کویت ( دستاوردهای اشغال - برای رژیم صهیونیستی )

از دانشنامه فلسطین


اشغال کویت توسط رژیم بعثی عراق در سال 1990 هر چند هیچ دستاوردی برای عراق جز خرابی و انهدام زیربنای اقتصادی این کشور نداشت اما برای آمریکا و رژیم صهیونیستی دستاوردهای مهمی داشت که عبارتند از :

الف - تثبیت حضور آمریکا در کویت و خلیج فارس :

پس از خروج نیروهای عراقی از کویت ، نیروهای آمریکایی با مجوز و پوشش رسمی شورای امنیت سازمان ملل ، این کشور را به اشغال خود در آورند . پس از حضور نیروهای نظامی آمریکا در کویت زمینه های لازم برای اجرای سیاست سلطه گری آمریکا در خلیج فارس فراهم شد . به گونه ای که از سال 1370 به بعد شرایطی به وجود آمد که از یک سو کشورهای منطقه برای تأمین امنیت خود توجه بیشتری به سوی آمریکا معطوف داشتند و از سوی دیگر نیز رژیم بعثی عراق به عنوان یک بازیگر منطقه ای در ایجاد جو تشنج ، هراس ، وحشت و بی ثباتی در خلیج فارس به ایفای نقش پرداخت .

پیامد این وضعیت توجیه حضور گسترده نظامی ، سیاسی و اقتصادی آمریکا در منطقه و گرم نگه داشتن تنشها و در نتیجه تحمیل سیاستهای استعمارگرانه آمریکا به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و در نهایت ایجاد زمینه و بستر مناسب برای اشغال کامل منطقه در خلیج فارس بود .

به طور کلی اشغال کویت توسط عراق فرصتی طلایی در اختیار دولت آمریکا به ویژه نو محافظه کاران و مقامات صهیونیستی این کشور قرارداد . مقامات آمریکایی نیز از اینفرصت سوء استفاده کرده و با بی ثبات نشان دادن منطقه خلیج فارس به بهانه ضرورت تأمین امنیت این منطقه ، به تحمیل سلطه خود بر حکومتهای شیخ نشین های عربی حوزه خلیج فارس و نیز کنار زدن دیگر ابتکارات پیشنهادی رقبای خود در خلیج فارس پرداختند . پس از آن سعی کردند ابتکار عمل را در منطقه به دست گیرند و زیرکانه به سمت تکمیل استراتژی جدید خود به منظور سلطه کامل بر کل منطقه خلیج فارس حرکت نمایند .

این استراتژی با سیستم امنیتی جدید آن در خلیج فارس ، زمینه را برای انعقاد قراردادهای دوجانبه آمریکا با یکایک کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس آماده کرد و این کشور توانست براساس این قراردادها ، در منطقه و پایگاههای آن ، حضور نظامی مستقیم پیدا کند و به ظرفیت عملیاتی فوق العاده ای دست یابد .

در حقیقت از اوایل سال 1990 نقشی که رژیم صدام حسین برای بحران سازی در منطقه و زیر سئوال بردن امنیت منطقه خلیج فارس بازی کرد ، به تدریج سلطه آمریکا را به بهانه تأمین امنیت منطقه خلیج فارس در این حوزه افزایش داد . به ویژه از سال 1991 به بعد شرایطی به وجود آمد که از یک سو کشورهای منطقه برای تأمین امنیت خویش توجه خود را به سوی آمریکا ، معطوف

داشتند و از سوی دیگر لابی صهیونیسم در آمریکا مقامات این کشور را تحت فشار قرار می داد تا مراحل دیگر سلطه گری این رژیم و آمریکا هر چه زودتر اجرا شده و با سرنگونی صدام حسین و تصرف عراق و اشغال کل منطقه خلیج فارس ، به طور کامل بر بزرگترین منابع و ذخایر نفتی و گازی جهان استیلا یابند .

ب - مهار و سرکوب انتفاضه فلسطین :

اشغال کویت توسط رژیم بعثی عراق و حضور نظامی آمریکا در کویت و خلیج فارس پیامدهای دیگری را هم در پی داشت از جمله اینکه ؛ این فرصت طلایی را در اختیار آمریکا قرار داد تا ضمن تحمیل سلطه خود بر حکومت های دست نشانده عربی حوزه خلیج فارس و دیگر رژیمهای عربی ، مسأله فلسطین را که به صورت بحران و مسأله مهم در جهان اسلام مطرح شده بود در تنگ ترین دایره حل کند . در طول دوران جنگ خلیج فارس هم ، رژیم صهیونیستی ساکت ننشست .

