آل رضوان

از دانشنامه فلسطین


خاندانی از نژاد ترک که چند نسل از آن ، از نیمه‌ی سده‌ی 10ه - . ق/16م تا اواخر سده‌ی ه - . ق/17م ، به وراثت بر سنجاق‌غزه حکم راندند .

بنیان‌گزار این خاندان مصطفی پاشاست که در روزگار سلطان سلیمان قانونی همرتبه‌ی وزیر و در میان صحرانشینان شام به " ابوشاهین " معروف بود ، زیرا که به‌هنگام شکار غالباً شاهینی به‌روی دست می‌گرفت . وی به حکومت سنجاق‌غزه منصوب شد و سپس در سال 967 ه - . ق/1564م در آنجا ماند .

در سال 972ه - . ق/1564م ، رضوان‌بیگ ، مانند پدر خویش مصطفی ابوشاهین ، والی یمن شد و پس از سال 979ه - . ق امارت غزه را به پسرش واگذار کرد .

در آن روزگار ، حاکم سنجاق غزه از حکام سایر سنجاق‌های فلسطین مهم‌تر بود و درآمد او از زمین‌هایی که در تیول وی قرار می‌گرفت ، از نیم‌میلیون آنچه در سال بیشتر بود . چنین امیرانی می‌توانستند به منصب امیرالامرایی برسند .

از جمله وظایف اساسی حاکم سنجاق غزه - وظایف محوله به هر یک از والیان - پاسداری از جاده‌ی ارتباطی مصر و شام و نیز حفظ امنیت چاپار و دایر ساختن چاپارخانه‌ها و مراقبت از جاده‌ی غزه بود . این جاده ، راه کاروان حج شامیان به‌شمار می‌رفت . او همچنین می‌بایست نقل و انتقال اعراب صحرانشین را زیر نظر گیرد و مانع حملات آنان به کاروان‌ها گردد . حتی به‌نظر می‌رسد که حاکم این سنجاق ، رفتار امرای محلی سایر استان‌های فلسطین ، مانن نابلس و لجون و بیت‌المقدس ، را نیز زیر نظر داشته است . رضوان و پس از وی پسرش احمد ، رفتار اعراب بادیه‌نشین ، به ویژه بنی عطا و بنی‌عطیه را سخت زیر نظر داشتند . احمد ، کلیه‌ی تجاوزات بادیه‌نشینان در طول جاده‌ی قاهره - دمشق ، و نیز نافرمانیهای خانهای این مطنقه تا نابلس را به دربار عثمانی گزارش می‌کرده است . احمد ، به گفته‌ی نحم‌الدین غری مورخ معاصر او و نیز مورخ پس از او به نام محبی " به‌غایت خردمند " و " قهرمانی شجاع " بود و می‌دانست که چگونه به سیاست و مدارا ، عرب‌های غزه را زیر حکم خود نگه دارد . بورینی ، دیگر تاریخ‌نویس معاصر وی ، می‌نویسد که بادیه‌نشینان چنان از او وحشت داشتند که " با بودن او ، کاروان‌های مصری امنیت و نیکی می‌یافتند ، و اگر او نمی‌بود ، هراس از یاغیان بادیه‌نشین بر آنان چیره می‌گشت . "

دربار عثمانی چنان به احمدبن رضوان اطمینان داشت که وی را به مدت سی سال پی‌درپی در حکومت غزه باقی گذارد . چنین حالتی در حکومت عثمانی به‌ندرت روی داده است . دربار عثمانی همچنین پیشنهادهای او را می‌پذیرفت و در اجرای توصیه‌های او در زمینه‌ی پاسداری از جاده‌ی ارتباطی شام تا مصر و حفظ امنیت آن ، می‌کوشید . برای مثال ، قلعه رأی‌العین ( پیتارباشی ) را که جزو سنجاق نابلس بود ، برای تسهیل نظارت بر امور واحد نظامی آن ، ضمیمه‌ی سنجاق غزه ساخت . دولت عثمانی ، این قطعه را در میان سنجاق‌های بیت‌المقدس و غزه و نابلس ساخته بود تا واحد مستقر در آن به‌هنگام نیاز به این سنجاق‌ها کمک نظامی برساند . همچنین به پیشنهاد او ، یکی از بادیه‌نشین‌هایی که به‌شجاعت معروف بود ، به پاسداری از جاده‌ی ارتباطی رمله و این قلعه ، و نیز جلوگیری از حملات صحرانشینان به کاروان‌های حج و سایر مسافران ، مأمور گشت . از این بالاتر ، دولت عثمانی ، احمدبن‌رضوان را در سال 1002ه - . ق/1954م به مدت چند سال به سمت امیرالحاج منصوب داشت . منصب امارت حج پیش از آن در دست قانصوره غزی ، امیر عجلون و کرک بود . پس از آن نیز به مدتی بیش از شانزده سال به فرزند احمد سپرده شد . دولت عثمانی با سپردن سنجاق بیت‌المقدس به سلیمان فرزند احمد و تعیین فرزند دیگرش به‌عنوان حاکم سنجاق نابلس ، به او امکان داد تا نفوذ خود را در قسمت اعظم فلسطین گسترش دهد .

