اتحاد و ترقی ( جمعیت - )

از دانشنامه فلسطین


یکی از انشعابات " جمعیت ترکیه ی جوان " را تشکیل می دهد و این ترکیه ی جوان ، یکی از گروههایی است که در اواخر قرن نوزدهم با حکومت سلطان عبدالحمید بن عبدالمجید* به مخالفت برخاست و خواستار ایجاد اصلاحاتی شد و سعی کرد با تشکیل یک حکومت مشروطه ، نظام جدیدی در اداره ی امور کشوری و ارتش به وجود آورد ، آزادی و مساوات را برقرار سازد ، و مداخله کشورهای اروپایی در امور دولت عثمانی را متوقف کند . این جمعیت دارای شعبه هایی در داخل و خارج از کشور بود و از بارزترین و حساسترین این شعبه ها ، شعبه ای بود که در سالونیک به خاطر نزدیک بودنش به پایخت و عضویت تعداد کثیری از افسران ارتش ترکیه در آن تأسیس گردید .

ترکیه ی جوان در سال 1902 اولین کنفرانس خود را در پاریس تشکیل داد . در آن کنفرانس اختلاف نظرهایی پیرامون روش فعالیت ظاهر گردید که در نتیجه اعضای کنفرانس به دو جناح تقسیم شدند : اولی نماینده ی هیأت ترکی بود که به تغییر نظام اداری و عدم تجزیه کشور اعتقاد داشت و دومی نماینده ی اقلیتهای ناراضی بود که هدفشان در تغییر رژیم و اصلاح آن به روش عدم تمرکز خلاصه می شد . در نتیجه نمایندگان جناج دوم اعلام جدایی نموده و برای خودشان جمعیتی موسوم به " انجمن آزادیخواهان " تشکیل دادند .

جمعیت اتحاد و ترقی تدریجاً به صورت یک نیروی دافعی در محافل ترکیه ی جوان در آمد و به منظور دعوت مردم به افکار و نظریات انقلابی و تحول بنیادی ، مجله " مشورت " را منتشر ساخت ، با وجود اینکه جمعیت ، آمیزه ای از نژادهای صاحب نفوذ بودند .

جمعیت اتحاد و ترقی به تدریج زمام رهبری را در دست گرفت که البته وقوع حوادث و جریانات خطیر در سطح کشور در فاصله ی سالهای 1905 و 1908 جمعیت را در این امر یاری نمود .

این جمعیت در سال 1907 برای در برگرفتن تمامی گروههایی که به " ترکیه ی جوان " ملحق شده بودند ، به ایجاد یک سازماندهی در صفوف خود متوسل گردید و از طریق شعبه هایش در سالونیک خود را برای یک جنبش نظامی علیه حکومت سلطان عبدالمجید آماده ساخت .

در 25 ژوئیه 1908 سلطان به بازگردانیدن قانون 1876 مجبور شد و نخستین انتخابات مجلس شوار ( مبعوثان ) برگزار گردید . با وجود اینکه متحدین اکثریت آرا را به دست آوردند ولی قدرت را به دست نگرفتند تا اینکه سلطان عبدالحمید در 13 آوریل 1909 درصدد برآمد با یک اقدام ضد انقلابی از دست جمعیت ، قانون و مجلس مبعوثان* خلاص شود . ولی در آن موقع نیروهای ارتش از سالونیک به آستانه هجوم بردند ، نفوذ اتحاد و ترقی را به این جمعیت بازگردانیدندف سلطان را برکنار کردند و بعد از تبعید او به سالونیک ، برادرش محمد رشاد را در 17 آوریل 1909 به عنوان سلطان محمد پنجم بر تخت نشاندند . و بدین ترتیب جمعیت اتحاد و ترقی زمام امور کشور را به دست گرفت .

اعراب ، به دوران جدید چشم امید دوختند و بسیاری از آنها در فعالیتهای اتحاد و ترقی شرکت کرده و آن را به از رسیدن به قدرت مورد تأیید قرار دادند . ولی زمان تفاهم و همکاری چندان دوام نیافت ، چرا که متحدین ، به اجرای یک سیاست محوری که اساس آن را حاکمیت نژاد ترک تشکیل می داد رو آوردند و خشم و تنفر اعراب را برانگیختند ، و از طرف دیگر زمینه های جنبش روزافزون عربی را فراهم ساختند .

