نفت اعراب

از دانشنامه فلسطین


الف - مقدمه :

سخن درباره نفت عربی و رابطه آن با مسأله فلسطین و برپایی دولت اسرائیل بسیار گسترده و بحث انگیز است به طوری که دهها عامل فعال در آن دخالت دارند که بعضی از آنها با بعضی دیگر در یک زمان واحد عمل نموده اند . امری که روش دقیقی را برای بحث و جست وجو می طلبد . این عوامل اعم از تاریخی استراتژیکی و اقتصادی و سیاسی و علمی و صنعتی و مالی و ژئو سیاسی نوعی تلازم و قیمت تاریخی بین دو مسأله ایجاد نموده است .

علی رغم اینکه اکتشاف نفت نسبتا در دوره نزدیکی صورت گرفته ( اوایل نیمه دوم قرن نوزدهم ) اما سلسله اقداماتی که برانگیخته از جمله رقابت بین کشورهای بزرگ برای سیطره بر منابع نفت ، از جمله عواملی است که منجر به دو جنگ جهانی اول و دوم گردید .

وجود بزرگترین ذخیره نفتی در کشورهای عربی این کشورهارا در قلب حوادث خونین بین المللی و جنگهای آن قرار داده و این کشورها را وادار به تحمل نتایج آن نموده است . تمام اینها سه گام راهگشا را تحمیل می نماید که بحث درباره نفت و فلسطین بدون این سه گام بحثی بیهوده می نماید که عبارتند از :

  1. تفکیک نخهای پیچیده و تودرتو از یکدیگر
  2. بازگشت به ریشه ها و اصول
  3. قرار دادن اسباب درست در مکان صحیح آن در تسلسل حوادث تاریخی .

اگر ما این گامهای سه گانه را با هم برداریم تحولات بعدی در خلال تاریخ ( اعم از حوادث بزرگی مانند جنگ جهانی و شروع مشکل فلسطین ، محور درگیری اعراب و صهیونیسم که در پایان جنگ اول جهانی شاهد آن بودیم و برپایی دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین که در پایان جنگ دوم شاهد آن بودیم ) نتایجی قابل انتظار و لازم و ملزم و علت و معلول دار می گردد .

ب - ریشه ها :

می توان ریشه های مشکل را به سه قضیه اصلی ارجاع داد که عبارتند از :

  1. صفات قابل تمایز نفت
  2. ایدئولوژی حاکم بر روابط کشورهای قدرتمند و ضعیف در زمان اکتشاف نفت .
  3. نقشه نفتی که نقشه سیاسی در کشورهای عربی آن را ترسیم نمود .

1 - شناساندن علمی نفت :

به نظر می رسد که این شناساندن غیر ضروری باشد و

به نظر می رسد که " صنعت نفت " در این زمینه در غیر موضع خود به کار رفته است . اما عکس آن صحیح است زیرا روشن شدن صفات ویژه نفت به صورت علمی ، اگر کل این صفات با بعضی دیگر جمع گردد ، این ماده را به طور مطلق ماده ای ممتاز از تمام مواد خام دیگر قرار می دهد . این به تنهایی و به طور قطع جدائی نتایج مترتب بر اکتشاف نفت را روشن می کند صرف نظر از اینکه این نتایج اقتصادی یا صنعتی یا ژئوپولتیک باشد .

اگر یک حقیقت تاریخی ثابت را بگیرید و آن اینکه نفت اولین بار در ایران و بین النهرین کشف شد . این دو وجه تسمیه برای دیگران و عراق در زمان اکتشاف نفت به کار می رفت - پس چه ربطی با فلسطین دارد که فاصله طولانی از این دو منطقه دارد ؟ جواب قاطعی که اعتبارات جغرافیایی ر ا در مقابل اعتبارات استراتژیکی و سیاسی قرار می دهد در تعریف نفت و روشن شدن ویژگی های طبیعی آن است .

نفت ماده ای سیال و لزج مانند هیدروکربنی است . در مناطقی که نفت در آنها زیاد است و در داخل حفره های زمین پیدا می شود . می توان با حفاری در هر نقطه ای از جهان به نفت رسید .

معمولاً شرکتهای چند ملیتی با تحقیقات زمین شناسی لازم دست به این کار می زنند . به این ترتیب ارتباط نفت با ژئولوژی مخصوص خود و اکتشاف منابع و ذخایر نفتی در کشورها و قاره های دور بر اساس تکنولوژی یعنی در برگیرنده مقداری تهور و بی پروایی است که اجتناب ناپذیر است . زیرا نفت سیال است و همانند گاز برای انتقال آن از لوله های نفتی که هزاران مایل ممکن است طول داشته باشند جهت تصفیه و پالایش در کشورهای دیگر باید استفاده نمود .

از اینجا اهمیت مراکز نصب لوله و محل پالایش که احتمالا در کنار بنادر و دریاها می رود که قاره های دیگر را به یکدیگر می رساند . روشن می شود . به این ترتیب انتقال نفت در لوله ها از میان کشورها و قاره های دور و صنعت نفت که بر پایه خصوصیات شیمیایی و فیزیکی آن است جزء جدانشدنی عملیات اکتشاف و بهره برداری از نفت

است . همچنین نفت ماده خاصی است که تقریبا فرآورده های بی حد و اندازه می توان از آن به دست آورد و بعضی از آنها ممکن است تا ابد ضایع شود . در صورتی که مراقبت کافی به عمل نیاید بعضی دیگر از این فرآورده ها به آسانی به دست می آید و بعضی دیگر برای به دست آمدن نیاز به تجهیزات پیچیده و پر هزینه دارد .

آخر اینکه نفت ماده ای است پایان پذیر که نمی توان چیزی را جایگزین آن نمود . این ویژگی ها روی هم رفته سلسله متصل زنجیری را تشکیل می دهد که راه و روشی قطعی را برای اقتصادهای نفتی و سیاستهای نفتی ترسیم نموده و این قاعده و دنباله هر گونه بحث و بررسی از نفت و آثار آن در قضیه فلسطین است .

2 - ایدئولوژی یا تفاعل بین نظریه و واقعیت :

هرگونه تفسیری شامل نقشی که نفت در استثمار کشورهای عربی و ملتهای عربی داشته باید شامل بنیان های ایدئولوژی باشد که دید غرب را نسبت به این کشورها و قواعد مرسوم که این نظریه را تفسیر می نماید تشکیل می دهد .

همچنین باید خلاصه آن را در رابطه بین ملتهای عقب مانده پیدا کرد . این یک ایدئولوژی نژادی است که معتقد به تفرق و برتری غرب به طو ر ذاتی بر تمامی ملتهای دیگری است . که نتیجه تبعیض نژادی پیش می آید که خود را مافوق مقیاسها و معیارهای انسانی و خلقی می داند . نژادپرستی خود را با رسالت تمدنی و مسئولیت انسان سفید و دعوت تمدن برتر توجیه می نماید .

این ادعاهایی که ایدئولوژی صهیونیسم به آنها متوسل می شود چیزی نیست مگر سرپوش نهادن بر اندیشه ای که در ورای آن قرار دارد . اندیشه تعادل تمام بین حق و قدرتی که فلسفه استعمار اروپایی در قرن نوزدهم بر پایه آن بود و تا ابتدای این قرن نیز ادامه داشت .

اساس " حکمت ملتها بر درآمدهای طبیعی " به هیچ وجه صحیح نیست بلکه باید کشورهای عقب مانده به همراه محتویات خود اعم از مواد اولیه ضروری برای صنایع غربی

  • - به طوری که هم اکنون این طور است باید به صورت انبار مواد خاص درآید که شرکتهای انحصاری بزرگ در تملک دارند با قیمت و مقداری که این شرکتها هر زمان که بخواهند تعیین می نمایند .

پس نظریه " مرکانتالیسم " که نیروهای بزرگی در ایجاد استعمار بود و در قرن نوزدهم به اوج خود رسید از اعتبار ساقط گردید . اما تمامی مکاتب و مدارس اقتصادی و سیاسی که دعوت به اصلاح و بررسی حقوق ملتها می کردند در دعوت خود در مرزهای جامعه اروپایی متوقف می شدند و اصرار سیطره بر کشورهای عقب مانده و بهره برداری از منابع طبیعی آنها بدون قید و شرط داشتند .

چیزی گویاتر از این نیست که " سر " مارک سایکس ( واضع معاهده سایکس - - پیکو ) در نیمه دوم سال 1918 درباره تعیین اهداف بریتانیای بزرگ در هنگام پایان جنگ گفت که " ملتهای سرزمینهای بین النهرین ناتوان از این هستند که خودشان کشورشان را پیشرفت دهند و امکان توسعه و پیشرفت پایه های حکومتی چهار یا پنج شهرداری نیست که در کرانه های رودها فعالیت می کنند و یا گروهی از شیوخ قبایل " .

در مقابل نظریه وی این چنین مانع اخلاقی یا قانونی و یا طبیعی نیست که مثلاً موصل یک بار از فرانسه و یکبار دیگر از بریتانیا در مقابل معاملات نفتی بین دو کشور باشد یا در صورتی که ضرورت اقتضاء کند فلسطین کاملاً تجزیه گردد و " یهودیت تبدیل به اندزه ای گردد که انگلیس است . "

در خط مقدم نهادها و ایستگاههایی که این سیاست را به مرحله عمل رساند که ملتها و حقوق آنها کاملاً پایمال گردد شرکتهای بزرگ نفتی چند ملیتی بود که در قاره های مختلف هم پیمانی مطمئن با دستگاههای وزارت مستعمرات و وزارت امور خارجه بودند ، دستگاههایی که ملتهای ضعیف از دید آنها تنها یک مشکل اداری بود که یک کارمند بزرگ با آنها رفتار می نماید و یا یک کارمند کوچک .