این رژیم در شرایطی که افکار عمومی جهان متوجه آتش جنگ بین آمریکا و عراق بود کشتار وسیع فلسطینیان را آغاز کرد . از جمله این کشتارها ، فاجعه کشتار نمازگزاران در مسجدالاقصی است که به " دوشنبه سیاه " موسوم شد .

بر این اساس پس از آزادی کویت توسط آمریکا و تثبیت سلطه این کشور در منطقه ، حل کشمکش اعراب و اسرائیل و در نهایت پایان دادن به انتفاضه فلسطین از طریق انجام مذاکرات صلح و امضای توافقنامه صلح میان طرفهای متخاصم ( فلسطینی - اسرائیلی ) در اولویت اول برنامه های ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه قرار گرفت . این وضعیت همچنین برای جریانهای سیاسی داخل اسرائیل به ویژه جناحهای مخالف حزب لیکود فرصت مناسبی را پدید آورد تا بر تقویت راه حل های سیاسی برای حل و فصل کشمکش فلسطینی - اسرائیلی به ویژه مهار انتفاضه و اسلام گرایی تأکید کنند .

بنابراین ایالات متحده آمریکا در راستای این سیاست پس از فارغ شدن از بحران خلیج فارس ، فرایند سازش اعراب با اسرائیل را در دو جهت و محور شروع کرد :

  1. کنفرانس صلح خاورمیانه و مذاکرات دوجانبه صلح عرب ها با اسرائیل ، موسوم به کنفرانس صلح مادرید .
  2. مذاکرات سری سازمان آزادی بخش فلسطین ( ساف ) - اسرائیل .

ج - برگزاری کنفرانس صلح خاورمیانه :

با توجه به اینکه منافع رژیم صهیونیستی ، حل مسالمت آمیز قضیه سرزمین های اشغالی 1967 و نیز خاموش کردن انتفاضه فلسطین را می طلبید . از این رو شایسته بود تا آمریکا شرایط صلح و حل مسالمت آمیز کشمکش اعراب و اسرائیل را فراهم کند و نفوذ خود را به منظور تفاهم دو طرف عربی - اسرائیلی و ایجاد انگیزه های صلح به کار گیرد .

بدین ترتیب اولین دور مذاکرات عربی - اسرائیلی ، در شهر مادرید ، پایتخت اسپانیا ، در 130 اکتبر 1991 م و با حضور هیأتهایی از سوریه ، لبنان ، اسرائیل و هیأت مشترک اردنی - فلسطینی آغاز شد . در این دور از مذکرات ، طرح صلح آمریکایی با شعار " زمین در برابر صلح " مطرح شد . این طرح ، نقطه عطف تلاشهای به اصطلاح صلح جویانه جورج بوش ، رئیس جمهور وقتآمریکا و وزیر خارجه اش جیمز بیکر بود . به این ترتیب ، دور جدید تحرکات سیاسی آمریکا با عنوان کنفرانس صلح خاورمیانه و مذاکرات دوجانبه اعراب و اسرائیل شروع شد .

در آغاز این دور از گفت وگوها ، هیأتهای آمریکایی و اسرائیلی از مذاکرات کنندگان فلسطینی خواستند تا انتفاضه را محکوم کنند . حتی رژیم صهیونیستی شرط اعطای هر گونه امتیاز به فلسطینیان کرانه غربی و نوار غزه را خاموش کردن انتفاضه قرار داد .

