فرهنگ ملی فلسطین

از دانشنامه فلسطین


ملت فلسطین از همان روزهای نخست اشغال سرزمینشان با پرسشهایی نظیر مقوله فرهنگ عربی اسرائیلی رو به رو بوده است . طبعا این مقوله و معانی ناشی از آن و نیز سخنی را که می گوید فرهنگ عربی در اسرائیل از ویژگی های " اسرائیل " است توسط ملت فلسطین رد شده است . سخنانی درباره سرکوب ویژه و خشونت آمیز بیان شده است که فلسطینیان مانده در میهنشان در معرض آن قرار داشته و دارند و فرآوردههای فرهنگی و ادبی عربها در اسرائیل واکنشی به این سرکوب است .

معروف است که پژوهشهایی در برخی از کشورهای عربی و نیز از سوی فلسطینیان در خارج درباره نام درست ادبیات فلسطین در درون اسرائیل صورت گرفته است . لذا لازم است تا این حقیقت بزرگ را دریابیم مبنی بر اینکه تمدن عربی و اسلامی فلسطین میراث اصیلی است که هدف از فاجعه 1948 نابودی و محو وجود آن بود .

فرهنگ و ادبیات فلسطین ویژگی های انکارناپذیری دارد که وجه مشخص آن در درون اسرائیل است . از مهمترین این ویژگی ها ، ترقی خواهی آن است . ویژگی انقلابی بادیدگاه غیر تنگ نظرانه ای که می توانیم آن را دیدگاه " جهانی " بنامیم .

در واقع ، این ویژگی اساسی که مشخص کننده میراث ادبی فلسطین در درون " اسرائیل " است ، ادامه همان ویژگی است که مشخص کننده ادبیات عربی فلسطین است . در اینجا باید اندکی مکث کرد و این مسأله را نه تنها برای محافل اسرائیلی و غربی بلکه برای محافل جوان و نسل های بالنده توضیح داده زیرا این نسل ها تصور کردند یا اینکه آنان را وادار به این توهم ساختند که ویژگی انقلابی - - مترقی ویژگی نوینی در ادبیات فلسطین است و این ویژگی مدرن که مشخص کننده فرآورده های فرهنگی فلسطینیان در اسرائیل است که در سرزمین فلسطین ایجاد گردیده ! در واقع این ویژگی مدرن دیر زمانی است که وجه مشخص ادبیات و فرهنگ فلسطینی بوده و از ریشه های فرهنگ و میراث فلسطین سرچشمه می گیرد .

الف - فرهنگ ملی فلسطین پیش از سال 1948 :

در گفتار درباره تاریخ فرهنگ عرب در فلسطین می توان از دو مرحله نام برد : مرحله پیش از ضربه زدن انقلاب اسلامی 1936 و مرحله پس از آن . چرا سال 1936 ؟ زیرا شکوفایی انقلابی و آگاهانه مردم عرب فلسطین در این سال به اوج شدت خود رسید .

ملت ما در سال 1936 ، بیش از دیگر خلق های عرب به یک ابزار انقلابی دست یافت که همانا انقلاب مسلحانه در کوهها و همراه با آن اعتصاب سراسری در شهرها بود . این ابزار در اوایل دهه شصت به پیروزی انقلاب فیدل کاسترو در کوبا انجامید . انقلاب سال 1936 فلسطین با دو جنبه مسلحانه و شهری آن ، شش ماه به درازا کشید . مقام های اشغالگر مجبور شدند پیرامون نیمی از نیروهای امپراتوری بریتانیا را در فلسطین متمرکز سازند و نیمی دیگر در هند بودند تا تحرک میهنی هندیان را که همانا تحرک پیرامون چهارصد میلیون نفر در آن هنگام بود ، سرکوب سازند .

امپراتوری بریتانیا برای سرکوب تحرک ملت فلسطین در سال 1936 که شمار آن از دو میلیون نفر فراتر نمی رفت ، مجبور شد پیرامون نیمی از نیروهایش را در فلسطین متمرکز سازد .

