جنبش فرهنگی فلسطینیان در سرزمینهای اشغال شده :: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۳
جنبش فرهنگی فلسطینان در سرزمینهای اشغال شده فلسطین آغاز اشغالگری صهونیستها چندین دوره را پشت سر نهاد که نخستین آنها را میتوان " دوره آسیب پذیری " شکست جنگ پنجم ژوئن 1967 به فرهنگ کرانه باختری و باریکه غزه ضربه وارد آورد . در مقابل ، این اشغالگری اضلاع پراکنده فلسطینی را به هم پیوند داد . کرانه باختری با نوار غزه ارتباط یافت . این دو ضلع با ضلع سوم یعنی با فلسطینیان بازمانده در زیر اشغال اسرائیلیان در نواحی " مثلث " و " جلیل " پیوند یافتند . سر نیزه اشغالگران خود عامل گرد آورنده این سه ضلع بود . به هر حال بیم ناشی از " آسیب " فرهنگی مدت درازی نکشید .
همچنین ، این آسیب به یک انگیزه ژرف همبستگی جنبش فرهنگی فلسطین با همه اوضاع و توان و نهادهایش - تبدیل شد تا بدین سان وجود خویش را به تخقق برساند و در یک رویارویی آگاهانه و فعال با همه اشکال اشغالگری روبه رو شود .
محتویات
الف - فرآوردههای نو :
کرانه باختری و نوار غزه - سرزمینهای اشغال شده پس از سال 1967 - از هر روزنامه و مجله عربی محلی و میهنی تهی بود . نشریههای عرب فلسطینی ( روزنامهها و مجلههای حزب راکاح ) نظیر " الاتحاد " " الجدید " " الغد " ( فردا ) ، " الدرب " ( راه که در حیفا منتشر میشد از ورود به سرزمینهای اشغال شده ( پس از سال 1967 ) ممنوع بود .
در نتیجه " خلاء فرهنگی " مشهود و رایج بود . گرچه مقامهای اشغالگر میکوشیدند تا این " خلاء فرهنگی " مشهود و رایج بود . گرچه مقامهای اشغالگر میکوشیدند تا این خلاء را با یک روزنامه عربی زبان اسرائیلی به نام " الیوم " ( امروز ) - که بعدها " الانباء " ( اخبار ) نام گرفت - ونیز مجله ماهانه " المرصاد " ( دیده بان ) که وابسته به حزب " ماپام " بود و انتشار آن پس از چند سالی متوقف شد - پر کنند اما این تلاش به نتیجه نرسید . این نشریات هرچند که پوشش عربی به خود گرفته بودند اما به هرحال نشریههای اسرائیلی به شمار میرفتند و در نتیجه - به ویژه الانباء - نتوانستند یک نویسنده محلی و میهنی را به خود جلب کنند .
در سال 1969 روزنامه " القدس " با امتیاز یک عرب محلی منتشر شد اما این روزنامه نیز نتوانست بخش مهمی از آرمانهای فرهنگی مردم سرزمین اشغال شده را به خود جذب کند ، گرچه هر هفته یک صفحه فرهنگ دارد . این صفحه کاملاً سنتی است و فقط شعر کلاسیک و قصههای تخیلی را به چاپ میرساند و به روند ادبیات محلی توجهی ندارد . جالب آنکه " القدس " و " الانباء " تنها روزنامههایی هستند که اجازه ورود به زندانها و بازداتشگاههای اسرائیل را دارند .
لذا نویسندگان جوان فلسطینی در سرزمین اشغال شده به نوشتن در " الاتحاد " ، " الجدید " ، " الغد " روی آورند و این به رغم خطرهای پیوستهای بود که در راه رسیدن این گونه روزنامهها و مجلات به شهرها و روستاهای کرانه و نوار ، وجود داشت . ادبای جوان تصمیم قاطع گرفتند تا در این گونه نسریات قلم بزنند . این نشریات با وجود ممنوعیت و سرکوب و بازداشت به طور قاچاق توزیع و دست به دست میگردید .
" فدوی طوفان " شاعره نامدار سرزمینهای اشغال شده ، پیش از همه تصمیم گرفت تا در این عرصه گام نهد . وی با ادبا و شاعران " جلیل " و " مثلث " تماس گرفت و اشعار جدید خود را در " الاتحاد " و " الجدید " به چاپ رساند . بدین سان فدوی طوقان ، راهی نوین و درست برای شاعران و ادبای جوان ترسیم نمود .