این به صورت خلاصه ایدئولوژی است که در

هنگامی که منجر شدن پیشرفت در اواخر قرن گذشته به اعتماد بر وسایل انتقال نفت غالب بود ، امری که حکومتهای امپراطوری استعماری گسترده بریتانیا در رأس آنها را وادار به این نمود که به اصرار برای پیدا کردن هر گونه مکانی در دنیا برای دستیابی به این ماده استراتژیکی حیاتی جهت تأمین خطوط ارتباطات این ماده به خصوص راه هند بدون برخورد با هیچ گونه شکلی در این راه تلاش نماید . این ممکن نیست محقق گردد مگر با سیطره کامل بر این ماده .

بررسی دقیق و مطمئن این موضوع را ثابت می کند که صیغه قیمومیت و تقسیم آن به چندین گروه و متوسل شدن به جامعه ملل سهم بریتانیا در این مرحله از تاریخ برای محدود کردن آگاهی ملتها نسبت به آزادی و استقلال را نشان می دهد .

مقصود آن در مقابل بیداری ملی متزاید - - به خصوص در کشورهای عربی - - تأمین سیطره کامل و بدون جنگ بریتانیا بر منابع نفت عربی در بین النهرین و ضمانت رسیدن این ماده به بنادری در دریای مدیترانه برای پالایش و فرستادن آن به بازار بود .

قیمومیت در ظاهر یک رسالت متمدن سازی هدفش گرفتن دست ملتهایی بود که ناتوان در رساندن آنها به آزادی و استقلال بود و کشورهای تحت قیمومیت به منزله امانت مقدسی بودند ولی هند و بریتانیا در حقیقت اجرای برنامه توطئه آمیز برای تقسیم کشورهای عربی و از جمله فلسطین بود . برای تضمین استمرار جوشش نفت نتایج نسبت به ملتهایی که در تملکش بوده هر چه بود فرقی نمی کرد .

در این دوره تاریخی ( یعنی پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم ) موج استعمار غربی که قبلاً ذکرش رفت با موج صهیونیسم در حال رشد برخورد پیدا کرد - - که در حقیقت این موج هم استعماری بود - - و بین این دو موج همسویی طبیعی و پیمان حتمی ایجاد شد که از نظر اهداف وحدت داشتند . به طور خلاصه مناسب است اشاره شود به خطوط اساسی که قاعده هم پیمانی بین دو استعمار غربی و صهیونیستی را تشکیل می دهد .

ناپلئون پس از عقب رانده شدن از دیوارهای عکا در

سال 1799 خطاب به تمامی یهودیان دنیا ندایی سر داد و از آنها برای اعاده مجدد و عظمت بنای اسرائیل از بین رفته تحت نظارت وی دعوت کرد و گفت که یهودیان وارثان قانونی فلسطین می باشند .

طولی نکشید که این دعوت شدت یافت و تعداد زیادی از نویسندگان و متفکرین و رهبران سیاسی و دینی که در فرانسه و انگلیس و ایتالیا و آلمان به سر می بردند از برپایی دولت یهود در فلسطین که حامی منافع اروپا باشد و راههای بزرگ استعمار - - در رأس آنها راه هند - - را حفاظت نماید و دنیای عربی را به دو قسمت آسیایی و آفریقایی تقسیم کند و این دولت مخالف اعراب و دلیلی برای فروپاشی و تجزیه و تضعیف اعراب باشد را تقویت نمودند .

از جمله انگلیسی هایی که پرچم این دعوت را حمل می کردند لردشافتسبوری بود که در 25/9/1840 نامه ای به وزیر امور خارجه پالمرستون فرستاد و در آن خواهان تبدیل " سوریه " و در ضمن آن فلسطین - - به دومینیون بریتانیا شد .

پالمرستون تلاش زیادی برای این که بریتانیا حق حمایت از یهودیان تحت سلطه عثمانی را به مدت 20 سال به دست آورد نمود . دستورات روشنی به سفیر خود در استانبول فرستاد و در آن از وی خواست برای تحقق این هدف تلاش نماید .

در همان وقت گفت وگوهای گسترده ای در بین طبقات حاکمه و دینی و مطبوعاتی بریتانیا درباره طرح صهیونیستی و اهمیت آن در خدمت به منافع انگلستان و استحکام نفوذ بریتانیا در مشرق عربی جریان یافت .

از بین اشخاص و بزرگانی که خواهان انضمام سوریه و مصر در تحت سیطره بریتانیا برای حمایت امپراطوری هند شدند کلنل چارلز چرچیل و کلنل جرج جاولر و میفورد بودند . میفورد از رابطه عضوی بین توسعه طلبی های امپریالیستی انگلستان و طرح صهیونیستی اطلاع داشت و در کتابی که تحت عنوان " پیام به نفع امت یهود درباره سیاست انگلستان در شرق " بنا به تفسیر خود نوشت . تعدادی از کتب

در بریتانیا پیدا شد که عناوین آنها برای توضیح مضمون این کتابها کافی بود از جمله کتاب توماس کلارک منشور سال 1851 تحت عنوان " هند و فلسطین ، یا احیای - - یهود از نظر رابطه آنها با راه هند " در این کتاب منافع کلی که از برپایی دولت یهود در فلسطین تحت حمایت بریتانیا به این امپراطوری می رسد بحث شده است .

با شروع حفر کانال سوئز ( 69 - 1859 ) ناپلئون سوم به جنبش صهیونیسم توجه خاص نشان داد ، منشی مخصوص وی ارنست لاهاران کاتولیکی فرانسوی ارسال 1860 کتابی تحت عنوان " مسأله جدید شرق و اعاده احیاء ملیت یهود " نوشت . در آن از یهودیان برای استعمار فلسطین و برپایی دوستی در آن از طریق تلاشهای ثروتمندانشان دعوت نمود ، به خصوص صاحبان بانکهای یهودی ، یا از طریق بودجه یهودی که به طور دسته جمعی به آنها امکان می دهد کشور قدیمی خود را از سلطه عثمانیها بخرند .

اکتشاف و نفرت - - در سرزمینهای بین النهرین علت سومی بود که به علت سابق اضافه می شد . که آن دو سبب عبارت بودند از : حمایت کانال سوئز و راه هند ، تقسیم کشورهای عربی ، پس دعوت برای استعمار صریح فلسطین پس از آنکه رقابت بین کشورهای بزرگ اروپایی شدت گرفت آشکار شد .

گزارشی که کمیته استعمار در سال 1907 به وزرات مستعمرات بریتانیا ارائه نموده بود و در منابع عربی نیز ذکر آن وارد شده آشکار شد . در این گزارش پیشنهادی به حکومت بریتانیا شده که " یک مانع انسانی قوی و عجیب بر پل خشکی که آسیا و آفریقا را به هم ربط می دهد و هر دو را نیز با دریای مدیترانه مرتبط می سازد ایجاد نماید به طوری که در این منطقه و در نزدیکی کانال سوئز یک قدرت دوست استعمار و دشمن ساکنان منطقه تشکیل می دهد " .

در این زمان جنبش صهیونیسم راه خود را به سوی اروپای غربی و شرقی و از آنجا به سوی فلسطین از نظر فکری و برنامه ای و جدایی باز کرد و طرف دوم قاعده

استعمار دوگانه را به وجود آورد که فلسطین را به عنوان هدف خود تعیین نموده بود . از جمله رهبران صهیونیستی اولیه که صریحا به استعمار فلسطین دعوت می نمودند حاخام لهستان هیرش کالشیر ( 1874 - 1795 ) و خاخام یهودا الکالای ( 1878 - 1789 ) و نویسنده عبری روسی موشی لایب لیلینبلوم ( 1910 - 1843 ) و ماکس نورداو ( 1923 - 1849 ) ناتان برنباوم ( 1937 - 1863 ) و روزنامه نگار اتریشی هرتزل بود که پدربزرگ صهیونیسم به شمار می رفت ( 1904 - 1860 ) .

همه اینها به جنبش " دوستداران صهیون " و جنبش " بیلو " ( در سال 1881 در دانشگاه خارکف تشکیل شد ) دعوت می کردند . با تشکیل این دو جنبش که هم عصر و شاهد بودند ، این دو جنبش اولین موج تهاجم سازمان یافته به فلسطین را ایجاد کرد و خواهان مهاجرت یهودیان و برپایی مستعمراتی در فلسطین به عنوان مقدمه حمله فراگیر صهیونیستی گردیدند .

به زودی گروههای مشابه در شهرهای روسیه تشکیل شد و دعوت آنها متوجه رومانی و آلمان و بریتانیا و اطریش گردید تا به ایالات متحده رسید . برگزاری اولین کنفرانس صهیونیستی در بازل سویس در 29 تا 31/8/1897 تشکیل شد به طوری که هدف صهیونیسم و نشانه های آن واضح و روشن بود . " کار جهت استعمار فلسطین به وسیله کارگران صنعتی و کشاورزی یهود براساس پایه های مناسب " .

به این ترتیب جنبش صهیونیستی به عنوان یک جنبش استعماری و دارای نشانه های روشن ایجاد شد و در دامان و آغوش استعمار اروپایی پس از آنکه حرکت توسعه طلبانه اروپایی وجوهی یافت رشد کرد و شروع به مسابقه جهت رسیدن به مناطق نفوذ در هر یک از آسیا و آفریقا و فلسطین که محل تلاقی دو قاره و راه بین آنها بود نمود .