اعراب تدریجاً به بررسی وضعیت آینده ی کشورهایشان پرداختند و از سوی دیگر رهبرانشان نسبت به رشد و گسترش جمعیت ابراز نگرانی نمودند . یکی از علل تردید نسبت به صداقت جمعیت و نسبت دادن اتهاماتی به آن ، نقش فعال یهودیها و دونم ها در آماده سازی و تشکیل جنبش سالونیک و نفوذ چشمگیری بود که بعدها در محافل متحدین به دست آوردند .

دونم ها و یا به عبارت دیگر " یهودیهای نقابدار " از هواداران " اشبتای زفی " یهودی ساکن " ازمیر " می باشند . نامبرده در سال 1666م خود را مسیح منتظر معرف نمود و هواداران بی شماری اطراف خود جمع کرد تا اینکه سلطان او را مخیر ساخت از دو راه کشته شدن یا قبول اسلام ، یکی را انتخاب نماید . او راه دوم را انتخاب کرد و به دنبال وی هزاران نفر از هوادارنش ظاهراً به دین اسلام گرویدند ولی در خفابه یهودی بودن خودشان باقی ماندند .

صهیونیستها با نفوذ و نیز امکانات مال و تبلیغاتی خود از متحدین حمایت کردند ، و در منافع یکدیگر خصوصاً در فلسطین سهیم شدند . به همین خاطر صهیونیستها و متحدین برای سرنگونی حکومت عبدالمجید که با وجود دریافت وعده و وعیدههای بی شمار ، همچنان با مهاجرت بی قید و شرط یهودیها به دولت عثمانی و خصوصاً فلسطین مخالفت می ورزید دست همکاری به سوی یکدیگر دراز کردند .

یهودیها و گروه دونم در جلسات اتحاد و ترقی به طور مستقیم و یا از طریق محفل ماسونی در آنجا نقش مهمی ایفاد نمودند ( تعداد یهودیها در شهر 20000 نفر و دونم ها 80000 نفر از کل سکنه ی 140000 نفری را تشکیل می دادند ) ناگفته نماید ریاست محفل ماسونی را یک وکیل یهودی و نماینده ی پارلمان به نام " امانوئل قره صو " عهده دار بود .

تعداد متنابهی از یهودیها و دونم یها در ردیف داوطلبین هجوم به آستانه قرار داشتند و حتی یکی از اعضای هیأت که خبر برکناری سلطان عبدالحمید را به وی ابلاغ نمود ، شخص " قره صو " بود .

عبدالحمید در منزل یکی از یهودیای ثروتمند سالونیک زندانی شد و مطبوعات یهودی در سالونیک به خاطر رهایی از دست ستمگر به اسرائیل ( عبدالحمید ) که کارت قرمز را وضع نمود و مانع تحقق اهداف صهیونیسم در فلسطین گردید ، ابراز خرسندی نمودند .

یهودیها و دونم ها از تأثیر گذاری شگرفی در دوایر جمعیت اتحاد و ترقی برخوردار بودند و به طور مثال " قره صو " کی از مغزه های متفکر جمعیت به شمار می رفت و جاوید بیه ( از دونمی ها ) وزیر دارایی صاحب نفوذی در دستگاه دولت گردید ، و رییس دفتر مطبوعات ، یک فرد یهودی از اهالی سالونیک بود . به حکم نفوذی که در اختیار داشت قادر بود از انتشار هر نشریه ای جلوگیری کند و مسؤول آن را به دادگاه تحویل دهد . دو فرد یهودی ، سمت ریاست دوایر پلیس و مستشاری وزارت دادگستری را عهده دار بودند . در طرحها و برنامه هایی که توسط دولت متحدین پی ریزی گردید موقعیتی برای ثروتمندان یهودی در نظر گرفته شد تا آن گونه که می خواهند در امور اقتصادی دخل و تصرف نمایند . امید سازمان صهیونیستی از تسلط یهودیها بر امور اقتصادی این بود که بعد از برکناری عبدالحمید ، حکومت جدید ، زمینه مناسبی برای فعالیت صهیونیستها فراهم سازد .