فروپاشی اقتصادی این امپراتوری نزدیک می نمود و ارکان سلطه امپراتوری بریتانیا در فلسطین را به لرزه درآورد . انقلابها رو به گستردگی می رفت و در زمانی که رژیم سرپرستی بریتانیا راهی جز عقب نشینی در برابر خواسته های استقلال طلبانه انقلاب نداشت ، پیام پادشاهان و امیران و رؤسای جمهوری عرب ( این ترتیب طبق قراردادی بود که در آن زمان وجود داشت ) به هیأت عالی عربی رسید که از ملت عرب فلسطین می خواست تا اسحله اش را کنار بگذارد و به کارهایش بازگردد .

این امر با اتکا به قول هم پیمان انگلیسی و حسن نیت انگلیسیان صورت می گرفت . هیأت عالی عربی به پیام مشهور کشورهای عرب پاسخ مثبت داد و آن را در روزنامه ها منتشر ساخت و در روستاها پخش نمود . این پیام با امضای این هیأت نیز هموار گردید . از آن تاریخ فاجعه آغاز شد و فاجعه ملت فلسطینی از همان روز آغاز گردید . زیرا روستائیان خوش قلب به آن وعده ها دل سپردند ، اسلحه را کنار گذاشتند و به خانه هایشان بازگشتند . دهها تن

دستگیر و اعدام شدند .

اما محافلی که به خطرهای این امر پی بردند مجبور به هجرت به این یا آن کشور عربی شدند . در نتیجه فاجعه پیش آمد . کشاورزان و روستائیان که تمامی مایملک خود را در راه انقلاب مسلحانه تقدیم کرده بودند ، مشاهده کردند که رهبری ، آنان را به تسلیم فرا می خواند .

کارگردانی که می خواستند به کارهایشان بازگردند ، اماکن اشتغال را به روی خود بسته دیدند . هرج و مرج پیش آمد و فاجعه ضربه شدیدی بود که جنبش میهنی را پراکنده ساخت . لازم بود زمانی بگذرد تا جنبش میهنی و جنبش مردمی نفسهایش را بازیابد .

فاجعه انقلاب 1936 و آثار آن :

طبعا ملت فلسطین از جنبشهای فرهنگی و سیاسی موجود در کشورهای عربی همسایه تأثیر می گرفت . جنبشهای میهنی مبارز در کشورهای عراق ، سوریه ، لبنان و مصر زیر فشار بود . مثلاً ، نسل جوان به طور مفصل از زندگی و کشمکشهای سیاسی در مصر اطلاع داشت . میهن پرستان فلسطینی از حزب " وفدو " مجله ها و روزنامه هایش پشتیبانی می کردند و واپس گرایان با آن مخالفت می کردند .

جوانان به این امر بسنده نکردند بلکه در آغاز جنگ جهانی دوم و بیش از آن ، آنها با چپگرایان حزب وفد پیوند یافتند و با آنان و نویسندگانی همچون " محمد مندور " روابط استواری داشتند . در شرایط آن روزگار برای فاجعه سخت سال 1936 هیچ منفذ و راه حلی وجود نداشت مگر راه حلی مترقی که این امر بر تمامی ادبیات جوانان فلسطینی بازتاب یافت .

اگر کسی مایل به بررسی گذشته باشد به نامهایی برخورد خواهد کرد که دارای گرایشهای مترقی به معنای گسترده اصطلاح مترقی میهن پرست بودند . این نویسندگان جز تریبون رسانه ها مترقی ، تریبونی نداشتند . به عنوان مثال ابوسلمی قصیده مشهور خود به نام " بر شعله های شعر منتشر می شوم " را که در همه کشورهای عربی ممنوع گردید . برای نخستین بار در یک روزنامه پنهانی - - روزنامه حزب کمونیست فلسطین - - به چاپ رساند زیرا امکان انتشار آن در جای دیگری نبود .

پس از سال 1936 انجمن دانشجویان عرب در فلسطین ایجاد شد که مجله " العذر " را منتشر ساخت . این

مجله در برابر سانسور شدید انگلیسیان می بایست به مانور بپردازد و حدود مرزهایش را بشناسد ، با این وجود ، نویسندگان چپگرا و مبارز فلسطینی و عرب نظیر : عمرفاخوری ، رئیف خوری ، نظمی زهاوی ، مخلص عمرو ، خلیل سکاکینی و حتی اسعاف نشاشیبی به هنگامی که قصد موضع گیری سیاسی داشت - - در آن قلم می زدند .

