سلجوقیان

از دانشنامه فلسطین


سیطره سلجوقیان بر همه سرزمین شام به ویژه فلسطین ، رویداد بسیار پراهمیتی است . زیرا این موضوع سبب پدید آمدن دگرگونی های بزرگی در زمینه های سیاسی ، اجتماعی و حتی نژادی گردید . این دگرگونی ها در

همه طبقات اجتماعی اثر گذارد و شیوه های زندگانی ، سنتها و عقیده مردم را دستخوش تغییر قرار داد .

مردم شام و فلسطین نسبت به وجود فاطمیان در مرز و بوم خود ، علاقه یی از خود نشان نمی دادند . ایشان به دلیل سختگیری های اداری و مالی دولت فاطمی و تکیه داشتن آن بر سپاهیانی از بربرها که همراه خود از شمال آفریقا آورده بودند ، از آن دولت خرسند نبودند .

از این گذشته ، خواست قبایل بیابان نشین سرزمین شام آن بود که حکومتی از خود آنان ، در آنجا روی کار آید . هنگامی که صالح پسر مرداس حکومت خود را در حلب بنیاد نهاد ، او و حسان پسر مفرج طایی و سنان بن علیان کلبی در سال 414ه/1023م برای بیرون راندن فاطمیان و تأسیس سه قدرت سیاسی که نخستین آنها حکومت طایی در فلسطین ، دوم حکومت کلبی در دمشق و سوم حکومت مرداسی در حلب بود ، هم پیمان گشتند .

این هم پیمانی ، اندک موفقیتی پدید آورد و فاطمیان را برای زمانی کوتاهی که از سال 419 ه/1029م فراتر نرفت ، از شام بیرون راند . سپس خلافت فاطمی ، نفوذ خود را بر جنوب سرزمین شام ( فلسطین نواحی آن ) ، بازگردانید .

" آتسز " برای دستیابی به شهرهای اطراف و گسترش نفوذ خود در جنوب سرزمین شام ، به تجهیز نیروهای خود پرداخت . وی کوشش خود را متوجه شهر دمشق فاطمیان ساخت و چندین بار آنجا را محاصره کرد و سبب پدید آمدن فشارهای اقتصادی سختی گشت که به مهاجرت بسیاری از ساکنان آن شهر انجامید .

در روزگار آتسز خوارزمشاهی ، بیت المقدس ، در جنوب سرزمین شام دارای نفوذی گشت . چنان که افزایش قدرت آتسز ، ملکشاه پادشاه سلجوقی را بر آن داشت که با نیرویی نظامی که به پیروزی های آتسز تحقق بخشید ، به وی یاری رساند . آتسز در سال 468 ه/1075 م بر عکا چیره گشت و سپس به دمشق حمله برد و آنجا را در محاصره گرفت .

دمشق زمانی در برابر او ایستادگی کرد ، ولی بروز اختلاف میان مردم این شهر و فرمانروای فاطمی آن ، کار سقوط آن را آسان نمود و آتسز در سال 468ه/1076م ، آن را گشود .

آتسز ، فرمانروای بیت المقدس و جنوب سرزمین شام ، به طمع پیوستن شمال شام به متصرفات خود ، دست اندازی بدان سامان را آغاز کرد . وی لشکریان خود را به سوی حلب گسیل کرد ، ولی هنگامی که از حرکت ملکشاه سلجوقی به سوی آن شهر آگاه گشت ، بازگشت و از آنجا عقب نشست .

آتسز بی درنگ به قصد پیوستن مصر به حوزه قدرت خویش ، به سوی آن به راه افتاد ، به ویژه آنکه تنی چند از فرماندهان نظامی ارتش فاطمی نیز وی را به این عمل تشویق کردند و کار حمله را برای او فراهم آوردند . اما لشکرکشی وی در سال 469 ه/1976 م با ناکامی روبه رو گشت و در حالی که نیروهای فاطمی تا رمله در فلسطین او را دنبال می کردند ، با به جا نهادن غنایم بسیاری در پشت سر خود ، عقب نشینی کرد .

