تعیین سرنوشت ( حق - ): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه فلسطین
 
جز (۱ نسخه واردشده)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۲


مجمع عمومی ملل متحد با قطعنامه شماره 181 ( دوره - دوم ) در مورد تقسیم فلسطین حق ملت عربی فلسطین را در مورد تعیین سرنوشت خود ضایع کرد ، زیرا تمایل روشن و آشکار این ملت به پایان یافتن قیمومیت انگلیس بر میهنش و تأسیس یک دولت مستقل ، را محترم نشمرد و به غلط پیشنهاد تقسیم فلسطین به دو کشور عربی و یهودی ، و ایجاد نظامی خاص برای شهر بیت المقدس را ارایه کرد .

ملل متحد همچنان بر نادیده انگاشتن حقوق ملت فلسطین و از جمله حق تعیین سرنوشت ، ادامه داد ، و نسبت به اشغال سرزمینهای بیشتر - که بنا به پیشنهاد خودش به کشور عربی فلسطین اختصاص داده شده بود - توسط ( دولت یهودی ) که خود پیشنهاد تشکیل آن را داده بود ، و بیرون راندن جبری ساکنان آن تا به " بیرون رانده شدگان " پیشین در چادرهای پناهندگان در کشورهای مجاور یا به آوارگان در هر گوشه و کنار ، بپیوندند ، چشم پوشی کرد . تمام آنچه مجمع عمومی به نمایندگی از طرف ملل متحد انجام داد آن بود که در قطعنامهشماره 194 مورخ 11/12/1948 خود پیشنهاد کرد " لازم است هرچه زودتر به پناهندگانی که قصد بازگشت به دیار خود دارند و می خواهند با همسایگانشان در صلح زندگی کنند اجازه داده شود ، و کسانی را که قصد بازگشت ندارند و همچنین در مورد کسانی که مفقود شده اند یا زیان دیده اند ، باید براساس عدل و مقررات قانون بین المللی در مقابل املاک از دست رفته شان یا فقدان و زیانی که بر آنها وارد شده است از طرف دولتها یا مقامات مسئول جبران خسارت شوند . " از آن تاریخ هرساله مجمع عمومی این حق بازگشت یا دریافت خسارت را مورد تأکید قرار داده است ( نک - : بازگشت - حق ) .

در حالی که ملل متحد وجود ( دولت یهودی ) به نام ( دولت اسرائیل ) و پذیرش عضویت آن را در سال 1949 ( نک - : اسرائیل در ملل متحد ، عضویت - ) مورد حمایت خود قرار داد ، ملت آواره فلسطین را تنها به صورت پناهندگانی می دید که تنها حقشان بازگشت یا دریافت مشروط خسارت است ، بدون آنکه این حق با اقدامی مقرون باشد که قصد ملل متحد را در مورد اجرای آن بیان کند . همه آنچه که ملل متحد برای اعراب پناهنده فلسطین انجام داد تأسیس صندوقی برای کمک رسانی به آنها بود ( قطعنامه 212 مورخ 19/11/1948 ) که سپس به نمایندگی ملل متحد برای کمک رسانی و اشتغال پناهندگان فلسطینی در خاور نزدیک ( قطعنامه شماره 2 - 3 مورخ 8/12/1969 ) تبدیل شد .

بدین ترتیب بود که مسأله یک ملت کامل فسخ شد و به صورت مشکل پناهندگان درآمد و پرونده مسأله فلسطین از دستور کار سازمان بین المللی حذف گردید و به جای آن مذاکرات درباره گزارش سالانه نماینده کل آژانس یاد شده در دستور کار سازمان قرار گرفت . هر چند که این مذاکرات سالانه در مجمع عمومی به صورتی بر مظلومیت ملت فلسطین و حقوق اصلی آن منجمله حق تعیین سرنوشت تأکید داشته ، نتیجه این مذاکرات چیزی نبود جز تصویب گزارش نماینده کل و تأکید بر حق فلسطینیها برای بازگشت یا دریافت غرامت ( نک - : فلسطین در مجمع عمومی ملل متحد ، مسأله - ) .

