بهائیت

از دانشنامه فلسطین


" بهائیت " ( Bahaism ) عقیده جدیدى است که میرزا حسین على نورى ملقب به بهاءالله ( 1892 - 1817 ) داعیه آن را داشت . ریشه هاى این مسلک به بابیت مى رسد که آن هم در سال 1844 و به دست میرزا على محمد شیرازى بنیان نهاده شد ؛ کسى که در جوى باطنى و متصوف نشو و نما یافت و اعلام کرد که باب ( راه به سوى خدا ) است . بابیت عقیده داشت که پیامبر یا فرستاده جدیدى از سوى خدا فرستاده خواهد شد . بهائیت در ابتدا شکل افراطى عقاید فرقه اسماعیلیه بود که اعتقاد داشت امامى غایب ، ظهور خواهد کرد که دین را تجدید کند و رهبران مؤمنان را به دست گیرد .

به رغم اعدام باب در سال 1850 و کشته شدن بیش از بیست هزار نفر از پیروان وى ، باز هم بابیت گسترش یافت . آنها اقدام به ترور شاه کردند و در سال 1853 رهبرشان که در آن موقع میرزا حسین على بود به بغداد تبعید شد . در سال 1863 ، میرزا اعلام کرد که همان فرستاده خداست که باب خبر آن را داده بود و رسالت خود را به پادشاهان ایران ، ترکیه ، روسیه ، پروس ، اتریش و انگلستان ابلاغ کرد و اکثریت بابى ها که به او گرویدند " بهائى " نام گرفتند .

میرزا حسین به شهر عکاى فلسطین تبعید شد و در سال 1892 از دنیا رفت . مزار او که در بهجى قرار دارد مقدس ترین زیارتگاه بهائیان شد . یکى از پسران بزرگ او به نام عباس افندى جانشین وى در رهبرى جماعت بهایى شد و عبدالبهاء ( 1921 - 1884 ) نام گرفت . او مفسر موثق تعالیم پدرش بود . از سال 1910 تا1913 ، عبدالبهاء به کشورهاى زیادى سفر کرد تا دین جدید را منتشر سازد و بزرگ ترین نواده اش ، شوقى افندى ربانى ( 1957 - 1896 ) راجانشین و مفسر تعالیم خود گرداند .

کتب مقدس بهائیت ، نوشته هاى بهاءالله است که به عربى و فارسى نگاشته شده و افزون بر آن تفاسیرى است که عبدالبهاء و شوقى افندى از این نوشته ها داشته اند . این کتاب ها بالغ بر صد عنوان است که از جمله مى توان به " کتاب اقدس " اشاره نمود که حاوى تمامى مفاهیم و شعائر این مذهب است . همچنین " کتاب ایقان " که پژوهشى در باب طبیعت خالق و دین و مجموعه الواح مبارکه است . کتابهاى " اشراقات و بشارات " و " کتاب اساس اعظم " و نیز " قصیده ورقاییه " نیز از آثار اوست .

جوهر و اصل بهائیت ایمان به حلول گرایى کامل یا وحدت وجود به معنى وحدت خالق با مخلوقات است . خالق ذات واحدى است که هیچ اسم و صفت قابل وصف و نیز هیچ فعلى ندارد و هیچ راهى براى وصول به آن نیست ( و هیچ دلیلى بر وجود یا عدم آن وجود ندارد ؛ درست مانند خداى پنهان در اندیشه کابالایى یا باطنى گنوسى ) . او تا حدودى شبیه قوانین طبیعى غیرشخصى است که هیچ رابطه اى با چارچوب اخلاقى ندارد ( همان برداشتى که اسپینوزا از خدا دارد ) . خالق واحد است و هماوردى در قدرت و توان ندارد و اوست که جهان هستى را خلق کرده است . اما این هستى چیزى جز تجلى خالق نیست ، بلکه عین خالق است ( یعنى خالق و مخلوقات آن یک ماده جدایى ناپذیرند ) .

