اسرائیل در دهۀ هشتاد ( دیدگاههای صهیونیستها در مورد استراتژی - )

از دانشنامه فلسطین


با آغاز دهۀ هشتاد ، اوضاع در منطقۀ خاورمیانه و به ویژه کشمکش اعراب و اسرائیل در سایۀ سیاست آمریکایی مواضع قدرت و یا به اصطلاح طرح جدید امنیتی - استراتژیک آمریکا در خاورمیانه وارد مرحله نوینی شد . در این زمان آمریکا منطقۀ خاورمیانه را فضای حیاتی خودش می‌دانست و هدفش براین اساس و در پوشش مقاومت در برابر توسعه‌طلبی شوروی ( سابق ) در خاورمیانه ، تحمیل سلطه بر منطقه و تلاش برای کنترل روند رویدادها با استفاده از پایگاههای نظامی خود در منطقه تحت عنوان نیروهای واکنش سریع و همچنین ایجاد یک سلسله پیمانها و قراردادهای دوجانبه نظامی در چارچوب استراتژی منطقه‌ای آن ( در امتداد پاکستان از سمت شرق و تا مغرب از سمت غرب ) استوار بود . بدین لحاظ پیمان کمپ دیوید و اسرائیل به‌طور مشخص ، نیروهای اساسی ضربتی آن را تشکیل می‌داد و تحلیل‌گران سیاسی منطقه ، دخالت مستقیم آمریکا در کشورهای خاورمیانه ، گرایش فزایندۀ این کشور برای اعمال زور و تهدید به وسیلۀ ناوگانهایش و ایفای نقش ژاندارم علیه کشورها و جنبشهای رهایی‌بخش ملی در منطقه را در این راستا توجیه و تفسیر می‌کردند . در این مرحله ، تلاشهای آمریکا برای بهره‌برداری از کشمکش اعراب و اسرائیل و نیز حرکتهایش به بهانۀ حل این کشمکش ، بیش از پیش به جنگ سرد و افزایش تشنج در منطقه دامن زد .

قرارداد همکاری استراتژیک آمریکا اسرائیل ، آغاز مرحلۀ تازه‌ای در روابط " ویژۀ " طرفین بود و این در شرایطی انجام گرفت که آمریکا از پنهان نگه‌داشتن روابط خود با رژیم صهیونیستی منصرف شد و تصمیم‌ گرفت هم‌پیمانی و هماهنگی آمریکا - صهیونیسم را صریح و بی‌پرده علنی کند و محدودۀ فعالیت تجاوزگرانۀ صهیونیسم را در جهت خدمت به منافع امپریالیسم در منطقۀ خاورمیانه گسترش دهد . در این راستا رژیم صهیونیستی را به صورت پایگاه نظامی آمریکا و نقطۀ تمرکز اصلی نیروهای واکنش سریع و انبار عظیم سلاحهای آمریکا در خاورمیانه ، در آورد .

همکاری استراتژیک آمریکا - اسرائیل ، ایجاد تعدیلی اساسی و خطرناک در معادلۀ سیاسی خاورمیانه بود . به عبارت دیگر آمریکا تصمیم گرفت بدون هیچ‌گونه تأمل و به‌طور آشکار از خط مشی تجاوزگرانۀ صهیونیسم حمایت کند و سیاست مواضع قدرت و ماجراجویی‌های نظامی آمریکا - صهیونیسم را به عنوان راهی اساسی جهت تثبیت معادله‌های جدید در منطقه در پیش گیرد . استراتژی اسرائیل در دهۀ هشتاد براین اساس مبتنی بود که یافتن راه حل همه جانبه برای کشمکش اعراب و اسرائیل در خلال این دهه غیر ممکن و برقراری " صلح " از دیدگاه صهیونیستی که طبق نوشته‌ها و اندیشه‌های رهبران و تئوریسینهای رژیم صهیونیستی " تحقق کامل و مطلق سلطۀ صهیونیسم بر منطقه " معنی می‌داد ، در دهۀ هشتاد ممکن نیست . تئوریسینها و برنامه‌ریزان استراتژی صهیونیسم تبلیغ می‌کردند مرحله‌ای که در پی تسلیم رژیم مصر و خروج این رژیم از صحنۀ مبارزۀ اعراب و اسرائیل با انعقاد پیمان کمپ‌دیوید آغاز شده ، یک مرحله انتقالی از دوران رد مطلق اسرائیل از سوی کشورهای عربی به دوران صلح در مفهوم آمریکا - صهیونیست است .