از سوی دیگر ، از آغاز سالهای دهه 1950 تا نیمه دهه 1960 ، مجمع عمومی ملل متحد و کمیسیونهای سوم و چهارم آن ، همواره شاهد مذاکرات حادی بود که درباره اهمیت قانونی " تعیین سرنوشت " و محتوای واقعی آن و همچنین مشخص کردن گروههای انسانی که می توانند از این حق استفاده کنند و نحوه استفاده از آن ، دایر بود . این هم از آن رو بوده است که تعیین سرنوشت در دو ماده از مواد منشور ملل متحد ، ماده 1 ( 2 ) و ماده 55 به طور کلی و بدون آنکه درباره طبیعت و حد و مرز آن توافق شده باشد ، ذکر شده است . آوردن این عبارتها نیز بنا به پیشنهاد شوروی بود که برای اولین بار پیش از کنگره سان فرانسیسکو در سال 1945 در مذاکرات سران چهار کشور بزرگ مطرح شد . صورت جلسه های کنگره نشان می دهد که نمایندگان پنجاه دولت شرکت کننده در آن بدون آنکه درباره ارزش قانونی یا معنای تعیین سرنوشت توافق داشته باشند ( آیا یک حق است یا یک اصل ) و بدون آنکه پی آمدهای آن را پیش بینی بکنند ، همگی با این عبارت در این سند قانونی یعنی منشور ملل متحد ، که به حق آییننامه روابط بین المللی در دوران بعد از جنگ جهانی می باشد ، موافقت داشتند . تفاوت میان دو متن انگلیسی و فرانسوی و دو ماده ای که بر آن دلالت دارد ، خود روشنترین گواه بر این مطلب است . در حالی که متن انگلیسی آن را یک اصلPrinciple می داند متن فرانسوی - که از نظر قانونی با متن انگلیسی برابری می کند - آن را یک حق Droit اعلام می کند .

با آغاز سالهای دهه 1950 ، و در جریان مبارزه ای که کشورهای کوچک با همکاری کشورهای سوسیالیستی علیه دولتهای استعماری برانگیخته بودند ، توانستند نوعی تفاوت را در منشور ملل متحد میان دو گونه از مستعمره ها یعنی : اقلیم هایی که زیر قیمومیت بودند ( قسمت کمی از مستعمره ها ) و اقلیم هایی که خودمختاری نداشتند ( اکثریت مستعمره ها ) ، ایجاد نمایند . بدین گونه منشور ملل متحد هدف خود را برقراری استقلال یا خودمختاری در کشورهای گروه اول قرار داد ، در حالی که در مورد گروه دوم استقلال یا خودمختاری را به عنوان هدف نهایی قلمداد نمود . در جریان این مبارزان بود که مباران ضد استعماری به موضوع " تعیین سرنوشت " پناه بردند تا شکست منشور را در مورد از قلم انداختن آن از فصل یازدهم که فقط به اقالیم بی بهره از خودمختاری مرتبط بود ، جبران کنند . استدلال چنین بود که چون تعیین سرنوشت بدون استثنا حق تمامی ملتها می باشد بنابراین ملتهای مناطقی که هنوز از خودمختاری بهره مند نیستند ، می توانند از راه اعمال این حق ، استقلال را به عنوان یکی از راههای قانونی برای سرنوشت کشور خود ، پس از ر هایی از استعمار ، انتخاب کنند . اولین کسانی که این استدلال را به کار بردند و آن را در میدان مبارزه با استعمار در ملل متحد مطرح کردند نمایندگان عربستان سعودی و افغانستان بودند . لیکن برانگیختن موضوع تعیین سرنوشت به این صورت بحث و جدلهای شدیدی را باعث شد که جلسات سان فرانسیسکو شاهد آن بود تا آنکه تعیین سرنوشت یک ماده مستقل شد . این ماده بیش از ده سال نمایندگان کشورها را در مجمع عمومی و کمیته های سوم و چهارم به خود مشغول داشت ، تا آنکه اکثریت کشورها ، به ویژه پس ازآنکه شمار بیشتری از کشورهای تازه استقلال یافته به عضویت سازمان بین المللی درآمدند - توانستند مجموعه پی درپی قطعنامه ها را از مجمع عمومی صادر کنند . از همهمهم تر قطعنامه تاریخی شماره 1514 ( دوره 15 ) مورخ 14/12/1960 بود که استقلال را حق ملتها و اقالیم مستعمره اعلام کرد . همچنین قطعنامه شماره 2625 ( دوره - 25 ) مورخ 24/11/1970 که اصول قانون بین المللی در مورد روابط دوستانه و همکاری میان دولتها براساس احکام منشور ملل متحد را متضمن شد و به طور مفصل و مبسوط ، حق ملتها در تعیین سرنوشت را به عنوان یکی از این اصول ، پایدار کرد . همچنین ماده آغازین در دو موافقنامه مربوط به حقوق بشر که مجمع عمومی در سال 1966 امضای آنها را توصیه کرد از نظر معنی یکی است ( ماده اول ) و درباره تعیین سرنوشت است . خلاصه فعالیتها و نتایج حاصله در سازمان ملل درباره تعیین سرنوشت را می توان چنین بیان کرد :