د - شناسایی رسمی اسرائیل توسط ساف :

در کنار مذاکرات سازش عرب ها و اسرائیل ، که پس از یازده دور به نتیجه نرسید ، رژیم صهیونیستی برای اهداف موردنظر خود در فلسطین اشغالی و در نهایت سرکوب انتفاضه و قیام فلسطینیان ، یک سری مذاکرات مستقیم و سری را با ساف در اسلو آغاز کرد . این مذاکرات سرانجام منجر به تهیه و پیش نویس توافقنامه ای بین ساف و اسرائیل شد ، که توسط نمایندگان دو طرف امضا شد و قرارداد اسلو 1 نام گرفت . سپس ، سند نهایی این قرارداد ، در

13 سپتامبر 1993 م ، در واشنگتن به امضای اسحاق رابین ، نخست وزیر رژیم صهیونیستی و یاسر عرفات رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین ( ساف ) رسید . با امضای این توافقنامه که دهن کجی آشکاری به آرمان فلسطین و قیام مردمی آن بود و به توافقنامه غزه - - اریحا معروف شد ، مرحله تازه سازش با اسرائیل آغاز شد .

ه - اجرای سیاست مهار دوجانبه ایران و عراق :

پس از آزادسازی کویت و فروکش شدن بحران خلیج فارس ، در سال 1992 بیل کلینتون زمام امور آمریکا را به دست گرفت . وی که پس از حکومت 12 ساله جمهوری خواهان به ریاست جمهوری رسیده بود با تحولات بین المللی و داخلی عمده ای روبه رو بود ، از جمله : سقوط شوروی و پایان جنگ سرد و ایجاد شرایط کاملاً متفاوت در جهان ، قدرت روز افزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه و وجود رژیم زخم خورده از جنگ آمریکا و متحدان غربی در عراق که بخش عظیمی از زرادخانه نظامی این کشور هنوز عامل تهدیدی برای ایجاد بحران در خلیج فارس به شمار می رفت .

سیاستمداران آمریکایی که دو مورد اخیر را خطری برای منافع ملی آمریکا قلمداد می کردند ، چگونگی برخورد با ایران و عراق را در متن اصلی مباحثات استراتژیک جدید این کشور قرار دادند و نتیجه آن اتخاذ سیاست جدید سلطه گری در خلیج فارس و رویارویی با ایران و عراق بود . رژیم صهیونیستی نیز برای هر چه نا امن تر جلوه دادن منطقه و اظهار همدردی با رژیم های عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس به کمک آمریکا شتافت و توسط لابی خود در آمریکا سیاست مهار دوجانبه را علیه ایران و عراق مطرح کرد . تا هم رژیم عراق که بازیگر قهار منطقه ای برای زمینه سازی و ورود نیروهای آمریکا به منطقه بود ، در میان کشورهای منطقه ، مخل امنیت و ثبات خلیج فارس نشان داده شود و هم کشمکش و تنش سیاسی بین جمهوری اسلامی ایران و شیخ نشین های خلیج فارس تشدید گردد .

در حقیقت لابی صهیونیسم در آمریکا کوشید تا از شکل گیری قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه جلوگیری نماید .

سیاست مهار دو جانبه را اولین بار مارتین ایندیک مسئول امور خارجه در شورای امنیت ملی دولت کلینتون در مه 1993 ( خرداد 1372 ) در سخنرانی اجلاس مؤسسه واشنگتن برای مطالعه سیاست خاور نزدیک مطرح کرد . طرح سخنان وی که در اواخر مه 1993 در روزنامه واشنگتن پست منتشر شد ، با این دید بود که در دوره رئیس جمهور جدید در سیاست خاورمیانه ای آمریکا تغییر ایجاد شده است .

مقامات رسمی آمریکا در توضیح این سیاست گفتند که " دو کشور ایران و عراق به شکلی قابل توجه و آشکار به استانداردهای عملکرد و رفتار بین المللی بی توجهی کرده و در تلاش برای اعمال سلطه و حاکمیت بر خلیج ( فارس ) و منابع پتروشیمی آن هستند و تهدید مستقیمی را متوجه همسایگان خویش ساخته اند . سیاست ما ( آمریکا ) متعهد است تا جلوی هر یک از این دو کشور را در سیطره یافتن و حاکم شدن بر امور خلیج ( فارس ) و منابع پتروشیمی آن هستند و تهدید مستقیمی را متوجه همسایگان خویش ساخته اند . سیاست ما ( آمریکا ) متعهد است تا جلوی هر یک از این دو کشور را در سیطره یافتن و حاکم شدن بر امور خلیج ( فارس ) گرفته و از دستیابی این دو کشور به سلاحهای کشتار جمعی جلوگیری کند . "

به طور کلی هدف سیاست مهار دو جانبه ، محاصرهاقتصادی و تکنولوژیک ایران و عراق و در تنگنا قرار دادن ملتهای آنها بود . بدین لحاظ تلاش شد با تشدید تضادها و بحران سازی ، ضمن به انزوا کشاندن بین المللی این دو کشور ، زمینه برای گسترش نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه کاملاً فراهم شود .

