جولان ، استراتژى و مطامع رژیم صهیونیستى در

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۳ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


جولان مانند جنوب لبنان و خودفلسطین ، از زمانهاى گذشته مورد طمع صهیونیسم بوده است . گرچه این مطامع از هنگام تأسیس رژیم صهیونیستى در سال 1948 شکل عینى به خود گرفت و وارد مرحله اجرایى شد ، اما زمینه هاى تاریخى و ریشه هاى آن به قبل از تأسیس " کشور " اسرائیل و دورانى نه چندان نزدیک ، باز مى گردد .

الف - پیش از تأسیس رژیم صهیونیستى :

در اینجا به تعدادى از اسناد و اظهارات صهیونیستها اشاره مى شود که همگى مربوط به قبل از سال 1948 است و حقیقت این مطامع و ریشه هاى تاریخى آنرا تأیید مى کند . در سال 1921 هوراس مئیرکالین نویسنده صهیونیست آمریکایى در کتاب خود " صهیونیسم و سیاست جهانى " چنین نوشت :

"... آینده تمامى فلسطین در چنگ کشورى است که سلطه خود را بر رودخانه هاى لیطانى و یرموک و سرچشمه هاى رودخانه اردن گسترش داده باشد . " پیش از وى بن گوریون در سال 1918 برداشت خود از مرزهاى کشور صهیونیستى را چنین ترسیم کرده بود :

شامل تمامى نقب ، یهودا ، سامریه ، الجلیل ، سنجق حوران ، سنجق الکرک ( معان و عقبه ) و بخشى از سنجق دمشق ( بخشداریهاى قنیطره و دره عنجر و حاصبیا ) .

سازمان صهیونیسم جهانى نیز در یادداشت مورخ سوم فوریه 1913 به شوراى عالى کنفرانس صلح پاریس ، نشانه مرزهایى را که براى کشور صهیونیستى طلب مى کرد ، چنین توضیح داد :

"... و جبل الشیخ پدر آبهاى حقیقى در رابطه با فلسطین است و نمى توان آن را از فلسطین جدا کرد ، مگر به هدف وارد آوردن ضربه بنیادى به زندگى آن... بنابراین ، باید تحت سلطه کسانى باقى بماند که در اعاده حداکثر بهره بردارى از آن ، مایلتر و تواناتر از دیگران هستند .

در شانزدهم فوریه سال 1920 ، لویس براندیس نماینده صهیونیسم آمریکایى طى تلگرامى به وایزمن به نام سازمان صهیونیسم آمریکایى خواستار دخالت عملى دولت انگلستان شد تا نگذارد بخش بزرگى از " فلسطین شمالى " از دست برود . وى در این تلگرام نوشته بود :

... مرزهاى ملى شمالى و شرقى براى ایجاد جامعه اى خودکفا انصراف ناپذیر است . به منظور پیشرفت اقتصادى کشور در شمال ، شاخه آبهاى لیطانى در کنار جبل الشیخ و دشتهاى جولان و حوران باید ضمیمه فلسطین شود... "

در 29/12/1919 و در آستانه انعقاد کنفرانس سن ریمو که قرار بود مسأله تقسیم کشورهاى شرقى عربى را میان کشورهاى استعمارى بررسى کند ، حائیم وایزمن رهبر وقت جنبش صهیونیسم طى نامه اى به لوید جورج نخست وزیر وقت انگلستان نوشت : در این لحظه که نزدیک است با همکاران خود در مذاکرات نهایى که طى آن سرنوشت فلسطین مشخص خواهد شد ، شرکت نمایید ، سازمان صهیونیسم مایل است مسأله عمیقا نگران کننده اى را در رابطه با مرزهاى شمالى فلسطین ، با شما مطرح کند... صهیونیسم از همان ابتدا ، حداقل خواسته هاى اساسى خود را براى تحقق میهن قومى یهودى ارایه داد و لزومى ندارد گفته شود که صهیونیستها هرگز تحت هیچ شرایطىخط " سایکس - پیکو " را حتى به عنوان اصلى براى مذاکرات ، نخواهد پذیرفت ، زیرا این خط نه تنها فلسطین تاریخى را تقسیم و سرچشمه هاى آبهاى رودخانه هاى اردن و لیطانى را از آن قطع مى کند ، بلکه میهن قومى را از مقدارى از بهترین میدانهاى اسکان در جولان و حوران که موفقیت " طرح " تا حدود زیادى به آن متکى است ، محروم مى کند .

