اکثریت یهودیان در انتخابات و به طور کلی در وقایعی که با رأی دادن همراه است ، شرکت فعالانه آنها را در اعانه پرداختن و جمع آوری اعانات ، داشتن ارتباط با بزرگان و نخبگان جامعه و نفوذ آنها بر جریانات سیاسی ، نمونه های محسوسی از این خصوصیات است .

موضوع رأی دادن یهودیان که یکی از علل مهم نفوذ و قدرت مورد بحث گروههای یهودی در کنگره و سنای آمریکاست در خور توجه بیشتری است . اگرچه در مورد رأی یهودیان اغلب اغراق گویی می شود ، معهذا تعداد شرکت کننده یهودیان در رأی گیری ها سخت مورد توجه سیاستمداران است و از طرفی پشتوانه ای برای لابی های اسرائیل می باشد تا نمایندگان به درخواستهای آنان توجه بیشتری بنمایند .

در حالی که یهودیان آمریکا تنها 5/2 درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهند ، معهذا 90 درصد آنان در انتخابات عمومی آمریکا شرکت می کنند .

دخالت یهودیان در سیاست آمریکا از قدیم و از گذشته دو جنبه پشت صحنه را داشته و به عبارت دیگر به جای اینکه خود مستقیما کاندیدایی را برای پستی معرفی کنند ، از طریق دستیاران سیاسی و مشاوران انتخاباتی نظریات خواسته های خودشان را اعمال می نمودند . البته امروزه این خصوصیت هم به میزان زیادی تغییر کرده ، همچنان که در 1972 یهودیان فقط 2 سناتور و 12 نماینده کنگره داشتند که اغلب هم از نواحی شمال شرقی انتخاب گردیده بودند . در حالی که در سال 1982 دارای 8 سناتور و 31 نماینده کنگره گردیدند که از سرتاسر آمریکا انتخاب گردیده بودند ، از جمله از ایالتهایی نظیر آلاباما ، کانزاس ، کلرادو ، نبراسکا و اورگان .

لابی طرفدار اسرائیل به سبب بهره جستن از دو عامل مرتبط به هم از موقعیت مناسبی برخوردار است . یهودیان آمریکا فعالانه در انتخابات شرکت می کنند . علاوه بر رأی ، پول هم می دهند و براساس موضع سیاستمدار نسبت به اسرائیل نظر می دهند . در مقابل سیاستمداران نیز با اتخاذ موضع طرفدار اسرائیل از پول و رأی و همچنین حمایت یهودیان برخوردار می گردند .

نشانه دیگر نفوذ و قدرت لابی یهودیان از آمریکا ، دسترسی آنها به افراد صاحب قدرت است . البته این دسترسی منحصر تنها به گروه یا گروههایی که فعالیت سیاسی در سنا و یا کنگره آمریکا دارند ، نیست ، بلکه تمام سازمانهای طرفدار اسرائیل از چنین فرصتهایی برخوردارند . طبق گفته یکی از مقامات رابطه بین یهودیان و کاخ سفید ، گروهها و رهبران یهودی در فاصله مایس 1981 تا آوریل 1983 حداقل 350 ملاقات با مقامات کاخ سفید در سطوح مختلف انجام داده و به عبارت دیگر هر یک روز

در میان یک ملاقات انجام گرفته است .

با وجود طرفداری بی چون و چرای اکثر سیاستمداران آمریکایی از اسرائیل و نظر موافق مردم لابی اسرائیل همواره " مراقبت " را در دستور کار روز خود قرار داده است .

حمایت از اسرائیل و طرفداری از آن همواره عاملی بوده تا لابی اسرائیل با یک جناح سیاسی ائتلاف دائمی نداشته باشد و سعی کند به دنبال جناحی باشد که صاحب قدرت است تا بتواند همیشه از جناح حاکم به نفع اسرائیل استفاده نماید . نمونه چنین موضعی تغییر جهت سیاسی لابی ها و طرفداری آنها از محافظه کاران و جمهوریخواهاندر زمان ریاست جمهوری ریگان است و یا اتخاذ آنها با مسیحیان بنیادگرا که به قیمت زیر پا گذاشتن برنامه های سنتی یهودیان تمام شد .

آخرین عاملی که به نفوذ و قدرت لابی طرفدار اسرائیل کمک می کند وجود افراد و سازمانهای لایق و متعددی است که در مواقع ضروری می توانند به طور سیستماتیک از پایگاه مردمی خود و از ارتباط شان با اشخاص سرشناس و صاحب قدرت توأما بهره جویند . بدیهی است این مهارتهای سازمانی موجب می شد تا همواره اسرائیل از نظر اخلاقی ، ایدئولوژیکی و سیاسی در آمریکا حمایت گردد و نقش لابی یهودیان طرفدار اسرائیل هم از تقاضاکننده به اعمال کننده و یک نیروی اجرایی قوی تغییر و تبدیل یابد .

د - جریانهای لابی گیری صهیونیستی :

لابی های صهیونیستی جریانهای مختلفی دارند و فقط به یک گروه و یا یهودیان منحصر نمی شود ، بلکه هم به لابی صهیونیستی در معنای دقیق آن و هم به لابی صهیونیستی در معنای عام و رایج کلمه دلالت دارد و هم دربردارنده عناصر غیریهودی نیز می باشد .

لابی صهیونیستی در آمریکا ، دو هدف عمده را در جهت حمایت از دولت اسرائیل تعقیب می کند :

  1. از نفوذ فوق العاده خود در واشنگتن استفاده کرده و بر کنگره و بخشهای مختلف قوه مجریه فشار می آورد تا از اسرائیل حمایت کنند .
  2. وجهه اسرائیل در نزد افکار عمومی آمریکاییها را وجهه ای مثبت نشان می دهد . در واقع ، آنان این کار را با تکرار افسانه هایی در مورد اسرائیل و همچنین روزآمد کردن مباحث مربوط به اسرائیل در رسانه ها انجام می دهند . آنان همچنین از انتقاد از اسرائیل در رسانه ها جلوگیری می کنند . لذا کنترل رسانه ها برای دستیابی به این هدف ، ضروری به نظر می رسد .

یهودیان آمریکا سازمانهای زیادی را برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا تأسیس کرده اند که مهمترین و قدرتمندترین آنها آیپک است . در سال 1997 مجله فورچون ( Furtune ) از اعضای کنگره و دفاتر آنان خواست تا فهرستی از مهمترین گروههای فشار در واشنگتن را فراهم کنند . آیپک بعد از انجمن بازنشستگان آمریکا ( American Association of retired ) در رده دوم این فهرست قرار گرفت .

در لابی صهیونیستی در معنای دقیق آن واژه لابی به کمیته امور عمومی اسرائیل و آمریکا ( آیپک ) اشاره می کند که از جمله مهمترین گروههای فشار است . وظیفه این کمیته - - آنچنان که از نام آن برمی آید - - فشار بر قانونگذاران آمریکا به منظور حمایت از رژیم صهیونیستی است . این فشار از راههای متعددی صورت می گیرد که از جمله آنها یکپارچه کردن نیروهای مختلف گروههای یهودی و صهیونیستی و هدایت آنها در جهت سیاستها و اهداف مشخصی است که معمولاً در خدمت منافع اسرائیل است .

این لابی همچنین می کوشد قدرت اعضای ثروتمند گروههای یهودی ( به ویژه آنان که قادرند هزینه مبارزات انتخاباتی را تأمین کنند ) و گروههای یهودی را به طور عام ، به یک ابزار فشار بر تصمیم گیران ایالات متحده تبدیل کند تا کمکها و آرای آنان را برای کاندیدای مورد نظر خود جلب کند . البته این کاندیدا از حامیان دولت صهیونیستی اسرائیل خواهد بود و اگر چنین نباشد از مساعدات مالی و آرای یهودیان محروم خواهد ماند . ( ن . ر : آیپک )

لابی صهیونیستی در معنای عام و رایج کلمه چارچوب سازمانی فراگیری است که جمعیتها ، سازمانها و هیأتهای یهودی و صهیونیستی متعددی در درون آن به طور هماهنگ فعالیت می کنند . از مهمترین این سازمانها و هیأتها : کنگره رؤسای سازمانهای بزرگ یهودی ، کنگره جهانی یهود ، کمیته یهودیان آمریکا ، کنگره یهودیان آمریکا و

شورای مشورتی ملی روابط میان گروههای یهودی است .