طراحان استراتژی اسرائیل که زیر نظر واحد برنامه‌ریزی وزارت جنگ رژیم صهیونیستی ، طرح استراتژی اسرائیل برای دهۀ هشتاد را تهیه کردند معتقد بودند : " حتی در صورت گسترش دامنۀ قرارداد کمپ‌دیوید ، پایان دادن به کشمکش اعراب و اسرائیل در دهۀ هشتاد امکان‌پذیر نخواهد بود ، چرا که در این فاصلۀ زمانی نیروی باجگیری کشورهای عربی افزایش می‌یابد و آیندۀ روابط مصر و اسرائیل نیز به‌طور نهایی پایان داده نشده و باید حساب این را داشت که احتمال وقوع درگیریها ، به قوت خود باقی خواهد ماند و خطر سرازیرشدن ابزارهای جنگی به سوی کشورهای عربی و براثر دینامیسم گسترش سلاحهای اتمی ، تشدید خواهد شد . " یکی از این کارشناسان به نام زئیوشیف که از خبرنگاران و تحلیل‌گران نظامی و استراتژیسین اسرائیل است در مقاله خود در روزنامۀ هاآرتس مورخۀ 27/4/1981 تحت عنوان " برنامه‌ریزی استراتژیک اسرائیل برای دهۀ 80 " چنین نتیجه می‌گیرد که : " ارزیابی حاکم در رابطه با امکان ادامۀ کشمکش اعراب و اسرائیل ایجاب می‌کند که اسرائیل هرگونه تلاشی را برای پیشبرد صلح به عمل آورد . همچنین تا زمانی که در منطقۀ خاورمیانه عناصری تضمین شده و آماده برای تضمین امنیت اسرائیل و محترم شمردن صلح همه‌جانبه متحول نشده و شکل نگرفته باشد ، اسرائیل نباید در موافقت با وقوع تغییراتی در وضع موجود و در مرزهای اقلیمی ، مخاطرات فزاینده‌ای را متحمل شود . "

در همین زمینه ژنرال ذخیره اهارون یاریو Aharoun Yario رئیس مرکز مطالعا استراتژیک در دانشگاه تل‌آویو در روزنامۀ یدیعوت آهارتوت مورخۀ 20/6/1980 نوشته است : " هیچ اطمینانی به آیندۀ روابط استراتژیک خود با مصر نداریم . به همین دلیل نمی‌توانیم قدرت نظامی مصر را نادیده بگیریم .

یک نویسندۀ صهیونیست به نام حجای ایشد Hejai Eshd در روزنامۀ داوار مورخۀ 3/10/1980 گفته است : " بعد از جنگ اکتبر ، یک استراتژی اسرائیلی " صلح " شکل گرفت و این استراتژی به سه فرضیۀ زیر که هنوز قابل تداوم است ، مبتنی است :

  • جهان عرب بی‌نهایت از ثبات داخلی به دور است و صلح با اسرائیل ، مانع کشمکشهای داخلی و جنگ میان کشورهای منطقه نمی‌شود . این امور که دیر یا زود و بدون دخالت اسرائیل رخ خواهد داد ، می‌تواند پایه‌های هرگونه صلح با اسرائیل را در منطقه متزلزل کند .
  • فشارهای تحمیلی نفت عربی ، نیرومند و قطعی است تا حدی که هرگونه عقب‌نشینی اسرائیل ، نمی‌تواند از حجم توقعات فلسطینی و عربی و از ، ادامۀ تلاش فریبکارانه برای تضعیف اسرائیل و تلقی کردن آن به مثابه گوسفند قربانی در رهگذر حل دشوار مصایب عربی ، بکاهد .
  • موازنۀ قوای جهانی در منطقه از تعادل به دور و به سود شوروی است و قدرت آمریکا قبل از آنکه افزایش یابد ، ممکن است همچنان رو به ضعف رود . اما قدرت شوروی به طور فزاینده‌ای افزایش خواهد یافت . البته در حال حاضر پایه‌ای برای " سازش " در منطقه وجود ندارد . " حجای ایشد نتیجه می‌گیرد که : " این استراتژی انتقالی باید تا ضعیف‌شدن تحمیلات ناشی از نفت عربی و ثبات سطح توقعات عربی و فلسطینی در رابطه با راه‌حل ، در چند نقطه توازن واقع‌گرایانه و به وجود آمدن تعادل مناسب منطقه‌ای و جهانی ، ادامه یابد . چه در چارچوب این شرایط می‌توان صلحی پایدار و مستمر برقرار کرد . و مرحله انتقالی تنها زمانی می‌تواند پایان یابد که پایه‌های منطقه‌ای و جهانی داربست صلح پی‌ریزی شده باشد . تنها چنین صلحی یک صلح کامل و همه‌جانبه و با ثبات و امن اسرائیلی خواهد بود . "

در یک کنفرانس بین‌المللی پیرامون مسائل امنیتی و اقتصادی اسرائیل ، در دهۀ هشتاد که در دسامبر 1981 توسط مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه تل‌آویو گزارش شد و روزنامۀ معاریو در تاریخ 18/12/1981 تحت عنوان " مشکلات استراتژیک اسرائیل در دهۀ هشتاد " آن را منتشر ساخت ، اریل شارون وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی طی گزارش گقت : " مهم‌ترین مشکلات امنیتی ما در دهۀ هشتاد ، به مخاطراتی خارجی مربوط می‌شود که سلامت و حقوق حاکمیت اسرائیل را تهدید خواهد کرد . این مخاطرات دو منبع دارد :

  1. رویارویی عربی
  2. توسعه‌طلبی شوروی متکی بررویارویی عربی که شوروی ابزار سیاسی و نظامی در اختیار آن می‌گذارد . "

براین اساس ، شارون تأکید کرد که : " سوای محدوده سنتی سیاست رویارویی که اسرائیل را احاطه کرده ، برای مقابله با این مخاطرات ضروری است " مصلحت امنیت استراتژیک اسرائیل که در دو زمینه جغرافیایی دیگر تأثیر امنیتی دارند " ، توسعه یابد . زمینه نخست در رابطه با کشورهای عربی خارجی است که قدرت نظامی فزاینده آنها ، بعد بسیار خطرناکی به خطر مستقیم موجود علیه اسرائیل - چه از طریق ارسال نیروهای ویژه به منطقه رویارویی و چه حتی از طریق اجرای عملیات هوایی و دریایی مستقیماۀ از سوی این کشورها علیه خطوط مواصلاتی هوایی و دریایی اسرائیل - می‌دهد . زمینه دوم در رابطه با کشورهای خارجی است که موقعیت و گرایش سیاسی - استراتژیک آنها ممکن است تأثیر خطرناکی روی امنیت ملی اسرائیل داشته باشد . "