نمایندگان سازمان صهیونیستی* در صحنه ی دولت جدید عثمانی به فعالیت پرداختند . دکتر " جاکوبسن " برای نظارت بر امر تبلیغات وارد آستانه شد ( نامبرده یک رهبر صهیونیستی است که به دارا بودن هنر دیپلماسی و مخالفت با هرگونه جایگزینی برای فلسطین به عنوان سرزمین قومی یهودیها شهرت یافت ) از دیگر افرادی که برای نظارت بر فعالیت شبکه مطبوعاتی صهیونیستی وارد آستانه شدند " ولادیمر جابوتنسکی " بود ( وی که از 1880 - 1940 می زیست جزو شخصیتهای بیرحم و جاه طلب جنبش صهیونیستی بود و حرکت صهیونیستهای به اصطلاح بنیادگرا را رهبری نمود ) . رسانه های تبلیغاتی صهیونیستی سعی می کردند نوعی احساس دوستی و محبت نسبت به حاکم جدید در دلها به وجود آورند و صهیونیسم قصد جداسازی فلسطین از دولت عثمانی را نداشته باشد .

در نهمین کنفرانس صهیونیستی در هامبورگ ( 26 دسامبر 1909 ) پیش بینی شد که دولت عثمانی به خاطر حفظ مصالح خود از مهاجرت یهودیها به نحو احسن استقبال نماید . در عین حال صهیونیسم بیشتر تلاشهای خود در حکومت جدید را به لغو تشریفات قانونی که مانع از مهاجرت یهودیها می شد ، متمرکز نمود و مقصود از تشریفات قانونی ( همان کارت قرمزی بود که به حامل یهودی آن اجازه مهاجرت به فلسطین و تملک در اراضی نمی داد . ) تا اینکه رهبران جمعیت اتحاد و ترقی نظر موافق خودشان در مورد مسأله ی مهاجرت یهودیها به مناطق عثمانی را ابراز داشتند .

با وجود تمامی اینها حکام دولت جدید به لغو قید و بندهای تحمیلی رژیم سابق اقدام نکردند و دولت ائتلافی در رابطه با حمایت از فعالیت آنها احتیاط می کرد و از طرفی مایل نبود که فلسطین تنها هدف مهاجرت یهودیها باشد و از طرف دیگر نمی توانست افکار عمومی عربی را خصوصاً بعد از شدت تنفر آنان از متحدین و گسترش فعالیت حزب مخالف " آزادی و ا ئتلاف " را نادیده بگیرد .

مخالفین متحدین اتهامات را به آنان نسبت می دادند و مطبوعات کشورهای عربی حمله به سوی متحدین و انتقاد شدید از صهیونیستم را در ارتباط با یکدیگر می دانستند و حتی شکری* عسلی ( از بارزترین شخصیتهای ائتلافی ) نیز از زمانی که سمت قائم مقامی در ناصره* داشت تا زمانی که به عنوان عضوی در مجلس مبعوثان برگزیده شد ، مواضع مخالفی را اتخاذ نمود .

ملت ترکیه تدریجاً به ابعاد نفوذی که یهودیها و دونم ها از آن برخوردار بودند ، پی بردند . مطبوعات مخالف ترکیه برای اولین بار از زمان اعلام قانون ، مسأله ی صهیونیستم را به طور علنی مورد بحث و گفت و گو قرار دادند . همچنین برخی از اعضای جمعیت اتحاد و ترقی نگرانیشان از ناحیه ی صهیونیسم را ابراز نمودند . وزیر دارایی " جاوید بیه " بعد از جلسه پارلمانی حزب اتحاد و ترقی که در آن به ارتباط و همکاری با یهودیها متهم گردید ، مجبور به استعفا شد . همچنین صدر اعظم طی ایراد بیانیه ی رسمی وزارت در جلسه ی مجلس مبعوثان که به منظور بررسی مسأله ی صهیونیسم تشکیل شده بود ، طرح صهیونیستی را رد کرد و همین طور ( طلعت بیک ) از سوی جمعیت اتحاد و ترقی آن را مردود اعلام نمود و حتی برخی از نمایندگان در دومین جلسه ی بررسی مسأله ی صهیونیسم در مبعوثان سعی کردند موقعیت صهیونیستم را کم اهمیت جلوه دهند .

سازمان صهیونیستی بعد از بحث و مناقشات نمایندگان معبوثان و تحلیلهای مطبوعات احساس کرد که جمعیت اتحاد و ترقی قادر به تغییر بینش مردد خود نسبت به جنبش صهیونیسم نمی باشد . بنابراین لازم دید با بهره برداری از رویدادهای جنگ ایتالیا و لیبی خط تبلیغاتی دیگری که هدفهای سیاسی جنبش را نفی و مصالح مشترک را مورد تأکید قرار می داد به کار گیرد .