به‌نظر می‌رسد که احمد بن‌رضوان از کار و اقامت خود در غزه بسیار خرسند بود ، تا جایی که ولایت حلب را بارها به جای غزه بارها به وی پیشنهاد شده بود ، نپذیرفت . بورینی ، در این‌باره می‌نویسد : " زیرا می‌خواهد غزه از آن او و فرزندانش باشد و از جمله‌ی املاک او شمرده شود . از این احیه مفارقت نمی‌جوید و آن را ترک نمی‌گوید ، بلکه به‌خاطر آن سعی و تلاش می‌کند . " احمدبن‌رضوان با دختر درویش پاشا ( 979ه - . ق/1571 - 1573م ) والی دمشق و بانی مسجد درویشیه ، ازدواج کرد . او سفرهای زیادی به دمشق داشت و در آنجا با علمای این شهر گفت‌وگو می‌کرد . همچنین خانه‌ای در نزدیکی باب‌البرید دمشق ساخت و اموال زیادی را صرف کرد .

نجم‌الدین غزی که در سفری به حج همراه او بوده و با او بحث و گفت‌وگو داشته است ، درباره‌ی او می‌گوید : " مردی کامل بود و زبان عربی را در نهایت فصاحت می‌دانست... کتاب‌های دانش و تاریخ را به خوبی خوانده بود . درباره‌ی احکام از دانشمندان استفسار می‌کرد و بخشش و اکرام فراوانی نسبت به آنان روا می‌داشت . " شاعران به‌سوی او می‌شتافتند و وی را مورد ستایش و تحسین خود قرار می‌دادند . از جمله‌ی آنها ابوالمعالی طالوی بود . روابط او با دانشمندان و ادیبان ولایتش ، باعث شد تا تعداد آنها در زمان وی افزایش یابد و به فعالیت خویش بیفزایند .

احمدبن‌رضوان ، پس از سی‌سال حکومت بر غزه ، یعنی در سال 1009ه - . ق/1600م از دولت عثمانی درخواست کرد با مقام امیرالامرایی و واگذاری یک تیول کلان ، بازنشسته شود و امارت غزه به فرزندش حسن واگذار گردد . او به‌هنگام بازنشستگی ، به هزینه‌ی خود به ترمیم قلعه‌ی خان‌یونس پرداخت تا با استفاده از آن ، راهزنان را از آسیب رساندن به مسافرانی که از راه مصر و شام ، میان - غزه و قطیه رفت‌وآمد می‌کردند باز دارد و نیز از خزانه‌ی مالیات که از این راه به پایتخت برده می‌شد ، حفاظت کند . همچنین از دربار عثمانی خواست به والی مصر تکلیف کند . تعدادی سوار به این قلعه ارسال دارد تا شمار سواران آن به یکصدتن برسد . احمدبن‌رضوان ، شش سال پس از بازنشستگی ، در سال 1015ه - . ق/1606م در شهر غزه درگذشت .

پس از او ، پسرش حسن در این ناحیه حکومت کرد ( 1009 - 1054ه - . ق/1600 - 1644م ) . محبی مورخ درباره‌ی او گفته است که ، او نیک‌سیرت و بخشنده و ستودنی بود و بسیاری فنون را نیک می‌دانست . اما به خوشی‌های زندگی اهتمام می‌ورزید و سوگلیها و فرزندان بسیار داشت . در احداث جایگاهی در غزه بسیار کوشید و با صرف هزینه‌ی فراوان ، آن را به صورت بهترین تفریحگاه آن منطقه درآورد ، اما پیش از پایان یافتن کار آن ، درگذشت . به‌نظر می‌رسد که او علی رغم رفاه‌طلبی در انجام دادن وظایف خود در پاسداری از جاده‌هایی که به وی سپرده شده بود و سرکوب بادیه‌نشینان اهمال نمی‌کرد . همچنین با احمدبن‌طربای‌حارثی برای جلوگیری از پیشروی فخرالدین قرقماز معنی دوم در فلسطین ، پس از بازگشت این یک از ایتالیا ، در نبردی در نزدیکی یافا همکاری کرد . حسن‌بن‌احمد 1054ق/1644م درگذشت و پسرش حسین جانشین او شد .

حسین ، آخرین فرد معروف آل‌رضوان است . او در زمان زندگانی پدرش به امارت نابلس گمارده شد . همچنین در سال 1053ه - . ق/1643م امیرالحاج شام شد . پس از درگذشت پدرش ، جانشین او در امارت غزه گشت . مانند پدربزگش احمد ، از شجاعت و قاطعیت برخوردار بود " از این‌رو ، نفوذ او بالا گرفت و بادیه‌نشینان به اطاعت او درآمدند و او مقامی والا یافت . " در سال 1067ه - . ق/1657م پسرش ابراهیم را به حکومت بیت‌المقدس گماشت و سپس حکومت غزه را به او واگذاشت و خود حاکم نابلس و نیز امیرالحاج شد . در 1017ه - . ق ، در اثنای حمله‌ی احمد پاشا کوپریلی و معنیان و شهابیان ، پسرش ابراهیم درگذشت و او بار دیگر به حکومت غزه بازگشت .