مردم بیت المقدس از شکست آتسز و گریختن او از برابر فاطمیان سود جستند و به رهبری القاضی ، بر وی شوریدند . آتسز کوشید که با آنان به گفت وگو پردازد و سپس دستور داد که شهر را در حصار گیرند و بدان حمله برند . او پس از آن ، با پیروزی وارد شهر گشت و نزدیک به سه هزار تن از مردم آنجا را کشت . خلافت فاطمی بار دیگر به آتسز فرصت حمله نداد و در سال 471ه/1078م لشکریان خود را به فرماند ناصرالدوله برای یورش به بیت المقدس روانه ساخت .

سپاهیان فاطمی ، آنجا را اشغال کردند و از آنجا رو به دمشق ، مقر آتسز خوارزمشاهی نهادند . آتسز ناگزیر گشت که برای رهایی خود از محاصره فاطمیان ، با تاج الدوله تتش پسر آلپ ارسلان در حلب ، ارتباط برقرار سازد و از او یاری خواهد ، تتش بی درنگ به راه افتاد و وارد دمشق شد . ولی چیزی نگذشت که وی آتسز را کشت و خود به تنهایی حکومت را در دست گرفت .

درباره روزگار حکومت آتسز خوارزمشاهی در فلسطین و جنوب شام ، نظرها یکسان نیست . برخی از تاریخ نویسان ، بر او تاخته و او را نفرین و لعنت کرده اند . گروهی او را در شمار پادشاهان برگزیده دانسته اند . ولی مردم فلسطین و شام از او خوشنود نبوده و نسبت به حکومت سختگیر او و خونریزی هایش ، علاقه ای نداشته اند ، چنان که اوضاع اقتصادی سرزمین شام نیز در روزگار او ، سامانی نداشته است .

از آن گذشته ، دوران حکومت تتش پسر آلب ارسلان نیز تفاوت چندانی با روزگار سلف خود ، آتسز خوارزمشاهی نداشته است . از این رو مردم فلسطین ، چشمداشت نیکی از وی نداشته اند . در این زمان ، جنوب کشور شام همچون شمال آن ، بیشتر به فرمانروای عربی یعنی مسلم بن قریش حمران موصل ، چشم داشته است . در عمل نیز جهت بیرون راندن تتش پسر آلپ ارسلان از جنوب شام و دست یافتن به بیت المقدس و دمشق ، ارتباط هایی میان شرف الدوله مسلم بن قریش عقیلی و بدرالجمال در قاهره ، صورت پذیرفت .

انگیزه تفاهم میان مسلم عقیلی حکمران موصل و خلافت فاطمی ، انگیزه سیاسی محض بود . مسلم عقیلی می خواست که نفوذ خود را در سرزمین شام گسترش دهد ، از سوی دیگر ، منافع خلافت فاطمی نیز از رهگذر گسترش ترکمانان در این منطقه ، به خطر افتاده بود .

فراتر از این ، وجود تتش پسر آلپ ارسلان در فلسطین ، هرلحظه هستی حکومت فاطمی در مصر را تهدید می کرد . ولی تتش نیز در برابر این هم پیمانی ، دست بسته نماند . وی به حکمرانان خاندان مرداسی ، والی حمص و والی شیزر پیوست و برای رویارویی با مسلم عقیلی با آنان متحد گشت .

مسلم عقیلی برای دستیابی به آزمندی بزرگی خویش در راه بنیاد نهادن یک دولت بزرگ عربی که جزیره فرات و سرزمین شام و بخشهایی از عراق را دربرگیرد ، در سال 416ه/1083م به دمشق حمله برد . ولی از آنجا که فاطمیان به وعده هایی که به وی داده بودند عمل نکردند ، او از به کار بستن طرح خود ناکام ماند .

حکومت تتش پسر آلپ ارسلان در فلسطین و جنوب شام استوار گشت و بدین سان این منطقه زیر پوشش فرمانروایی مستقیم سلجوقیان درآمد ، تتش بیت المقدس ونواحی آن را به یکی از فرماندهان خود به نام ارتق پسر اکسب ترکمانی به تیول داد .

