استراتژی اسرائیل ( اهداف - ): تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه فلسطین
جز (۱ نسخه واردشده)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۷:۱۳


بحث درباره استراتژی اسرائیل مستلزم شناخت اهدافی است که از نظر اسرائیل اهمیت حیاتی دارد . چرا که استراتژی ، فن به کارگیری مجموعه ای از وسایل سیاسی و نظامی است در جهت خدمت به اهداف اصلی یک کشور معین ، در مرحله ای مشخص از زمان و در شرایطی که اراده های مختلف برای حل اختلافات خود به " زور " متوسل شوند .

نخستین مشکل اسرائیل مسأله بودن یا نبودن و به عبارت دیگر " باقی ماندن یا فنا شدن " است . از این رو ایجاد " امنیت " محور اصلی و مرکز ثقل تفکرات اسرائیل را تشکیل می دهد .

برقراری ثبات و امنیت از بدو ایجاد اسرائیل تاکنون ، مقام اول را در تلاشهای صهیونیسم به خود اختصاص داده است . حل قطعی این مسأله تنها از طریق افزایش نیروهای لازم برای مقابله با نیروهایی که امنیت اسرائیل را از خارج تهدید می کند ، امکان پذیر است . بر این اساس ، اهداف استراتژی نظامی و اصول آن معلوم می شود .

این اهداف عبارتند از :

1 - هدف ملی :

هدف ملی ، هدف نهایی نهادهای یک دولت است که برای دستیابی به آن تلاش می کنند . هدف ملی برخی از کشورها تنها در حد تضمین استمرار حیات آنها ، تأمین صلح و آزادی سرزمین و تحقق رفاه مردم آن خلاصه می شود . حال آنکه برخی از کشورها ، هدف ملی بالاتری دارند . چنان که در این کشورها هدف ملی ، نقش یک عنصر دینامیک ، متحرک و در حال پیشرفت را به خود می گیرد . دراین کشورها با تحقق هر هدف و با گذشت زمان ، اهداف دیگری در برابر دولت ظاهر می شوند . این اهداف در سایه بهبود شرایطی که به وسیله هدف ملی محقق شده نمایان می شوند .

هدف ملی اسرائیل ، تشکیل مملکت قدیم اسرائیل از حیث تاریخی ، فرهنگی و بینش کهن آن است . اسرائیل سعی دارد تا پایگاهی برای جلب و جذب یهودیان مهاجر از تمامی جهان ایجاد کند و در این راه برای آنکه مورد اعتراض کشورهای عربی قرار نگیرد و به توسعه طلبی متهم نشود ، هرگز رسما به این مسأله اعتراف نمی کند . او همواره این قانون را در نظر دارد که : " اهداف استراتژیک باید همگام با عناصر تشکیل دهنده قدرت دولت و شرایط داخلی و بین المللی محیط آن حرکت کند . " این مسأله باعث می شود تا اسرائیل همواره هدف ملی خود را پنهان نگه دارد .

اگر هدف ملی ، هدف غایی دولتها باشد ، مجموعه ای از اهداف وجود دارند که با تحقق یکایک آنها در درازمدت ، می توان به آن هدف غایی دست یافت . ویژگی خاص اهداف ملی این است که در حال حاضر مسأله ای جزیی به نظر آمده اما در یک دوره زمانی ، همراه با توان عملی روزافزون دولت ، پیش می رود .

تضمین امنیت اسرائیل و وجود او ، هدف ملی استراتژی نظامی اسرائیل ، و مهم ترین هدفی است که در هر شرایطی اسرائیل پیش از هر چیز ، بر آن اصرار و تأکید دارد .

اسرائیل از زمان تشکیل در سال 1948 ، در این تلاش بوده است تا امنیت خود را با استفاده از سلاح ، نیروی قهریه ، تجاوز ، توسعه طلبی تضمین کند و از این شیوه در جهت تحقق اهداف ملی خود بهره جوید .

عوامل مؤثر در ترسیم مرزهای اسرائیل ، به گفته " ایگال آلون " ، بدین ترتیب است :

  1. نیازهای دفاعی اسرائیل .
  2. ادعاهای تاریخی یهود در مورد فلسطین ( نک : ادعاهای تاریخی یهود نسبت به فلسطین ) .
  3. انتظارات سیاسی .