نقطه حساس و اساسی که محقق ممکن است در این مرحله به آن برسد این است که بریتانیا به عنوان طمع استعماری نفتی در فلسطین مکانی یافت که باید حتما بر آن حکومت نماید و به طور کامل در ضمن یک استراتژی

شامل بر آن سیطره داشته باشد .

این از یک سو و از سوی دیگر صهیونیسم جهانی که استعمار فلسطین را هدف خود قرار داده بود می بایست تحت حمایت دولت بزرگی قرار گیرد و درک نمود که این دولت در آن زمان بریتانیا است و نهایت تلاش خود را برای دستیابی به حمایت این کشور جهت تحقق اهداف خود به کار برد .

3 - نقشه نفتی و نقشه سیاسی در کشورهای عربی :

دریای سرخ و خلیج فارس و بین النهرین و ایران کلیدی بود که بریتانیا اهمیت زیادی برای آن قائل بود ، این مناطق مکان دوستی و منافع تجاری بر سرزمینهای منطقه ای عثمانی که بسیار گسترده بود در مقابل رقابت کشورهای بزرگ برای تأمین این منافع بود . این عوامل همگی اثر خود را در طرح سیاست بریتانیا و اجرای آن به جای گذاشت . اما عوامل استراتژیکی اساس و چارچوب کاملی بود که تمام عوامل دیگر به آن منتهی می گردند .

مناطقی که ذکر شد به خصوص خلیج فارس و بین النهرین مناطق اتکای اساس در استراتژی فراگیر بریتانیا بود . این عوامل قاعده اساسی در مذاکرات پیچیده نفتی را تشکیل می داد که بریتانیا با دولت عثمانی در یک رقابت شدید بین المللی انجام می داد . همچنین در همان وقت نقش این گفت وگوها در تمامی قضایایی که بریتانیا به صورت مهم در امور عثمانی دخالت می کرد نشان داده می شد .

اولین چیزی که باید در آن توقف نمود حفاری برای نفت است که در سال 1868 از مصر شروع گردید ، یعنی فقط 9 سال پس از حفر اولین چاه نفتی در دنیا در ایالت پنسلوانیای آمریکا این چاه در کنار دریای سرخ و در شبه جزیره سینا و کناره غربی خلیج سوئز حفر شد به طوری که در این منطقه دلایل وجود نفت بر سطح زمین روشن بود .

این منابع در ابتدای جنگ جهانی اول کشف گردید . شاید این تراوش از جمله عوامل معدودی بود که بریتانیا را تشویق به بسط سیطره خود بر مصر نمود . از ظواهری که این استنتاج را تأیید می نماید این است که عملیات حفاری

شکل جدی منظمی به خود نگرفت مگر بعد از اشغال اراضی مصر در سال 1882 توسط ارتش بریتانیا .

وقتی که در سال 1918 نفت به اندازه تجاری در این منطقه پیدا شد ملاحظه می شود که تمامی مناطق مصر محل بررسی و جست وجو بوده اعم از فلسطین و مرزهای مشترکش با مصر .

در ربع آخر قرن نوزدهم اهمیت نفت در این منطقه رو به افزایش نهاد . از سال 1871 هیأت آلمانی گزارشی از امکانات بزرگ نفتی در منطقه بین النهرین ارائه نمود . بررسی ها و گزارشات از این موضوع در پایتختهای کشورهای بزرگ غربی به طور رقابت آمیزی در حال پیشرفت بود .

همچنین تحقیقات و گزارشاتی مشابه به حکومت عثمانی ارائه گردید ، امری که باعث شد عبدالحمید طی فرامینی که در سالهای 1888 و 1898 صادر کرد به طور مستقیم دو ایالت بغداد و موصل را به سیطره خود الحاق نماید و از این دو ایالت در مقابل طمع ورزیهای بیگانگان حمایت نمود . این فرامین را نیز در سال 1902 تجدید نمود .

این تلازم زودرس بین طمع ورزیهای صهیونیسم و استعمار در فلسطین به صورت دیدار بین دو استعمار نبود بلکه در اساس مرتبط به اجتماع صهیونیستها در فلسطین بود که این طمع ورزی ها در زمان سلطنت عثمانیها دو چندان گردید . سلطان عبدالحمید در مقابل مهاجرت یهودیان به فلسطین مقاومت نمود و خواسته های هرتزل و صهیونیسم را مبنی بر اجازه مهاجرت به فلسطین را به یهودیان دادن و سکونت در فلسطین را رد کرد و دستوراتی بسیار شدید به والیان و کارمندان عثمانی برای ممانعت از این مهاجرت صادر کرد .

علی رغم فشار کشورهای غربی و در رأس آنها بریتانیا ، هنگامی که جمعیت ترکیه جوان دست به کودتا بر علیه حکومت عثمانی زد و آنها را از حکومت خلع نمود این جمعیت از سوی کشورهای غربی که طمع های نفتی آنها در سرزمینهای عثمانی زبانزد همه بود همچنین از طرف

استعمار صهیونیستی مورد تأیید قرار داشت .

همچنین در میان رهبران و اعضای دینی جمعیت تعدادی از یهودیان دونمه مانند احمد جاوید وجود داشتند و این یک پدیده ای است که کلیسای مسیحی غرب نیز به آن آشناست به طوری که تعدادی از یهودیان به مسیحیت گرائیدندو وارد رهبانیت شدند و به بالاترین درجات به مرحله کاردینال نیز رسیدند و در عین حال طرفدار یهودو صهیونیسم بودند و به اهداف صهیونیسم برای سیطره جهانی خدمت می کردند .

هنگامی که ترکیه نوپا روی کارآمد باب مهاجرت یهودیان به فلسطین را گشود و به ساکنان یهودی این سرزمین اجازه برپایی مستعمراتی در فلسطین داد . در همین زمان نسبت به اعطای امتیازات نفتی سهل انگاری می نمود . با افزایش بیداری عربی در مقابل خطر صهیونیسم در سوریه که شامل فلسطین هم می گردید ، رهبران عرب اعم از متفکرین و نویسندگان و سیاستمداران حکومت را از خطر صهیونیسم بر حذر می داشتند ، امری که باعث شدت گرفتن رودررویی های عربی با رهبران ترکیه جوان در بین 1908 و 1914 گردید .

مجلس سنای ترکیه شاهد افزایش بلند شدن صداهای قوی از نمایندگان عرب بود که با سیاست حکومت جدید مخالفت می نمودند . اما رهبران جمعیت اتحاد و ترقی در رکاب صهیونیستها و غرب رهسپار شدند و در مه 1916 رهبران آزاده عربی را روانه دار نمودند . شکری العسلی که جهاد خود را برای فلسطین آغاز کرد از جمله کسانی بود که در دمشق به دار آویخته شد .

مبالغه نیست اگر بگوئیم که کودتای اولی که بر علیه سلطان عبدالحمید که سعی نمود صبغه اسلامی اصیل را در دیار قدس حفظ نماید راه را در مقابل رجال نفتی و توطئه های صهیونیستی برای دست زدن به کودتاهای و جنایات قتل که بیشتر قربانیان از رهبران مخلص عرب از ملل مختلف و با عقاید مختلف بودند ، باز نمود .

سرزمینهای عثمانی و سپس اسلامی و عربی شاهد تعداد جنایات بسیار زیادی از این قبیل بود . این بعد که

به طور کافی بررسی نشده نشان می دهد که رجال نفتی و صهیونیستها با هم و به صورت منفرد از ارتکاب هر گونه جنایتی در کشورهای عربی برای تحقق اهداف استعماری خود برای خدمت به منافع خویش فرو گذار نکردند .

اولین امتیاز نفتی در بین النهرین ( عراق ) در سال 1888 به بیگانگان داده شد . این امتیاز را شرکت راه آهن آناطولی به دست آورد که توسط بانک آلمانی " دویتش بانک " تأمین اعتبار می شد که به آلمان امتیاز رسیدن به خلیج فارس را اعطا نمود .

این شرکت حق تقدم نسبت به جست وجوی از نفت در مسافتی حدود 20 کیلومتر در دو طرف خط را به دست آورد . این مطلب در معاهده راه آهن بغداد در سال 1903 تأکید شده بود . لیکن بعد از رقابت شدید بریتانیا این امتیاز تعدیل شد به طوری که خط آهن آلمانها تنهابه بغداد برسد و بریتانیا دنباله آن را از بغداد تا خلیج فارس تحت نظارت خود بکشد .

روشن بود که بهره برداری از نفت جزء اساس معاهده بود و تعیین برپایی دولت اسرائیل به شکلی که کمیته اروپا توصیه نمود به این دوره نفتی بر می گردد ، به طوری که در سال 1904 این کمیته تشکیل شده و بنیانهای تقسیم هلال سبز بعد از سقوط دولت عثمانی را که قابل انتظار بود مورد بحث قرار داد .

این کمیته منافع کشورهای اروپایی رقیب آلمان را در برداشت که رأس آنها بریتانیا و فرانسه قرار داشتند . توصیه کمیته این بود که در قلب منطقه دولتی تشکیل شود که دشمن اعراب دوستدار اروپا باشد . این خود طمع ورزیهای آمریکا را نسبت بر نفت عربی برای اولین بار در سال 1909 آشکار نمود .

دریا دار شوستر کولبی در رأس هیأتی که نمایندگی اطاق بازرگانی نیویورک را در ظاهر به عهده داشت به آستاه آمد ، در حالی که وی در حقیقت فرستاده تئودور روزولت بزرگترین رئیس جمهور آمریکا بود که دامنه نفوذ سیاسی و تجاری آمریکا را به نقاط دور عالم برای به دست آوردن امتیاز جست وجوی نفت در مناطقی که آلمان عقب

نشسته بود را گسترش داد .