تمام این سازمانها نماینده ای برای تأثیرگذاری بر سیاستهای خاورمیانه ای آمریکا در واشنگتن دارند . این سازمانها علاوه بر آنکه در رابطه با مسائل اجتماعی به فعالیتهای گوناگونی می پردازند ؛ به طور مستقیم نیز وارد مسائلی می شوند که رضایت دولت اسرائیل را جلب کند ، برای مثال آنها با ارسال نامه و بیانیه به نمایندگان کنگره آمریکا بر این کنگره فشار وارد می کنند .

گروههای صهیونیستی دیگری نیز وجود دارند که برای کسب اظهار همدردی افکار عمومی آمریکا با اسرائیل تلاش می کنند . این تلاش ها ابتدا به منظور حمایت از ایجاد دولت اسرائیل و پس از آن برای جلب حمایت از این دولت انجام می شد . از جمله این گروهها ، سازمان صهیونیسم آمریکا ، ائتلاف کارگری صهیونیستی ، هاداسا وسازمان زنان صهیونیست آمریکاست .

این گروهها از طریق اجرای پروژه های متعددی همانند ایجاد مدارس آموزش عبری ، بیمارستانها ، فیلم هایی که از اسرائیل حمایت می کنند ، تأمین هزینه سفر محققان و سیاستمداران آمریکایی به اسرائیل ، برای جلب افکار عمومی آمریکا تلاش می کنند .

این جمعیتها و سازمانها از نظر تشکیلاتی با نظایر آمریکایی خود متفاوتند . زیرا در بردارنده اعضای بسیاری هستند و همچنین کارمندان شاخص و با تجربه ای در دستگاههای آنها وجود دارند که در زمینه گروههای فشار و تأثیر گذاری آموزش دیده اند . گذشته از این آنها قادرند که طرحهای سیاسی و اجتماعی غیر مرتبط با پروژه صهیونیسم را تشویق کنند . همچنان که دارای گروههایی تخصصی اند که می توانند مشکلات را برطرف کنند و شبکه های ارتباطی را توسعه دهند .

این سازمانها دارای یک دستگاه اداری مرکزی هستند که می تواند همواره میان یهودیان فعال در عرصه سیاسی آمریکا ، از طریق کنگره رؤسا و کمیته امور عمومی ، رابطه برقرار کند . این مسأله باعث می شود که گروههای صهیونیستی بتوانند به طور هماهنگ و در سطح ملی ، واکنش سریع از خود نشان دهند . این واکنش ها غالبا به هنگامی است که مسائل درخور دخالت این گروهها روی می دهد .

در زمینه تبلیغات و تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکا ، لابی صهیونیستی در معنای دقیق و نیز گسترده آن ، توانسته است به طور کلی این افکار را موافق و همراه اسرائیل سازد . این موفقیت تنها به تبلیغات منظم و تشکیل کنگره ها باز نمی گردد ؛ بلکه افزون بر این به قدرت لابی صهیونیستی در ایجاد ائتلاف دائمی با گروههای ذی نفع دیگر مانند گروههای کارگری ، زنان ، سازمانهای دینی و نمایندگان دیگر اقلیتها و جمعیتهای حقوق بشر و به کارگیری آنها برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و کنگره آمریکا نیز مرتبط است .

لابی صهیونیستی ( در معنای عام و رایج آن ) مستقل از جنبش صهیونیسم عمل نمی کند بلکه در هماهنگی کامل با آن است . هنگامی که واقعه مهمی روی می دهد ، رهبران کنگره رؤسا و کمیته امور عمومی ، ارتباط محکم خود را با عوامل سفارت اسرائیل در واشنگتن و مقامات عالی رتبه دولت اسرائیل حفظ می کنند . افزون بر این ، کنگره رؤسا و کمیته امور عمومی می توانند فعالیتهای خود را در سطح جهان و از طریق سازمان صهیونیسم ، با گروههای صهیونیستی هماهنگ کنند .

آنچه گفته شد معنای رایج گروههای فشار صهیونیستی است . اما ما در صدد طرح معنای سومی هستیم . زیرا بر این باوریم که لابی صهیونیستی تنها متشکل از عناصر یهودی نیست ، بلکه در بردارنده عناصر غیریهودی نیز می باشد . این لابی شامل تمام صاحبان منافع اقتصادی است که معتقدند چند پاره کردن جهان عرب و اسلام به نفع آنهاست . نخبگان سیاسی و نظامی آمریکا نیز به دیدگاه آنان گردن می نهند .

لابی صهیونیستی همچنین بسیاری از لیبرال ها را در خود جای داده که به اتخاذ سیاست بازدارندگی فعال بر ضد اتحاد شوروی ( سابق ) فرا می خواندند و نیز بسیاری از محافظه کاران را شامل می شود که معتقدند اسرائیل پایگاه تمدن غرب و اساس منافع آن است . این لابی همچنین در برگیرنده گروههای بنیادگرای مسیحی است که دولت اسرائیل را یکی از بشارت ها و نشانه های رهایی می دانند .

این گروههای بنیادگرایی ، مسیحیان انجیلی هستند و افرادی همچون گری باور ( Gary Bauer ) ، جری فالول ( jerry falwell ) ، رالف رید ( ralph reed ) ، پت رابرستون ( pet robertson ) ، دیک ارمی ( dick armey ) ، و تام دلی

( Tom delay ) رهبر سابق جناح اکثریت مجلس نمایندگان را نیز در برمی گیرد . آنها معتقدند که تولد دوباره اسرائیل براساس متون انجیل بوده و مقاومت در برابر آن ، مخالفت با اراده خداوند است .

بعلاوه در این لابی باید اسامی نو محافظه کارانی همچون جان بولتون ( john bolton ) ، روبرت بارتلی ( robert bortely ) ویراستار سابق وال استریت ژورنال ، ویلیام بنت ( william bannett ) وزیر سابق آموزش ، جین پاتریک ( jeanni patrick ) نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل و جرج ویل ( george will ) ستون نویس مجلات را نیز باید اضافه کرد .

لابی یهودی و صهیونیستی تنها از عناصر یهودی و صهیونیستی بهره نمی گیرد ؛ بلکه از عناصر غیریهودی و غیرصهیونیستی نیز استفاده می کند ( که البته گاه این عناصر ضد یهود و یهودیتند ) اما با این حال ، به دلیل نقشی که دولت صهیونیستی در خاورمیانه ایفا می کند و به دلیل تلاقی منافع استراتژیک غرب و صهیونیسم ، آنها را برای دفاع ازصهیونیسم و منافع آن به کار می گیرد .