در آوریل سال 1920 بن گوریون به نام فدراسیون صهیونیستى کار ، طى نامه اى به حزب کارگر انگلستان نوشت : ضرورى است که در آینده ، منابع آبى که آینده کشور به آن بستگى دارد ، در آن سوى مرزهاى میهن قومى یهودى نباشد چرا که دشتهاى حوران که به حق بخشى از کشور است ، نباید از آن جدا شود . به همین دلیل است که همیشه خواستار شده ایم ، " سرزمین اسرائیل " شامل کرانه هاى جنوبى رودخانه لیطانى و ایالت حوران ، از منبع " لجاه " در جنوب دمشق تا همه رودخانه هاى جارى در منطقه ، از شرق به غرب و از شمال به جنوب باشد . دلیل اهمیت جلیل علیا و حوران براى کل کشور ، در همین است . لیطانى و اردن و یرموک ، مهم ترین رودخانه هاى سرزمین اسرائیل اند و کشور به این آبها نیاز دارد . به علاوه ، صنایع ، به تولید برق از این انرژى آبى ، متکى خواهد بود .

ب - پس از تشکیل رژیم صهیونیستى :

در این زمینه مى توان ملاحظات و مطامع گوناگون از قبیل ملاحظات جغرافیایى و دفاعى و امنیتى و سیاسى و نیز تسلط بر منابع آب را ردیف کرد که پرداختن به هر یک از آنها نظر به اهمیتى که در توضیح کل استراتژى اسرائیل نسبت به جولان دارد ضرورى است .

1 - مرحله پیش از اشغال جولان :

در بیستم ژوئیه سال 1949 بعد از چهار ماه مذاکرات و یکسال پس از صدور قطعنامه آتش بس شوراى امنیت ( 15/7/1948 ) قرارداد ترک مخاصمه سوریه و اسرائیل به امضا رسید . سوریه آخرین کشور عربى هم مرز رژیم صهیونیستى بود که چنین قراردادى را امضا کرد . از آغاز دهه پنجاه ، اسرائیل به یک سلسله عملیات براى زیرپاگذاشتن این قرارداد به ویژه در رابطه با مناطق خلع سلاح شده دست زد ، که هدفش دستیابى به مقصود نهایى یعنى الحاق این اراضى به اسرائیل بود .

نخستین اقدام در این زمینه به سال 1950 ، ا اجراى پروژه خشکاندن دریاچه حوله و باتلاقهاى شمال بود که 1350 هکتار زمین حاصلخیز بدین وسیله تأمین مى شد . اجراى این پروژه در ژانویه 1951 عملاً آغاز شد . براى اجراى آن به مصادره زمینهاى مالکان و کشاورزان عرب واقع در داخل منطقه خلع سلاح شده نیز نیاز بود . سوریه شکایت نامه اى تقدیم کمیته مشترک ترک مخاصمه کرد . غیر از زیانهایى که به حقوق شهروندان عرب در داخل این منطقه وارد شد ، خشکاندن باتلاقها به منزله از میان بردن موانع نظامى طبیعى ، تلاشهاى کمیته مشترک ترک مخاصمه براى حل این مشکل را نافرجام کرد . و به دنبال آن رژیم صهیونیستى به سیاست ارعاب و تهدید متوسل شد . زیرا در پنجم آوریل 1951 ، توپخانه اسرائیل منطقه حمه وحومه هاى آنرا زیر آتش گرفت و بدین گونه آتش بس شکسته شد . هدف این حمله ، واداشتن سوریه به تسلیم بود .

مشکل سپس به شوراى امنیت برده شد . شورا در تاریخ 18/5/1951 قطعنامه شماره " 2157 رسى " را صادر کرد که در آن به اسرائیل دستور داده شده بود شهروندان عربى را که طرد کرده بود ، به منطقه خلع سلاح شده بازگرداند و به کلیه ناظران سازمان ملل اجازه دهد آزادانه تمامى منطقه را بازرسى کنند و به درخواستهاى رئیس کمیته مشترک ترک مخاصمه براى انجام فعالیتهایى در این منطقه ، پاسخ مثبت دهد .

