کامل عوده ، حسین ( 1967 - 1988 )

از دانشنامه فلسطین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۵:۱۴ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


پس از گذشت چند روز از فاجعه ای که مردم جهان عرب و اسلام دچار آن شدند ، حسین در 22/6/1967 ، در روستای سلفیت ، به دنیا آمد تا شاهد جرم و جنایتی باشد که سازمانهای دست نشانده - - در سال 1967 ، پس از آنکه مسلمانان زندانی شدند ، مهر بر دهانها زده شد و آزادگان به دار آویخته شدند - - مرتکب آن شدند . پس از این فاجعه ، مردم فهمیدند که راه نجاتی جز توسل به اسلام ندارند ، از این رو همه جوانان رو به سوی خدا کرده و به گروه مؤمنان ( برادران مسلمان ) پیوستند . حسین نیز از پیشتازان این حرکت بود .

با آغاز انتفاضه ، حسین از جمله کسانی بود که سریعا به جنبش اسلامی ( حماس ) پیوست ، به امید آنکه روزی با سربازان طاغوت بجنگد .

گوشه ای از زندگی شهید :

حسین در خانواده ای متولد شد که همچون دیگر خانواده های ملت فلسطین پرجمعیت بود . جنگ در این سرزمین جنگ تعداد نفرات است نه جنگ مرزها ، حسین هشتمین فرزند خانواده بود . این خانواده از جمله خانواده هایی بود که رسول خدا ( ص ) به آنان افتخار می کرد " تنا کحوانناسلوا فإنی مکاثربکم الأمم یوم القیامه " . صهیونیستها همه نیروهایشان را بسیج کردند و به اشکال مختلف یهودیان را در سرتاسر دنیا ، فریب دادند تا به فلسطین مهاجرت کنند و تولیدمثل نمایند . اما ملت آگاه فلسطین دریافتند که خطر بزرگی آنان را تهدید می کند . بر این اساس ، خانواده ها تعداد فرزندان خود را افزایش دادند .

حسین تحصیلات خود را تا مرحله پیش دانشگاهی به پایان برده . او کوچکترین فرزند خانواده و محبوب پدر و مادر و برادرانش بود . در خانواده همه او را دوست داشتند اما این نازپروردگی در شخصیت او تأثیر منفی نداشت و شخصیت او را سست و متزلزل نکرد ؛ بلکه جوانی کاملاً مقاوم و صبور و متقی بود . کوچک به نظر می رسید اما چون شیر ژیان بود حتی از مرگ هم هراسی نداشت ، این گونه افراد هستند که نور امید در دل امتی که امیدشان را از دست داده اند ، روشن می کنند .

حسین دوستدار مسجد خانه خدا بود و کسی که خانه خدا را دوست داشته باشد ، خداوند او را دوست می دارد : " اذا رأیتم الرجل برتادالمساجد فاشهدواله بالایمان " پایبند به نماز جماعت بود ، مجله مسجد را با موضوعات متنوع که از افکار و اخبار برادران همرزمش سرچشمه می گرفت ، تهیه می کرد ، حسین به اخبار مسلمانان و خواسته های آنان توجه می کرد ، افکارشان را تغذیه می نمود و در دلشان حب به جهاد در راه خدا را می کاشت .

روز 27/3/1988 ، نیروهای اشغالگر مانند گرگهای درنده به روستایی که با تانکها و سربازانشان محاصره کرده بودند ، هجوم آوردند . آنها به مردمی

حمله ور شدند که سلاحی جز ایمان و سنگ نداشتند ، سنگی که در دست مؤمنان همچون نارنجک ویرانگری است که دل سربازان باطل را به لرزه درمی آورد و احساسات و شعورشان را خرد می کند .

حسین و گروهی از برادرانش راه را بر آنان سدکردند . حسین از ناحیه شرق از بین درختان زیتون عبور کرد و آنان را سنگ باران نمود ، سربازان اسرائیلی دور جوانان را گرفتند و شروع به تیراندازی کردند . یکی از این تیرها به ساق پای " حسین " اصابت کرد و جراحتی سطحی برداشت اما زالوصفتان و خون خواران قرن بیستم ، به او اجازه حیات ندادند . کودک 12 سالهای نقل می کند که سربازان حسین را دستگیر کردند و گلوله ای به سینه اش شلیک کردند ، سپس شروع به ضرب و شتم او کردند . روح حسین به سوی پروردگارش پرواز کرد . در حالی که جملات " اشهد أن لااله الاالله و محمد رسول الله " از دهانش خارج می شد .

سربازان ، جنازه حسین ، را به سوی طولکرم حمل کردند اما آنها با جنازه بی روح چه می توانستند بکنند ؟ جنازه حسین ، به این وحوش انسان نما ریشخند می زد . اهالی روستا جنازه حسین را تحویل گرفتند و در نیمه شب به سوی بهشت برین تشییع کردند . آنها بر سر قبر حسین قسم خوردند با قاتلان صلح نمی کنیم ، تسلیم نمی شویم ، یا مبارزه پیروزمندانه و یا شهادت .

مأخذ :

  1. صفاتاج ، مجید : شکوفه های زیتون ، جلد سوم ، نشر شاهد ، 1386 .