اما لابی یهودی و صهیونیستی ( در معنای رایج آن ) ابزار فشار کارآمدی در دست نمایندگان منافع دولت اسرائیل است و هیچ محققی نمی تواند قدرت ذاتی این لابی را انکار کند . منابع قدرت این لابی به قرار زیر است :

  1. لابی یهودی و صهیونیستی به طیف وسیعی از افراد گروههای یهودی متکی است که دارای حق رأی هستند .
  2. در میان این افراد دارای حق رأی ، درصد زیادی از ثروتمندان یهودی وجود دارند که برآورد می شود بیش از نیمی از مجموع هدیه های بزرگی که در مبارزات انتخاباتی به حزب دمکرات داده می شود از ناحیه همین ثروتمندان باشد . این علاوه بر مبالغ سرسام آوری است که به مبارزات انتخاباتی حزب جمهوری خواه اختصاص داده می شود ( نک : آرای یهود ) .
  3. اهمیت این رأی دهندگان با سیر صعودی هزینه های مبارزات انتخاباتی افزون تر می شود .
  4. از جمله علل قدرت لابی یهودی و صهیونیستی ، افزایش سطح آموزش افراد گروههای یهودی است .
  5. تعداد زیادی از اندیشمندان یهودی آمریکا به بخشی از نخبگان حاکم این کشور تبدیل شده اند . آنان شهروندان حقیقی جامعه آمریکا هستند و در حاشیه این جامعه یا سوراخ های آن قرار ندارند ، بلکه در بطن این جامعه هستند ؛ که همین موجب می شود آنان بتوانند به طور مستقیم اعمال فشار کنند و تأثیرگذار باشند .
  6. گروه یهودی آمریکا ، گروهی بسیار سازمان یافته است . این باعث می شود که بتواند قدرت و نفوذ خود را به میزانی افزایش دهد که هیچ تناسبی با تعداد اعضای آن ندارد .
  7. نظام انتخاباتی ایالات متحده ، یهودیان را برای ایفای نقشی چشم گیرتر یاری کرده است . زیرا آنان در برخی از مهمترین ایالات که سرنوشت انتخابات آمریکا را روشن می کند ( نیویورک - - کالیفرنیا - - فلوریدا ) حضور دارند .
  8. رأی دهندگان آمریکایی توجه زیادی به مسائل سیاست خارجی از خود نشان نمی دهند و چیز زیادی از آن نمی فهمند . از این رو ، اقلیتی همچون گروه یهودی آمریکا که اهتمام زیادی به اسرائیل و سیاست ایالات متحده در قبال آن دارند می توانند از نفوذ عمیق خود در تعیین سیاست خارجی آمریکا استفاده کنند .

در بسیاری از گفتارهای سیاسی در خاورمیانه این فرض نهفته است که لابی یهودی و صهیونیستی ( به معنای رایج آن ) عامل اصلی تأثیرگذار بر تصمیم گیران آمریکایی است و حتی برخی معتقدند که این لابی به طور کامل بر سیاست خاورمیانه ای آمریکا مسلط است و این سیاست در جهت مخالف منافع ملی حقیقی آمریکا حرکت می کند و در حقیقت در خدمت دولت صهیونیستی اسرائیل است ( برخی ، قدرت پروتکلی عظیمی را به این لابی نسبت می دهند ) .

این مسأله طبیعتا به معنای آن است که لابی صهیونیستی همان لابی یهودی است و یهودیان قدرتی سیاسی و تشکل اقتصادی واحدی هستند که تقریبا به طور کامل تحت سلطه صهیونیسم می باشند و طبق جهت گیری های آن حرکت می کنند و نیز بدین معناست که اقلیتی متشکل از 4/2 درصد مجموع ساکنان یک کشور ، می توانند بر سیاست امپراتوری عظیمی همچون ایالات متحده حکمرانی کنند .

ه - لابی صهیونیستی در کنگره آمریکا :

یکی از راهکارهای تأثیرگذاری لابی ها ، در آمریکا ، اعمال فشار بر افراد کنگره است ؛ جایی که اسرائیل از انتقاد مصون است . یکی از دلایل موفقیت لابی اسرائیل در کنگره ، این است که برخی از اعضای کلیدی کنگره نظیر " دیک آرمی " جزء مسیحیان صهیونیست محسوب می شوند .

به عنوان مثال آرمی در سپتامبر سال 2002 ، گفت که اولویت سیاست خارجی آمریکا ، حمایت از اسرائیل است . در حالی که ممکن است افرادی گمان کنند ، اولویت نخست برای یک عضو کنگره باید حمایت از منافع آمریکا باشد . علاوه بر " آرمی " بسیاری دیگر از سناتورها و اعضای کنگره هم اولویت سیاست خارجی آمریکا را حمایت از اسرائیل می دانند .

کارمندان طرفدار اسرائیل در کنگره نیز از دیگر منابع قدرت لابی ها محسوب می شوند . بنابر گفته " موریس آمیتای " ( amitay morris ) رئیس سابق آیپک ، تعداد زیادی از کارمندان در " کاپیتول هیل " ( Capitol hill ) وجود دارند که در جهت تأمین منافع اسرائیل فعالیت می کنند . در واقع ، می توان گفت که آیپک هسته اصلی نفوذ لابیصهیونیستی در کنگره است .

موفقیت آیپک ، به توانایی این سازمان در اعطای کمک مالی به قانونگذاران و کاندیداهای عضویت در کنگره و حمایت از برنامه ها و فشار بر مخالفان آنها مربوط می شود . پول در انتخابات آمریکا نقشی حیاتی دارد و آیپک دوستانش را مطمئن می کند که آنها را از کمکهای مالی سازمانهای یهودی بهره مند می سازد .

همچنین مخالفان اسرائیل ، باید مطمئن باشند که آیپک به رقبای آنان کمک می کند . آیپک همچنین جنبشی به نام نامه نگاری را به نفع کاندیداهای طرفدار اسرائیل به راه می اندازد و از سردبیران روزنامه ها می خواهد که از کاندیداهای طرفدار اسرائیل حمایت کنند . در مورد این تاکتیک آیپک ، هیچ شکی وجود ندارد . به عنوان مثال در سال 1984 ، آیپک کمک کرد تا سناتور چارلز پرسی ( charles percy ) که با اعمالش دشمنی آیپک را برانگیخته بود ، نتواند در انتخابات پیروز شود .

" توماس دین " ، رئیس وقت آیپک ماجرا را این گونه تعریف می کند : تمام یهودیان آمریکا از هر طبقه ای جمع شده بودند تا " پرسی " شکست بخورد . سیاستمداران آمریکا در آن زمان ، چنین پیامی را به روشنی دریافت کردند . با این وجود ، نفوذ آیپک در کاپیتول هیل در حال افزایش است . طبق گفته های " داگلاس بلوم فیلد " ( douglas bloom field ) یکی از کارمندان سابق آیپک ، زمانی که اعضای کنگره به اطلاعاتی نیاز دارند ، قبل از اینکه به کتابخانه کنگره ، بخش تحقیقات یا کارشناسان آن مراجعه کنند ، مرسوم شده است که به آیپک مراجعه می کنند .

مهمتر اینکه وی می گوید : آیپک اغلب ، اسناد سخنرانیها ، تحقیقات و سایر مسائل مربوط به قانونگذاری را در اختیار اعضای کنگره می گذارد . نه تنها تصمیم گیری در مورد سیاست خارجی آمریکا در آنجا اتخاذ می شود ، بلکه همچنین تصمیم هایی که پیامدهایی برای سراسر جهان دارد نیز در آنجا اتخاذ می شود .

بنابراین ، یکی از سه بخش مهم حاکمیت آمریکا یعنی کنگره ، کاملاً طرفدار اسرائیل است . همان طور که سناتور سابق " ارنست هولینگر " ( ernest hollings ) می گوید ، شما نمی توانید سیاستی غیر از آنچه آیپک می گوید ، برای اسرائیل متصور باشید . زمانی آریل شارون در پاسخ یکی از شهروندان آمریکا که می پرسید ما چطور به اسرائیل کمک کنیم ، گفت : " اگر می خواهید به اسرائیل کمک کنید ، به آیپک کمک کنید . "

و - نفوذ در هیأت دولت :

لابی صهیونیستی ، همچنین نفوذ زیادی در دولت آمریکا دارد و قدرتی که از نفوذ رأی دهندگان یهودی حاصل می شود ، در انتخابات ریاست جمهوری متجلی است . علی رغم جمعیت کم یهودیان ( حدود دو درصد جمعیت آمریکا ) آنان کمکهای فراوانی را به دو حزب اصلی آمریکا اعطاء می کنند .

