توسعه طلبی ( سیاست خارجی اسرائیل در - )

از دانشنامه فلسطین


اصول صهیونیسم همانا ساختن نه فقط یک مذهب ، بلکه یک ملت و یک دولت از یهودیت است و می کوشد تا تمام یهودیان دنیا را به عنوان متعلقان به این ملت و مبارزان در راه وصول به این دولت ، و دولت صهیونیستی را به شدت موقوف و منحصر به تداوم جنگهای توسعه طلبانه برای فتح " فضای حیاتی " قلمداد کند . این منطق سیاست خارجی اسرائیل در نامه 29 اکتبر 1899 دیویدتریچ . ( Darid Triestsch ) ، یکی از مشاوران و دوستان نزدیک تئودور هرتزل ، خطاب به وی به خوبی نمایان است : " مایلم به شما تذکر دهم که قبل از اینکه خیلی دیر شده باشد هر از چندگاه به برنامه " فلسطین بزرگ ( " اسرائیل بزرگ " ) مراجعه کنید . برنامه کنفرانس بال باید شامل " فلسطین بزرگ " ( " اسرائیل بزرگ " ) یا واژه " فلسطین و سرزمینهای مجاور " باشد ، و گرنه بی معناست ، چه شما نخواهید توانست 10 میلیون یهودی را در سرزمینی به مساحت 000,25 کیلومتر مربع بپذیرید "

تمام تاریخ تهاجمات و توسعه طلبی های اسرائیل از همین منطق صهیونیسم سیاسی سرچشمه می گیرد . البته اتکا فقط بر نژاد یهود نیست بلکه بیشترین تأکید بر این آیه سفر آفرینش : " به ذریت تو خواهد بود که این سرزمین ، از رود مصر تا رودخانه بزرگ فرات را خواهم بخشید " ، است . این افسانه واهی " میثاق " تورات که به طور یک جانبه و کاملاً عشیرتی تفسیر شده است ، به عنوان یک برنامه سیاسی و نظامی تلقی گردیده است . لذا از طریق همین افسانه " اسرائیل بزرگ " وعده داده شده به اجداد است که رهبران صهیونیستی ، سیاست توسعه طلبانه و تهاجمات خود را توجیه می کنند . چنانچه موشه دایان در اوت 1967 گفت : " اگر تورات مال ماست ، و اگر خود را قوم تورات می دانیم ، پس باید سرزمینهای توراتی ، سرزمینهای داوران و ریش سفیدان را نیز در اختیار داشته باشیم . "

با در نظر گرفتن چنین اصولی ، مسلما مرزها قابل توسعه خواهند شد . به طوری که بن گورین با استناد به تاریخ آمریکا ، که در طول یک قرن ، مرزهایش ناپایدار بود و میزان این ناپایداری به تناسب توفیق در اشغال سرزمینهای سرخپوستان ، مشخص می شد ، می گوید : " مسأله ما حفظ وضع موجود نیست . وظیفه ما است که دولتی متحرک در جهت توسعه هرچه بیشتر ایجاد کنیم . " عملکرد سیاسی اسرائیل نیز به این نظریه " گرفتن زمین و بیرون راندن ساکنان از سرزمین اصلی خود " ارتباط دارد . چنین است استقرار قانون صهیونیستی ، که ناشی از جوهر وجودی او از بدو ایجاد است . رهبران اسرائیل هرگز به قطعنامه های سازمان ملل متحد درباره " توزیع و تقسیم " فلسطین احترام نگذاشته اند . چنانچه در فاصله بین قطعنامه تقسیم 29 نوامبر 1947 و پایان قطعی تحت الحمایگی انگلستان ، نیروهای صهیونیستی ، سرزمینهای متعلق به اعراب مثل یافا و سن ژان داکر را اشغال کردند .