یک جبهه مشترک بریتانیایی - - آلمانی برای مواجهه با نفوذ آمریکا تشکیل شد و آستانه از دادن امتیاز به آمریکایی ها به نفع دو متحد اروپایی خود عقب نشست . اما این ابتدای کار آمریکا بود نه انتهای آن .

ج - ورود صهیونیسم به عرصه نفتی :

در سال 1909 رقیب جدیدی برای به دست آوردن امتیاز نفتی از حکومت عثمانی پیدا می شود و آن شرکت شل بود . شرکت شل در حقیقت شرکت پادشاهی روغن هلندی بود که در سال 1890 تأسیس گردیده بود . در سال 1901 این شرکت با " شرکت حمل و نقل تجارت شل " توافق نمود و با هم ادغام شدند و در سال 1907 تبدیل به شرکت مشترک هلندی - - بریتانیایی گردید که نام " رویال دتش و شل " برای آن نهاده شد .

این شرکت با لذات منافع صهیونیستها را در برداشت ، ملاحظه می شود که هلند به عنوان یک طرف نفتی در خاورمیانه وارد می شود که به اندازه زیادی از طرف صهیونیستها و اسرائیل مورد حمایت قرار می گیرد . این شرکت ارتباط ریشه ای با خانواده معروف روچیلد دارد که خدمات بزرگی به خدمت صهیونیسم انجام دادند .

این خانواده بخشی از سهام این شرکت را در اختیار دارد . از سال 1902 ریاست این شرکت را سر مرقص صموئیل تا سال 1922 همچنان به عهده داشت . در پایان ژوئیه 1909 وی به وزارت خارجه بریتانیا ابلاغ نمود که گروهش سعی در دستیابی به امتیازات نفتی در بغداد و موصل دارد و خواهان تأیید حکومت بریتانیا از وی و گروه خود شد . هنگامی که شرکت پترول ترکیه درسال 1912 تشکیل شد گروه شل 25% سهام را به عهده داشت . قابل توجه است که مرقص صموئیل عموی هربرت صموئیل است که اولین حاکم نظامی بریتانیا در سال 1921 در فلسطین بود .

سپتامبر 1909 شریک روچیلد از یک سو و شرکت شل گلبانکیان از سوی دیگر که نامش فریدریک

لنی F,laneبود ، طرحی به وزارت خارجه بریتانیا داد و در آن خواستار پشتیبانی تأسیس شرکت نفت بزرگ در ترکیه گردید ، به طوری که فعالیت آن شامل کاوش نفتی در تمامی سرزمینهای امپراطوری عثمانی و تولید و فروش آن گردد .

اما در وزارت خارجه بریتانیا ترس از این طرح به چشم می خورد به طوری که مؤسسات دولتی در این طرح سیطره زیادی بر بازارهای نفت در تمامی مراحل آن نه تنها در حکومت عثمانی بلکه در بسیاری ازنقاط دنیا می دید .

آمریکا از پیگیری منافع نفتی خود در خاورمیانه دست نکشید . در سال 1909 دریا دار آمریکایی شوستر کولبی به منطقه بازگشت و خواهان امتیاز برپایی خط آهن بین حلب و اسکندریه در کنار دریای مدیترانه گردید که از سوی دیگر به آناتولی و موصل و کرکوک و سلیمانیه و در دریای سیاه به پایان می رسد . همچنین خواهان امتیاز اکتشاف نفت در مسافت 20 کیلومتری دو طرف این راه آهن گردید .

اما این خواسته با امتیازات روسیه در منطقه دریای سیاه برخورد پیدا می کرد . به این ترتیب طرفین دیگر برای رسیدن به امتیازات نفتی در سرزمینهای عربی عثمانی در صحنه حوادث عبارت بودند از آلمان ، آمریکا ، روسیه و فرانسه . صهیونیسم نیز با بسیاری از اینها دارای منافع واضحی بود .

د - حکومت بریتانیا و نقش جدید نفتی آن :

در سالهای 1911 و 1913 ناوگان دریایی بریتانیا سوخت خود را از زغال به نفت تغییر دادند . در خلال این دو سال قیمت نفت افزایش یافت و این افزایش قیمت را چرچیل به توافق ضمنی بین شرکتهای نفتی حاکم بر بازاری نسبت داد .

در 17/7/1914 تحول بزرگی در نفت و سیاست و استراتژی نظامی رخ داد . چرچیل به عنوان مرد اول دریاداری ( وزیر دریاداری ) طرح سیاست جدیدی را به مجلس عوام داد که به موجب آن دریاداری بریتانیا در صنایع نفتی شرکت می نماید تا در هر نقطه ای از دنیا نفت

ارزان و با قیمت معقول برای ناوگان خود تأمین نماید .

اولین گامی که نیروی دریایی بریتانیا در این رابطه برداشت شرکت نفت ایران و انگلیس بو دکه صاحب بزرگترین امتیاز بود ( که 51% سرمایه شرکت را در دست داشت ) . چرچیل تلاش نمود که موافقت مجلس عوام را نسبت به طرح حکومتش جلب نماید .

وی در ژوئن در مجلس سخنرانی کرد و در آن از قدرت نفت و مشکلات رسیدن به آن با قیمتهای معقول سخن گفت و گامی دورتر برداشته شد و شرکت شل که در رقابت با شرکت ایران و انگلیس بود به علت قیمتهای زیادی که تحمیل نموده بود مورد تهاجم قرار گرفت . همچنین ادارات یهودی آن نیز مورد تهاجم قرار گرفت . بعد از گفت وگوی قدرتمند در تاریخ 10/8/1914 مجلس عوام با قانون مشارکت موافقت نمود .

به این ترتیب حکومت بریتانیا وارد جنگ نفتی خاورمیانه گردید . سخنان چرچیل که از آن پس از بزرگترین طرفداران صهیونیسم و اسرائیل بود تصادفی نبود . در سال قبل از جنگ جهانی اول منافع صهیونیستها در سعی آنها برای داشتن نقشی در دادن امتیازات نفتی تداوم یافت ، در 23/5/1913 وزارت خارجه بریتانیا پس از آنکه اطلاع یافت که بانک روچیلد در پاریس مبلغ 500000 لیره استرلینگ به عنوان سودی که حکومت عثمانی از طریق دادن امتیاز به شرکت شل می برد به آن داده و دستوراتی مبنی بر فشار جهت دستیابی به امتیازات بیشتری برای شرکت نفت ایران و انگلیس برای سفیر خود در آستانه فرستاد .

حوادث پشت سرهم رخ می داد . در 4/8/1914 حکومت بریتانیا با هم پیمانی با فرانسه علیه آلمان اعلان جنگ دادند . در نوامبر 1914 ترکیه به طرفداری از آلمان وارد جنگ شد و نفت دارای محوری از محورهای اصلی جنگی گردید .

با پبشرفت جنگ و نیاز ماشینهای عظیم جنگی به نفت ثابت شد که بیش از هر وقت دیگر حکومت بریتانیا متکی به نفت وارداتی است ، امری که باعث شد حکومت

بریتانیا سیاستی اتخاذ کنند و مؤسساتی ایجاد نماید که نیازهای نفتی را تضمین کند ، نه تنها برای تحقق اهداف استراتژیکی نظامی در خلال جنگی که ادامه داشت بلکه برای تأمین نیازهای او پس از پایان جنگ نفت خاورمیانه رابطه مستحکمی با قضایای استراتژیکی نظامی و تحقق مطامع توسعه طلبانه بلند مدت پیدا کرد .

نفت نقش اصلی در تحولات سیاست بریتانیا پیدا کرد ، از جمله اینکه بغداد می بایست داخل در امپراطوری بریتانیا گردد .

این امر منجر به معاهده سایکس - پیکو گردید که در نیمه سال 1916 منعقد گردید . که یک جایگزین نفتی محض بود که امپراطوری عثمانی را بین انگلیس و فرانسه و روسیه تقسیم نمود و موصل که از نظر وجود نفت شهرت داشت را تحت منطقه نفوذ فرانسه قرار داد .

اما نسبت به رهبران نظامی و مردان وزارت دریاداری بریتانیا بار اهمیت دستیابی به اسکندرون در ساحل سوریه تأکید داشتند تا این منطقه منفذ آینده نفت از عراق باشد . هر یک از کشورهای بزرگ مناطقی را که می خواست برای خود تعیین می نمود .

به وضوح در این مرحله رقابت بین دو هم پیمان یعنی فرانسه و بریتانیا و طمع ورزی های نفتی آنها در منطقه بین النهرین به چشم می خورد . ضرورت تأمین منفذهای خطوط لوله نفت از عراق به دریای مدیترانه بین عوامل نفتی قرار گرفت که نقشه سیاسی کامل منطقه را ترسیم می نمود .

ساحل سوریه ، از اسکندرون در شمال و حیفا در جنوب و لازقیه و طرابلس در بین این دو قسمت و منطقه موصل که در نظر نفتی بسیار غنی بود دو محور اساسی گفت وگوهای نفتی قرار گرفت و در نتیجه در ترسیم نقشه منطقه که مرز بخشهای آن چندین بار عوض شد شریک گردید . مرزهای سوریه که فلسطین ازآن جدا شده بود و مرزهای لبنان و فلسطین باریک و گسترده می شد یا به آن اضافه می گردید یا در سایه منافع نفتی قدرتهای بزرگ قسمتهایی از آن جدا می گردید .