  1. تعیین سرنوشت تنها یک اصل سیاسی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت ، بلکه یک حق قانونی است ، و یکی از مهم ترین حقوق بشر و پایه ای از پایه های قانون بین الملل است که برای همکاری و ایجاد روابط دوستانه میان کشورها لازم می باشد . علاوه بر این امروز گرایشی فقهی وجود دارد که به طور روزافزون خواستار است که حق تعیین سرنوشت در نظام عمومی بین المللی Jus Cogensپذیرفته شود .
  2. تعیین سرنوشت به طور کلی حق تمامی ملتها است از جمله ملتهای مناطقی که از خودمختاری بهره مند نمی باشند و یا مشمول قیمومیت هستند .
  3. لغت ملت در اینجا به معنای گروهی از افراد است که در منطقه ای مشخص زندگی می کنند : یعنی ساکنان یک کشور ، یا ساکنان مناطقی که از خودمختاری بهره مند نیستند ، یا ساکنان مناطق زیر قیمومیت ، و یا ساکنان سایر مستعمره ها که دولتهای استعمارگر نمی خواهند آنها را از دو گروه پیشین بدانند ( مانند ملتهای مستعمره های پرتغال و زیمبابوه سابق و ملت نامیبیا ) . حق تعیین سرنوشت با اکثریت ساکنان است و نه اقلیت آنها بنابراین به معنای حق اقلیتها در جدا شدن از کشور اصلی نباید تفسیر شود .
  4. حق تعیین سرنوشت - برای ملتهای مستعمره - می تواند به معنای استقلال کامل یا الحاق به کشور قیم و یا الحاق به یک کشور مجاور باشد . اما در مورد همه ملتها به طور عام ، معنای آن اینست که هر ملتی حق دارد در کمال آزادی و بدون دخالت بیگانگان وضع سیاسی خود را مشخص کند و پیشرفت اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی خود را پی گیری نماید . بر هر کشوری لازم است که براساس متنهای منشور ملل متحد این حق را محترم بشمارد .
  5. حق تعیین سرنوشت از راه همه پرسی مردمی و مستقیم براساس یک رأی برای هر انسان اعمال می گردد ، ترجیح داده می شود که همه پرسی با نظارت سازمان ملل انجام گیرد . به هرحال هیچ امری نباید میان یک ملت و اعمال حق تعیین سرنوشت توسط آن حتی اگر به طریق مبارزه مسلحانه باشد جلوگیری کند . وظیفه ملل متحد و کشورهای عضو است که با الهام از هدفها و اصول ملل متحد ، به ملت مورد نظر در راه رسیدن به حق خود در تعیین سرنوشت هرگونه کمکی را که لازم باشد ارایه کنند .

دیده می شود که گزارشهای سازمان ملل درباره طبیعت تعیین سرنوشت و محتوای آن جنبه دستوری ندارد و تنها به اظهارنظر اکتفا می کند . خود این حق در منشور ملل متحد جنبه قانونی پیدا کرده است . گزارشهای سازمان ملل چیزی جز پرداختن به فروع و تفصیلات یک اصل موجود و مسلم نیست ، ولی به روشنی میزان ضایع کردن حق ملت فلسطین در تعیین سرنوشت خود توسط ملل متحد آشکار است . مجمع عمومی قطعنامه تقسیم را صادر کرد و سپس ملت مورد نظر را در یک حالت غیب زدگی سیاسی به فراموشی سپرد و نادیده انگاشت .

مناسبتها و حوادثی چند پیش آمد که ملل متحد می توانست حضور خود را نشان دهد و از غیبت سیاسی بیرون آید . احتمالاً مهم ترین مناسبت ، جنگ 1967 بود . در این جنگ ( اسرائیل ) علاوه بر تصرف آنچه از فلسطین در داخل مرزهای بین المللی آن باقی مانده بود ( کرانه غربی و نوار غزه ) و ریشه کن کردن صدهاهزار تن از ساکنان آن ، با مردم باقی مانده چنان رفتار کرد که خود سازمان بین المللی آن را بیش از یک بار محکوم کرد . ولی از همه اینها نتیجه ای حاصل نشد .

