دحدوح ، فخری ( 1993 - 1967 )

از دانشنامه فلسطین


فخری عطیه الدحدوح در سال 1967 در محله الزیتونه واقع در غزه چشم به جهان گشود . پدرش به کار کشاورزی مشغول بود و از این راه زندگی خانواده 8 نفره آنان تأمین می گردید . فخری سه برادر ودو خواهر داشت و خود کوچکترین عضوخانواده بود . وی دوره آموزش ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه " الهاشمیه " شهر غزه گذراند . اما شرایط زندگی مانع از آن شد تا به ادامه تحصیل بپردازد و برای کمک به خانواده به یاری پدر شتافت . او در سال 1986 ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد که سه پسر به نامهای فادی ، منصور ، مسعود ویک دختر به نام " امنیه " است . امنیه در زمان شهادت پدر تنها 35 روزه بود .

از جمله عاداتی که توسط او هرگز ترک نشد . رفتن به مسجد بود . او از همان اوان کودکی در مسجد صلاح الدین رشد و نمود یافت تا خود نیز یکی از دلیردانی گردد که به فیض شهادت نایل می شود .

با آغاز انتفاضه مردم مسلمان فلسطین در سال 1987 سفر این دلیرمرد نیز به سوی جهاد و مبارزه با نیروهای اشغالگر و شهادت آغاز شد . هر کجا که درگیری بود او را در صف مقدم می یافتند که با سنگ به سوی صهیونیستها حمله ور می گردید و دیگر برادران را تشویق به درگیری می کرد . فعالیت های شهید دحدوح باعث شد تا وی جزو لیست افراد تحت تعقیب سازمان اطلاعات و امنیت رژیم صهیونیستی قرار بگیرد . این سازمان چند بار موفق به دستگیری وی شد و با به کار بستن طرفندهای گوناگون و شدیدترین شکنجه ها تلاش شد تا از وی درمورد عضویتش در جنبش جهاد اسلامی فلسطین اعتراف بگیرند . اما او هر بار با صبر و پایمردی خویش ، نقشه آنان را نقش بر آبمی نمود و راهی جز بازداشت احتیاطی را برای آنان باقی نگذاشت . صهیونیستها هر بار مدت این بازداشت را تمدید می کردند به نحوی که علاوه بر دو بار بازداشت برای بازجویی ، چهار دوره هم حبس احتیاطی را گذراند تا پرصلابت تر از گذشته وارد صحنه مبارزه با صهیونیستها شود .

در پی اخراج 400 تن از فعالان جنبش جهاد اسلامی و حماس توسط صهیونیستها به مرج الزهور واقع در جنوب لبنان که در سال 1993 به وقوع پیوست ، تصمیم گرفت تا جواب دندان شکنی به صهیونیستها بدهد . به همین خاطر شمشیر و کاردی تهیه و به سوی " تل آویو " عزیمت نمود ، با اینکه تمامی اتومبیل های خارج شده از غزه توسط نیروهای صهیونیستی به دقت بازرسی می گردید و بسیاری از جوانان برای بازرسی بدنی از اتومبیل ها خارج می شدند ، اما اتومبیل حامل وی به شکل معجزه آسایی حتی از بازرسی عادی نیز معاف گردید و با اشاره دست سرباز صهیونیست راه خود را به سوی " تل الربیع " که صهیونیستها بر آن نام تل آویو نهاده اند ادامه داد . از اینجا بود که فخری الدحدوح متوجه شد خداوند برای او سعادت شهادت را نوشته است ، پس مصمم تر و با عزمی راسخ تر به سوی انجام عملیات خود رهسپار گردید . به محض رسیدن به مرکز شهر از اتومبیل پیاده شد ، در یک دست کارد و در دست دیگر شمشیر را گرفت و با فریاد الله اکبر به سوی صهیونیستها هجوم برد و سربازان تا بن دندان مسلح صهیونیست را که از بیم جان از جلوی او می گریختند از دم تیغ گذراند . خداوند چنان ترس و وحشت را در دل صهیونیستها انداخته بود که با وجود مسلح بودن بسیاری از آنها تا چند دقیقه هیچکدام قادر به استفاده از مسلسلها و دیگر سلاحهای خود نبودند . اما پس از مدتی خاک تل آویو از خون این شهید معطر گردید و زمین فلسطین به گرمی خون او لبخند زد تا پس از اصابت دهها گلوله سلاح این مجاهد بر زمین بیفتد و روح او به سوی علیین پرواز کند . رادیو رژیم صهیونیستی در خبر خود در مورد این عملیات ، به هلاکت رسیدن دو صهیونیست و مجروح شدن بیش از ده نفر اشاره نمود و افزود مجری این عملیات فردی به نام فخری الدحدوح است که از اعضای جنبش جهاد اسلامی فلسطین به شمار می رود .

مأخذ :

  1. نشریه نداءالقدس ، دفتر جنبش جهاد اسلامی در تهران ، سال سوم ، شماره 54 ، 1/7/1379