آلون در تفسیر اول ، می گوید : " خطوط آتش بس در سال 1949 مرزهای امنی را تشکیل نمی دهد... و رجوع به این مرزها درست شبیه ورود به یک دام استراتژیک است... و هر کس بخواهد به آن تکیه نماید ، ولو بر اساس یک موافقتنامه صلح ، به یک عمل جسارت آمیز علیه دولت دست زده است بازگشت به نظام دفاع سابق اسرائیل ، ممکن نیست . عاقلانه نیست که به توپخانه سوریه اجازه دهیم که به دامنه های جولان باز گردد و نیروی زرهی اردن را آزاد بگذاریم که " صحرای شارون " و " مرج ابن عامر " را دوباره اشغال کند . ما هرگز اجازه نخواهیم داد که قدس بار دیگر تجزیه شده و درهای نقب بر مرزهای سینا گشوده شود . هرگز نباید آزادی کشتیرانی اسرائیل در گذرگاههای کشتیرانی بین المللی ، مورد سؤال قرار گیرد . "

اسرائیل که به دنبال رسیدن به روزگاری بهتر است ، لازم می داند که نیروهای خود را گسترش داده ، در جهت تکامل آنها تلاش نماید . این خود موجب می شود تا دشمنان آن از شروع جنگ امتناع کرده و در صورت وقوع جنگ علی رغم خواست اسرائیل ، پیروزی آن بعید نباشد . اسرائیل همواره در جهت افزایش توان نظامی و تضمین برتری ، با تمامی امکانات و نیروهای انسانی خود ، تلاش کرده است . آن رژیم معتقد است " هر شکستی در جنگ ، نسبت به سرنوشت اسرائیل نقش تعیین کننده دارد . " نگرانی و مسأله اصلی اسرائیل ، ناتوانی آن در دستیابی به صلح است . با این نگرانی ، اسرائیل در جهت حفظ امنیت و کیان خود ، بر شش رکن اساسی ذیل تکیه می زند :

  1. ایجاد ارتش که توان و شایستگی مقابله با ارتشهای عربی را داشته باشد .
  2. سعی در جهت حفظ توازن در زمینه تسلیحات .
  3. افزایش روابط دوستانه با سایر کشورها .
  4. ایجاد مؤسسات علمی ، فناوری و صنعتی در جهت تسریع در امر خودکفایی .
  5. بهره گیری از سلاح برای حفظ و تضمین سلامت خود هنگامی که راهی جز جنگ وجود نداشته باشد .
  6. تشکیل جامعه ای برای دفاع از وطن در حال جنگ و ایجاد دولت در حال صلح .

2 - امنیت و مرزهای امن :

استراتژی اسرائیل بر دو عامل مرتبط به هم یعنی ؛ " امنیت اسرائیل " و " مرزهای امن " استوار است . داشتن مرزهای امن ، محور اصلی سیاست خارجی اسرائیل را تشکیل داده و از آن در توجیه توسعه طلبی و نگهداری سرزمینهای اشغالی ، بهره می گیرد .

شروع جنگ 1973 این نکته را روشن ساخت که تصاحب مناطق ارضی و صلح ، در آن واحد ممکن نیست . این مسأله ، که برخی از آگاهان صهیونیسم را واداشت تا در مورد خروج از سرزمینهای اشغالی ، در ازای صلح ، سخن گویند . از این پس ، اندیشه " جزیی از زمین در مقابل جزیی از صلح ، تبلور یافته و بر اذهان مذاکره کنندگان اسرائیلی در طی بحثهایی درباره جداسازی نیروها در جبهه های مصر و سوریه ، حاکم بود... "

3 - جلوگیری از وحدت اعراب :

جلوگیری از وحدت کشورهای عربی ، به ویژه کشورهای هم مرز با اسرائیل یکی از مهم ترین اهداف استراتژی نظامی اسرائیل است . هر بار که یک وحدت نظامی ، سیاسی و یا فرماندهی مشترک نظامی بین دو یا چند کشور عربی شکل می گیرد ، اسرائیل خود را آماده تجاوز برای از بین بردن آن وحدت می سازد .