شارون در پایان می‌گوید : " ضروری است مصلحت استراتژیک و امنیتی اسرائیل تا آن سوی کشورهای عربی موجود در خاورمیانه و در سواحل مدیترانه و دریای سرخ فراتر رفته و در دهه هشتاد شامل کشورهایی از قبیل ترکیه ، ایران ، پاکستان ، مناطق خلیج فارس و آفریقا به ویژه کشورهای آفریقای شمالی و مرکزی شود . "

براساس آنچه گذشت ، استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد ، برادامه حالت نه جنگ ، نه صلح با یک فرمول جدید ناشی از مسائل ذیل متکی بود :

تسلیم رژیم مصر و به هم خوردن موازنه قوای منطقه به نفع رژیم صهیونیستی ، حفظ وضع موجود در منطقه و مجبور ساختن اعراب به تسلیم در برابر این وضع و بازداشتن آنها از هرگونه تلاش برای تغییر آن با توسل به جنگ و تحمیل مذاکرات مستقیم بین اعراب و اسرائیل با میانجیگری یک جانبه آمریکا و باقی ماندن مناطق اشغال شده در دست رژیم صهیونیستی به عنوان برگی برای معامله و در عین حال ادامه طرحهای الحاق و نابودی مسأله فلسطین و ایجاد پیچیدگی‌های جدید در کشمکش اعراب و اسرائیل که به طولانی شدن دوران نه جنگ ، نه صلح در پوشش مصلحت امنیت استراتژیک اسرائیل ، منتهی می‌شد .

طبق این استراتژی ، محافل دستگاه نظامی صهیونیسم ، سوپاپ امن اسرائیل یا خطوط قرمزی را در نظر گرفتند که فراتر رفتن کشورهای عربی از هر کدام آنها ، بهانه‌ای برای تجاوز جدیدی از سوی اسرائیل در پوشش جنگ بازدارنده ، به حساب می‌آمد . این " خطوط قرمز " عبارت بودند از :

  1. حفظ وضع موجود در کشورهای عربی پیرامون رژیم صهیونیستی .
  2. جلوگیری از فعالیت مقاومت اسلامی لبنان و مقاومت فلسطین در لبنان .
  3. حفظ تهی ماندن سینا از اسلحه
  4. بازداشتن کشورهای عربی خط رویارویی و یا کشورهای " احتمالی " خط رویارویی از به دست آوردن سلاح اتمی .

اریل شارون در سخنرانی که در اواخر سال 1981 دربارۀ امنیت اسرائیل در دهۀ هشتاد ایراد کرد ، و در روزنامه معاریو در تاریخ 18/12/1981 طی مقاله‌ای تحت عنوان " مشکلات استراتژیک اسرائیل در دهۀ هشتاد " درج شد ، سوپاپهای امن اسرائیل را چنین برشمرد :

  • حفظ موازنه نظامی متکی بر برتری آشکار کیفی و فناوری اسرائیل .
  • جلوگیری از برهم خوردن وضع موجود نظامی در کشورهای همجوار ، یعنی :

الف - جلوگیری از زیر پا گذاشته شدن سازشهای امنیتی مشخص شده در ( قراردادهای ) سینا و جولان .

ب - جلوگیری از به هم خوردن وضع موجود در جنوب لبنان .

ج - جلوگیری از وقوع هرگونه تغییر در موقعیت جغرافیایی - نظامی مناطق رویارویی که باعث خطراتی غیر محتمل می‌سود . مثلاً جلوگیری از اعزام نیروهای تقویتی عراقی به اردن یا جنوب سوریه و یا اعزام نیروهای سوری به اردن .

  • باز داشتن کشورهای رویارویی از دریافت سلاح اتمی .
  • ادامه فعالیت علیه تهدید ( تروریستی ) .
  • در فوریه سال 1982 طی دیداری میان " جان جلین " Jogn Jelin سناتور آمریکایی و " سموئیل لویس " Samoiel Luis سفیر این کشور در تل‌آویو ، شارون یک بار دیگر سخن از " سوپاپهای امن " به میان آورد و آنها را به شرح زیر ( به نقل از روزنامه معاریو در تاریخ 19/2/1982 ) مشخص کرد :

" - اگر راکتور اتمی جدیدی در عراق ساخته شود ، ما بلافاصله آن را مورد حمله قرار خواهیم داد و منهدم خواهیم کرد . هرگز اجازه نمی‌دهیم همسایگان عربمان ، سلاح اتمی داشته باشند و این بار هرگز اجازه نمی‌دهیم که این راکتور اتمی به وضعیت داغ خود نزدیک شود .