واشنگتن پست ، زمانی نوشت که دموکراتها عمیقا به کمکهای مالی یهودیان وابسته اند ، به طوری که نزدیک به 60 درصد پول مورد نیاز کاندیداهایشان را یهودیان تأمین می کنند .

بعلاوه ، رأی دهندگان یهودی تأثیر زیادی بر انتخابات ایالاتی نظیر کالیفرنیا ، فلوریدا ، نیویورک و پنسیلوانیا دارند . سازمانهای کلیدی لابی کننده ، همچنین

قدرت زیادی در تعیین وزرا دارند ، به طوری که نیروهای طرفدار اسرائیل باعث می شوند کسانی که از اسرائیل انتقاد کرده اند به سمتهای مهم در سیاست خارجی منصوب نشوند .

به عنوان نمونه " جیمی کارتر " درصدد بود تا " جرج بال " ( george ball ) را به عنوان معاون اول خویش انتخاب کند ، اما چون " بال " پیشتر از اسرائیل انتقاد کرده بود ، لذا لابی صهیونیست با انتصاب وی مخالفت کرد .

امروزه فشارهای یهودیان هنوز هم با قدرت اعمال می شوند . در سال 2004 ، " هوارد دین " ( howard dean ) کاندیدای ریاست جمهوری گفت که آمریکا باید نقش فعال تری را در منازعه اعراب و اسرائیل ایفا کند ، که با موضع گیری سناتور " ژوزف لیبرمن ( joseph liebrman ) مواجه شد .

وی " دین " را متهم کرد که درصدد معامله بر سر اسرائیل است . وی همچنین اظهارات " دین " را غیرمسئولانه ارزیابی کرد . متعاقبا همه شخصیتهای برجسته دموکرات در مجلس نمایندگان از " دین " انتقاد کرده و " شیکاگو جویش استار " ( chicogo jewish star ) هم گزارش داد که ایمیل هایی از سوی افراد ناشناس برای رهبران یهودی در سراسر کشور فرستاده شد . مبنی بر اینکه اگر " دین " رئیس جمهور شود ، برای یهودیان بسیار بد خواهد شد .

در کابینه کلینتون ، اهداف لابی یهود به خوبی محققشدند . در کابینه کلینتون سیاست خاورمیانه ای دولت آمریکا عمدتا توسط کسانی شکل گرفت که با خود طرفدار اسرائیل بودند و یا عضو سازمانهای طرفدار اسرائیل بودند ؛ افرادی مانند : مارتین ایندیک " ( martin Endik ) ، معاون مدیر سابق بخش تحقیقات آیپک و مؤسس " مؤسسه سیاستگذاری خاورمیانه در واشنگتن " ، " دنیس رایس " و " آرون میلر " ( Aron miler ) کسی که در اسرائیل زندگی می کند یا اغلب از آنجا دیدن می کند .

این افراد از نزدیکترین مشاوران کلینتون در جریان اجلاس " کمپ دیوید " در سال 2000 بودند . اگرچه این سه نفر از حامیان فرایند صلح و تشکیل دولتی فلسطینی بودند ، اما این تاکتیکها تا زمانی که مورد قبول دولت اسرائیل بود از سوی این سه نفر دنبال می شد . این وضعیت در کابینه بوش به طور پیچیده تری دنبال شد و افراد احمی اسرائیل مانند : " الیوت براهام " ( Elyoot Abraham ) ، " جان بولتون " ، " داگلاس فیت " ( Douglas Feith ) ، " آی لوئیس لیبی " ( I . lewis libby ) ، " ریچارد پرل " ( Richard Perli ) ، " ریچارد پرل " ( Richard Perli ) ، " پل ولفوویتز " ( Paul wolfowits ) و " " دیوید ورسمر " ( David Vursmer ) در دولت بوش شرکت داده شدند . این مقامات ، سیاست دلخواه اسرائیل و سازمانهای لابی کننده یهودی را در پیش گرفتند .

ز - نفوذ در رسانه ها :

لابی صهیونیستی ، علاوه بر نفوذ در ارکان حکومت آمریکا ، افکار عمومی این کشور درباره اسرائیل و خاورمیانه را نیز شکل می دهد . لذا هیچ گونه بحث آزادی درباره اسرائیل در رسانه ها صورت نمی گیرد ، چون ممکن است میزان حمایت آمریکا از اسرائیل مورد تردید واقع شود . درواقع سازمانهای یهودی می کوشند تا در رسانه ها ، محافل فکری (think tank)و مراکز دانشگاهی نفوذ کنند ، چون این نهادها در شکل گیری افکار عمومی نقشی حیاتی دارند .

نظر لابی های صهیونیست نسبت به جریان حاکم بر رسانه ها بسیار مثبت است ؛ زیرا بسیاری از مفسران رسانه ها از اسرائیل حمایت می کنند . " اریک آلترمن " ( Erick alterman ) ، - - روزنامه نگار - - می نویسد : تصمیم گیری در مورد خاورمیانه ، در اختیار کسانی است که حتی تصور انتقاد از اسرائیل را هم نمی کنند . او اسامی 61 ستون نویس و مفسر رسانه ها را فراهم کرده است که بدون تردید مطالب خویش را در طرفداری از اسرائیل می نویسند . در حالی که وی تنها چهار نفر را پیدا کرده که در طرفداری از اعراب و در انتقاد از اسرائیل مطلب می نویسند . تعصب طرفداری از اسرائیل در سرمقاله های روزنامه های بزرگ نیز مشخص است .

روزنامه هایی چون شیکاگو سان تایمز ( chicago sun times ) ، واشنگتن تایمز ( washington times ) سرمقاله هایی عمدتا به طرفداری از اسرائیل می نویسند و مجلاتی نظیر کامنتاری ( commentary ) نیو ریپابلیک ( New Epublic ) و ویکلی استاندارد ( weekly standard ) نیز مستمرا از اسرائیل حمایت می کنند .

این تعصبات حتی در روزنامه ای همچون نیویورک

تایمز ( New York Times ) هم که به انتقاد از اسرائیل مشهور است دیده می شود . به عنوان مثال ، سردبیر سابق این روزنامه ، ماکس فرانکل ( Max Frankel ) از نویسندگان روزنامه تشکر کرد که مطالبی را در حمایت از اسرائیل در روزنامه منتشر می کنند . در رسانه های دیداری و شنیداری نیز همین وضعیت حاکم است .

مدیر سی . ان . ان ( C . N . N ) مدعی است که در برخی روزها ، بالغ بر شش هزار ایمیل اعتراض آمیز دریافت می کند مبنی بر اینکه برخی برنامه های شما ضد اسرائیلی اند . مشابه همین ، اعضای کمیته ای که در جهت ارسال گزارشهای دقیق از خاورمیانه فعالیت می کند . در سال 2003 در بیش از 33 شهر آمریکا در مقابل ایستگاههای رادیویی تظاهرات به راه انداخته و اعلام کردند ؛ شرکت کنندگان در این تظاهرات تا زمانی که گزارشهای این رادیوها موافق اسرائیل نباشند از حمایت مالی این رادیوها دست برخواهند داشت .

علاوه بر این فشار بر این رادیوها ، از طریق دوستان اسرائیل در کنگره تشدید می شود . همه این عوامل باعث شده است تا در رسانه های آمریکا مطالب مبتنی بر انتقاد از اسرائیل کمیاب باشد .