در سال 1972 در روزنامه " الفجر " و " الشعب " منتشر شدند ، و به دنبال آنها روزنامهها و مجلههای میهنی ذیل پدیدار گشتند :
" الطلیعه " ( پیشگم ) ، " التراث و المجتمع " ( میراث فرهنگی و جامعه ) ، " المیثاق " ، " الفجر الادبی " ، " الشراع " ( بادبان ) ، " الکاتب " ( نویسنده ) ، " البیادر السیاسی " ( خرمنهای سیاسی ) ، " البیاد الادبی " ( خرمنهای ادبی ) " العوده " ( بازگشت ) ، " الفجر " به زبان انگلیسی و " الفجر " به زبان عبری . این روزنامهها و مجلهها که عملاً به ادبیات ملی اهتمام میورزیدند هنوز هم منتشر میشوند مگر مجله " الشراع " که مقامهای اشغالگر در ژوئیه سال 1983 آن را تعطیل کردند . توزیع مجله " الطلیعه " - که سخنگوی حزب کمونیست فلسطین است - از هنگام انتشار تا کنون در کرانه غربی و نوار غزه ممنوع است . مجله " التراث و المجتمع " از سال 1982 به سبب عملیات سرکوب اشغالگران دیگر منتشر نشد ، به ویژه آنکه این مجله به پژوهشها و بررسیهای فولکوریک ملی میپرداخت .
در واقع ، سرزمین اشغال شده ، گواه انتشار نشریه متنوع و پیاپی بود . پارهای نظیر " الوان " ، " فتاه فلسطین " و " التبشیر " کاملا ناکام بود که این امر مسأله فراوانی دارد . برخی از آنها به علت پیوند با اشغالگران به سقوط کشیده شدند و برخی تنها یک " ماجراجویی فردی بودند بیآنکه از یک توان هنری یا فرهنگی برخوردار باشند . اینها نیز سقوط کردند .
ب - نشر و گسترش فرهنگ :
روزنامهها به تدریج صفحات ادبی و هنری مهمی را به ادبا و هنرمندان محلی اختصاص دادند . سپس مجلههای صرفاً ادبی منتشر شدند : " البیادر ادبی " ، " الفجر ادبی " و " الکاتب " ، یک مجله ویژه هنر نمایش به نام " تئاتر " منتشر گردید که بعدها از کار بازماند و احتمالا این توقف ناشی از عدم رشد تئاتر و نمایش بوده است . همچنین یک مجله ادبی ویژه ادبیات کودکان به نام " براعم " ( غنچهها ) منتشر شد که پس از چند شماره انتشار آن متوقف شد .
از جنبه دیگر که با روند ادبی - مطبوعاتی در ارتباط است - برخی انتشارات محلی پدید آمدند و با امکانات اندک ، کتابهایی از نویسندگان محلی را منتشر نمودند ، نظیر انتشارات " صلاحالدین " و " ابوعرفه " و " الاسوار " و " ابن رشد " . دانشگاهها و باشگاهها و انجمنها و سندیکاها نیز به ادبیات محلی روی آوردند و جشنوارهها ، سخنرانیها ، شب شعرها و میزگردها ترتیب دادند .
اغلب این نهادهای فرهنگی - روزنامهها و مجلات و انتشارات - به دو دلیل در شهر عربی قدس متمرکز شدند :
الف - به سبب اهمیت قدس به عنوان پایتخت فلسطین که نوعی رویارویی با تجاوز رژیم صهیونیستی به این شهر است که آن را همچون " پایتخت جاودانه اسرائیل " به شمار میآورد .
ب - به منظور بهرهبرداری مرحلهای از پارهای قوانین اسرائیلی که به ادبای عرب در قدس اجازه فعالیت فرهنگی میدهد . دشمن این امر را براساس تجاوز پیشین که " قدس عربی را بخشی از اسرائیل " دانسته ، انجام میدهد . در نتیجه هر گردهمایی عربی ممکن است در قدس برگزار شود در حالی که گردهمایی مشابه آن نمیتواند مثلاً در نابلس ، صورت پذیرد .
انتشار کتاب ، مسأله آسانی نیست . رژیم اشغالگر میکوشد از این امر جلوگیری کند و به سرکوب آن بپردازد : نخست با سانسور نظامی ، دوم با مصادره کتابهای منتشر شده ، سوم به واسطه زندان و هراساندن ادبا و نویسندگان و صاحبان کتابفروشیها و ناشران .