  • نمی‌توانیم اجازه دهیم نیروهای عراقی وارد اردن شوند . لذا پیش از آنکه وضعی پدید آید که قادر به قبول آن نباشیم ، برای جلوگیری از ورود این نیروها به اردن ، دخالت خواهیم کرد .
  • به هیچ وجه به سوریه اجازه " توسعه " در لبنان نمی‌دهیم زیرا این امر اوضاع ما را در معرض خطر قرار می‌دهد . حضور سوریها در لبنان همراه با توپخانه‌شان پایگاه صنعتی ما در خلیج حیفا را در معرض خطر قرار می‌دهد .
  • هرگز از جولان عقب‌نشینی نخواهیم کرد . چون هرکس بر جولان مسلط باشد ، کنترل بخش شمالی اسرائیل و یک سوم منابع اسرائیل را که از این منطقه می‌گذرد ، در دست خواهد داشت . "

شارون در مصاحبه‌ای با " پاری ماچ " فرانسه ( 25/2/1982 ) نیز اظهار داشت : " اسرائیل هرگز اجازه نمی‌دهد که سوریه ، لبنان را اشغال کند و یا نیروهای عراقی وارد اردن شوند . اسرائیل خط قرمزی ترسیم کرده که اجازه نمی‌دهد اعراب از آن عبور کنند . سوپاپ امن ما همین است و به هیچ کشور عربی اجازه داشتن قدرت اتمی نمی‌دهیم . "

شارون در تاریخ 29/3/1982 دو برابر جلسه مشترک کمیسیون‌های امور خارجی و امنیت کنیست اسرائیل - پارلمان - " خطوط قرمز " را ( به نقل از روزنامه‌ هاآرتس در تاریخ 30/3/1982 ) مجدداً چنین توصیف کرد :

" - در جبهه شرقی ، هرگونه حرکت دادن موشکهای ضد هوایی اردن به نحوی که اسرائیل را از آزادی عمل هوایی باز دارد ، مانند مورد حرکت دادن موشکهای مضری در منطقه کانال سوئز در سال 1970 ، خط قرمز به حساب می‌آید .

در جبهه شمالی ، هرگونه نقل و انتقال نیروهای سوری به سوی جنوب خطوطی که امروزه این نیروها در آن مستقر هستند .

در جبهه مصر ، هرگونه خلاف - هرچند بسیار ساده - در رابطه با قرارداد نظامی مصر و اسرائیل . "

زئیف شیف خبرنگار نظامی روزنامه هاآرتس سه هدف استراتژیک مرحله‌ای اسرائیل در لبنان را در این روزنامه در تاریخ 15/1/1981 به نحو زیر مشخص کرد :

" 1 - جلوگیری از شکل‌گیری یک زیربنای تهاجمی علیه اسرائیل در لبنان و جلوگیری از تبدیل لبنان به یک کشور خط جبهه .

  1. درهرگونه سازشی ، چریکها و ارتش لبنان نباید در جنوب لبنان حضور داشته باشند و وضع موجود در مرحله انتقالی فعلی در جنوب لبنان تغییر نیابد .
  2. محدود کردن فعالیت سازمان آزادی‌بخش فلسطین در لبنان . "

اسرائیل با سرپانگاهداشتن کشوری کوچک ( منطقه تحت کنترل ارتش لبنان جنوبی وابسته به اسرائیل ) ، در جنوب لبنان و تلاش برای گسترش محدوده آن ، می‌کوشید تا از آن به عنوان یک برگ سازش استفاده کند . مردخای گور رئیس سابق ستاد ارتش اسرائیل در روزنامه معاریو در تاریخ 15/1/1981 گفت : " بعد از عملیات لیطانی ( حمله اسرائیل به جنوب لبنان در مارس 1978 ) طی ملاقاتی که با ژنرال " سیلا سفیو " فرمانده وقت نیروهای سازمان ملل متحد در خاورمیانه داشتم ، صراحتاً گفته شد که تا زمانی که توافق همه جانبه‌ای با لبنان به دست نیامده ، محدوده مسیحی جنوب لبنان ، استقلال خود را حفظ خواهد کرد و این از مصالح عالیه اسرائیل است که هیچ نیروی لبنانی در جنوب لبنان بدون توافق با اسرائیل مستقر نشود . "

بنیاد نظامی صهیونیسم ، در رابطه با لبنان و سازمان آزادی‌بخش فلسطین در اوایل دهۀ هشتاد مشغول برنامه‌ریزی برای تجاوز وسیع علیه لبنان بود و بالاخره این تجاوز را در سال 1982 عملی ساخت . در این زمینه زئیف شیف خبرنگار نظامی هاآرتس در تاریخ 7/4/1982 گفت : " تصویری که از سخنان شارون پیرامون لبنان به دست می‌آید نشان می‌دهد که هدف وی در لبنان اجرای یک عملیات لیطانی جدید و کشتن چند صد خرابکار نیست ، بلکه او انهدام پایگاه سیاسی و نظامی سازمان آزادی‌بخش فلسطین را هدف قرار داده ، به گونه‌ای که این سازمان دیگر توانایی به پاخاستن را از دست بدهد . نه تنها این ، بلکه شارون می‌کوشد ، وضعیتی پدید آید که یک دولت جدید قانونی در لبنان بتواند در سایه این وضعیت قرارداد صلح با اسرائیل را امضا کند ( چنانچه این کار پس از روی کارآمدن بشیرجمیل در لبنان عملی شد ) . این هدف نیاز به دورکردن ارتش سوریه از لبنان و یا از بیشتر خاک آن دارد و شاید هم این نیاز وجود داشته باشد که بشیر جمیل امکان یابد تا بر بیروت مسلط شود . "

برنامه‌ریزان استراتژی صهیونیستی متفق‌القول بودند که شرط اساسی تحقق هدفهای صهیونیسم در دهه هشتاد ، ادامه پایبندی به مفاهیم استراتژیکی می‌باشد که اساس عقیده سنتی امنیتی به شمار می‌رود و رژیم صهیونیستی از بدو تأسیس بر اساس آن حرکت کرده است . این مفاهیم عبارت بودند از حفظ قدرت و برتری قاطع اسرائیل برتمام کشورهای عربی به ویژه در زمینه تکنولوژی و جلوگیری از اقدام کشورهای عربی به جنگ و در صورت وقوع جنگ ، باید قدرت نظامی اسرائیل چنان باشد که بتواند جنگ را به سرزمینهای کشورهای عرب شرکت کننده در آن بکشاند .