ح - نفوذ در محافل فکری :

نیروهای طرفدار اسرائیل در محافل فکری آمریکا نیز - که نقش مهمی در شکل دهی به بحثهای عمومی و همچنین سیاست عملی دارند - - نفوذ زیادی دارند . امروزه نفوذ گروههای یهودی بر محافل فکری در مقایسه با گذشتهبسیار گسترده تر است . در 25 سال اخیر ، نیروهای طرفدار اسرائیل ، مؤسساتی همچون " آمریکن اینترپرایز " (American Enterprize) ، " بروکینگ " (Brooking) ، " مرکز سیاستگذاری امنیتی " ، " تحقیقات سیاست خارجی " ، " مؤسسه هادسون " (Hudson) ، را تأسیس کرده اند .

این مؤسسات عمدتا تصمیماتی به طرفداری از دولت اسرائیل اتخاذ می کنند . بهترین مورد که نشان دهنده نفوذ لابی یهود در گروههای فکری آمریکاست ، مؤسسه بروکینگ است . برای سالیان متوالی ، تنها کارشناس برجسته این مرکز در امور خاورمیانه " ویلیام کوانت " ( Willam Koant ) یک چهره شناخته شده دانشگاهی بود ، اما امروزه امور خاورمیانه این مرکز در اختیار " مرکز مطالعات خاورمیانه سابان " ( Saban ) قرار دارد .

مرکز مطالعاتی توسط یک تاجر یهودی صهیونیست به نام " حایم سابان " ( Haim Saban ) تأسیس شده هم اکنون توسط " مارتین اریک " اداره می شود . بنابراین ، مؤسسه ای که زمانی یک مؤسسه غیرحزبی و مستقل در امور خاورمیانه بود ، امروزه به یک گروه فکری طرفدار اسرائیل تبدیل شده است .

ط - کنترل دانشگاهها :

لابی یهود در کنترل دانشگاهها ، با مشکلات عمده ای روبه روست ، زیرا اصل اساسی در دانشگاهها آزادی است . در این اماکن در دهه 1990 ، هنگام انعقاد توافقنامه اسلو ، انتقاداتی از اسرائیل صورت گرفت .

انتقادات بعد از قدرت گرفتن آریل شارون در سال 2001 افزایش یافت و در سال 2002 زمانی که نیروهای اسرائیلی کرانه باختری را مجددا اشغال کردند و انتفاضه دوم به وجود آمد ، باعث ایجاد تنشهایی شد ، لذا لابی های جدیدی برای در اختیار گرفتن محیط دانشگاهها توسط یهودیان تشکیل شد که به عنوان مثال ، می توان گروهی به نام " کاروان دموکراسی " ( Carvan For Democacy ) که فرستادگان دولت اسرائیل را به دانشگاهها می فرستاد را نام برد .

همچنین گروههای جدیدی مانند " شورای امور عمومی یهود " ( Jewish Council For Publicaffairs ) " بنیاد هیلل " ( Hillel Fundation ) و " ائتلاف اسرائیل برای دانشگاهها " ( Israel Compus Coulitaion ) نیز برای هماهنگی در جهت خدمت به منافع اسرائیل ، در دانشگاهها تأسیس شد و سرانجام آیپک نیز برنامه های زیادی را برای تحت کنترل در آوردن فعالیتها در محیطهای دانشگاهی را در دستور کار خویش قرار داد .

علاوه بر اینها ، لابی های صهیونیست آنچه اساتید دانشگاهها آموزش می دادند و می نوشتند را کنترل می کردند . برای مثال " مارتین کرامر " ( Martin Kramet ) و " دانیل پایپس " ( Daniel Pipes ) ، دو تن از نو محافظه کاران طرفدار اسرائیل ، سایتی را به نام " دیده بان فضای دانشگاه " ( Camputs Watch ) طراحی کردند که در آن از دانشجویان خواسته شده فعالیتهای ضد اسرائیلی در

دانشگاههای خود را گزارش دهند .

از سوی دیگر اساتید دانشگاهها نیز به شدت کنترل می شوند . به ویژه دانشگاه کلمبیا که اندیشمند فلسطینی " ادوارد سعید " ( Edward Said ) در آن به تدریس می پرداخت ، هدف گروههای طرفدار اسرائیل قرار گرفت . " جاناتان کول " ( Janathan Cole ) رئیس سابق دانشگاه کلمبیا اعلام کرد که طی نامه های زیادی از مدیران دانشگاه خواسته شده بود که ادوارد سعید را اخراج کنند .

نمونه کلاسیک تلاشهایی که برای تحت کنترل درآوردن دانشگاهها را می توان مثال زد ، در سال 2004 اتفاق افتاد ، یعنی زمانی که " پروژه داوود " ( David Project ) در یک فیلم تبلیغاتی ادعا کرد که برنامه مطالعاتی خاورمیانه دانشگاه کلمبیا ، یک برنامه آنتی سمیتیک بوده است ، اما کمیته ای که دانشگاه کلمبیا برای بررسی این موضوع تعیین کرد ، نتوانست هیچ مدرکی را مبتنی بر وقوع فعالیتهای آنتی سمیتیک در دانشگاه کلمبیا پیدا کند .

شاید مهمترین جنبه تلاش یهودی ها برای مبارزه با انتقاد از اسرائیل در دانشگاهها ، فشار گروههای یهودی بر کنگره برای وضع مکانیسمی در جهت کنترل سخنان اساتید دانشگاه درباره اسرائیل بود . متعاقب این فشارها ، مدارسی که وقوع فعالیتهای ضد اسرائیلی در آنها ثابت می شد ، از بودجه فدرال محروم می شدند . هرچند تلاش یهودیان برای کنترل دانشگاهها به موفقیت کامل نرسید ، اما با این وجود این تلاشها همچنان ادامه پیدا کرده است .

ی - لابی صهیونیستی و مسأله آنتی سمیتیسم :

هیچ بحثی درباره لابی یهود نمی تواند بدون صحبت

از قوی ترین حربه آنان ، یعنی آنتی سمیتیسم پایان پذیرد . هر کسی که از اسرائیل انتقاد کند یا از نفوذ لابی صهیونیست دردستگاه سیاست خارجی آمریکا سخن بگوید با برچسب آنتی سمیتیسم مواجه خواهد شد . با این مقدمه ، اروپاییان که بیشتر از آمریکایی ها به انتقاد از اسرائیل تمایل دارند ، بیشتر به آنتی سمیتیسم متهم می شوند .

به عنوان مثال در سال 2004 زمانی که اتهام فعالیتهای ضد یهودی آسمان آمریکا را پر کرده بود ، در اروپا ، تحقیقات مرکز نظرسنجی اروپا و مرکز تحقیقاتی مردم و مطبوعات ، نشان داد که همه این تبلیغات غیرواقعی بوده اند .

دولت فرانسه ، دولتی است که گروههای طرفدار اسرائیل مدعی اند ، بیشترین فعالیتهای آنتی سمیتیک در آنجا صورت می پذیرد . در نظرسنجی های متعددی که در این کشور انجام شد ، 89 درصد مردم می توانستند با یهودیان زندگی کنند ، 97 درصد اعلام کردند که وقایع آنتی سمیتیک از جدی ترین جنایات است ، 87 درصد اعلام کردند که حمله علیه کنیسه های فرانسوی خرابکاری است و 85 درصد از فرانسویان این ادعا که یهودیان در امور تجاری نفوذ بسیاری دارند را رد کرده اند .

پلیس نیز اعلام کرده است که میزان حملات آنتی سمیتیک در فرانسه در سال 2005 ، نسبت به سالهای قبل کاهشی 50 درصدی داشته است . علاوه بر آن ، ژاک شیراک رئیس جمهور و دومینیک دوویلپن نخست وزیر فرانسه بعد از کشته شدن یک یهودی ، در یک برنامه تلویزیونی ، همبستگی خود را با یهودیان ابراز کردند . هیچ کس انکار نمی کند که هنوز هم حملات آنتی سمیتیک وجود دارند ، اما تعداد این حملات بسیار کم است .