طبعا نویسندگان فلسطینی نیز بودند که به مصر می رفتند تا فرآورده هایشان را به چاپ رسانند . اما این امر غالب نبود و این گرایش هنگامی آشکارتر گشت تا جنبش میهنی پس از ضربه ای که به انقلاب 1936 وارد شدند . دوباره نفسهایش را بازیافت .

در آن هنگام ، " اتحادیه رهایی میهنی " ، روزنامه " اتحاد " و " انجمن روشنفکران عرب در فلسطین " را پدید آورد . نویسندگان فلسطینی توانستند برخی از آزادیهای سیاسی و مطبوعاتی را به دست آورند و شهرت آنها به شماری از کشورهای عربی رسید .

مجله و روزنامه های آنها در شماری از کشورهای عربی توزیع گردید . مثلاً در بغداد ، هر هفته 500 نسخه از روزنامه " اتحاد " را پخش می شد . نویسندگان فلسطینی به کعبه آمال نویسندگان ، ادبا و شاعران کشورهای مختلف عرب تبدیل شدند .

در آن هنگام ، محمدمهدی جواهری و شماری از افراد نسل وی به قدس و خلیل و حیفا و یافا آمدند که از آن میان جعفرابوتمن و دیگر شخصیتهای فرهنگی مصر ، سوریه و لبنان بودند . مقاله ها و شعرهایشان در روزنامه ها و مجله های فلسطین چاپ می شد و اگر این ملت پس از فاجعه 1936 زمان کافی می داشت تا نفسهایش را بازیابد در آن صورت چهره تاریخ نوین کشور ما فلسطین تغییر می یافت .

ب - پس از برپایی اسرائیل :

عدم وضوح واقعیت ذیل در نزد شماری از محافل مردمی فلسطین در نقاط پراکنده جهان ، ناشی از اکاذیب صهیونیستها و عدم وضوح فکری فلسطینیانی است که خود پیامد تبلیغات صهیونیسم از همان آغاز حملات استعماری به فلسطین بوده است . این تبلیغات می گوید که جنبش صهیونیستی وارد کشور بی حاصل می شود تا آن را آبادان سازد اما واقعیت می گوید که این جنبش سرشار از واپس گرایی است و هر جا که آبادان ببیند ویرانش می سازد

و هر جا ملتی ببیند آواره اش می کند .

طبعا نخستین کسی که از این تبلیغات تأثیر گرفت ، خود جامعه یهودی بود . سربازان اسرائیلی به هنگام اشغال شهرهای کرانه باختری و نوار غزه ، آن همه آبادی و پیشرفت را باور نمی کرد و این به رغم وضعی است که در آن هنگام در این دو منطقه وجود داشت . زندگی مردم در فلسطین سرشار بود و جنبش فرهنگی زمین و آسمانش را مملو می ساخت .

ملت فلسطین در زمینه نسبت باسوادان از پیشرفته ترین ملتهای عرب بود . به هنگام سرپرستی بریتانیا بر فلسطین ، نسبت باسوادان بیشتر از 70% بود . این وضع پس از سال 1948 نیز ادامه یافت به طوری که کشورهای عربی که در آغاز پیشرفت بودند در زمینه های مختلف به کادرهای فلسطینی نیاز مبرم داشتند .

در سال 1970 ، " ایگال آلون " وزیر فرهنگ آن هنگام اسرائیل ، سخنان توهین آمیزی گفت که ناشی از نادانیش بود ، وی گفته بود : " اگر ملت فلسطینی وجود می داشت ، میراث فرهنگی از خود به جای می گذاشت . کجایند نویسندگان فلسطینی و کجاست ادبیات و شعر فلسطین... "

طبعا نویسندگان شعر و ادب وجود داشتند که برای مردم می نوشتند و کتابهای کلاسیک فلسطین آکنده از نامهای فلسطینی است از ادبا و شاعران و هنرمندان گرفته تا فقها . همه جهانگردان و مورخان عربی که از فلسطین دیدار می کردند از این کشور و از اصالت و عمران و آبادی آن نوشته اند .