ج - سانسور فوقالعاده :
رژیم صهیونیستی سانسور نظامی و استواری را اعمال میکند که متکی بر قوانین " فوقالعاده " انگلیس در سال 1945 است . هر حرف و واژه و عکس و تصویر و آگهییی که در روزنامهها ، مجلهها ، کتابها و نشریهها چاپ شود ، در معرض سانسور قرار میگیرد مگر آنچه را که قانون به عنوان " چاپ برای یک بار " اجازه دهد . این یک قانون صهیونیستی است که فقط خود صهیونیستها از آن بهره میبرند و ادبا و روزنامهنگاران سرزمین اشغال شده از آن مستثنی هستند . در واقع این قانون به سان یک دام است که همساز با آن شهروند فلسطینی دارای شناسنامه اسرائیلی ، کتاب را " برای یک بار چاپ " میکند و در پی آن به بازجویی و سپس زندان کشیده میشود .
قیچی سانسور ، عملاً کوشیده است ، جنبش فرهنگی فلسطینیان را در نطفه خفه کند . هر چه این قیچی کتابهای بیشتری را نابود کرد ، نویسندگان نسبت به انتشار کتابهای خویش ناامیدتر شدند ، نوشتههایشان را نزد خود تلنبار کردند یا به طور کل از نویسندگی دست کشیدند ، سکوت پیشه کردند . اما این ناامیدی دیرپا نبود زیرا چالش طلبی اشغالگران و از آن میان مبارزه فلسطینیان با سرکوب فرهنگی و نیز همین احساس ناپایدار ناامیدی باعث شد که برخی نویسندگان به ابداعات عظیمی دست یابند و به ابزارهای فراوانی برای انتشار نوشتههای خویش دسترسی پیدا کنند .
د - هراس افکنی :
با وجود این شرایط ، طبق آمار انجمن پژوهشهای عربی قدس ، در فاصله سالهای 1967 تا 1980 حدود 980 عنوان کتاب در سرزمینهای اشغال شده به چاپ رسید . از سوی دیگر ، برخی از ناشران محلی ، کتابهای سانسور نشده را منتشر میکردند و روزنامهها و مجلات نیز هر از گاه ، قصهها و شعرهای بیسانسور را به چاپ میرساندند . توسط رژیم اسرائیل به پارهای از این ناشران و روزنامهها در این باره هشدار داده شد و آنها را به بستن محل کارشان تهدید کردند . و بدین سان ، روزنامه " الفجر " چندین بار بسته شد که گاهی تا دو ماه نیز طول کشید . همچنین
به سوی دفاتر روزنامه " الفجر " چندین بمب پرتاب گردید . در سال 1974 " یوسفنصر " بنیانگزار و سردبیر این روزنامه ربوده شد و هیچ اطلاعی از وی بدست نیامد .
نمونه مشخص درباره مؤسسههای انتشاراتی ، دفتر انتشارات " الاسوار " در شهر عکاست که گرچه دارنده آن " یعقوب حجازی " عرب فلسطینی و دارای جواز اسرائیلی بود ولی دفتر " الاسوار " در معرض یورش و مصادره کتب قرار گرفت و صاحب آن به علت نشر کتابهای بیسانسور به محاکمه کشیده شد .
نویسندگان و هنرمندان و روزنامهنگاران همواره در معرض زندان و بازداشت و تبعید و هراسافکنی مقامهای اشغالگر قرار گرفتهاند .
در زیر به چند نمونه در این باره اشاره میشود :
الف - بیرون راندن محمود شقیر به اردن که پس از بازداشت وی صورت گرفت .
ب - تحمیل اقامت اجباری بر رؤسای تحریریه نشریات " الفجر " ، " الشعب " و " الطلیعه " .
ج - تحمیل اقامت اجباری بر نویسندگانی همچون سامی کیلانی و حسنابولبده .
د - بازداشت دهها ادیب ، شاعر ، قصهنویس و هنرمند فلسطینی .
ه - - مصادره :
هرازگاه ، مقامات اشغالگر به کتابفروشیهای محلی یورش برده و کتابها و تابلوهای نقاشی و نوارهای ترانههای مردمی را مصادره میکنند ، کتابفروشان را زیر ضرب کتک و تهدید ، بازداشت میکنند و کتابفروشیهایشان را میبندند . همین کار را درباره خانههای نویسندگان نیز انجام میدهند و کتابخانههای شخصی آنان را به تاراج میبرند . صهیونیستها لیستی از کتابهای ممنوع را برای مدارس و ادارات و کتابفروشیها فرستادهاند . در سال 1983 ، مقامات صهیونیستی ، کتابچه حاوی 1300 کتاب ممنوع را به زبان عربی منتشر کردند . دو سوم این کتابها ، صرفاً ادبی بود . کتابهای قصه ، رمان و شعر و نمایشنامه .