با این وجود ، طرفداران اسرائیل هر حرکتی در انتقاد از اسرائیل را حرکتی آنتی سمیتیک می دانند . به عنوان مثال ، تصمیم شورای کلیساهای انگلیس مبنی بر سرمایه برداری از مؤسسه کاتر پیلار ( Caterpillar ) که بولدوزر برای خراب کردن خانه های فلسطینیان را در اختیار اسرائیل قرار می دهد ، از سوی طرفداران اسرائیل ، حرکتی آنتی سمیتیک تلقی شد و حاخام بزرگ انگلیس جدی به روابط مسیحیان و یهودیان وارد کرد ، در حالی که کلیسا نه عملی ضد صهیونیستی انجام داده بود و نه حرکتی آنتی سمیتیک ، بلکه صرفا به سیاستهای اسرائیل اعتراض کرده بود .

ک - لابی صهیونیستی و قضیه فلسطین :

در بهار سال 2002 ، دولت آمریکا از تشکیل یک دولت فلسطینی حمایت و تهدید کرد در صورت مخالفت اسرائیل با آن ، آمریکا کمکهای اقتصادی و دیپلماتیک خویش به اسرائیل را کاهش خواهد داد .

مردم آمریکا نیز از این تصمیم بوش حمایت کردند . در می سال 2003 ، نظرسنجی ها نشان می داد که 60 درصد از مردم آمریکا مایلند در صورت خودداری اسرائیل از پایان دادن به منازعه خاورمیانه ، آمریکا کمکهای خود به

این کشور را قطع کند .

با این وجود آمریکا نتوانست سیاست اسرائیل را در این زمینه تغییر دهد و فقط حمایت خود از طرحهای افراطی اسرائیلی را پایان داده و در فوریه 2003 ، واشنگتن پست نوشت که بوش و شارون درباره خاورمیانه ، با هم اشتراک نظر دارند . درواقع می توان گفت که این نتیجه فعالیت لابی های یهودی بود . داستان از سپتامبر 2001 شروع شد . زمانی که بوش از شارون خواست که در سرزمینهای اشغالی انعطاف بیشتری نشان دهد .

وی همچنین در حالی که به شیوه رهبری عرفات انتقاد می کرد ، از شارون خواست تا اجازه دهد وزیر امور خارجه اسرائیل ، شیمون پرز ، با عرفات دیدار کند ، اما شارون بوش را متهم کرد که وی می خواهد اعراب را با هزینه اسرائیل ساکت کند . شارون همچنین هشدار داد که اسرائیل چکسلواکی نخواهد شد .

بعد از موضع گیری شارون ، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید ، سخنان وی را غیرقابل پذیرش خواند ، اما شارون بعد از اظهار تأسف ، با سرعت با استفاده از لابی صهیونیستی کوشید که دولت و مردم آمریکا را متوجه این نکته کند که آمریکا و اسرائیل با تهدیدی مشابه مواجهند . لابی یهود مرتبا تکرار می کرد که عرفات با بن لادن تفاوتی ندارد و اسرائیل و آمریکا باید وی را منزوی کنند .

لابی اسرائیل همچنین کنگره آمریکا از اقدام بوش در عدم پذیرش دیدار با عرفات قدردانی کرده و از وی خواستند که در مقابل اقدامات دولت اسرائیل در قبال فلسطینیان مقاومت بکند براساس گزارش نیویورک تایمز نوشتن این نامه دو هفته پیشتر ، در دیدار رهبران جوامع یهودی آمریکا با سناتورهای کلیدی کنگره برنامه ریزی شده بود . در اواخر نوامبر ، روابط آمریکا و اسرائیل بهتر شد و این در حقیقت ، از تلاشهای لابی یهود ، پیروزی آمریکا در افغانستان و کاهش نیاز بوش به حمایت اعراب برای مقابله بن لادن نشأت می گرفت .

اما دوباره در آوریل سال 2003 با تهاجم نیروهای اسرائیل به کرانه باختری و اشغال قسمت عمده ای از سرزمین فلسطینیان ، بوش فهمید که این اقدام دولت اسرائیل چهره آمریکا در جنگ با تروریسم را در نزد ملتهای مسلمان و عرب خدشه دار می کند ، لذا در 4 آوریل از شارون خواست تا طرح تخلیه را آغاز کند .

همچنین دو روز بعد بوش نامه ای به شارون نوشت که تخلیه غزه باید بدون تأخیر آغاز شود . لابی صهیونیستی دوباره فعالیت خود را آغاز کرد و با تحت فشار قرار دادن کالین پاول وزیر امور خارجه توسط دیک چنی معاون بوش و همچنین اعمال فشار بر بوش از طریق رهبران یهودی و همچنین مسیحیان انجیلی ، به رایزنی برای حمایت از اسرائیل پرداخت .

تام دلی ( Tom Delay ) و دیک آرمی درباره نیاز اسرائیل به حمایت آمریکا با بوش صحبت کردند و نهایتا دو هفته بعد ، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید شارون را " مرد صلح " نامید . بوش نیز گفت که شارون از تخلیه فوری ، استقبال می کند ، ولی درواقع ، چنین نبود و فقط بوش چنین می خواست . در این هنگام ، کنگره هم دو بیانیه در حمایت از شارون صادر کرد که در هر دو قطعنامه به همبستگی آمریکا با اسرائیل اشاره شده بود . سرانجام بعد از مرگ عرفات و به قدرت رسیدن محمود عباس ، شارون برنامه های خود را انجام داد و دولت آمریکا نیز کمکهای خود به اسرائیل را مجددا ادامه داد .

در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ، کاندیدای حزب دموکرات جان کری ( John Kerry ) ، نیز حمایت خویش از اسرائیلی ها را اعلام کرد ، کاری که نامزدهای جدید ریاست جمهوری آمریکا همچون هیلاری کلینتون آن را انجام می دهند و این همه در پرتو فعالیت لابی یهود در آمریکا صورت می پذیرد . این گروه می خواهد که اسرائیل به قدرت منطقه ای در خاورمیانه تبدیل شود .

ل - لابی صهیونیستی و کشورهای خاورمیانه :

لابی صهیونیستی در آمریکا ، بیشترین تأثیر را در سیاستهای خاورمیانه ای آمریکا به ویژه در ارتباط با سه کشور عراق ، سوریه و ایران و حتی نقش اساسی در حمله نظامی آمریکا به عراق داشته است .

1 - جنگ در برابر عراق :

در داخل آمریکا ، مهمترین نیروی حامی جنگ با عراق ، گروه کوچکی از نومحافظه کاران بودند که این افراد پیوندهای بسیار نزدیکی با حزب لیکود اسرائیل داشتند . علاوه بر آن ، رهبران عمده یهودی نیز پیام هایی را به

مناسبت آغاز جنگ با عراق صادر کردند . با این وجود ، اگرچه نومحافظه کاران و رهبران یهودی علاقه زیادی به جنگ با عراق داشتند ، اما جوامع یهودی چنین علاقه ای نداشتند .

در نظرسنجی که در این باره در میان جوامع یهودی انجام شد میزان حمایت یهودیان از جنگ با عراق از میزان 56 تا 62 درصد کل جامعه آمریکا کمتر بود ، اما عامل اصلی حمله به عراق ، ولفوویتز یکی از برجسته ترین نومحافظه کاران بود که رابطه صمیمانه ای با حزب لیکود داشت . به طوری که هفته نامه " فوروارد " او را به عنوان مهمترین حامی اسرائیل در دولت آمریکا معرفی کرد و او را در صدر 50 نفری قرار داد که بیشترین فعالیت را در جهت منافع یهودیان و دولت اسرائیل انجام داده اند .