مصر و سوریه در 19 اکتبر 1955 فرماندهی مشترکی را تشکیل دادند . بعدها ، اردن نیز به آنها پیوست . در این زمان اسرائیل خود را در محاصره نیروهای عربی با فرماندهی واحد دید . تجاوز سه جانبه 1956 برای از میان بردن این وحدت نظامی انجام شد .

" موشه دایان " در کتاب خود تحت عنوان " روزشمار حمله سینا " در ضمن بیان وحشت حکومتش از این فرماندهی و عدم تحمل آن ، به این واقعیت اذعان می کند که " بنابراین لازم بود تا وسیله ای برای از بین بردن فرماندهی مزبور تهیه و تدارک شود . "

" بن گورین " نیز از این وحشت سخن گفته ، تهدید می کند که حکومتش حق تصرف را برای خود محفوظ می داند . وی در سخنرانی 15 آوریل خود در کنیست گفت :

" عراق و سعودی از جمله کشورهای شکست خورده در سال 1948 به شمار می روند . عراق هنوز هم خود را در حال جنگ با اسرائیل می داند و هرگز توافقنامه آتش بس را امضا نکرده است . به این ترتیب گسیل نیروهای عراقی به اردن ، مبنای توافقنامه ما را با این کشور ، از بین خواهد برد . "

با آغاز نقش اسرائیل در تجاوز سه جانبه ، بن گورین نامه ای به رئیس جمهور آمریکا نوشت که با این عبارت ختم می شد :

" نظریه حضور واحدهای دیده بانی متمرکز در مرزهای اردن و عراق و همچنین ایجاد فرماندهی عالی مشترک بین ارتشهای عربی مصر ، سوریه و اردن ، و از سرگیری اعمال خرابکارانه گروهها در خاک اسرائیل ، حکومت من لازم می بیند که به اتخاذ تدابیری برای عقیم گذاردن هدف اصلی اعراب ، یعنی نابودی اسرائیل از طریق زور ، بپردازد . "

بدین ترتیب اسرائیل سعی دارد در هر فرصتی که مسأله خاورمیانه مطرح می شود ، به منظور ایجاد اختلاف بین کشورهای عربی گام بردارد . چنان که با طرح گفت و گوهای جداگانه با هر یک از آنان ، مانع اتخاذ یک موضع واحد از جانب آنها شده و از این طریق از سویی به موضع خود نزدیک ، و از سوی دیگر به تعمیق اختلافات موجود در صفوف اعراب می پردازد .

4 - اجرای اهداف استعمار در سیطره بر کشورهای عربی :

در اوایل قرن 20 ، یک کنفرانس اروپایی تشکیل شد که در آن اندیشمندان بزرگ و سیاستمداران غرب به ریاست وزیر خارجه انگلیس ، شرکت داشتند . در سخنرانی افتتاحیه کنفرانس مزبور ، وزیر خارجه انگلیس اظهار داشت : " تمدن غرب ، تهدید به فنا و نابودی شده و تکلیف ما در حال حاضر ، بحث درباره یافتن وسیله ای فعال برای جلوگیری از انهدام این تمدن است . "

بررسیهای بسیار در کنفرانس فوق الذکر این نتیجه را در بر داشت که باید با اقدام مشترک ، جلوی هرگونه اتفاق و اتحاد بین کشورهای خاورمیانه گرفته شود . زیرا تنها خطر ممکن برای آینده اروپا از همین نکته ناشی می شود . وسیله از هم فروپاشی این اتحاد ، ایجاد یک ملیت بیگانه غربی در منطقه بود که با ساکنان شرقی کانال سوئز ، دشمنی داشته باشد .