در قدس ، در شفاعمر و جهاهای دیگر . " مسعودی " درباره شهرهای فلسطینی به ویژه روستای عاره ( که در دره عاره واقع است ) و نیز درباره اصالتش در سفرنامه خود مطالب زیبایی نوشته است .

پس از گذشت سال 1967 :

با شکست سال 1967 ، صاعقه بر سر نویسندگان و ادبای فلسطینی وارد شد . سمیح القاسم شعری در زندان نوشت که در آن از مناطق بی طرف صحبت کرده و درباره زوال آنها و امکان در پیش گرفتن راه سوم سخن گفته بود .

معنای این سخن آن است که پیش از سال 1967 هرکدام از فلسطینیان خیال می کردند که می تواند مانور دهد و نسبت به ستمگر و ستمدیده ، کوچ نشین و کوچ داده شده

و میان چپاولگر و چپاول شده موضع نگیرد یا تصور می کردند که راه بی طرفی و مناطق بی طرف وجود دارد اما پس از سال 1967 این مناطق از بین رفت . در واقع راه سوم یا بی طرفی و مناطق بی طرف وجود نداشت و دیدگاه سمیح القاسم درست بود . این یک حقیقت است .

شاعر جوانی بود که هستدروت ، ریاست تحریریه مجله " مع الفجر " را به وی سپرده بود و از روی خواسته بودند که درباره مسائل سیاسی مطلبی ننویسد . آن شاعر این امر را پذیرفت و پس از یک سال مسئول هستدروت از وی خواست که اگر خواهان ادامه کار است از رژیم صهیونیستی ستایش کند .

معنی این امر آن است که فقط فلسطینیان نیستند که درباره عدم وجود مناطق بی طرف سخن می گویند . اما نشر اشعار ملی فلسطینی توسط شعرای معاصر این ادعای صهیونیستی را باطل کرد و بیان داشت که فرهنگ ملی فلسطین معاصر ادامه ادبیات مترقی و انقلابی فلسطین است که شکل غالب ادبیات و فرهنگ فلسطینی در پیش از سال 1948 بود .

فرهنگ عربی فلسطین در اسرائیل و در رأس آن ادبیات و شعر و نثر ، فرهنگی با ویژگی هایی انقلابی ، مترقی و جهانی است .

ج - کنش متقابل :

در اسرائیل و در میان محافل یهودی این بحث و پرسش وجود دارد که : آیا ادبیات عبری اسرائیلی به وجود آمده یا خیر ؟

تأثیری که اکنون از ادبیات عبری در اسرائیل دیده شده تأثیر ملوثی است . گرچه سرچشمه دو زبان عبری و عربی یکی است اما قواعد مختلفی دارند . زبان عربی تا به امروز از قواعد عبری و زبانهای اروپایی ، ملوث شده است .

به هرحال ، موضع نژادپرستانه صهیونیستها بر همه جنبه های زندگی و علوم در اسرائیل تأثیر می گذارد . زبان عبری اگر بخواهد تکامل یابد نمی تواند با بازگشت به فرهنگ یا زبانهای اروپائی تکامل یابد بلکه باید به اصول زبان عربی بازگردد و در این زمینه تلاشهای بسیاری صورت گرفته .

مسأله بعدی آن است که فرهنگ عبری از فرهنگ عربی بسیار تأثیر گرفته . در زمینه های نویسندگی جدید ، ایجاز تشخیص و غیره که وجه مشخص فرهنگ عربی در

آغاز آن است .

فلسطینیان به طور روزمره با یک موضعگیری نژادپرستانه والاگرا روبه رو هستند . صهیونیستها می گویند " فلسطینیان عقب مانده هستند " فرهنگ ندارند .