این جمله که بهائیان به خدا نسبت مى دهند ، گویاى همین حلول گرایى است : " اى آفریدگان من ! در حقیقت شما خود من هستید " . بهائیت در این زمینه تفاوت چندانى با صوفى ها و باطنى هاى افراطى و کابالایى یا گنوسى ندارد ؛ چرا که هیچ فاصله یا شکافى میان خالق و مخلوق قائل نیست و آنها را متحد و حلول کرده در یک چیز مى داند ( به خلاف اندیشه اسلامى درباره خالق که خدا را نزدیک به بندگانش مى داند اما هیچ چیز مانند او نیست و او از رگ گردن به ما نزدیک تر است ولى در رگ هاى ما جریان ندارد و دیدگان را یاراى درک آن نیست ) .

اگر خالق عین مخلوق باشد ، حقیقت دینى حقیقتى نسبى نه مطلق مى شود ؛ زیرا خالق در همه اشیا حلول کرده و بارقه اى از قداست در آن مى دمد . حقیقت ، خود را در بستر زمان و در درون آن هویدا مى سازد و تجلى خداوند در هر چیز یا تجلى او در چیز دیگر تفاوتى ندارد . بدین گونه همه امور مقدس مى شود و در نتیجه همه چیز برابر مى گردد . در نهایت ، همه امور نسبى شده ، مطلق فرامادى در لحظه پیوستن خالق به مخلوق ناپدید مى شود .

خدا خواسته است ( اگرچه در این تفکر سخن گفتن از " خواست خدا " امرى دشوار است ؛ زیرا او از مخلوقاتش فراتر نیست ) از طریق پیامبرانش تجلى کند : برهما ، بودا ، زرتشت ، کنفوسیوس ، ابراهیم موسى ، عیسى و محمد ( ص ) که این فهرست باب را هم شامل مى شود و سپس به بهاءالله مى رسد که از خلال آن صفات خالق به شکلى روشن تر از قبل متجلى مى گردد .

در این چارچوب حلول گرا بهاءالله همان ذات خالق است و هم از این روست که تیرهاى نقد بهائیان به سوى اندیشه اسلامى که محمد ( ص ) را خاتم پیامبران مى دانست ، نشانهرفت . از نظر آنان هر عصر و زمانى نیاز به تجلى خداوند دارد . تشابه و نزدیکى عمیقى میان پایه هاى بنیادین بهائیت با یهودیت حاخامى وجود دارد ؛ چه ، هر دو آنها بر استمرار و ادامه وحى الهى و تاریخ بشر یا استمرار حلول الهى تأکید مى کنند ( در حاخام ها به سبک و سیاق یهودى و در بهاءالله به شیوه بهائى ) .

این تشابهى است که در دیگر ابعاد این دو دین نیز به چشم مى خورد همگونى بهائیت و کابالا بسى ژرف تر است . از نگاه بهائیت ، گوهر همه ادیان یکى است و با این حال ، هر دینى ویژگى هاى خاصى دارد که مى تواند پاسخگوى نیازهاى زمان و مکان خود باشد و با سطح فرهنگ حاکم ( بر جامعه ) هماهنگ شود . و از آنجا که خالق به تدریج پرده از رخ برمى دارد ، هر دینى جانشین دین دیگر مى شود ؛ این موضوع درباره خود بهائیت نیز باید صادق باشد که البته تا پیش از گذشت هزار سال چنین اتفاقى نخواهد افتاد .

بر این اساس ، وظیفه ادیان ایجاد یک وحدت فراگیر میان مردم است که با گذشت زمان گسترش بیشتر مى یابد . پس ابراهیم به وحدت یک قبیله همت گمارد و موسى به اتحاد یک قوم و محمد ( ص ) به وحدت یک امت ؛ اما مسیح هدفش پاکسازى روح ها و تحقق قداست فردى بود و مأموریت هر یک از این تجلیات خداوند تحقق یافت . اما این کافى نیست ؛ زیرا تمدن - در این دیدگاه - به مرحله اى رسیده است که وحدت انسان ( و در نتیجه وحدت ادیان ) امرى ضرورى است و این وظیفه بهاءالله است که وحدت ادیان و قداست بشریت را محقق سازد . خالق جهان انسان را از روى عشقى که به آن داشت آفرید و انسان شریف ترین آفریده است که خداوند او را آفرید تا بشناسدش و پرستش کند . فهم و درک این موضوع در چارچوب حلول گرایى امرى مشکل است ؛ زیرا خالق همان مخلوق است .

