اسحاق پیامبر

از دانشنامه فلسطین


اسحاق ، پسر حضرت ابراهیم از ساره و پدر یعقوب و عیسو است که در حوالی فلسطین پای به عرصه وجود گذاشت . کلمه اسحاق را به " خنده روی " ترجمه کرده اند . در باره تولد اسحاق نوشته اند ، وقتی اسماعیل پنج ساله شد ، همان فرشتگانی که به صورت جوانان خوش روی بر در خانه لوط ظاهر شدند و لوط را خبر کردند که سدوم به زودی ویران خواهد شد ، به نزد ابراهیم نیز آمده و گفتند ما مأموریم ترا بشارت دهیم که از بطن ساره صاحب فرزندی خواهی شد . در آن لحظه ساره در پشت پرده ایستاده بود و صدای فرشتگان را می شنید و می خندید و از خود می پرسید حال که ابراهیم نود ساله است و من پنجاه و دو ساله چگونه ممکن است که باردار شوم . ولی پس از هفت روز ساره باردار شد و چون ساره زمان بارداری را پشت سر گذاشت ، پسری زیباروی به دنیا آورد که او را اسحاق نامیدند و حضرت ابراهیم در روز هشتم تولد ، کودک را مختون کرد .

به گفته تورات و بعضی از مفسران قرآن ، آن فرزند که ابراهیم مأمور قربانی کردن او در راه خدا شد و خدا وی را از آن بازداشت اسحاق بوده ، اما بیشتر مفسران این پسر را اسماعیل ( فرزند دیگر ابراهیم از هاجر ) می دانند .

وقتی اسحاق رشد کرد و به سن بلوغ رسید ، ابراهیم به یکی از معتمدترین خادمان خود گفت که نمی خواهم اسحاق زنی از کنعانیان بگیرد . از تو می خواهم به بابل بروی و دختری از خویشان من را برای اسحاق نامزد کنی و با خود بیاوری . خادم وعده داد که برای سرور خویش چنین کند . عازم سفر شد و چند شتر با خود برداشته و به سوی بابل حرکت کرد . چون به نواحی بابل رید به چشمه آبی نزدیک شد . دختران بابلی را دید که کوزه ها را بر سر گذاشته و از چشمه آب برمی دارند . در میان دختران دوشیزه ای را یافت که از همه زیباتر بود .

خادم ابراهیم به نزد وی رفت و گفت ممکن است از این کوزه به من آب بدهی ؟ و آن دختر گفت چرا ممکن نیست و کوزه را به خادم داد و گفت هم خود بنوش و هم به شتران خویش بده . دختر همه شتران را سیراب کرد . خادم گفت چه می شد اگر این دختر نامزد اسحاق می شد . پس گوشواره و دستبندی را نزد دختر گذاشت و گفت آیا پدر شما می تواند یک امشب ما را در خانه خویش جای دهد . دختر جواب داد من " ربقه " دختر " بتوئیل بن ناحور " ، برادرزاده ابراهیم خلیل هستم و مادر من " ملکه " خواهر لوط می باشد . در خانه ما همواره بر روی میهمانان باز است و جایی نیز برای شتران وجود دارد . خادم ابراهیم از " ربقه " سپاسگزاری کرد . " ربقه " شتابان به نزد برادر خود " لایان " رفت و برادر را از ماجرا باخبر کرد .

" لایان " به پیشواز میهمان رفت و او را با شترهایش به خانه آورد . وقتی غذا آوردند ، خادم ابراهیم دست به غذا نبرد و گفت تا حاجت من برآورده نشود دست به غذا نمی زنم . " لایان " گفت ، میهمان ما هستی و عزیز مایی آنچه می خواهی بگو تا در حد توان دریغ نداریم . خادم قصد خود را از سفر بازگو کرد که سرور من ابراهیم از قوم خویش همسری برای فرزندش اسحاق می خواهد و مرا بدین منظور به اینجا فرستاده است . حال که ربقه دختر برادر سرور من است ، بهتر است او را به همسری اسحاق انتخاب کنم و در صورتی که با این پیوند موافقت کنید در همین جا مانده و غذا می خورم .

در غیر این صورت در جست وجوی دختر دیگری از میان این قوم برآیم . " لایان " و " بتوئیل " گفتند ، با زناشویی " ربقه " با " اسحاق " موافقیم . می توانید او را با خود به کنعان ببرید . خادم خوشحال شد و خدا را سپاس گفت که به چنین مسیری رهنمود شده است . خادم جون رضایت " ربقه " را نیز جلب کرد پس از گذراندن شب ، صبح عازم حرکت به سوی کنعان شد . " لایان " و " بتوئیل " از او خواستند که چند روزی بیشتر بماند ولی خادم گفت چون کار خیری در پیش است ، شتاب ضرورت دارد . آنان " ربقه " و دایه اش را به خادم سپردند و همان زمان به سوی کنعان حرکت کردند .

اسحاق از ورود خادم و نامزدش باخبر شد و به استقبال آنان رفت . " ربقه " نگاهش به اسحاق افتاد و از خادم پرسید . آن کسی که با این شتاب به استقبال ما می آید کیست ؟ خادم پاسخ داد : او شوهر آینده تو ، اسحاق است . " ربقه " از دیدار شوهر آینده خویش سخت شرمگین شد و پارچه ای را بر روی صورت خود انداخت .

اسحاق دلیل آنکه همسر آینده اش از او روی پوشانده را جویا شد و خادم همه ماجرای سفر خود را بیان داشت و اظهار کرد که همسر آینده اش از دیدن او شرمگین است .

اسحاق عروس جوان را با خود برداشته و به خیمه مادر خویش " ساره " برد و در مراسمی با شکوه با وی ازدواج کرد و در تمام طول عمر دل در گرو عشق همسرش داشت .

اسحاق در چهل سالگی به مقام پیامبری منصوب شد و به ارشاد مردم پرداخت و آنان را به سوی خداوند یکتا دعوت کرد . اسحاق عمر بسیار دراز و قرین آرامش داشت .

مآخذ :

  1. کتاب عهد عتیق ، سفر پیدایش 21 - 27 ، 29035 ، 31049 ، عاموس 907 ، 16 ، متی 1108 ، عبرانیان 17011 ، یعقوب 2102 .
  2. قرآن : بقره 127 ، 130 ، 134 ، آل عمران 78 ، نساء 161 ، انعام ، هود 73 ، یوسف 6 ، 38 ، ابراهیم 41 ، مریم 55 ، انبیاء 72 ، عنکبوت 26 ، صافات 113 ، ص 45 .
  3. مصاحب ، غلامحسین : دایره المعارف فارسی ، جلد اول ، 1345 ه . ش .
  4. اولیائی ، سیدنبی الدین : تاریخ انبیاء ، انتشارات زرین .