اسحاق رابین نخست‌وزیر وقت اسرائیل طی مقاله‌ای تحت عنوان " مشکلات امنیت اسرائیل در دهۀ هشتاد " در روزنامه " معرخوت " شماره 270 و 271 ، اکتبر 1979 نوشت : " هدف اول و اساسی سیاست اسرائیل برای دهۀ هشتاد ، تضمین برهم نخوردن موازنه قوا میان ما و تمامی کشورهای عربی است که ممکن است به زیان اسرائیل وارد جنگ شوند . به علاوه اینکه در صورت امکان درصدهای سود ما باید بالا رود و مجهزشدن به سلاحهای لازم برای مقابله با افزایش توان نظامی اعراب ، تأمین شود... ارتش دفاعی اسرائیل باید آماده حفظ آنچنان نظامی باشد که سوریها و همپیمانانش را متقاعد کند که از طریق جنگ ، چیزی به دست نخواهد آورد و درصورتی که به اسرائیل جنگ را تحمیل کند ، سوریها ضربه خردکننده و قاطعی دریافت خواهند کرد... قدرت ارتش دفاعی ، عامل اساسی دربازداشتن مصر از زیر پاگذاشتن توافق با اسرائیل و ضامن عهدنامه صلح وهرگونه عهدنامه است که احتمالاً با دیگر کشورهای عربی ، منعقد خواهد شد . "

ژنرال " یسرائیل تال " Yepzrael در مقاله‌ای تحت عنوان " امنیت اسرائیل در دهه هشتاد " در روزنامه داوار در تاریخ 19/10/1979 نوشت : " عقیده امنیتی اسرائیل همیشه به این نکته تصریح داشته که ارتش دفاعی اسرائیل باید توان بازدارندگی خود را حفظ کند و اگر بازدارندگی کافی نبود باید کار جنگ را یکسره کند . بازدارندگی و یکسره کردن کار جنگ ، دو روی یک سکه هستند . "

اما ژنرال ذخیره " اهارون یاریو " در گفت‌وگویی که با روزنامه " یدیعوت اهارانوت " به تاریخ 15/12/1981 انجام داد معتقد بود : " مشکل بزرگی که اسرائیل مجبور به برخورد با آن در دهۀ هشتاد خواهد بود ، حفظ برتری نظامی است که اساس ادامه روند صلح را تشکیل می‌دهد . "

شارون وزیر جنگ وقت اسرائیل نیز ( به نقل از روزنامه معاریو به تاریخ 18/12/1981 ) گفته است : " اسرائیل باید نیروهای خود را براساس دستیابی به برتری تکنولوژیک و برخورداری از قدرت بازدارندگی که مانع زیرپاگذاشتن قراردادهایش با کشورهای عربی همجوار می‌شود ، متحول سازد . دستیابی به هدفهای استراتژیک اسرائیل در دهۀ هشتاد به " منع وقوع جنگ از طریق بازدارندگی " نیاز دارد . اگر بازدارندگی سقوط کرد ، باید یک قدرت نظامی را برای حفظ سلامت اسرائیل در آغاز هرگونه جنگی تضمین کرد و آنگاه هرگونه ائتلاف جنگی دشمن و عمق استراتژیک آن را در هم شکست . "

با توجه به توان محدود انسانی رژیم صهیونیستی در زمینه انبار کردن اسلحه ، طراحان اسرائیل کوشیدند برنامه‌هایی برای حفظ برتری نظامی اسرائیل در دهه هشتاد و نیز احتکار سلاح اتمی در منطقه که در پی بمباران راکتور اتمی عراق در خرداد ماه 1360 ( ژوئن سال 1981 ) آشکار شد ، تنظیم کنند .

در پی بمباران راکتور اتمی عراق یک پژوهشگر استراتژیک صهیونیست به نام " امنون سیلع " Amnon Selh در روزنامه داوار به تاریخ 12/6/1981 نوشت : " بمباران راکتور اتمی عراق نور درخشان و ترسناکی روی مشکلات استراتژیک اسرائیل در دهه هشتاد ، افکند . چه در پی اینکه تا کنون فرمول قابل قبول این بوده که اسرائیل هرگز نخستین کشوری نخواهد بود که سلاح اتمی را وارد منطقه خاورمیانه می‌کند . این فرمول اینک واژگون شده و اسرائیل لباس تازه‌ای برتن کرده و به موجب آن مدعی است که تنها با داشتن انحصار قدرت اتمی می‌توان سلامت ( کشور اسرائیل ) را تضمین کرد . "

وی سپس نتیجه‌گیری کرد : " اسرائیل تصمیم گرفته تمسک به نظریۀ مقتدر بودن برای مقابله با تمامی نیروهای عربی مجهز به سلاحهای سنتی را در صورتی که در نیرویی واحد متشکل شوند ، ادامه دهد و در این راه خود را موظف می‌بیند سلاح اتمی را در خاورمیانه در انحصار خود داشته باشد . لازمه این استراتژی آن است که تمامی تأسیسات اتمی موجود در هر کشور عربی پیش از آنکه تبدیل به تأسیسات عملیاتی شوند ، ویران گردد . "