از این رو وقتى مخلوق ، خالق را مى ستاید در واقع به پرستش خود یا نیروى پنهانى که نمى توان به آن دست یافت ( مانند قوانین طبیعت ) پرداخته است . در اینجا میان ذهنیت افراطى و عینیت افراطى نوسان شدیدى وجود دارد ؛ نوسانى که دامن گیر همه نظام هاى حلول گراست . در یهودیت شاهدیم که ملت با خالق متحد مى شود و از این رهگذر اراده ملت همان اراده آفریدگار مى گردد و حتى خالق براى کمالش نیاز به ملت خود دارد . اما این ملت هیچ اراده اى ندارد ؛ زیرا ابزارى در دست خالق است .

بهائیان به پنج روح متمایز قائل اند : حیوانى ، نباتى و انسانى - که همه ارواح فانى و زوال پذیرند ( و لذا برخى پژوهشگران در زمینه بهائیت برآنند که این مسلک به جاودانگى روح اعتقاد ندارد ) - روح ایمان که تنها روحى است که انسان را جاودانه مى کند ) و بالاخره روح القدس ( که همان موضع حلول کامل و وحدت وجود است که خالق را مخلوق و مخلوق را خالق مى گرداند ) . این هرم در واقع ، تفاوت چندانى با هرم گنوسى و کابالایى ندارد .

به نظر مى رسد که روح انسانى ، مانند روح آفریدگار ، حدود مشخصى ندارد ؛ زیرا پس از جدا شدن از جسم در شخص دیگرى حلول مى کند و شکل دیگرى از حیات را به خود مى گیرد . اندیشه تناسخ ارواح از ویژگى هاى اصلى کلیه مکتب هاى حلول گراست که حدود فردى و مسئولیت اخلاقى را کاملاً منکر مى شود ؛ همان گونه که در کابالا چنین است .

بهائیان به بهشت و دوزخ اعتقادى ندارند و آنها را تنها نمادى براى رابطه روح و آفریدگار مى دانند ؛ از نظر آنان قرب و نزدیکى به خالق همان بهشت ، و دروى از او آتشى است که منجر به فنا و نابودى کامل روح مى شود . اما ایمان در اعتقاد آنان ( همان طور که اشاره کردیم ) تضمین کننده جاودانگى است و جاودانگى یعنى ادامه سیر به سوى خالق پنهان براى اتحاد با آن . در این چارچوب حلولى جایى براى ثواب و عقاب و برانگیخته شدن باقى نمى ماند .

در بهائیت کاهن یا قربانى وجود ندارد ، بلکه آنها نوعى تئوکراسى دمکراتیک را تشکیل مى دهند که در دو هیأت حاکمه متجلى مى شود : یکى ادارى و دیگرى آموزشى . هیأت ادارى از محافل ملى روحانى تشکیل مى شود که 9 نفر عضو دارند ( و هر جا که حداقل 9 بهایى باشند امکان تشکیل آنها وجود دارد ) و نیز بیت العدل اعظم ( هیأتى عالى رتبه که مى تواند هر جا که تحولات دنیایى اقتضا کند قوانین را تغییر دهد و حتى قوانین کتاب اقدس را حذف کند یا قوانین جدیدى به آن بیفزاید ) . هیأت آموزشى نیز از ساختار هرمى اعضاى محافل و رهبران تشکیل مى شود . انتخاب اعضاى محافل ادارى از طریق اعضا انجام مى شود و نوعى عبادت محسوب مى گردد ؛ چرا که انتخاب کننده ابزار و وسیله خالق است و بنابراین عضو منتخب در برابر او مسئولیت ندارد .

بهائیان نمازهاى روزانه اى دارند ( که آن را رو به قدس مى گذارند ) و به رغم آن که اماکن عمومى خاصى براى عبادت ندارند ، اما کتاب اقدس آنها را به ساختن معابدى با نام " مشرق الاذکار " توصیه کرده است . بنایى نه ضلعى که در آن به روى پیروان تمامى ادیان گشوده است . بهائیان یک ماه بهایى ( 19 روز ) روزه مى گیرند و روزه آنان شبیه مسلمانان است ( و به عید نوروز ) ختم مى شود . آنها از نوشیدن مسکرات خوددارى مى کنند و در آغاز هر ماه بهایى گرد هم جمع مى شوند .

