اعراب در اسرائیل ( اوضاع اجتماعی و مذهبی - 1993 تا 1948 )
رژیم صهیونیستی پس از تشکیل دولت اسرائیل ، با در پیش گرفتن روش خصمانهای علیه اعراب - به دلیل وحشت از نفوذ تشکیلات سیاسی آنان و هراس از به کارگیری هرنوع تشکیلاتی برای اهداف سیاسی و بالاخره قصد سلطۀ کامل بر زندگی فلسطینیان در تمامی زمینهها - تصمیم گرفت تا با هر نوع تشکیلات عربی مقابله کند . باشگاههای ورزشی و کمیتههای الغای مهریه از این زمره به شمار میآیند . پیوسته و بدون استثنا تمامی اقدامات اعراب در زمینه امور اجتماعی با این کوشش مقامات دولتی روبهرو شد که مسئولان آن را به مسیر دلخواه خود سوق دهند و فعالیتهایشان را زیر نظارت دفتر امور اعراب " هستدروت " یا " ماپای " در آورند .
در بسیاری موارد ، مجامع مختلف عربی که میخواستند صادقانه در زمینه امور اجتماعی مذهبی و آموزشی فعالیت کنند چارهای جز آن نداشتند که اقداماتشان را به سبب مشکلاتی که در راهشان پدید میآوردند ، متوقف سازند و از آن صرفنظر کنند .
این امر بیشتر شامل جوانان عرب میشد که به علت فقدان امکان پدید آوردن تشکیلات مستقل ، چارهای جز پیوستن به گروههای سیاسی موجود برایشان باقی نمیماند . و از طرف دیگر چون پیوسته با رفتار خصمانۀ مقامات دولتی روبهرو میشد ، دچار نوعی یأس و سرخوردگی میشدند . این مسأله موجب شد تا جوانان عرب به اقداماتی از قبیل فرار به خارج از کشور شد بزنند .
اعتراضات فراوانی علیه رژیم اسرائیل شد و عدهای خواستار تغییر روش آن شدند . ولی هیچکس بدان توجهی نکرد .
رژیم اسرائیل در قبال روشنفکران عرب و جوانان ، روش منفی در پیش گرفت . بدین ترتیب که در بخش خصوصی به هیچوجه امکان اشتغال وجود نداشت و بخش دولتی نیز تنها عده اندکی از متقاضیان جوان را که هرسال برای استخدام به ادارات دولتی مراجعه میکردند جذب میکرد : از 48792 تن کارمندان دولت در سال 1961 ( به استثنای آموزگاران که تعدادشان تقریباً برابر 1400 تن عرب و 20000 تن یهودی بود ) تنها 500 تن از ایشان عرب بودند یعنی حدود یک درصد . درحالی که اتباع عرب طبق آمارهای منتشره ، حداقل 17 درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل میدهند .
آمیختگی اجتماعی میان اعراب و یهودیان اسرائیل نادر است . آنها نه با هم زندگی کرده و نه مراوده دارند و این مسألهای است که از دیدگاه کارشناسان اجتماعی ، مانع دشواری برای پرکردن فاصله یهودیان و اعراب تلقی میشود . اما دولتهای مختلف اسرائیل کمتر تلاشی برای حل این مشکل انحام دادهاند چرا که ضرورت داشته میان خود یهودیان نیز پلهایی از نظر روابط اجتماعی پدید آید .
اعراب اسرائیلی که به نسبت تعدادشان در مراکز قدرت کشور ، نمایندگی و نفوذ کمتری دارند و درعین حال قسمتی از جهان عرب هم به شمار نمیآیند ، هنوز پس از سالها از وجود تبعیض نژادی بین یهودیان عرب تبار و اروپایی رنج میبردند . این سخن یک مأمور عرب اسرائیلی صادق است که گفته بود : " وقتی که من به تلآویو میروم ، مردم مرا عرب دانسته و به من سوءظن دارند و هنگامی که به " نابلس " در ساحل غربی میروم مرا یک اسرائیلی پنداشته و به من سوءظن نشان میدهند . "
مقامات دولتی اسرائیلی از مداخله در امور مذهبی اعراب ساکن اسرائیل نیز ابایی نکردهاند . این قبیل مداخلات که نسبت به ادیان مختلف با شدت و ضعف صورت میپذیرد و سعی شده با " خریدن " پیشوایان مذهبی ادیان مربوطه ، از طرف قدرت حاکم ، این خواسته امکانپذیر شد .
با وجود این ، دولت اسرائیل در امور مجامع مختلف مسیحی کمتر از امور پیروان دیگر ادیان مداخله کرده است . این واقعیت که مراکز روحانی مسیحیان خارج از اسرائیل قرار دارد خود عامل مهمی در سیاست این کشور در قبال مسیحیان به شمار میآید . دولت اسرائیلی که نمیتواند نسبت به افکار عمومی مسیحیان جهان بیتوجه باشد ، از عکسالعمل منفی و متقابل کشورهای مسیحی هراس داشته است . البته گاهی نیز اقدامات خصمانهای از طرف یهودیان متعصب علیه مسیحیان بروز کرده است . ولی مقامات مسئول چنان ظاهرسازی کردهاند که گویا این اقدامات متوجه اعراب پیرو دین مسیح نبوده است .
اما با مسلمانان تاکنون رفتاری دیگر داشته و بیش از دیگران عذابشان میدهند . قسمت اعظم اموال وقفی از طرف سرپرستی اموال مالکین غایب ضبط شده و بدین ترتیب امکانات مالی فعالیتهای مذهبی مجامع مسلمان محدود شده است . ( نک : املاک غائبین ، قانون - ) جامعۀ اسلامی فلسطین درزمان قیمومیت انگلیس ، از خودمختاری نامحدودی در زمینه امور مذهبی برخوردار بود و مجمع عالی مسلمانان مسئولیت کلیه امور مذهبی را به عهده داشت .
این مجمع پس از تأسیس دولت اسرائیل منحل شد و پس از آن دچار هرج و مرج عجیبی شد . " کمیتههای عقلا " که از جانب مقامات دولتی برای پرداختن به امور مذهبی منصوب شدند ، یا خود به چپاول و غارت اموال مسلمانان پرداختند و یا راه دولت اسرائیل را برای مصادره قسمت عظیمی از اموال وقفی هموار ساختند . ضمن آنکه برخی از اماکن مقدس اسلامی مانند مساجد و گورستانها ، مورد تجاوز بیحرمتی قرار گرفتند . نک : اماکن مقدس اسلامی ( اهانت به - ) سردبیر روزنامۀ " معاریو " در تاریخ 7 اکتبر 1965 مقالهای تحت عنوان " انسان نمیتواند با الله کنار بیاید " را به چاپ رساند : "... اسلام... دشمن هرگونه فکر ثمربخش ، هرابتکار عالی و هرایدۀ خلاقه... میباشد... اسلام هیچگاه کار خیری از پیش نبرده و هرگز نیز قادر به انجام کارهای ثمربخش نیست... اسلام تجسم ارتجاع سیاه و محبس 500 میلیون روان مسلمانان سراسر جهان است . . " ولی جامعۀ " درروزیها " پیوسته از مراحم و الطاف مقامات دولتی برخوردار بودهاند . جوانان " درروزی " از سال 1948 در نیروهای مسلح اسرائیل پذیرفته شدند و از آن پس نیز هیچگاه همکاری نزدیک مقامات دولتی با شیوع در روزی قطع نشده است .
البته این سیاست به هیچوجه بر پایۀ دولتی خالصانه ، استوار نبوده بلکه هدف آن بیشتر یافتن همدستی برای اجرای سیاست رهبران اسرائیل بوده است .
در اسرائیل و سراسر جهان ، تبلیغات وسیعی به راه انداختند تا چنین تصور شود که دروزیها در " بهشت " اسرائیل به صورت " ملتی مستقل و خودمختار " و در هماهنگی کامل با یهودیان بسر میبرند . قصد آشکار از این حیله آن بود که موقعیت دروزیها را در کشورهای عربی تضعیف کرده و افکار عمومی را در مورد اطاعت آنها از قوانین و پیوندشان با ملت عرب و موطن واحد ، دچار شک و تردید نمایند .
براساس همین سیاست بود که دروزیها در سال 1957 به عنوان " جامعه مذهبی رسمی ) شناخته شدند و پنج سال بعد نیز با گذرانیدن قانونی از مجلس ملی اسرائیل ، دادگاههای در روزی را شامل نظام ویژهای کردند . این اقدام به تنهایی عمل مشکوک و بدی نیست ولی رژیم صهیونیستی از این کار منظور دیگری داشت . صهیونیستها پس از به رسمیت شناختن جامعه دروزیها دست به ابتکار دیگری زدند . در شناسنامه تمامی مدارک دروزیها ( که در آن ملیت ذکر میشود ) کلمۀ " دروزی " را ثبت کردند تا بدین وسیله تمایزی میان دروزیها و سایر اعراب قایل شوند . و بسیاری از یهودیان اسرائیل و همچنین مطبوعات و حتی مقامات رسمی از اعراب " و " دروزیها " و روستاهای " عربی " یا " دروزی " به طور جداگانه سخن میگفتند . و تمام این کوششها به دلیل آن بود که در اسرائیل و به طور کلی در خاورمیانه ملت جدیدی پدید آورند .
اما تعدادی جوانان و روشنفکران دروزی با این ابداع ملیت جدید مخالفت کردند و ضمن افتخار به پیوند خود با ملت عرب خود را جزئی از اعراب به شمار میآورند و تاریخشان را نیز جزء لاینفک تاریخ عرب تلقی میکنند .
البته این مسایل نیز نتوانست مانع تصرف زمینهای دروزیها شود . مثلاً زمینهای وسیعی از روستاهای دروزی واقع در جلیله به دست مقامات رژیم صهیونیستی اشغال شد . هنگامی که روستائیان دروزی خواستند زمینهایشان را پس بگیرند ، نگهبان مرزی دروزی از ورود آنها به روستاهایشان جلوگیری کردند .
در سیام مارس 1976 رژیم صهیونیستی به منظور بیرون راندن اجباری اعراب محلی از داخل اسرائیل و برهم زدن توازن جمعیت در منطقه الجلیل ( که اکثریت عرب هستند ) قسمتهای زیادی از زمینهای آنان را در این منطقه مصادره کرد . این واقعه به نوبۀ خود ، منجر به اعتراض شدید صاحبان این زمینها و پیدایش روزی به عنوان " روز زمین " شد . ضمناً در این حادثه ، عده زیادی کشته و زخمی شدند . ( نک : روز زمین )
طبق آمار ، د رحدود 805000 تن از سکنه اسرائیل را اعراب محلی تشکیل میدهند که این رقم در مقایسه با یهودیان ، مسیحیان ، دروزیها و طوایف دیگر در مجموع 17 درصد کل سکنه کشور را تشکیل میدهند . اکثر این عده ، در مناطق الجلیل و منطقۀ مثلث بسر میبرند و برخی نیز در بخشهای دیگر به طور متفرق و پراکنده زندگی میکنند . اعراب از نظر وضعیت سیاسی و اجتماعی ، در حد بسیار پائینی نگهداشته شدهاند و با آنکه خود ، دارای تشکیلات اداری ویژهای میباشند ، با وجود آن هنوز در مورد حقوق اجتماعی و سیاسی از رنج تبعیض برخوردارند . بهطوری که یکی از مسایلی که در سال 1993 رژیم صهیونیستی در رسانههای گروهی خود مکرر به پخش آن اقدام کرد . اعتصاب بخشهای عرب داخل اسرائیل بود . اعراب محلی به ویژه از نظر اقتصادی در فشار شدیدی بسر میبرند و یکی از مشکلات آنان عدم دریافت به موقع بودجه و سرانهای است که رژیم صهیونیستی در بودجه سالانه خود برای این بخش ، در نظر گرفته است .
مآخذ :
- جریس ، صبری ولوبل الی : صهیونیسم در فلسطین ، منوچهر فکری ارشاد ، انتشارات توس ، آبان 1350 .
- نشریه صهیونیستی عل هشمار ، 9/2/1994 .
- گزارشهای خبری خبرگزاری وفا ، 1993 .