کارشناسان دولتهای انگلیس ، فرانسه ، بلژیک ، هلند ، پرتغال ، اسپانیا و ایتالیا ، به تدوین طرحی پرداختند که در آن چنین آمده است :

" خطری غرب را تهدید می کند که در مدیترانه ، حد فاصل بین شرق و غرب پنهان است . مکانی که مهد مذاهب و تمدنهای بسیار است و ساکنان آن ملتی واحد هستند که از وحدت تاریخ ، زبان و اهداف برخوردارند . آنان تمام امکانات لازم را برای تجمع و همبستگی ، دارا هستند . مادام که علاوه بر ثروتهای طبیعی و گرایشهای آزادی خواهی ، تواناییهای این ملت رو به تزاید و گسترش است ، به طور حتم امپراطوری غرب ضربه قاطع و سختی را از آنها خواهد خورد . از این رو دولتهایی که منافع مشترک دارند ، می بایست در جهت دگرگونی این وضع و متفرق ساختن این ملت و در جهل و گمراهی قرار دادن آنها ، تلاش کرده و از ارتباط و اتحاد فکری ، روحی و یا تاریخی آنان جلوگیری کنند . بدین منظور باید اقدامی به عمل آید تا بین بخش آفریقایی و آسیایی این منطقه جدایی افتد . وسیله مورد استفاده در این مورد ، ایجاد یک مانع انسانی بیگانه در منطقه " پل خشکی " است که آسیا و آفریقا را به مدیترانه متصل می کند . بدین ترتیب ، در نزدیکی کانال سوئز ، منطقه ای به وجود خواهد آمد ، که دوست استعمار و دشمن ساکنان اطراف آن است . "

بدین ترتیب ، اهداف استراتژی صهیونیسم با استعمار غرب ، در پشتیبانی از رژیم صهیونیستی در قلب سرزمینهای عربی ، همسو گشت تا زمینه جدایی مشرق و مغرب این سرزمین ، بهره برداری از ثروت و منابع آن و جلوگیری از ایجاد یک دولت متمدن عربی که تمدن اروپا را تهدید می کند ، تضمین گردد . " مناخیم بگین " با صراحت از هدف صهیونیسم می گوید : " بقای اسرائیل منوط به اضمحلال تمدن عرب در منطقه و ایجاد تمدن یهود بر ویرانه های آن است . "

اصول و شیوه برخورد با کشمکش میان این تمدنها را باید در " درک اصالت ذاتی اعراب " ، " شناخت اصول اخلاقی روحی " و " اندیشه حقیقی آن " و نیز " توان نیروهای فعال و موجود در جامعه " جست وجو کرد .

صهیونیسم ، یک پدیده موقت و عارضی نیست ، که بتوان آن را مربوط به اوایل قرن بیستم و مسأله ای قابل اغماض مرتبط دانست . بلکه یک پدیده جدید و ترکیب نوینی از دشمنی و عداوت است که ریشه در گذشته بسیار دور - در کشمکش بین شرق و غرب - دارد . زمانی توسط اروپا و زمان دیگر توسط آمریکا احیا شد ، تا مقابل منطقه عربی قرار گیرد و انگیزه خویش را مبتنی بر نابودی اعراب به عنوان یک امت ، عملی سازد . در این جا بود که منافع استعمار و صهیونیسم ، برای سیطره بر بخشهای مهمی از سرزمینهای عربی با هم تلاقی کرد . این منافع حتی از تسلط بر مناطق اشغالی سه کشور عربی تجاوز کرده ، دامنه آن منابع نفت اعراب را نیز در بر گرفت .

5 - بازداشتن اعراب از جنگ :

در صورتی که توان اعراب بسیج و سازماندهی شود ، اسرائیل قدرت برابری و درگیر شدن در یک جنگ درازمدت را با آن نخواهد داشت . به همین دلیل یکی از اهداف اصلی استراتژی نظامی اسرائیل این است که اعراب را از دست زدن به جنگ و استفاده از نیروهای خود باز دارد . در جنگ 1948 دولتهای طرفدار اسرائیل ، آتش بس اول را بر کشورهای عربی تحمیل کردند . بدین ترتیب علی رغم تعداد اندک نیروها و ضعف تسلیحاتی اسرائیل ، این جنگ تا پایان آتش بس - به مدت یک ماه - متوقف شد . با شروع مجدد جنگ ، اسرائیل از لحاظ سازماندهی و آمادگی نظامی و تجهیزات تسلیحاتی در وضعیت بهترین قرار داشت ، چراکه در ایام آتش بس به تجهیز خود پرداخت و هزاران داوطلب جنگ را از دولتهای استعماری پذیرا شد .