در ژانویه سال 1953 ، رژیم صهیونیستى ، احداث کانال ویژه منحرف کردن آبهاى دریاچه حوله را به پایان برد ، و عملیات خشکاندن دریاچه را آغاز کرد . در آن تاریخ کلیه اراضى منطقه خلع سلاح شده به جز الحمه به تصرف این رژیم درآمد . متنیاهوبیلد یکى از مسئولان نظامى اسبق اسرائیل اعتراف کرد که خشکاندن باتلاقهاى الحوله ، سوریه را فاقد مرزهاى امن نمود و باعث نگرانى این کشور شد ، و لذا حق داشت درخواست کند که موقعیتش مورد توجه قرار بگیرد .

بعد از بیست سال موشه دایان نیز به این حقیقت اعتراف کرد : آرى ، به طور یک جانبه وضعیت خاص مناطق خلع سلاح شده را لغو کردیم و در مورد این اراضى به گونه اى رفتار کردیم که انگار در داخل اسرائیل واقع است .

با پایان گرفتن پروژه الحوله ، اسرائیلیها کار بعدى را در جهت احداث یک نیروگاه برق آبى در کنار پل بنات یعقوب واقع در شمال دریاچه طبریه آغاز کردند . ( 2/10/1953 ) براى اجراى این پروژه ، نه تنها فعالیت شرکت اسرائیلى مأمور در منطقه خلع سلاح شده ، لازم بود ، بلکه مى بایستى بخشى از آبهاى رودخانه اردن واقع در دریاچه هاى الحوله و طبریه از مسیر اصلى منحرف شده و در خدمت پروژه قرار گیرد .

ژنرال مان بینیکیه رئیس ستاد نیروهاى بین الملل ترک مخاصمه وابسته به سازمان ملل از مقامات اسرائیلى خواست که از ادامه پروژه خوددارى کنند ، ولى این درخواست رد شد . بر اثر فشار آمریکا ( بمباران وحشیانه اسرائیل در " قبیه " هنوز موضوع روز رسانه هاى ارتباط جمعى جهان بود ) اسرائیل در بیست و هشتم اکتبر همان سال ، توقف پروژه را پیشنهاد کرد ، اما در سال 1955 و در پى نافرجام ماندن طرح جانسون ، اجراى آن را از سرگرفت . در دسامبر 1955 اسرائیلیها به منظور تحمیل تسلط کامل خود بر دریاچه طبریه ، دست به تهاجم گسترده علیه مواضع سوریه در شمال شرقى دریاچه زدند . منابع آب بلندیهاى جولان و موقعیت استراتژیک آن ، دو عامل اساسى در کشمکش اسرائیل - سوریه بود و به همین دلیل جبهه سوریه - اسرائیل پیوسته داغ مى ماند . بعدها خود منابع اسرائیلى از اهمیت این دو عامل در استراتژى و مطامع نسبت به جولان پرده برداشتند .

تسلط سوریه ( تا سال 1967 ) بر سر چشمه هاى اساسى رودخانه اردن یعنى بانیاس ( از سوریه ) و حاصبانى ( از لبنان ) ، انگیزه کافى براى گرایش خصمانه رژیم صهیونیستى نسبت به سوریه بوده است . زیرا تسلط سوریه بر این نهرها ، مانع تحقق منافع توسعه طلبانه اسرائیل نسبت به آبهاى رودخانه اردن مى شد . سالانه نزدیک به 123 میلیون متر مکعب از آبهاى بانیاس و 152 میلیون متر مکعب از آبهاى حاصبانى وارد دریاچه طبریه مى شد و این دو رقم معادل آبهایى است که اسرائیل با تلمبه و از طریق لوله آبیارى سراسرى ، صرف آبیارى النقب و تقویت چاههاى آب موجود در سراسرفلسطین مى کرد . اسرائیل از سال 1956 عملیات اجرایى بزرگترین پروژه آبرسانى به نام " پروژه ملى آبها " را آغاز کرد که هدف آن منحرف کردن مسیر رودخانه اردن علیا به منطقه ساحلى و از آنجا به النقب است . در اواخر سال 1963 اسرائیل در آستانه پایان دادن کامل عملیات اجرایى این پروژه قرار گرفت .

