کمال ، ناصر ( 1924 - 1973 )

از دانشنامه فلسطین


مبارز و سیاستمدار و شاعر فلسطینی است . در بیرزیت از توابع قدس به دنیا آمد . دوره ابتدایی و متوسطه را در آموزشگاه آن به پایان برد .

در سال 1945 مدرک دیپلم خود را در رشته ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه آمریکایی در بیروت گرفت . سپس به فلسطین بازگشت و در آنجا به عنوان معلم ادبیات عرب در مدرسه صهیون بیت المقدس مشغول به کار گردید . سپس در مؤسسه فلسطینی حقوق ، رشته حقوق را خواند و در سال 1947 به عنوان استاد ادبیات عربی در دانشکده ملی در رام الله ، تعیین شد .

بعد از جنگ 1948 همراه با دوستانش روزنامه " البعث " را در رام الله منتشر ساخت . در سال 1949 مجله " الجیل الجدید " ( نسل جدید ) را در بیت المقدس برای نشر آگاهی ملی و سیاسی میان جوانان عرب که به آنها ایمان

داشت و در آنان ، آرزوی آینده را می دید ، منتشر ساخت .

در سال 1952 به حزب بعث عربی سوسیالیستی پیوست و بعد از مدت کوتاهی اردن را به قصد کویت ترک کرد . سپس در سال 1956 به بیت المقدس بازگشت و عضو مجلس نمایندگان اردن شد . پس از برچیده شدن حکومت سلیمان نابلسی و منحل شدن پارلمان اردن ، این کشور را به قصد سوریه ترک کرد .

کمال ناصر در کنفرانس صلح جهانی که در مسکو در سال 1961 منعقد گردید حاضر شد و در سال 1965 از پاریس همراه با یک هیأت سیاسی عربی برای شرح و تفسیر ابعاد مسأله فلسطین برای افکار عمومی فرانسوی ، دیدار کرد .

در پی جنبش 23/2/1966 در دمشق دستگیر شد و سپس زندان را به قصد لبنان و از آنجا به اردن ، ترک کرد .

بعد از اشغال بیت المقدس توسط نیروهای اشغالگر صهیونیستی در جنگ 1967 ، کمال ناصر شروع به مبارزه برعلیه این اشغال نمود که نیروهای نظامی صهیونیستی وی را دستگیر کرده و به زندان رام الله تحویل دادند ، پس از آن او را به خارج از وطنش تبعید کردند .

وی به عنوان عضو در کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین در فوریه سال 1969 انتخاب و ریاست اداره تبلیغات و ارشاد ملی را در آن کمیته به عهده گرفته و سخنگوی رسمی آن شد .

در تاریخ 10/4/1973 به همراه دو دوستش کمال عدوان و محمد یوسف النجار به دنبال هجوم صهیونیستها به بعضی از مراکز مقاومت فلسطین در بیروت به شهادت رسید .

کمال ناصر مجموعه بزرگی از نوشته ها و آثار شعری از خود به جای گذاشت . مهمترین آثار نثر وی ، مقدمه های " فلسطین الثوره " مجله رسمی است که از طرف سازمان آزادی بخش فلسطین سخن می گوید : وی سردبیری آن را از زمان انتشار در ژوئن 1972 تا تاریخ شهادتش به عهده داشت . یادداشتهایش که بعد از اشغال کرانه غربی به دست اشغالگران صهیونیستی نوشته است بر اخلاص و صداقت عمیقی که شخصیت وی به این حقیقت ممتاز گشت و بر طراوت روح شاعری و بزرگش دلالت می کند .

بارزترین آثار شعری وی مجموعه قصائدی است که در سال 1959 تحت عنوان " جراح تغنی " چاپ شد کهشعری حماسی است تحت عنوان " أنشودة الحق " که در آن از اتحاد عرب با حماسه و شور سخن گفته و مجموعه شعری تحت عنوان " أناشیدالبعث " و دیوان " أغنیات من پاریس " نیز دارد .

وی سه نمایشنامه نیز نوشت که عبارتند از : " التنین " و " مصرع المتنبی " و " الصح و الخطأ " . بعد از شهادتش کمیته ای برای جاودان ساختن و یادبود آثارش ایجاد شد که کارهای شعری و نثری وی را به طور کامل در سال 1974 منتشر ساخت .

رابطه کمال ناصر با شعار وحدت ملی فلسطینی و وحدت نیروهای انقلابی فلسطینی ، مانند رابطه پدر با فرزند بود و با آن به طور زبانی و عملی ، در هنگام ریاستش بر اداره تبلیغات و ارشاد قومی در سازمان آزادی بخش تمرین نمود . وی ارتباط جمعی فلسطینی را سازماندهی کرد و مجله فلسطین الثورة را از طرف سازمان آزادی بخش فلسطین منتشر ساخت و دستگاههای ارتباط جمعی را تقویت نمود و به آن بعدی انقلابی و فلسطینی داد و به کیفیت عالی و فعال آن افزود و از هرگونه جدایی داخلی در آن جلوگیری نمود . وی به داشتن لقب " ضمیر الثورة " یعنی باطن انقلاب که بر او اطلاق شد ، شایسته بود .

به مسأله فلسطین به عنوان اینکه محور تاریخ عربی معاصر است ایمان داشت ، همان طور که به استمرار انقلاب فلسطین ایمان داشت و مبارزان آن را مقدس شمرده است و در آنها " تنها دلداری ما " را می دید .

بر ارتباط بین انقلاب فلسطین و جنبش آزادی بخش عربی تأکید می ورزید اما هرگز به گفته ها و نصیحتهای طرفهای دیگر رضایت نداشت . به عقیده وی سلاحهای برافراشته حقشان این است که به تنهایی رهبری شوند .

در مورد نتایجی که از انقلاب ویتنام که ثابت کرد راه جنگ مسلحانه تنهاراه برای نابودی امپریالیسم و محورهای آن است ، بسیار نوشت و توجه همگان را به این مطلب جلب نمود که انقلاب ویتنام - - هنگامی که مذاکره داشت - - از موضع قوت مذاکره نمود .

جنگ اثری عمیق در شخصیت کمال ناصر داشت تا آنجا که می توان گفت روحش در غلاف تاریخ فلسطین

معاصر شکل گرفت و از تار و پود خود آن تاریخ شد . دلیل آن ، این است که در یادداشتهایش در تاریخ 19/9/1967 می گوید :

" بعد از شکست 1948 وقتی می خوابیدم ، در سالهای اولیه این جنگ به خاطر جریان کابوسها و خوابهای وحشتناک که به طور مداوم عذابم می داد ، با حالتی هراسان از خواب بیدار می شدم . این کابوسها ، جنگهای ساختگی و تسلیم شدن را به یادم می آورد ، نیز نمایشنامه ای که بر سرزمین فلسطین به نمایش درآمده بود همان طور که این کابوسها مرا تعقیب نموده و کشتار و قتل دسته جمعی و فرار را که برای فرزندان قومم در حالی که آنها از وطنشان ، فلسطین بیرون رانده می شوند ، تصور می شوند " .

مأخذ :

  1. المسوعة الفلسطینیة : کمال ناصر ، جلد سوم ، 1984 .