با آغاز مجدد جنگ و وخامت اوضاع اسرائیل ، رژیم صهیونیستی و دولتهای استعماری تلاش کردند تا جنگ بار دیگر متوقف گردد و آتش بس دوم به این منظور تحمیل گردید .

در تجاوز سه جانبه 1956 ، اسرائیل در توطئه ای ، با همکاری انگلیس و فرانسه در تجاوز به مصر شرکت کرد . مهم ترین هدف این تجاوز جداسازی نیروهای مصر و محاصره آن به وسیله نیروهای فرانسه و انگلیس از غرب و نیروهای اسرائیل از شرق بود . در مرحله بعدی یک یورش فراگیر برای یکسره کردن کار نیروهای محاصره شده پیش بینی شده بود ، که با صدور فرمان عقب نشینی از جانب فرماندهی مصر ، ناکام ماند .

چنین بود که نیروهای تجاوز سه جانبه ، توانستند ، ارتش مصر را از جنگ باز دارند . در مورد جنگ 1967 باید خاطرنشان کرد که آمریکا ، انگلیس و اسرائیل با ایجاد یک جنگ روانی توانستند نیروهای مسلح عرب را از دست زدن به هر عملی باز داشته و آنها را در حالت سکون و انتظار ضربه ای قریب الوقوع قرار دهند . در اینجا اسرائیل تهاجم هوایی خود را بر ضد نیروهای مصر ، فرودگاهها و کارخانه های این کشور آغاز کرد و سپس به نیروی هوایی سوریه و اردن حمله ور شد .

آماج این حمله از بین بردن اساسی ترین و قوی ترین نیروهای مسلح عربی بود . این خود از جمله عواملی بود که عقب نشینی ، تسلیم و ممانعت از جنگ توسط این نیروها را به دنبال داشت . در این مرحله از طرح استراتژی اسرائیل ، اهداف آن در خارج کردن بخش وسیعی از نیروهای مسلح عربی از میدان نبرد ، بدون توان هرگونه واکنش مناسب ، تحقق یافت .

6 - توازن قوا :

حفظ توازن قوا بین اسرائیل و کشورهای عربی پیرامون آن ، یکی از اهداف اساسی استراتژی نظامی اسرائیل را نمودار می سازد . اسرائیل هر بار که گمان برد این توازن به سود اعراب به هم خورده و کشورهای عربی همسایه قدرت بیشتری نسبت به او - به ویژه در زمینه تسلیحات - یافته اند به یک جنگ وسیع دست زده است .

اسرائیل تجربه توازن قوا در سال 1956 بین خود و اعراب را از سر گذرانده و ناظر بوده است که چگونه مصر و سوریه با وارد کردن اسلحه از کشورهای اروپای شرقی ( عضو پیمان ورشو ) محاصره تسلیحاتی غرب را شکستند . در این زمان ، هنگامی که معلوم شد توازن قوا به ضرر او ، و به سود اعراب ، تغییر کرده است ، برای از بین بردن تسلیحات جدید مصر ، به یک تهاجم روی آورد . ارتش مصر با تسلیحات جدید تجهیز شد و فرماندهی آن ، سرگرم سازماندهی ارتش براساس شیوه نظامی جدید بود . اسرائیل ، انگلیس و فرانسه تصمیم گرفتند تا از این فرصت ( مرحله تغییر و تحول در نظام ارتش ) بهره جسته ، حمله را آغاز کنند . و چندی بعد تجاوز سه جانبه انجام شد . بن گورین در سخنرانی 14 نوامبر 1956 خود در کنیست در این باره می گوید : " ما سه هدف برای خود در نظر گرفتیم :

اول ؛ از بین بردن نیرویی که آماده نابودسازی ما می شد ، دوم ؛ آزادسازی وطن که دشمن آن را اشغال کرده بود ، و سوم ؛ تضمین آزادی کشتیرانی در خلیج عقبه و کانال سوئز .

