کفرقاسم ، کشتار ( 29 اکتبر 1956 )
خشونت و سختگیری یکی از وسایل و ابزارهای اصلی صهیونیستها در رسیدن به اهدافشان در فلسطین بوده است . ایجاد ترس و وحشت و کشتار دسته جمعی نه تنها ابزار مورد استفاده آنها برای ، پایه گذاری دولتشان بوده بلکه در واقع جزء اساسی فکر و اعتقادشان را تشکیل می دهد . کشتارهای گروهی که تورات نیز در بیشتر جاها از آن یاد کرده است نمونه ای است که در اختیار آنها بوده و بعدها در جنگها و نبردهای تروریستی صهیونیستها در دیریاسین ، قبیه ، غزه ، اللد ، رملة ، نحالین ، کفرقاسم ( در فلسطین ) ، الفاکهانی و الجنوب ( در لبنان ) و... راهنمای آنها قرار گرفته است . این کشت و کشتارها همه برای رسیدن به یک هدف و آن نابودی مردم فلسطین و تصفیه فیزیکی آنها با قتل و مهاجرت اجباری بوده است .
اگر کشتار فاکهانی و جنوب ( 1981 ) برای تصفیه فیزیکی نیروهای مقاومت فلسطینی و ملت فلسطین مورد نظر ( صهیونیستها ) بوده ، اما هدف از کشتار دیریاسین ( 1948 ) و کفرقاسم ( 1956 ) علاوه بر تصفیه فیزیکی ، بیرون راندن فلسطینیان از طریق ایجاد ترس و اجبار آنها به ترک کشورشان بوده است .
شاید آن چیزی که بیشتر در این کشتارهایی که صهیونیستها بر ضد مردم فلسطین به وجود می آورند مورد توجه واقع شود این باشد که همیشه مجریان و مسئولین این کشتارها با شناخت و آگاهی ، این اعمال را مرتکب می شوند یعنی می دانند چه می کنند . راستی که خشونت ، ایجاد ترس و کشتار گروهی که کادرهای نخستین تشکیلات ارتش اسرائیل برای ایجاد آنها تربیت شده اند به فرزندان و نیروهای جدید ارتش اسرائیل ( گردان بعد از گردان ) نیز منتقل شده و به آنها نیز سرایت کرده است .
از نقطه نظر صهیونیستها کشتار کفرقاسم به هیچ وجه تفاوتی با کشتار دیریاسین و غیر از آن ندارد . اعترافاتی که عمال این کشتار در محاکم کرده اند اشاره به این امر دارد که هدف از این کشتار اجبار فلسطینیان به ترک کشورشان بوده است .
به عنوان مثال یکی از سرهنگهای اسرائیلی در دادگاه که خود شاهد ماجرا بوده می گوید : " قانون منع رفت و آمد خیلی مهم و جدی بود و احتمال لغو آن نمی رفت . به موجب این قانون بر ما واجب بود که هر فرد زنده ای چه مرد چه زن و چه کودک را اگر در ساعات منع رفت و آمد در خارج از خانه بیابیم بکشیم . احساس من این بود که جنگ به زودی در مرزهای اردن به وقوع می پیوندد و هدف از این جنگ ، فراری دادن اقلیت عرب موجود به صورت گروهی به خارج و پشت مرزها می باشد . "
اما ماجرای کشتار کفرقاسم بدین قرار است :
در آستانه تجاوز سه جانبه ( اسرائیل ، فرانسه و انگلیس ) علیه مصر در 29 اکتبر 1956 ، مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل مسئولیت گشت و حفاظت از مرزهای اسرائیل با اردن را به یکی از گردانها تحت فرماندهی سرهنگ " یسخارشدمی " واگذار نمود و یک گروهان حفاظت از مرزها تحت فرماندهی سرگرد شموئیل ملینکی که دستور ارتش را می بایست از یسخارشدمی بگیرد به گردان فوق الذکر اضافه نمود . نیروهای مرزی ارتش اسرائیل ، منع آمد و شد را در منطقه ای که کفرقاسم در آن واقع است ، در مثلث مرزی با اردن ، به اجرا درآوردند . یسخارشدمی تدابیر سخت و شدیدی از جمله قانون منع رفت و آمد در شب را بر روستاهای عربی که در منطقه عملیاتی او قرار داشتند وضع نمود . این روستاها ، روستاهایمنطقه مثلث بودند که عبارتند از : کفرقاسم ، کفربرا ، جلجولیه ، الطیره ، الطیبه ، قلنسوة ، بیرالسکة و ابتان .