پژوهشگر استراتژیک دیگری به نام پروفسور " شلومو اهرنسون " Shlomo Ahrenson در روزنامه هاآرتس به تاریخ 7/4/1982 نوشته است : " اسرائیل ظاهراً تصمیم گرفته از مرحله تهدید تلویحی به آنچه " انتخاب اتمی پنهان " می‌نامد به در پیش گرفتن استراتژی آشکار بازدارندگی اتمی و احتکار سلاح اتمی انتقال یابد . زیرا اسرائیل قادر به حفظ موازنه قوای سنتی نیست و عامل زمان در این زمینه به نفع آن عمل نمی‌کند . طراحان استراتژی رژیم صهیونیستی معتقد بودند که " امنیت اسرائیل " به یک رشته عوامل پیچیده بستگی دارد که قدرت نظامی تشکیل دهنده محرز آنهاست و براین اساس خواستار تأمین کمربندهای امنیتی در مقابل احتمالهای وقوع تحولات منفی از دیدگاه اسرائیلی ، بودند و از شیوه برخورد کابینه بگین با مسأله فلسطین و سیاست الحاق آشکار سرزمینها ، انتقاد می‌کردند و خواستار در پیش گرفتن طرحی بودند که به عمیق کردن اختلافات و از هم پاشیدگی در صفوف اعراب ، کمک کند .

سرلشکر ذخیره " هارایفن " Haraifen در تاریخ 26/12/1981 در روزنامه صهیونیستی هاآرتس گفت : " استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد باید براین اساس مبتنی باشد که تغییری در منطقه رخ داده است : صلح با مصر ، تماسهای پانزده ساله اسرائیل با پادشاه اردن و وجود مذاکرات با وی در مورد تفاهم برسر منافع مشترک همکاری با " مسیحیان " ( مارونیهای جدایی طلب لبنان ) ، پادشاه مغرب میزبان یک وزیر اسرائیلی می‌شود و ملاقات وی با یک وزیر مصری را تأمین می‌کند ، گروههای اسرائیلی علناً از مغرب دیدن می‌کنند و تماسهای گوناگونی با دیگر کشورهای عربی . "

هارایفن نتیجه گرفت : " امنیت اسرائیل نه تنها به قدرت آن بستگی دارد ، بلکه این قدرت باید در استراتژی روابط متقابل و چگونگی برخورد با مسأله فلسطین در جهت خدمت به پیشبرد این استراتژی ادغام شود به ویژه که تعداد قابل ملاحظه‌ای از کشورهای عربی خواهان حل این مشکل به گونه‌ای هستند که از دستور کار آنها خارج شود . "

پروفسور " شلومو اهرنسون " از طرح حزب لیکود در نابودی مسأله فلسطین - که بیشترین اهمیت را به الحاق مناطق اشغال شده و اسکان یهودیان در آنها داده و نیز خالی کردن کرانه غربی و نوار غزه از ساکنان آن ، به گونه‌ای که تا پایان دهۀ هشتاد به صورت اقلیت در آیند - در تاریخ 14/8/1981 در روزنامه هاآرتس سخن گفته و نیز از طرح شارون برای حل " مسأله فلسطین از طریق ایجاد کشوری فلسطینی در اردن " انتقاد کرده و گفته است : " این اندیشه اگر به دقت اجرا نشود ، خطر شدیدی به بار خواهد آورد زیرا اسرائیل و اردن منافع مشترکی دارند و پایان دادن به سلطه بدویان ، ممکن است باعث ایجاد یک کشور فلسطینی برخوردار از حمایت شوروی و تبدیل آن به هانوی خاورمیانه و محدود کردن برتری کیفی و فناوری اسرائیل شود . "

" اهرنسون " معتقد بود که : " میان مفهوم امنیت که اهمیت والایی به الحاق کرانه غربی و نوار غزه می‌دهد و میان تمایل به حفظ " صلح " با مصر و دادن خودمختاری به ساکنان این مناطق ، تناقض وجود دارد . "

ژنرال ذخیره " اهارون یاریو " رئیس مرکز مطالعات استراتژیک در دانشکده تل‌آویو طی تحلیلی در روزنامه " یدیعوت اهارانوت " در تاریخ 20/6/1980 خواستار ادغام عامل سیاسی با عامل نظامی در استراتژی اسرائیل در طرحی پوشیده‌تر برای نابودی مسأله فلسطین شد و گفت : " نسبت به اوضاعی که ممکن است در رویارویی سالهای آینده پیش آید ، مصلحت ملی ایجاب می‌کند که تنها به قدرت نظامی خود متکی نباشیم . بلکه به امکان بهره‌برداری از تمامی امکانات سیاسی نیز باید توجه کنیم و این امر فراهم نمی‌شود مگر اینکه بتوانیم از مشکل فلسطین و این بن‌بست رها شویم . این هم در صورتی که مخاطراتی بزرگتر از آنچه از برنامه دولت برای خودمختاری براشت می‌شود ، تحمل کنیم ، امکان‌پذیر است . مخاطراتی که در هر حال از خطر رویارویی نظامی که اسرائیل براثر آن در انزوای تقریباً کاملی قرار خواهد گرفت ، کمتر خواهد بود . "