در زیر شکل اولیه ای که معاهده سایکس - پیکو بر اساس تقسیم بندی منافع نفتی به خود گرفت آمده و مرکزیت فلسطین و تجزیه آن در کنار تجزیه سوریه به چشم می خورد :

  1. ایالات بصره ، بغداد ، حیفا و عکا مستقیما تحت حکومت بریتانیا قرار می گیرد .
  2. قسمت بزرگی از سوریه و آناتولی تحت حکومت مستقیم فرانسه قرار می گیرد .
  3. فلسطین شامل حیفا و عکا تحت اداره جامعه ملل قرار گیرد .
  4. سرزمینهایی که ممکن است کشورهای عربی در آنها ایجاد شود عبارت است از :
  5. منطقه شامل دمشق شام و حلب و موصل که در تحت الحمایگی فرانسه قرار خواهد داشت .
  6. سرزمینهای ممتد بین عراق و فلسطین موسوم به شرق اردن در تحت الحمایگی بریتانیا قرار خواهد گرفت .

اجرای معاهده انگلیس - - فرانسه متکی بر برپایی انقلاب عربی بود که با تأیید بریتانیا صورت می گرفت که به دنبال خود تشکیل حکومت واحده عربی مستقل به دنبال اجرای مکاتبات مکماهون - - حسین را داشت . اعراب قیام کردند و تعهدات خود را انجام دادند و شهدای خود را تقدیم نمودند . سفیر و مورخ بریتانیا نیکلسون در نامه ای مخصوص به نماینده پادشاه به عنوان تعلیقی بر گفت وگوهای نفتی با فرانسه درباره مشکل مرزهای شمالی دولت عربی آینده می نویسد : " چنین دوستی بیش از یک خیال مجرد نسبت و من شک دارم که چنین دولتی مضمون جوهری پیدا کند و این تنها یک و هم مجرد نیست . "

تاریخ این نامه 26/12/1916 بود یعنی چهار روز قبل از تاریخ آخرین نامه ای که مکماهون برای شریف حسین فرستاد .

برای اجرای سیاست بریتانیا سیاستمداران لندن در تعیین اهداف جنگ با صهیونیستها برای تحقق اهدافشان در خاور میانه همکاری نمودند . سایکس این اهداف را در نیمه اول سال 1918 در لندی به صداقت تعیین نموده که

عبارت است از " برای مستحکم نمودن سیاست بریتانیا در سرزمینهای بین النهرین باید بر مسیحیان و یهودیان فشار وارد گردد .

برای این کار می توان به صهیونیستها و کمیته ارمنی متکی شد . " در این مرحله بالفور وارد صحنه گردید تا در تعیین سیاست بریتانیا و سپس جنگ شریک گردد . توجیهات وی به عنوان وزیر امور خارجه بر دو عامل موجه استوار بود : استراتژی نظامی و نفت .

" معاهده صلح باید برای بریتانیا متضمن راه حلی جهت سرزمینهای بین النهرین باشد که امکان هر گونه تهدیدی و ایجاد خطری نسبت به ارسال نفت بریتانیا را منتفی سازد . " اما همکاری بالفور با صهیونیستها و رهبران آنها و باز نمودن دست آنها در فلسطین جزء لایتجزای این سیاست بود .

یکی از بزرگان اعضای هیأت بریتانیایی در کنفرانس صلح در ورسای سال 1919 جون کادمان Cadman مدیر شرکت نفت ایران و انگلیسAPOC ) ) بود . از وی خواسته شده بود که به طور مداوم با نماینده وزارت خارجه و رأس آنها بالفور در تماس باشد .

کادمان معتقد بود که گفت وگوهای نفتی مدخل گفت وگوهای صلح است . در تصمیمات نهای طرف بریتانیایی در گفت وگوهای صلح وی کلام نافذی داشت ، یعنی ترسیم نقشه جدید سرزمینهای امپراطوری عثمانی .

اما در گفت وگوهای صلح که چندین سال به طول انجامید تنها گفت وگوهای بریتانیا و فرانسه با نمایندگان دولتهای مطلوبه نبود بلکه گفت وگو بین خود متفقین برای نفت نیز بود ، بعد از آنکه بنابه بند اول معاهده سایکس - پیکو در سال 1916 موصل به فرانسه داده شد بریتانیا از این توافق شانه خالی کرد و گروه بریتانیایی و فرانسوی در گفت وگوهای سختی وارد شدند که گاهی اوقات از دو طرف نخست وزیران وارد این گفت وگوها می شدند مانند لوید جرج و کلمانسو .

اولین معاهده به نام لونگ - - بیرنجیه در آوریل 1919 منعقد شد و به موجب آن ایران و عراق به بنادر

دریای مدیترانه همراه با عدم پرداخت تعرفه های گمرکی و مالیاتی گردید . اما بعد از آن فرانسه از این توافق عقب نشینی کرد و بریتانیا هم در عکس العمل به آن معاهده را لغو نمود .

پس از یک سال بین دو هم پیمان متفق متخاصم معاهده جدیدی منعقد شد که قرار شد در سالهای بعدی اساس قرار گیرد . این معاهده ، همان معاهده سان ریمو است که کارشناسان نفتی دو طرف و در رأس آنها جان کادمان بریتانیایی و برتلو فرانسوی این معاهده را در 20/4/1920 وضع نمودند .

به موجب این معاهده قرار جدیدی برای سرمایه شرکت نفت ترکیه گذاشته شد و به فرانسه 25% آن داده شد تا در مقابل ، موصل را تخلیه نماید و به موجب این معاهده فلسطین و از جمله عکا و حیفا تحت قیمومیت بریتانیا قرار گرفت ( نک : سان ریمو ، معاهده ) .

تصویب این معاهده علتی شد برای برانگیختن تروریسم صهیونیستی و رهبران آنها در فلسطین و خارج آن . صهیونیستها از فرصت برگزاری کنفرانسشان در لندن استفاده نمودند و احساس تأیید خود را نسبت به معاهده سان ریمو که اهداف آنها را محقق می ساخت اعلام داشتند . به این ترتیب معاهده سان ریمو به صهیونیستها در راه تحقق اهدافشان در استیلا بر فلسطین و تبدیل آن به دولت یهود کمک نمود و تمامی راهها را برایش باز نمود .

ه - ایالات متحده در جنگ نفتی :

اگر به ورود ایالات متحده به عنوان شریک قدرتمند مساوی با شرکای اروپای اشاره نشود صورت کامل نمی گردد . ایالات متحده هرگز از مراقبت تحولات نفتی در دنیای عربی فرو گذار نکرد . خیلی زود در سال 1909 وارد صحنه شد و تلاشهای خود را در سطح حکومتی و شرکتهای بزرگ احیانا در پیمان ظاهری و گاهی در پیمانی مخفی ، به خصوص شرکت " اسو " که قسمت عمده آن در دست خانواده راکفلر است . ادامه داد .

قبل از اعلام معاهده سان ریمو که حکومت بریتانیا از

آنها مطلع بود وزیر خارجه آمریکا وارد میدان شد و در اوایل آوریل 1922 نامه ای به لرد کرزن وزیر خارجه بریتانیا فرستاد و در آن روشن نمود که توافق آمریکا با اشغال عراق و فلسطین و مناطق دیگر به وسیله بریتانیا مشروط بر این است که به طور مساوی با شرکتهای اروپایی با آمریکا رفتار گردد .

گفت وگوها تا ژوئیه 1928 ادامه یافت هنگامی که بین آمریکا و طرفهای اروپایی معاهده خط سرخ وضع گردید ، این معاهده نقشه خاورمیانه است که فرانسه آن را وضع نمود و خط سرخ به دور عراق شبه جزیره عربی به استثنای کویت و فلسطین و لبنان و سوریه رسم گردید و توافق شد که به عنوان مبداء انکار ذاتی بر سرزمینهای واقع در داخل این خط سرخ اکتفاء شود که سنگ اساس را برای بزرگترین امپراطوری نفتی در طول تاریخ می گذاشت . توزیع سهام شرکت نفت ترکیه به صورت زیر اعاده گردید :

  1. شرکت نفت ایران و انگلیس 75/23%
  2. گروه پادشاهی شل هلندی 75/23%
  3. شرکت نفتی فرانسه 75/23%
  4. گروه آمریکایی ( اسو و مبیل ) 75/23%
  5. گلبنکیان 00/5%

نام این شرکت در سال 1929 به شرکت نفت عراق IPCتغییر یافت . بریتانیا بیشترین سهام را در این شرکت داشت و در نتیجه حرف اول را می زد . با ورود آمریکا در این شکل ، طوق کارتل ها پیرامون کشورهای عربی و از جمله فلسطین مستحکم گردید و یکی از لوله های عراق به حیفا کشیده شد و پالایشگاهی در آن ایجاد گردید و فلسطین از نظر نفتی با عراق ازنظر منابع نفتی برابری داشت . همین امر نیز درمقایسه بنادر سوریه مانند بانیاس صادق است . یا سوریه ای که به موجب تقسیمات جدید مرزها و بر طبق متون قیمومیت و نقشه جدید منطقه لبنان و مانند طرابلس و صیدا .

تاریخ فلسطین پس از قیمومیت که از اول سپتامبر 1923 به مورد اجراء در آمد تاریخ ملتی است که تا پای جان از زمین و کشور خود در مقابل هجوم استعماری

صهیونیستهامبارزه می نماید .

