فیصل - وایزمن ( ملاقاتها - )

از دانشنامه فلسطین


بعد از صدور اعلامیه بالفور بعضی از طرفداران صهیونیسم ، حصول نوعی موافقت اعراب نسبت به این اعلامیه را متذکر شدند . حکومت بریتانیا در اکتبر سال 1918 نماینده مخصوصی را نزد ملک حسین فرستاد ، امااین فرستاده در گفته هایش صراحت به خرج نداده و در مورد اعلامیه بالفور حرفی به میان نیاورد . بلکه گفت حکومت ( بریتانیا ) در رأس ، انتقال " یهودیان " به فلسطین است به طوری که به حقوق سیاسی و اقتصادی اعراب لطمه های وارد نسازد . ملک حسین نیز جواب داد : بر این اساس از یهودیان در تمامی سرزمینهای عربی استقبال می کنیم .

اما صهیونیستها که در صدد گسترش معنای اعلامیه بالفور بودند به حکومت بریتانیا اصرار ورزیدند تا این حکومت با ارسال کمیته ای از آنها ( صهیونیستها ) به ریاست حاییم وایزمن به فلسطین موافقت نماید . در حالی که قسمت شمالی فلسطین همچنان دردست ترکها بود . اما وایزمن نتوانست با هیچ یک از رهبران عرب فلسطینی به توافق برسد ، نه با سلیمان ناصف در قاهره و نه با مفتی کامل الحسینی در بیت المقدس و نه با قاضی راغب الدجانی در یافا .

پس وی تلاش خود را برای ملاقات با فیصل فرمانده سپاه انقلابی عرب به کار برد و به همراه معرفی نامه ای از مستشار سیاسی فرمانده بریتانیائی ( فلسطین ) به مقر فرماندهی فیصل در نزدیکی عقبه رفت و در اوایل ژوئن سال 1918 در حضور افسر بریتانیایی که مترجم وی نیز بود با فیصل ملاقات کرد .

گزارش این افسر از گفته های وایزمن صادق تر است . بنا به این گزارش این دیدار 45 دقیقه به طول انجامید و در طول دیدار وایزمن ادعا نمود که حکومت بریتانیا وی را برای دیدار با فیصل فرستاده ، همان طور که وی ادعا کرد که در صورت قبول خواسته های صهیونیسم توسط اعراب ، وی می تواند آمریکا را راضی نماید که به اعراب کمک نماید . فیصل فریب این مسأله را نخورد و جواب زیر را داد : " او به عنوان یک سرباز کاری به سیاست ندارد . " و امور سیاسی به دست پدرش ملک ( حسین ) در مکه است .

او به عنوان یک عرب بحث درباره وضعیت فلسطین

تحت حمایت بریتانیا یا قرار دادن فلسطین به عنوان مکانی برای مهاجرت یهود را نمی پذیرفت . دیدار عقبه مانند سایر ملاقاتهای سابق در قاهره و فلسطین منتهی به شکست شد .

دیدار اولی بدون حضور " لورنس عرب " ( لورنس عربستان ) پایان یافت . بعد از پایان جنگ ( جهانی اول ) و بازگشت وی ( لورنس ) به انگلیس و استخدامش به عنوان مستشار امور عربی در وزارت خارجه ، وی نقش کوچکی در خدمت به صهیونیسم بازی کرد .

حقیقت موضع وی ( لورنس ) همچنان پیچیده مبهم باقی ماند تا اینکه اسرار اسناد رسمی بریتانیا برای مورخین کشف گردید و روشن شد که لورنس نماینده ناشناس بالفور بوده که قصد داشته روابط صهیونیسم را با فیصل بهبود بخشد و آن را به فیصل تحمیل نماید . اما خواسته لورنس مبنی بر نوعی از استقلال عربی در عراق و سوریه همواره در مورد ( اختصاصی ) فلسطین به صهیونیسم با استثناء همراه بود .

لورنس بعد از رسیدن به لندن بلافاصله دیدار با بالفور وزیر خارجه در 10/12/1918 ، دیدار وایزمن با فیصل را تدارک دید ، فیصل به عنوان نماینده پدرش به کنفرانس صلح ( پاریس ) آمد و لورنس به عنوان مترجم و همراه و مستشار وی را همراهی می کرد .