ژنرال ذخیره " مردخای گور " رئیس وقت ستاد ارتش نیز در تاریخ 20/2/1981 در روزنامه صهیونیستی " معاریو " گفت : " سیاست درست ، متین و شجاعانه‌ای که اسرائیل در آینده نزدیک باید در پیش بگیرد این است که در جهت ادامه اوضاع متزلزل در جهان عرب تلاش کند . این تزلزل اوضاع ، عللی است که شاید اساساً ربطی به ما ندارد . اما برای ما اگر خواهان دستیابی به صلح و تضمین امنیت هستیم ، مهم است . در چنین اوضاع نابسامان و ناآرامی در جهان عرب ، چند اقدام احتمالی برای اسرائیل وجود دارد :

  1. استفاده از آرامش فعلی که ممکن است صرفاً آرامشی موقتی باشد . باید اجازه داد ، وقایع خود به خودی و بدون دخالت بیش از آنچه لازم است ، رخ دهد .
  2. بهره‌برداری از سستی تصمیم و از هم پاشیدگی حاکم در جهان عرب به منظور دستیابی به تفاهم و توافق با محافل گوناگون عربی - کشورها و فلسطینیها - به منظور پی‌ریزی صلح همراه با امنیت در مقام اول و جلوگیری از اتحاد میهن عربی در مقام دوم . "

" مردخای گور " نتیجه گرفت : " وظیفۀ ما این است که از هر شکاف و یا ریزشی در دیوار پیرامون ما به منظور پیشبرد مصلحت به وجود آمدن ما ، بهره‌برداری کنیم . "

در کنار صهیونیستهای یادشده ، یک نویسنده صهیونیست دیگر به نام " اودید بینون " نیز در مقاله‌ای تحت عنوان " استراتژی اسرائیل در دهه هشتاد " - که در مجله " گرایشها " در اواخر سال 1360 در بیت‌المقدس چاپ شد - ضمن اشاره به حتمی بودن درگیری میان شرق و غرب برسر منافع انرژی و ثروتهای جهان سوم و مشخصاً نفت خلیج فارس ، برای اسرائیل نقشی جست و جو می‌کند که تضمین‌کننده ادامه موجودیت و زندگی مرفه آن باشد . وی می‌نویسد : " خاورمیانه نمی‌تواند با ترکیب فعلی ادامه یابد و جهان عربی و اسلامی چیزی جز یک کاخ کاغذی نیست . بدون تحولات انقلابی ، خاورمیانه نمی‌تواند با ترکیب فعلی به زندگی ادامه دهد . جهان عربی و اسلامی نیز کاخ کاغذی است که توسط نیروهای خارجی ، فرانسه و انگلستان در دهه بیست به حساب آرزوهای ساکنان اصلی ، ساخته شده است . این منطقه به طور خودسرانه به نوزده کشور تقسیم شد که همه آنها از گروههای نژادی متفاوت و اقلیتهای دشمن یکدیگر ، تقسیم شده است به ویژه که هرکشور عربی اسلامی در حال حاضر به دلیل اختلافات نژادی و اجتماعی از داخل در معرض تهدید قرار دارد و حتی جنگ خانگی در برخی از این کشورها آغاز شده است . "

" اودید بینون " می‌افزاید : " سیاست صلح و پس دادن سرزمینها براثر فشار آمریکا فرصت جدیدی را که برای ما فراهم شده از چنگ ما دور می‌سازد چه از سال 1967 کابینه‌های متعاقب اسرائیل به دلیل الزامات محدود سیاسی که " اصل " به حساب آمده زیانهایی به هدفهای ملی وارد آوردند و با سیاست داخلی عقیمی ، دست ما را در داخل مانند خارج بسته ، به گونه‌ای که نتوانستیم در رابطه با ساکنان عرب ، طرحی در مورد زمینهایی که در جنگ تحمیلی به خود ، به دست آورده‌ایم تهیه کرده و به اجرا در آوریم . اشتباه بزرگ استراتژیک اسرائیل بلافاصله بعد از پایان جنگ 6 روزه همین بوده است . اگر کرانه غربی را به فلسطینیها می‌دادیم امکان داشت کشمکش سخت و خطرناکی را که از آن هنگام تاکنون زندگی می‌کنیم ، نداشته باشیم و می‌توانستیم تأثیر فعلی مشکل فلسطین را خنثی کنیم . به جای اینها ، نظرمان به راه حلهایی ناپایدار از قبیل قرارداد مرزی و خودمختاری جلب شد . ولی امروزه امکانات وسیعی برای ما فراهم آمده که بتوانیم اوضاع را به طور کلی دگرگون کنیم . برای جلوگیری از نابودی به عنوان یک کشور این دگرگونی را در خلال ده سال آینده باید تحقق بخشید . در دهه هشتاد در سیاست خارجی اسرائیل باید تحولاتی اساسی در امور سیاسی و اقتصادی اسرائیل پدید آید تا بتوان به داده‌های جدید در خاورمیانه و در همۀ زمینه‌ها پایان داد .