در 29/10/1956 یعنی همان روزی که تجاوز سه جانبه علیه مصر آغاز شد یسخار شدمی ، سرگرد ملینکی را به مرکز فرماندهی خود فراخواند و مسئولیتهای مربوط به گروهانش و نیز راههای اجرا و به کار بستن آن مسئولیتها را
به وی ابلاغ نمود . وی زمان منع آمد و شد را به ساعت پنج بعدازظهر ، جلو انداخت که محال بود ساکنان روستا به ویژه آنهایی که در خارج کار می کنند از آن آگاهی یابند .
سپس هر دو توافق کردند که قانون منع رفت و آمد بر روستاهای اشاره شده از ساعت پنج بعداز ظهر تا شش صبح به مرحله اجرا درآید . شدمی به ملینکی گوشزد نمود که این قانون جدی است و نه با دستگیری مخالفین آن بلکه با آتش گشودن بر روی آنها باید پابرجا باشد و به او گفت " به جای دستگیری مخالفین بهتر است یک نفر کشته شود . " ( براساس گواهی دیگران چند نفر کشته شوند . ) و هنگامی که ملینکی از سرنوشت ساکنینی که از محل کارشان در خارج از روستا برگشته و اطلاعی از این قانون ندارند پرسید .
شدمی جواب می دهد : " من احساسات را نمی خواهم " کشتن بهتر است... نمی خواهیم دستگیر کنیم... احساسات را کنار بگذارید... " و به عربی اضافه می کند که : " خدا به آنها رحم کند . "
پس از این مطلب ملینکی به مرکز فرماندهی خود بازگشت و جلسه ای را با حضور همه افسران گروهانش تشکیل داد و به آنها ابلاغ کرد که جنگ آغاز شده و وظایف هرکدام را به آنها محول نمود و آن اجرای قانون منع رفت و آمد با شدت تمام بدون دستگیری بود و گفت : " خواسته شده که چندین قتل صورت گیرد . " و سپس سربازانش را به دسته ها و گروههایی تقسیم نمود .
بعد از آن ، تقسیم بندی دسته ها برای روستاهای عربی منطقه مثلث صورت گرفت که یک دسته به فرماندهی ستوان یک " گبرائیل دهان " به روستای کفرقاسم اعزام شد . دهان دسته اش را به چهار گروه کوچک تر تقسیم کرده و یکی از آنها را در مدخل غربی روستا مستقر ساخت .
در ساعت 5/4 بعد از ظهر همان روز ، توسط یک ستوان از پاسداران مرزهای کفرقاسم کدخدای روستا احمدصرصور را فراخواند و حکم منع رفت و آمد را به او ابلاغ کرد و از او خواست که اهالی روستا را نسبت به این مطلب آگاه سازد . کدخدا به او گفت که 400 نفر از اهالی در خارج روستا مشغول کار هستند و نیم ساعت باقیمانده ( تا اجرا قانون ) برای ابلاغ و اعلام به اهالی کافی نیست لذا ستوان قول داد که تمامی افرادی را که از کار باز می گردند از این امر مطلع سازد و ( گفت ) " ضمانت بازگشت آنها به روستا به عهده حکومت است . "
در ساعت 5 بعدازظهر کشتار در قسمت غربی روستا جایی که دسته گروهبان شالوم عوفر در مدخل اصلی روستا مستقر بود شروع شد . نخستین قربانیان ، چهار کارگر بودند که به سربازان اسرائیلی با واژه " شالوم " سلام کردند و آنها در پاسخ ، سه تن از آنها را درو کردند ، اما چهارمی نجات یافت ؛ زیرا آنها گمان کردند که او نیز مرده است .
آنها همچنین 12 زن را که از کار جمع آوری زیتون باز می گشتند ، به قتل رساندند . پیش از آن ، ستوان جبرائیل دهان با بی سیم [درباره کشتن آنان ]کسب تکلیف کرده بود . در طی یک ساعت و نیم ، 49 تن کشته و 13 تن زخمی شدند . آنها قربانیان کشتار کفرقاسم بودند . قابل ملاحظه است که سربازان اسرائیلی پول و ساعت مچی های آنها را برداشتند .
در قسمت شمال روستا سه نفر و در داخل آن دو نفر شهید شدند ولی در روستاهای دیگر یک نفر در روستای الطیبه که یک طفل 11 ساله بود شهید شد .