این پروژه داراى چند مرحله بود ، از جمله خشکاندن دریاچه الحوله که درباره آن سخن گفتیم و منحرف کردن مسیر رودخانه اردن در کنار پل بنات یعقوب و کشیدن آبهاى دریاچه به وسیله چند کانال از طریق دشت بیسان و کشیدن آبهاى بهاره و شور دریاچه طبریه .

اجراى این پروژه به منزله چنگ انداختن اسرائیل روى 50درصد از آبهاى رودخانه اردن بود . با نزدیک شدن مراحل پایانى این پروژه ، نخستین کنفرانس سران عرب ( 13/1/1964 ) به منظور بررسى راههاى دفع خطر این پروژه صهیونیستى که هدف آن سرقت آبهاى عربى و تبلورى از مطامع تاریخى صهیونیسم نسبت به آبهاى جولان بود ، در قاهره تشکیل شد . کنفرانس ، پروژه اى را براى منحرف کردن مسیر نهرهاى رودخانه اردن در منطقه عربى به منظور خنثى کردن نقشه هاى اسرائیل که هدفش تغییر مسیر این رودخانه بود ، تصویب کرد . هنگامى که پروژه عربى وارد مرحله هاى اجرایى شد ، اسرائیل در سالهاى 1964 و 1965 ، تأسیسات و ماشین آلات این پروژه را به منظور به تعطیل کشاندن و محال نشان دادن اجراى آن در جولان بمباران هوایى کرد . یورى اونیرى مفسر معروف اسرائیلى رابطه موجود میان اجراى پروژه عربى و اشغال جولان را چنین تفسیر کرد :

" با کمى تأمل و نگاهى به گذشته ، یقین حاصل مى کنیم که این پروژه ، علت گسترش دامنه تشنج در روابط موجود میان ما و سوریه بود که به نوبه خود و سرانجام به آغاز جنگ 6 روزه منتهى شد . نباید فراموش کنیم که براى کارشکنى در عملیات تغییر مسیر آب نهرها ، چاره اى جز استفاده از نیروى هوایى نداشتیم . "

بنابراین ، منابع آب جولان عاملى تعیین کننده در کشمکش اسرائیل - سوریه و عامل اصلى و یا یکى از پایه هاى استراتژى صهیونیسم نسبت به جولان بوده است . این عامل که هدف آن سرقت آبهاى جولان است ، تنها به انگیزه هاى اقتصادى ( پروژه هاى آبیارى و توسعه کشاورزى ) و یا امنیتى ( توسعه مستعمره هاى مرزى و افزایش جمعیت آنها ) نیست ، بلکه علل سیاسى نیز داشته است . چرا که اسرائیل با تسلط بر منابع آب جولان ، قصد داشت خود را به عنوان شریک در امور منطقه و آفریننده وقایع آن ، تحمیل کند .

دومین عامل مهم در استراتژى صهیونیسم نسبت به جولان موقعیت جغرافیایى و اهمیت استراتژیک آن است . جولان به لحاظ موقعیت و استحکاماتى که داشت ، براى کوچ نشینیهاى صهیونیستى از جمله کوچ نشینهاى دره شمالى اردن که در تیررس توپخانه سوریه قرار داشتند ، خطر آفرین بود . روزنامه صهیونیستى معاریو در این زمینه مى نویسد :

بلندیهاى سوریه یکى از علل شعله ور شدن آتش جنگ بود . زیرا زندگى طاقت فرسا در زیر استحکامات سوریه ، دامنه کشمکش اعراب - اسرائیل را گسترش داد که نهایتا منجر به شروع جنگ شش روزه شد .

2 - مرحله پس از اشغال جولان :

رژیم صهیونیستى در ژوئن 1967 در جنگ با اعراب بلندیهاى جولان را به تصرف خود درآورد و مرحله دیگرى از استراتژى خود نسبت به خاورمیانه عربى را پشت سر گذاشت . در این مرحله ، مطامع تاریخى صهیونیسم نسبت به جولان ، در به دست آوردن زمین و منابع آب آن تحقق یافت و نتایج جنگ ژوئن سال 1967 آزمندى صهیونیسم و اسطوره فرات تا نیل را - به قول هرالدتریبون چاپ آمریکا که پیوسته نغمه آن را سر داده و رؤاهاى فرزندان یهود را شیرین کرده بود - زنده کرد .

لیوى اشکول نخست وزیر اسبق اسرائیل درپى جنگ ژوئن خطاب به هیأت " فرزندان عهد " سخن درباره اسرائیل بزرگ را تکرار کرد و اعلام داشت که :

این مأموریت با الحاق سرزمینهاى اشغال شده در سال 1967 خاتمه نیافته است .

در این مرحله اسرائیل به تجسم عملى استراتژى خود در جولان اندیشید که منظور ، تنها تسلط بر منابع آب و اشغال نظامى و انهدام استحکامات سوریه در جولان و ساختن استحکامات جدید براى تهدید سوریه نبود ، بلکه اسکان یهودیان مورد نظر بود که پس از ایجاد مستعمره هاى یهودى در آنجا و " عمران " آنها به وسیله ساکنان جدید به دنبال اخراج و طرد ساکنان اصلى از منطقه ، عملاً به معنى الحاق جولان به اسرائیل مى باشد ( نک : جولان ، اسکان یهودیان در - ) . در اظهارات صهیونیستها در این مورد ، میزان سختگیرى اسرائیل در زمینه متصرف شدن جولان ، آشکار شد . روزنامه صهیونیستى داوار مورخه 19/4/1969 در این زمینه نوشت : اسرائیل حتى در ازاى قرارداد صلح ، بلندیهاى جولان را هرگز به سوریه پس نخواهد داد . چه ، این بلندیها از جمله مناطقى هستند که بر سر آن میان توده اسرائیلى بحث و مناقشه اى نیست .

آمارگیرى روزنامه یدیعوت اهارانوت در سال 1969 نیز نشان داد که اسرائیلیها حاضر به انصراف از جولان نبوده و علاقه مند اسکان در آن هستند .

در این نظرخواهى 33 درصد از اسکان سریع در جولان حمایت کردند . 26 درصد اسکان در کرانه غربى را ترجیح دادند و 19 درصد از اسکان در دره اردن و 2 درصد در غزه و سینا و 20 درصد در کلیه سرزمینهاى اشغال شده عربى حمایت کردند . از این نظرخواهى و نیز مواضع احزاب اسرائیلى به طور کلى روشن مى شود که بلندیهاى جولان از میان مناطق اشغال شده عربى ( بعد از سال 1967 و به منظور توسعه و تسریع اسکان ، در رأس اولین اولویتهاى آنان قرار داشته است )

بسیارى از رهبران اسرائیل در این دوره بر تعلق ابدى جولان به اسرائیل تأکید کرده اند . گلدامایر نخست وزیر وقت اسرائیل طى تصدى پست نخست وزیرى اسرائیل در مصاحبه با رادیو رژیم صهیونیستى اظهار داشت " جولان جزء لاینفک سرزمین اسرائیل است " .

در سال 1970 " ایلى لانداو از مفسران سیاسى اسرائیل هدف از اشغال جولان را چنین تعبیر کرد :

" بلندیهاى سوریه یکى از علل شعله ور شدن جنگ بود . زیرا زندگى طاقت فرسا در زیر استحکامات سوریه ، دامنه کشمکش اعراب - اسرائیل را گسترش داد که نهایتا منجر به شروع جنگ شش روزه شد " .

در همین زمینه " یورى اونیرى YURI AVNERIیکى دیگر از مفسران اسرائیلى چندین سال پس از جنگ 1967 اشغال جولان را چنین تفسیر کرد : "

" مى توانیم بگوئیم که حتى اگر جنگ شش روزه به علت محاصره در سینا به وقوع نمى پیوست ، در صورتى که پروژه تغییر مسیر نهرهاى رودخانه اردن به پایان مى رسید ، نهایتا مجبور به شروع جنگ علیه سوریه مى شدیم لذا براى همه کسانى که معتقدند با پس دادن جولان ما به صلح خواهیم رسید ، باید روشن باشد که مسأله سلب منابع آبها از اسرائیل را در محاسبات خود فراموش نکنند... بودن جولان در دست سوریها به منزله این است که انتخاب تصمیم گیرى نسبت به منابع آبها ، به آنان واگذار شود . "