هنگامی که گروههای مؤتلفه بعد از کودتای ( ژوئیه 1912 ) حکومت را به دست گرفتند ، افکار عمومی عثمانی از فرصت کنار رفتن متحدن برای ایراد اتهام صریح به آنها در مورد روابطشان با صهیونیستها و آغاز حمله ای علیه یهودیها ، صهیونیستها ، و ماسونی ها در مساجد ، مطبوعات و ادارات دولتی استفاده نمودند . ولی این مسأله ی نیز مواضع مقامات محلی فلسطین را که مطابق میل خود و بدور از نظارت حکومت مرکزی در امور دخل و تصرف نموده و با فروش زمینهای موافقت می کردند ، تغییر نداد .

هنگامی که متحدین بعد از کودتایشان در 23 ژانویه 1931 مجدداً زمام امور را به دست گرفتند ، سه تن از وزرای یهودی یعنی وزیر بازرگانی ، کشاورزی و دارایی به کابینه ی آنها ( متحدین ) ملحق شدند . صهیونیسم ، از شرایط دشوار جنگ بالکان و نیاز کشور به کمک مالی برای گرفتن امتیازاتی از جانب دولت اتحاد و ترقی در رابطه با کارت قرمز ، مهاجرت و فروش زمینها ، بهره برداری نمود .

افکار عمومی عربی در موضع خاص خودشان نسبت به متحدین که توسط صهیونیستها روی کار آمده بودندف باقی ماندند تا اینکه مطبوعات فلسطین از متحدین خواست از اشتباهات گذشته درس عبرت بگیرند و اجازه ندهند فلسطین تحت سلطه بیگانگانی که چشم طمع به این سرزمین دوخته اند ، قرار گیرد . علاوه بر این مطبوعات عربی خارج از فلسطین با انجام حمله شدید علیه دولت جدید متحدین آن را به هواداری از صهیونیسم متهم ساختند . یک روزنامه نگار عربی در آستانه ، جمعیت اتحاد و ترقی را به عهنوان مشتی رهزن مورد تأیید یهودیهای صهیونیست توصیف نمود و نشریه ی " جان ترک " ارگان متحدین و دفتر " آژانس اتومان " متحدین را بوق تبلیغاتی صهیونیستها معرفی کرده و به همکاری با سازمان صهیونیست در مورد فروش زمینهای وسیع سلطان عبدالحمید در فلسطین متهم ساخت . محمد رشید ، جمیع اتحاد و ترقی را " جمعیت دو سرخ : خون و طلا " نامگذاری کرد و توضیح داد که در وزارت متحدین سه تن از نمایندگان جمعیت صهیونیستی حضور داشته و منابع ثروت کشور را در اختیار خود دارند .

علی رغم نگرانی و وحشت ترکهای متحد از مخالفت اعراب ، شرایط آن روز ، دولت عثمانی را به علت بنیه ی مالی صهیونیستها و حضور مستمر شخصیتهای صهیونیستی در دستگاه اداری متحدین و مداخله در سیاست کشور ، به طرف آنان سوق می داد و سرانجام دولت عثمانی بعد از تردید طولانی و براثر تلاشهای حاخام باشی تصمیم لغو کارت قرمز را صادر کرد و صهیونیستها از این طرف به هدف و آرزوی خود در مهاجرت غیر محدود یهودیها به فلسطین نایل شدند . از سوی دیگر بهتر شدن موضع گیریهای رسمی در قبال صهیونیستها آنان را برای ادامه تلاشهای خودشان جهت ساقط کردن محدودیتها ، به ویژه محدودیت خریداری زمینها تشویق کرد . روند مذاکرات با باب عالی ( سلطان عثمانی ) در یک محیط دوستانه به خوبی پیش می رفت ، و در حالی که جو تفاهم حاکم بود عملیات خرید زمینها سریعاً انجام می گرفت .