در همان زمان نیز " جنسا " مؤسسه یهودی در امور امنیت ملی ( Jinsa ) جایزه هنری " ام . جکسون " ( Henry M . Jackson ) را به خاطر تلاشهای او در جهت ارتقاء روابط اسرائیل و آمریکا ، به او اهدا کرد و روزنامه جروزالیم پست نیز وی را به خاطر طرفداری از اسرائیل به عنوان مرد سال 2003 معرفی کرد . بدیهی است جنگ با عراق را ولفوویتز هم راستا با منافع اسرائیل ترتیب داد .

فشار لابی یهود و اسرائیل قطعا یکی از مهمترین دلایل حمله آمریکا به عراق محسوب می شود . هرچند بسیاری از آمریکاییان تصور می کنند که جنگ با عراق برای نفت بود ، اما مدارک کمی در این زمینه وجود دارد و در مقابل ، مدارکی وجود دارند مبنی بر اینکه این جنگ برای تأمین امنیت بیشتر اسرائیل بوده است .

طبق گفته " فیلیپ زیلیکوف " ( Philip Zelikow ) یکی از اعضای هیأت مشورتی اطلاعات خارجی رئیس جمهور ، مدیر کمیسیون تحقیق درباره حوادث 11 سپتامبر و مشاور کاندولیزا رایس ، وزیر امور خارجه آمریکا ، رژیم عراق تهدیدی برای آمریکا محسوب نمی شد ، بلکه تهدید بیان نشده عراق ، علیه اسرائیل بود .

در 16 آگوست 2002 ، واشنگتن پست نوشت که مقامات اسرائیل به مقامات آمریکا گفته اند که حمله نظامی علیه صدام حسین را نباید نادیده بگیرند . براساس این گزارش و طبق گفته شارون ، هماهنگی استراتژیک بیناسرائیل و آمریکا در این زمینه وجود داشت و اسرائیل اطلاعات زیادی را در مورد برنامه های نظامی عراق در اختیار بوش قرار داد . همان طور که بعدها یکی از ژنرالهای بازنشسته اسرائیل اظهار داشت : سیستم اطلاعاتی اسرائیل با استفاده از اطلاعاتی که آمریکایی ها و انگلیسی ها در اختیار آنها گذاشته بودند ، به توانایی تسلیحاتی عراق کاملاً آگاه بودند .

همچنین هنگامی که بوش به دنبال استفاده از تصمیم شورای امنیت برای حمله به عراق بود ، اسرائیلی ها بسیار نگران بودند ، زیرا می ترسیدند صدام حسین بتواند با شورای امنیت کنار بیاید . لذا شیمون پرز در سپتامبر سال 2002 اعلام کرد که باید با صدام حسین جنگید . در همان زمان نیز بنیامین نتانیاهو در مقاله ای که در وال استریت ژورنال منتشر شد ، نوشت : اکنون نباید به کمتر از جنگ در مقابل عراق رضایت داد و سرانجام ، اسرائیل تنها کشوری بود که هم سیاستمدارانش و هم ملتش از جنگ با عراق استقبال کردند .

2 - برخورد سوریه :

رهبران اسرائیل ، لابی یهود و دولت آمریکا تا قبل از سال 2003 ، به خاطر مشغله در حمله به عراق تصمیمی برای حمله به سوریه نداشتند . اما در 16 آوریل شارون و موفاز در مصاحبه با روزنامه های اسرائیلی از آمریکا خواستند که فشار زیادی بر سوریه وارد کند . ولفوویتز اعلام کرد که در سوریه باید تغییر رژیم اتفاق افتد و ریچارد پرل هم خطاب به ایران و سوریه در دو کلمه کوتاه گفت : " شما هدفهای بعدی ما محسوب می شوید . "

در این زمینه ، باز هم لابی صهیونیستی آیپک به فعالیت مشغول شد و رایزنی هایش را با اعضای کنگره و از جمله " الیوت اینگل " ( Eliot Engely ) ، انجام داد . ولی بوش به دو دلیل اصلی ، یعنی همکاری سوریه در دستگیری عاملان حوادث 11 سپتامبر و همچنین همکاری این کشور در جنگ با عراق ، به این کشور حمله نکرده است .

3 - برخورد با جمهوری اسلامی ایران :

رهبران اسرائیل تمایل دارند تا هنر تهدیدی را در بالاترین حد آن ببینند ، اما تهدید ایران بزرگترین تهدید برای آنهاست ، چراکه ایران به دنبال دستیابی به فناوری هسته ای بوده است . اصالتا اسرائیلی های هر کشور اسلامی

دارای فناوری هسته ای در خاورمیانه را تهدیدی علیه موجودیت خود می دانند .

به طوری که " بنیامین بن الیعزر " وزیر دفاع اسرائیل در زمان جنگ با عراق گفت : عراق از ایران خطرناک تر است . شارون نیز در مصاحبه ای با روزنامه تایمز لندن ، ایران را مهد ترور جهانی نامید و از آمریکا خواست یک روز بعد از شکست عراق ، با ایران بجنگد .

در آوریل سال 2003 نیز روزنامه هارتص گزارش داد که سفیر اسرائیل در سازمان ملل خواستار تغییر رژیم در ایران شده است . وی همچنین افزود : شکست صدام کافی نیست . ما با دشمن خطرناک تری مثل ایران مواجهیم . نومحافظه کاران نیز زمان را برای تغییر رژیم در ایران را از دست ندادند .

در روز ششم می ، آژانس بین المللی انرژی اتمی با همکاری مؤسسه - - طرفدار اسرائیل - - هادسون و بنیاد دفاع از دموکراسی یک کنفرانس یک روزه درباره ایران برگزار کرد . همه سخنرانان این کنفرانس طرفدار اسرائیل بودند و قویا از آمریکا خواستند که رژیم ایران را تغییر داده و یک نظام دموکرات را جایگزین آن کند .

ویلیام کریستول ( Wilam Kristol ) ، در مقاله ای که در نشریه ویکلی استاندارد ( Weekly Standard ) ، منتشر کرد اظهار داشت : آزادسازی عراق ، بزرگترین گام برای آینده خاورمیانه بود و گام بعدی هم آزادسازی ایران خواهد بود . دولت بوش نیز تحت فشار لابی های صهیونیستی ، پیوسته به دنبال متوقف کردن برنامه هسته ای ایران است ، اما واشنگتن موفقیت کمی دارد ، چون به نظر می رسد ایران قاطعانه به دنبال تسلیحات هسته ای است .

لابی یهود همچنین با اعمال فشار بر کنگره خواهان تصویب قانون حمایت از آزادی ایران است که در آن تحریم رژیم کنونی ایران نیز پیش بینی شده است . مقامات اسرائیلی همچنین هشدار می دهند که ممکن است آنها حملات پیشگیرانه علیه تأسیسات هسته ای ایران را انجام دهند .

در اینجا ممکن است برخی بگویند اسرائیلی ها در آمریکا نفوذ برای اعمال فشار بر ایران ندارند و خود آمریکا دلیل کافی برای جلوگیری از هسته ای شدن ایران دارد . این تا حدی درست است ، اما تسلیحات هسته ای ایران هیچ تهدیدی برای موجودیت آمریکا نیست . اگر آمریکا می تواند با روسیه هسته ای ، چین هسته ای و کره شمالیهسته ای زندگی کند ، یقینا با ایران هسته ای نیز می تواند کنار بیاید ، اما سئوال اینجاست که چرا لابی اسرائیل می کوشد که سیاستمداران آمریکا را به مواجهه با ایران بفرستد ؟

ایران و آمریکا اگر لابی اسرائیل هم وجود نداشت به سختی می توانستند با هم متحد شوند ، اما به هر حال ، سیاست آمریکا نسبت به ایران بسیار آشتی جویانه بود .

از مسائل فوق همچنین می توان دریافت که رابطه میان اسرائیل و ایالات متحده ، نه رابطه ای استراتژیک و پایدار بلکه رابطه ای غیربنیادین و متغیر است و حمایت ایالات متحده از اسرائیل ناشی از فشار " از خارج " است ؛ فشاری که قدرتی مستقل با مکانیزم های مستقل خود و با انعطاف های ذاتی و منافع ویژه خود ، آن را بر این دولت تحمیل می کند و نشأت گرفته از منافع ایالات متحده یا درک ایالات متحده از این منافع نیست .

هسته اصلی این گروههای فشار در آمریکا ، یهودیان آمریکایی اند که به صورت مستمر تلاش می کنند تا سیاست خارجی آمریکا در جهت حمایت از دولت اسرائیل هدایت شود . این فعالیت فراتر از رأی دادن به یک کاندیدای طرفدار اسرائیل ، کمک مالی یا حمایت از سازمانهای طرفدار اسرائیل است .

البته همه یهودیان آمریکایی جزء این لابی نیستند ، زیرا برای بسیاری از آنان ، اسرائیل موضوع اصلی نیست . به عنوان مثال در یک تحقیق انجام گرفته در سال 2004 ، 36 درصد از یهودیان آمریکا گفتند که احساس خاصی نسبت به اسرائیل ندارند . اگرچه بسیاری از سازمانهای بزرگ لابی کننده مانند آیپک و کنفرانس رؤسای سازمانهای بزرگ یهودی آمریکا ، عموما از سیاستهای توسعه طلبانه حزب لیکود مانند مخالفت با طرح صلح " اسلو " طرفداری می کنند ، اما از سوی دیگر ، بخش عمده ای از یهودیان آمریکا با اعطای امتیازاتی به فلسطینیان موافقند .

با همه این تفاوتها ، هم میانه روها و هم افراطیها حمایت آمریکا از دولت اسرائیل را خواستارند و تعجب آور هم نیست که رهبران گروههای یهودی آمریکا همواره از طرف مقامات اسرائیلی به مشورت گرفته می شوند ، تا بتوانند نفوذ اسرائیل در آمریکا را به حداکثر

ممکن برسانند . همان طور که یکی از فعالان سازمانهای عمده یهودی می نویسد : این برای ما عادی است که بگوییم این سیاست ما در یک مورد خاص است ، اما ما باید آنچه اسرائیلی ها می گویند را بررسی کنیم و لذا ما به عنوان یک گروه این کار را همواره انجام می دهیم .

همچنین در آمریکا هنجاری قدرتمند در عدم انتقاد از اسرائیل به وجود آمده است و رهبران یهودی در آمریکا به ندرت از اعمال فشار بر اسرائیل حمایت می کنند . بنابراین زمانی که ادگار برونفمن ( Edgar Bronfman ) رئیس کنگره جهانی یهود در اواسط سال 2003 از بوش خواست تا اسرائیل را در مورد ساخت دیوارحائل تحت فشار قرار دهد ، به خیانت متهم شد و منتقدان اعلام کردند این برای رئیس کنگره جهانی یهود زشت است که در رایزنی با رئیس جمهور آمریکا ، از وی بخواهد تا در مقابل سیاستهای اسرائیل مقاومت کند .

همین طور زمانی که " سیمور ریچ " ( Seymour Reich ) رئیس مؤسسه سیاستگذاری اسرائیل طی مشاوره با کاندولیزا رایس وزیر امورخارجه آمریکا گفت ، با اعمال فشار بر دولت اسرائیل ، از آن دولت بخواهد که مجددا مرزهای ( گذرگاهها ) بحرانی نوارغزه را در سال 2005 باز کند ، منتقدان ، گفته های او را از سر بی مسئولیتی نسبت به دولت اسرائیل تلقی کردند و در نهایت ریچ بر اثر این فشارها اعلام کرد که کلمه " فشار " در سخنان وی نبوده است .

برداشت بسیاری از داعیه داران مقوله قدرت لابی صهیونیستی ، متکی بر مجموعه ای از مقدمات منطقی و عقلی است که از دیدگاه این افراد تقریبا بدیهی است . اما اگر عقل را ملاک قرار دهیم و واقعیت را به شکلی صحیح و واقع بینانه بررسی کنیم ، درخواهیم یافت که به نفع ایالات متحده آمریکا نیست که وارد جنگ و درگیری در خاورمیانه شود ، بلکه اگر این دولت منافع خود را در نظر دارد باید در تمام زمینه های ممکن با کشورهای اسلامی منطقه به ویژه اعراب همکاری کند ، زیرا این همکاری منجر به ثبات کشورهای عرب خواهد شد و این مسأله به نفع آمریکاست . جهان عرب موقعیت استراتژیک مهمی را به خود اختصاص داده است . کشورهای عربی در میانه آفریقا و آسیا قرار گرفته اند و در فرهنگ و مردم این مناطق رسوخ کرده اند .

جهان عرب در حوزه دریای مدیترانه با اروپا شریک است و هسته اصلی جهان اسلام را تشکیل می دهد . بنابراین به نفع آمریکا خواهد بود که روابطی خوب با ملتهایی داشته باشد که دارای چنین موقعیت استراتژیکی هستند و آمریکانباید جایگاه خود را در این روابط از دست بدهد . افزون بر این ، جهان اسلام در خاورمیانه دارای درصد عظیمی از منابع نفت جهان و ذخایر شناخته شده و استراتژیک آن است و همان طور که می دانیم نفت برای کشورهای صنعتی غرب امری حیاتی به شمار می رود .

بازارهای عربی نیز از مهمترین بازارهای کالاهای غرب و دارای شرایط مناسب برای سرمایه گذاری و بهره برداری از آن است . بنابراین ، رابطه دوستان میان کشورهای عربی و ایالات متحده آمریکا به طور حتم منجر به بهتر شدن چهره آمریکا نه تنها در جهان عرب بلکه در تمام جهان سوم خواهد شد .

اما ایالات متحده ، این کشور عقلانی که معیارهای عملی ، عقلانی ، مادی و خشک بر آن حاکم است بر طبق این معیارهای معقول و بدیهی حرکت نمی کند ، بلکه به حمایت از اسرائیل ادامه می دهد و با تمام قدرت در پشت سر اسرائیل می ایستد و دشمنی اعراب را برای خود می خرد . این وضعیتی غیر طبیعی و غیر عقلانی است که جز با فرض وجود قدرتی بیرونی ، با توانایی های بسیار و قادر به اعمال فشار بر ایالات متحده قابل تفسیر نیست . این اعمال فشار به نحوی است که ایالات متحده وادار می شود نه برحسب منافع واقعی خود ، بلکه مطابق با منافع این قدرت بیرونی یعنی مطابق با منافع یهودیت ، صهیونیسم و اسرائیل که لابی یهودی و صهیونیستی نمایندگی آن را برعهده دارد عمل کند .

آنچه تاکنون به ذهن افرادی که چنین برداشتی دارند خطور نکرده این احتمال است که شاید ایالات متحده منافع خود را در این روشی که این عده آن را عقلانی می پندارند ، نمی بیند ؛ بلکه حتی ممکن است ایالات متحده " عدم ثبات " یا " عدم ثبات کنترل شده " ( Controlled instability ) را بهترین وضعیت برای کشورهای عربی بداند و اینکه تفرقه کشورهای عربی همان چیزی است که به نفع آمریکاست و اسرائیل ابزار اصلی ایجاد وضعیت عدم ثبات کنترل شده و خدمتگزار حقیقی " منافع " آمریکاست .

مآخذ :

  1. المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد ششم ، چاپ اول ، پاییز 1382 .
  2. اوبرین ، لی : سازمانهای یهودیان آمریکا و اسرائیل ، ترجمه ع ناصری ، مؤسسه تحقیقاتی و انتشار نور ، 1369 .
  3. سیاسة الخارجیة الاسرائیلیلة ، مرکز الدراسات العالم لعربی ، بی نا ، بی تا .
  4. http : //ksgnotes-harvard.edu/Research/aperonsf/rwp/Rwpo6-0/$$file/rwp-06-011 altpdf.