هنگامی که وایزمن متن معاهده نوشته شده به انگلیسی را به فیصل تقدیم کرد در آن فلسطین به جای " دولت عربی " آمده بود و چنین مینمود که وایزمن نماینده قانونی آنست و در آن هنگام بر حسب قانون صفت دولت را بر آن ( فلسطین ) اطلاق می کرد . نزدیک بود فیصل در دامی که وایزمن آن را تهیه دیده بود گرفتار شود .

متون این معاهده بر خواسته های صهیونیسم مبنی بر مهاجرت و سرزمینها خلاصه می شود و ماده سوم اعلامیه بالفور را اساس دستور کار فلسطین و نظام حکومتی آن قرار می دهد بدون اینکه از اعراب نامی ببرد . تنها استفاده دولت عربی از آن منحصر به " کمک فنی " بود .

لازم به تأکید است که نه تنها فیصل از ترجمه شفاهی لورنس قانع نشد که دچار شک و تردید نیز گردید و به طور احتیاطی با زبان عربی زیر آن نوشت و همه چیز را مشروط به حصول عرب بر استقلال و سیادت قرار داد . معروف است که فیصل آماده بود تا در این چارچوب به رضایت یهودیان در فلسطین و مارونی ها در لبنان بپردازد .

لورنس این نوشته فیصل را به انگلیسی روی تکه ورقی به طور کوتاه و ناقص ترجمه نمود و در آن نقطه اساسی یعنی استقلال عربی را حذف نمود و خود وایزمن با اضافه نمودن از تاریخ " 4 نوامبر " به کلمه عنوان و در ضمن معاهده به تقلب و تزویر آن افزود .

وایزمن در تقدیم معاهده به وزارت خارجه فائده ای ندید . اما آن را مناسب برای تبلیغات خود یافت و نسخه ای از آن را به هنترملر یکی از اعضای هیأت آمریکایی شرکت کننده در کنفرانس صلح تقدیم کرد بدون اینکه ترجمه انگلیسی لورنس از یادداشت فیصل را ضمیمه آن نماید . ملر آن را در خاطرات خود در سال 1924 منتشر ساخت .

همواره این معاهده برای مدت طولانی خوانندگان را گمراه می نمود . اما هنگامی که لورنس نسخه ای از این معاهده را به ارنولد تونیبی یکی از مستشاران هیأت بریتانیا در کنفرانس صلح تقدیم کرد به این کمک کرد ، و این نسخه هم بدون یادداشت فیصل یا ترجمه آن بود .

همچنان لورنس از طرف غرب ، به صهیونیستها کمک می کرد و از وزارت امور خارجه در لندن با نام فیصل بدون اینکه وی اطلاعی داشته باشد - - آن طور که معلوم است - - تلگرامی به امیرزید معاون فیصل در دمشق نوشت و از وی درخواست نمود حملات اعراب بر علیه صهیونیستها در روزنامه ها را متوقف نماید ، و اعلام داشت که این حملات برای اعراب زیانبار است چرا که صهیونیستها اعراب را در کنفرانس صلح کمک نمودند . در حالی که این مسأله اساس درستی نداشت .

هنگامی که فیصل برای شرکت در کنفرانس صلح از لندن به پاریس رفت لورنس را در آنجا یافت . بالفور وی را مستشار هیأت بریتانیایی تعیین کرده بود و لورنس در آنجا فیصل را همراهی می کرد و خود را رابط بین فیصل و هیأت بریتانیای قرار داد .

روزنامه " لوماتان " از فیصل گفت وگویی را منتشر نمود و مترجم فیصل در این گفت وگو به زبان فرانسه رستم حیدر فارغ التحصیل سوربون بود .

فیصل در این گفت وگو بیان داشت که وی نسبت به آینده فلسطین اهتمام می ورزد چرا که بیشتر مردم فلسطین مسلمان هستند و قدس نزد همه مسلمانها مقدس است . وی آماده پذیرش پناهندگان یهودی در فلسطین هست اما اگر هدف تأسیس دولت یهودی در آنجا باشد ، اعراب با تمام

توان با آن مقابله خواهند کرد .

به محض قرائت این اظهارات ، وایزمن همراه با صهیونیست آمریکایی فلکس فرنکفورتر به همراهی لورنس به دیدار فیصل شتافت . دلیلی وجود ندارد که فیصل این بار آنها را پذیرفته باشد . اما آنچه که ثابت شد ، اینکه لورنس با خط خود نامه ای به انگلیسی از طرف فیصل به فرانکفورتر نوشت و در پایان آن را با امضای جعلی فیصل به عربی امضاء نمود .

در این نامه چنین وانمود شده که فیصل تمام گفته های 24 ساعت قبل خود در روزنامه فرانسوی را لغو می نماید و اهمیت و فایده همکاری اعراب با صهیونیستها را متذکر می شود . عجیب اینکه نه معاون اول فیصل به نام رستم حیدر و نه معاون دوم به نام عونی عبدالهادی ( که فلسطینی بود ) ، از این نامه هیچ اطلاعی نداشتند .

بعد از این جریان موضع فیصل نسبت به صهیونیستها و شدیدتر شد و هرروز پس از روز دیگر افزایش یافت و به صورت تصاعدی بالا رفت . علت اصلی آن زیاده روی های رجال و مردانش و آمال و آرزوهایشان بود .

فیصل در ژوئیه 1919 برای مستشار سیاسی رهبری کل بریطانی اظهار داشته و بیان می دارد که : " در چند ماه گذشته به منظور قبول تعداد محدودی از مهاجرین و گسترش مستعمرات موجود آمادگی کامل داشتم اما مطامع و خواسته ها و اعمال صهیونیستها تمامی اقشار و مردم عرب را ترساند و به حدی از اسرائیل ( صهیونیستها ) وحشت پیدا کردند که هرچیزی را از آن رد می کنند . "

این عین سخنان فیصل بود که در مقابل " کمیته تحقیق آمریکایی " در آن سال ( 1919 ) بیان داشت . یعنی اینکه وی رأی و نظر خویش را مستقیما از رأی مردم گرفته و طبق نظر آنها عمل کرده است . هنگامی که برای بار دوم در سال 1919 به انگلستان می رود خبرنگار روزنامه یهودی " جویش کرونکل " با وی مصاحبه و گفت وگو می کند ( البته لورنس این مرتبه به همراه فیصل نبود و احتیاجی هم به او نداشت زیرا " ژنرال جبرائیل حداد " و " شیخ فوأد خطیب " که هر دو برزبان انگلیسی به خوبی مسلط بودند وی را همراهی می کردند ) و خبرنگار این روزنامه گفت که فیصل در هنگام اشاره به فلسطین خندید و گفت : " فلسطین سرزمین اسرائیل است " .

فیصل در جواب گفت : اسامی حقیقت را نمی توانند

تفسیر دهند و بهتر این است که فلسطین را سرزمین اعراب بدانیم . فلسطین در طول قرون مختلف سرزمین عربی بوده و زمین آنهم برای اعراب [مخصوصا مسلمانان ]مقدس است و جزئی از سرزمین سوریه به شمار می رود . فیصل در آن زمان متوجه گردید که باید مهاجرت محدود و نظامی برای تعلیم و تعلم زبان عبری و مساوات و برابری بین اعراب و یهود در مقابل قانون را بپذیرد .

ما تمام اینها با برتری و سیادت اعراب تناقض و منافات ندارد . هنگامی که خبرنگار روزنامه فوق از وی درباره نظر بعضی از صهیونیستها مبنی بر اینکه " وعده بالفور " به معنای تشکیل دولت یهودی است سئوال کرد ، وی در جواب گفت : " ما نمی توانیم در مورد فلسطین کوتاه آمده و از آن دست کشیم . آنقدر مبارزه می کنیم تا فلسطین را به شکل عربی و تحت سیادت عربی قرار بدهیم . "

قابل ذکر است که در سال 1929 یهودی ها برای کمیته تحقیق انگلیسی نوشته " فیصل را به فرانکفورتر " ارسال می دارند . به دنبال آن " عونی عبدالهادی " اعتراض می کند که این یک تحریف و نیرنگ است . وی نامه ای به بغداد می نویسد و سپس جوابی دریافت می دارد که ملک فیصل نوشته ای به این نام و وصف که با آگاهی خودش برای کسی فرستاده باشد ، به یاد ندارد .

در سال 1936 و در هنگام انقلاب فلسطین ( 1936 - 1939 ) " وایزمن " در مجله " تایمز " و " بالستین پوست " نقش معاهده ای را بدون مصلحت بینی فیصل به ترجمه " لورنس " منتشر ساخت . آن را تشریح کرده و شرح کامل آن را به زبان عربی برای کمیته پادشاهی ( بیل - - لجنه ) ارسال داشت و خلاصه آن را به روزنامه های " الدفاع " ( یافا ) و جریده " بالستین پوست " ( القدس ) منتشر کرد .

مأخذ :

  1. Tibawi, A, L : Anglo - Arab Relations and the Question of Palestine 1914 - 1924, London 977.