بعد از وقوع جنگ جهانی اول ، دولت عثمانی توجه زاید الوصفی به اوضاع یهودیهای مقیم فلسطین مبذول داشت و دلیل آن این بود که اغلب آنها از حمایت بین المللی و خارجی برخوردار بودند ، و بعد از اقدام دولت مبنی بر لغو سیستم امتیازات ، یهودیها توانستند به راحتی از تبعیت عثمانی بهره مند شوند . جمال پاشا یکی از سران متحدین با اختیارات تام به عنوان فرمانده ی کل ارتشی چهارم در شام تعیین گردید . وی سیاست سرکوب و خفقان را در حق یهودیها در پیش گرفت ولی این سیاست عمر چندانی نداشت و طولی نکشید که یهودیها از عطوفت و مهربانی جمال پاشا برخوردار شدند و برخی از رهبران آنها در مراکز دولتی پستهایی را برعهده گرفتند ، همچنین جمال پاشا شخصاً دیداری از مؤسسات و مستعمرات صهیونیستی انجام داد و برخی از زمینهای دولت را در اختیار یهودیها قرار داد . مدیر مرکز مطالعات در عتلیت به نام " آورن ارونسون " از دوستان صمیمی وی به شمار می رفت . گفته می شود در تابستان 1915 مذاکراتی بین جمال پاشا و یک هیأت صهیونیستی در بیت المقدس به منظور بنای سرزمینی برای یهودیها در منطقه ای از فلسطین با همیاری دولت عثمانی انجام گرفت و قرار بر این شد که یهودیها ضمن برخورداری از استقلال در اداره ی شهرداری ، تابع قوانین کشوری باشند در مقابل به دولت عثمانی تعهد بدهند که آن را در پرداخت وامهایش یاری کرده و وامهای لازم را به آن پرداخت نمایند .

این بهبود اوضاع به نفع صهیونیستها در نتیجه ی اعمال نفوذ دو ابرقدرت یعنی ایالات متحده آمریکا و آلمان بر متحدین و همچنین اعمال فشار صهیونیستی بر آستانه پدید آمد . ایالات متحده ( ابرقدرت بی طرف آن روز ) تماسهایی به نفع یهودیها با وزرای باب العالی ( دربار ) و در رأس آنها طلعت پاشا وزیر کشور و دوست صمیمی سفیر آمریکا ، مورگنشو ( یهودی الاصل ) برقرار نمود . مورگنشو بعد از پایان دوران سفارتش برای متقاعد ساختن ترکهای متحد به قطع همپیمان یشان با آلمان و رسیدن به یک صلح فردی مورد قبول صهیونیستها و متحدین از طریق نفوذ خود بر شخصیت طلعت پاشا که از پایگاه مردمی برخودار بود ، درصدد مراجعت به دولت عثمانی ( 1917 ) بر آمد . ولی پیشنهاد صلح ، تناسبی با طرحهای بریتانیایی صهیونیستی نداشت . در این حال مسأله ی صهیونیسم وارد مرحله تازه ای شد و در آن مصالح بریتانیا و صهیونیسم به هم گره خورد و توافقی بر این اساس صورت گرفت که در مقابل تحقق هدفهای صهیونیسم ، فلسطین به صورت منطقه ی نفوذ بریتانیا در آید ، و وایزمن با اشاره های از جانب دولت بریتانیا وظیفه خنثی سازی طرح را عهده دار گردید .

از سوی دیگر رهبران صهیونیستی برای تضمین قدرت حمایت آلمان از شهرکهای یهودی نشین و برانگیختن احساسات ترکهای متحد برای انتشار بیانیه هایی در طرفداری از صهیونیسم شبیه بیانیه هایی که شاخه ی صهیونیستها برای توزیع آن در بین متفقین کوشش کردند ، دست به تلاشهایی زدند . ولی اعلام جنبش عربی این تصور را در اذهان ترکها و آلمانیها به وجود آورد که جزیره یهودی در فلسطین در مقابل توسعه طلبیهای انگلس و همپیمانی بریتانیایی - عربی پایداری خواهد کرد . مذاکرات بین طرفین در آستانه و برلین انجام گرفت و هر چند تلاشهای آلمان در متقاعد ساختن متحدین به حمایت از موضع صهیونیستها چندان موفقیتی به دنبال نداشت ولی موجب کاهش قید و بندهای تحمیلی علیه یهودیها در فلسطیین گردید .