امیل حبیبی در کتابش " کشتار کفرقاسم " که در بیستمین سالگرد این کشتار سیاه ( 1976 ) منتشر شد جزئیات آنچه که در مدخل غربی کفر قاسم اتفاق افتاده و نیز چگونگی کشته شدن 9 گروه از مردمی که پشت سرهم در حال بازگشتن به روستا بودند را شرح داده است . هنگامی که قتل عام گروه ششم از مردم که تعدادشان 15 شهید بوده پایان می یابد .
ستوان یک " دهان " کسی که در عملیات قتل مشارکت داشته در حین گشت با ماشین جیب از آنچه که جریان داشته و اتفاق می افتاده به وسیله مرکز فرماندهیش مطلع می شود . مرکز اعلام می کند : " 15 عرب کم شدند . " بعد از کشتار دسته هفتم که تعدادشان ده نفر بوده مرکز به دهان خبر می دهد که " شمارش کشته ها مشکل است " ستوان لیوی این دو خبر را به فرمانده گروهان سرگردملینکی منتقل می کند و او فورا دستور آتش بس و رفتار ملایم را بهدهان صادر می کند .
هنگامی که این دستور به دهان می رسد تعداد شهدا به 48 تن می رسد . این تعداد در مدت زمان کمتر از
یک ساعت یعنی تا قبل از ساعت شش بعدازظهر به شهادت می رسند .
در میان 43 عربی که در مدخل غربی روستا کشته شدند هفت تای آنها پسر و دختر 9 زن جوان و پیر بودند که یکی از آنها 66 ساله بود . اما در میان کسانی که در قسمت شمالی روستا به شهادت رسیدند دوپسر 9 و 15 ساله بوده اند و در وسط روستا دو نفر که یکی طفل هشت سالهای بوده شهید می شوند .
به این شکل تنها بعد از اینکه تقریبا همه خانه های کفرقاسم که تعداد ساکنینش متجاوز از 200 نفر بوده داغدار می شوند آتش بس برقرار می گردد .
مقامات اسرائیلی تا دو هفته کامل در برابر این کشتار سکوت اختیار کردند و پس از درز اخبار آن به روزنامه ها و رسانه ها ، دفتر نخست وزیر ناچار شد که بیانیه ای صادر کند .
دولت بن گوریون کوشش کرد که کشتار را کتمان و سانسور کند و جریانات را به خصوص از یهود مخفی نگه دارد ولی اطلاعات و اخباری که از سیاهی و فصاحت آنچه اتفاق افتاده بود به بیرون سرایت کرد و فاش شد ( شاید افشای این اطلاعات هم به منظور وادار ساختن اعراب جز در منطقه مثلثی به مهاجرت بوده ) حکومت را مجبور به انتشار بیانیه ای در 11/11/1956 در رابطه با این حادثه نمود .
در آن بیانیه آمده بود . " قانون منع رفت و آمد در تعدادی از روستاهای عربی در قسمت مرزهای شرقی ( پس از افزایش تعداد عملیات چریکها ) به مرحله اجرا درآمد . اجرای آن هم برعهده یک گروهان از نگهبانان مرزی بود . اهالی روستا این قانون را که از ساعت پنج بعدازظهر تا شش صبح بوده رعایت کرده اند و در بعضی از روستاها عده ای از ساکنین پس از شروع ساعت منع رفت و آمد به خانه هایشان برمی گردند که به دست نگهبانان مرزی مجروح می شوند . هنگامی که رئیس حکومت از این موضوع مطلع می شود در روز 11/11/1956 اقدام به تشکیل کمیته تحقیق برای روشن نمودن کم و کیف فاجعه روز 29/10/56 و اطلاع از حدود مسئولیت نگهبانان مرزی ، افسران ، ارتشیان و نظامیان می نماید . " در اطلاعیه بیان می شود که ضروری است آنان محاکمه شوند و دولت باید تاوان و غرامت به خانواده هایی که خسارت دیده اند را بپردازد .
اطلاعیه همچنین اضافه می کند که کمیته تحقیق به این نتیجه رسیده که سرکرده گروهان حافظ مرز و تعدادی از رؤایی که دستور غیر قانونی را اجرا نموده اند به دادگاه نظامی سپرده می شوند و حکومت مقرر می دارد که یک مبلغ فوری به مقدار 1000 لیره اسرائیل به هر یک از خانواده های متضرر پرداخت نماید .