هنگامی که دولتهای عرب برای جلوگیری از کشتار فلسطینیها ( مانند دیریاسین در 9 آوریل 1948 ) سعی در مداخله داشتند ، موقعیت مناسبی برای حکام اسرائیل پیش آمد تا سرزمینهای جدیدی را ضمیمه سرزمینهای تحت اشغال خود سازند . به این مناسبت ، افسانه داوود کوچک اسرائیلی در برابر " جالوت " عرب شایع شد و از طریق نشر این تبلیغات ، کوشیدند تا در آن واحد ، هم ترحم افکار عمومی را بر این " قوم کوچک " جلب نمایند ، وهم شجاعت نظامی یهودیان را برانگیزند . که در نتیجه چنین سیاستی ، در پایان اولین جنگ اعراب و اسرائیل ، صهیونیستها 80درصد از 56درصدکل سرزمین فلسطین را که از طرف سازمان ملل به آنان اختصاص داده شده بود ، اشغال کردند .

اما حتی این پیشرفتهای اولیه به نظر رهبران اسرائیل ناکافی آمد . به طوری که بن گورین در مصاحبه ای با روزنامه نیویورک تایمز در 9 مارس 1964 می گوید : " سرزمین اسرائیل می توانست بازهم بزرگتر باشد اگر در جنگ 1948 ، ژنرال موشه دایان رئیس ستاد فرماندهی می بود . "

هنگام ملی کردن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر ، رهبران اسرائیل فرصت را برای توسعه طلبی جدید مناسب دیدند و با اتحاد انگلیس و فرانسه ، جنگ کانال سوئز را در سال 1956 پیش آوردند .

در سال 1967 ، حدود 000,96 بیکار در برابر 000,950 تن جمعیت فعال در اسرائیل وجود داشت . مهاجرت یهودیان به خارج از اسرائیل از مهاجرت آنها به اسرائیل بیشتر بود . عواید صندوقهای مربوط به جمع آوری پول از یهودیان خارج از اسرائیل ( به ویژه آمریکائی ) در پائین ترین سطح خود بود . جنگ تنها روش حل این مشکلات بود . چنانکه مناخیم بگین به کنیسه اعلام کرد که : " من عمیقا معتقدم که بدون لحظه ای تردید باید یک جنگ پیش گیرنده علیه دولتهای عرب به راه انداخت . بدین ترتیب ما به دو هدف خود دست خواهیم یافت : ابتدا ، تخریب قدرت اعراب ، و سپس گسترش مرزهای خودمان . " جنگ 1967 ( جنگ شش روزه ) به اسرائیل اجازه داد تا با تلفیقی از تهاجم و دروغ ، صحرای سینا را اشغال کند . دروغ به این دلیل که نمایندگان رسمی حکومت اسرائیل پیوسته تأیید می کردند که در پی یک ضمیمه سازی جدید نیستند . صهیونیستها پس از سال 1967 ، سرزمینی سه بار بزرگتر از آنچه راکه در تقسیم 1947 به آنها اختصاص داده شده بود ، اشغال کردند .

پس از جنگ 1973 ، شبیخون سیاست استعماری اسرائیل با شدت ادامه یافت ، به ویژه پس از موافقتنامه های کمپ دیوید در سپتامبر 1978 که ایجاد شهرکهای یهودی نشین در مناطق اشغالی و ضمیمه سازی بیت المقدس و ارتفاعات جولان را مجاز ساخت . در سال 1982 ، اسرائیل به عنوان " عملیات صلح برای جلیله " که ظاهرا هدف آن ایجاد یک حاشیه امن به طول 40 کیلومتر پیرامون مرز بود ، به لبنان حمله کرد و آن را اشغال نمود . پس از این حمله ، رهبران اسرائیل متذکر شدند ، که برای تحقق برنامه درازمدت صهیونیسم سیاسی ، بایستی بازهم به پیش رفت . آریل شارون در اوت 1982 ضمن مصاحبه ای گفت : " ما هنوز فقط بخش کوچکی از کار را انجام داده ایم . " و این همان " اسرائیل بزرگ " ، هدف همیشگی صهیونیسم سیاسی است ، که ژنرال گازیت ( Gazit ) در ژانویه 1982 با مطرح کردن اهداف اصلی درگیریهای اسرائیل با اعراب می گوید : " باید سرزمین اسرائیل ، تمام و کمال ، روزی تحت تسلط اسرائیلیان قرار گیرد و در یک دولت یهودی متشکل گردد . اسرائیل باید ضرورت حیاتی یافتن راه حلی قاطع بر مسألهحضور اعراب در سرزمین تاریخی اسرائیل را به رسمیت بشناسد . "