از دست دادن چاههای سوئز و نیز انرژی بزرگ نفت و گاز طبیعی در سینا ( معادل ثروتمندترین تولید‌کنندگان نفت در منطقه ) در آینده نزدیک آن چنان زیانی در امر انرژی به ما خواهد زد که اقتصاد ملی ما را نابود می‌کند . امروزه یک چهارم تولید ملی ما یعنی یک سوم بودجه برای خرید نفت اختصاص یافته است . اقداماتی که برای کشف چاههای جدید در نقب و ساحل دریا انجام می‌شود واقعیت اینده نزدیک را تغییر نخواهد داد . بنابراین ، بازگشت به سینا و منابع حقیقی آن ، امری است بسیار مهم ، ولی قراردادهای کمپ دیوید و پیمانهای صلح مانع این کار شده و اشتباهی که رخ داده ، به عهده کابینه فعلی اسرائیل و کابینه‌های متعاقبی است که راه را برای سازش در مورد " زمین " هموار کردند ، از جمله کابینه‌های متعاقب ائتلافی از سال 1967 به بعد است . "

وی در پایان می‌افزاید : " هرگونه کشمکش داخلی در جهان عرب ، در کوتاه مدت برای ما سودآور است . اما اردن ، یک هدف استراتژیک برای کوتاه مدت است ، زیرا حل کننده مشکل کرانه غربی که ساکنان آن اکثراً عرب هستند ، به شمار می‌رود . با جنگ و یا شرایط صلح ، باید ساکنان عرب کرانه غربی را از آنجا بیرون کرد و وضعیت اقتصادی و جغرافیایی انسانی شدیدی در آنجا به وجود آورد . تحول کامل در کرانه غربی و اردن ، تنها بدین وسیله ممکن است . ما برای تسریع در این امر - باید دست به هر کاری زده و آن را در کوتاه مدت تحقق بخشیم . و باید هرگونه پیشنهادی در مورد خودمختاری و یا هرگونه سازش و تقسیم زمینها را از دایره اهتمامات خود دور کنیم .

با توجه به نقشه‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین و نقشه‌های خود اعراب اسرائیلی ، محال است بتوان اوضاع کرانه غربی را به صورتی که فعلاً هست ، حفظ کرد . باید دو کشور را از هم جدا کرد : اعراب در اردن و یهودیان در کرانه غربی . در این کشور هیچ نوع هزیستی وجود ندارد مگر اینکه اعراب درک کنند که با برچیدن سلطه اسرائیل بر رودخانه اردن و دریا ، " امنیت پایدار " و نیز ، کشوری خاص آنها دیگر در اردن وجود نخواهد داشت .

در مورد اسرائیل ، قائل بودن تفاوت میان زمینهایی که در سال 1967 به دست آورده و مناطق متصرفی سال 1948 ، هیچ مفهومی نزد اعراب ندارد و حتی از اندیشه‌های ما نیز محو شده است . باید به مشکل به طور گسترده و بر قاعده اوضاع سال 1967 نگاه کرد . در آینده اوضاع سیاسی یا نظامی هرچه باشد ، این موضوع باید روشن باشد که مشکل اعراب متولد اسرائیل ، هیچ‌گونه راه حلی نخواهد داشت ، مگر اینکه وجود اسرائیل را در مناطق امن خویش و تا رودخانه اردن ، به رسمیت بشناسند . آن سوی رودخانه اردن نیز در عصر اتم ، یک ضرورت حیاتی برای ما به شمار می‌رود . ما با جمع بودن سه چهارم ساکنان یهودی در منطقه ساحلی ، قادر به زندگی نیستیم . بنابراین ، باید میان ملتها تفرقه ایجاد کرد ، زیرا این یک ضرورت استراتژیک است و بدون این امر ، قادر به ادامه حیات نخواهیم بود . یهودا و سامریه ( کرانه غربی ) و الجلیل تنها تضمین نامه موجود ملی ماست و اگر به طور گسترده در مناطق کوهستانی وجود خود را تثبیت نکنیم و به صورت اکثریت در نیاییم ، حاکم براین کشور نخواهیم بود ، بلکه مانند صلیبیها در آن زندگی خواهیم کرد...

صلیبیهایی که کشور را از دست دادند . با توجه به اینکه کشور متعلق به آنها نبود و در آن همچون بیگانگان زندگی می‌کردند .

امروزه هدف اول و مهم‌تر ما بازگرداندن تعادل در کشور در زمینه‌های جغرافیای انسانی ، استراتژیک و اقتصادی است . باید تمامی کوهها در امتداد بیرالسبع تا جلیل علیا را اشغال کنیم . اشغال کوهی که تا به امروز فاقد ساکنان یهودی است ، هدفی مهم در استراتژی ما به شمار می‌رود . تحقق هدفهای ما در جبهه ، تنها در گرو تحقق این استراتژی داخلی است که باعث تحول در ترکیب سیاسی و اقتصادی ما می‌شود و کلید انتقال کلی برای اجرای این استراتژی است . "

لازم به توضیح نیست که تکیه‌گاه اساسی استراتژی اسرائیل ، در این دهه و در تمام دوران ، کمکهای نظامی و اقتصادی و سیاسی آمریکا است که امکان تداوم قدرت را برای رژیم صهیونیستی فراهم می‌کند . " موشه آرنز " سفیر وقت اسرائیل در واشنگتن و یکی از سران جنبش حیروت و حزب لیکود در این مورد گفته است : " اگر شوروی ، آمریکا را شکست دهد ، و برمنطقه مسلط شود ، به گمان من ، برای ما دیگر در اینجا چیزی نخواهد بود که در جست‌و‌جوی آن باشیم . "

مآخذ :

  1. روزنامه‌های اسرائیلی هاآرتس ، یدیعوت آهارنوت ، داوار ، معاریو ، معرخوت ، سالهای 1981 - 1979 .
  2. مجله گرایشها ، چاپ بیت‌المقدس ، 1981 ( 1360 ) .
  3. گزارشهای خبری خبرگزاری وفا ، نیمه اول سال 1983