برعکس ، قطعنامه شورای امنیت به شماره 242 مورخ 22/11/1967 تنها به این اکتفا نمود که نیاز به " ایجاد یک تصفیه عادلانه برای مشکل پناهندگان " را مورد تأکید قرار دهد . همان طور که ملاحظه می شود کلمه پناهندگان در اینجا بدون هرگونه محدودیت ذکر شده است ، و این مسأله اسرائیل و طرفدارانش را تشویق کرد مدعی شوند که منظور از پناهندگان در اینجا علاوه بر اعراب فلسطین ، یهودیانی هستند که پس از تشکیل اسرائیل ناگزیر شدند از کشورهای عربی مهاجرت کنند . این در حالی است که تفاوت میان کسی که به اختیار خود مهاجرت می کند و فردی که به زور به مهاجرت واداشته می شود بر هیچ کس پوشیده نیست . بیشتر یهودیان در کشورهای عربی به اختیار خود و تحت تأثیر تبلیغات صهیونیستها مهاجرت کردند ، درحالی که فلسطینیها با زور و خشونت مجبور به مهاجرت از دیار خود گشتند ( نک - : بیرون راندن فلسطینیها از دیارشان 1948 ) .

این غیبت فلسطینیها و حقوق میهن تثبیت شده آنها در قطعنامه های ملل متحد تا اواخر سالهای 1960 ادامه داشت . از سال 1969 علایم یک تحول دیده شد . آنچه در این تحول و تغییر نقش اول را داشت ، شدت و اوجگیری ایستادگی ملت فلسطین و مبارزه مسلحانه اش با استعمار اسکانی صهیونیستبود . این مبارزه در تمام سرزمینهای فلسطین چه بخش هایی که در سال 1948 اشغال شد و چه مناطقی که در سال 1967 به اشغال درآمد صورت می گرفت و حتی هدفهای صهیونیستی در داخل و خارج فلسطین از آن در امان نبود . این مقاومت مسلحانه فلسطینی که به رهبری سازمان آزادی بخش فلسطین صورت می گرفت به تدریج نظر و آرای عمومی جهانی را در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و حتی برخی کشورهای اروپایی به سوی خود جلب کرد و ثابت کرد که ملت فلسطین - که روزی گولدا مایر گفته بود هرگز نامش را نشنیده است - همواره و در هر مکان وجود دارد و برای بازپس گرفتن حقوق میهنی ثابت شده اش آماده است .

در تاریخ 10 دسامبر 1969 پس از مذاکره درباره اوضاع فلسطین براساس گزارش نماینده کل آژانس کمک رسانی ( اونروا ) ، مجمع عمومی قطعنامه شماره 2535 الف ب ، ج ( دوره - 24 ) را صادر کرد . عنوان این قطعنامه ، اظهار تأسف درباره به اجرا در نیاوردن قطعنامه بازگشت پناهندگان یا جبران خسارت آنها و همچنین تأکید بر حقوق ثابت ساکنان فلسطین ، و جلب توجه شورای امنیت به سیاست اسرائیل در سرزمینهای اشغالی و تمدید اعتبار اونروا بود .

مجمع عمومی در این قطعنامه با تأسف اظهار داشته است که برخلاف آنچه در قطعنامه های پیشین تصویب شده هنوز بازگشت پناهندگان به سرزمینهایشان یا جبران خسارت آنان که مایل به بازگشت نیستند ، صورت نگرفته است ، و وضع پناهندگان مایه نگرانی بسیار شدید می باشد . مجمع عمومی در بخش ( ب ) این قطعنامه تأکید کرده است که : " مشکل پناهندگان عرب فلسطینی ناشی از این است که حقوق ثابت و مقرر آنان در منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر مورد انکار واقع گشته است . " مجمع عمومی در پایان این قطعنامه بار دیگر بر حقوق مسلم ملت فلسطین تأکید ورزیده و توجه شورای امنیت را به وضعیت خطرناک ناشی از سیاست و اقدامات اسرائیل در مناطق اشغال شده ، و همچنین به سرپیچی ( اسرائیل ) از اجرای قطعنامه هایی که در طول سالیان دراز گذشته از طرف مجمع عمومی صادر شده است ، جلب کرد .

درست است که این قطعنامه در جریان مذاکرات مربوط به گزارش سرپرست کل اونروا صادر شده و چند بار کلمه " پناهندگان " را به کار برده است ، اما در دو مورد جنبه مشخص یپدا کرده است : نخست آنکه گفته است مشکل این پناهندگان از انکار حقوق مسلم آنها در منشور و اعلامیه جهانی حقوق بشر و از جمله حق تعیین سرنوشت ناشی شده است . و دیگر آنکه برای اولین بار عبارت " حقوق مسلم ملت فلسطین " را به کار برده است ، یعنی پس از آنکه به مدت بیست سال آنها را پناهندگان نامیده از این پس فلسطینی را به صورت یک ملت مورد شناسایی قرار داده است .

در پایان سال 1970 مجمع عمومی ملل متحد گام دیگری در راه درست و صحیح برداشت و پس از مذاکراتی که درباره حقوق ملت فلسطین انجام داد قطعنامه های شماره 2628 ، 2649 ، 2672 ( دوره - 25 ) را صادر کرد . این بار مجمع عمومی نه تنها فلسطینی را به عنوان یک ملت مورد شناسایی قرار داد بلکه حق این ملت را در تعیین سرنوشت خویش مقرر نمود . احتمالاً بخش ( ج ) قطعنامه شماره 2672 مهم ترین و کاملترین متن در این مورد باشد . متن یاد شده چنین قید شده است :

" مجمع عمومی "

با آگاهی به اینکه مشکل پناهندگان عرب فلسطینی از انکار حقوق مسلم آنها که در منشور ملل متحد و اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر شده است ، ناشی می شود ، " و با یادآوری قطعنامه های 2535 ب ( دوره - 24 )... که در آن حقوق مسلم ملت فلسطین از نو مورد تأکید قرار گرفته است " " در حالی که اصل مساوات ملتها در حقوق و حق تعیین سرنوشت که در ماده های 1 و 55 منشور ملل متحد ، مشخص شده است ، برای آخرین بار در اعلامیه مخصوص در مورد اصول قانون بین المللی درباره روابط دوستانه و همکاری میان کشورها براساس منشور ملل متحد ، مورد تأکید مجدد قرار گرفته است " در نظر دارد که :

  1. " اعتراف می کند که ملت فلسطین براساس منشور ملل متحد از حقوق مساوی و حق تعیین سرنوشت بهره مند می باشد "
  2. " همچنین اعلام می کند که احترام کامل به حقوق مسلم ملت فلسطین یکی از عناصر لازم و گذشت ناپذیر برای برقراری یک صلح عادلانه و دایمی در خاورمیانه می باشد . "

بدین ترتیب مجمع عمومی ، برای اولین بار در تاریخ خود ، سعی کرد برداشت خود از حقوق فلسطینیها را طوری بیان کند که جای هیچ گونه شک و تردیدی باقی نگذارد .

بنابراین ملت فلسطین ، بنابراین یک ملت به معنای قانونی این کلمه است ، که حقوق مسلم آن مورد انکار قرار گرفته و از این رو به صورت پناهنده درآمده است . بنابراین انصاف حکم می کند که بار دیگر به موجودیت آن به صورت یک ملت همانند سایر ملل و دارای حقوق و از جمله حق تعیین سرنوشت با همه ابعاد و مضامین آن ، اعتراف کرد . نیز بدون احترام گزاردن به این حقوق ملت فلسطین نمی توان یک صلح عادلانه و دایمی در منطقه برقرار کرد . یعنی آنکه اصل و جوهر کشمکشها در خاورمیانه مشکل ملت فلسطین است .

درست است که این قسمت از قطعنامه شماره 2672 با یک اکثریت کوچک تصویب شد ، زیرا چهل و هفت کشور به آن رأی مثبت و بیست و دو دولت رأی منفی دادند و پنجاه کشوردیگر از رأی دادن امتناع ورزیدند ، اما به هر حال یک نقطه عطف اساسی در دیدگاه ملل متحد و مجمع عمومی آن در برابر ملت فلسطین به شمار می رود .

در قطعنامه 2787 ( دوره - 26 ) مورخ 6/12/1971 مجمع عمومی گام دیگری در جهت تأکید بر مشروع بودن مبارزه ، برای تعیین سرنوشت ملتهای زیر سلطه استعمار و از جمله ملت فلسطین ، برداشته شد . در قطعنامه شماره 2792 در ( دوره - 26 ) مورخ 6/12/1971 نیز نگرانی شدید مجمع عمومی در مورد محرومیت ملت فلسطین از بهره مند شدن از حقوق مسلم خود و نیز از حق تعیین سرنوشت ، اعلام شد . همین موضع گیری و با لحن نسبتا شدیدتر در قطعنامه شماره 2963ه - ( دوره - 27 ) مورخ 13/12/1972 و قطعنامه شماره 3089 ج و د ( دوره - 28 ) مورخ 7/12/1973 مجمع عمومی تکرار شد . همان گونه که ملاحظه می شود شمار کشورهایی که حق ملت فلسطین را در تعیین سرنوشت تأیید می کردند هرسال رو به افزایش و یکی از نشانه های آن رأی گیری درباره قطعنامه اخیر بود که با 87 رأی موافق در مقابل شش رأی مخالف و 33 رأی ممتنع به تصویب رسید .

مهم ترین تحولات در موضع گیری سازمان ملل متحد در برابر ملت فلسطین در فعالیتهای دوره بیست و نهم که آثار جنگ 1973 کم کم در ابعاد سیاسی و مالی و نفتی مجمع عمومی در قطعنامه شماره 3210 نمایان گشت ، ( د - 29 ) مورخ 14/10/1974 چنین اظهار کرده است " ملت فلسطین طرف اصلی مورد نظر در مسأله فلسطین می باشد . از این رو از سازمان آزادی بخش فلسطین دعوت می شود تا به عنوان نماینده ملت فلسطین در مذاکرات مجمع عمومی درباره مسأله فلسطین شرکت نماید . 105 کشور به این قطعنامه رأی موافق دادند و تنها چهار کشور یعنی اسرائیل ، ایالات متحده ، بولیوی و دومنیکن رأی مخالف دادند ، در حالی که بیست کشور از رأی دادن امتناع ورزیدند .

از آنجا که در این دوره مسأله فلسطین به صورت یک بند مستقل و برای اولین بار از اواخر سالهای 1960 در دستور کار مجمع عمومی مطرح شده بود ، بنابراین پرونده های کامل این مسأله بار دیگر گشوده شد و با مشارکت هیأتی به نمایندگی از طرف ملت فلسطین که شناسایی ملل متحد را داشت ، به طور مستقیم و جدی مورد بررسی قرار گرفت . در این دوره قطعنامه های متعددی صادر شد که مهم تر از همه بی شک قطعنامه شماره 3236 مورخ 22/11/1974 بود که با اکثریت 89 رأی موافق در مقابل 8 رأی مخالف و 37 رأی ممتنع به تصویب رسید . این قطعنامه تاریخی عنوان " قطعنامه حقوق ملت فلسطین " را دارد ، و پایه ای برای فعالیتهای مجمع عمومی و نیز برای حل مشکل ملت فلسطین و حق تعیین سرنوشت آن شده است . بعضی از بندهای اجرایی این قطعنامه چنین است :

" مجمع عمومی...

  1. " بار دیگر حقوق مسلم ملت فلسطین به ویژه موارد زیر را در فلسطین مورد تأکید قرار می دهد : "

الف - حق تعیین سرنوشت بدون دخالت بیگانگان .

ب - حق استقلال و حاکمیت ملی .

  1. " هم چنین ، بار دیگر حق مسلم فلسطینیها را در بازگشت به دیار و املاک خود که از آن بیرون رانده شدند مورد تأکید قرار می دهد و خواستار بازگشت آنها می باشد . "
  2. " همچنین تأکید می ورزد که احترام همگانی به این حقوق مسلم ملت فلسطین و احقاق آنها موضوعاتی است که در حل مسأله فلسطین نمی توان نادیده انگاشت . "
  3. " همچنین اقرار می کند که ملت فلسطین طرف اصلی برقراری یک صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه است .
  4. " همچنین به حق ملت فلسطین در بازگرداندن حقوق خود با تمام وسیله هایی که در اختیار دارد و با هدفها و اصول منشور ملل متحد سازگار است اعتراف می کند . "
  5. " و از تمام کشورها و سازمانهای بین المللی می خواهد که ملت فلسطین را در مبارزاتش برای استرداد حقوق خود براساس منشور ملل متحد یاری دهند . "
  6. " و از دبیر کل می خواهد که در تمام مسایل مربوط به مشکل فلسطین با سازمان آزادی بخش فلسطین ارتباط برقرار سازد .

به موجب قطعنامه شماره 3237 ( دوره - 29 ) مورخ 22/11/1974 ، به سازمان آزادی بخش فلسطین جایگاهی دایمی برای نظارت در دوره های مجمع عمومی و تمامی کنگره ها که زیر نظر ملل متحد یا هر یک از نمایندگیهای آن منعقد می شود ، اختصاص داده شد . در تاریخ ملل متحد به هیچ یک از جنبشهای رهائی بخش ملی چنین حقی داده نشده بود .

مجمع عمومی در دوره سی ام گامی بلندتر برداشت و قطعنامه های متعددی صادر کرد که مهم ترین آنها قطعنامه شماره 3376 ( دوره - 30 ) مورخ 10/11/1975 بود . در این قطعنامه مجمع عمومی ، با تأکید مجدد بر قطعنامه شماره 3236 پیشین خود از سازمان آزادی بخش فلسطین دعوت کرد تا به عنوان نماینده ملت فلسطین در تمامی تلاشها و مذاکرات و کنگره های مربوط به خاورمیانه که زیر نظر ملل متحد منعقد می شود ، بر پایه ای مساوی با سایر طرفها شرکت نماید . در همین دوره مجمع عمومی نگرانی شدید خود را در مورد عدم پیشرفت در جهت تحقق هدفهای یاد شده در قطعنامه 3236 اظهار کرد و مقرر داشت کمیته ای متشکل از نمایندگان بیست کشور تشکیل شود و درباره تأمین حقوق مسلم ملت فلسطین براساس مقررات قطعنامه شماره 3236 ( 29 ) بحث و مذاکره کند . در دوره سی و چهارم که در سال 1979 منعقد شد مجمععمومی مخالفت خود را با مفاد موافقتنامه های کمپ دیوید و پیمان صلح مصر - اسرائیل درباره حقوق ملت فلسطین اعلام کرد و بار دیگر قطعنامه شماره 3236 ( 29 ) را مورد تأکید قرار داد .

در تاریخ 15/12/1980 مجمع عمومی قطعنامه شماره 35/169 را صادر کرد و همه قطعنامه های پیشین خود را در مورد حق تعیین سرنوشت ملت فلسطین در آن گنجانید . همچنین با نگرانی شدید ، بی توجهی ( اسرائیل ) نسبت به این قطعنامه را گوشزد کرد . در قطعنامه گفته شد که این رویه اسرائیل جلوی هرگونه راه حل عادلانه مشکل فلسطین را گرفته است ، زیرا این مشکل که ریشه کشمکشهای خاورمیانه است ، همواره به تشدید مشاجرات و به مخاطره افکندن صلح و امنیت بین المللی خواهد انجامید . از سوی دیگر قطعنامه شماره 242 ( 1967 ) شورای امنیت ، آینده ملت فلسطین و حقوق خدشه ناپذیر او را که تحقق یافتنش شرط ناگزیر ایجاد یک راه حل عادلانه برای مسأله فلسطین است ، تأمین نمی کند .

مجمع عمومی در این قطعنامه سفارشهای کمیته مربوط به تأمین حقوق خدشه ناپذیر ملت فلسطین را که در دوره سی و یکم مجمع تصویب شده بود مجددا مورد تأکید قرار داد . در این توصیه ها ، موارد زیر درباره حق تعیین سرنوشت ذکر شده بود :

الف - " شورای امنیت می باید یک جدول زمان بندی شده برای خروج کامل نیروهای اشغال گر اسرائیلی از سرزمینهایی که در سال 1967 اشغال کرد ، تهیه نماید . "

ب - " احتمالاً شورای امنیت برای محافظت از صلح و کمک به عملیات عقب نشینی ، به یک نیروی نظامی موقت نیازمند می باشد . "

ج - " به عهده شورای امنیت است که از ( اسرائیل ) بخواهد از تأسیس مهاجرنشینهای جدید دست بردارد ، و در طول این مدت از مهاجرنشینهایی که پس از سال 1967 تأسیس کرده خارج شود . البته خروج اسرائیلیها می باید به صورتی انجام گیرد که دارائیهای اعراب و همه وسایل خدمات عمومی اصلی در منطقه سالم و دست نخورده بماند . "

د - " از اسرائیل خواسته شود که احکام موافقتنامه ژنو در مورد حمایت از غیرنظامیان در جنگ را کاملاً رعایت کند و اعلام کند تا زمانی که کاملاً از سرزمین هایی اشغالی خارج نشده ، به مفاد موافقتنامه مزبور مقید خواهد بود .

ه - - " سازمان ملل متحد سرزمینهای تخلیه شده و همه دارائیها و وسایل خدمات عمومی آنها را سالم و دست نخورده تحویل گیرد ، و سپس آنها را با همکاری اتحادیه کشورهای عربی ، به سازمان آزادی بخش فلسطین به عنوان نماینده ملت فلسطین تحویل دهد .

و - " بر سازمان ملل متحد است که ، چنانچه لازم باشد ، در برقراری راههای ارتباطی میان غزه و کرانه غربی کمک کند .

ز - " سازمان ملل متحد به محض تأسیس دولت فلسطینی مستقل ، با همکاری دولتهای ذی نفع و دولت فلسطینی و با رعایت قطعنامه 2375 د/30 ، مجمع عمومی اقداماتی اتخاذ خواهد کرد که براساس آن حقوق خدشه ناپذیر ملت فلسطین تأمین و عملی گردد ، تمامی مشکلاتی که تاکنون نادیده گرفته شده حل شود و یک صلح عادلانه و دایمی براساس قطعنامه های مربوطه ملل متحد برقرار شود .

ح - " ملل متحد برای حمایت و تقویت دولت فلسطینی کمکهای اقتصادی و تفکیکی لازم را تقدیم نماید . "

سازمان ملل متحد تاکنون هر ساله مسأله فلسطین را به صورت یک مورد مستقل در دستور کار خود قرار داده است . شورای امنیت نیز مسأله فلسطین را از میان گزارشهای کمیته تأمین حقوق مسلم ملت فلسطین مورد بررسی قرار داده است .

از آنچه گذشت و به ویژه مفاد قطعنامه 3236 ( 29 ) برمی آید که اکثریت عظیم جامعه بین المللی که در مجمع عمومی ملل متحد حضور دارند ، موارد زیر را کاملا پذیرفته اند :

  1. فلسطینیها ، براساس تعریفی که در بند دوم ماده اول منشور ملل متحد آمده است ، یک ملت تمام عیار هستند ، و نمی توان آنها را تنها گروهی از پناهندگان محسوب کرد که از حق بازگشت مجدد یا دریافت خسارت بهره مند می باشند .
  2. فلسطینیها ملتی هستند که یک مسأله مشروع دارند . در راه آن مبارزه می شود و از آن دفاع می گردد . این ملت مانند سایر ملل حقوق مسلمی دارد .
  3. از میان این حقوق مسلم که جامعه بین المللی برای فلسطینیها می شناسد ، حق بازگشت و حق تعیین سرنوشت را می توان یاد کرد .
  4. فلسطینیها به عنوان ملتی که حقوق مسلمی دارند از جمله حق بازگشت و تعیین سرنوشت ، می توانند همه وسایل مشروع و قانونی را برای احقاق حقوق خود به کار گیرند ، و از جمله مبارزات ملی ، سیاسی و نظامی و سایر انواع مبارزات در صورتی که روشهای دیگر به نتیجه نرسد . هرگونه اقدامی که برای جلوگیری از این مبارزات فلسطینیها صورت گیرد ، از لحاظ بین المللی و از طرف ملل متحد محکوم می باشد . ملل متحد به صورت یک سازمان بین المللی و همچنین اعضای آن متعهد می شوند هرگونه کمکی که لازم باشد ، به فلسطینیها ارایه کنند تا آنها به حقوق مسلم خود برسند ( بند 5 و 6 قطعنامه 3236 ) .
  5. سازمان آزادی بخش فلسطین به نمایندگی از طرف فلسطینیها طرف اصلی منازعات اعراب - اسرائیل است و بدون مشارکت آزاد و کامل آن ، هرگز یک صلح عادلانه و دایمی در خاورمیانه برقرار نخواهد شد . بنابراین مسأله فلسطین اساس کشمکشها در این منطقه است .

ملاحظه می شود که مجمع عمومی در قطعنامه 3236 ( 29 ) از جبران خسارت صرف نظر کرده و به جای آن تنها حق بازگشت را عنوان نموده است و تأکید کرده است که یک حق خدشه ناپذیر می باشد . این تأکید با واقعیت امر انطباق دارد ، زیرا تا زمانی که ملت فلسطین حق تعیین سرنوشت را دارا می باشد و تا وقتی که اکثریت این ملت خارج از مرزهای اقلیمی ( فلسطین ) خود زندگی می کند ، بنابراین باید نخست به دیار خود بازگردد تا بتواند حق تعیین سرنوشت خود را آن گونه که مقررات ملل متحد مضمون آن را مشخص کرده است ، عملی سازد . به طور خلاصه می توان گفت این حق ملتی است که می خواهد " در کمال آزادی و بدون دخالت بیگانگان وضعیت سیاسی خود را معین کند و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خود را ادامه دهد " .

گرچه قطعنامه 3236 بخش مشخصی از محتوای حق تعیین سرنوشت یعنی حاکمیت و استقلال را برای ملت فلسطین تضمین کرده است ، ولی مجمع عمومی تا به امروز دچار یک تناقض اصلی می گردد و هربار که گزارش سرپرست کل " اونروا " را تصویب می کند بار دیگر متن ماده 11 قطعنامه 196 ( دوره سوم ) را مورد تأکید قرار می دهد . این ماده ، مسأله فلسطینیها را به صورت پناهندگانی مطرح می کند که حق بازگشت و جبران خسارت دارند .

مآخذ :

  1. مؤسه بررسیهای فلسطینی : قطعنامه های سازمان ملل متحد درباره فلسطین و درگیری اعراب و اسرائیل ، بیروت .
  2. Muhammad Aziz shukri : The concept of self Determination in the united Natoins 1965.
  3. Muhammad Aziz shukri : Self Determination, And the palestinias, paper presented to the " Collogue Palestinien " - Brussels 1967.