براى ارث قوانین ویژه اى دارند و بخشى از ثروت هر بهایى به معلمان مى رسد و مردان و زنان در همه چیز مساوى اند . حج آنان نیز در مقام بهاءالله در عکا برپا مى شود . تقویم بهایى شامل 19 ماه 19 روز است و از 21 مارس یعنى نخستین روز بهار آغاز مى شود . تقویم بهایى به این لحاظ شبیه تقویم ایرانى است . عدد 19 در تفکر بهایى جایگاهى ویژه دارد و از این نظر شبیه کابالا و گماتریاست که براى حروف ارزش عددى قائل اند . آنها با ارزش گذارى عددى کلمات نتایجى را که مى خواهند به دست مى آورند ( این مقوله نیز در شیوه هاى حلول گرا فراوان به چشم مى خورد که هستى را براساس نظام هاى هندسى ادراک مى کنند ) .

بهائیان مى گویند حروف " بسم الله الرحمن الرحیم " 19 تاست و ارزش عددى کلمه " واحد " نیز 19 ( و=6 ، الف=1 ، ح=8 ، د=4 ) است . بهائیان از عدد 19 دلایل و براهین زیادى را براى موضوعات مختلف استخراج مى کنند .

محاسبه تعداد بهائیان جهان امرى دشوار است . گفته مى شود . جمعیت آنها بین یک و نیم تا دو میلیون است . در سال 1985 حدود 143 محفل ملى روحانى وجود داشت که 886/27 محفل منطقه اى در 340 شهر مختلف تابع آنها بودند . تعالیم و آموزه هاى بهائیت به بیش از 700 زبان ترجمه شده است . اکنون مسلک بهائیت به سرعت در مناطقى مانند آفریقا ، هند و ویتنام منتشر شده و تعداد بهائیان این مناطقبه صدها هزار بالغ مى شود .

بسیارى از سرخ پوستان و ساکنان اصلى آمریکاى لاتین به بهائیت تغییر عقیده داده اند . براى مثال ، در پرو و بولیوى روستاهایى وجود دارد که تمامى ساکنان آنها بهائى اند . انتشار و رواج بهائیت را مى توان بیانگر ضعف چارچوب هاى سنتى ادیان دانست و نیز تعبیرى از افزایش میزان سکولاریزاسیون که منجر به فقدان ایمان بسیارى از جوامع به عقاید سنتى شده است ، اگرچه آنها به طور کامل دست از اعتقاد به دین و خالق نشسته اند . در واقع ، این مسلک توانسته است تمایل آنان به دیندارى را با استفاده از گفتمان دینى و بدون اشاره به عقاید و مناسکى خاص پاسخگو باشد .

این گفتمان معمولاً یگانه گرا و حلولى است که همه دوگانگى ها و اشکال متنوع را کنار مى زند و واقعیت را به یک سطح منحصر مى کند . و به مبدئى واحد مرتبط مى سازد ؛ یعنى همان خداى حلول کرده که با قوانین نهفته در ماده و طبیعت تفاوتى ندارد . این گفتمان ، به ظاهر دینى ما در واقع مادى است ؛ چرا که خالق به مخلوقاتش تبدیل مى گردد و یا به یک قدرت عام ، مجرد و غیرشخصى که مانند قوانین طبیعى و تز پیشرفت است . بهائیت نیز در این زمینه مانند ربوبیت ، فراماسونرى و یهودیت تجددگراست . تا زمان انقلاب اسلامى ایران ، سیصدهزار بهایى در این کشور بودند که گروهى کارکردى و واسطه را تشکیل مى دادند و در تجارت ، سرمایه گذارى و تشکیلات امنیتى مشارکت داشتند .

شاه از وجود آنان بهره مى برد . بهائیان با اسرائیل همکارى مى کردند و علاوه بر دیگر فعالیتها سازمان امنیت ایران در دست آنها بود . اما پس از برپایى انقلاب اسلامى ایران فعالیت آنان ممنوع شد .

درباره رابطه بهائیت با عقاید و گروههاى یهودى روشن شد که از نظر حلولى این دو عقیده داراى تشابه ساختارى هستند و شاید همین مسئله ، رمز پذیرش مسلک بهائیت از سوى برخى یهودیان باشد . در ایران ، به عنوان مهد و پایگاه اصلى این مسلک ، بسیارى از یهودیان ، بهایى اند که حاخام ها به شدت با آنها مقابله مى کنند . موضع یهودیت ارتدوکس نسبت به بهائیت هنوز هم این گونه است . اکنون در ایالات متحده بسیارى از یهودیان به فراماسونرى ، آئین هاى جدید و عقاید گنوسى رومى آورند که البته آمار دقیقى از تعداد آنها در دست نیست . با این حال ، چنین شایع است که بسیارى از پیروان بهائیت ( در آمریکا ) در منطقه کالیفرنیا به سر مى برند ؛ جایى که بیشترین تعداد یهودیان را دارد .