دو عضو کنست ( پارلمان ) توفیق طوبی و مایرفلنر موفق می شوند از حصار کشیده شده اطراف روستا گذشته و روز 21/11/56 وارد آن شوند و اخبار کشتار را به أوری أفنیری ( روزنامه نگار اسرائیلی و عضو سابق پارلمان و مؤس جنبش نیروی جدید ) منتقل نمایند . پس از آن افشاگری شروع شد . این افشاگری به قدری تکان دهنده بود که موجب شد جلسه پارلمان که 12 دقیقه طول کشید تشکیل شود . در این مدت توفیق طوبی سعی کرد پرده از جنایت بردارد ولی اعتراض اعضای پارلمان او را ساکت نمود .
برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت ، سیزده تن - که در رأس آنها سرهنگ شدمی بود ، محاکمه شدند .
اما محاکمه مجرمینی که کشتار سیاه به وجود آوردند و نیز آنهایی که دستور اجرای این کشتار را داده بودند تقریبا دو سال طول کشید . این محاکمه به تبرئه شدمی انجامید و موشه دایان و حیم هرتزوگ به نفع او شهادت دادند . در 16/10/58 احکام زیر در حق آنها صادر شد : شموئیل ملینکی به 17 سال زندان ، گربراییل دهان و شالوم عوفر هر یک به 15 سال زندان به خاطر اتهام شرکت در قتل 43 عرب و سربازان دیگر به هشت سال زندان به خاطر اتهام کشتن 22 عرب محکوم شدند و بقیه از اتهامات وارده مبرا شدند .
اما این مجازاتها همان گونه که صادر شده بود باقی نماند . زیرا دادگاه در تجدید نظر حکم آنها را تخفیف داد ، مجازات ملینکی به 14 سال و مجازات دهان به 10 سال و عوفر به 9 سال تخفیف داده شد . پس از آن نوبت به رئیس ستادکل رسید که مجازات محکومین را پس از تصویب آن تخفیف داد ، ملینکی ده سال ، عوفر هشت سال و سایر قاتلین هم چهار سال .
پس نوبت رئیس دولت بود که او هم احکام صادره
را کم کرد ، ملینکی ، عوفر و دهان هر کدام به پنج سالزندان محکوم گشتند و در آخر نوبت به کمیته آزادی زندانیان رسید که آن هم به نوبه خود دستور داد مدت یک سوم زمان زندانی هر یک از محکومیت کاسته شود و همین طور آزادی های دیگری که یکی از آنها در آغاز سال 1960 یعنی پس از گذشتن سه سال و نیم از کشتار صورت می گیرد .
اما سرهنگ یسخار شدمی یعنی کسی که فرمان اول در این کشتار را صادر کرد پس از گذشت سه سال از فاجعه در آغاز سال 1959 محاکمه شد و مجازاتش تنها توبیخ و پرداخت غرامتی به مقدار یک قرش اسرائیلی بود .
اگرچه محاکمه متهمان صهیونیست دو سال کامل پس از این کشتار ، صورت گرفت اما پیش از سال 1960 ، همه آنها بیرون از زندان و از آزادی کامل برخوردار بودند و اسحاق بن زوی ، به فرانسه رفت و از تبعیضی که میان یهودیان سفاراد و اشکناز در احکام قضایی صادره برای مرتکبان کشتار کفرقاسم اعمال شد ابراز ناخرسندی کرد .
کشتار کفرقاسم ، نمونه تروریسم دولتی است که اسرائیلی ها با برنامه ریزی و هماهنگی مقامات مختلفشان علیه فلسطینیان اعمال می کنند . بن گوریون ، نخست وزیر و وزیر دفاع ، موشه دایان ، رئیس ستاد ارتش و شیمون پرز ، معاون وزیر دفاع ، مسئولان اصلی این کشتار بودند ، اما دادگستری صهیونیستی آنها را محاکمه نکرد .
اعتقاد حکومت بن گوریون این بود که با این محاکمه ظاهری توانسته مسئولیت خود را در قبال این جنایت منتفی سازد و آلودگی و زشتی این فاجعه را از نفس خویش پاک نماید حال آنکه فراموش کرده که تاریخ تمامی ننگ و عار اسرائیل را نگه خواهد داشت .
مآخذ :
- المسیری ، عبدالوهاب : دایره المعارف یهود ، یهودیت و صهیونیسم ، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه ، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، جلد هفتم ، چاپ اول ، 1383 .
- جریس ، صبری : العرب فی اسرائیل ، بیروت 1973 .