هنگامی که در سال 484ه/1091م ارتق بیگ در گذشت ، پسران او ایلغازی و سقمان ، بر آنجا فرمان راندند تا آنکه در سال 489 ه/1096م ، بیت المقدس و ناحیه آن به دست فاطمیان افتاد .

همزمان با پیکار شمال شام با جنوب آن ، تتش پسر آلپ ارسلان طرح رساندن دامنه نفوذ خود تا شهرهای ساحلی را که زیر قدرت فاطمیان و یا به ظاهر زیر سیطره اسمی آنان قرار داشتند ، دنبال کرد .

وی از برادر خود ملکشاه سلجوقی که به نوبه خود از حکمرانان شهرهای شام خواسته بود که به یاری وی بشتابند ، نیز کمک خواست . اما هیچ یک از آنان ، به وی پاسخ ندادند و همین سبب در سال 482 ه/1089 م ، بخشی از نیروهای فاطمی توانست صیدا ، صور ، جبیل و عکا را به تصرف خود درآورد . چنان که همان نیروی نظامی بر دیگر مناطق تابع دمشق نیز چیره گشت .

مرگ ملکشاه در سال 485ه/1092 م ، باعث جدایی بیشتر حکمرانان سلجوقی از یکدیگر گشت . از این رو بر سر جانشینی ملکشاه ، درگیری میان آنان ، شدت یافت و هر گروه یکی از فرزندان ملکشاه را در کنار گرفت و کوشید که از آن راه ، بر حکومت سلجوقی دست یابد . تتش پسر آلپ ارسلان سلجوقی ، خود را پادشاه امپراتوری سلجوقی نامید که از دمشق پایتخت خود بر آن فرمان می راند .

وی برای قدرت بخشیدن به مرکز حکومت خود ، ارتشی نیرومند پدید آورد و حکمرانان حلب و الرها نیز سر به فرمان وی نهادند . تتش از خلیفه عباسی در بغداد خواست که سلطنت او را بپذیرد و نام وی را در خطبه های نماز یاد کنند . ولی خلیفه درخواست او را نپذیرفت . تتش ناگزیر بود که با پسر برادر خود برکیاروق درگیر شود . از این رو در نزدیکی ری ، میان آن دو پیکاری سرنوشت ساز روی داد که بر اثر آن ، سپاهیان تتش شکست خوردند و خود او نیز کشته شد .

با کشته شدن تتش پسر آلپ ارسلان ، مرحله نوینی آغاز گشت . تتش و فرمانروایان همپایه وی از ترکمانان که سرزمین شام را به امپراتوری سلجوقی پیوسته بودند ، نسبت به محیط عربی مرز و بوم شام ، جنگجویانی بیگانه بودند . پس از مرگ ایشان ، دسته جدیدی از سلجوقیان پیدا شدند که در شام زاده و در همانجا بزرگ شده بودند و از این نظر با ترکمانان نخستین ، یکسان نبودند .

تتش وصیت کرد که پس از وی پسرش رضوان ، به فرمانروایی دمشق بپردازد . اما ساوتکین نایب دژ دمشق ، با دقاق پسر دوم تتش همراه گشت و او را تشویق کرد که به سوی دمشق رود و فرمانروایی آنجا را به دست گیرد .

ساوتکین می کوشید تا از این راه نفوذ خود را در دمشق حفظ کند و به قدرت خود ، رنگی شرعی ببخشد . دقاق در دمشق مستقر گشت و اتابک طغتگین که در سال 488 ه/1095م از اسارت رهایی یافته بود ، در حکومت به وی یاری می کرد و بدین سان شکاف سیاسی به کشور شام بازگشت .

بیت المقدس و نواحی آن در ستیز جدیدی که میان دمشق و حلب پدیدار گشته بود ، در کنار حلب بود . بیت المقدس زیر فرمانروایی ارتقیان قرار داشت که در راه بازگردانیدن نفوذ خود به دمشق ، به رضوان نبودند .

افضل پسر بدرالجمالی در سال 489 ه/1095م با یک حمله نظامی توانست بیت المقدس و بسیاری از بخشهای فلسطین را از دست ارتقیان بیرون آورد و آنها را با برخی از شهرهای ساحلی ، به زیر فرمان فاطمیان بازگرداند .

از سوی دیگر ، صلیبیان ( نک : فرنگی ها ) از فرصت درگیری های سیاسی شام سود جسته در سال 492 ه/1098م انطاکیه را به تصرف خود درآوردند و هزاران انسان را سر بریدند .

مانند همین کشتار در بیت المقدس و برخی از شهرهای فلسطین و سرزمین شام نیز صورت گرفت ، حال آنکه فرمانروایان سلجوقی بر سر مناطق نفوذ خود ، در کشمکش بودند . در نتیجه با افزایش نفوذ فرنگیان ، از نفوذ سلجوقیان کاسته می شد . مردم از تحمل این وضع به تنگآمدند و در سال 504 ه/1110 م گروهی به بغداد رفتند و برای فریادخواهی ، در گذرگاهها و مسجدها گرد آمدند و در روزهای گردهمایی مردم ، خطبا را از ایراد خطبه بازداشتند و از خلیفه عباسی و پادشاه سلجوقی خواستند که برای جلوگیری از پیشروی فرنگیان ، لشکرهایی گسیل کنند .

به دنبال آن ، پادشاه با فرستادن پیامی ، به فرمانروایان سلجوقی دستور داد که به سوی شام حرکت کنند . لشکرهای بزرگی به فرماندهی مودود حکمران موصل به راه افتادند . ولی حکمران حلب رضوان پسر تتش ، به خاطر ترس از دست دادن حکومت خود ، درهای شهر حلب را به روی آنها بست و از یاری آنان خودداری کرد .

مودود به ناچار به سوی جنوب روانه گشت و با اتابک طغتگین حکمران دمشق هم پیمان گشت . اما چیزی نگذشت که پیروان حسن صباح در سال 507 ه/1113م ، مودود را در مسجد دمشق کشتند .

طغتگین حکمران دمشق و جنوب شام ، به سیاست فرماندهی پیکار با صلیبیان ادامه داد و در سال 519 ه/1125 م در غدوین در نزدیکی طبریه توانست پادشاه بیت المقدس را به سختی شکست دهد . پس از مرگ وی ، جانشینان او تا پدید آمدن حکومت نوری - - صلاحی در سال 522 ه/1128م ، همان سیاست و راه را ادامه دادند .

در این دوره تاریک از تاریخ فلسطین و دیگر جاهای سرزمین شام که خطر صلیبیان از نظر نیرو و گسترش ، رو به فزونی نهاده بود ، نور امید و رهایی بخشی از سوی مشرق دمیدن گرفت .

یعنی عمادالدین زنگی و پسر او نوراالدین محمود زنگی و فرمانده سپاهش صلاح الدین ایوبی ، در موصل به قدرت رسیدند .

مآخذ :

  1. ابن اثیر : الکامل فی التاریخ ، قاهره 1348ه .
  2. ابن اثیر : التاریخ الباهر فی الدولة الأتابکیة ، قاهره 1963 .
  3. عماد کاتب اصفهانی : تاریخ دولة آل سلجوق ، قاهره 1900 .
  4. ابن تغری بردی : النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره 1929 - 1936 .
  5. ابن خلکان : وفیات الأعیان ، قاهره 1310ه .
  6. ابن جوزی : المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم ، حیدرآباد ، 1940 .
  7. ابوشامة : أزهار الروضتین فی أخبارالدولتین النوریة و الصلاحیة ، قاهره 1956 .
  8. ابن عساکر : تاریخ مدینة دمشق ، دمشق 1951 - 1963 .
  9. ابن قلانسی : ذیل تاریخ دمشق ، بیروت 1908 .
  10. زکار ، سهیل : مدخل ، الی تاریخ الحروب الصلیبیة ، بیروت 1972 .
  11. المعاضیدی ، خاشع : الحیاة السیاسیة فی بلادالشام خلال العصر الفاطمی ، بغداد 1976 .
  12. الجمیلی ، رشید عبدالله : امارة الموصل فی العصر السلجوقی ، اسکندریه 1975 .
  13. Gibb, H. : The Damascus Chronicle of the Crusodes, London 1939.
  14. Runciman, S. : A History of the Crusandes, Cambridge 1957.