فرهنگ و ادبیات معاصر مردم فلسطین :

با وجود همه درگیری ها و ناملایماتی که در سرزمین فلسطین روی داده مردم آن دیار همواره سعی در حفظ فرهنگ ، قومیت و اصالت خود کرده اند و این فرهنگ و ادبیات ، سینه به سینه نقل می شود . چون آنها از داشتن مدرسه کافی و سایر وسایل تحصیل بی نصیب می باشند . اما با این همه ، افراد بسیار با فرهنگی در بین آنان یافت می شوند که خود دلیل بر استعداد ذاتی فوق العاده خوب اهالی فلسطین است .

شاعرانی مانند سمیح القاسم ، توفیق زیاد ، سالم جبران ، خالدابوخالد ، راشدحسین ، علی محمودطه ، ابراهیم ناجی ، بدرشاکرالسیاب ، ابراهیم طوقان ، عبدالرحیم محمود ، ابوسلمی ، فدوی طوقان ، نایف سلیم ، حناابوحنا ، یوسف الخطیب... و بسیاری دیگر از فضلای فلسطین که در جهان جایگاهی ویژه دارند .

به عنوان مثال محمود درویش که خود یکی از شعرای معاصر فلسطین است نه تنها در فلسطین و کشورهای عربی از احترام ویژه ای برخوردار است بلکه با ترجمه آثارش به زبانهای انگلیسی و فرانسه و آلمانی و چند زبان دیگر شهرتش در همه جهان طنین افکنده است .

او هم مانند سایر هموطنانش بارها مورد ظلم و ستم قرار گرفته ، روستایش به آتش کشیده شده ، در طی دوران مبارزاتش علیه نیروهای اشغالگر صهیونیستی سه مرتبه به زندان افتاد ، اما او نه تنها دست از مبارزه برنداشت بلکه از طریق نشر آثار ادبی خود و همکاری با روزنامه های " الاتحاد ، الجدید و الغد " مردم را به مقاومت تشویق کرده است .

چون مقامات اسرائیل از وجود او در فلسطین بیمناک بودند بر اثر فشارهای طاقت فرسای اسرائیل وی مجبور به جلای وطن شد . در قاهره و بیروت ریاست کنگره ادبای فلسطین و سازمان پژوهشهای فلسطینی را به عهده داشت .

با وجود اشتغالات فراوان دست از کارهای ادبی خود برنداشت و به سرودن چندین کتاب شعر پرداخت تحت عناوین : برگهای زیتون ، عاشقی از فلسطین ، آخر شب ،

روزانه های زخمی فلسطینی ، گنجشکها در الجلیل می میرند ، نگارش زیر نور تفنگ ، محبوبم از خواب برمی خیزد ، بدرود ای جنگ ، بدرود ای صلح .

چند نمونه شعر از شعرای مختلف فلسطین عبارتند از :

قطعه شعر زیر از عبدالرحیم محمود است :

جان را برکف نهادن خواهم

و در سراشیبی مرگ آن را فرو خواهم افکند

زندگی زین رو سزد ، درست را وجد آورد

یا که مرگ آن گونه باید : دشمنان را جان به فرساید .

و آنکه والاگوهر است ، در پی این دو غایت است :

مرگ را در نور دیدن ، آرزوها به دست آوردن .

ابوسلمی که شاعر دیگری از نسل نومیدی و شکست و به تعبیر برخی " از نسل بهشت گمشده " است در ستایش مبارزان کوه نابلس که نام کوه آتش به خود گرفته گفته است :

کوه آتش ، ای عزیزترین کوهها ،

ای همواره قبله آرزوها

مجد را بر دامنه ات ، چونان گیسوبی می رویانی

وز خون دلاوران سیرابش می گردانی

صخره هایت ، از سیمای فرزندانت

در میان آتش... و هنگام کارزار سخن می گویند

و هرگاه که یادت به میان آید

عرق ایثار و حمیت در میان رادمردان بیدار شود...

فدوی طوقان روح سرگشته و ناامید انسان فلسطینی را چنین بیان می دارد :

زندگیم ، زندگیم محنتی سرتاسر است

که گر فردا ، سایه آن زوال پذیرد

بر زمین پژواکی از آن محنت خواهد ماند .

مأخذ :

  1. وزیری کرمانی ، محمدحسن : اسرائیل فاشیسم جدید ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب .