ابراهیم خلیل « ع » ( حضرت - )

از دانشنامه فلسطین

ابراهیم فرزند تاربن ناحوربن شاروخ بن راعف خالخ بن عابر بن شالخ بن افخسد بن سام بن نوح ع ، دومین پیامبر اولی العزم است .

نام ابراهیم را پدر مهربان ، ترجمه کرده اند . القاب او را خلیل الله ، خلیل الرحمان ، و کنیه ی او را ابومحمد و ابوالضیفان و ابوالانبیاء ذکر کرده اند .

نام ابراهیم ابتدا " ابرام " یعنی پدر بزرگ یا پدر گرامی بود ، ولی هنگامی که دارای فرزند شد ، تغییر کرد . در تورات آمده است : چون ابراهیم نود و نه ساله شد خداوند بر او ظاهر گشت و به او گفت : من خدای قادر هستم - نام تو از این پس ابرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود . زیرا ترا پدر امتهای بسیار گردانیدم ، ترا بسیار زیاد بارور نمایم و امتهای از تو پدید آورم و پادشاهان از تو به وجود آیند . ( سفر پیدایش : 17/1 - 6 ) .

از کتبیه هایی که در شهر بابل پیدا شده است مشخص می شود که نامهایی شبیه نام ابراهیم که به صورت ، " ابرامو " " ابرام " " ابراما " رواج داشته است . همچنین نامهای معروف عموریان مانند : یعقوب ، اسحاق ، اسماعیل ، یوسف و بنیامنی که همگی نام فرزندان ابراهیم هستند در نوشته های شهر " ماری " آمده است .

درباره ی نام پدر ابراهیم در میان قرآن و سایر کتب آسمانی اختلافاتی وجود دارد و به تبع آن میان مفسران نیز اختلاف نظر می باشد . بسیاری از مورخان و مفسران نام پدر ابراهیم را تارخ ذکر کرده و نام آزر را که بنا به روایتی پیامبر اسلام آن را تأیید کرده است به وجوهی توجیه کرده اند . بعضی آزر را به معنی یار و انباز دانسته و در این صورت آیه " و اذ قال ابراهیم لابیه آزر اتتخذ اصناماً " ( انعام ، 74 ) اشاره به آن است که پدر ابراهیم در پرستش بتها یار و انباز قوم بوده است . برخی آزر را نام بتی دانسته اند و بعضی تارخ را نام پدر و آزر را نام عمومی ابراهیم دانسته و یادآور شده اند که عرب عنوان " اب " را بر عموم نیز اطلاق می کرده است . چنانکه در قرآن اسماعیل پدر یعقوب نامیده شده است .

ظاهراً دلیل سخن اخیر طبق حدیث " نقلنی الله من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات " بوده است که همه ی نیاکان پیامبر اکرم " ص " موحد بوده اند به همین جهت شیخ طوسی پس از ذکر این معنی که نسب شناسان نام پدر ابراهیم را تارخ گفته اند ، افزوده است که آزر جد مادری ابراهیم بوده است . قرآن کریم در این باره می فرماید : وقتی که ابراهیم به پدرش آزر گفت : آیا بتها را به خدایی اختیار کرده ای ؟ ( انعام : 74 ) .

بیضاوی می گوید که تارخ اسم علم است و آزر است صفت .

نویسندگان یهودی که تورات را در دوران اخیر نوشته اند ، کوشش بسیاری در جهت ارتباط دادن مذهب و پیروان موسی با حضرت ابراهیم " ع " و آیین یکتاپرستی که او برا بشر به ارمغان آورده است کرده اند . " انجیل متی " با بیان تسلسل نسب ابراهیم تا به یسوع مسیح آغاز می شود . ولی آیین مسحیت به این مسأله ی اهمیت نمی دهد بلکه تأکید آن بر پیوند روانی است که در رساله ی پولس به مردم روم آمده است . وی می گوید ابراهیم پدر همه ماست . ( 1614 - 17 ) . همچنین پولس در رساله ی خود به نملاطلیان می گوید : به ابراهیم بشارت داد که تمام امتها از تو برکت خواهند یافت ، بنابراین اهل ایمان با ابراهیم مؤمن ، برکت می یابند ( 183 - 9 ) .

تورات درباره ی نسبت ابراهیم " ع " چنین می گوید : وی ابرام فرزند تارخ فرزند ناحور ، فرزند سروج ، فرزند رعو ، فرزند فالح ، فرزند عابر ، فرزند شالح ، فرزند ارفکشاد ، فرزند سام ، فرزند نوح است . مادر ابراهیم ع " ورقه " دختر لاحج پیامبر بوده است آمده است که ابراهیم در روستای " کوثی " که در زبان عبرانی " اور کیریم " نامیده می شود و یا در شهر " اور " کلدانیان متولد شده است . مادرش بارداری خود را از دیگران پنهان می کرد ، زیرا نمرود فرمانروای معاصر ابراهیم بنا به پیشگویی منجمین خود ، فرمان قتل کودکان تازه متولد شده را صادر کرده بود . به همنی دلیل مادر ابراهیم فرزند خود را در غاری به دنیا آورد و در همان جا پنهان کرد . آورده اند که ابراهیم تا پانزده سالگی در همان جا پنهان کرد . آورده اند که ابراهیم تا پانزده سالگی در همان غار زندگی می کرد و مادرش پرستار او بود . احتجاج معروف ابراهیم " ع " که در قرآن کریم ( انعام/78 - 74 ) آمده است . او بعد از این که از غار خارج شد به آسمان نگریست .

ستاره درخشانی را در آسمان دید از خود سؤال کرد هذا ربی ؟ ( آیا این خدای من است ) . هنگامی که ستاره افول کرد و ماه به روشنی گرایید دوباره پرسید : هذا ربی ؟

در هنگام غروب خورشید با خود گفت : اینها نمی توانند خدایان واقعی باشند ، براستی که خداوند زوال ناپذیر است . ابراهیم بعد از مرگ پدرش تحت سرپرستی عمویش آزر قرار گرفت . آزر وزیر دربار نمرود و مردی بت تراش بود . او بتهای تراشیده شده را برای فروش به بازار می فرستاد . روزی بتی را به ابراهیم داد تا برای فروش به بازار ببرد . ابراهیم ریسمانی را برگردن بت انداخته و آن را روی زمین کشید . در حین راه رفتن سؤالاتی را از بیت می پرسید .

این عمل ابراهیم را به اطلاع آزر رساندند . آزر ابراهیم را مورد خشم و غضب خود قرار داده و او را از این کار نهی کرد . اما او همچنان نسبت به بتها بی احترامی می کرد .

یکی از جلوه های علنی مبارزه ی ابراهیم علیه شرکت و بت پرستی در یکی از اعیاد مردم بابل بوده است . اهالی شهر طبق مراسم و آیین خود از شهر خارج شدند . ابراهیم به بهانه ای در شهر باقی ماند . سپس به بتخانه رفت و تمامی بتها را شکسته و تبر را بر گردن بت بزرگ انداخت و خارج شد ، هنگامی که مردم به شهر بازگشتند و به بتخانه رفتند . تمامی بتها را شکسته دیدند . در پی یافتن عامل آن دریافتند که فقط ابراهیم در شهر بوده و دانستند که کار اوست . خبر به نمرود رسید . نمرود ابراهیم را نزد خویش احضار کرد . از او سؤال کرد ، چه کسی این بتها را شکسته است ؟ ابراهیم " ع " در پاسخ گفت : بهتر است از خود آنان سؤال کنید . زیرا اگر براستی خدا هستند ، خود می توانند پاسخ سؤال تو را ندهند . نمرود از پاسخ ابراهیم خشمگین شد به ویژه آنکه دعوت مردم به پرستش خدای یگانه توسط ابراهیم ، موجب بروز اغتشاشاتی در میان مردم شده بود .

نمرود بعد از این گفت و گو تصمیم گرفت ابراهیم را در آتش بسوزاند ، تا از این طریق آرامش به شهر بابل باز گردد . او فرمان داد تا کوهی از آتش بیفروزند . سپس ابراهیم را در میان آن قرار دهند . گرمای آتش به قدری زیاد بود که نزدیک شدن به آن ممکن نبود . لذا ابراهیم را توسط منجنیق در آن افکندند . از سوی پروردگار به آتش خطاب شد که : یا نار کونی‌ای برادً و سلاماً علی ابراهیم . ( انبیاء/21/69 ) .

در روایت اهل بیت آمده است که ، اگر حکم " سلاما " در آخر آیه نبود ، هر آینه ابراهیم از شدت سرما هلاک می شد . باری ابراهیم در میان آتش قرار گرفت ، در حالی که آتش بر او گلستان شد و نمرود این منظره را از بالا تماشا می کرد و می گفت اگر کسی خدایی انتخاب می کند ، باید مانند خدا ابراهیم باشد تا او را از هرگونه خطری نجات دهد .

بعد از خلاص شدن ابراهیم از آتش ، او دگرباره نمرود را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد . ولی نمرود از ابراهیم فرصت خواست . او با مشاور خود هامان بن ناحور که عموزاده ی ابراهیم بود به مشورت پرداخت . هامان گفت : برای نمرود بسی شکست و شرمندگی در پی دارد که پس از چهار صد سال خداوندی ، قبول زندگی نماید و خود در بندگی زندگی کند . به دنبال این گفت و گو نمرود از پذیرش دعوت ابراهیم سرباز زد .

بعد از این جریان نمرود تصمیم به تبعید ابراهیم از سرزمینهای تحت نفوذ و سیطره ی خود گرفت ، زیرا وجود ابراهیم را مانع بزرگی در برابر حکومت خویش می دید .

طبق بعضی از روایات ، ابراهیم با ساره دختر عم ، لوط ، برادرزاده و پدرش تارخ از بابل به سوی " حران " هجرت کرد و در آنجا مسکن گزیدند . حضرت ابراهیم " ع " در حران با ساره ازدواج کرد ، در آن وقت ساره سی و پنج سال و ابراهیم هفتاد و پنج سال داشت .

بعد از مدتی پدرش تارخ درگذشت . و ابراهیم به فرمان خداوند به همراه لوط و ساره و دیگر همراهانش که در حران به او پیوسته بودند از راه تدمر و دمشق به طرف کنعان حرکت کرد . هنگامی که بر سر راه خود به شلم و اورشلم رسید از سوی ملکی صادق ، کاهن اعظم آن دیار ، مورد استقبال قرار گرفت . او به هر جا که وارد می شد پرستشگاه و نمازخانه هایی برای عبادت خداوند یگانه برپا می کرد . او میان فلسطین و مصر و حجاز پیوسته در حال رفت و آمد بود .

بعد از قحطی بزرگی که در کنعان پیش آمد به ناچار او و همراهانش عازم مصر شدند . چون به سرزمین مصر رسیدند قبطیان خبر ورود ابراهیم و ساره را به فرعونم دادند . ابراهیم ساره را خواهر خود معرفی کرد . فرعون آنها را احضار کرد . بعد از گفت و گوهایی که بین او و فرعون صورت گرفت ، فرعون اموال زیادی به ابراهیم بخشید همچنین کنیزی به نام " هاجر " به ساره اهداء کرد . بعد از این ماجرا ابراهیم " ع " با همسرش ولوط و غلامان خود که فرعون به او بخشیده بود به سوی فلسطین حرکت کرد و از فلسطین به طرف " حبرون " که در جنوب آن قرار داشت رفته و در همان جا ساکن شد .

بعد از اقامت در حبرون به علت اینکه ساره توانایی باردار شدن نداشت ، کنیز خود هاجر را به ابراهیم بخشید و اجازه داد که با او ازدواج کند و از او صاحب فرزند شود و جانشینی از خود باقی بگذارد . چون در هاجر آثار حمل ظاهر شد ، ساره رفتار بدی با او در پیش گرفت . هاجر از خانه گریخت ولی در بیابان ، فرشته ی خداوند بر او ظاهر شد و او را مژده داد که صاحب فرزندی به نام اسماعیل می گردد . بعد از ولادت اسماعیل هاجر رفتار تحقیرآمیزی با ساره در پیش گرفت و چون تحمل آن وضع برای ساره ممکن نبود ، از ابراهیم خواست که هاجر و فرزندش را از آنجا دور کرده و به مکان دیگری منتقل کند .

ابراهیم خواهش ساره را پذیرفت و همسر و فرزند خود را به طرف مکه معظمه حرکت داد . از آیات قرآن کریم ( ابراهیم/12/37 ) و سخن ابراهیم که ذریه خود را در بیابان نزد خانه خدا سکونت داد تا نماز برپای دارند ، بر می آید که آن بیابان مکه و مراد از حرم ، خانه ی کعبه بوده است .

آنها بعد از طی مسافت طولانی به مکانی رسیدند که امروزه چاه زمزم در آن موقع است . ابراهیم سه روز به همراه آنان در آن بیابان خشک و بی آب ماند و سپس قصد مراجعت کرد . هاجر به او گفت : ما را چگونه در این وادی خشک رها می سازی ؟ ابراهیم از این سخن متأثر گشت و گفت : شما را به خداوند مهربان می سپارم .

بعد از آنکه آنان را ترک کرد و مسافتی را پیمود ، مجدداً بازگشت و آنان را در صحرای بیکران تنها یافت . آنگه به درگاه خداوند گریه کرد و فرمود : ربنا انی اسکنت ، من ذریتی بوادٍ غیر ذی زرعٍ عند بیتک المحرم ربنا لیقیمو الصلوة فجعل افئدةً من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون ( ابراهیم/12/37 ) .

در آن هنگام اسماعیل دو ساله بود ، بعد از مدتی آب و غذایی که هاجر با خود داشت تمام شد و گرسنگ و تشنگی بر آنان غلبه یافت . هاجر ، فرزند خود را تنها گذاشت و دوان دوان به سوی کوه صفا که در نزدیکی آنان بود روانه شد ، چون چیزی نیافت پایین آمد و به سوی کوه مروه دوید در آنجا هر چیزی نیافت . دگرباره به سوی کوه صفا دوید . این کار را هفت بار تکرار کرد . سپس نزد فرزندش برگشت . با تعجب مشاهده کرد که چشمه ی آبی زیر پای اسماعیل ظاهر گشته است . شکر خدای را به جای آورد و خود و فرزندش از آن آب نوشیدند و تشنگی و ناراحتی آنان برطرف گشت .

قبیله ی بنی جرهم که یکی از قبایل عرب بود همه ساله از کنار مکه معظمه عبور می کرد و به سوی شام می رفت . در این سفر وقتی به حوالی مکه رسیدند پرواز تعدادی پرنده توجهشان را جلب کرد . به سوی آنجا رفتند . هاجر و فرزندش را در کنار چشمه ای زلال و جوشان دیدند . جریان پیدا شدن آب را از هاجر پرسیدند . هاجر گفت : از برکت وجود این طفل است . از او اجازه خواستند که آنجا بمانند و روزگار را بگذرانند . هاجر موافقت کرد . بدین ترتیب اسماعیل در میان قبیله ی بنی جرهم ، همه ساله تعدادی گوسفند به اسماعیل می داد تا گله بزرگی فراهم شد و اسماعیل از طریق گله داری زندگی خود را اداره می کرد . ابراهیم نیز گاهی از اوقات برای دیدن هاجر و فرزندش به مکه می آمد .

وقتی اسماعیل پنج ساله شد ، فرشتگانی به خانه ابراهیم آمده و او را به فرزندی از ساره بشارت دادند . در این موقع ابراهیم نود سال و ساره پنجاه و دو سال داشت و هر دو از داشتن فرزند ناامید بودند . ساره هفت روز بعد از آن باردار شد و فرزندی زیباروی به نام اسحاق به دنیا آورد . نام اسحاق را " خنده روی " ترجمه کرده اند . اسحاق در جوانی با دختر جبرییل بن ناحوره برادر زاده ی ابراهیم ازدواج کرد . در سن چهل سالگی به پیامبری مبعوث گشت و به راهنمایی و هدایت مردم به سوی خداوند یکتا پرداخت .

اسماعیل نیز با دختری از قبیله ی بنی جرهم ازدواج کرد . فرزندان او در حجاز بسر می بردند و مستعرب شدند . و بعدها به عدنانیان شهرت یافتند و خاندان پیامبر اکرم از آنان سرچشمه گرفته است . اما ساره مادر اسحاق در سن صد و بیست و پنج سالگی در حبرون از توابع کنعان در میان قوم حت درگذشت . ابراهیم از حتیان مزرعه ای را خریداری کرد که غار مکفیه در آن واقع است و همسر خویش را در آن مدفون ساخت .

بعد از مرگ ساره ، ابراهیم با " قطوره " دختر یقطن ازدواج کرد و از او صاحب شش پسر شد به نامهای : زمیران ، یقشان ، مدان ، مذبان ، یسباق ، شوحا .

از روایات دیگری بر می آید که ابراهیم جز قطوره همسر دیگری به نام " حجور " گرفت که از او نیز صاحب پنج پسر شد . سپس ابراهیم اموال خود را میان فرزندانش تقسیم کرد .

در قرآن کریم از میثاق خداوند با ابراهیم ( بقره 2/125 و احزاب 33/7 ) سخن گفته شده است . همچنین خداوند ابراهیم را مورد آزمایشهای گوناگونی قرار داد که او همه ی انها را به خوبی پشت سر نهاد . آنگاه خداوند او را به مقام پیشوایی خلق منصوب کرد و هنگامی که ابراهیم خواست این مقام به ذریه او نیز عطا شود خداوند به او گفت : عهد من به ستمکاران نمی رسد ( بقره/2/124 ) . یکی از فرامین مهم خداوند به ابراهیم قربانی کردن فرزندش اسماعیل بود . در روایات اسلامی بین اینکه اسماعیل باید قربانی می شده یا اسحاق اختلاف است . برخی از این روایات اسحاق را ذبیح دانسته و برخی اسماعیل را البته از دلایل و قرائن گرفته شده از قرآن و سایر کتب آسمانی نیز نمی توان در این باره اظهار نظر قطعی کرد .

آنچه مسلم است ابراهیم شبی در خواب می بیند که خدواند به او فرمان می دهد که فرزندش را قربانی کند . او بعد از بیدار شدن ، مقدمات کار را فراهم می سازد و فرزند خود را به قربانگاه می برد . اما مشیت خداوند بر این تعلق نمی گیرد که اسماعیل قربانی شود . خداوند گوسفندی را برای این منظور نزد ابراهیم می فرستد و به او وحی می کند که قربانی تو پذیرفته شدف به پشت سر خود نگاه کن ، آن گوسفند را به جای فرزندت قربانی کن . چون ابراهیم به پشت سر خود نگاه می کند گوسفندی را می بیند که از کوه پایین می اید . به طرف گوسفند می دود ، گوسفند از او گریخته به سوی جمره ی اولی می دود . ابراهیم هفت سنگ برداشته به سوی آن پرتاب می کند . گوسفند از آنجا به جمره ی وسطی می دود . ابراهیم هفت سنگ دیگر به آن می زند . گوسفند را گرفته ، به قربانگاه می برد و به جای فرزندش قربانی می کند . رمی جمرۀ قربانی به تبع این عمل ابراهیم صورت می گیرد .

از جمله ی دیگر فرامین خداوند به ابراهیم " ع " بنای مجدد خانه کعبه است . طبق بیشتر روایات ، خانه ی کعبه اول بار به دست حضرت آدم ساخته شد و در طوفان نوح ویران گشت . ابراهیم با راهنمایی پروردگار و به کمک اسماعیل بر همان اساس نخستین خانه را دوباره ساخت . بعد از اتمام بنا ابراهیم و اسماعیل از پروردگار خواستند که این طاعت را از آنها بپذیرد ( بقره/2/1272 ) و خداوند با آن دو عهد کرد که آنجا را از شرکت و بت پرستی پاک نگاه دارند ( بقره 5/2/125 و نیز حج/22/26 ) .

