صهیونیسم وطن گزین

از دانشنامه فلسطین


" صهیونیسم وطن گزینی " (Settler Colonial Zionism)اشاره به صهیونیستی است که معتقدان به آن می گویند جنبه وطن گزینی ( مهاجرتی ) شکل و مضمون اصلی و فراگیر صهیونیسم حتما باید در عمل پیاده و اجرا شود و خود نیز آماده اجرای این مأموریت و نقش هستند .

وطن گزینی جوهر صهیونیسم است و استعمار صهیونیستی همان استعمار وطن گزین ( مهاجرتی ) اشغالگرانه است که تنها شکل یک ارتش متجاوز را ندارد که با یک ملت به خشونت طرف می شود و سرزمین او را اشغال می کند تا از امکانات اقتصادی و انسانی آن سرزمین به نفع کشور متجاوز بهره برداری نماید ، بلکه به شکل انتقال سرریز جمعیت یهودی از کشورهای مختلف به فلسطین است تا بر این سرزمین سلطه یابند و ساکنان اصلی را اخراج کنند و خود جانشین آنان شوند .

ما در این دایره المعارف میان " صهیونیسم وطنی " و " صهیونیسم وطن گزین " فرق می گذاریم ؛ صهیونیسم وطنی صهیونیسم یهودیانی است که مهاجرت و اسکان ( وطن گزینی ) در فلسطین را تشویق و حمایت می کنند ، اما خود هرگز به فلسطین مهاجرت نمی کنند ، اما صهیونیسم وطن گزین ، صهیونیسم کسانی است که عملاً به فلسطین مهاجرت کرده و در آن سکنی می گزینند .

صهیونیسم وطن گزین ، پس از صهیونیسم وطنی پدید آمد ؛ زیرا ماده انسانی موردنظر ، یعنی یهودیان اروپای شرقی ، شکل و مضمون کلی و همه جانبه صهیونیسم را نپذیرفتند ، مگر پس از آنکه محافل مسیحی پروتستان و محافل استعماری سکولار این شکل و مضمون را قبول کردند .

آنچه را که ما " صهیونیسم نفوذی " می نامیم ، اولین نوع صهیونیسم وطن گزین است . پس از ظهور این گونه از صهیونیسم ، اعلامیه بالفور صادر شد و مهاجرت و اسکان در فلسطین ادامه یافت و در جریان مهاجرتهای مختلف صهیونیستی وطن گزین زیرپرچم استعمار انگلستان ، مهاجرت و اسکان شدت گرفت ( بنگرید به : " مهاجرت صهیونیستی وطن گزین [تاریخ] " ) .

صهیونیسم وطن گزین ، صهیونیسمی است که در فلسطین فعالیت می کند ، مؤسسات وطن گزین ( اقتصادی و نظامی ) برپا می کند ، مهاجران را در داخل تشکیلات زراعی نظامی سازمان می دهد ، با دولت حامی ( سرپرست ) همکاری می کند ، نقشه ها و برنامه هایی اتخاذ می کند تا مقاومت ساکنان اصلی را به کلی در هم شکند و همه وظایفی را که دولت حامی به او محول کرده ، انجام می دهد . صهیونیستهای وطن گزین تا آنجا که بتوانند در امور صهیونیستهای وطنی خارج [از فلسطین ]دخالت نمی کنند ؛ البته مادام که پشتیبانی مالی و سیاسی آنها ادامه داشته باشد و مادام که صهیونیستهای وطنی در امور مهاجرنشین صهیونیستی دخالت نکنند .

صهیونیسم وطن گزین ، درست مثل صهیونیسم وطنی ، می تواند هر مضمون سیاسی یا دینی را به خود بگیرد و از آن استفاده کند . برخی مؤسسات وطن گزین وجود دارد که از پوشش سوسیالیسم الحادی استفاده می کنند و مؤسسات دیگری هم هستند که پوشش دینی یا لیبرال یا فاشیستی دارند .

اما می توان گفت که صهیونیسم کارگری ، همان صهیونیسمی بود که سرریز جمعیت یهودی اروپای شرقی را بسیج کرد و آنان را از چارچوب فکری و نظری برخوردار ساخت ؛ سپس آن را در فلسطین کاشت و عملیات تروریستی علیه اعراب را رهبری و فرماندهی کرد تا اکثریت اعراب را اخراج نمود . مؤسسات وطن گزین مختلف و سازمانهای فرهنگی و نظامی آن ، به طور کامل برعملیات وطن گزینی ( اسکان و مهاجرت ) تسلط داشت و مشارکت احزاب دیگر ، مثل احزاب دینی و احزاب صهیونیستی لیبرال ( صهیونیستهای عمومی ) یا فاشیست ( حیروت ) ، در مقایسه با دستاوردهای صهیونیستهای کارگری ، مشارکتی ضعیف و ناچیز بود .

پس از اعلام دولت [صهیونیستی] ، کارگری ها همچنان بر صهیونیسم وطن گزین مسلط بودند تا حزب لیکود به قدرت رسید و رهبری مهاجرنشین صهیونیستی را در دست گرفت و در سیاستگذاری ها و رویکردهای آن به صورتی فعال مشارکت جست .

پس از تأسیس دولت صهیونیستی ، میان صهیونیستهای وطنی و صهیونیستهای وطن گزین درگیری و برخورد پدید آمد ؛ چه وطنی ها فکر می کردند که همچنان بر دولت اشراف دارند و در جهت دادن به سیاستهای آن مشارکت خواهند داشت ( مگر آنان بخشی از ملت یهود و رهبری آن نبودند ؟ مگر دولت صهیونیستی ، مرهون تلاشهای آنان نبود ؟ ) .

اما آنان پی نبرده بودند که نقش رهبری که تا آن زمان بازی کرده بودند ، نقشی موقت بود که به سبب حضور آنان در غرب ( حامی طرح صهیونیستی ) و برخورداری ایشان از آزادی عمل و تحرک و مشغول بودن وطن گزین ها به عملیات تأسیس نهادهای وطن گزین و مبارزه با اعراب ، توانستند آن را بازی کنند .

صهیونیستهای وطن گزین از همان آغاز معتقد بودند که گروههای یهودی خارج ، پل ارتباطی برای میهن ملی ، یا خشت و آجر ساختمان این میهن هستند . براساس این دیدگاه ، بن گوریون سازمان صهیونیسم را داربستی وصف کرد که برای ساختمان دولت صهیونیستی از آن استفاده شده است .

لذا پس از اعلام دولت صهیونیستی ، هیچ توجیهی برای ادامه وجود آن نیست ؛ یعنی او سازمان صهیونیسم را ابزاری صرف می شناخت و رابطه دولت با سازمان را نیز رابطه ای براساس سود مالی و نه رابطه ای اندامی ( ارگانیک ) می دانست .

این درگیری به نفع صهیونیستهای وطن گزین پایان یافت و سازمان صهیونیسم به داربست دائمی تبدیل شد ؛ خدمتگزار فروتن که به ایفای نقش ابزار مطیعی در دست صاحبش قانع است ؛ صاحبی که از این ابزار برای دوشیدنیهودیان جهان و مکیدن پول های آنان استفاده می کند .

جوزف ترومپلدور و بن گوریون تا سال 1948 از مهمترین رهبران صهیونیستهای وطن گزین بودند ، اما پس از 1948 رهبران وطن گزینی ، همان رهبران مهاجرنشین صهیونیستی بوده اند .

مأخذ :

  1. المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد ششم ، چاپ اول ، پاییز 1382 .