حسین با مهاجران بیگانه‌ای که در شهرهای شام به بازرگانی مشغول بودند ، به ویژه با فرانسویان ، روابط خوبی داشتع تا جایی که وقتی بازرگانان فرانسوی مقیم شام نیاز شدیدی به پول پیدا کردند ، وام بدون بهره در اختیار ایشان گذاشت و به یکی از آنان امتیاز انحصاری خرید . ماده‌ی سنا را که از مکه وارد می‌شد واگذار کرد . به راهبان کاتولیک فلسطین به‌عنوان " پدران سرزمین مقدس " مهر می‌ورزید . فرانسویان مقیم منطقه او را محترم می‌داشتند . یکی از ایشان ، یعنی دارویوی شهسوار که بعد کنسول فرانسه در حلب شدع ستایش فراوانی از او کرده و در خاطرات خویش ، شرح حال مفصلی از او آورده است .

او می‌نویسد که حسین ، ترکی و فارسی و عربی را می‌دانسته و به این سه زبان به فصاحت سخن می‌گفته و می‌نوشته است . همچنین با علم پزشکی و موسیقی و کیهان‌شناسی و ریاضیات آشنایی کامل داشته و به مکانیک و آزمایش‌های مربوط به آن علاقه‌مند بوده است . نقاشی را نیز دوست می‌داشته و از این هنر به خوبی برخوردار بوده است . اما این اطلاعات ، با آنچه محبی مورخ عرب درباره‌ی او نوشته است ، مباینت دارد .

محبی می‌گوید که وی بی‌سواد بود ، ‌اما از روی خطوط زیبا تقلید می‌کرد . احتمالاً شرح دارویو درباره‌ی وی ، به این دلیل که با او تماس مستقیم داشته ، و نیز به این سبب که حسین در خاندانی دانش‌دوست و ادب‌پرور پرورش یافته است ، به حقیقت نزدیکتر است . او ادیبان را دوست می‌داشت . آنان را مقرب خویش می‌ساخت و محترم می‌شمرد . بسیاری از ادبا ، مانند امیر منجکی و عبدالباقی سمان دمشقی ، او را ستوده‌اند .

اما دربار عثمنی ، حسین را در مظان اتهاماتی قرار داد که مهم‌ترین آنها عدم توجه به حجاج و حفظ امنیت آنها بود . دارویو ، موارد دیگر از مطالبی که درباره‌ی او گفته شده ذکر می‌کند ، مانند گرایش او به مسیحیت و صدور اجازه‌ی ساختن کلیسا ، و اینکه با فرنگیان ( صلیبیان ) بر سر تسلیم سرزمین مقدس به ایشان توافق کرده بود و حکام سنجاق‌های دیگر را از دریافت عوارض معمول باز می‌داشته است . در هر صورت ، حسین را دستگیر و در قلعه‌ی دمشق زندانی کردند و اموال او مصادره شد . سپس وی به استانبول فرستادند و در سال 1073ه - . ق/1663م در زندان کشته شد و پس از او ، امارت غزه به برادرش موسی پاشا رسید .

منابع موجود ، اطلاعات چندانی درباره‌ی موسی پاشا به‌دست نمی‌دهد ؛ آنکه او نیز مانند برادرش مورد احترام و مایه‌ی هراس صحرانشینان بود ، اما در برابر مهاجران بیگانه رفتاری همانند برادرش در پیش نگرفت تا دچار سرنوشت او نشود . او نیز در سال 1085ه - . ق/1675م به منصب امارت حج منصوب شد .

مآخذ :

  1. بورینی : تراجم الاعیان فی ابناء الزمان ، دمشق ، 1959 ، 1966 .
  2. خالدی صفدی ، احمد : تاریخ الامیر فخرالدین المعنی ، بیروت 1969 .
  3. غزی ، محمد نجم‌الدین : لطف السمر و قطف الثمرمن ، تراجم اعیان الطبقة الاولی من القرن الحادی عشر ( خطی ) ، قاهره ، دارالکتب .
  4. محبی ، محمد أمین : خلاصة الاثر فی إعیان القرن الحادی عشر ، القاهرة 1867 .
  5. نهروانی مکی ، قطب‌الدین : البرق الیمانی فی الفتح العثمانی ، الریاض 1967 .
  6. D Arvieux : Memoires du Chevalier D Arvieux, Paris 1735.
  7. Heyd,u. : Ottoman Documents on Palestine ( 1552 - 1615 ) . Oxford 1960.