بعد از اعلام بیانیه ی بالفور* در ( 1917 ) موضع آلمان و دولت ترکیه در قبال صهیونیسم تغییر یافت . رهبران صهیونیستی در آلمان ، دولت این کشور را به اعمال فشار علیه ترکیه برای کسب امتیازات بیشتر برای صهیونیستها در مورد اصول مندرج در اعلامیه بالفور وادار ساختند . از سوی دیگر وضعیت نظامی آشفته ، ترکهای متحد را به این نتیجه گیری واداشت که با موافقت در مورد برخی از خواسته های صهیونیستها چیزی از دست نخواهد رفت . ولی مذاکرات ناقص ترکیه و صهیونیسم به نتیجه ی مطلوبی نرسید و این در شرایطی بود که طرف دیگر سازمان صهیونیستی در لندن مذاکرات از پیش بررسی شده دقیقی را انجام می داد .

صدر اعظم طلعت پاشا در تاریخ 2 ژانویه 1918 بیانیه ای در حمایت از یهودیها صادر کرد . در این بیانیه بر کمک به ایجاد شهرکهای یهودی نشین ، فراهم ساختن تسهیلاتی برای مهاجرت آنها و استقبال از آنان مطابق گنجایش کشور ، دادن خودمختاری مطابق قوانین کشوری و ایجاد تحولی در جهت آزادی فرهنگی تأکید شد . در این بیانیه حمایت آلمان از تحقق هدفهای صهیونیسم نیز قید گردیده بود .

ولی نمایندگان جنبش صهیونیستی در فلسطین با پیشنهادات ترکیه به بهانه اینکه اسکان یهودیها با در نظر گرفتن توان کشور برای پذیرشی که ظرفیت آن از سوی حکومت ترکیه تعیین خواهد شد ، مخالفت نمودند . و طلعت پاشا در گام فراتری در لندن پیرامون هماهنگی مهاجرت و اسکان یهودیها با کمیته ای متشکل از یهودیان آلمانی به بحث و گفت و گو نشست . وی با پیشنهاد تشکیل شرکتی دارای امتیاز که مقر آن در آستانه باشد و نقش میانجی را بین حکومت ترکیه و گروه یهودی ایفا نماید ، موافقت کرد . تا این شرکت چارچوبی برای سازماندهی انتقال و اسکان یهودیها و همچنین دادن خودمختاری به گروه های یهودی در فلسطین باشد و در تمامی دولت عثمانی اختیاراتی به آن تفویض شود .

مذاکرات در آستانه با پیشگامی حکومت ترکیه از سر گرفته شد ، طلعت پاشا از تعدادی از سازمانهای یهودی در آلمان و اتریش ، از جمله سازمان صهیونیستی دعوت به عمل آورد .

این مذاکرات به علت عدم دستیابی به توافقی در مورد خواسته های خودمختاری علی رغم آمادگی حکومت برای انتشار بیانیه ای درخصوص حمایت از صهیونیسم و انجام مذاکرات پیرامون شرکت اسکان ، متوقف گردید . در ماه اوت 1918 تلاش دیگری برای تشکیل کمیسیون حل اختلافات انجام گرفت ولی دولت عثمانی قبل از تشکیل جلسه شکست خورد .

مآخذ :

  1. الخالدی ، محمد رومی : اسباب انقلاب العثمانی و ترکیه الفتاة ، قاهره ، 1909 .
  2. الحصری ، ساطع : البلاد العربیة و الدولة العثمانیة ، بیروت 1965 .
  • قاسمیه ، خیریه : النشاط الصهیونی فی الشراق العربی و صدا ، 1908 - 1918 ، بیروت 1973 .
  1. وثائق وزارت الخارجیه البریطانیه فی ، Public record Office تحت رقم FO . 371 .
  2. الاهرام ( 1908 - 1918 ) ، المقطم ( 1908 - 1918 ) ، المنار ( 1908 - 1914 ) ، الکرم ( 1912 - 1914 ) ، فلسطین ( 1912 - 1914 ) .
  3. Ahmad, F : The Young Turks, Oxford, 1971.
  4. Antonius, G : The Arab Awakening, London 1939.
  5. Aaronsohn, A : With The Turks in Palestine, London, 1917.
  6. Mandel, N : Turks, Arabs and Jewish Immigration in to Palestine 1882-1914, Oxford, 1978.
  7. Ziene N. Ziene : Arab Turkish Relations and the Emergence of Arab Nationalism, Beirut, 1956.