پس از اشغال جولان ، استراتژى اسرائیل نسبت به سوریه در به دست آوردن زمین و منابع آب آن تحقق یافت و شعار از نیل تا فرات صهیونیستها که پیوسته نغمه اش را سر داده و رؤاهاى فرزندان یهود را شیرین کرده بودند ، شکل عملى ترى به خود گرفت . در این مرحله ، اسرائیل به تجسم عملى استراتژى خود در جولان یعنى تسلط بر منابع آب و اشغال نظامى و انهدام استحکامات سوریه در جولان و ساختن استحکامات جدید براى اسکان دادن یهودیان در این منطقه مى اندیشید لذا پس از اشغال این سرزمین ، عملاً شروع به اخراج و طرد ساکنان اصلى منطقه و اسکان یهودیان مهاجر اروپا نمود ، گویا که هرگز قصد بازپس دادن این منطقه را ندارد .

در راستاى این استراتژى ، از سوى رهبران رژیم صهیونیستى به مناسبتهاى مختلف اظهار نظرهاى بسیارى صورت گرفت و با شروع دهه 90 و آغاز فرایند صلح خاورمیانه و گفت وگوهاى سازش اعراب با اسرائیل ، مسئولان اسرائیلى تصریحات مشترکى داشته اند که همه حاکى از اهمیت جولان براى اسرائیل و عدم عقب نشینى رژیم صهیونیستى از ارتفاعات آن است .

با یک جمع بندى مختصر از مواضع و اظهار نظرهاى رهبران رژیم صهیونیستى ، مى توان مطامع و استراتژى اسرائیل نسبت به جولان را در عوامل زیر خلاصه کرد .

  1. منابع آب جولان عاملى تعیین کننده در کشمکش سوریه و اسرائیل است و با توجه به اینکه اسرائیل از لحاظ منابع آبى محدود است ، استفاده از این منابع به لحاظ اقتصادى یکى از پایه هاى استراتژى آن نسبت به جولان را تشکیل مى دهد که هدف آن سرقت آبهاى این منطقه در ارتباط با اجراى پروژه هاى آبیارى و توسعه کشاورزى است .
  2. منابع آب جولان نه تنها انگیزه هاى اقتصادى براى اسرائیل دارد بلکه از لحاظ امنیتى و توسعه آبادیهاى یهودى نشین مرزى در جولان و افزایش جمعیت آنها حائز اهمیت مى باشد ، زیرا احداث این آبادیها مى تواند عامل بازدارنده اى در مقابل نفوذ و ضربات و حتى تهاجمات احتمالى خارجى به این مناطق باشد .
  3. موقعیت جغرافیایى و اهمیت استراتژیکى جولان مهم ترین عامل استراتژى اسرائیل نسبت به این منطقه است زیرا جولان به لحاظ برخوردارى از جغرافیایى مناسب و همچنین استحکاماتى که مى توان در آن ایجاد نمود ، هم شهرهاى داخلى اسرائیل به ویژه شهرکهاى یهودى نشین دره شمالى اردن را مى تواند به راحتى در تیررس توپخانه نیروهاىنظامى مستقر در بلندیهاى جولان قرار دهد و هم اینکه بر شهرهاى مرزى سوریه و حتى دمشق احاطه دارد . لذا استقرار نیروهاى هر یک از طرفین درگیر مى تواند کفه ترازو را به لحاظ موقعیت سوق الجیشى به نفع آن سنگین تر کند .
  4. عامل سیاسى یکى دیگر از مسائلى بوده که در استراتژى اسرائیل نسبت به جولان تأثیر داشته است زیرا رژیم صهیونیستى با تسلط بر منابع آب جولان مى تواند به عنوان شریک در امور منطقه و رویدادهاى سیاسى آن و حتى آفریننده حوادث و وقایع آن ، به راحتى خود را بر کشورهاى منطقه به ویژه سوریه تحمیل کند .

مآخذ :

  1. استراتژى صهیونیسم در منطقه عربى و کشورهاى همجوار آن ، مؤسه الارض ویژه مطالعات فلسطینى ، انتشارات بین الملل اسلامى ، 1363 .
  2. صفاتاج ، مجید : سراب صلح ، روزنامه اطلاعات ، ضمیمه 28 30/5/72 .
  3. David Ben Gurion : Israel - Personal History, London, 1973.