این توطئه اى بهایى علیه یهودیت نیست بلکه آمیختگى دو عقیده است که نه تنها مى تواند پاسخگوى نیازها باشد بلکه قادر به جوابگویى به پرسش ها آن هم از طریق سهل و آسان است . آنچه پذیرش این آیین را براى یهودیان آسان مى کند تمایلى است که در این مسلک نسبت به یهودیت و دولت صهیونیستى وجود دارد . به نظر عباس افندى رهایى در گرو بازگشت یهودیان به سرزمین موعودشان است و البته او عقیده داشت که موفقیت یهودیان در فلسطین دلیلى بر عظمت بهاءالله و عظمت نقش الهى اوست . وى در کتاب " گفت وگوها " آورده است : " مى بینى که قبایل یهودى از اقصى نقاط جهان به سوى سرزمین مقدس مى آیند و با تملک روستاها و زمین ها و سکونت در آنها روزبه روز بر تعداد ایشان افزوده مى شود تا زمانى که تمامى زمینهاى فلسطین از آن آنان شود " . بدین گونه او رنگ و آبى بهایى به عقیده پروتستانیستى هزاره گرایى داده است .

در سى ام ژوئن 1968 ، شوقى افندى ربانى ، رهبر جنبش بهائیت در آن زمان ، نامه اى به بن گوریون نوشت و اظهار داشت که آرزوى آسایش و سلامت دولت جدید را دارد و به اهمیت تجمع یهودیان در " مهد عقیده شان " اشاره نمود . در آوریل 1983 مرکز بهائیت یعنى همان " بیت العدل " در ساختمان عظیمى در حیفا واقع در جبل الکرم بنا شد و 9 نفر از بهائیان به انتخاب اعضاى اداره آن را بر عهده گرفتند . فرقه بهائیت در حال ساختن قصر باشکوهى در حیفاست تا مقبره بهائیان جهان باشد .

اما این همه ، به معنى آن نیست که تمامى بهائیان ، صهیونیسم و اسرائیل را تأیید مى کنند ؛ زیرا گروههاى بهایى همه یک عقیده دارند ، اما گرایشهاى سیاسى آنان متناسب با شرایط اجتماعى و تاریخى ایشان متفاوت است . آنچه در مورد بهائیت صادق است درباره همه ادیان صدق مى کند ؛ براى مثال مسیحیان صهیونیست اروپا اسرائیل را تأیید مى کنند و برخى فرقه هاى مسیحى صهیونیست آمریکا بر این عقیده اند که تنها راه رهایى بازگشت یهودیان به صهیون است . در اینجا باید اشاره کنیم که بهائیان عرب تنها در وفادارى ملى به وطن خود تأکید دارند که تا حدودى حقیقت دارد و ممکن است از باب تقیه باشد .

فرقه اى به ظاهر مذهبى است منصوب به بهاء ، حسین بن على مازندرانى ( 1892 - 1817 م . ) ، بهاء و برادر بزرگترش یحیى ( ملقب به صبح ازل ) از پیروان على محمدرضا شیرازى مشهور به باب ( نک : بابیه ) بودند . پس از اعدام باب به سال 1850م/1229 ه . ش . میان آن دو اختلاف افتاد و دولت عثمانى " صبح ازل " را به قبرس ، و بهاء و یارانش را به محلى موسوم به بهجه نزدیک عکا در فلسطین تبعید کرد . بهاء در عکا مرد و پسرش عباس افندى ملقب به عبدالبهاء ( 1921 - 1844 م . ) به جاى او نشست .

بهاء دعوت خود را بر اساس اصولى آغاز کرد که مى خواست از آنها مذهب نوینى پدید آورد . و به دنبال آن کتاب بابیه موسوم به " بیان " نسخ کرد و کتاب " اقدس " و سپس " ایقان " و " اشراقات " را نگاشت ، و کتاب اقدس خود را از جمله کتب مقدس آسمانى دانست و مدعى شد که وى مسیح موعود است . آنگاه ادعا کرد که خدا براد تجلى مى کند . سرانجام مدعى الوهیت شد و گفت که خدا در بهاء ظاهر مى شود .