آنگاه جبرییل به آنها مناسک حج را آموخت که هنوز هم همان روش متداول است . سپس ابراهیم تولیت آن مکان مقدس را به اسماعیل واگذار کرد و او را خلیفه ی خود در مکه قرار داد .

دربارۀ مقام ابراهیم ، روایات گوناگونی است . معمولترین آنها این است که برخی سنگی را که ابراهیم به هنگام بنا زیر پای خود نهاد و برخی خود کعبه را مقام ابراهیم دانسته اند . حضرت ابراهیم ، این امام و مقتدای یکتاپرستان ، بسیار سخاوتمند و مهمان نواز بود و هیچگاه به تنهایی غذا نمی خورد . به همین جهت عرب برای او کنیه ی ابوالحنیفان را برگزید . به تعبیر قرآن این موحد یکتاپرست مردی بردبار و رئوف بود و برای خود و خلق ، طلب مغفرت می کرد ( هود/11/75 ، توبه/9/114 ) و پیوسته مطیع و منقاد فرامین پروردگار خویش بود و فرزندانش را به تسلیم در برابر احکام خداوند و مشیت پروردگار توصیه می فرمود ( بقره/2/131 ، 132 ) به همین جهت خداوند او را حنیف خواند . ( نحل/16/121 ) .

حنیف به معنی کسی است که از باطل روی گردان و به حق روی آورده است . واژۀ حنیف در مواضع دیگری از قرآن به عنوان دین ابراهیم نیز آمده است ( آل عمران/3/68/69 - نساء/4/125 ، انعام/6/136 ) .

از داستانهایی که در باره ی زندگی ابراهیم " ع " در تورات آمده است بر می آید که او به نزاهت و عدالت و اخلاص و کرم و شجاعت ، تقوی و تعبد و فرمانبرداری از دستورات خداوند شهرت داشته است .

در قرآن کریم ، 69 مرتبه در 25 سوره از ابراهیم یاد شده و سوره ای نیز به نام نامگذاری شده است . در مجموع این آیات از ابراهیم به عنوان مردی مصلح و یکتاپرست سخن گفته شده است . کتاب آسمانی ابراهیم مشتمل بر بیست صحیفه حاوی نصایح مواعظ بسیار است که در شب اول ماه رمضان بر او نازل شد .

طبق روایات ، آثار بیماری ابراهیم " ع " در سن صد و هفتاد و پنج سالگی در شانزده ذی الحجه بر او ظاهر گشت . در روز پنج شنبه نهم محرم الحرام درگذشت . پسرش اسماعیل و اسحاق او را در همان مزرعه ای که ساره مدفون بود به خاک سپردند . برخی نیز کعبه را مدفن او دانسته اند .

بنا به روایتی در مزرعه ای که او مدفون گشت ، سلیمان پیامبر بر آن بنایی ساخت و وقتی مسلمانان در فلسطین استقرار یافتند بر آن نام " مشهد ابراهیم " نهادند و مسجدی در آن بنا کردند و نیز منطقه ی حبرون بعداً لقب ابراهیم را به خود گرفت و به " الخلیل " موسوم گشت . لقب خلیل در قرآن کریم ( نساء/4/125 ) آمده است .

مآخذ :

  1. اولیایی ، سید نبی الدین : تاریخ انبیاء ، انتشارات زرین .
  2. اصفهانی ، عمادالدین : تاریخ انبیاء از آدم تا خاتم ، کتابفروشی اسلام ، 1347 .
  3. دائر المعارف بزرگ اسلامی ، مرکز ذائرة العمارف بزرگ اسلامی ، ج 2 ، سال 1370 .
  4. الموسوعة الفلسطینیة : جلد اول ، 1984 .