با این وجود ، لیست کتابهای ممنوع از این هم فراتر رفت و بیش از پنج هزار کتاب را در بر گرفته ظاهراً هر کتاب عربی در معرض مصادره و تاراج قرار دارد و این با توجه به نگرش عمومی اشغالگران صورت میگیرد که همانا سرکوب فرهنگ ملی عرب و تلاش برای نابودی شخصیت میهنی فلسطین است که به واسطه نابودی میراث فرهنگی ملت فلسطین و هراساندن همه صاحبان ذوق و ابتکار انجام میشود .
و - همبستگی :
ویژگی مشخص جنبش فرهنگی در زیر یوغ اشغالگران ، همبستگی کامل میان کرانه باختری و نوار غزه از یک سو و جنبش فرهنگی مترقی فلسطین در خود سرزمینهای اشغالی 1948 از سوی دیگر است ، بازتاب این همبستگی فرهنگی ، جشنوارهها ، سخنرانیها و گردهمائیهای مشترک و نیز توجه به نثر آثار نویسندگان فلسطینی - تمامی مناطق اشغال شده - در روزنامهها و مجلات منتشر شده در حیفا و قدس بوده است .
این واقعیت همبستگی تنها در چهارچوب شکل واقعیتهای ادبی محدود نماند بلکه تا محتوای خود ادبیات پیش رفت . شاعران ، نویسندگان و هنرمندان " جلیل " و " مثلث " دربارهٔ اوضاع غزه و نابلس و خلیل قلم زدند . و نویسندگان کرانه باختری و نوار غزه همگام با نبرد روزمره خویش ، اهمیت مبارزه میهنی و اجتماعی عربهای درون " اسرائیل " را درک کردند . گرچه " اسرائیل تمامی امور را در جلیل و مثلث و کرانه باختری و باریکه غزه " زیر نظر داشت و از ورود روزنامهها و مجلات و کتابهای میهنی عربی جلوگیری میکرد ، با این حال جنبش فرهنگی ملی توانست گاه به گاه ، کتابی عربی یا فلسطینی یا مترقی جهانی را " به درون سرزمینهای اشغالی رخنه دهد " و آن را به چاپ رساند . همچنین جنبش فرهنگ ملی فلسطینیان ، اخبار جنبش فرهنگی فلسطینیان در تبعیدگاهها و کشورهای عربی و جهان مترقی و هر مکان دیگر را دنبال میکرد و خلاصه یا فشردهای از آن توسط مجلههای ادبی منتشر میشد .
مقامات اشغالگر به اغلب روزنامهها و مجلات مصری - طبق توافقی که پس از قرارداد کمپدیود صورت گرفت - اجازه ورود به سرزمین اشغال شده را میدادند . هدف اشغالگران از این امر ، تخریب فرهنگ ملی فلسطینیان بود . لذا خواننده فلسطینی ، این مجلهها را تحریم میکرد . و در مقابل به مجلهها و روزنامههای میهنی محلی روی میآورد . این توجه ، ناشی از پافشاری بر حمایت از شخصیت میهنی فلسطینیان بود که با حفظ و رشد جنبش فرهنگ ملی صورت میگرفت .
ز - شور و هیجان :
نخستین اعلامیه سیاسییی که در سرزمین اشغال شده پخش گردید ، شعری بود از توفیق زیاد زیر عنوان " ما میمانیم "
این شعر به صورت دست نوشته با کاربن تکثیر و به شکل اعلامیه توزیع شد ! آری ، آن " ضربه " این چنین ادبیات پیشروی را پدید آورد . تا سال 1967 شعر گریه و سستی و زاری در کرانه باختری و باریکه غزه رایج بود . " ناگهان " دفاتر شعر محمود درویش و سمیح القاسم و سالم جبران ، همچون آب چشمهها ، فوران زد و تغییری بنیادین در حرکت شعر سرزمین اشغال شده پدید آورد .