با وجود آنکه تاکنون تنها به هدف اول دست یافته ایم ، اما امید آن هست که روزی اهداف دوم و سوم را نیز عملی سازیم . "

اسرائیل حفظ و تحکیم نیروی نظامی با کیفیت بالا و تسلیحات جدید را تنها تضمین علیه نیروهای عربی دانسته و اجازه نمی دهد که توازن قوا بین آن و کشورهای عربی مجاورش به طور محسوسی تغییر کند . ژنرال " حییم بارلیو " رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل در سخنرانی اول ژانویه 1968 گفت : " درسی که ما از جنگ اخیر ( 1967 ) آموختیم این است که هرچند کشوری کوچک و در احاطه کشورهای دشمن ، که از لحاظ امکانات و نیروهای انسانی بسیار غنی هستند ، می باشیم ، با وجود این نه تنها می توانیم توازن قوا را حفظ کنیم بلکه توان آن را داریم که این توازن را به نفع خود تغییر دهیم . جنگ ژوئن نشان داد که تفاوت ما با اعراب بیشتر از زمینه مشابه در سالهای 1948 و 1956 بود . "

بدین ترتیب اسرائیل هربار که احساس کند که توازن قوا بین آن و کشورهای عربی پیرامونش به هم خورده است ، یک نبرد یا جنگ وسیع را تدارک می بیند تا توازن قوا را با درهم کوبیدن نیروهای نظامی عربی به نفع خود تغییر دهد .

7 - تحمیل صلح بر کشورهای عربی :

فرهنگ سیاسی اسرائیل ، مملو از شعارهای صلح طلبی و طرحهای مربوطه به آن است . اگر نگوییم این شعار محور اساسی و اندیشه اصلی حاکم بر این فرهنگ را تشکیل می دهد ، می توان ادعا نود که دست کم حجم زیادی از فرهنگ مزبور را به خود اختصاص داده است . رهبران اسرائیل همیشه خواهان گفت وگوی مستقیم با اعراب در جهت تحقق صلح و عقد قرارداد در این زمینه بوده اند . آنها در این خصوص طرحهای بی شماری را ارایه داده اند . ( نک : طرحهای صلح اسرائیل از 1967 و 1993 )

این تقاضا پس از هر جنگ وسیع و یا محدودی که توسط ارتش اسرائیل شکل گرفته مطرح شده تا توجیه و سرپوشی بر تجاوز و توسعه طلبی آن باشد . از زمان پیدایش اسرائیل تاکنون ، ارتش اسرائیل به هزاران تجاوز محدود و گسترده دست زده است ، دیپلماسی اسرائیل با همکاری صهیونیسم جهانی و دولتهای استعمارگر همواره این بوده است که محیط تجاوز را با حملات تحریک آمیز و گمراه کننده آماده ساخته و پس از پایان تجاوز به یک حمله تبلیغاتی و دعوت به صلح دست زند .

تاریخ معاصر از تجاوزات اسرائیل در سرزمینهای اشغالی عربی و خارج از آن پر می باشد . هدف این تجاوزات قطعاً مجبور ساختن اعراب به گفت وگو برای رسیدن به صلح در منطقه خاورمیانه نبوده - چیزی که رهبران اسرائیل ادعا می کنند - بلکه منظور اصلی آنها ، تحقق اهداف توسعه طلبانه و تسلط بر مراکز جدید و نقاط استراتژیکی است که در خدمت منافع آنها درآید . فجایعی که در سالهای 1948 ، 1956 و 1967 به وقوع پیوست ، یعنی کشتارهای گسترده در سرزمینهای عربی و ناگزیر ساختن آنها به مهاجرت از سرزمین اصلی خود و سپس اسکان یهودیان مهاجر به جای آنان ، به روشنی شاهد این ادعا است . صلح - به خودی خود - هدف نهایی استراتژی نظامی اسرائیل نبوده ، بلکه یک هدف مقطعی است که اسرائیل با استفاده از آن ، زمان کافی و شرایط لازم را در جهت نیل به اهداف مراحل بعدی طرح استعماری صهیونیسم ، کسب می کند . ( نک : استعمارگری صهیونیستی )