مقاله زیر که از جنبش صهیونیسم است ، اهداف و چشم اندازهایی را نشان می دهد که تداوم رؤای قدیمی " اسرائیل بزرگ " در صهیونیسم سیاسی امروز است :

" فتح مجدد صحرای سینا با منابع کنونی آن ، هدف اولیه ای است که موافقت نامه های کمپ دیوید و دیگر قراردادهای صلح تاکنون مانع دستیابی به آن شده اند... در چنین وضعیتی که ما از نفت و درآمدهای ناشی از آن محروم هستیم و محکوم به مخارج سرسام آور در این زمینه شده ایم ، بر ما واجب است که برای بازیابی موقعیت برتری که در صحرای سینا - قبل از دیدار سادات و و قرارداد حقارت آمیزی که در سال 1979 با وی به امضا رسید - داشتیم ، اقدام کنیم . "

موقعیت اقتصادی مصر ، طبیعت نظام حاکم بر آن و سیاست عربی - محور این کشور - ، به چنان مخمصه ای خواهد انجامید که اسرائیل باید دخالت کند... با توجه به تخاصمات داخلی مصر ، این کشور برای ما مشکلی استراتژیک نیست و در کمتر از 24 ساعت ، می توانیم آن را به وضعیتی دچار کنیم که پس از جنگ ژوئن 1967 داشته است .

اسطوره " مصر ، رهبر دنیای عرب " به کلی مرده است... و در برابر اسرائیل و دنیای عرب ، 50درصد توانش را از دست داده است . کوتاه سخن اینکه ، مصر می تواند از بازیابی صحرای سینا امتیازاتی به دست آورد ، اما این امر توازن قدرت را به طور اساسی تغییر نخواهد داد . به عنوان یک جسم متمرکز ، مصر از همین حالا ، یک جسد مرده است ، به ویژه اگر درگیریهای روزبه روز خشن تر بین مسلمانان و مسیحیان را در نظر بگیریم . باید هدف اساسی سیاسی ما در جبهه شرقی برای سالهای دهه 1990 تقسیم این کشور به مناطق جغرافیایی مجزا باشد .

هرگاه که مصر چنین متلاشی و محروم از قدرت مرکزی شد ، کشورهایی مثل لیبی ، سودان و دیگر کشورهای دورتر نیز به همین وضع دچار خواهند شد . تشکیل یک دولت قبطی ( مسیحی ) در مصرعلیا ، و تشکیل واحدهای کوچک محلی کم اهمیت ، کلیدهای آن توسعه تاریخی یی هستند که تا به حال به علت موافقت نامه های صلح به تأخیر افتاده اما در دراز مدت ، غیر قابل اجتناب می باشد . برخلاف ظواهر امر ، جبهه غربی مشکلات کمتری از جبهه شرقی دارد . تقسیم لبنان به پنج ایالت... معرف آن امری است که در مجموعه دنیای عرب اتفاق خواهد افتاد . انفجار و متلاشی کردن سوریه و عراق به مناطقی که براساس معیارهای قومی یا مذهبی مشخص شده باشند باید در دراز مدت هدف اولیه اسرائیل باشد و اولین مرحله آن ، همانا تخریب قدرت نظامی این کشورهاست .

ساختارهای قومی سوریه ، این کشور را آماده تجزیه ای می سازد که می تواند به تأسیس یک دولت شیعی در نوار ساحلی ، یک دولت سنی در منطقه حلب ، یک دولت دیگر در دمشق ، و یک مجموعه " درزی " که احتمالاً خواستار تشکیل دولتی خاص خود - احتمالاً در ارتفاعات جولان ما - و به هر حال ، به اضافه حوران و شمال اردن ، خواهند بود... منجر بشود . چنین دولتی در دراز مدت ، ضامن صلح و امنیت منطقه خواهد بود ، و این هدفی است که از هم اکنون در دسترس ماست .

عراق ، غنی از نفت و طعمه در گیریهای داخلی ، در خط حمله اسرائیل قرارداد . تجزیه و انهدام آن برای ما از سوریه مهم تر است . چه در کوتاه مدت ، این کشور جدی ترین خطر برای اسرائیل خواهد بود . ایجاد یک جنگ بین سوریه و عراق ، به انهدام این کشور از درون کمک خواهد کرد ، و این امر ، باید قبل از آن که بتواند به حد آغاز یک مخاصمه گسترده علیه ما برسد ، وقوع یابد هرنوع درگیری بین اعراب ، به سود ماست و فرا رسیدن زمان انفجار و متلاشی کردن دنیای عرب را تسریع خواهد کرد... احتمال دارد که جنگ اخیر عراق علیه ایران ، پدیده تجزیه را نزدیک سازد . شبه جزیره عربستان نیز در اثر فشارهای داخلی به طور کامل برای چنین تجزیه ای آماده است ، و این امر به ویژه در مورد عربستان سعودی صادق است ، زیرا تشدید اختلافات داخلی و سقوط رژیم ، در ذات ساختارهای سیاسی کنونی این کشور وجود دارد . اردن ، هدف استراتژیک فوری ماست . در دراز مدت ، پس از متلاشی کردن اوضاع داخلی آن ، پایان سلطنت حسین و انتقال قدرت به دست اکثریت فلسطینی ، این کشور دیگر برای ما خطری نخواهد بود . به سوی این اهداف است که باید سیاست اسرائیل را گرایش داد . این تحول ، به معنای حل مسأله ساحل شرقی با تراکم شدید جمعیت عرب این منطقه است . مهاجرت این اعراب به شرق - در شرایط صلح آمیز یا پس از یک جنگ - و مسدود ساختن راه رشد اقتصادی و جمعیتی آنان ، ضامنهای تحولات بعدی خواهد بود . ما باید هرچه در توان داریم ، انجام دهیم تا این جریان تسریع گردد . طرح خود مختاری [فلسطینیها] و هر طرح دیگری که لازمه آن سازش یا شراکت در زمین باشد و از تجزیه دو ملت - تنها وضعیت غیر قابل اجتناب برای کسب یک همزیستی مسالمت آمیز ( بین اسرائیلیها و فلسطینیها ) جلوگیری کند ، باید طرد شود .

اعراب اسرائیلی ( یعنی فلسطینیها ) باید بفهمند که به جز در اردن ، نمی توانند کشوری داشته باشند... و امنیتی برای آنان وجود ندارد مگر از طریق به رسیمت شناختن سلطه یهودیان بر سرزمین بین دریا و اردن... دیگر غیر ممکن است که در این دوره و گذر زمانی و رو به عصر اتم ، بپذیریم که سه چهارم جمعیت یهودی ، در یک منطقه باریک ساحلی که از نظر تراکم جمعیت ، فشرده و از نظر طبیعی بی دفاع است ، بر روی هم متراکم شوند . پراکنده کردن این جمعیت ، یک الزام اساسی درسیاست خارجی ماست . یهودیه ، سامره و جلیله تنها ضامنهای بقای ملی ما هستند ، و اگر ما در مناطق کوهستانی اکثریت غالب را تشکیل ندهیم ، در معرض این خطر قرار می گیریم که به سرنوشتی مثل صلیبیون دچار گردیم که این سرزمین را از دست دادند .

ایجاد تعادل مجدد جمعیتی ، استراتژیک و اقتصادی این منطقه ، باید به صورت آرزوی اصلی ما در آید ، و این امر ، در اختیار گرفتن منابع آب منطقه ای را که از بئرشعبا تا جلیله علیا امتداد دارد نیز ، شامل می گردد ، منطقه ای که امروزه عملاً خالی از یهودیان است .

مأخذ :

  1. گارودی ، روژه : پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی ، نسرین حکمی ، وزارت ارشاد اسلامی : 1364 .