بهاء دعوت خود را منحصر به مسلمانان نکرد بلکه به پادشاهان و حاکمان و رؤساى جمهور اروپا ، آسیا و آمریکا نیز نامه نوشت و از آنها دعوت کرد که به مذهب او بگروند . در عین حال توحید ادیان و برگزیده بودن بهاییت را اعلام کرد ، تا تنها دینى باشد که آدمیان همه به آن ایمان بیاورند ، یگانگى زبانها را نیز تبلیغ مى کرد و خواستار تشکیل یک پارلمان جهانى بود .

روابطى میان بهاییت و یهود دیده مى شد . این پدیده چنین تجلى یافته است :

  1. یهودیان بهاء را واداشتند تا خود را " یهوه صبایوت " ، یا مسیحى که براى هدایت جهان آمده بخواند ، و در این معنى به آیاتى کهدر تورات آمده و از شکوه یهودا سخن مى گوید ، نیز به رویاهایى که در سفر دانیال و اسفار عهد تحقیق آمده و به زعم آنان ، به ظهور بهاءالله و پسرش عباس بشارت مى دهد استدلال مى کردند .
  2. دعوت آشکار باب به تجمع یهودیان صهیونیست در سرزمین فلسطین : " امروز روزى است که کلیم به انوار قدیم دست یافت ، و زلال وصال را از این جامى که دریاها بدان پر شوند نوشید . بگو سوگند به خداى حق که طور گرد مطلع ظهور مى گردد و روح آنان را که در ملکوتند ندا در مى دهد : بیایید اى زادگان غرور . امروز روزى است که کرم خداى به شوق دیدار او شتاب کرد و صهیون فریاد زد که اینک وعده و آنچه در الواح خداى بلند جایگاه تواناى محبوب ، اندر نوشته بود ، رخ آشکار ساخت " ( کتاب اقدس ص 118 ) .

عباس افندى نیز براى تکمیل دعوت پدرش ، یهودیان صهیونیست را به تجمع در فلسطین فراخواند : " در روزگار این شاخه ممتاز ، و در این دوره بنى اسرائیل در سرزمین مقدس گرد خواهند آمد ، و امت یهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال پراکنده اند امتى یکپارچه و مجتمع خواهد بود . " نیز گفت : " اینک بنگرید که طوایف یهود به سرزمین مقدس مى آیند و زمینها و روستاها را صاحب مى شوند و در آنها سکنى مى گزینند ، و به تدریج رو به ازدیاد مى نهند تا سراسر فلسطین ، میهن آنان شود ) ( مفاوضات عبدالبهاء ، ص 59 ) .

  1. چاپلوسى عباس افندى ( پسر بهاء ) براى یهودیان و اعتراف به حقانیت آنها .

در سى و هفتمین کنگره افسران که تابع جامعه کشورهاى عربى است ، تصمیم به بایکوت و عدم معامله با آنان گرفته شد ، و بهاییان فرقه اى مرتبط با صهیونیست به شمار آمد . اما بهاییان عرب این تهمتها را رد کرده و بر کناره گیرى کامل خود از سیاست و فعالیت سیاسى و التزامشان به قوانین و تشکیلات کشورهاى عربى تأکید مى ورزند .

مآخذ :

  1. المسیرى ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللى حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد پنجم ، چاپ اول ، پاییز 1382 .
  2. بشیشى ، محمود ، الفرق الاسلامیة ، قاهره 1932 .
  3. عبدالحمید ، محسن : حقیقة البابیة والبهائیة ، بیروت 1975 .
  4. عنایت ، عمر : العقاعد ، قاهره 1928 .
  5. دایره المعارف الاسلامیة ( ترجمه عربى ) ، قاهره 1937 .
  6. حسین ، محمدالخضر : القادیانیة والبهائیة ، دمشق 1975 .
  7. عبدالرحمن ، عائشه : الاسرائیلیات فى الغزوالفکرى ، قاهره 1975 .
  8. Goldziher,l : Le Dogme et la loi de L'Islam, ( Traduction F. Arin ) paris 1920.