در طول انقلاب 39 - 1936 انقلابیون عرب خط لوله نفت عراق که به حیفا کشیده می شد تخریب نمودند و این اولین هشدار شروع جنگ نفتی بود . جنگ جهانی دوم ثابت کرد که برنده شدن در جنگ بدون نفت ممکن نیست و نفت سرزمینهای عربی بر اهمیت استراتژیکی این منطقه می افزاید واین منطقه را تبدیل به مرکز ثقل استراتژیکی فراگیر جهانی می نماید .

این در کنار صنایع غربی که سوخت خود را از زغال به نفت ارزان تغییر داده بودند ، تمامی اتکاء را بر این نفت قرار داد که بدون این نفت این کشورها نمی توانند خود را بسازند . آمریکا و بریتانیا از این تحول غافل نبودند . پس از گفت وگوهای زیاد دو کشور در سال 1945 معاهده نفتی با هدف " پشتیبانی و هماهنگی منافع نفتی دو کشور در منطقه خاورمیانه و دریای کارائیب و سایر مناطق " امضاء نمودند .

این توافق به دو کشور امکان داد که سلطه خود را بر صنایع نفتی دنیا تحمیل نمایند و عجیب اینکه کنگره ، آمریکا با این توافق به علت مقاومت شرکتهای مستقل آمریکایی موافقت نکرد زیرا این توافق به " هفت خواهر " نام بزرگترین شرکتهای نفتی دنیا ( پنج تای آنها آمریکایی و دو تای دیگر اروپایی است ) - - قدرت احتکاری زیادی می داد . بررسی مفصل و دقیق این معاهده ، روشهای تحمیل سیطره کشورهای بزرگ که جنگ جهانی سوم آنها را تغییر نداد را نشان می دهد .

در 29/11/1948 سازمان ملل متحد به قطعنامه شماره 181 ( دوره 2 ) رأی داد که به موجب آن فلسطین به دو دولت عربی و یهودی تقسیم می گردید . به این ترتیب رؤیای دور صهیونیسم محقق گردید . نفت نقش زیادی در فشار بر آمریکا برای تحقق تقسیم بازی نمود . وکیل کلارک کلیفوردClark Cliford که نقش زیادی در سیاست آمریکا داشت و به عنوان وکیل شرکت آرامکو ARAMCO ( شرکت عربی - آمریکایی نفت ) که در عربستان سعودی مشغول بود انجام وظیفه نمود و مستشار سیاسی مخصوص و دوست صمیمی و نزدیک

رئیس جمهور ترومن بود .

وی نقش قاطعی در قانع نمودن ترومن برای رأی دادن به تقسیم فلسطین و شناسایی اسرائیل داشت حتی قبل از آنکه اعضای هیأت آمریکا در سازمان ملل از این شناسایی اطلاع داشته باشند . کلیفورد چندین بار منصب وزارت دفاع ایالات متحده را اشغال نمود که آخرینبا در دوره ریاست جمهوری جانسون بود . وی از نظر تأیید قوی صهیونیستها مشهور است . ترومن یک مستشار صهیونیستی مشهوری نیز داشت به نام روزمان ( Samuel Roseman ) و بین کلیفورد و روزمان پیوند مستحکمی بود .

با ایجاد مشکل پناهندگان عرب از فلسطین و ایجاد آژانس سازمان ملل متحد برای کمک و اشتغال پناهندگان طرحهای پی در پی در داخل و خارج از سازمان ملل برای اسکان پناهندگان در کشورهای عربی ارائه می گردید . از جمله اولین طرحها طرحی بود که بلاندفورد در ابتدای دهه 1950 به حکومتهای عربی میزبان تقدیم نموده پس طرح گروه کلاب بود که رئیس جمهور آیزنهاور وی را برای تقسیم آب رود اردن بین اعراب و اسرائیل فرستاده بود .

هنگامی که حمله سه جانبه به دنبال ملی شده کانال سوئز به مصر صورت گفت ( نک : جنگ 1956 ) و سوریه لوله های نفتی شرکت نفت عراق را بست وارسال نفت به اروپا متوقف شد این امر بحرانی بپا کرد . این انفجار بین عواملی است که رئیس جمهور مصر عبدالناصر معتقد است که این عوامل منجر به شکست تجاوز سه گانه بر مصر گردیده است .

این شکست تأثیر خود را بر تغییر موازنه قوا به خصوص در صنایع نفتی خاورمیانه به جای گذاشت و نقش بریتانیا کاهش یافت و صورت قبلی تغییر یافت . تعطیل دریانوردی در کانال سوئز نظرهای کشورهای مصرف کننده را به سوی مناطق دیگری مانند الجزائر و لیبی جلب نمود و به دنبال آن همچنین شرکتهای نفتی مستقل وارد میادن کاوش نفتی در خاورمیانه گردیدند ، امری که منجر به شکست شدن محاصره شرکت " هفت خواهران " گردید و راه را جلو کشورهای عربی برای رسیدن به نتایج بهتری

برای فروش نفتشان باز کرد .

برای محدود نمودن آثاری ملی شدن کانال سوئز که امری انجام شده بود تلاشهایی صورت گرفت از جمله به صورت مستقیم با فلسطین تماس گرفته شد . در سال 1957 مؤسسه امور عمومی واشینگتن Institute for Public Affairsمسئولیت ترویج طرحی را که به ایجاد آژانس تحت نام " آژانس توسعه منابع خاورمیانهM . E . Resources Derelopment " منتهی می شد ارارئه نمود که وظیفه این آژانس ارائه طرحهایی بر کشورهای خاورمیانه بود و از جمله به اسرائیل تا طرحهای توسعه اقتصادی که نیاز دارند اجرا نمایند . این آژانس با سرمایه یک میلیارد دلار که به صورت زیر توزیع می شد کار خود را شروع نمود .

450 میلیون دلار از حکومت آمریکا ، 450 میلیون دلار از شرکتهای نفتی بزرگ و 100 میلیون دلار از کشورهای خاورمیانه پذیرفته گردد .

این طرح همچنین متکی بر قرار دادن در آمدهای نفتی اعراب و رشد اقتصادی کشورهای عربی تحت سرپرستی مشترک حکومت آمریکا و شرکتهای نفتی بزرگ بود . هنگامی که این طرح به مجلس جامعه کشورهای عربی ارائه گردید رأی نیاورده و از دور خارج گردید .

در دهه 1950 تعدادی طرح مشابه یکی در ایتالیا و دیگری در بریتانیا برای ایجاد صندوقهای مشترک جهت رشد و توسعه که شرکتهای نفتی و طرح مارشال در آن سهیم باشند ظاهر شد . هدف تمامی اینها تصفیه قضیه فلسطین و مشکل پناهندگان بود .

و - نفت و جنگ 1967 :

هنگامی که اسرائیل در 5/6/1967 جنگ خصمانه خود را شروع کرد که منجر به اشغال بقیه فلسطین و سرزمینهای عربی در مصر و سوریه گردید این حمله صهیونیستها قسمتی از اهداف طمعکارانه صهیونیسم را در کشورهای عرب محقق ساخت و مرحله جدیدی از مراحل توسعه طلبی صهیونیسم و تهدید حمله بعدی را تشکیل می داد . ذخایر نفتی دور از این جنگ خصمانه نبود . هنگامی

که جنگ 1967 بررسی می گردد و تمامی عوامل و ترسها واسرار آنکه هنوز بیشتر آنها پنهان مانده بررسی می گردد نقش بیش از حد ذخایر نفتی روشن می گردد .

جنبش آزادی بخش ، با احتیاط و با قدرت در داخل و خارج سازمان ملل قدمهایی را شروع کرد . ارتش مصر در حال جنگ در یمن با بزرگترین نظام ارتجاعی از باقی مانده های قرون وسطی بود و ناسیونالیسم عربی به رهبری مصر در جنبش کششی قوسی بود و سوریه تسویه حسابگرانه دقیقی با شرکت نفت عراق انجام داد که کشف از خطای متراکمی بود که شرکت مجبور به پرداخت خسارت گردید . تابلان نماینده منافع نفتی آمریکا بر اعاده نظر در حسابهای خود با سوریه مجبور گردید .

اما اینها پایان نیافته بود که اسرائیل جنگ خود را در 5/6/1967 شروع نمود . در مقابله با حمله جدید اسرائیل ، موضوع استعمال منافع اقتصادی کشورهای بیگانه برای حمایت از حکومتهای و ملتهای عربی در دفاع از حقوقشان در میز مذاکره کشورهای عربی طرح گردید . اولین تلاش برای اتخاذ موضع دسته جمعی عربی درباره این موضوع در کنفرانس وزاری اقتصاد و دارایی ونفت عرب منعقده در 15/8/1967 در بغداد صورت گرفت .

در آن زمان حکومت عراق پیشنهاد توقف صدور نفت به مدت سه ماه را ارائه داد . پس از بررسی طولانی که در کنفرانس درباره خسارتهای مادی احتمالی که متوجه طرف عربی و هم پیمانان اسرائیل می گردید این پیشنهاد رد گردید و در توجیه رد این پینشهاد گفته شد که خسارتهای اعراب بیشتر خواهد بود .

هنگام تشکیل کنفرانس سران عربی در خارطوم در 29/8/1967 تصمیماتی گرفته شد مبنی بر اختصاص بعضی از در آمدهای مالی عربی از کویت و عربستان و لیبی برای حمایت بعضی کشورهای خط مقدم به اندازه که خسارتهای مادی مستقیمی که از ناحیه هجوم دشمن به آنها وارد شده را جبران نماید .

از مهمترین این خسارتهای مستقیم قطع درآمدهای کانال سوئز نسبت به مصر و قطع کمک مالی بریتانیا به

ارتش اردن بود و پشتیبانی مالی در این دو کشور محصور باقی ماند . بعضی کنفرانسهای عربی ، توصیه هایی به حکومتهای عربی نمودند تا برای تأیید گذاردن بر مواضع کشورهای مختلف در قضایای عربی با به کارگیری منافع اقتصادی این کشورها متوسل گردند . اما و به صورتی اقدامی فردی که هر یک از کشورهای عربی به تنهایی تلاشهایی می نمودند باقی ماند و بعضی از کشورهای عربی مثلا دست به گسترش محدوده منافع خود با دولتهای دوست مانند اسپانیا و فرانسه زدند .

حادثه ملی نمودن متملکات شرکت نفت بریتانیا در لیبی به دنبال اشغال سه جزیره عربی توسط ایران صورت گرفت . همچنین بعضی تحولات در منابعی که تصمیمات از آنها خریداری می شد صورت گرفت . قیمت این اقدام این بود که به منزله دیدگاه جدیدی نسبت به منافع بیگانه و تأثیراتی که به دنبال مواضع کشورهای ذی نفع در قضایای عربی متعرض این منافع خواهد شد تلقی می گردید . اما هیچ موضع عربی دسته جمعی در این زمینه اتخاذ نشد .

مجلس اقتصادی و اجتماعی تابع جامعه کشورهای عربی در هفدهمین دور خود موارد زیر را توصیه نمود :

  1. کشورهای عربی سیاستهای اقتصادی و بارزگانی خود را جهت استحکام روابطشان با کشورهای بیگانه که موضع روشن و مؤیدی نسبت به موضع عربی در مقابل تجاوز اسرائیل دارند و برای تأثیر گذاشتن بر مواضع کشورهای مخالف موضع عربی ادامه دهند .
  2. تأکید بر اهمیت اجرای این اصل در این مرحله خطرناک از مراحل مقابله با دشمن با آمادگی برای تحولاتی که در آینده نزدیک عارض خواهد شد ، امری که به همراه خود اتخاذ مواضع مشخص نسبت به کشورهایی که موضع مخالف مقتضیات نبرد داشتتند را حتمی می نمود .

این مجلس تهیه " بررسی فراگیر و مفصل منافع اقتصادی بین کشورهای عربی و کشورهای بیگانه بر طبق نقشه عمومی که معین شده و شامل منافع تجاری و مالی و منافع دیگر و شرکتهای در ارتباط با این منافع می گردد و امکانات به کارگیری این منافع با ابزارهای مثبت و منفی در

دراز مدت و کوتاه مدت به نفع نبرد " را مقرر داشت . این مجلس کمیته پیگیری وزارتی را مسئول تعیین خطوط عمومی این بررسی نمود و گروهی از اقتصاد دانان عرب مکلف به وضع این خطوط گردیدند . لازم به ذکر است ک سوریه لوله های نفتی که از خاک خود می گذشت را ملی نموده بود و عراق در سال 1972 متملکات شرکت نفت عراق را ملی کرد و الجزائر و لیبی نیز همین مسیر را رفتند .

ز - نفت در جنگ 1973 :

در 6/10/1973 جنگ چهارم اعراب و اسرائیل شروع گردید . پنج سال ازتصویبت قطعنامه شماره 242 شورای امنیت که از اسرائیل می خواست از سرزمینهای اشغالی عربی عقب بنشیند و دستوراتی برای تسویه فراگیر بحران خاور میانه به اضافه مصوبات مجمع عمومی درباره حقوق ثابت ملت فلسطین که غیر قابل انکار بود و از جمله حق تعیین سرنوشت آنها ( نک : حقوق ثابت ملت فلسطین ) می گذشت .

اما اسرائیل علی رغم همه اینها ، تجاوزات خود را بر کشورهای عربی مجاور ادامه می داد . از اظهارات رهبران اسرائیل و صهیونیسم جهانی این طور به نظر می رسید که جنگ 1967 چیزی نبوده مگر مرحله ای از مراحل توسعه طلبی اسرائیل و مقدمه ای برای حملات و تجاوزات بعدی ، در مقابل غرور اسرائیل ، صحبت از تحریم نفتی عربی به ویژه نسبت به هم پیمانان اسرائیل - - در رأس آنها آمریکا - - شنیده می شد که با ارسال پول و تسلیحات به اسرائیل ، وی را قادر به استمرار اشغال سرزمینهای عربی و استمرار آوارگی ملت فلسطین کرده اند تا بدین وسیله تمامی سرزمینهای آنها را اشغال نمایند .

به این ترتیب یک روز پس از شروع جنگ در شش اکتبر کمیته اجرایی سازمان آزادی بخش فلسطین خواهان توقف ارسال نفت عربی گردید . در همان روز عراق به ملی نمودن دو شرکت آمریکایی دست زد یکی شرکت اکسون و دیگر موبیل اویل . در 9/10/1973 حکومت کویت خواهان برگزاری نشست فوق العاده وزرای نفت عرب برای

بررسی نفت گردید .

آرایی که خواهان توقف صدور نفت بود افزایش یافت در 17/10/1973 وزرای نفت کشورهای عربی در خلال نشست خود در کویت تصمیم به منع صدور نفت به صورت تدریجی و مرحله ای گرفت و تصمیم گرفته شد که فورا تولید هریک از کشورهای صادر کننده نفت به صورت ماهانه و پشت سر هم کاهش یابد به طوری که کمتر از 5% نباشد تا جامعه بین الملل اسرائیل را وادار به عقب نشینی از سرزمینهای عربی اشغالی نماید و اینکه صدور نفت به کشورهایی که اعراب را به صورت علنی و فعال می نمایند ادامه یابد .

این تصمیم شرط نموده که بزرگترین کاهش صدور نفت نسبت به ایالات متحده صورت گیرد و هر یک از کشورهای عربی به نسبت مقرر شده صادرات نفتی خود به ایالات متحده را کاهش دهد ، به حدی که این کاهش باعث قطع کمکهای نفتی به آمریکا از طرف هر یک از کشورهای اجراء این تصمیم گردد .

وزرای نفت عرب نشست دومی در شهر کویت در 4/11/1973 برگزار نمودند و تصمیم به تحریم صدور نفت خام و مشتقات آن به آمریکا و هلند گرفتند .

از نتایج این تصمیم ، نشست وزاری خارجه بازار مشترک اروپا در 6/11/1973 و صدور بیانیه آنها بود که تبدیل به اساسی شد که معروف به گفت وگوهای عربی - - اروپایی ) گردید . این بیانیه متضمن خواستار پایان دادن به اشغال سرزمینهای عربی توسط اسرائیل و ضرورت توجه به حقوق قانونی ملت فلسطین می شد .

از جمله تصمیماتی که ششمین کنفرانس سران عربی در 28/11/1973 اتخاذ نمودند " استمرار به کارگیری نفت به عنوان سلاحی در مصر که در پرتو تصمیمات وزاری نفت عربی و ربط دادن رفع تحریم نفتی از هر کشوری به تعهد آن دولت نسبت به تأیید شکل عربی ، مکلف نمودن کمیته پی گیری وزارتی نفت به پیگیری اجرای تصمیمات وزاری مربوط به میزان کاهش ، به طوری که با کمیته وزرای خارجه کشورهای نفتی در هر آنچه که

مربوط به تحول مواضع کشورهای بیگانه درباره قضیه عربی است هماهنگی ایجاد گردد " .

این کنفرانس همچنین کشورهای مصرف کننده را به کشورهای دوست و کشورهای بی طرف و کشورهایی که دشمن را کمک می نمایند تقسیم نمود . کمیته وزرای نفت و وزرای خارجه را نامور اجرای این تقسیم بندی نمود و می بایست بر حسب مواضع کشورها در آینده نسبت به آنها رفتار گردد .

بعد از نشست سران و با آرزوی اجرای مقررات آن مربوط به تحریم ، وزرای نفت کشورهای عربی سومین نشست خود را در تاریخ 8/12/1973 در کویت تشکیل داد و بیانیه ای را منتشر نمود که ماده اول آن می گوید :

" الف - در صورتی که نسبت به عقب نشینی از تمامی سرزمینهای اشغالی از سال 1967 و در رأس آنها بیت المقدس به مقتضای جدول زمانی که اسرائیل آن را امضاء نماید و آمریکا هم اجرای آن را تضمین نماید موافقت گردد ، با شروع برنامه عقب نشینی اسرائیل تحریم نفتی از آمریکا برداشته خواهد شد .

ب - هنگامی که نسبت به جدول زمانی عقب نشینی توافق حاصل گردد وزرای نفت عرب که اجرا کنندگان این تصمیم هستند برای ایجاد جدول زمانی که به مقتضای آن تولید نفت به تدریج به سطح سپتامبر 1973 برسد اجتماع خواهند کرد و این جدول متناسب با عقب نشینی خواهد بود " و اعتبارات خاصی نیز به کشورهای آفریقایی و اسلامی دوست برای پوشش نیازهای نفتی خود اختصاص داده خواهد شد .

نشستهای وزرای نفت عرب پشت سرهم تشکیل می شد و چهارمین نشست خود را در کویت تشکیل دادند و سود مالی که مسأله فلسطین قضیه عربی به طور عمومی از این تحریم نفتی برده بودند مورد بررسی قرار گرفت . در تاریخ 13/3/1974 پنجمین نشست خود را در طرابلس تشکیل دادند و ششمین نشست را در 18 همان ماه در وین تشکیل دادند .

پس از بررسی دقیق موضع جهانی تصمیم به " رفع تحریم نفتی از ایالات متحده آمریکا گرفتند تا در اجتماع وزرای نفت عربی در قاهره این مسأله را مجددا بررسی نمایند " ، در نشست قاهره که در 10/7/1974 تشکیل شد وزرای نفت بالاتفاق تصمیم به رفع تحریم از هلند گرفتند که همین " تعبیری بود از توجه کشورهای عربی نسبت به موجودیت واحد اروپایی و برآوردی بود از سوی آنها برای روابطی که می خواست بین امت عربی و جامعه اروپا برقرار گردد . "

به این ترتیب داستان تحریم صدور نفت عربی برای خدمت به قضایای عربی و قضیه فلسطین پایان یافت . همچنان تاریخ باید حکمش را در شرایط نهایی صادر نماید . اما موضوع نفت و اسرائیل به همین مقدار پایان نیافت . لازم است دو تحول مهمی را نام ببریم که همراه با این تحولات تحریم صدور نفت یک انعطاف تاریخی تشکیل داد نه تنها نسبت به اعراب تنها بلکه نسبت به دنیا با اجزاء و بخشهای مختلفش :

  1. تهدیدات آمریکا مبنی بر اشغال منابع نفتی که در سال 1974 صورت گرفت . رئیس جمهور جرالدفورد و کسینجر وزیر خارجه و سایر رهبران آمریکا تهدیداتی را مبنی بر اشغال منابع نفتی مطرح نمودند . بعضی از نویسندگان و متفکرین آمریکایی در بحث های منتشر خود دعوت به اشغال منابع نفتی عربی می نمودند . کنگره آمریکا در 21/8/1975 تحقیقی تحت عنوان " منابع نفتی به عنوان اهداف نظامی و امکان تحقق آن " منتشر نمود .

پس از در آمریکا اعلام شد که " نیروی واکنش سریع نظامی " برای حمایت از منابع نفتی تشکیل شده و تفاصیلی از چگونگی تشکیل و فرماندهی و تسلیحات و بودجه این نیرو منتشر گردید . پس از ورود شوروی به افغانستان کارتر دکترین خود را اعلام نمود که " هرگونه تهدید خارجی خلیج فارس به منزله تهدید منافع حیاتی آمریکاست . باید با تمامی امکانات ممکن چنین تهدیدی دور گردد هر چند که این امکانات نیروی نظامی باشد " .

اخبار و اطلاعاتی که از منابع رسمی آمریکا درج

نموده روشن می گردد که آمریکا به اسرائیل نقشی در این استراتژی نظامی داده ، بلکه مناطق عربی که ارتش اسرائیل مسئول اشغال آنها خواهد شد را نیز مشخص نموده بود .

پس از سال 1979 بخشهای مهمی از بررسی های استراتژیکی درباره موضوع گزینه های نظامی در مقابل آمریکا و اولویتهای سیاسی وجوه مختلف استراتژی فراگیر در کشورهای عربی به طور کل و خلیج فارس به طور خاص منتشر شد .

  1. اتکای زیاد ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی و ژاپن به نفت عربی به اندازه ای بود که خطر بزرگ جهانی را به دنبال داشت به طوری که ممکن بود برای آن جنگهایی صورت گیرد . دهها کتاب در مورد نفت هست که متضمن آمارهای دقیقی است که میزان این اتکا را نشان می دهد . در کتابی که در اواخر سال 1980 توسط یک نویسنده فرانسوی به نام جان جاک سروان شرایبر تحت عنوان " مبارزه طلبی جهانی " منتشر شد آمده : " در زمان جنگ جهانی اول تعداد ماشینها و کامیونها متجاوز از دو میلیون نبود ، بعد از جنگ جهانی دوم به صد میلیون رسید . امروز در دنیا 350 میلیون اتومبیل و کامیون وجود دارد که 220 میلیون آن تنها در آمریکا و اروپاست .

قبلاً این ماشینها نفت مصرف می کرده اند و امروز چقدر مصرف می نمایند ؟ در سال 1914 به مقدار شش میلیون تن نفت مصرف شده و پنجاه سال بعد یعنی در سال 1960 میزان مصرف نفت به 300 میلیون تن رسیده در سال 1975 این مقدار به 500 میلیون تن افزایش یافت . اما در کشورهای صنعتی غنی - - ملتهای شمال - صنعت اتومبیل سازی همچنان جزو صنایع درجه اول است . به طوری که در این شاخه از صنعت برای میلیونها کارگر کار پیدا می شود .

این صنعتی است که اکنون در هر مکانی شکایت از بد اقبالی خسته کننده و نگران کننده دارد . اگر این صنعت ورشکست گردد میلیونها زن و مرد که از این راه زندگی می کنند بیکار می گردند .

این ثلث نفت مصرفی است . اما ثلث دوم در

به کاراندازی خود صنعت مصرف می شود و نفت وظیفه سوخت را انجام می دهد و ثلثی نیز در صنایع شیمیایی به کار می رود . اکنون تعداد فرآورده های فرعی از صنایع شیمیایی در کشورهای شمال بیش از 8000 می باشد .

امپراطوری نفت همچنین در بخش بزرگ دیگر در زندگی معاصر را در بردارد : برق و ایجاد گرما .

علاوه برآن مدرنیزه کردن کشاورزی و افزایش تولیدات غذایی آن نیز به وسیله نفت وجود دارد . به طوری که تا سال 1980 حدود 18 میلیون یدک کش کشاورزی ( تراکتور ) مشغول به کار است که یک چهارم آن در ایالات متحده می باشد که به برکت نفت به کارخود ادامه می دهند . هم اکنون فعالیت در زمینه تبدیل صنعتی بعضی از فرآورده های هیدوروکربنی به پروتئینهای غذایی وجود دارد و تبدیل نمودن زغال به نفت توسط آمریکا و غرب ، به عنوان یک منبع اساسی ارزان نیرو باعث شده که آمریکا واروپا در راهی قرار گیرند که آنها را به نهایت قدرت برساند .

مصرف نفت در کشورهای صنعتی در کمتر از 15 سال به میزان 16% افزایش یافته . اما سهم نفت وارداتی به خصوص از خاورمیانه در آمریکا و اروپا و ژاپن از 38% به 53% افزایش یافته است " .

ارتباط کشورهای صنعتی با کشورهای نفتی قابل انفکاک نیست . میزان واردات نفت این کشورها از 65 میلیون تن در سال 1960 به 410 میلیون تن در سال 1978 و قیمتهایی ناروا افزایش یافته است . نویسنده می گوید : " تفسیر این ماجراجویی دیوانه وار که غرب به سوی آن رفته ، بدون شک یا تردید یا بدون تفکر ، مستعمره نفت از همان ابتدا نفت را تقریبا مجانی در اختیار قرار می داده " .

از سال 1900 تا سال 1970 - - یعنی در سالهای رشد شدید تمدن صنعتی - - قیمت نفت فقط از 20/1 دلار به 80/1 دلار در هر بشکه افزایش یافته . اما امروزه نفت یک سوم بودجه جهانی را تشکیل می دهد . اما از نفت چیزی باقی نمانده مگر به اندازه های که کفایت 30 سال را

می کند .

" قدرت کشورهای خلیج فارس در توزیع زمین شناسانه این ماده معمایی قرار دارد " ، از نتایج این مبارزه طلبی نفتی نسبت به دنیای صنعتی چیزی است که شلیزنجر به آن اشاره کرده که : " همانا تنها راه حل حقیقی این است که ما تمامی تأسیسات صنعتی خود را بر اساس تکنولوژی و نیروی مختلفی تبدیل نماییم " .

به این ترتیب قدرت نفت تبدیل به قدرت کوبنده ای می گردید . به نظر می رسد که به کارگیری " گزینه نظامی " بر ضد میدانهای نفتی تاکنون غیرممکن باشد ، حوادث نزدیک پرتو درخشانی بر واقعیت جدیدی افکنده و آن اینکه تسلیحات در عالم اقتصادی تودرتو عقیم و در همان زمان نابود کننده است . اگر اهمیت نفت اعراب به این درجه از ارزش رسیده و اگر خون جاری در رگهای غرب و آمریکا و ژاپن باعث حیات آنها شده ، پس گزاف نیست که آمریکا و غرب یک نگهبان امینی همچون اسرائیل بر سر این ثروت موقوفه بگمارد هر چند که قیمت ایجاد یک چنین نگهبانی به قیمنت تحلیل و از دست رفتن اموال عربی و ثروتهای نفتی آنها باشد .

مآخذ :

  1. طعمه ، جورج : النفط والعلاقات الدولیة ، مجلة قضایا عربیة ، نیسان 1980 .
  2. عابد ، لطفی ، ( ترجمه شده ) : الکفره الصهیونیة ، النصوص الاساسیة ، بیروت 1970 .
  3. براوی ، راشد : حرب البترول فی الشرق الاوسط ، قاهره 1953 .
  4. مغربی ، محمد : السیادة الدائمة علی موارد النفط ، دراسة فی الامتیازات النفطیة بالشرق الاوسط والتغیر القانونی ، بیروت 1973 .
  5. دجانی ، برهان الدین : المصالح الاقتصادیة فی خدمة القضایا العربیة ، بیروت 1973 .
  6. شحاته ، ابراهیم : خطر تصدیر النفط العربی ، بیروت 1975 .
  7. عباس ، قاسم احمد ( گردآوری ) : وثائق النفط فی العراق ، بغداد 1975 .
  8. کنت ، ماریان : النفط والامبراطوریة ، لندن 1976 - جفریز : لسطین تلک هی الحقیقة ، لندن 1939 .
  9. Dechazean. M. G. and khan. A. Inregration and competiton in the petroleum Inastry, New Haven conn. 1954.