داستان کوتاه اندکی به تاخیر آمد تا اینکه به طور پیاپی و به ویژه در غزه ، نشر و گسترش یافت . رمان نیز وضع بهتری نداشت و این به رغم تاثیر فراوان رمان " الوقائع الغربیه فی
اختفاء سعید ابی النحص المتشائل " متعلق به امیل حبیبی است . تاکنون دهها مجموعه قصه و شش رمان - از سوی نویسندگان عرب فلسطینی - در میهن اشغال شده منتشر شده است . نمایشنامهنویسی - به رغم وجود دهها گروه تئاتر محلی - به ندرت صورت میگیرد . این گروهها اغلب ، نمایشنامههای متعدد عربی و جهانی را به صحنه میآوردند .
همچنین جنبش ادبی ، نیازمند بررسیهای انتقادی و پژوهشهای تخصصی بود . با این حال بعدها ، نشانههایی از نقد نویسی پدیدار شد . درباره برخی از دانشجویان با نوشتن تزهایی در زمینه نقد و پژوهشهای تاریخی دربارهٔ جنبش ادبی محلی ، به مدارک دانشگاهی خویش دست یافتند . همچنین سرزمین اشغالی ، گواه پژوهشهایی درباره فولکور و میراث فرهنگی است که از شکل مترقی و نوین برخوردار میباشد . چندین کتاب در این مورد به چاپ رسیده است .
هنرهای تجسمی نیز نقش مثبت و برجستهای در سرزمین اشغالی ایفاد کرده است و از گسترش مردمی وسیعی برخوردار است . به عنوان مثال هیچ خانهای در سرزمین اشغال شده از تابلوی " پهلوان " سلیمان منصور ، تهی نیست .
ادبیات محلی ، وجود میهنی و انسانی خود را مطرح ساخت و بر تاکید آگاهانه خویش برای مشارکت واقعی در انقلاب علیه اشغالگران و بر ضد عقبماندگی ادامه داد . این ادبیات ، ضرورتاً یک ادبیات انقلابی است که همه روزه با اشغالگری نظامی و کوچنشینانه رویارویی میکند و این رویارویی را با سادهترین یا پیچیدهترین سمبولها بیان مینماید تا از محنت دوزخی سانسور رهایی یابد یا مجبور میشود کلاً این سانسور را نادیده بگیرد و منتشر گردد و با سرکوب سخت نظامی روبهرو شود . ادبیات فلسطینی زیر یوغ اشغالگران ، زبان انقلاب و آگاهی آن است . تنها ادبیات " غنایی " نیست بلکه قصه و داستان و تئاتر و نقاشی و پژوهشگری نیز هست .
ویژگیهای انقلابی این ادبیات را میتوان به شکل ذیل یادآور شد :
- انسانی نوین : از " آواره " و " مقهور " تا مرزهای " فدایی " و " انقلابی " و " شهید " پیش میرود . وی ، انسانی ، است که با تمامی جهان حدود خویش پیوند دارد و با هیچ قوم یا نژاد و رنگی بیارتباط نیست .
- زمین : زمین بنیاد ( همه چیزها ) است . زمین ، مادر است . زمین به طور کلی اصالت همه چیز و آینده همه چیز است . اشغالگران کوچنشین در همان هنگام که انسان را میکشند ، زمین را هم میبلعند .
- میراث فرهنگی که همانا آینده اوست و به معنای پایبندی به ریشههاست و نه به مفهوم تنگنظری و تعصب بلکه حمایت از شخصیت مستقل میهنی است . اشغالگری که زمین را به تاراج میبرد و مصادره میکند و انسان فلسطینی را میکشد ، در همان حال میراث فرهنگی فلسطین را میرباید ، مسخ میکند و ویران میسازد .
- خوشبینی : ویژگیهای پیشگفته در چشمانداز " خوشبینی " قرار میگیرند . ادبیات فلسطین ، به رغم مرگ و ویرانی ، خوشبینی شکوفا - را به واسطه نگرش علمی و آشکار خویش به تاریخ - احساس میکند . ملتها به ناگزیر پیروزند . مساله فلسطین یک بخش محدود جغرافیایی نیست بلکه با صلح تمامی جهان همپیوند است . لذا در شعرهای محلی ، درباره پیروزی ملتها فراوان میسرایند . همچنین اشارات بسیاری به کشور و خلقهای آمریکای لاتین و آسیا میشود . فزون بر تمامی اینها الهام گرفتن از سمبولهای خود تاریخ اسلام و سمبولهای تاریخ جهان از کهنترین عصور تاکنون است .
مآخذ :
- نشریه خبری سازمان آزادیبخش فلسطین ، خبرگذاری وفا ، شماره 1503 .