گری سیک یکی از کارشناسان امور خاورمیانه که مسئولیتهای متعددی در شورای امنیت ملی آمریکا در مورد مسائل ایران داشته است ، در این باره می گوید :

" سیاست مهار دوجانبه بدترین خواسته های اسرائیل ( و مصر ) را جامه عمل می پوشاند . آنها تعمدا سعی دارند ، جنگ سردی در این منطقه به راه اندازند و تمامی مشکلات خود را با تبدیل کردن ایران به سپربلا حل کنند . "

در دومین سمینار بررسی روابط ایران و آمریکا نیز بیان شد :

" اکنون مدتی است در اسرائیل یک مکتب فکری

وجود دارد که معتقد است یکی از راههای برقراری صلح این است که ایران به عنوان دشمن مشترک توصیف شود . "

آمریکا به موازات این سیاست در قبال ایران و عراق ، به تحکیم و رشد و بهبود روابط خویش در زمینه های اقتصادی ، نظامی ، سیاسی و استرتژیک با شش کشور دیگر منطقه خلیج فارس ، یعنی عربستان ، کویت ، بحرین ، قطر ، امارات متحده عربی و عمان دست زد و براساس آن ، آهنگ حرکت و فرایند سلطه گری خود را برای تثبیت نیروهای نظامی اش در منطقه خلیج فارس در دو جهت اعمال مجازاتهای بین المللی علیه عراق و اجرای سیاست فشار همه جانبه به ایران متمرکز ساخت .

اجرای سیاست فشار همه جانبه در مورد ایران

اقتدار روز افزون جمهوری اسلامی ایران در صحنه های منطقه ای و بین المللی و تأثیرگذاری های آن در بر هم زدن برنامه های آمریکا در خاورمیانه ، به ویژه طرح صلح اعراب و اسرائیل و نیز پیشنهاد برقراری امنیت دسته جمعی به کشورهای حاشیه خلیج فارس که از سویی فرایند صلح با رژیم صهیونیستی را با شکست مواجه می کرد و از سوی دیگر حضور نیروهای آمریکایی را در خلیج فارس غیر موجه نشان می داد ، باعث شد تا آمریکا و رژیم صهیونیستی ، جمهوری اسلامی ایران را مانعی بزرگ در برابر اهداف حیاتی و استقرار سلطه خود در منطقه و به طور کلی منافع ملی خود تلقی کنند .

بدین لحاظ آمریکا سعی کرد ایران را در موقعیتی قرار دهد که اگر نتواند این مسأله را حل کند ، از برگهای برنده قاطعی که در صحنه بین المللی تأثیر زیادی بر موفقیت آن کشور دارد محروم شود . به همین دلیل تمامی توان و تلاش خود را بر روی ایران معطوف کرد تا با بحران سازی مستقیم و غیرمستقیم ، جمهوری اسلامی ایران در صحنه بین المللی منزوی کند . مقامات آمریکا برای موجه جلوه دادن سیاستهای خصمانه خود علیه جمهوری اسلامی ایران ، دلایل زیر را مطرح کرده اند :

  1. تروریسم دولتی ایران .
  2. دخالت های ایران در امور داخلی کشورهای منطقه .
  3. مخالفت ایران با صلح اعراب و اسرائیل .
  4. تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای .

مآخذ :

  1. صفاتاج ، مجید : سیاست شیطانی - سلطه گری آمریکا در خلیج فارس ، انتشارات نیروی مقاومت بسیج ، تهران ، 1377 .
  2. گفت وشنودهای دومین سمینار بررسی روابط ایران و آمریکا .
  3. Ston Niblack, " The Persian Gulf " in manasing Military operations in crisis ( S.RAND, 1991 ) pp. 135-7.
  4. Chael Collind Dunn, " Gulf Security, Stability and the u.s. Present " Middle East Policy, March 1996, pp. 30-39.
  5. Washington Institute For ear East Policy.